«هنرمند کسی است که می داند، ولی من همیشه تردید دارم، و از شغل ام، فقط برای تقسیم کردن تردیدهایم با تماشاگران استفاده می کنم» کریستف کیشلوفسکی
برای من کیشلوفسکی، تنها به عنوان یک کارگردان و سینماگر برجسته ی جهانی مطرح نیست، بل که کم و بیش جهان فلسفی – سینمایی او در سبک و زیست زندگی روزمره و نگاه ام به پیرامون ام تاثیرگذار و مهم بوده است. این تاثیر علاوه بر تغییر و پرورش ذایقه ی هنری سینمایی (به عنوان مخاطب و بیننده ی فیلم)، در نگاه به جهان ِ هستی و بازنگری و باز اندیشی درباره ی مفاهیم ازلی – ابدی هم چون «حقیقت، عشق، مرگ، دوستی، خیانت ، وفا و …» نیز نظر گیر و چشم گیر بوده است.
ذات ِ شکل گرفته ی جهان فکری کیشلوفسکی، مبتنی بر شک و تردید است؛ نگاهی شکاکانه که دمادم مخاطب را وادار به پرسش گری، شک و طرح پرسش و دیگرگونه نگریستن می کند. مفاهمیمی ساده و روزمره و در عین حال پیچیده، که کارگردان تلاش می کند مخاطب را به ساحت های دیگر ِ این مفاهیم و جهان ِ زیستی روزمره دعوت کند.
این کارگردان ِ فقید ِ لهستانی، در فیلم های سه گانه ی خود، مفاهیم عشق، خیانت، دوستی، وفا، ازدواج و … را با جسارتی منحصر به فرد به دوئلی تمام ناپذیر و دراماتیک دعوت می کند و فرا می خواند.
فیلم Red(قرمز)آخرین ِ فیلم حلقه ی سه گانه (سه رنگ ) کیشلوفسکی، کارگردان لهستانی است که در سال ۱۹۹۴ ساخته شده و فیلم اقبال نامزذی سه جایزه ی بهترین کارگردانی، فیلم برداری و فیلم نامه نویسی اسکار را هم داشته است. این فیلم در مجموع ۱۱ جایزه ی بین المللی فیلم و سینما را نصیب خود نمود.
این فیلم در واقع زندگی چند نفر را روایت می کند. “والنتین” یکی از شخصیت های فیلم، یک مدل سوئیسی است که هنگام رانندگی، سگ قاضی یی را زیر می گیرد و برای یافتن صاحب سگ به منزل او می رود. چند روز بعد هم، باز یکدیگر را می بینند و به خانه ی قاضی دعوت می شود و متوجه می شود که این قاضی بازنشسته، به مکالمات تلفنی همسایه ها گوش فرا می دهد. قاضی از او می خواهد، اگر وجدانش حکم می کند، می تواند او را محکوم کند. اما والنتین از این کار سر باز می زند. در این فیلم با شخصیت های دیگری نیز آشنا می شویم؛”آگوست” وکیل جوانی است که درس می خواند و نامزدی دارد و در جریان فیلم متوجه می شود به او “وفادار” نیست.
در همین روایت کوتاهی که از جریان فیلم آوردم، متوجه می شویم مفهوم”تردید”، “قضاوت” و امکان صدور حکم برای خود و دیگری همواره برجسته است. گویی امکان به قطعیت رسیدن نیست. پیام و جهان فیلم می تواند بر متن شعر و موسیقی پایان فیلم از “شیمبورسکا ویشواوا” نزدیک و استوار باشد که می گوید: ((هر دو بر این باورند/ که حسی ناگهانی آن ها را به هم پیوند داده/ چنین اطمینانی زیباست،/ اما تردید زیباتر است))
این نکته را هم یادآور شوم، همان طور که گفتم کیشلوفسکی از جمله کارگردانانی بود که مخاطب تفننی سینما را نمی پسندد و همواره تمایل دارد او را به چالش بگیرد. خود ِ او گفته است:
(( از اولین تا آخرین تصویر با تماشاگر بازی می شود. ولی از ۴۵۰ نشانه در فیلم قرمز شاید…دوازده تا باقی بماند))
خانم ها، آقایان! به جهان ِ دلهره آور و شکاک ِ کیشلوفسکی خوش آمدید!
* روزنامه نگار و فعال فرهنگی و مدنی