جامعه مدنی، چیزی که به زعم من به عنوان یکی از اصول و یکی از موارد بسیار بسیار مهم جامعه امروز ایران بهش باید پرداخت شود و عملاً استراتژی آینده جامعه ایران باید بازگشت به جامعه مدنی باشد. جامعه مدنی، عملاً ورود به جامعه مدنی و عملاً مفهومی به نام جامعه مدنی در چه جایی و در کجا شکل می گیرد؟ جامعه مدنی در تعریف هایی که از آن می شود در جایی قرار می گیرد که دولت مدرن به عنوان یکی از اصلی ترین بازیگرهای جامعه مدرن محسوب می شود و دولت مدرن توانایی این را دارد که تمام مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یی که وجود دارد را کنترل کند، مدیریت کند و در خودش داشته داشته باشد. عملاً دولت مدرن و یا آن چیزی که دولت مدرن از آن یاد می شود، با کتابی با عنوان لویاتان اثر توماس هابز قابل تحلیل هست. لویاتان؛ غولی عظیم الجثه هست که عملاً توانایی این را دارد که تمامیت زمام «امر اجتماعی» را به دست بگیرد و چنان فربه بود که کلیت جامعه را از آن خود می کرد. جوامع انسانی معاصر در مسیر رشد و پیشرفتی که به سوی توسعه اجتماعی و مدنی داشته اند، به این نتیجه رسیدند که دولت به این فربه گی و غول آسایی و عظیم الجثه گی باید کنترل بشود، نقد بشود و محدود شود. از اینجا بود که چیزی به عنوان جامعه مدنی شکل می گیرد و رابطه اش را با دولت به گونه ای تعریف می کند که نوعی نگاه انتقادی و بحران آفرینی در کالبد این غول عظیم الجثه به وجود آورد. از اینجا بود که ضرورت جامعه مدنی شکل می گیرد و در این مسیر سعی می شود که از فربه گی دولت کاسته شود و یک دولت کوچک و چابک را ایجاد بشود؛ این چیزی بوده که ایده اساسی جامعه مدنی بوده است. شکل گیری جامعه مدنی راهی برای محدود کردن قدرت دولت بوده است.
مقدمه اول: رابطه دولت و جامعه مدنی / تفاوت جامعه توده ای و جامعه مدنی
حال جامعه مدنی چه می تواند باشد؟ جامعه مدنی؛ شبکه ای متشکل از نهادها و کنشگران مدنی و ارتباط بین اینها است؛ پس به عبارت دیگر NGO به معنای نهادی غیردولتی، غیرسیاسی و غیرانتفاعی. این سه تا تعریفی که در قوانین و در فضای حقوقی از نهاد مدنی و غیردولتی می شود. الف: غیردولتی بودن. چرا باید نهاد مدنی غیردولتی باشد و این که اگر در غیر اینصورت باشد، عملن نهاد مدنی و آن NGO تبدیل می شود به بدنه دولت، یعنی غول عظیم الجثه دولت، خودش را به گونه ای متفاوت تعریف می کند، اما این باز همان نهاد قدرت دولتی هست که لباس نهادهای غیردولتی را بر تن کرده است و این فریبی بیش نخواهد بود. ب: نکته دوم غیرسیاسی بودن NGO هست. من اینجا باید یک تفاوتی را ارائه بدهم: ما یک بحثی داریم که در علوم سیاسی از آن یاد می کنیم؛ یکی سیاستی یا پالیسی(Policy) است یعنی؛ سیاستگذاری کردن. در مقابل واژه ای داریم با عنوان سیاسی یا پالیتیک(Politic) یعنی کار سیاسی، مثلاً پالیتیک-مَن، پالیتیک-وُمَن یعنی یک زن، یک رجال سیاسی. ببینید این دو باهم فرق دارند. باید توجه بکنیم این چیزی که در قوانین و مباحث حقوقی برای NGOها