تاریخ همواره نشان داده ادبیات ناب در جوامعی ظهور می کند که آزادی به عنوان اصل محوری ماهیت آن جوامع شکل گرفته باشد ، ادبیات دروضعیت های بسته وساختهای غیر دموکراتیک به عقده ای روانی می ماند که خود را در اشکال ساختارفکنانه یا زیرزمینی بروز می دهند .
اگر به تعریف آکادمیک جوامع توتالیتر بسنده کنیم می توان گفت جوامعی که تمامی قدرت دردست یک حزب یا ایدئولوژی خاص است واین حرب قدرتمند یا ایدئولوژی خاص تلاش می کند تا قدرت بی حد خود را در تمامی عرصه ها اعمال کند ، یکی ازاین عرصه ها مسائل ادبی ، فرهنگی ، هنری ورسانه ها می باشد که کاملا ازسوی حکومت فراگیر تحت نظارت است وهیچگونه تغییر یا دگرگونی یا خلق اثری بدون درنظرگرفتن الزامات قدرت حزب یا ایدئولوژی امکان پذیر نمی باشد .
درچنین جوامعی ادبیات به چند شکل بروز می نماید : ۱- ادبیات در خدمت حکومت توتالیتر ، ۲- ادبیات آنارشیستی ، ۳- ادبیات مستقل
۱- ادبیات درخدمت حکومت توتالیتر
ادبیات درخدمت توتالیتاریسم ادبیاتی ست که کلیه خواسته های مشروع ونامشروع حکومت فراگیر را در خود جای داده است وازاین ره آورد تلاش به انعکاس جلوه های خیالی وغیر معقول ازحکومتی می نماید که در ماهیت خودهیچگونه انعطاف ندارد . ادبیات ازاین دست خودرا زبان رسمی قدرت حاکمه می داند ودراین راه با چشمانی کاملا بسته وزبانی خاموش صرفا ازآنچه می گوید که قدرت برای او دیکته می کند … گاهی البته تنها دیکته قدرت نیست بلکه نوع سرایش به گونه ای می شود که خود ازگردونه خواسته های حزب یا ایدئولوژی حاکم اندکی جلوتر می زند ورهبران توتالیتر این جوامع در عجب می مانند که چنین ماهیتی فره مند داشته اند وخبر نداشتند . اینچنین است که حکومت توتالیتر برای اعمال قدرت وخشونت وفشارکه ماهیت اصلی خود را تشکیل میدهد نوعی شاهد زیبایی شناختی میابد، توگویی مثلا ترور های پلیسی وخشونت های حکومتی بافتی زیبایی شناسانه نیز می تواند داشته باشد . قهرمانان در چنین ادبیاتی کاملا پوشالی وخود ساخته در راستای تفکر قدرت می باشد وتلاش می نمایند تابا خلق هرچه بیشتر قهرمانان اینگونه نوعی باور برمبنای تفکر ایدئولوژیک آن ایجاد کنند. کم کم مخاطبان چنین ادبیاتی بر این باور می رسند که مثلا فلان قهرمان فلان داستان واقعیتی انکارناپذیراست ونمی شود دراین چهارچوب حتی انتقادی ساده کرد. نقددرادبیات توتالیتر وجودخارجی ندارد زیراپس ازمدتی ادبیات این جوامع به ارزشهای آن مبدل می شود وانتقاد از ارزشهای حکومتهای توتالیتر غیر ممکن است. در بحث قهرمانان این ادبیات ذکر این مورد کافی ست که این قهرمانان به مرور زمان جنبه های واقعی درمنظر مخاطبان پیدا می کنند ودر نظر حاکمان این جوامع تلاش در جهت انطباق این قهرمانان با خویش زیاد می شوند ، رسانه ها نیز اینچنین گام برمی دارند تا با نشان دادن این کارکتر ها القاء آنان را به جامعه بیشتر نمایند وکم کم شخصیتهای سیاسی درچنین جوامعی از طریق ادبیات ورسانه وقهرمانان درون آن مشروعیت یا اقبالی عمومی پیدا می کنندکه کاملا کاذب وپوشالی ودراثر تبلیغات رسانه ای می باشد . پس درچنین جوامعی اینچنین ادبیاتی مانند سم مهلکی جامعه را به باورهای غلط می کشاند واین باورها را درون این جامعه نهادینه می کند. حال اگر قهرمان فلان داستان برای نیل به اهداف حزبی از خشونت بیرحمانه ای استفاده می کند برای جامعه تحت سیطره حکومت توتالیتر این نوع خشونت کم کم جنبه ای عادی وروزمره پیدا می کند.
