والتر راسل مید
نشریه وال استریت ژورنال
فاجعه پناهجویان سوری، حاصل ناکامی عمده خاورمیانه در روبرو شدن با مدرنیته و نیز محصول شکست اروپا در دفاع از آرمانها و ارزشهای خود است. هجوم مهاجرین سوری با پای پیاده حالا دیگر از سکوهای قطار بوداپست گذشته و به ایستگاه خط آهن وست بانهوف در وین اتریش رسیده است. از آغاز جنگ داخلی سوریه در ۲۰۱۱ تا ۳۱ آگوست امسال، چهارمیلیون سوری از کشورشان گریختهاند. بحران مهاجرت از بسیاری از کشورهای خاورمیانه که اروپا را نیز درگیر خود کرده، یکی از بدترین فجایع بشری از دهه ۱۹۴۰ بوده است . میلیونها نفر انسان درمانده که به سختی درحال پیمودن این راه هستند عبارتند از: پناهجویان سنیمذهب که از خشونتها در سوریه گریختهاند، مسیحیان و ایزدیهایی که از خشونتها و تجاوزات جنسی داعش در حال فرارند و میلیونها نفر از مومن گرفته تا خدا ناباور که از فقر و فشار بیپایان زندگی درگریزند. والدین، جان خود و فرزندان خردسال را در قایق های کوچک می گذارند و به خود امید میدهند که چندی دیگر در آن سوی مدیترانه در ساحل آرامش خواهند بود . پیشهوران و تجاری که همهی زندگی و سرمایه خود را رها کردهاند، کشاورزانی که زمینهای زراعی را ترک گفتهاند و گاه کهنسالان بیمار، از شمال آفریقا و سوریه، پا به جاده اروپا نهادهاند.
این اولین فاجعه مهاجرت قرن ۲۱ است، اما بدبختانه آخریناش نخواهد بود. ظهور حاکمیتهای سیاسیِ همانند در خاورمیانه و صحرای آفریقا، موج خشونتهایی را به وجود آورده که از نمونه آن در گذشته میتوان به فاجعهی بالکان و [مهاجرت ارامنه] در امپراتوری عثمانی در قرون ۱۹ و ۲۰ اشاره کرد. نفرتهای قومی که در میان جوامع یادشده در جریان است، ریشههایی بسیار عمیق و تاریخی دارند.
آنچه ما امروز شاهد آن هستیم بحران دو تمدن است. خاورمیانه و اروپا هردو با مشکلات عمیق سیاسی و فرهنگی روبرو هستند. مشکلاتی که آنها قادر به حل آن نیستند. نقطه تقاطع این شکستها این بحرانهای مخرب و خطرناک را آفریده است.
بحران خاورمیانه بسیار عمیقتر از آنست که بگوییم از هرجومرج ناشی از سقوط قدرتها در لیبی و سوریه سرچشمه گرفته است. این فاجعه به نفرتهای زهرآلود قومی و فرقهای برمیگردد. نفرتهایی که یک سلسله جنگ را در گسترهای وسیع، از پاکستان تا شمال آفریقا رقم زده است. ما امروز شاهد شکستهای پیاپی یک تمدن هستیم؛ چه آنهایی که بر نیروهای مدرنیته غلبه کردهاند و چه آنهایی که به آن سازگار شدهاند. یکصد سال پس از سقوط امپراتوری عثمانی و پنجاه سال پس از ترک الجزایر توسط فرانسه، خاورمیانه در ساختن اقتصادی که به مردم عادی اجازه دهد تا زندگی شرافتمدانهای داشته باشند شکست خورده است.
خاورمیانه در ساختن ساختار سیاسی مدرن با شکست روبرو شده است. خاورمیانه در ایجاد فضایی که مردمانش در احترام و افتخار در اداره امور دنیا، موثر و صاحب وزن باشند ناکام مانده است. هیچ نشانهای در تجدیدنظر ملتهای خاورمیانه در بازسازی شکستهای متعدد خود وجود ندارد. اگرچه شکست بریتانیا از امپراتوری عثمانی، اعراب را از حاکمیت صدها سالهی ترکها آزاد کرد، اما این موضوع بنظر هیچ ارزشی نداشته است؛ چون جهان عرب هیچ تلاشی برای جایگزین کردن و بهبود ایدئولوژیها و فرمهای سنتی حکومتی خود نکرده است. ملیتگرایی لیبرالی قرن بیستمی شکست خورده است. همچنین ملتگرایی سوسیالیستی از نوع جمالعبالناصر مصری و همفکران او هم شکست خورده است. بیتردید میتوان گفت اقتدارگرایی سنتی، اعراب را به زانو درآورده است. این موضوع را در مقایسه آنچه «لی کوان یو» در سنگاپور آزاد به وجود آورده است با میراث به جای مانده از حکومت قذافی و صدام حسین در لیبی و عراق به وضوح میتوان دریافت. امروزه ما شاهد شکست اسلامگرایی افراطی هستیم؛ از اخوان المسلمین مصر تا خلافت اسلامی. نهضتهای این چنینی نسبت به هر جریان سکولار دیگری در گذشته، هیچ توفیقی در درمان بیماری تمدن اعراب نداشتهاند. بدتر از آن، بنیادگرایی وحشیانه و خشونت نیهیلیستی گروه داعش، حتی اعتبار قرائتهای میانهرو و معنویتگرای تفکر اسلامی را به زیر قیمت به حراج گذاشته است.
ایرانیان و ترک ها نسبت به اعراب پیشرفتهای اقتصادی و ساختاری بیشتری داشتهاند. اما به نظر نمیآید هیچ یک از کشورهای منطقه عاری از خطر خشونت باشند. ناهمگونی فرهنگی گروههای ملی، رشد افراطگرایی مذهبی و قومیتگرایی، تهدیدهای بالقوه کشورهای خاورمیانه هستند. از سویی دیگر چالش میان رفتارها و باورهای سنتی در برابر ارزشهای خارجی، رشد علوم نوین، نقدهای بافت شناسانه و تاریخی، میدانی جدید برای زنان تحول خواه و فعالان عرصه اجتماعی پدید آورده است، دگراندیشانی که در پی قرار دادن جهان در معرض تصویری و قرائتی متفاوت از خود هستند.
پایان بخش اول
علی آتشی؛ مترجم