خاورمیانه در برابر خود
علی آتشی
مشهور است که خاورمیانه ای جماعت، ناتوانی اش در ساختن یک زندگی بسامان و اجتماع کارآمد را همواره به دستان نامرئی و نیروهای موذی و افسانه ای وامی گذارد و همه نابختیاری ها و نابهروزی هایش را بر سر دیگری می کوبد. فرافکنی و مسولیت ناپذیری این مردمان، حاصل یک نگرش سطحی و تحلیل عقیم اما همه گیرست که تقریبا همه سطوح جامعه را بی نیاز از یک نگاه عمیق به این نارسایی ها کرده. ذهن ساده اندیش همواره به دنبال آنست که آب تعمیدی بیابد و دامن خود را مبرا نگه دارد. این سخن حتی میان سوادپیشگان نیز مرسوم بوده است که خباثت و شیادی بیگانگان، سبب همه یا بخش عمده ای از ناکامی ها و واپس ماندگی های مردم خاورمیانه است. اصولا در حوزه فرهنگی خاورمیانه، “دیگری” همواره نقش پررنگ و انکارناپذیری را در سرنوشت مردم بازی کرده است و کمتر کسی پیدا شده که نگاهی فراگیرتر و عمیق تر به پدیده عقب ماندگی خاورمیانه داشته باشد.
“دیگری” در جغرافیاهای زمانی و مکانی خاورمیانه همیشه از شکلی به شکل دیگر، دست به دست می شده است. در دوره ای در الجزایر به شکل استعمار فرانسه ظهور می کرده است و در زمانی دیگر در شبه جزیره عربستان به شکل امپراتوری عثمانی در می آمده است. اینکه نقش “دیگری” در سرنوشت مردم خاورمیانه به چه شمایلی حضور داشته اهمیتی چندانی ندارد. مهم آن است که حضور بیگانگان در طول ادوار تاریخ خاورمیانه حالا دیگر بدل به یک باور کلیشه ای یا به قول داریوش شایگان، یک بت ذهنی شده است. تقریبا به اتفاق آرا، ایرانیان بر این باورند که همه ناکامی هایشان در طول تاریخ حاصل استبداد حاکمان و استعمار بیگانگان است. پاکستانی ها هم که بخشی از جغرافیای فرهنگی خاورمیانه هستند، یگانه دلیل عقب افتادگی شان را خباثت غرب و خصومت هندی ها پس از استقلال خود می دانند. این دیگری، در عراق و لبنان و مصر هم با اشکال و نام های مختلف، بگونه ای بسیار پردامنه حضور داشته است. باور به پدیده دشمن و هراس از آن، حالا دیگر به بخشی از خاطره قومی مردم خاورمیانه تبدیل شده است.
اما در صورت بندی تاریخ خاورمیانه نقش بیگانگان تا چه میزان در متن حضور داشته است؟ این از مفروضات علم جامعه شناسی است که هیچ پدیده ای در خلا شکل نمی گیرد. اساسا هیچ پدیده تاریخی تک عاملی نیست. پدیده های اجتماعی ددر متن جامعه و در پیوند با دیگر پدیده ها معنا می گیرند.
اگر این سخن را درست بگیریم که «گذشته، طومار گشوده زمان حال است» با نگاهی وسیعتر به تاریخ خاورمیانه در می یابیم که جنگ های فرقه ای، پیشینه ای به قدمت تاریخ داشته اند. بی انصافی است که جنگ های فرقه ای و مذهبی در عهد غزنویان و صفویان را هم به بیگانگان نسبت دهیم. واقعیت آنست شیعه کشی های سلطان محمود غزنوی و سخت گیری های سلاطین صفوی نسبت به اهل تسنن، در زمانی رخ داده است که هنوز کریستف کلمب، ینگه دنیا را کشف نکرده بود و صهیونیسم و استعمار روباه پیر هم پایشان به ایران باز نشده بود. اعتقاد به نقش بیگانه چه به عنوان عامل تیره بختی و چه به عنوان نیروی نجات بخش، در حقیقت نادیده گرفتن مکانیسم های اجتماعی و سیاسی و نیز اراده میلیون ها انسان خاورمیانه ای است. تجربه دویست ساله اصلاحات در ایران هم به دلیل نادیده گرفتن همین مکانیسم جامعه شناختی ناکام مانده است. اصلاح خواهان در طول دو قرن اخیر هیچگاه به صورت جدی به دلایل عقب افتادگی جامعه ایران نپرداخته اند و صرفا در صدد یافتن یک میان بر و درمانی برای این بیماری بوده اند. حقیقت آنست که نقش استبداد و استعمار بیگانگان به عنوان دلایل عقب افتادگی ما ، پارامترهای اغراق شده ای هستند که فقط با آنها می توان نقش “خود” را تبرئه کرد.
نیروهای بیگانه به عنوان دشمنان قسم خورده در رقم خوردن تاریخ خاورمیانه آنقدرها پررنگ نبوده اند که پدیده های فرهنگی و اجتماعی مثل پوپولیسم ، خرافه گرایی، بی همتی و علم گریزی نقش داشته اند. در حقیقت تقدیر خاورمیانه به واسطه ی یک رشته فسادهای خود ساخته رقم خورده است. یگانه راه برون رفت خاورمیانه از منجلاب فقر، جنگ، مهاجرت، فساد و افراط گرایی، به جای اتهام وارد کردن به دیگران، باز اندیشی و نگاه عمیق به رفتارهای فرهنگی و جامعه شناختی خودمان است.
یک الجزایری به جای اتهام غلوشده نقش استعمار فرانسه باید در آینه از خود بپرسد چگونه است که پنجاه سال از ترک الجزایر توسط ارتش فرانسه می گذرد اما هنوز الجزایری ها قادر نبوده اند یک اقتصاد شرافتمندانه برای مردمانشان بنا کنند. یک عراقی باید از خود بپرسد حتی اگر غربی ها هزینه کمربندهای انتحاری را تامین می کنند چه کسانی حاضرند آنها را به خود ببندد و در بازار مملو از جمعیت، ضامنش را بکشد. یک ایرانی باید از خود بپرسد چگونه ماهاتیر محمد، مالزی خالی از منابع طبیعی را ظرف یک مدت کوتاه به یک اقتصاد نوظهور تبدیل کرد اما پس از گذشت چهار دهه از انقلاب و خروج غرب و نیروهای وابسته اش هنوز خیل مهاجرت مغزها به سوی اروپا روانه است. یک سوری باید از خود بپرسد پیاده نظام داعش از میان چه کشورهایی خود را به حلب و کوبانی رسانده اند.
رفتارهای اجتماعی نیازمند تحلیلهای نظام مند و علمی هستند. پاسخ های خلق الساعه و عاطفی هیچ گاه مشکل گشای نابسامانی های خاورمیانه نیستند؛ گو اینکه تا کنون نبوده اند. خاورمیانه ای باید بدانند مسولیت ناپذیری، محصول نگاه قضا و قدری به پدیده های اجتماعی است؛ چیزی که وقت آن رسیده به صورت جدی با آن روبرو شوند.