بازیابی اندیشه عدم خشونت در جهان جدید
وقتی از اندیشه عدم خشونت حرف می زنیم، از چه می گوییم؟
اسماعیل حسام مقدم
«شیوه ای برای نه گفتن به تاریخ ِ در حکم خشونت!» (رامین جهانبگلو)
در سیر تطور تاریخ متعارف بشری، اندیشه عدم خشونت به مثابه ی فرا-روایتی محسوب می شود که در درون تاریخی جداگانه ای باید به چالش کشیده شود، چراکه سیر تاریخ؛ چیزی جز کینه ورزی ها، عداوت ها، خودخواهی ها و… نبوده است.کشمکش هایی سراسر مضمحل کننده، آن چنان که نمی توان مجالی در این ساختار از برای مهربانی، مدارا، دوست داشتن و رهایی جست، که این مفاهیم به تمامی در تاریخی متفاوت و نظامی نامتعارف قرار خواهند گرفت. راهبردی در زمان های گوناگون، که در مجاورت با جنگ ها و نزاع ها بوده، آن چنان که در درون تنازع ها و برخوردها، همیشه به عنوان اندیشه ای منادی مدارا و رهایی بوده است. اندیشه ای که بنیان مفهوم “دیگری” را عمق و ژرفا بخشید و در تعامل ها و برخوردها این مفهوم را حائز ارزشی پایدار نمود. شاید بتوان گفت عدم خشونت حول محور « دیگری» می چرخد و معنا می یابد و معنا می بخشد و از این نقطه بود که تاریخ مباحثی چون «حقوق بشر»، « تعامل در جامعه مدنی» و « گفتگو بین افراد جامعه جهت مدیریت آن» نمودار گشت و بنیان نظام های دموکراسی و مردم سالار ریخته شد. اما رویکرد درونی و اساس این اندیشه؛ با تأثیرپذیری از اندیشه های « مهاتما گاندی» و «مارتین لوتر کینگ» سامان یافت. رویکردی که محور وجود خود را بر پایه قاعده اخلاقی، رهایی باوری ایمان بنا نهاده و کارکردی فراتر از قراردادهای مدنی داشت، آن گونه که عدم خشونت را با شهامت، عشق به آزادی و خویشتن داری عجین کرد.
واژه عدم خشونت؛ ریشه ای سانسکریت دارد که به صورت لغوی، باری منفی دارد (آهیمسا؛ معنای نفی کننده دارد) و به معنی «پرهیز از کُشتن» می باشد، ولی معنای ماهوی آن کاملاً پویا و مثبت است که همان «ایستادگی در مقابل خشونت ورزیدن» است. گاندی درباره مفهوم این واژه چنین می نویسد: « واژه آهیمسا حالتی مثبت از عشق و حتی نیکی نسبت به کسی است که بدی می کند. اما این بدان معنا نیست که باید بدکار را یاری رسانیم تا بدی کند یا آنکه با رضایتی کنش پذیر آن را تحمل کنیم. برعکس عشق، حالت فعال واژه ، از شما می خواهد که با دوری کردن از افراد بدکار در برابرش ایستادگی کنید، حتی اگر جسمن آزرده و آسیب پذیر باشد.» این خوانش متفاوت گاندی، به یک نیروی فعال «دیگر بودگی» بدل گشت که تاثیر عمیقی در جنبش های عدم خشونت داشت.
کتاب «اندیشه عدم خشونت» اثر رامین جهانبگلو در چهار بخش به همراه مقدمه و مؤخره ای به نگارش درآمده است. بخش های کتاب به معرفی ریشه های فرهنگی عدم خشونت، بانیان ، شخصیت های معاصر و خشونت پرهیزان بیست سال اخیر (اشخاص و سازمان ها) معطوف شده است. به طور مثال در معرفی منابع فرهنگی آن، به تحلیل و تاویل تعالیم لائوتسه، بودا، بهگودگیتا، آئین جین، زردشت، سقراط، کتاب مقدس، عیسی مسیح، سعدی و فرانسیس آسیزی سعی نموده است. در معرفی شخصیت ها به اشخاصی چون دیوید تورو، لئو تولستوی، ماهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ، نلسون ماندلا، دزموند توتو، دالایی لاما، مادر ترزا و… اشاره داشته است. در معرفی سازمان ها به جنبش هایی چون راه عدم خشونت (MAM)، بریگاد صلح جهانی (BPI) ، مرکز فلسطینی بررسی عدم خشونت، گروه اقدام مستقیم عدم خشونت (N.V.D.A.G) ، سرویس صلح و عدالت (SERPAJ) ، جنبش عدم خشونت لبنان و… می پردازد.
