* امکان و امتناع فرهنگ گفت و گو در ساختار ایران کهن از منظر تعاملات دین زردتشت و ساسانیان
فرهنگ ما از آغاز با دین آمیخته بوده است. از دوران باستان تا کنون، بر زمینه دین زردشتی و اسلام، روایت های ویژه ای از دین در میان ما چیره شده است. چیرگی روایت های دینی می توانست در ایجاد زمینه های گفت و گو در میان ما مؤثر باشد.
بنیان دین رابطه انسان با خداست. این رابطه با میانجی کلام یا گفتار خداوند شکل می گیرد. کلام خداوندی را پیامبران به انسان ابلاغ می کنند تا او شیوه زندگی اش را با این کلام درک کند. او با به کار بستن این شیوه زندگی می خواهد در زندگی دنیوی و زندگی پس از مرگ به سعادت و رستگاری برسد.
در بینش دینی، کلام خداوند سرچشمه همه دانش ها و حقیقت ها است. شناخت، همان است که از پیش در این کلام بازتاب یافته است. در چنین بینشی اگر انسان بپرسد فقط چیزی را می پرسد که پاسخ آن در کلام خداوند مستتر است. پس بنابر چنین بینشی ناآگاهی انسان به معنی ناآگاهی او از کلام خداوندی است.
بر این اساس کلام و پیام خداوند ازلی-ابدی، ثابت و مطلق، یعنی قدسی است. این در حالی است که جامعه انسانی دگرگون می شود. بنابراین، انسان در هر دوره تاریخی کلام و پیام خداوند را به گونه ویژه ای درک می کند که بی تردید با درکش از همین پیام در دوره های دیگر متفاوت است. بعلاوه، حتی در یک دوره تاریخی نیز لزوماً درک های متفاوتی از پیام الهی از سوی انسان هایی با جایگاه های فردی و اجتماعی متفاوت ارائه می شود.
چنین است که زمینه گرایش دین به «شریعت ایجابی» فراهم می آید. زیرا علاوه بر شناخت متغیر انسان در هر دوره تاریخی، همواره برخی روایت های خاص از کلام الهی بود که با قدرت سیاسی پیوند می خورد. کافی است بدانیم در جوامع دینی سنتی، مشروعیت سیاسی حکومت ها به مشروعیت دینی شان متکی بود. در دوره هایی نیز دین عامل وحدت بخش قشرها و طبقات جامعه برای تأمین همبستگی درونی و رویارویی با دشمنان خارجی می شد. بنابراین، حاکمیت سیاسی می کوشید تا فقط آن روایت یا تأویلی از دین را بعنوان دین رسمی بر جامعه چیره گرداند که برآورنده منافع و مصالح خویش و نیز عامل حفظ قدرتش می دانست. چنین بود که دیگر روایت ها و تأویل های دین از سوی حکومت و روحانیت وابسته به آن بعنوان بدعت و زندقه و حتی ارتداد طرد و سرکوب می شد.
این وضعیت در پیش از اسلام، بویژه در زمان ساسانیان چیره گردید. ساسانیان برای استوار داشتن حکومت متمرکز استبدادی و نیز با هدف فراهم آوردن یکپارچگی امپراطوری در برابر دشمنان خارجی شان به کمک موبدان، تأویل یا روایت ویژه ای از دین زردشتی را رسمیت دادند. اینان در دوره اعتلای خود روایت مانوی و به زمان افولشان روایت مزدکی را سرکوب کردند.
تأویل ها یا روایت های گوناگون از کلام و پیام الهی می تواند زمینه ای برای ارتباط پیروان دین ایجاد کند. این در حالی است که با چیرگی شریعت ایجابیِ مورد حمایت حکومت فقط یک روایت و تأویل از پیام خداوندی بصورت تک گویانه بر جامعه تحمیل می شود و بقیه بعنوان بدعت و ارتداد سرکوب می شوند. در دوران پس از اسلام، با به قدرت رسیدن امویان، شریعت ایجابی به سرعت در دین اسلام مسلط و سپس ماندگار شد. در این شرایط، ابزار پایبندی و دفاع و طرفداری از روایت و تأویل ایجابی از دین، تعصب بود. زور در شریعت ایجابی به شکل تعصب بروز می یابد تا آن را حفظ کند.
تعصب محال کردن دگر اندیشی، دگرکرداری و دگربودگی است. متعصب وقتی بتواند با زور و خشونت، یکسان اندیشی و یکسان کرداری را مستقر کند، در واقع تک گویی را مستقر کرده است. با تعصب، کلام و پیام ادراک نمی شود؛ بلکه با رعب و تهدید، القا و ابلاغ می شود.
شریعت ایجابی هم هرچندکه به ظاهر بپذیرد دین های دیگری نیز وجود دارند، اما به هیچ وجه نه اعتقادی به گفت و گو با پیروان دیگر دین ها دارد و نه اساساً توانمند مکالمه ای جز مشاجره است. شریعت ایجابی این بی اعتقادی و ناتوانی اش را با ادعای پایبندی به اصول گرایی و بنیادگرایی لاپوشانی می کند. در پیش از اسلام، با تثبیت قدرت ساسانیان، تعامل میان دین های گوناگون در ایران رنگ باخت. تا پیش از چیرگی شریعت موبدان، تعاملی میان دین های گوناگون وجود داشت. اما چیرگی آیین موبدان به سرکوب سایر ادیان بعنوان زندقه بدعت منجر شد. این سیاست در پی سقوط ساسانیان تا حدودی سست شد… عباسیان تا بتوانند روایت ایجابی خود را از اسلام تدوین کنند در پس ظاهر مناظراتی میان پیروان دین ها و مذاهب گوناگون به تفتیش عقاید دینی پرداختند… در عصر زرین فرهنگ و تمدن ایرانی نگرش ایجابی به روایت ها و تأویل های دینی تا حدودی تضعیف شد و تأثیر پذیری از دین های دیگر گسترد. اما یک بار دیگر و این بار به نیروی شمشیر ترک های آسیای میانه، در پی تسلط ترکان بر ایران، شریعت ایجابی نیز چیره شد. در طول هزاره ای تعامل روایت ها و تأویل های گوناگون درون اسلام و نیز تعامل اسلام و دین های دیگر، به محاق رفت و در محاق ماند. ایران اسیر شریعت ایجابی شد و همه آنچه گفته شد، یکی از زمینه هایی شد برای عدم شکل گیری روحیه و فرهنگ گفت و گو در میان ایرانیان[۱] .
[۱] – برگرفته از کتاب در جهان گفت وگو (بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم)، هادی خانیکی.