ادبیات، عشق، و الهیات همیاری اجتماعی
دکتر مصطفا مهرآیین
۱) منظور از «الهیات همیاری اجتماعی» این است که میتوان در برخورد با پدیده همیاری اجتماعی همچون هر پدیده اجتماعی- فرهنگی دیگر این پرسش را مطرح ساخت که آیا این پدیده اجتماعی قادر به معنابخشی به انسان و بردن انسان به سوی تجربههای درونی- معنوی است یا خیر؟ و اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد آنگاه میتوان این پرسش را مطرح ساخت که آیا این شیوه الهیسازی امر انسانی ما را به سوی نوعی تعریف تازه از «خود» و «دیگری» و «جامعه» میکشاند یا خیر؟
۲) لوک فری فیلسوف فرانسوی معتقد بود مدرنیته و ظهور انسانگرایی سکولار جستوجوی معنا و امر مقدس را از میان نبرده است، بلکه هر دو را از طریق فرآیندی دوگانه دگرگون ساخته است: انسانیسازی امر الهی و الهیسازی امر انسانی. لوک فری در شرح خود بر چگونگی الهیسازی امر انسانی بیشترین تاکید را بر پدیده «همیاری اجتماعی» میگذارد و در مقابل شیوههای سنتی عمل فداکاری اجتماعی سخن از دوران گذار از «منطق فداکاری دیگربنیاد» به «فداکاری خودبنیاد» میگوید. به اعتقاد لوک فری، مدرنیته بیش از آنکه استعلا را طرد کند، به بازآرایی آن پرداخته است. شاید امروزه ما سخن از فداکاری در راه خدایان یا وطن نمیگوییم، اما با نوع جدیدی از عمل انساندوستانه روبهرو هستیم که نشاندهنده نیاز ما به همبستگی با کل بشریت است. بر این اساس، این همبستگی دیگر مقید به پیوندهای اجتماعی باستانی نیست، خواه این پیوندها نژادی، ملی، یا خانوادگی باشند. این آرمان و کنش جدید انساندوستانه نشاندهنده حرکت از استعلای عمودی به استعلای افقی است- استعلایی که در آن «وجود انسان» به معنای دقیق کلمه است که نیازی بیواسطه به «مسوولیت من» در التفات به «دیگری» را پدید میآورد. از اینرو، امر مقدس که پیش از این قبل از اخلاق قرار داشت و پایه و اساس آن به شمار میرفت، امروزه پس از آن قرار میگیرد و ما با انسانی روبهرو هستیم که با در پیش گرفتن «زندگی مبتنی بر احساس» میکوشد امر مقدس را در درون کنشهای اخلاقی خود از قبیل «همیاری اجتماعی» و «انساندوستی» تجربه کند.
۳) اکنون میتوان از زبان ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، این پرسش را مطرح ساخت که اگر همیاری اجتماعی همان «در پیش گرفتن زندگی مبتنی بر احساس» است، آنگاه در کجا میتوان به این حقیقت دست یافت که «ما انسانها تکیهگاهی جز خود نداریم» و باید نسبت به یکدیگر «عشق» بورزیم؟ رورتی در پاسخ به این پرسش معتقد است «خانه» همیاری اجتماعی جایی جز زبان، به ویژه ادبیات و رمان، نیست. ما در درون متون روایی همچون رمان است که قادر به تجربه دردها، رنجها، آرمانها، کمبودها، شادیها، خندهها، گریهها و به طور کلی تجربه انسانی همدیگر میشویم. «روایت» و «رمان» خانه تجربه ما از انسانهای دیگر و دعوت به همیاری اجتماعی است. جهان ادبیات جهان تجربه «دیگری» است که ما را به سوی فهم خود میخواند. در رمان است که میتوانید با قرار گرفتن در نقش مولف و فرآیند همذاتپندارانهای که او با شخصیتهای اثر خود طی کرده است، قادر به دوست داشتن انسانهای دیگر شوید و کنش همیاری اجتماعی را به خود تجویز کنید. به عبارت دیگر، امروزه، رمان از مهمترین جایگاههای فرهنگی است که از طریق آن جامعه قادر است خود را در درون ما درونی سازد و ما را به سمت هدف خود یعنی حفظ حیات انسانی سوق دهد.
۴) در دسامبر ۱۹۹۴، عکاسی به نام روژه ژوب، مجموعه نامههایی را منتشر کرد که با حداکثر عینینگری و صراحت ممکن از انگیزههای فعالیتهای نیکوکارانه و خیرخواهانه پرده برمیداشت. در یکی از این نامهها سرژ گوش در مارس ۱۹۸۲ از سومالی به والدینش چنین مینویسد: «این کار بسیار خستهکننده است، ولی به طرز جنونآمیزی خوشحالم که پزشک هستم و سرانجام فهمیدهام که تمام مشکلات هفت سالهام هدفی داشته است… تجربیات من در اینجا شگفتانگیز است. دارم یاد میگیرم که دوباره زندگی کنم.» به زبان ژولیا کریستوا، هنگامی که شما با خواندن متون متفاوت ادبی از قبیل رمان، خاطره، زندگینامه، نامه، دفترچههای یادداشت، و…جهان انسانهای دیگر را در خود وارد میسازید و همچون سرژ گوش تجربه دیگران از زندگی را بهانه بازخوانی دوباره زندگی خود میسازید، از گفتن عبارت «من سفر میکنم» به سوی گفتن عبارت «من خودم را سفر میکنم» حرکت میکنید و از این طریق قادر میشوید عشق به دیگری را دائماً در درون خود به همراه داشته باشید که خود آغاز تجربه «عشق» است.