روایتهای اساطیری، داستانهای حماسی غنایی و خاطرات شخصی، همگی در قالب داستانها و نقلقولهایی، دانستههای تاریخیشان را به نسل بعد منتقل میکردهاند. پیشتر به این دانستهها و داستانهای تاریخی که بهصورت شفاهی منتقل میشد، نام تاریخ شفاهی داده بودند. اگرچه این نوع تاریخ، رسمیت و لذا ارزش تاریخی چندانی نسبت به انواع مکتوب آن نداشته، اما امروز تعریف موسعتری از تاریخ شفاهی ارایه شده است که میتواند قالب و صورت مکتوب به خود بگیرد. به عبارت سادهتر، تاریخی که پیشتر، صرفا بهصورت شفاهی انتقال مییافت را به قالب مکتوب درمیآورند تا علاوه بر در دسترس بودن آن برای همه افراد، رسمی و قابل اعتمادتر شود. اگرچه به نظر میرسد معایبی در این سبک تاریخی شفاهی مکتوب وجود داشته باشد، مثل عدم امکان تغییر در اشتباهات، جزییات و نقل قولهای نادرست پیش آمده پرسشگر و مصاحبه شونده اما به دلایلی که ذکر آن خواهد آمد، مزایا و ارزشمندی خاص خود را واجد هستند. درباره این موارد با شروین وکیلی، جامعهشناس، تاریخپژوه و استاد دانشگاه گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
اهمیت انتشار تاریخ شفاهی چیست و دارای چه ابعادی است؟
تاریخ در شکل اصلی و کلاسیک اش عبارت است از متنی که با ادعای بازنمایی حقیقت درباره رخدادهای اجتماعی تولید شده باشد. این متن ها از همان ابتدا دو شکل گفتاری و نوشتاری داشته اند. تاریخ رسمی و کلاسیک شکل نوشتاری است که در قالب سنگ نبشته ها، لوح ها، سالنامه ها، فتح نامه ها یا تاریخ های دودمانی، جغرافیایی یا تاریخ های عمومی از آدم تا خاتم تدوین می شده است. همچنین تمام سندهای نوشتاری مربوط به یک دوره تاریخی اعم از اسناد مالی، آثار ادبی یا مدارک خانوادگی را می توان در قلمرو تاریخ نوشتاری گنجاند و به عنوان سندی مستقیم در تدوین تاریخ از آن بهره جست. اما تاریخ شفاهی بیشتر در قالب روایت های اساطیری صورتبندی می شده و داستان هایی حماسی یا غنایی را روایت می کرده که قهرمانش می توانسته مثل <<شاهنامه>> و <<خسرو و شیرین>> و <<اسکندرنامه>> خاستگاهی تاریخی داشته باشد. با این وجود استفاده از آن در تاریخ نگاری همواره با اما و اگر همراه بوده و نیازمند نقد و تحلیل و تطبیق با منابع بیرونی است. یکی از صورت های نوشتاری تاریخ، خاطرات شخصی است که آن هم نوشته می شده یا حتی اگر مثل خاطرات ملیجک و سفرنامه ناصرالدین شاه ابتدا گفته می شده، بلافاصله به دست منشیان ثبت و نوشته می شده است. در کنار این صورت نوشتاری از خاطرات، همواره خاطرات شفاهی را هم داشته ایم که معمولا دانسته هایی تاریخی را در دایره محدود خانواده ها از نسلی به نسلی دیگر منتقل می کرده و تا پیش از دوران مدرن بخشی از تاریخ رسمی نبوده است. آنچه که امروز به عنوان تاریخ شفاهی شهرت یافته، پیامد فناوری مدرنی است که امکان ثبت و تدوین این خاطرات شفاهی را به دست می دهد. یعنی آن را می توان همتای نوشتاری عکاسی دانست. عکاسی هم رخدادها و فضاها را در وضعیتی معمولا غیررسمی و تنظیم نشده ثبت می کند و از این رو اسنادی قابل اعتمادتر و صادقانه تر از کتیبه ها و نگاره ها و نقاشی های درباری یا معبدی محسوب می شوند.
