باوجود تلاشها و اطلاعرسانیهای انجامشده در سالهای اخیر در زمینه معرفی بیماریهای روانی، هنوز علایم و نشانههای این بیماریها نزد عموم مردم، پزشکان و حتی سیاستگذاران و تصمیمگیران کشور ناشناخته است. متاسفانه اغلب مردم بیمار روانی را فردی مجنون میدانند که در هر کوی و برزن به آزار و اذیت کودکان و بزرگسالان میپردازد، اما از نظر علم روانپزشکی، این افراد تنها یکدرصد از کل جامعه را تشکیل میدهند. این درحالی است که ٢۵درصد افراد جامعه به اضطراب، افسردگی، وسواس، اختلالات دوقطبی و اسکیزوفرنی مبتلا هستند که میتوان با امکانات درمانی کنونی، آنها را (که بر اثر ابتلابه بیماریهای فوق، زندگیشان مختل شده است) به یک زندگی سالم و عادی بازگرداند. بیماریهای روانی فوق مانند بسیاری از بیماریهای دیگر غیرروانی، منشأ جسمانی داشته و حاصل اختلالات بیوشیمیاییای هستند که معمولا در سیستم داخلی بدن، بهویژه ساختار مغز پدید میآید و سبب تغییر در عواطف، احساسات، افکار و درک بیماران میشود. این تغییرات در قالب اضطراب، وحشت، اختلالات ادراکی، توهم و هذیان بروز مییابد و بیمار یا اطرافیان وی، آن را تشخیص میدهند. درواقع مشکل اصلی بهداشت روانی ما همین ٢۵درصد جمعیت ناشناخته هستند که هرچند بیماریشان تفاوتی با بقیه بیماریها ندارد، اما بهدلیل ناآشنایی عموم با علایم بروز آن، در درمان این بیماریها اهمال صورت میگیرد و ازهمینرو، برای معرفی این بیماریها نیازمند همکاری رسانهها بهویژه رادیووتلویزیون هستیم.
از مهمترین تبعات ناشناختهبودن بیماریهای روانی میان مردم آن است که هنوز هم تعداد زیادی از مردم برای برطرفکردن این قبیل بیماریها بهجای مراجعه به روانپزشک، دستبهدامان همیوپاتی، طب سنتی، فالگیر، دعانویس و… میشوند، درحالیکه ادامه این روند، علاوهبر گسترش خرافات در جامعه، سبب مزمنشدن بیماریهای روانی بهدلیل مراجعهنکردن به روانپزشک میشود.
ناشناختهبودن این بیماریها نزد پزشکان هم از دیگر معضلاتی است که بر مشکلات بیمارانی که دردهای آنها منشأ روانی دارد، افزوده است. بهعبارتیدیگر، از آنجا که اکثر بیماریهای روانی با علایم گمراهکننده در اندامها همچون درد در ناحیه قفسه سینه، احساس تنگی نفس، عوارض گوارشی، اسکلتی، سردرد، درد و علامت در هریک از اعضای بدن بروز یافته و سیمای بالینی بیماریهای جسمانی را تقلید میکند، متاسفانه نهتنها بیماران بهدلیل آگاهینداشتن از منشأ این دردها و ناراحتیها که اغلب ریشه روانی دارند، به پزشکان غیرروانپزشک مراجعه میکنند که اغلب پزشکان هم پس از انجام معاینات بالینی، انواع آزمایشهای پاراکلینیکی و دیگر روشهای تشخیصی، عنوان میکنند بیمار مشکلی ندارد و از آنجا که بیمار هنوز احساس درد دارد، با بیاعتمادی نسبتبه پزشک، نزد پزشک دیگری میرود. مشکل دیگر آن است حتی در مواردی که پزشک به بیمار میگوید باید نزد روانپزشک برود، اکثر بیماران از ترس «انگ» این بیماری نمیپذیرند و تنها اقلیتی از این افراد حاضر میشوند به روانپزشک مراجعه کنند.
