یا اینکه چرا فرآیند توسعه در استان بوشهر، بدون توجه به تحلیل بسترهای اجتماعی برنامه ریزی می شود؟
یک.
یکی از مولفه هایی که استان بوشهر را در تمایز و تفاوت با دیگر استان های کشور قرار می دهد؛ این نکته هست که به دلیل داشتن ظرفیت های زیرزمینی، دریایی و هرآنچه که مربوط به سرزمین می باشد، باعث شده که همه سیاستگذاری های کلان و برنامه ریزی های آینده پژوه برای این استان، معطوف به ذخایر سرزمینی اش بشود. این تجربه ای هست که مردم این سرزمین، از سالهای دولتهای توسعه گرا در ایران با خود به همراه آورده اند و همواره نیز در طول دوره های مختلف سیاستگذاری، در برهمین پاشنه گردیده است. همه برنامه ریزی های توسعه پنج ساله، همواره اهداف شان، رسالت های شان و چشم اندازهای شان یکسان بوده و همه آنچه که از این استان طلب کرده اند، در واقع سرزمین آن بوده است. همه این خط مشی گذاری های کلان، همواره تحلیل بستر اجتماعی و فرهنگی مردم این استان را به فراموشی سپرده است. و چه درست صفت “محروم و محرومیت زده” را برای جامعه انسانی این استان به کار می برند. این “محرومیت” نتیجه محتوم همان سیاستگذاری های کلانی بوده که در طول این چند دهه بر این مردم و سرزمین شان روا داشته شده است. نویسنده به عنوان یک جامعه شناس، این داغ و برچسبی که بر مردم سرزمین خود می بیند را به واسطه پیامدهای همه آن سیاستگذاری های توسعه ای صرفا مبتنی و معطوف بر سرزمین می پندارد. این محرومیت زدگی را هرگز نمی توان به محروم بودن استان بوشهر از منابع و ذخایر سرزمینی قلمداد نمود، بلکه آنچه که این محرومیت بر آن دلالت می کند؛ محرومیت از یک بستر اجتماعی و فرهنگی پویا و خلاق است. محرومیت زدگی مردم یعنی نداشتن اعتماد به نفس، یعنی فقدان یک نظم اجتماعی مبتنی بر فرآیند تولید خلاق، یعنی نبود یک جامعه مدنی قوی و موثر که وقت خودش را به جای اینکه در واتس آپ و شبکه های هوشمند مجازی بگذراند، وارد میدان واقعی اجتماع شود و آن جا خودش و توانایی های خودش را محک بزند. استان بوشهر به لحاظ وجود یک ساختار منسجم اجتماعی بسیار ضعیف و شکننده است و این معنای دیگری از “محرومیت زدگی” است.
دو.
توسعه و برنامه ریزی های توسعه ای، نخستین پیامد و نتیجه ای که از خود بروز می دهد، پیامدهایی هست که بر محیط و بستر اجتماعی وارد می شود. از آن جایی که ساختار اجتماعی نیز چیزی نیست که به سادگی بتوان آن را نادیده گرفت یا فراموش کرد، بنابراین مهمترین بخش هر برنامه ریزی کلانی باید درباره پیامدهای مثبت و منفی اش بر ساختار اجتماعی اختصاص یابد. نویسنده به ضرس قاطع می تواند بگوید که در برنامه های کلان توسعه ای در استان بوشهر، این مطالعات هیچگاه انجام نگرفته و یا اگر انجام گرفته، بسیار حاشیه ای و کلیشه ای بوده است و هیچ تاثیری بر چشم اندازها و برنامه های کلان نگذاشته است. شاهد و گواه این حکم کلی و متقن، شاید وضعیت ساختارهای اجتماعی در منطقه عسلویه استان بوشهر باشد، که متاسفانه این فضای اجتماعی عسلویه را می توان در یک مطالعه موردی بسیار گسترده، به لحاظ آسیب شناسی اجتماعی مورد تحلیل قرار داد. ذکر این نکته ها در این یادداشت معطوف به این هست که دولت تدبیر و امید که به واقع تا به حال نشان داده که دولتی مبتنی بر دانایی است، قصد برنامه ریزی برای برنامه ششم توسعه را دارد، نویسنده به طور قاطع از برنامه نویسان توسعه در استان بوشهر می خواهد تا ملاحظات اجتماعی این سرزمین را مورد توجه قرار دهند و از پذیرفتن هر برنامه ای که شرح پیوست ارزیابی اجتماعی بر آن نگاشته نشده باشد، اجتناب ورزند.
سه.
نویسنده اعتقاد دارد که ریشه و خاستگاه فقدان بینش اجتماعی در استان بوشهر؛ معطوف به نبودن یک نهاد آموزشی گفتمان محور در حوزه ساختار اجتماعی این سرزمین بوده است. نهادی که بتواند طرح های بلندمدت پژوهشی را در خود تعریف کند و با داشتن استراتژی های آموزشی، دانشجویانی را پرورش دهد که بتوانند در شناخت ساختارهای اجتماعی اش فعال شوند. به طور خاص این استراتژی آموزشی و پژوهشی باید معطوف به پیامدهای توسعه، صنعت گرایی و اقتصادگرایی باشد که در این سرزمین به شدت مورد توجه بوده و هست. نویسنده به عنوان عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران به نمایندگان نظام آموزش عالی در استان پیشنهاد می دهد که جهت جلوگیری از ضربه خوردن بیش از حدی که از عدم شناخت بسترهای اجتماعی این سرزمین به همه مان وارد شده، گروه علوم اجتماعی را با گرایش جامعه شناسی توسعه و صنعت در دانشگاه خلیج فارس تاسیس نمایند تا در آینده نزدیک و برای برنامه های توسعه بعدی، حداقلی از وجود شناخت و بینش اجتماعی نسبت به این سرزمین به وجود آمده باشد. در این گروه مطالعات اجتماعی می توان به گرایش های دیگری مانند جامعه شناسی صنعت، جامعه شناسی علم و فناوری، جامعه شناسی توسعه، جامعه شناسی محیط زیست، جامعه شناسی مصائب و بلایای طبیعی، جامعه شناسی اقتصاد، جامعه شناسی کار و گروه های حرفه ای، جامعه شناسی گردشگری، آینده پژوهی اجتماعی و… نیز همت گمارد. نویسنده عملا تاسیس این گروه مطالعات اجتماعی استان بوشهر به عنوان یکی از چشم اندازهای برنامه ششم توسعه در استان پیشنهاد می دهد و مجددا نسبت به آینده و پیامدهای مطالعات توسعه فاقد پیوست های ارزیابی اجتماعی هشدار می دهد. (لازم به ذکر هست که دکتر مصطفا مهرآیین؛ جامعه شناس هم اقلیمی در این باره نظرات قابل توجهی در یک دهه اخیر داشته است.)
اسماعیل حسام مقدم؛ جامعه شناس