چه کارهای ماندگاری را می توان نام برد که پیشتر در ایران در این حوزه انجام شده است؟
ایران در کل یکی از غنی ترین فرهنگ های جهان را درباره تاریخ نگاری دارد. درواقع منابع ایرانی برای دیرزمانی تا پیش از عصر مدرن مرجع تاریخی سرزمین های همسایه بوده اند و اقوام و فرهنگ هایی مانند مغولان پیش از آن که خودشان شروع به نوشتن تاریخ برای خودشان کنند، با واسطه متونی که ایرانیان درباره شان می نوشتند تاریخ خود را فهم می کرده اند و به همین دلیل هم بیشترشان در گذر زمان در حوزه تمدن ایرانی تثبیت شدند و در بخشی از شبکه اقوام ایرانی عضویت یافتند. یعنی منابع تاریخی ایرانی از دیرباز به خاطر دقت و شفافیت و بافت ادبی متن و گاه صورتبندی شدنش در قالب شعر ارزش و اهمیتی مرکزی داشته و در کل گفتمان های هویت بخش جاری در جغرافیای همسایگان مان تعیین کننده بوده است. از این رو دور از انتظار نیست که ایرانیان ارزش تاریخ شفاهی را هم به سرعت دریافتند و این پدیدار مدرن را با سرعت و کارآیی چشمگیری جذب کردند. درحال حاضر در داخل و خارج از ایران چند پروژه تاریخ شفاهی مهم درحال اجراست که از نظر دستاورد کمی و کیفی ارزش چشمگیری دارد.
اصولا انتشار خاطرات سیاسی- اجتماعی چقدر می تواند به عنوان سند تاریخی مورد استفاده واقع شود؟
خاطراتی که توسط فرد نوشته می شود، یا سرگذشت نامه هایی که مثل زندگینامه های مولانای بلخی به دست نزدیکان و خویشاوندان فرد تدوین می شوند، این محدودیت را دارند که از زاویه دید محدود و تنگ یک فرد و زیست جهان وی نوشته شده اند و سوگیری ها، خواست ها و منافع شخصی را بیشتر در خود می گنجانند. از سوی دیگر این منابع به خاطر بازگو کردن رخدادهایی که راوی با آن تماس مستقیم داشته، ارزشی فراوان دارد. تاریخ شفاهی به این دلیل که <<گفتار>>، معمولا ناسنجیده تر و ویراسته نشده تر از <<نوشتار>> است، صریح تر و افشاگرانه تر از تاریخ های نوشتاری است. علاوه بر این به خاطر حضور مصاحبه گر، ساختاری پرسش مدار دارد، به این دلایل
اهمیت دارد.
در ایران چه ضعف هایی در زمینه انتشار تاریخ شفاهی وجود داشته و دارد؟
تولید تاریخ، چه در مقام طرح پرسش از رخدادها و موقعیت ها و چه در مقام پاسخگویی بدان، کاری علمی است که روش و چارچوب نظری و دستگاه شناختی ویژه خود را می طلبد. مهم ترین نقدی که به نظرم به بیشتر تاریخ نگاری های معاصر ایران وارد است، غیاب یک دستگاه نظری روشن و شفاف است که توانایی نقد روشمند رخدادها را به دست بدهد و به شکلی مستدل و سازمان یافته طرح پرسش کند. این ایراد درباره تاریخ شفاهی که تقریبا امری فی البداهه است و در رویارویی دو یا چند تن جریان می یابد، بیشتر دیده می شود. در برخی از تاریخ های شفاهی که می خوانم این دریغ همواره هست که چرا مصاحبه گر زنجیره روشن و درستی از پرسش ها را پیش نکشیده و دنبال نکرده است. به همین شکل مصاحبه شوندگان هم که معمولا در سنین بالای عمرشان هستند، علاوه بر دشواری در یادآوری برخی جزییات یا لغزش های دیگر، روایت ها را به شکلی منظم و هدفمند بازگو نمی کنند. تولید تاریخ شفاهی به مصاحبه گرانی تعلیم دیده نیاز دارد که ابتدا خود به دستگاه نظری مستدل و معقولی مسلح باشند و بعد بتوانند با تکیه بر آن سفره پرسش هایی کلیدی را در برابر مخاطب بگشایند.
