روزهای پایانی و پای در گریز اسفند ماه سال ۹۳ چنان پرشتاب میگذرد که جز غم دوستان از دست رفته و حسرت مصاحبت ها و مجالست های فوت شده، چیری بر دل نمی ماند. براستی که ازاین دنیا جز خوبی چیزی نمی ماند.
باری اما اسفند سال نو چنین بی سر و صدا نخواهد بود. سال ۹۴ مظروف دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است. دو جناح اصلی سیاست در ایران؛ اصولگرایان و اصلاح طلبان؛ از هم اکنون اسب انتخاباتی خود را زین کرده و به تمهید عده و عده خود پرداخته ا اند. اصولگرایان در پی اعاده انسجامی هستند که آقای احمدی نژاد از جبهه آنها ستاند. اصلاح طلبان هم در پی تثبیت وتحکیم انسجامی هستند که اقای احمدی نژاد به آنها بخشید.
داستان مقاله ما هم ازهمین “واکنشی عمل کردن” جناح های سیاسی در ایران شروع می شود. البته این قاعده که “وجود رقیب و دشمن در همه جای دنیا موجب انسجام یافتن بیشتر گروه خودی می شود” قاعده ای عمومی و نیرومند در عالم سیاست است. آنقدر نیرومند که گاهی برخی کشورها را مجبور به دشمن تراشی میکند. اما باید میان “اقدام واکنشی” و “اقدام کنشی” فرق گذاشت. اقدام واکنشی پاسخی هیجانی، دفعی وکوراست به اقدام دیگران اما اقدام کنشی پاسخی است مبتنی برتفکر و برنامه پیش بینی شده قبلی به اقدام دیگران.
“اقدام واکنشی” بازی در زمین حریف و با قواعد حریف است. به همین دلیل بازیگر واکنشی عمدتا در گوشه رینگ وتنها برای یک گزینه – بقا وحیثیت- می جنگد. اما بازیگر “کنشی” به مبارزه(بازی) در قسمت دلخواه زمین و با قواعد خودش یا لااقل منصفانه می پردازد. به همین دلیل بازیگر “کنشی” برای رفاه و امتیاز بیشتر و با دست پر و گزینه های چندگانه بر روی میزمبارزه میکند.
اکنون به اصواگرایان و اصلاح طلبان برگردیم. با این توضیحات مختصر روشن شد که اگر اعضای یک اردوگاه فکری تنها در زمان وجود خطر مشترک به همکاری با یکدیگر روی بیآورند عملشان ” اقدامی واکنشی” خواهد بود. با این تعریف هر دو اردوگاه اصلاح طلبان و اصولگرایان “اردوگاهی واکنشی” هستند. اردوگاه فکری ای که همه یا غالب اقداماتش مبتنی براصول و چارچوب های روشن و اعلام شده اش باشد حزب نامیده می شود. با این متر و معیا، اصلاح طلبان مقداری از مسیر “حزب شدن”را پیموده اند و اصولگرایان اکنون اصل آن را پذیرفته و در ابتدای راه هستند. منظور ما از تحزب شکل کم و بیش واقعی آنست – که گوهره دیگر آن نیز سازماندهی نیروها از پایین است- والا اگر تحزب به نام باشد، که در ایران سابقه ای صد ساله دارد.
با این حال، آیا می توان حکم داد که انتخابات آتی به حساب اصلاح طلبان واریز خواهد شد؟ برای پاسخ گویی ابتدا به سنت تاریخی جمهوری اسلامی مراجعه می کنیم.