۲- ادبیات آنارشیستی
دردولتهای توتالیتر اقدامات نظارتی واعمال قدرت حکومت هیچ حدی نداردوقدرت درتمامی عرصه های رسانه ای ، هنری ، خبری و… به طور مستمر نظارت واعمال نظر دارد .مفهوم ادبیات متعهد وغیر متعهد دقیقا مفهومی ست که درچنین جوامعی شکل می گیرد ، روزی اگر ادبیاتی خارج از چهارچوب ارزش های توتالیتری عمل کند ، این نوع ادبیات مفهومی شری میابد . برنامه ریزان این نوع جوامع همواره تلاش در شکل دهی باورهایی هستند که از طریق آنها بتوانند مردم را به خود حکومت نزدیک ترکنند وهرنوع دگر اندیشی را چه از طریق سرکوب وچه از طریق تبلیغات ازبین ببرند ، خشونت در این چنین جوامع منحصر به ترور های پلیسی نیست بلکه گاها از طریق ترور شخصیت یا ایجاد جریانهای موازی در پدیده های ایجاد شده تلاش در تخریب وازبین بردن می نمایند. یکی از این راه ها آلوده کردن ذهن مخاطبان نسبت به هرنوع ادبیات وهنر گراندیشانه از طریق ترویج تفکرات آنارشیستی وبنیان فکنانه می باشد . درچنین جوامعی وقتی مردم ببینند که ادبیات در گونه دیگر خود شکلی مضحک ، بی معنا ، مضمحل وبدون ریشه دارد نسبت به کل مفهوم ادبیات بدبین شده وخویش را ازپدیده ادبیات دور می کنند . خصوصیت چنین جریانهایی دورنمودن وبی اعتماد نمودن مخاطبان نسبت به هرنوع جریان ادبی وهنری می باشد وزمانیکه زیبایی شناسی تاریخی مخاطب را به بازی های مضحک بدهی بزرگترین خدمت به این نوع حکومتها نموده ای زیرا این ادبیات ، به رغم شکل وبافت مدرنیستی که نشان می دهند درماهیت ساختی ارتجاعی را با خود همراه دارند ومخاطب را به سوی قهر ادبی وهنری می کشاند. ادبیاتی که مخاطب ندارد ، مخاطب رسانه هایی می شود که حکومتهای توتالیتر تعیین میکنند. این جریانها کم کم هدفمند می شوند تا در یک برهه زمانی جای خود را به جریان دیگری بدهند ودراین پروسه تنها روزبه روز اندیشه مخاطبان را ازخویش دور می کنند ونه چیز دیگر.
۳- ادبیات مستقل
در هر جامعه هستند افرادی که همواره فکر می کنند وتلاش درراه اصلاح باورها ومشکلات یک جامعه هستند وازراه های مختلف سیاسی ، اجتماعی ، ادبی وهنری تلاش در یافتن راه مبارزه می نمایند. درکنارنظارتهای شدید حکومتهای توتالیتر وخشونتهای مضاعف آنها ادبیاتی نیز در کنار صداهای رسمی شکل می گیرد که ادبیات مستقل نام می گیرد . ادبیات مستقل ادبیاتی واقعی با اهدافی تکثر گرایانه وبه دور از سانسور وهراس می باشد . این ادبیات که ازنوع همان ادبیات غیر متعهد ازنظر حکومتهای توتالیتر محسوب می شود همواره به عنوان خالق آثاراعتراضی ، باورهای انقلابی ، شکلهای واقعی از زندگی مردمی ست که زیر نظر اینچنین حکومتهایی زندگی می کنند وتلاش می نماید تا این اعتقادات القاء شده ازسوی حکومتهای توتالیتر به مردم را سامان دهد، مردم را به سمت وسویی بکشاند که کم کم متوجه جور تاریخی روا شده در حق خودشوند وبه اندیشه بیفتند. اندیشه گرا بودن این ادبیات نقطه قوت واصلی آن محسوب می شود.
ادبیات منهای ادبیات
اما باتمام جریانهای ادبی موجود در جوامع توتالیتر نتیجه نهایی که حاصل می شود ادبیات بودن ادبیات است زیرا تمامی جریانها یا درجهت جریان حکومت توتالیتر یا مخالف آن حرکت می کنند وکسی به فکر ادبیات نیست وتلاشی درجهت خلق آثار ادبی نمی نماید . دراین حکومتها همواره ادبیات واقعی که نه حاصل جریانهای سیاسی باشد ونه مخالف جریانهای سیاسی از نظر مردم ودگراندیشان مورد قبول واقع نمی شود ودرچنین جوامعی که همه زبان حکومت یا زبان اعتراضند ، ادبیات در همان زمان متوقف می شود وتا بروز استعداد در نطفه با تزریق سیاست یا باور خفه می شود . ادبیات در چنین جوامعی منهای ادبیات همواره وحود دارد .