مطرح شده مبحث پالیتیک است یعنی سیاسی نباشد، اما باید پالیسی باشد یعنی می تواند و باید سیاستی و سیاستگذارانه باید باشد؛ یعنی باید استراتژیک باشد، این دو تمایز را باید متذکر باشیم. غیرسیاسی بودن به این معنا باید باشد که عملن NGO نباید در سیاستهای جاری مملکتی، در بازی های سیاسی و حزبی بخواهد بیاید و نقشی را ایفا بکند، اما باید خودش پالیسی و سیاستگذاری مدنی داشته باشد که بتواند نقش مدنی و اجتماعی خودش راحفظ بکند. حال چرا نباید در بازی های سیاسی درون کشور ورود بکند؟ ببینید این بحث در امنیت آینده فعالان مدنی و نهادهای مدنی بسیار حیاتی است. به چه معنا؟ به این معنا که مثلاً یک دولت در سیاستگذاری عمومی خودش از نهادهای مدنی، از مطبوعات، از احزاب دفاع می کند و به آن ها فضا می دهد که فعالیت کنند، بعد به یکباره دولتی دیگر با گفتمانی کاملن متناقض و متضاد شکل می گیرد، این در کشورهای جهان سوم بخصوص در کشورهایی که در خاورمیانه هستند بیشتر صدق می کند، به یکباره سیاست ها عوض می شوند و ممکن است آن فعالیت های مدنی تبدیل به چه شود؟ تبدیل به وجهی بشود که برای کنشگران مدنی گرفتاری های امنیتی و حتا ازهم پاشیدگی هویتی ایجاد می کند.. نکته ای که در اینجا باید برای تکمیل مقدمه اول به آن اشاره کنم؛ تفاوت بین جامعه مدنی و جامعه توده ای است. باید متوجه باشیم در جامعه ای که توده ای است، ما با پوپولیزم روبرو هستیم اما در جامعه مدنی که شکل گرفته باشد ما با تفکر، با عمق بخشیدن و گسترده کردن تفکر اجتماعی روبرو هستیم. در جمع بندی مقدمه اول بحثم باید بگویم که بین جامعه مدنی و دولت رابطه ای که بخواهد تنظیم بشود بسیار پیچیده است برای همین است که هر دولتی که می آید و شکل می گیرد باید بسیارحساس باشد، متوجه و متذکر باشد که می خواهد چه کاری را انجام بدهد و نهادهای مدنی در سیاست هایش چه جایگاهی دارند. به این سادگی ها نیست و بسیار پیچیده است و ازهمین رو با مساله ای استراتژیک روبه رو هستیم. ( منابع برای خواند عمیق تر: ۱.مقاله ای «سیر تکوینی مفهوم جامعه مدنی» اثر رامین جهانبگلو در فصلنامه گفتگو شماره یک ۲.کتابی «جامعه مدنی و دولت» اثر نیرا چاندوک ترجمه فریدون فاطمی از نشر مرکز ۳.کتاب «جامعه شناسی سیاسی» اثر حسین بشیریه از نشر نی ۴. وب سایت «شمس» nnps.ir یا شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی)
مقدمه دوم: سه پیش نیاز کنشگر مدنی شدن
بحث بعدی من این هست که حالا بعد از این که ما به جامعه مدنی پرداختیم که به چه معنا هست. ادامه به کنشگر مدنی خواهم پرداخت. برای این که کنشگر مدنی برساخته شود، سه پیش نیاز یا چیزی که در فلسفه به آن ضرورتهای پیشینی(a priori) می گویند (یعنی چیزهایی که به هر صورت باید وجود داشته باشند تا اشخاص بتواند وارد جامعه مدنی بشوند و درگیر نقش اجتماعی بشوند.) وجود دارد: این سه عبارتند از: ۱.کنشگر مدنی همان کنشگر عقلانی هست. ۲.کنشگر مدنی همان کنشگر اخلاقی هست. ۳.کنشگر مدنی همان کنشگر ارتباطی هست.