خیلی ها بر این عقیده اند که خشونت تنها راه تغییر جامعه انسانی است و اگر مقوله ای به نام عدم خشونت وجود دارد، استثنایی تاریخی است، شکی نیست که عدم خشونت چنین است، امری کاملاً خلاف جریان تاریخ بشری. ولی شاید استثنایی بودن آن به دلیل شهامت و جرأت کسانی است که در اندیشیدن و بیان مفهومی که دیگران از تفکر در مورد آن سرباز می زنند، باشد. آن زمان که فردی یا افرادی از بی عدالتی و فرمانبرداری به تنگ می آیند و دست به اعتراض، اعتصاب، تحصن و نافرمانی مدنی می زنند. در چارچوب عدم خشونت عمل کرده اند، آنجا که گروهی در دفاع از محیط زیست، مخالفت با نسل کشی موجودات زنده جهت بهره برداری تجاری، آزمایش های اتمی، دخالت در اکوسیستم های طبیعی و رفع فقر و تبعیض و… وارد صحنه اجتماع می شوند، دست به عملی خشونت پرهیزانه زده اند ،آن چه که عدم خشونت به ما می اموزد، اصلاح پذیری انسان ها و جامعه انسانی ، آگاهی از تنوع زیست انسانی و مدارا با مخالفین می باشد. دیگر برای گذر از وضعیتی اجتماعی به وضعیتی دیگر احتیاج به نابودکردن و از بین بردن اقوام و اقشار اجتماعی نیست. پس استراتژی عدم خشونت، مبارزه ای برای عدالت و صلح مدنی و شناساندن ارزش قانون به شهروندان است. بدین سان عدم خشونت چون طرحی تربیتی برای مسؤول کردن شهروندان به نظر می رسد. گاندی می گوید :« نخستین ضرورت عدم خشونت، رعایت عدالت پیرامون خود در همه زمینه ها است». اندیشه ها و ماهیت فکری موجود در جوامع مذکور ، در خود ظرفیت هایی دارد که می تواند به بازیابی گرته هایی برای بازآفرینی اندیشه رواداری و مدارا تبدیل گردد. ریشه ی فکری شخصیت هایی چون لاتوئسه، بودا، زرتشت و سعدی در قرن های دور و در اندیشه گاندی، ما را بدین سوی هدایت می کند که این فرهنگ سرشار از چنین مفاهیمی است، اما در سالهای اخیر، دچار وضعیتی شده است که هرگز در مناسبات اجتماعی خویش، اندیشه عدم خشونت مجالی برای جلب توجه نمی بابد. خشونت، استبداد و بازآفرینی استبداد در پس زمینه ی هرج و مرج؛ داستان دائمی جوامع جهان سومی شده است. هر چند که اغلب تحلیل ها و نگاه ها به عوامل برونی ایجاد سلسله معضلات می باشد اما هرگز از اهمیت عوامل درونی آن ها نمی کاهد. تفکر و تأمل در باب وضعیت کنونی جوامع مذکور، ما را به آگاهی و بصیرتی می برد که خشونت را در اخلاق شکنجه شده ای مبدل به شکنجه گری دیگری می بینیم. بنابراین خشونت در جهان سوم، جاده ای سراشیب است که به انکار حقوق افراد می انجامد. در اینجا شاید نه فقط باید در پایان دادن به رواج خشونت اقدام نمود، بلکه باید به ارزیابی خطر از میان رفتن تدریجی ارزش های مبتنی بر عدم خشونت در جوامعی که خود ناقل این گونه اندیشه ها بوده اند، پرداخت. بنابراین باید اندیشه عدم خشونت را از حاشیه مباحث جاری به متن اورد و متون سرشار از این مباحث را بار دیگر به کانون مطالعات فرهنگی مبدل ساخت.باید کهه عمومی کردن مجدد اندیشه هایی چون عدم خشونت، مدارا، رواداری، درک حضور دیگری، گفت وگو و…. کوشش نمود. که این مسئولیتی بر دوش نهادهای مدنی و تشکل های غیردولتی هست که این فضای گفتمانی را برساخته نمایند.