موانعی که پیش روی این پدیده است را چه می دانید؟
به هر صورت باید پذیرفت که تاریخ شفاهی پدیداری نوزاد است و با توجه به سن و سال اندکش خوب قد کشیده و بزرگ شده است. به نظرم در کل، فقر نظریه در عرصه تاریخ امروز ایران بزرگترین مانع برای پیکربندی بهینه تاریخ شفاهی است. گذشته از آن، بی توجهی به لایه لایه بودن واقعیت تاریخی و نادیده انگاشتن تکثر روایت ها و واگرایی زوایای دید، دردی است که باید درمان شود. درباره رخدادهای مهم تاریخی نه تنها موضع و نظر نقش آفرینان نامدار و اصلی آن که گاهی زاویه دید و تجربه زیسته افراد حاشیه ای از اهمیتی چشمگیر برخوردار است. به عنوان مثال وقتی درباره ترور رزم آرا سخن می گوییم، البته صحبت با قاضی دادگاه و اعضای سازمان ترور کننده اش اهمیت دارد، اما گاهی صحبت با اعضای خانواده ضارب، یا راننده ، یا سرایدار هم چیزهایی به کلی نو را روشن می سازد. زاویه دید افرادی که در حاشیه نشسته اند گاه بسیار تیزتر و واقع بینانه تر از بازیگران وسط میدان است و به همین ترتیب منافع ایشان در تثبیت یک روایت خاص کمتر و بی پروایی شان برای بیان آنچه دیده اند بیشتر است. تاریخ به بازی شطرنجی می ماند که گاهی تماشاچیان کنار دست بازیگران، سیر بازی و خط و ربط مهره ها را دقیق تر می بینند و تشخیص می دهند.
انتشار تاریخ شفاهی تا چه اندازه می تواند اقبال مخاطبان عام را به تاریخ بیشتر کند؟
همانطور که گفتم در کل شکلی عامیانه و کهن از تاریخ شفاهی در قالب خاطره گویی پدران و پدربزرگان برای فرزندان و نوه ها وجود داشته است و شکلی نامنسجم تر از آن را در قالب خاطره گویی های زنانه هم می توان یافت. هرچند خاطره گویی در جهان پیشامدرن بیشتر امری مردانه است؛ و زنان تجربه زیسته شان را در قالب داستان به فرزندان و نوه هایشان منتقل می کرده اند. این بدان معناست که تاریخ شفاهی برای توده مردم از تاریخ نوشتاری آشناتر و در دسترس تر است. در ضمن این هم هست که کنجکاوی درباره تجربیات نامداران معاصر بیش از درگذشتگان است و اینها همه عواملی است که به اقبال عمومی نسبت به تاریخ شفاهی دامن می زند.
رویکرد انتخاب سوژه های مصاحبه و افراد مصاحبه شونده به چه نحوی است؟
دیدگاه من درباره تاریخ، رویکرد سیستمی است. از این زاویه آنچه که اهمیت دارد توجه به شبکه روابط، میان کسانی است که یک رخداد تاریخی را رقم می زنند. به همین دلیل است که به نقش مهم حاشیه نشینان اشاره کردم. به نظرم شکل روشمند تولید تاریخ شفاهی آن نیست که کسی بر مبنای خاطرات نوشته شده یک نفر با همان یک نفر صحبت کند و پرسش هایش را در آن زمینه از او بپرسد (این شکل مرسوم امروزین است). شکل سازمان یافته، آن است که یک رخداد تاریخی در نظر گرفته شود و منابع و اسناد مربوط به آن خوانده شود و افرادی که از جبهه ها و جناح های مقابل هم در جریان آن نقش آفریده اند، مشخص شوند و چند تن از حاشیه نشینان (مثل اعضای خانواده، کارمندان و خلاصه افراد حاضر در صحنه که نقشی ایفا نکرده اند) هم به عنوان گروه آزمایش به پژوهش افزوده شوند و پس از آن که پرسش های کلیدی درباره آن رخداد استخراج شد، با آنها گفت وگو شود و پرسش های تازه ای که از گفتمان شان تراوش می کند در گفت وگو با افراد بعدی مورد توجه قرار گیرد.
