به نظر خیلی ها یک مصیبت است. خیلی ها اما بروز چنین پدیده ای را در جامعه ای چون ایران گریزناپذیر می دانند. مدرک گرایی پدیده ای است که براساس آن نوعی رابطه متقابل میان مدرک تحصیلی و منزلت و پرستیژ اجتماعی، حقوق اقتصادی و اجتماعی و وضع و شغل به وجود می آید. این درحالی است که با وجود آمارهای بالای کسب مدارک تحصیلی در ایران (به ویژه در دو دهه گذشته) به نظر می رسد، نسبتی بین تولید مدرک و تولید ثروت وجود ندارد. از سوی دیگر، با وجود تمام پیشرفت های ادعایی در حوزه دانش یا بهتر بگوییم مدرک، بودجه کشور بیش از پیش به درآمدهای حاصل از صادرات نفت و منابع معدنی وابسته شده و جامعه ایران هرچه بیشتر از جامعه تولیدی به جامعه مصرف گرای وارداتی تبدیل شده است. به منظور بررسی علل مدرک گرایی در جامعه ایران و فراهم کردن فضاهایی مقایسه ای، با دکتر حمیدرضا جلائی پور، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و چهره شناخته شده اصلاح طلبان گفت وگویی انجام داده ایم که شرح آن در ادامه مطلب آمده است:
به نظر شما استفاده از عبارتی تحت عنوان <<مدرک گرایی>> در ایران تا چه حد به عنوان یک موضوع مورد بحث، جدی گرفته شده است؟
خیلی کم مورد توجه قرار گرفته. به منظور رسیدن به پاسخی درخور، نیازمند مطالعات فراوان و انجام مطالعات تجربی هستیم. اگر تاریخ معاصر ایران را به ایستگاه های چندگانه نوسازی که در طول این چند دهه پشت سر گذاشته ایم تقسیم کنید، خواهیم دید در هریک از این ایستگاه ها با رشد فزاینده تحصیلات روبه رو بوده ایم. باید هریک از دوره ها را به صورت مجزا مورد بحث و مطالعه قرار داد و نشان داد در هر دوره چه مقدار به طرف تخصص گرایی و مهارت گرایی مثبت حرکت کردیم و چقدر مدرک گرایی بوده. از این دست مطالعات کم داریم.
باتوجه به این توضیح و شواهد و قرائن موجود در جامعه ایران، چه دلایلی در سوق هریک از افراد جامعه به سمت پدیده مدرک گرایی نقش دارند؟
من در این جا نه حاصل یک مطالعه، بلکه فرضیات خودم را مطرح می کنم. یکی از دلایل توجه به مدرک آن است که در فرهنگ ایرانیان درس خواندن و باسواد به نظر دیگران آمدن یک ارزش به حساب می آید. لذا سرمایه گذاری کردن روی این ارزش از سوی خانواده ها جدی است. به همین خاطر راننده تاکسی را می بینید که دو شیفت کار می کند تا فرزندش به دانشگاه برود و باسواد باربیاید.
با این وجود در قضیه مدرک گرایی نکات منفی هم وجود دارد و برای رسیدن به پاسخ های دقیق تر باید آنها را هم مورد توجه قرار دهیم.
اقتصاد کشور ما اقتصاد نفتی است. در اقتصادهای نفتی، محیط کسب وکار گلخانه ای و مصنوعی است. یعنی پول حلال از راه تولید و خدمات واقعی درآوردن مشکل است. سرمایه در چنین اقتصادهایی در دست حکومت به معنای وسیع کلمه است. حکومت این سرمایه را بین مردم توزیع می کند. یکی از اصلی ترین کانال های توزیع این سرمایه، بروکراسی های وابسته به حکومت هستند. برای پر کردن این بروکراسی، نیازمند برخی معیارهای ظاهری هستید. یکی از این معیارها همان مدرک دانشگاهی است.
در این شرایط عده ای برای این که بتوانند وارد این شبکه ها شوند مدرک می گیرند. در دوره ای مدرک لازم برای ورود به سیستم، دیپلم بود، در دوره ای لیسانس امکان ورود را فراهم می کرد و امروز فوق لیسانس و دکترا شرایط را بهتر فراهم می کند. هریک از این بروکراسی ها هم به نوبه خود در پی پز دادن هستند بنابراین به سمت جذب نیروهایی که مدرک دانشگاهی بالاتری دارند، حرکت می کنند. باید به صورت تجربی مطالعه کنیم تا متوجه شویم سیستم رانتی بروکراتیک بعد از جذب این نیروها، با آنها چه می کند. باید ببینیم این افراد چه خدماتی به سیستم می دهند، آموزش ضمن خدمت در این بین چه نقشی بازی می کند و اصل شایسته سالاری چه حرفی برای گفتن دارد.
و پاسخ شما به هریک از سوالات مطرح شده در بالا چیست؟
فرض من این است که جذب این نیروها اصلا اوضاع مناسبی ندارد. چراکه مهم ترین دستگاه های وزارتخانه ها از افراد نخبه دانشگاهی تشکیل نشده است. کسانی که این پست ها را به دست آورده اند، معمولا به جایی وصل بوده اند و البته مدرک دانشگاهی را هم ضمیمه ارتباط کرده اند تا بتوانند بهتر به سیستم وصل شوند.
در صورت امکان وضع کشور توسعه یافته ای مثل ژاپن را با وضع کشور خودمان مقایسه کنید. حجم بدنه دولت در آن کشور به چه صورت است؟
وزارت امور خارجه کشور ژاپن از شاگرد اول هایی که هرکدام به سه زبان زنده دنیا مسلط هستند، تشکیل شده است. از سوی دیگر، کشوری که ۱۲۰ میلیون نفر جمعیت دارد، فقط ۳۰۰ هزار نفر پرسنل دولتی دارد. این درحالی است که در کشور ایران با ۷۵ میلیون نفرجمعیت، فقط
۳۰۰ هزار پست و سمت مدیریتی دولتی وجود دارد و چندین میلیون نفر پرسنل، حقوق بگیر حکومت هستند.
این جاست که باید بحث مدرک گرایی را جدی تر پیگیری کنیم تا به نقاط سیاه، خاکستری و سفید این ماجرا پی ببریم. این عامل با عامل اولی متفاوت است. البته طبیعی است که مردم دوست دارند از این امکانات استفاده کنند و چون این امکانات در شبکه های بروکراتیک اداری دولتی وجود دارد افراد به این سمت سوق پیدا می کنند. با این وجود در سیستم های بروکراتیک بخش خصوصی اصلا خبری از این امکانات نیست. پس عامل یا دلیل دوم حکومتی است که اصل مخارج آن به رانت نفت وصل است نه مالیات شهروندان.
عامل سوم که به نظر من متاسفانه از عامل دوم مهم تر است اما با آن ارتباط دارد، آن است که در اقتصادهای رانتی (اقتصادی که در آن تمام منابع ثروت خداداده مثل منابع نفتی در اختیار حکومت است)، فرآیند کار و معیشت به معنای واقعی شکل نمی گیرد. از منظر اجتماعی کار مهم ترین زمینه ای است که شخصیت افراد بالغ را شکل می دهد. کار مهم ترین بخش شخصیت ساز آدمیان است. در محیط کار است که آدم تجربه کسب می کند و بحث علم و تجریبات بشری تازه و حتی اخلاق اجتماعی در آن جا مطرح می شود. البته با این شرط که محیط کار محیطی واقعی باشد نه یک فضای رانتی. محیط کار باید به این صورت سازماندهی شده باشد که درونش خاک، شیشه شود و سنگ ، آهن شود، موتوری خوب تعمیر شود و قلبی خوب جراحی شود. این فرآیند تولید واقعی و خدمات واقعی و از طریق کار شرافتمندانه پولدار شدن در اقتصاد رانتی ایران مخدوش شده است.
