شاید گروهی از ما فکر می کردیم کابوس عوام فریبی و عوام گرایی خاص تندروترین سیاست پیشهگان بود که کلمات ناشایست وغیر متعارف و «مردم پسند» آنها هشت سال در سطح ملی و بین المللی به واژگان و مفاهیم رایج تبدیل شد و از این راه تا امروز میلیاردها دلار هزینه مالی و هزاران ساعت هزینه زمانی بر دوش مردم و بودجه کشور گذاشته اند؛ شاید فکرمان این بود با رفتن آنها این ماجراها نیز تمام شده؛ شاید خیال می کردیم این دشنام ها با این آدم ها آغاز و با همانها هم پایان می یابد؛ شاید تصور می کردیم مردم و تحصیلکردگان ما باید از این گونه رفتارها و الفاظ و اندیشه های زشت و استفاده از توهین و فحاشی به یکدیگر و دیگران، به مثابه ابزار فکری، مصونیت داشته باشند؛… اما همه این تصورات با اتفاقاتی که این چند هفته درحال تکراربیش از پیش است، نادرستی خود را نشان می دهند: وقتی ماموران یک رژیم استبدادی رفتارهایی وحشیانه انجام می دهند و بدون شک باید به شدیدترین شکل ممکن محکوم و با روش های قانونی و حقوق بین المللی و بر اساس منافع ملی ما، پیگیری شوند؛ وقتی مسابقات فوتبالی در گئوشه ای از کشور برگزار می شود و تیم هایی مقابل هم قرار می گیرند و شعارهایی نژادپرستانه سرداده می شوند که در شان هیچ مردم متمدنی نیست؛ وقتی برخی از مهاجران فقر زده و به انحراف کشیده شده، دست به این یا آن خلاف و جنایت می زنند؛ و… ظاهرا همه ما، اما به خصوص آنها که ادعای «مدرنیته» و «روشنفکری» دارند، باید بدانیم که جنایت و اعمال زشت و حرکات خلاف عرف، خاص این یا آن مردم و فرهنگ نیست و در کشور ما نیز اغلب خلاف ها و جنایات را خودمان علیه خودمان مرتکب می شویم. و بنابراین وقتی خلاف یا جنایتی به وسیله فردی خارجی یا ماموران کشوری دیگر اتفاق بیافتد، دلیلی آن نیست که عقل را رها و تن به شعارهای هرزه واری چون «سوسمارخور»، «ملخ خوار» و … بدهیم و فراموش کنیم که جرم چند نفر را نباید به پای میلیون ها نفر نوشت. نتیجه آنکه: باید بدانیم دامن زدن به آتش نژادپرستی می تواند در نهایت شعله نفرت را به خودمان برگرداند. هرزه گویی ها، بیش از آنکه به جنایتکارن ضربه زند، کسانی را که به زبان می آورندشان به سقوط جنایتکارانه می کشاند: تجربه قرن بیستم نشان داده که فحاشی های نژادپرستانه سرانجام به قتل عام ها و جنگ هایی کشیده شدند که میلیون ها قربانی بر جای گذاشتند. این در حالی است که کشور ما در طول هزاران سال صدها زبان، قومیت، فرهنگ، سبک زندگی متفاوت را در خود جای داده؛ پهنه ای که از یکی از بزرگترین افتخاراتش در جهان آن است که همواره توانسته این تکثر فرهنگی را در یکپارچگی اخلاق و رفتاری و سازگاری همه با هم مدیریت کند. از این رو باید بسیار تاسف خورد کسانی که اغلب خودنمایی های «مدرن» هم دارند، در راس حرکات نژاد پرستانه ای قرار گرفته اند و از «ملت» و «فرهنگ»ی خیالی دفاع می کنند که به ادعای آنها باید سایر فرهنگ ها را تحقیر کند و آنها را «عقب افتاده»، «سوسمارخور» و … بنامد تا خود را بالا بکشد. این در حالی که فرهنگ ایرانی نیازی به چنین مدافعان بی فرهنگی ندارد، هرچند متاسفانه فشارها و زورگویی ها، فسادها و فروپاشی های اخلاقی شرایطی را فراهم آورده که گروهی از فرومایه ترین آدم ها درجنگل وحشی اس.ام.اس، فیس بوک، وبلاگ، سایت ها و به خصوص«کامنت» های آنها، عقده های سرکوب شده خود را با زشت ترین کلمات بیرون بریزند: امروز توهین مستقیم با نام بردن بی پرده و مستقیم از شخصیت های حقیقی و حقوقی به رسمی رایج در این جنگل تبدیل شده و گردانندگان این پهنه ها هم برای بالابردن مخاطبان خود بیشتر به این بازی هرزه وار دامن می زنند و ظاهرا هیچ دستگاهی نیز بنای دخالت در این دعوای بین وحوش ندارد. از آن بدتر: پهنه خیابان ها و ورزشگاه های ما، بدل به جایگاهی برای هرزه گویان و نژادپرستان شده تا بدون هیچ واهمه ای از مجازات شدن،هر چه مایلند بر زبان بیاورند و آبروی فرهنگ ما را به بازی بگیرند: وقتی وقاحت و بی ادبی و توهین های مستقیم به افراد و قومیت ها و فرهنگ ها نامش می شود «صراحت لهجه» و «قاطعیت برخورد» باید در انتظار فجایعی بزرگتر بود.
امروز صفحات فیس بوک، شبکه های اجتماعی، و حتی صفحات موسوم به «کامنت» در زیر خبرها و مقالاتی گاه بسیار جدی، مرکز و معرض تاخت و تاز گروه هایی هر چه بزرگتر از «اراذل و اوباش ناشناس اینترنتی» شده است. آنها که نفرت خود را از این و آن فرهنگ، از این و آن شخصیت، از این و آن اندیشه و فکر با زشت ترین و ناشایست ترین کلمات به بیان در می آورند. و از هیچ چیز نمی هراسند. این نفرت ها که رفته رفته خود را به کوچه و خیابان های ما ، ورزشگاه ها و سایر عرصه های عمومی ما کشانده اند، هدفشان، نه واقعا این و آن قوم و نژاد است و نه این و آن آدم و نظر، این ها عقده های فرو خورده اند آدم های بیماری هستند که تلاش می کنند بیماری خود را به جامعه منتقل کنند و از این راه هویتی کاذب برای خود دست و پا کنند. اما دقت داشته باشیم که این فرایند هویت سازی همان گونه که گفتیم در قرن بیستم میلیون ها را به کشتن دادو خاطره ای دردناک و توحشی دائم را برای انسانیت به ارمغان گذاشت. فرهنگ ما ارزش بسیاری بالاتری دارد که آن را اینجنین به پای این اراذل و اوباش اینترنتی و خیابانی بریزیم.
نمونه اولیه این یادداشت در روزنامه شرق منتشر شده است.