سنت جمهوری اسلامی این برداشت را تبصره ای می زند. اندکی تامل در سنت جمهوری اسلامی نشان می دهد که مردم کرسی های مجلس شورای اسلامی را به فاتح کرسی ریاست جمهوری تعارف میکند. ومشکل در همین جا دو تامی شود. آخرین فاتح کرسی ریاست جمهوری در ایران به کدام اردوگاه تعلق دارد؟
رئیس جمهور روحانی یک دو زیست سیاسی است. ایشان درسنت اصولگرایی بالید اما درباغ اصلاح طلبی بار داد و این معجزه ممکن نشد جز به سرانگشت معجزه گر آقای احمدی نژاد. البته سهم آقای احمدی نژاد فراهم کردن زمینه ها بود. زمینه ها هم بخودی خود عمل نمی کنند. آنچه در برآمدن روحانی نقشی تاثیر گذار داشت اتفاقات هفته آخر بود:
اولین اتفاق اعلان نظر رهبر معظم انقلاب در “حق الناس” خواندن رای مردم است. این اعلان نظر راه را بر اعمال نظر برخی اجتهادات و احکام شاذ افراد تاثیر گذار در فرایند انتخابات مسدود کرد. خاص بودن احکام این افراد به آنست که رای مردم در آنها زینتی دیده می شود و وزینت را می توان هر گونه که لازم شد استفاده کرد. حق الناس شدن رای مردم آن را ازطیف مستحب و مکروه فقه به طیف حلال و حرام تغییر داد. اکنون مجریان و ناظران متدین انتخابات رای مردم را به عنوان امانت اخذ میکنند و البته که خود را موظف به رد امانت می دانند. آگاهان تیزبین حوزه فرهنگ فقهی – سیاسی این نکته بلندرا بخوبی در می یابند.
اتفاق دوم را می توان اتحاد مثلث نامید. اتحاد هاشمی -خاتمی – ناطق نوری. البته اتفاق نظر این افراد بر روحانی برخی را به این تحلیل کشاند که روحانی طلایه دارجریان سوم در جمهوری اسلامی است. اما امروزه و پس از گذشت حدود دو سال از ریاست جمهوری ایشان، کمتر تحلیل گری را می توان پیدا کرد که به چنین تحلیلی معتقد باشد.
امروز دیگر روشن شده است که برآمدن روحانی ” نه” بزرگ ملت بود به کژی های اخلاقی و کاستی های اقتصادی و سیاست روزمرگی دوران آقای احمدی نژاد. مردم به ناامیدی از بهبود در قدرت خریدشان نه گفتند. به زوال عقلانیت نه گفتند و به افراط ها و تفریط ها. روحانی حل این سه را به هوشمندی درقالب سه شعار امید، تدبیر و اعتدال به مردم وعده داد.
اما نه بزرگ هیچ کدام این ها نیست. “نه بزرگ” نه مردم و نخبگان سیاسی جامعه بود به افراد خاکستری. خاکستری ها افرادی بودند و هستند که در قالب کاندیدای مستقل به صحنه می آیند اما در واقع به دنبال رای هر دو جناح هستند. مواضع آنها نیز مخلوطیست ازآراء مقبول دو جناح.
این افراد هم از آخور می خورند هم از توبره. آنهااز یکسو سقف و ظرفیت نظام را چنان پایین می آورند تا هم قد فکر کوتاه خودشان شود. تا به حامیان جناح اصلاح طلبی در جامعه این گونه القاء کنند که سقف تحمل نظام برای اصلاح طلبی ما هستیم و از دیگر سو با بیان موسع و گاه لیبرالی ارزش های اسلامی، خود را نزد اصولگرایان، مسلمانی عمیقا متدین و در عین حال علمی و امروزی نشان دهند. تا بدین طریق هرلایه های اجتماعی حامی هردو جناح را راضی به خود شان کنند.
“نه ملت” به خاکستریها نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی است. مردم به انتخاب افراد در قالبی بزرگتر روی کرده اند. به این دلیل که هزینه انتخاب” افراد” را داده اند. بنظر می رسد ذائقه انتخاباتی مردم حزبی شده است. یعنی با حضور افراد برخاسته از جناح ها و البته مورد تایید آنها دیگربه افراد به ظاهر مستقل اما در واقع فرصت طلب روی خوش نشان نخواهند داد.