در این جا مفهوم کار در کشورهایی با اقتصاد رانتیر و کشورهایی که اقتصاد آنها رانتیر نیست، تفاوت چشمگیری می یابد…
دقیقا. در سیستم های رانتی، فرآیندهای هویت و شخصیت سازی چون کار با اخلال مواجه هستند. بگذارید در این باره مثالی مطرح کنم. سال هایی را به خاطر می آورم که کارخانه ارج در
شهباز جنوبی مستقر بود و توسط خانواده ارج، یخچال و ماشین لباسشویی ایران ِ۳۰ میلیون نفری آن موقع را در یک فضای کوچکی تولید می کرد. کلی کارگر فنی کار بلد در خیابان شهباز رشد کرده بودند. خریداران آن یخچال ها ۳۰ سال از این محصولات استفاده می کردند و آخر از آن خسته می شدند اما امروز دیگر خبری از این کارخانه ها نیست. امروز کارخانه ها به واحدهایی مرتبط با موسسات دولتی تبدیل شده اند و درونشان کارمندهای فراوانی حضور دارند. برخی از این کارمندان هم نان زحمت دیگر کارمندان را می خورند. این درحالی است که در فرآیند تولید، کار و خدمات واقعی است که بحث دانش و تخصص مطرح می شود. چون چنین فرآیندی فلج شده، استفاده از علم هم صوری و مبتنی بر ظاهر و مدرک است. اخلاق کار اصلا در یک فضای رانتی رشد نمی کند. بورژوایش می شود بورژوای قالتاق مستغلاتی، کارگر فنی اش هم می شود زیر کار در رو.
در این بین تب دکترا گرفتن هم بین افراد مختلف جامعه تحصیلکردگان ایرانی بیداد می کند. تفاوت این دکترا با آنچه در کشورهای غربی تحصیلکرده های دانشگاهی به سراغش می روند در کجاست؟
در کشورهای صنعتی افراد بدون دلیل دکترا نمی گیرند چراکه در آن کشورها دکترا فقط وقتی ارزش دارد که یا استاد دانشگاه شوید یا در یک مجموعه تحقیقاتی فعالیت کنید. بنابراین شما برای کارکردن در فلان صنعت یا کارخانه نمی روید دکترا بگیرید.
اگر بخواهید در آن کارخانه کار کنید باید تجربه و خلاقیت و برای تولید، خاصیت داشته باشید. اگر دکترا داشته باشید اما توانایی ایفای نقش در فرآیند تولید را نداشته باشید اصلا نمی گذارند وارد آن مجموعه شوید. برعکس اگر کسی در این فرآیند نقش داشته باشد، بهترین امکانات را در اختیارش قرار می دهند و از راه های مختلف او را پشتیبانی می کنند و او واقعا پولدار هم می شود. در کشور ما وضع مناسب نیست. به همین خاطر افراد سعی می کنند هی مدرک بگیرند. من کسی را می شناسم که ۲۵ سال است در حکومت مسئولیت دارد، آن وقت معلوم نیست کی وقت کرده برود فوق لیسانس و دکترا بگیرد. حالا، هم دکترا گرفته هم عضو هیأت علمی دانشگاه است، هم دانشیار شده. کِی توانسته همه این کارها را با هم انجام دهد؟ در کشور ما افراد می خواهند پز بدهند که هم مدیرکل هستند، هم عضو هیأت علمی، هم قاضی و… این معجزات بیشتر در ایران اتفاق می افتد!
مشکل دیگری هم که وجود دارد آن است که انگار دوغ و دوشاب یکی هستند. اگر دانشجویی چندین سال برای گرفتن دکترای واقعی زحمت بکشد با کسی که در فلان دانشگاه سطح پایین دکترا گرفته هیچ فرقی ندارد، آن کسی که مدرک قلابی اش را گرفته شاید از قبل کار استخدامش هم جور شده است.
اجازه بدهید به عامل چهارم هم اشاره کنم؛ در ایران کار شرافتمندانه کم است لذا یکی از راه های آبرومندانه همین درس خواندن و مدرک گرفتن است که در میان زنان این فرآیند شدیدتر است.