در پیش نیاز اول برای این که کنشگر مدنی در جامعه مدرن بتواند حضور یابد باید شهروندی عقلانی باشد؛ در این زمینه جریانی هم که وجود دارد مبتنی بر این که نظام و ساختار جامعه مدرن مبتنی بر عقل مدرن و انتخاب های عقلانی شکل می گیرد. این است که اولین چیزی که باید در درون وجود کنشگر مدنی وجود داشته باشد این است که کنشگر مدنی یک کنشگر عقلانی باشد؛ یعنی انتخابهایش عقلانی باشد و کنشگر مدنی که عقلانی رفتار می کند عملاً باعث مولد بودن یا تولید کننده سرمایه اجتماعی و فرهنگی خواهد شد. مثلن اگر یک کنشگر اقتصادی انتخاب ها و گزینش هایی عقلانی انجام می دهد تا سرمایه ای مادی کسب کند، کنشگر مدنی هم باید کسی باشد که به جای این که سرمایه مادی تولید بکند، بتواند با گزینش های عقلانی اش، سرمایه نمادین اجتماعی و فرهنگی بیافریند و تولید کند. در پیش نیاز دوم این است که کنشگر مدنی باید کنشگری اخلاقی باشد. جامعه مدرن به زعم امیل دورکیم جامعه ای است که در آن تشخص افراد شکل می گیرد و این فرد مبتنی بر اخلاقیات خودش دارد تصمیم می گیرد و مناسبات اجتماعی، مدنی، فرهنگی، سیاسی و دیگر حوزه ها را با خودش ایجاد می کند. کسی که در این نهاد در این جامعه مدرن باید حضور پیدا بکند، باید اخلاق جامعه مدرن را هم درک کرده باشد و اینجاست که کنشگر مدنی باید یک کنشگر اخلاقی باشد؛ یعنی باید به اخلاق اجتماعی، اخلاقی که در سطح جامعه فراگستر شده باشد پایبند باشد و آن را بداند. دورکیم می گوید جامعه مدرن یک جامعه پیچیده است و این که جامعه پیچیده بتواند فعالیت بکند، نقش آفرینی بکند و ادامه حضور داشته باشد باید قوانین و حقوقی هم باشد که بتواند افراد را نسبت به آن قوانین و حقوق، سامان بدهد و به سامان برساند، در اینجاست که دورکیم از این به عنوان اخلاق مدنی یا اخلاق صنفی یاد می کند. اینکه هر فردی در عمق خودش اخلاق صنفی را باید رعایت بکند. مثلن نهاد دولت خودش باید اخلاق طبیعی دولتی بودن خودش را رعایت بکند؛ یعنی اینجا دولت نمی تواند به کنشگر مدنی بگوید چه باید بکنی. در پیش نیاز سوم یک کنشگر مدنی باید یک کنشگر ارتباطی باشد. جامعه مدرن مبتنی بر رابطه و ارتباطات شکل می گیرد (Connection)؛ جامعه، یک جامعه ربطی هست. جامعه ای نیست که یک فرد یک جا بماند و خودش در خودش باشد، کنشگر مدنی باید که یک کنشگر ارتباطی باشد یعنی بتواند ارتباط برقرار کند و با نهادهای مختلف و جریانات مختلف. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱.مقاله «حکمرانی خوب: شبکه ای از کنشگران جامعه مدنی» اثر مهدی الوانی در مجله مدیریت توسعه ۲.کتاب «از دولت اقتدار تا دولت عقل» اثر کمال پولادی از نشر مرکز ۳.مقاله «فرهنگ مدنی، سرمایه اجتماعی و نقش سمن ها در تولید آن» در مجله فرهنگ عمومی ۴.وبسایت «هامون» hamooniran.ir یا تارنمای جامعه مدنی جنوب ایران)
هفت مولفه کنشگر مدنی در جامعه مدنی:
هفت مولفه ای که من برای کنشگران مدنی ارائه می دهم: ۱.معاصر بودن ۲.چند ساحتی بودن ۳.استراتژی داشتن. ۴.مسئله محور بودن ۵.هویت چهل تکه داشتن ۶.قانون دان بودن ۷.دارای بینش اجتماعی بودن یعنی تخیل اجتماعی داشتن. این هفت مولفه ای است که می خواهم طرحش کنم و مبتنی بر مسئله محوری که ما باید داشته باشیم می توانیم به مسیرمان را مشخص کنیم.
نخستین مولفه: معاصر بودن
معاصر بودن کنشگر مدنی به چه معناست؟ به این معناست که کنشگر مدنی بیش از آنکه در سیطره تاریخی گرایی و تاریخیت زدگی فرو برود، کنشگر مدنی باید به سمتی برود که به جغرافیا و به جهان فضای شهری؛ چیزی که امروز دارد شکل می گیرد و در حال رخ دادن است باید بپردازد به عبارت دیگر “هم-عصرشدن” با این چیزی که الان دارد رخ می دهد. بحث بسیار پردامنه ای در فلسفه وجود دارد با عنوان؛ فقرتاریخیگری که برتراند راسل کتابی در این باب دارد و درباب اینکه اغلب مباحثی که در تفکر غربی در سالهای ۱۹۶۰ به قبل دچار آن بوده، این بوده که همه چیز در سیطره نگاه و نگرش تاریخیت گرایانه فرو رفته و هرچیزی و هر اتفاقی که الان دارد رخ می دهد، نشأت گرفته از نظام تاریخی و ایدئولوژیکی است که از پیش همراه آن فرد، همراه آن جامعه به جلو آمده است. این تاریخیت زدگی همان چیزی هست که از معاصر شدن، ما را دور می سازد، این تاریخیت زدگی یکی از آن جریاناتی هست که باعث شکل گیری افراط گرایی و بنیادگرایی می شود. یکی از اصولی که باید کنشگر مدنی داشته باشد این است که معاصر باشد. مثالش چیست؟ مثالش این است که آن آسیب های اجتماعی که درحال حاضر دارد رخ می دهد را درک کنید، یعنی اینکه شما درک کنید که یک معلول در لحظه کنونی اگر بیماری MS دارد چه مشکلاتی در سطح جامعه به آنها دچار است و چه چیزی گریبانگیرش است؟ اگر یک کسی الان مثلاً برایش اتفاقی افتاده آن اتفاق و رخداد یک وجه اجتماعی دارد چه کاری در حق آن شخص می شود کرد؟ این اتفاق می تواند سیل باشد، می تواند زلزله باشد، می تواند هر چیز دیگری باشد. به این معنا اعتقادم بر این است که معاصر بودن یعنی اینکه؛ در لحظه حال زیستن و با نگرشی انتقادی به تاریخ گذشته نگاه کردن. چالش اساسی در جوامعی که گذشته ای تابان و بسیار افتخارآمیز داشته اند اما در لحظه کنونی به خاطر اتفاقهای جهانی و یا به خاطر ضعف شخصیت ملی، دیگر آن افتخارات را نمی توانند ایجاد بکنند، در این جوامع صحبت کردن از معاصر بودن بسیار بحث سخت، پیچیده و به نوعی ایجاد چالش کردن است. این است که محمد عابد الجابری در خاورمیانه در مصر، نقدی می کند بر تفکر عربی خاورمیانه ای که از آن، همین جریانات بنیادگرایانه شکل گرفته و این نگاه داعش و گروه های سلفی گری از این دست، از این جا شکل می گیرد. اما وقتی کنشگر مدنی معاصر بشود آنگاه با گذشته خود، با تاریخ خودش گفتگو می کند، توانایی احضارش را دارد و می تواند نقدش کند، تحلیلهای هستی شناسانه و معرفت شناسانه ای از آنها به دست دهد. این نخستین و مهمترین مولفه ای هست که باید کنشگر مدنی داشته باشد. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱.مقاله «امتناع معاصرشدن» از مصطفا مهرآیین در سایت هامون ۲.سخنرانی «جنبش دانشجویی و رسالت معاصر بودن» از دکتر مهرآیین در ۱۶ آذر ۹۳ – دانشگاه خلیج فارس ۳.کتاب «نقد عقل عربی» اثر محمد عابدالجابری از انتشارات نشر آفتاب)
دومین مولفه: چندساحتی بودن
کنش گر مدنی باید چندساحتی باشد؛ یعنی چی؟ اول. باید یک شخصیت چند-رسانه ای داشته باشد؛ مثلاً هم شخصیتی مجازی داشته باشد، در فضای مجازی دارای هویتی مشخص باشد، بعلاوه باید در فضای واقعی اجتماع فعالیت عملی بکند، حضور داشته باشد، همچنین باید در گفتار و سخن گفتن تبحر داشته باشد، و در نوشتار نیز توانایی قلم زدن داشته باشد. کنشگر باید در حوزه های مختلف، در ساحتهای مختلف اجتماعی، هویتی متشخص را برای خودش ترسیم کرده باشد. دوم. باید یک شخصیت چند-کارکردی داشته باشد. در اینجا مفهومی با عنوان پراکسیس(Praxis) اجتماعی به میان می آید. پراکسیس اجتماعی یک وجهی دارد که هم در درون خودش ایده دارد و هم در درون خودش پتانسیل عمل اجتماعی به وجود می آورد. به عبارت دیگر در این چند-کارکردی بودن با یک کنشگر مواجه می شویم که هم ایده و نظر دارد و هم توانایی عملیاتی کردن آن را هم دارد. سوم. اینکه کنشگر چند-زبانی باشد؛ یعنی حداقل به یک زبان بین المللی مسلط باشد این دیگر خیلی ساده است و نیازی به توضیح ندارد. چهارم. اینکه اندیشه ای بینارشته ای داشته باشد؛ یعنی شخصی باشد میان رشته ای. به این معنا که عملاً در حوزه ها و رشته ها و نگاه ها و نگرش های مختلف انسانی بتواند تاملاتی نموده باشد. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱.وبسایت «انسانشناسی و فرهنگ» anthropology.ir که تارنمای بینارشته ای در حوزه علوم انسانی هست ۲.کتاب «دو-جهانی شدن» اثر سعیدرضا عاملی از انتشارات سمت ۳.کتاب مجموعه مقالات «جامعه شناسی انتقادی» ترجمه حسن چاووشیان از انتشارات اختران)
سومین مولفه: استراتژی داشتن
در ابتدای سخن از تمایز بین پالیسی و پولیتیک گفتم و در اینجا آنچه که مدنظر دارم این هست که کنشگر مدنی باید پالیسی و سیاستگذاری های کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت داشته باشد. این تیپ از کنشگر مدنی دارای تیپی استراتژیک هست اما چیزی که در روزها و سالهای اخیر دچارش شدیم این است که با تیپی روبرو هستیم که تیپ سیاسی است؛ یعنی ما با تیپ مدنی روبرو نیستیم. ما تیپ سیاسی داریم. تیپ سیاست زدگی داریم. تیپ فعال مدنی نداریم. ما فعال اجتماعی نداریم، یک فعال اجتماعی اسم ببرید که مثلاً در حوزه کودکان کار به کنشگری بپردازد. کنشگر مدنی در حوزه خانواده و طلاق. کنشگر مدنی باید استراتژی داشته باشد یعنی مثلاً برای بیست سال آینده می خواهد تا بیست سال آینده چه کاری انجام بدهد؟ یعنی می خواهد چه چیزی را از نقطه صفر شروع بکند به قول خودش، صفر را به یک جایی برساند که پیشرفتی، توسعه ای و رشدی حاصل شده باشد. نکته دیگر در حوزه پولی- مالی استراتژی داشته باشد. من این جا بیان کردم که نهاد مدنی یک نهادی است که غیرانتفاعی هست اما من نگفتم که کنشگر مدنی نباید انتفاع مادی داشته باشد. کنشگر مدنی باید استراتژی پولی-مالی داشته باشد؛ یعنی اینکه تا آنجایی که امکان پذیر است فعالیتهای مدنی اش را به بدنه دولت گره نزند، لحظه ای که این اتفاق افتاد و کنشگر مدنی با بدنه دولت به عنوان غول عظیم الجثه ای که خودش می خواهد نقدش بکند، پیوند خورد؛ آنگاه می تواند لحظه پایان کنشگر اجتماعی محسوب شود. یکی از آن استراتژی هایی که می شود در اینجا انجام داد این است که به طور شبکه ای به دیگر کنشگران مدنی پیوند خورد. به این معنی که به طور شبکه ای از نهادها و کنشگران غیردولتی کنارهم قرار بگیرند تا بتوانند حرکتی مدنی را ایجاد کنند. مثال این شبکه ای عمل کردن را در سلسله نشستهای هفتگی «عصرانه فرهنگی هامون» در شهر برازجان می توان مشاهده نمود. این استراتژی شبکه ای بودن می تواند مسائل پولی-مالی را حل کند و همچنین دیگر نهادهای مدنی را هم وارد چرخه کنشگری مدنی کند. کنشگر مدنی باید بتواند تجربیات مدنی خودش را نیز منتقل کند که اگر نتواند این کار را کند عملن آن کنشگری به جایی نخواهد رسید چون هیچ نقطه پیوندی با دیگران برقرار نکرده است. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱.کتاب «راهبری راهبردی برای سمن ها» اثر هومن اهرامی ازوزارت ورزش و جوانان ۲.کتاب «مبانی سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی» اثر سیدرضا صالحی امیری از انتشارات وزارت علوم ۳.کتاب «بازاندیشی در سیاست فرهنگی» اثر نعمت اله فاضلی از انتشارات آراسته)
چهارمین مولفه: مساله محور بودن
یعنی اینکه پروبلماتیزه(problematic) کرده باشیم. یعنی این که باید مسائل خودمان را تعریف کرده باشیم یعنی یک کنشگر مدنی باید بگوید که چه مساله اجتماعی و فرهنگی دارد که دست به فعالیت می زند. مسئله خودش را بشناسد تا مادامی هم که این مسئله شناخته نشود امکان فعالیت وجود ندارد. در این حوزه یک سند راهبردی هست که وزارت کشور ایجاد کرده که در سایت وزارت کشور هم هست، چیزی هست با عنوان طرح استانداردسازی موضوع فعالیت سمن ها. من به طور مختصر می گویم امور اجتماعی، امور فرهنگی، بهداشت، زیست محیطی، زیرساختی، اقوام، فناوری، بین الملل و ورزشی. بعد هر کدام از این ها، زیر شاخه اش را برایش تعریف کرده است. یک کنشگر مدنی باید یکی از این موضوعات و دغدغه ها را برای خودش مبدل به مساله اجتماعی کند و در آن جریان حضور بیابد. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱. وبسایت «پروبلماتیکا» problematica.ir ۲.مقاله «حل مساله» اثر یوسفعلی اباذری ۳.کتاب «زندگی سراسر حل مساله است» اثر کارل ریموند پوپر از نشر مرکز)
پنجمین مولفه: هویت چهل تکه داشتن