امروز اصولگرایان رقیب اصلاح طلبان نیستند و اصلاح طلبان نیز رقیب اصواگرایان نیستند. آنها رقیبی- شاید دشمنی- به نام فرصت طلبان دارند. فرصت طلبان نه دشمن جناح های ریشه دار که در واقع دشمن ملت هستند. این دو جناح سرمایه اصلی جمهوری اسلامی ونتیجه سالها تجربه بزرگان، شهدا، علماء و صلحایی هستند که برخی از آنها چون تجربه شهید بهشتی با خون بدست آمد چون اویی کم نبودند که جان خود را دادند تا فرصت طلبان منافع مسلمین و ملت را همچون غنیمت جنگی بر باد هوس ندهند. نامحرمانی که امام خمینی قدرت گرفتن شان را خط قرمز نظام معرفی کرده و همگان را به آن هشدار داده است همین فرصت طلبان هستند.
این دو جناح مجمع بزرگان و نخبگان سیاسی و فکری کشور هستند. دو اردوگاه سیاسی، که بازیگران اصلی سیاست کشورند. و اگر تجربه کشورهایی با نظام حزبی قدیمی را معیار قرار دهیم تا آینده نامعلومی همچنان فضای جامعه ما دو قطبی خواهد بود. این دو اردوگاه نقاط ضعف و قوتهایی دارند(که بحث از آنها مجال دیگری را می طلبد) که فعلن پذیرفتنی است اما با چرخش قاعده مند و اخلاقی قدرت سیاسی نقاط ضعف همدیگر را پوشش خواهند داد و نقاط قوت یکدیگر را تحریک و افزایش می دهند. برنده واقعی و اصلی بازی سیاسی قاعده مند و اخلاقی – با هر نتیجه ای- نه اصولگرایان هستند نه اصلاح طلبان. بلکه مردم و ملت ایرانند. مردم با داوری در پای صندوق های رای، جناحی را که در سیاست ها کاردان تر در خدمت گذاری کوشاتر و در امانتداری قدرت تفویضی، مردم، امین هستند برای خدمت گذاری انتخاب میکنند. مطابق آیه شریفه ای که میفرماید:…تلک الایام نداولها بین الناس…جابجایی سیاستمداران- در قرآن بخوانید خدمتگزاران- از نوامیس اجتماعی هر جامعه و سنت های الهی است. در سنت الهی هم تغیر و تبدیلی نمی یابی؛ لا تجد لسنه الله تبدیلا؛ و هر کس که دراجراو استقرار این سنت ها مداخله کند مغبون است و ظالم.
حالا روشن می شود که دولت روحانی آغاز شکل گیری تحزب است. درامر تحزب- یعنی سازماندهی از پایین – اصلاح طلبان از اصولگرایان به دلایلی جلوترند. البته اصولگرایان امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت تحزب به معنای واقعی آن را دریافته اند زیرا بابت نبود آن هزینه ای کلان در دوران آقای احمدی نژاد پرداختند. هر چند هنوز برخی از آنها با شیوه هایی مختلف سعی در انکار، فرافکنی و… دارند.
انتخابات مجلس پیش رو معرکه آرا ست. اصولگرایان را نمی توان به خوبی حدس زد چون تبصره ای بزرگ چون آقای احمدی نژاد را باید حل کنند اما اصلاح طلبان مسیر نسبتا روشن تری در پیش دارند همان فرمول انتخابات قبل را به روز کرده و استفاده می نمایند. اما آنان که در صحنه انتخابات حاضر می شوند فراموش نکنند که پیشه و جبهه روشنی باید داشته باشند که اگر نداشته باشند، مردم دست رد به سینه شان زده و به تعبیر شیخ رند شیراز “عرض خود برده و زحمت مردم میدارند”. در درستی این نکته در مورد مردم آگاه و روشن بین استان بوشهر و شهرستان دشتستان مطمئنم.
علی یزدان پناه؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه