این زندگی زنده نیست
مصطفی مهرآیین
۱) یکی از مهمترین اتفاقات در زندگی امروزی ما ایرانیان بالا رفتن دامنه میزان اطلاع یابی مردم از خطراتی است که خود و دیگر مردم کشورشان در زندگی با این سبک موجود با آن روبرو می شوند. اگر در دهه نخست پس از انقلاب مردم تنها از خطرات کلان موجود برای خود و کشور(همچون جنگ یا درگیری میان نیروهای سیاسی داخلی) آن هم تنها از منظر قرائت رسمی باخبر بودند، امروزه بواسطه وجود مطبوعات و رسانه های دیگر و ابزارهایی همچون موبایل که امکان ثبت وقایع و ارسال سریع آنان را فراهم می آورند، مردم از وجود دامنه وسیعی از خطرات در زندگی خود باخبرند که وقوع هر یک از آن ها می تواند در یک لحظه زندگی آن ها را نابود کند.
۲) خوب یا بد، درست یا نادرست، سیاه یا سفید، زشت یا زیبا، پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی، تحمیلی یا داخلی، فتنه یا حادثه، مبتنی بر خیرخواهی یا مبتنی بر بدخواهی، اتفاقی یا فاجعه آمیز،می توان مدعی شد در سال های پس از انقلاب،بواسطه سبک خاص حاکم بر مدیریت کشور، بلا یا خطری نیست که بر سر این مردم آوار نشده باشد. بی هیچ تردید می توان گفت از میان مجموعه خطرات موجود در زندگی اجتماعی انسان معاصر، خطری نیست که در این کشور در این سال ها اتفاق نیفتاده باشد یا امکان وقوع آن وجود نداشته باشد. توسعه نادرست، شهرسازی های غلط، نابود کردن های بی توجیه روستاها، از بین بردن تجارت مابانه محیط زیست، هدر دادن منابع ملی، خام فروشی های نابودگر، صنعت کهنه، صنعت محدود، کشاورزی بر باد رفته، تجارت دلال مابانه مبتنی بر رانت و فساد دولتی- مذهبی، بیکاری گسترده، تولید کالاهای بی کیفیت، عدم وجود بازار شفاف و روشن برای کالا،ایجاد بوروکراسی ناکارآمد و به شدت فاسد، تربیت مدیران بی کفایت،بر باد دادن منابع مالی کشور، و………(در حوزه اقتصاد)، کشتن گروهی روشنفکران، فراری دادن نخبگان، بی اعتمادی به متفکران و بستن زبان آنان، بی معنا کردن دانشگاه با خلق دانشگاه های بی خاصیت، بیرون کردن کتاب و موسیقی و شعر و هنر از زندگی مردم، معتاد کردن مردم به دیدن برنامه های شبکه های تلویزیونی بیخود داخلی و خارجی، تبدیل کردن علم به آمار از علم، ایجاد بازار مبتذل تولید پایان نامه و مقاله، مبتلا کردن فرهنگ به دعوای بی معنای سکولاریسم و دین، ناتوان کردن اهل کتاب در خرید کتاب، وانهادن روشنفکران و متفکران در مشکلات معمولی زندگی، فقیر کردن اهل فکر و گرفتار ساختن آن ها در معمای پول، مبتذل نشان دادن کار فکری، رواج خرافات و ابتذال در حوزه فرهنگ دینی، از بین بردن سوابق فرهنگی گذشته کشور،…..(در حوزه فرهنگ)، افزایش میزان اعتیاد، افزایش میزان طلاق، افزایش آمار خودکشی، افزایش بی رویه آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات، بیوه سازی از زنان، مدل سازی از زنان، روانی سازی از زنان، داغدار سازی از پدران و مادران، بی خانمان سازی و سرگردان سازی از مردان،مالباخته سازی از مردان، بی هویت سازی از جوانان،برباد رفته سازی از جوانان، قربانی سازی از کودکان، حریق های گسترده، زلزله های مدیریت نشده، و……(در حوزه اجتماع)، پادگان سازی از کشور، دشمن سازی از مردم، بی رگ سازی از مردم، باند بازی، رانت خواری، محدود سازی، امنیه ساختن از نظامی ها، گرایش به تخاصم و دعوا، فساد، و..(در حوزه سیاست)، و…..تنها دامنه محدودی از خطراتی هستند که مردم این سرزمین در این سال ها با آن روبرو بوده اند.
۳) اگر چه سخن گفتن از این مشکلات خود یک خطر برای سخنگوی آن است، باید از این مشکلات سخن گفت و حاکمان سیاسی کشور را متقاعد ساخت که حداقل برای حفظ قدرت خود اندکی به این مسائل و چرایی وقوع آن ها بیندیشند و با اتخاذ این سیاست برشتی «از چیزهای بد نو شروع کن، نه از چیزهای خوب پیشین»، از دل این چیزهای بد نو، از دل این خطرات نو، امکان های تازه ای برای زیستن و سیاست در این کشور جستجو کنند و آن ها را محقق سازند. سکوت در مقابل این خطرات و چیزی نگفتن باعث برد ما در زندگی و آسایش و راحتی ما نمیشود؛ این خطرات هر لحظه بر ما آوار شده اند و باز هم می شوند و یکباره ما و زندگی فردی و جمعی مان را نابود می کنند. به زبان آدرنو، «زندگی نادرست را نمی توان به درستی زیست». در زندگی نادرست هیچ برنده ای نیست، همه بازنده اند.