اگر بهداشت روانی را در سهسطح مرور کنیم، در سطح اول باید برنامهریزیهایی با هدف جلوگیری از ابتلای مردم به بیماریهای روانی صورت پذیرد که این مهم برعهده نهادهای ادارهکننده کشور است. بهعبارتی هرچند ریشهکنکردن بیماریهای روانی در هیچ جامعهای ممکن نیست، اما با اصلاح ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اعتقادی و روابط بینفردی میتوان از بسیاری از ناهنجاریهای روانی جلوگیری کرد. سطح دوم ارتقای بهداشت روان است که، باید در ارتباط با کسانی صورت گیرد که دچار بیماریهای روانی شدهاند. بهترین اقدام برای این افراد، تشخیص و درمان سریع و بازگرداندن آنها به جامعه است. در اینجا نقش وزارت بهداشت در زمینه فراهمآوردن امکانات تشخیصی و درمانی تا بهبود بیمار بسیار حیاتی است. دسترسی بیماران به روانپزشکانی که در کنار آنان تیم درمانی از قبیل روانشناس بالینی و مددکار اجتماعی وجود داشته باشد و از سوی دیگر امکان دسترسی بیمار به دارو و تخت بستری (برای بیماران نیازمند به این خدمات) و وجود درمانگاههایی که امکان ارایه خدمات درمانهای بستری و سرپایی را داشته باشند، از ضروریات تکمیل حلقه درمان بیماران روانی است. مسلم است، فراهمآوردن تمهیدات لازم در این زمینه هزینهبر است و متاسفانه بیمهها نیز خدمات روانپزشکی را به شکل مناسبی پوشش نمیدهند. واقعینبودن تعرفهها و تعداد ناکافی روانپزشکان از دیگر معضلات حوزه سلامت روان در کشور بهشمار میرود که نیازمند بازنگری است. در سطح سوم هم به بیماران روانیای برمیخوریم که دچار ازکارافتادگی و کاهش کارایی و بهرهوری شدهاند و نیازمند توانبخشی و بازگشت هرچهسریعتر به جامعه هستند. برای حل این معضل، هرچند سازمان بهزیستی و موسسات مشابه اقداماتی را در کشور انجام دادهاند، اما این فعالیتها تاکنون به شکل سیستماتیک و منظم صورت نگرفته است. در این میان آنچه میتواند، اقدامی راهگشا بهشمار آید، رویکرد روانپزشکی جامعهنگر است. پزشکی و بهتبع آن، روانپزشکی جامعهنگر روشی است که سالها در کشورهای پیشرفته دنیا آزموده شده و نتایج مثبتی در زمینه ارتقای سلامت و سلامت روان در جامعه بههمراه داشته است. این روش هرچند در سالهای ١٣۵١-١٣۵٠ در بیمارستان روزبه تهران به همت دکتر «هاراطونیان» بهکار گرفته شد، اما در همان سالها، پیگیری و اجرای آن رها شد، اما بهتازگی، اقداماتی برای احیای آن بهکارگرفته شده است. در نظام فعلی سلامت، روانپزشکان در مطب و مراکز درمانی به درمان بیماران میپردازند، اما در روانپزشکی جامعهنگر، روانپزشک و تیم همراه وی با مراجعه به جامعه و خانههای مردم، به شناسایی بیماران روانی و درمان آنها میپردازند. هرچند عملیسازی این طرح نیازمند شبکه درمانی و ساختار مناسب، بودجه و امکانات در نظام درمانی است که متاسفانه شرایط و بستر آن در کشور چندان فراهم نیست، اما اقداماتی در این زمینه از سوی دپارتمان روانپزشکی دانشگاه تهران، انستیتو روانپزشکی تهران، دانشگاه علوم بهزیستی و انجمن علمی روانپزشکان ایران درحال انجام است که امید میرود با تلاشهای صورتگرفته شاهد توسعه روانپزشکی جامعهنگر با هدف ارتقای سلامت روان در کشور باشیم.
سیداحمد جلیلی . رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران