سنتِ بدون نقد، پیکری بیحرکت است
مشکل در آگاهی ما نسبت به گذشته و اکنون و رابطه میان این دو است
گفتگوی اختصاصی آوای هامون با سیدمحمد آل مهدی؛ مترجم دنیای روشنفکری عرب
گفتگو از علی اصغر درلیک
اشاره: از لطافت طبع و نکتهسنجیهای بیقیاس ایشان که بگذریم، نسبت به سنجیدهگویی و دقت او نمیتوان بیتفاوت ماند؛ اینکه بر سر واژه واژه سخنانت میایستد و میاندیشد و بحث میکند. خودش را متواضعانه چیزی بیش از یک مترجم نمیداند اما قول و غزلهای بسیاری در دل دارد. سیدمحمد آل مهدی مترجم و روزنامهنگار جنوبی کشورمان است که با ترجمههای سلیس و دقیقش توفیق آشنایی ما را با محمد عابدالجابری، نواندیش و متفکر ساختارگرای مراکشی، فراهم آورد. به مناسبت برگردان کتاب دیگری از این متفکر با عنوان «سنت و مدرنیته» به گفتگو با این مترجم شیشه جانی که بار آبگینه بر دوش دارد، نشستیم. پاسخهای ایشان به پرسشهای ما را در زیر میخوانید:
پروژه ی جابری در نهایت چگونه شکاف و گسستپدید آمده بین وضعیت مدرن و سنت اسلامی را در جهان فعلی تبیین و در نهایت قابل جبران میداند؟ به بیان دیگر مسلمانان چگونه میتوانند بر این گسست فائق بیایند؟
قربان، ماجرای سنت و مدرنیته در جهان عرب، ماجرایی با تاریخی درازدامن است که شاید بتوان نشانههایی از آن را نه تنها در اواسط بلکه حتی در اوایل سده نوزدهم یافت، گرجه آشکارگی رسمی فرهنگی آن، پس از انتشار کتاب خاطرات رفاعه الطهطاوی از سفرش به فرانسه بوده است. در این تلاش یک سده، و چند دهه، جریان های مختلفی سهیم بودند که جریان واکاوان سنت را شاید بتوان نوترین آنها قلمداد کرد. این جریان علی رغم اختلاف نظر شخصیت های بارز آن نسبت به جریان های دیگر، هم به روشهای نوین علمی مجهزتراست و هم سنت را به خوبی میشناسد و هم میانه چندانی با مستشرقین نداشت. بی شک تا این لحظه،سرشناس ترین شخصیت های این جریان محمد عابدالجابری است. شاید این شهرت را از پرتو، محصور کردن پژوهش خویش به سنت نوشتاری یا فرهیخته و انسجام بخشیدن به آن، بومیسازی مفاهیم، تسلط بسیار خوب او به زبان عربی و کار در دو حوزه فرهنگی نزدیک به چهل سال تدریس در مقاطع مختلف تحصیلی و تالیف کتابهای آموزشی از جمله دو جلد کتاب فلسفه ــ البته همراه با دو دیگر دوستش ــ و نظارت بر تدریس و آموزش فلسفه و نقد پیش زمینه های ایدئولوژیک در امورتربیتی و آموزشی ) و سیاسی (از کار در جراید تا عضویت در حزب اتحاد ملی نیروهای مردمی و سپس اتحادسوسیالیستی) باشد. اینها را عرض کردم تا ابتدا شرایط شکلگیری پروژه جابری را بفهمیم؛ چون هنوز برخی از عزیزان از منظر ایدیولوژیک در صیغه های گوناگونش با این پروژه برخورد میکنند. درپاسخ به سوال شما، میتوان گفت میان این دو (سنت ومدرنیته) همواره رابطههایی وجود داشته است. عبدالاله بلقزیز یکی دیگر از اندیشمندان مغربی گفته است، «مدرنیته از گذر اندیشیدن در باره سنت، به خود اندیشیده است.» شاید بتوان گفت جابری کم وبیش به چنین شکافی باور دارد. اما او برآن است که مشکل در آگاهی ما نسبت به گذشته واکنون ورابطه میان این دو است و این آگاهی را باید باز سازی کرد. جابری میان سنت و مدر نیته نشانه های الفت میبیند. به باور او باید از گذر فصل و وصل، سنت را نقد کنیم و پس از نقد، آن چه میتواند به درد امروز ما بخورد از دل آن بیرون بکشیم. سنتِ بدون نقد، پیکری بی حرکت است وبرای به جنبش در آوردنش باید با تیغ علم کالبد شکافی شود.
جابری در بررسی و نقد عقلانیت مرتکز در سنت اسلامی آیا همان الگوی مطالعات مستشرقین را که ممزوج با مفروضات دوره مدرن است، بکار نمیگیرد؟ بهعبارت دیگر؛ آیا مسأله بررسی صورتبندی عقلانی که میراث را در سنت اسلامی ممکن ساخته، خود افکندن پیش زمینه مطالعات مدرن بر فرهنگ اسلامی نیست؟
ببینید، جابری به همه فرهنگ اسلامی نپرداخته است زیرا به اعتقاد او پرداختن به آن، دست کم نیازمند آشنایی به زبان فارسی وترکی است. از این رو، پروژه خود را نقد عقلانیت عربی نامیده است، نه تنها جابری، حتی شاگردان نسل سوم نوزایان عرب چون عبد الرحمان بدوی که اندیشمندان عرب هم نسل خود را به سبب عدم به کارگیری روشهای شرق شناسانه در پژوهشهایشان نکوهش میکرد، در برخی موارد به شدت مستشرقین را نقد کرده و حتی خواستار باز نشر یکی از آثار پژوهشگرحرفهای، موریس بویگ، شد، جابری اما، ه ضمن پذیرش برخی از الطاف مستشرقین، همواره نگاه آنان به سنت وبه ویژه اروپا محوریشان را نقد کرده است. جابری معتقد است شرقشناسی حتی نحو عرب را از آن خودش نمیداند و فقه اسلامی را به قوانین روم و آنچه این قوانین در جهان عرب بر جای گذاشته است مربوط میکند. برخی از این شرقشناسان نیز که همدلی کردند از جمله: همدلی ماسینیون با حلاج وهنری کربن با سهروردی از چارچوب مرجع اصلی بیرون نیامده و همچنان اروپامحوری را دنبال کردهاند. اینها گرچه علیه اروپای امروز شوریدهاند اما دل در گرو اروپای گذشته دارند و از گذر این یا آن شخصیت معنوی عربی اسلامی اروپا را به شکل رمانتیک میزیند و خواهان بازیابی چیزی از شرق هستند که غرب از دست داده است. میبینید برخوردش با شرقشناسان شفاف و روشن است
آیا انسان امروزی اساسا قادر به خوانش صحیح سنت و میراث نهفته در آن است؟ و همچنین نگاه انسان معاصر در بررسی میراث سنتی پیش از پیش تحریف شده نیست؟
قربانت گردم بنده از زمانی که دلمشغول حوزه اندیشه شدم ،حال وهوای کسی را دارم که شیشه جان است و بار آبگینه دارد . ازاینروی با چنین قاطعیتی صحبت نمیکنم، شاید به این دلیل که فکر میکنم دراین حوزه دادن حکم مطلق، کار دشواری است.، بله، تقریبا میتوانم تا قدر زیادی با شما همراه باشم. روشن تَرَک بگویم در طول تاریخ، متاسفانه جریانهایی وجود داشته اند که به جای برخورد معرفت شناسانه با سنت بیشتر با آن به مثابه ابزاری جهت پیشبرد اهداف سیاسی و از میدانبهدرکردن رقیب. برخورد کردهاند و در نتیجه، سنت را نه آن چنان که هست بلکه آن چنان که میخواستند دیدند. بی شک در چنین وضعیتی تحریف، گریبانگیر سنت شده است. برای نمونه در تاریخ فرهنگ عربی، جریان اصالتگرا همواره سنت را – به قول یکی از اندیشمندان عرب – ملک انحصاری خویش قلمداد کرده است و هر آنچه خواسته و نه آنچه داشته، از دل آن بیرون کشیده است. در پاسخ به بخش نخست سوال شما مایلم بگویم علی رغم همه مشکلات، ظاهرا به سبب کثرت شیوه های نقدو پژوهش به شناخت درستِ سنت، بیشتر نزدیک میشویم گرچه واژه درست ، از نگاههای مختلف به سنت، و با پرسشهایی که از سنت میشود و روشهایی که برای یافتن پاسخ به کارگرفته میشود، ممکن است معانی متفاوتی را تداعی کند. اما این تفاوتها در درازمدت افقهای ضروی را خواهند گشود.
بر اساس چه قرائتی از سنت قادر خواهیم بود آن را بخشی سرمایه فعلی و امروزی خود بگردانیم؟ و از نگاه جابری چگونه از خلال سنت و پرسپکتیو آن میتوانیم معاصر باشیم؟
ببینید جابری بر آن است که وظیفه اندیشمند فقط خود مدرنشدن نیست بلکه همچنین باید مدرنیته را در وسیعترین حوزه که همان سنت باشد پیش ببرد و این امر بدون شناخت سنت و مردم آن میسر نیست. بنابراین اولویت نخست را به شناخت سنت داده است؛ سنتی که اندیشه عربی نو و معاصر با همه جریانهای فکریاش با آن بنیادگرایانه برخورد کرده است. این جریانها از نظر اپیستمولوژیک بربنیاد شیوه اندیشیدن واحدی استوارند که همان قیاس غایب بر شاهد است ، امری که سبب شده، فهمی سنتی از سنت داشته باشند که باید کنار گذاشته شود. برای داشتن خوانشی معاصر از سنت پس از شناخت سرشت آن، باید روشی که مناسب تعامل با آن است معین کنیم. اهمیت روش مناسب در آن است که ما را از روش تحمیلی سنت رهایی میبخشد؛ به عبارتی بنا به نظر جابری، امروزه این سنت است که ما را در برگرفته و دیدگاهمان را سمت وسو میدهد و روش معینی را در برخورد با معضلات بر ما تحمیل میکند. ما با انتخاب روش مناسب از یوغ روش تحمیلی آن رهایی مییابیم اما ازآنجاییکه روش هر چه باشد ابزار است و هر جا توانایی بهتر در کنارآمدن با موضوعات را نشان دهد کارسازتر خواهد بود، و چون موضوعد (سنت) سرشتی خاص دارد روش خاصی را که آمیزهای از روشهای مختلف است میطلبد. روشی که سبب میشود از سلطه سنت رهایی یاببم و بر آن اعمال قدرت کنیم و آن چه توانایی معاصر شدن دارد، از دل آن بیرون بکشیم.
نسبت درست امروز ما با سنت از منظر جابری چگونه قابل تعریف است؟
اساس پروژه جابری مانند دیگر اندیشمندان جریان واکاو سنت، نقد است. البته این واژه زینتبخش کتابهای بسیاری از اندیشمندان عرب معاصر مانند نقد عقل دینی، اندیشه اسلامی نقد و اجتهاد، نقد عقل اسلامی، نقد عقل مذکر، نقد عقل عربی ، نقد نقد عقل عربی است. البته سخن گفتن درباره این پروژههای تمام و ناتمام، مثنوی را هفتاد من کاغذ میکند. ببینید کتاب نقد عقل عربی چهار جلد است که نقد آن فقط از سوی جرج طرابیشی در جهار جلد به نام نقد نقد عقل عربی صورت گرفته است؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. طبعا پروژههایی که اساس آن نقد است میتواند برای ما کارساز باشد چرا که هنوز برخی از روشنفکران ما در برج عاج خویشند، و با نقد میانهای ندارند و ظاهرا هنوز نپذیرفتهاند که نقد اکسیژن هوایی است که اندیشه در آن نفس میکشد. طبعا پذیرش این مهم برای جمعی از این عزیزان که یا راه نمیدانند یا نامه نمیخوانند ، کاری بس دشواراست وانگهی ما هنوز پژوهش جدی درباره شخصیتهای بزرگ سنتمان چون فارابی همانند پزوهش محسن مهدی و عثمان امین ارایه ندادهایم و پرسشهای جدی در انتخاب روشی برای تعامل با سنت مطرح نکردهایم؛ در حالی که سنت آن چنان در فرهنگ امروز ما ریشه دوانیده که در بعضی موارد باید به دنبال آن چه غیرسنتی است یا دست کم عاری از سنت است بگردیم.