اشاره:
طرح مساله بسیار ساده هست، به نظر می رسد که با دو جریان روبه رو هستیم: یا اینکه دغدغه های زیست محیطی به مانند دغدغه هایی شیک و مد روز مطرح می شوند و برخی نخبگان اجتماع به دنبال آن شروع به تحرک اجتماعی می کنند. این ماجرا باعث می شود که مساله محیط زیست به درون زندگی روزمره عموم مردم رسوخ نکند و در جوامعی مانند ایران حتا به گونه ای عوام مردم نسبت به آن موضعی سخت بگیرند. موضعی که در نهایت می تواند تمام برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها را با شکست همراه کند. و یا اینکه چنان این دغدغه های زیست محیطی نخ نما و مبتذل می شود که هیچ هویت و یا گفتمان خاصی را در پشت سر خویش نمی بیند. جریانی الکن و ابتر که صرفن به ابتذال معانی زیست محیطی خواهد انجامید. برای رهایی از این هردو مساله باید به سمت گفتمان سازی اجتماعی روی آورد.
اولویت گفتمان سازی زیست محیطی بر نمادین سازی
ساز و کارهای جامعه با حجم عظیمی از کنش های فردی و گروهی عجین می شود تا حیات اجتماعی را رقم بزند، اما آن چیزی که به این حیات اجتماعی هویت (یا به زعم امیل دورکیم؛ وجدان اجتماعی) می بخشد، گفتمان های معناساز هست. به چه معنی؟ به این معنا که هر تحرک اجتماعی باید در فضایی تنفس بکند که در آن عملکردهای معنابخشی موجود باشند تا از این جریان ها بتوان روح و هویتی در کالبد کنش اجتماعی دمید. جهان امروز، جهان کنش های دلالت مندی هست که خود را در درون گفتمانی خاص معنا می بخشند.
آن چه که به زعم نویسنده در کنش های اجتماعی زیست محیطی در جامعه ایران مفقود هست؛ فقدان گفتمان مشخص و معین در حوزه محیط زیست می باشد. کنش های اجتماعی در این حوزه بسیار پراکنده و جزیی رقم می خورند و در اغلب موارد بیشتر به شکل کنش های نمادین ساز (مثلن جمع آوری نمادین زباله یا دیگر کنش های نمادین شهری) در برهه ای از زمان رخ می دهند. بالتبع مخاطب این نوشتار را دغدغه مندان حوزه محیط زیست شکل می دهند ازهمین رو دیگر لازم نیست از فاجعه زیست محیطی در قرن بیست و یکم و آن چه که در حال رخ دادن هست، من اینجا چیزی بگویم، پیچیدگی ماجرا از آن جا آغاز می شود که این دغدغه مندان می خواهند کنشی معطوف به محیط زیست داشته باشند، آن گونه که بتوانند تاثیر اجتماعی پایدارتر و گسترده تری داشته باشند. این نوشتار بیشتر ناظر بر این هدف نوشته شده است. ازهمین رو عملکردهای گفتمان ساز یک دغدغه محیط زیستی بسیار حیاتی تر هست تا اینکه صرفن به کنش های نمادین ساز اقدام شود.
برای رسوخ دغدغه های زیست محیطی به زندگی روزمره عوام مردم بیش و پیش از آن که نیاز به حرکتهای نمادین ساز داشته باشیم، جامعه ایران نیاز به عملکردهای دلالت بخشی دارد که در آن گفتمان زیست محیطی بتواند فضای جامعه را در دست گرفته و تمام کنش های زیستی عوام مردم را با ملاحظات زیست محیطی عجین نماید. نویسنده این باور را دارد که کنش های نمادین ساز در مراحل بعد هستند که می توانند این گفتمان زیست محیطی را اشاعه داده و باعث دگردیسی در زندگی روزمره مردمان گردند.
گفتمان سازی اجتماعی در فضایی می تواند شکل بگیرد که در آن سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های کلان توانسته باشند شبکه ای از کنش های فردی و جمعی را برای نظامهای معناساز در حوزه محیط زیست گردهم آورده و از این رهگذر انباشتی از فهم و درک زیست محیطی را در سطح اجتماع برساخته نمایند. به نظر می رسد که در غیر این صورت فعالیت های زیست محیطی در جامعه ایران یا دچار نخبه گرایی محض می شود که پیوندهای اجتماعی اش را با زندگی روزمره عوام مردم قطع شده خواهد یافت و یا اینکه دچار ابتذال و کیچ شدگی در فعالیت ها و کنش هایی می شود که هیچ ریشه و خاستگاه گفتمانی به همراه خود نخواهد داشت و در نهایت این ایده و دغدغه های زیست محیطی هستند که در نخستین گام زایل و از معنا ساقط خواهد شد. جریانی بی معنا از کنش های جمعی که صرفن معانی زیست محیطی را به ابتذال می کشند.