یکم) نوشتن و سخن گفتن از جامعه ی مدنی به واقع تلنگر به حافظه ی کوتاه مدت ماست؛ کمتر از دو دهه از طرح جدید جامعه ی مدنی می گذرد؛ بسامد پایین «جامعه ی مدنی» در این مدت – حتی در ادبیات رسانه های مدنی، نشان از سطحی و بطئی بودن این مفهوم در ذهن و زبان ما دارد. «جامعه ی مدنی» در همه ی این مدت، نه در نزد کنش گران اجتماعی، نه مخاطبانِ مشتاق ترِ آن (جوانان، زنان، دانشجویان و . . . ) و نه حتی در دستگاه فکری متفکرانِ نواندیش مرتبه ای رفیع نداشته است. آن چه در تقدیر اصلاح طلبی ایرانی رقم خورد بیش از شرایط التهاب و بیم و امید، متاثر از زیست روزمره ی حاملان آن است؛ گویی ابژه ی جامعه ی مدنی، از آبشار میل به گرداب ملالی گرایید که حتی در شرایط کنونی نتوانسته روح تازه ای در کالبد این شاه بیت شعارهای دوم خرداد ۷۶ بدمد.
دوم) به دلیل ساختار متمرکز، گفتمان ها نیز عموماً در ایران سانترالیستی اند؛ به عبارتی چرخه ی گفتمانی در ایران، متصّلب، عمودی و تمرکز محور است.
بر این اساس ناگفته پیداست که جامعه ی مدنی در هر شهر و جغرافیایی از جمله بوشهر تقدیر ناگزیری چون دیگر نقاط دارد. زیست جمعی ایرانیان و ناخودآگاه قومی آنان عجیب زنجیره وار است؛ این زنجیره اگر چه لزوماً به تکوین «ما»ی جمعی مدرن منجر نشده، همچنان کارکردی مهرپیوندانه (گمین شافتی) دارد. بنابراین آن چه در مورد کارکردهای جامعه ی مدنی در بوشهر گفته می شود بیشتر شرحی بر مختصات قوم شناختی و ساختارهای متفردانه ی حیات قومی – انسانی آنان است نه کنش مندی مدرن که در تلائم و تعامل با حوزه ی عمومی و جامعه ی مدنی رقم می خورد.
سوم) بوشهر – بویژه بندر بوشهر – شهری تاریخی در عین حال معاصر است و به گمان من یکی از شهرهای نادر ایران است که می توان کاربست های انسانی، اجتماعی متفاوتی را در آن جست. زیرا با وجود پیشینه ی تاریخی آن که به دوره ی عیلامیان می رسد، در قرون متاخر (مشخصاً از قاجار بدین سو) نیز در مرکز ثقل تحولات بوده است و اهمیت استراتژیک آن سبب شده بوده که به نوعی، مرکز مبادلات تجاری و انسانی در جنوب ایران باشد. وقتی به وجود ادیان و قومیت های متنوعی چون یهود، مسیحیت و . . . از کشور های مختلف در یک مقطع زمانی و در فاصله ی جغرافیایی بسیا نزدیک به هم در این شهر پی می بریم و وقتی نشانه های هم زیستی مسالمت آمیز این قومیت ها را در دوره ی معاصر در کنار بوشهری ها می بینیم می توان به تأثیراتی از این هم نشینی و هم زیستی نیز گواهی داد. بدین روی وجود مظاهر و نشانه های مدرن یا شبه مدرن زندگی در بوشهر می تواند روایتی از وجه مدنی زیست اجتماعی بوشهری ها را به دست دهد. در بوشهر ۳ ضلع زیست اجتماعی توانسته است مثلثی را ترسیم کند که معادلات مدنی را در پهنه ی جمعی رقم بزند:
یکی وجه تاریخی- قومی، دوم وجه متمرکز و ملی و سوم وجه جهانی
آن چه که در بوشهر روی می دهد صحنه تعادل و تعامل، توازن و یا غلبه ی پارادایم های این عناصر زیستی است و همین معادله ی گاه مناقشه آلود، بوشهر را جزء استان های خاص قرار داده است. با بازکاوی مؤلفه هایی چون سبک زندگی، ساختار طبقاتی و تمایلات مصرف می توان به المان هایی دیگر از زیست بوشهری دست یافت که ما را در فهم مواجهه ی آنان با مفهوم جامعه ی مدنی کمک می کند. در این زمینه غلبه ی رویکرد پسا استعماری و گفتمان اقلیت، به نوعی نشان دهنده ی مقاومت بوشهری ها در عرصه ی ریست جمعی است که به باور این قلم مهم ترین شکاف را در دوگانه ی سنت / مدرن رقم زده و تا بوشهری ها بند ناف خود را از این مفهوم و نگرش جدا نکنند مفهومی چون جامعه ی مدنی در ذهن و زبان آنان راه نخواهد یافت؛ حتی باور وجود شبه ساختارهای جامعه ی مدنی.
چهارم) من به جد بر این باورم رهیافت به جامعه ی مدنی و کرد و کارهای آن بی تأمل در بنیان های زیستی، ساختارهای قومی، تاریخی و بافتارهای اجتماعی آنان ره به جایی نخواهد برد.
بر این باور، تأمل در بنیان های تاریخی بوشهر، غور در نمودارها و پدیدارهای فرهنگی آنان، بازکاوی ساخت معیشت و طبقات اجتماعی و ردیابی المان های کنش مشترک آنان در هر رویدادی می تواند رفتارشناسی بوشهری ها در جامعه ی مدرن را برای مخاطب برملا کند. وجود عناصر مدرن یا شبه مدرن در زندگی آنان و استفاده ی بوشهری ها از آن، هم چنین مواجهه با فضاهای شهری و چگونگی ایستارهای سبک زندگی در میان آنان می تواند روایتی پاکیزه تر از جامعه ی مدنی در این جغرافیا را برای ما عیان کند. در این میان نکته ای که اصرار دارم آن را برجسته نمایم مناسکی شدن مفهوم جامعه مدنی در ایران است که بیش از آن که به بازآفرینی گفتمانی آن کمک کند به باز تولید سرد و خنثایی از جامعه ی مدنی در سطح استانی آن دامن زده است که نمونه ی آشکار آن را می توان در شکل گیری سمن ها در مقطع کنونی بازیافت و در بوشهر نیز این مناسکی شدن خود یکی از آسیب های دامن گیری است که به اشباع زدگی و اقناع کاذب حاملان مدنی منجر شده بی آن که منتهی به کنش خلّاقی که خاص جامعه ی مدنی است شود.
مجید اجرایی؛ منتقد اجتماعی/ فرهنگی