انتشار مجموعه تاریخ شفاهی توسط یک سازمان دولتی، چگونه ممکن است از یکسویه نگری مبرا شود؟
چنین امکان و شائبه ای وجود دارد. راهش آن است که بایگانی های ضبط شده و خام برای مصرف پژوهشگران به شکلی گشوده در اختیار عموم قرار گیرد و در انتشار خاطرات دخل و تصرفی صورت نگیرد و در ضمن، نهادهایی مردمی و غیردولتی برای ثبت و انتشار الکترونیکی خاطرات پراکنده تر به کار گرفته شود. به این ترتیب هم امکان ارزیابی و نقد یافته های پروژه دولتی فراهم می شود و هم پرسش ها و پاسخ های تازه ای مجال طرح می یابند.
اقدام سازمان اسناد و کتابخانه ملی در انتشار مجموعه تاریخ شفاهی، از چه منظر یا مناظری بررسی می شود؟
از یک زاویه، این کار وظیفه طبیعی این سازمان است. از زاویه ای دیگر، چون دیرزمانی است که سازمان ها وظایف خود را درست انجام نمی دهند، باید آن را ارج نهاد و از کارگزارانش سپاسگزار بود!
سایر نهادهای دولتی چگونه می توانند در فراگیر شدن مطالعه مجموعه های تاریخ شفاهی یاری رسان سازمان اسناد و کتابخانه ملی باشند؟
به نظرم حلقه های مطالعاتی مردمی، سازمان های مردم نهاد که گرایش اجتماعی یا پژوهشی دارند و همچنین اداره ها و وزارتخانه های دولتی که قاعدتا باید نسبت به تدوین تاریخی خواندنی از سازمان خویش علاقه داشته باشند، باید با روش و سیستم نظری مشخصی به این حرکت بپیوندند. این که چارچوب نظری و روش و شاخص هایشان برای ثبت خاطرات چیست، بسته به انتخاب خودشان است، اما حرف بر سر این است که اصولا چنین چارچوب و روش و شاخصه ای وجود داشته باشد تا دستاوردها قابل اعتماد و پرفایده باشند.
یکی از صورت های نوشتاری تاریخ، خاطرات شخصی است که آن هم نوشته می شده یا حتی اگر مثل خاطرات ملیجک و سفرنامه ناصرالدین شاه ابتدا گفته می شده، بلافاصله به دست منشیان ثبت و نوشته می شده است. در کنار این صورت نوشتاری از خاطرات، همواره خاطرات شفاهی را هم داشته ایم که معمولا دانسته هایی تاریخی را در دایره محدود خانواده ها از نسلی به نسلی دیگر منتقل می کرده و تا پیش از دوران مدرن بخشی از تاریخ رسمی نبوده است. آنچه که امروز به عنوان تاریخ شفاهی شهرت یافته، پیامد فناوری مدرنی است که امکان ثبت و تدوین این خاطرات شفاهی را به دست می دهد. یعنی آن را می توان همتای نوشتاری عکاسی دانست.
تولید تاریخ، چه در مقام طرح پرسش از رخدادها و موقعیت ها و چه در مقام پاسخگویی بدان، کاری علمی است که روش و چارچوب نظری و دستگاه شناختی ویژه خود را می طلبد. مهم ترین نقدی که به نظرم به بیشتر تاریخ نگاری های معاصر ایران وارد است، غیاب یک دستگاه نظری روشن و شفاف است که توانایی نقد روشمند رخدادها را به دست بدهد و به شکلی مستدل و سازمان یافته طرح پرسش کند.
روزنامه شهروند