انسان موجودی هست که با کالبدی زیستی در بستری بوم شناختی قرار می گیرد. در همین عبارت پیش گفته؛ دو ترکیب “کالبد زیستی” و “بستر بوم شناختی” خودنمایی می کند. این آمیختگی و پیچیدگی این دو مفهوم در یکدیگر امکان زیست موجودات طبیعی از جمله انسان را بر زمین به وجود می آورد. هرچیزی که این آمیختگی را بهم بزند، چرخه اکوسیستم را بهم زده و نظم آن را مختل کرده است. از آن زمان که شعار “مهار طبیعت توسط انسان” سر داده شد، این اختلال را در اکوسیستم های زنده می توانیم رد گیری کنیم. جو زمین، اقیانوس ها، دریاها، تالاب ها، جنگل ها، کوهستان ها و خاک به عنوان اکوسیستمی کامل همواره تخریب شده و انسان بستر بوم شناختی خودش را کم کم و به تدریج از دست داده است.
این “سیادت و تسلط انسان بر طبیعت”؛ جنگی را بین اقتصاد و محیط زیست به راه انداخته است. جنگی که بین “میزان بهره برداری از بسترهای اکولوژیکی” و “اخلاق حفاظت از محیط” درگرفته است. جنگی که حاصلی جز فرسایش خاک، پیشروی بیابان ها، ضایعات غیرقابل بازیافت، اثرات گلخانه ای آلودگی هوا، انقطاع نسل گونه های حیوانی و گیاهی، نابودی اکوسیستم های دریایی و اقیانوسی… نداشته و نخواهد داشت. آن چه که در این میان می تواند میدان داری کند؛ مفهوم “توسعه پایدار” هست که شکل گرفته تا شاید بتواند این تنازع بقا بین اقتصاد و محیط زیست را به همنشینی مبدل بسازد.
تغییرات اقلیمی بسیار پیچیده ای در یک دهه اخیر محیط زیست جهان را درنوردیده و باعث تغییرات بنیادینی در بستر بوم شناختی به خصوص منطقه خاورمیانه شده است. در باره روند تغییر اقلیم خاورمیانه در سالیان اخیر پژوهش های متعددی انجام شده است. مبنای غالب این پژوهش ها گزارش های معتبرترین مرجع رسمی بین المللی یعنی پانل بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC) است. بنابراین در باره متوسطی از تغییر اقلیمی منتهی به وضعیت “خشکیدگی یا خشکسالی حاد” اجماع کامل علمی وجود دارد. از جمله می توان به گزارش بانک جهانی اشاره کرد که تاکید می کند بیشترین تاثیر منفی تغییر اقلیم بر اقتصاد جهانی نه در ماجرای ذوب یخ های قطبی و بالا آمدن سطح آب اقیانوس ها و بلکه تحت تاثیر خشکسالی بلندمدت خاور میانه رخ خواهد داد. با این شرحی که از ماجرای تغییر اقلیمی در خاورمیانه رفت، می توان به عمق خطر و تهدیدی که برای ایران وجود دارد، اشراف پیدا کرد. کشوری که با حوزه های متعدد بیابانی و مدیریت ناکارآمد آب با بحرانی استراتژیک در سال های آتی مواجه خواهد شد.
بیابان زایی در بستری از کم آبی و خشکسالی حاد و طولانی مدت می تواند سبک زندگی و جریان زیستی یک ملت یا قوم را متحول و چه بسا زایل کند. این بحران استراتژیک فقط بحرانی اقتصادی یا زیست محیطی نخواهد بود، بلکه بحرانی در تمام عرصه های زیستی انسان مانند عرصه عمومی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… خواهد بود. توصیه ای جدی و حیاتی برای آینده نزدیک در بستر بوم شناختی ایران وجود دارد و آن این که سرزمین ایران با شتاب بیش از حدی به سوی بیابانی شدن و خشکیدگی درحال پیشروی هست.
درباره این که چگونه می توان از میزان شتاب پیشروی بیابان را در سرزمین ایران گرفت، می شود به کتاب ها و مقالات تخصصی رجوع کرد (رجوع کنید به مقاله “کنوانسیون بین المللی بیابان زدایی و مقابله با اثرات خشکسالی مورد کاوی: کشور ایران” اثر کتایون ورشوساز و الهام مبارک حسن) اما آن چه که وظیفه این یادداشت کوتاه هست، ارائه این هشدار و تذکر جدی می باشد که جهان زیستی ایرانیان با سرعتی باور- نکردنی به سمت بیابانی شدن درحال پیش رفتن هست. کم و بیش در همین چند سال اخیر با برخی محدودیت ها در منابع محیط زیستی مواجه شده ایم مانند؛ کمبود آب، هجوم ریزگردها، نوسانات شبکه انرژی (برق)، خشکسالی مفرط، نابودی مزارع و زمین های زراعی و… و این حجم از خشکیدگی می تواند زندگی روزمره هزاران انسان را در خطر حتمی انهدام قرار دهد. خطر بسیار جدی و نزدیک است، آنچنان که چه بسا جهان را سراسر بیابان فرا بگیرد.
متن کنوانسیون سازمان ملل متحد برای بیابان زدایی در این آدرس می توان مطالعه نمود: (http://rc.majlis.ir/fa/law/show/92783)