برخی بر این باورند راه دیگری جز تلاش برای ورود فرزندان به دانشگاه وجود ندارد، به نظرتان این دیدگاهی بدبینانه است؟
افرادی که این را می گویند، فهمیده اند کسانی که درس خوانده اند وضع بهتری در مقایسه با آنها و افراد همسطح شان دارند. این یکی از راه هایی است که برای این افراد و خانواده شان باقی مانده تا بتوانند به منابع در دسترس بروکراسی حکومتی دست پیدا کنند. این درحالی است که اگر ما بتوانیم اقتصادی تولیدی و خدماتی غیررانتی داشته باشیم، افرادی که خدمات موثر ارایه می دهند، دارای ارزش می شوند. در کشوری که کار موثر ارزش آفرین است، همه در پی ارایه کارآیی بالاتری هستند.
خاطرم هست وقتی در انگلستان درس می خواندم، دانشکده ما ۷۰ استاد داشت و کار اداری این ۷۰ استاد و تمام دانشجویان را یک کارمند انجام می داد. اما امروز در دانشگاه با وجود این که پرسنل را جمع وجور کرده اند، درست به اندازه اساتید، کارمند اداری وجود دارد. لذا در جامعه ای که اقتصاد تولیدی ندارد، چیزهایی ازجمله مدرک گرایی و پایان نامه فروشی و پر کردن ادارات اتفاق می افتد. وقوع این اتفاقات در دولت قبلی اوج سرسام آوری گرفت.
ببینید من دارم وجوه منفی موضوع بحث را برجسته می کنم وگرنه در همین موضوع بحث ما اتفاقات خوبی هم می افتد که نمونه آن در خاورمیانه وجود ندارد و آن این است که یک راننده تاکسی حاضر است که دو شیفت کار کند تا علاوه بر پسرش، دخترش هم وارد دانشگاه شود. یعنی تبعیض جنسیتی قایل نمی شود. این کار بسیار زیباست. راننده تاکسی های ما از بعضی نخبگان ما مدنی ترند. متاسفانه این نگرش برابر طلبانه قشر زحمتکش ما حتی به چشم فمینیست ها هم نمی آید.
می توانیم یکی از دلایل هجوم سرسام آور افراد مختلف به سمت دانشگاه ها را فقدان راه های متنوع برای به دست آوردن منزلت اجتماعی بدانیم؟
بله. در کشورهای صنعتی راه های به دست آوردن منزلت اجتماعی فوق العاده متنوع هستند. در کشوری مثل ژاپن و در درون فرآیند تولید تویوتا ده ها پست منزلتی وجود دارد. می دانید یعنی چه؟ یعنی هرکسی در فرآیند تولید نقش داشته و براساس آن نقش کیفیت محصول را افزایش داده یا زیبایی ظاهری را باعث شده یا قیمت تمام شده خودرو را کاهش داده یا خوب بازاریابی کرده، فرد مهمی به حساب می آید. لذا خیلی ها در پی انجام چنین کاری هستند. این ماجرا در ابعاد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هم قابل مشاهده است. ببینید درمورد رسیدگی به افراد ۱۰۰ سال به بالا به نحوی کار کرده اند که عزت نفس آنها حفظ شود و بدن آنها تا زمانی که زنده هستند از کار نیفتد. مطالعات فراوانی انجام داده اند تا افراد ۱۰۰ سال به بالای ژاپنی تا زمانی که زنده هستند خودشان کارهای شخصی خود را انجام دهند و مورد بی احترامی فرزندان خود قرار نگیرند. عین همین ماجرا در فرآیند تولید دارو اتفاق افتاده، درحالی که در کشور ما وضع اصلا این گونه نیست. هرکس پولدار باشد احترام دارد! نمی پرسند از کجا آمده. در ژاپن و اخیرا در هند کسانی که در فرآیند تولید موثر، خدمات موثر و به طورکلی کار موثر تاثیرگذار هستند، افراد مهمی به حساب می آیند و شأن اجتماعی بالایی دارند.
به نظر می رسد در این مورد هم وضع ما کاملا عجیب و غریب است…
در ایران کسانی که در حوزه فرآیندهای تولیدی نقش آفرینی مثبت دارند، بین دست و پای دیگران و رانت سواران له می شوند.