پنجمین مولفه ای که باید این به خصوص در ایران در تمدن هایی که چند-ساحتی هستند بسیار موثر هستند و آن این است که کنشگر مدنی باید ذاتی گفتگو-محور و دیالوگ-محور داشته باشد و باید شخصیتی چهل تکه داشته باشد. ایده ای که سیدمحمد خاتمی در سازمان ملل در سال ۲۰۰۱ مطرح می کند به عنوان یکی از ضروریت های بسیار مهم جامعه مدنی جهانی باید روی آن تاکید شود و اگر در آن سالها این اتفاق می افتاد و این نگاه خاتمی نسبت به این ماجرای گفتگوی فرهنگی و تمدنی شکل می گرفت و دنبال می شد ما دچار این وضعیت فرهنگی و این بهم خوردگی و تنازع فرهنگی نمی شدیم. جامعه ایران به زعم شایگان، جامعه ای چندتکه و هویتی چندگانه دارد، ما خواه ناخواه میراث ایرانی بودن خودمان را داریم میراث اسلامی و مذهبی هم که داریم و آن چیزی که الان داریم در درونش زیست می کنیم هم مدرن هست، چیزی که اسمش دولت است مفهومی از تمدن مدرن است، لذا ما ناگزیریم که به یک گفتگویی در این فضا باید پرداخته شود. در غیر اینصورت ما همواره یکی را بر دیگری رجحان می دهیم و دچار بیماری ها و دچار اشکالات و تنازعات بسیار فرهنگی بزرگی خواهیم شد که نمود و نشانه آن در عراق هست که باعث سربرآوردن بنیادگرایی و افراط گرایی شده، این است که برای کنش گر مدنی به شدت ضروری است که هویت چند تکه داشته باشد. ممکن است که این در نگاه اول خیلی بی ربط به نظر بیاید اما وقتی که یک کنش گر مدنی می خواهد تاثیر اجتماعی بگذارد سرمایه اجتماعی و فرهنگی شکل بدهد باید توجه بکند که اگر در جامعه ایران که در اختلاط تمدنی دارد زیست می کند باید متوجه این باشد که هم ملیت وجود دارد هم مذهبی بودن و هم مدرن بودن در غیر اینصورت هر اتفاقی که بیفتد اتفاق ناخوشایندی ممکن است باشد و ما با پیامدهای ناخوشایندی مواجه بشویم این است که درک و توجه به این اصل بسیار بسیار می تواند موثر باشد. (منابع برای مطالعه بیشتر: ۱.کتاب «افسون زدگی جدید و…» اثر داریوش شایگان از نشر فرزان روز ۲.کتاب«گفتگوی تمدنها» اثر سیدمحمدخاتمی از انتشارات طرح نو ۳.کتاب«تمرین مدارا» اثر محمدمختاری از نشر ویستار)
ششمین مولفه: قانون دان بودن
ششمین حوزه قانون دان بودن کنش گر مدنی، چیزی است که کنشگر مدنی باید قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان بستری که می خواهد در آن فعالیت بکند را به تمام معنا با تمام ماده ها و تبصره هایش خوانده باشد، فهمیده باشد و درک کرده باشد. منشور حقوق بشر، چیزی که در سازمان ملل وجود دارد و نوشته شده، منشور حقوق شهروندی، چیزی که جناب دکتر روحانی در یک سال پیش ارائه دادند و می تواند یک سند بسیار بسیار مهم و تاثیرگذار باشد که می شود روی آن خیلی کار کرد، حرف زد و از آن می شود استفاده کرد و اعلامیه جهانی مدارا، سازمان یونسکو این را ارائه داده است.
هفتمین مولفه: دارای بینش اجتماعی بودن
آخرین مولفه ای که من می خواهم اینجا ارائه بدهم این که بینش اجتماعی داشته باشد، فهم اجتماعی داشته باشد مثلاً بینش اجتماعی یعنی چی؟ یعنی به “مکانیزم های قدرت” در جامعه آشنا باشد. قدرت، حتماً منظور قدرت دولت است، ما قدرت سنتی داریم؛ طایفه ها. ما قدرت مذهبی داریم؛ افرادی که در مساجد هستند. ما قدرت مدرن داریم: دولت. ما قدرت محلی داریم؛ در محلات، شما می بینید ریش سفیدها حتی زنهایی هستند که در محلات قدرت تصمیم گیری و تاثیرگذاری دارند. باید کنشگر مدنی درک این را داشته باشد که قدرتهای مختلف را در سطح جامعه بتواند درک کند، بتواند بفهمد و بتواند با آنها بازی بکند در غیر اینصورت همواره بازنده خواهد بود. مکانیزم دیگر “مکانیزم مقاومت” است؛ کنشگر مدنی باید مکانیزم های مقاومت را بشناسد؛ یعنی این که در مقابل قدرت مدرنی که دولت باشد باید بفهمد که چگونه می تواند مقاومت کند و دیگر قدرتهای موجود در جامعه را مهار کند. همچنین باید آسیبهای اجتماعی جامعه خودش را بشناسد، بفهمد که در شهر برازجان، در شهرستان دشتستان چه آسیب اجتماعی بیشتر است. آیا ما در شهر برازجان با پدیده کودکان کار روبرو هستیم؟ اگر روبرو هستیم پس درک بکند بفهمد کجا این اتفاق افتاده؟ آیا ما با خشونت علیه زنان در جامعه برازجان روبرو هستیم؟ آیا ما با این آسیب روبرو هستیم که زیرساخت های شهری در شهر برازجان شهرستان دشتستان وجود دارد یا ندارد؟ باید کنشگر مدنی اینها را هم باید درک کرده باشد، تحلیل کرده باشد و فهمیده باشد. در نهایت این است که نظم و ساختار اجتماعی باید در دستش باشد؛ یعنی درک کرده باشد. لازمه استراتژیک نگاه کردن و لازمه این که شما یک کنش گر مدنی بتواند در جامعه خودش را حفظ بکند. یکی از نقدهای جدی که من درباره استان بوشهر دارم این است که ما متاسفانه هیچ کدام از مدیران کلان و سیاستگذاری که در استان بوشهر هستند بینش اجتماعی یا حداقل جامعه شناسی به آن معنای آکادامیک آن نخوانده اند همه مهندس، همه اقتصاددان، همه صنعتی هستند اما پیامد صنعت، پیامدی اجتماعی و فرهنگی خواهد بود پیامد به وجود آمدن منطقه آزاد تجاری، پیامدش یکی از مهم ترین پیامدهای بسیار مهمش و تاثیرگذارش پیامد تاثیرات اجتماعی خواهد بود. شما کافیست که یک بار به عسلویه بروید به کنگان بروید و آنجا ببینید که آنجا از لحاظ اجتماعی و فرهنگی این اتفاق این صنعتی که آنجا شکل گرفته چه آسیب های بزرگ اجتماعی و فرهنگی آنجا ایجاد کرده است. نادیده انگاشتن پیامدهای اجتماعی یعنی این که ما با ساختاری بازی می کنیم که با هیچ کس شوخی ندارد با هیچ کس شوخی ندارد. دولت خودش جزیی از این ساختار است. این است که کنشگر مدنی باید بینش اجتماعی داشته باشد
نتیجه گیری: توجه به سه اولویت استراتژیک
اولویت اول: اولویت تربیت و آموزش کنشگر مدنی بر نهادسازی مدنی از سوی جامعه مدنی.
اولویت دوم: ارائه برنامه ای مدون برای حفظ امنیت کنشگر مدنی از سوی دولت.
اولویت سوم: اولویت نگرش سیاستگذارانه بر نگرش سیاسی از طرف کنشگران مدنی.
متن اصلی این سخنرانی در ویژه نامه نوروزی اتحادجنوب برای سال ۱۳۹۴ چاپ و منتشر گردیده است.