ساده انگارانه است که تصور کنیم همچون یک عاشق، روایتی اخلاق گرایانه یا نوع دوستانه ی صرف از مفهوم عشق است. آنها که سینمای کیارستمی را می شناسند نیک می دانند که وی اهل بازچینی و بازگویی یک داستان یا بیان یک درونمایه دم دستی و سرراست نیست؛ درونمایه ای اخلاقی مثل نجات یک زن خیابانی از روی خیرخواهی یا انسان دوستی. با آنچه از ساخته های پیشین کیارستمی در سینما می¬شناسیم درمی یابیم که قصه باید عمیق تر از این باشد. چراکه مارتین اسکورسیزی می گوید سینما تلفیقی از آن چیزیست که در قاب تصویر رخ می دهد و آنچه در بیرون از آن به وقوع می پیوندد.
اکیکو دختر جوانی که به نظر می رسد از روی تنگ دستی رو به روسپیگری آورده است، با تشر کارفرمای خود به خانه یک پیرمرد می رود که از نگاه اول به نظر می آید تمایل چندانی به رفتار جنسی نداشته است. پیرمردی فرهیخته، در یک خانه محقر و البته انباشه از کتاب. از همین ابتدا چالشی در ذهن مخاطب شکل بنای روییدن می گذارد: پس چرا پیرمرد از این دختر فاحشه خواسته به خانه او بیاید؟ همراه با صحنه¬های بعدی فیلم، تصویر مات این چالش روشن تر می شود. حس تنهایی خلعی است که پیرمرد می خواسته تا با دعوت از آکیکو ان را پر کند. فی الواقع، حضور دخترک مرهمی بر انزوای درونی پیرمرد است.
آکیکو، زخمی از خشونت نامزد، پیوسته در تعقیب و گریز از دست اوست. دخترک اسیر نوعی عشق آمیخته با خودخواهی و حس تصاحب خود توسط معشوق، در پی جستجوی راهی برای رهایی از دست اوست. نامزد جاه طلب، با نگاهی قیم مابانه و ماتریالستیک سعی در تملک دخترک خسته از از زندگی و به انتها رسیده دارد. از همین جاست که می توان دریافت رابطه پیرمرد با او یک سویه نیست بلکه دختر هم برای افاقه زخم خود در جستجوی دواست. احساس پیرمرد و دخترک احساسی مشترک و بر مبنای نوعی حس پوچی و بیهودگی و قطع ارتباط با خانواده و جامعه است. پنداری هردو برای کمبود عاطفی و روحی خود به این رابطه چنگ انداخته اند. رفتار خشونت آمیز نامزد آکیکو، رفته رفته رابطه پیرمرد با دختر را پرخطرتر و پرهزینه تر می کند و این نقطه عطف داستان است. پیرمرد دیگر برای جبران تنهایی خود نیست که می خواهد به دخترک کمک کند. رفع حس بی کسی و انزوا حالا دیگر جایش را به یک دگردوستی پرچالش داده است. از این روست که شخصیت پیرمرد را می توان واجد نوعی دینامیسم- هرچند کمرنگ – داستانی دانست.
در حقیقت این دو را یک «رشته مشترک انسانی» در این رابطه نگه داشته است. به ویژه اینکه در میان دیالوگ ها، از داروین نیز سخن به میان می-آید و روشن تر به تایید این ایده دامن می زند. پیرمرد در تصاحب دختر از نامزد و کسب اهتمام دختر چیره دست تر است. اگر با نگاه داروینی به قصه بنگریم باید گفت پیرمرد شکل توسعه یافته ی دوست داشتن و یک نوع عشق متعالی و انسانی است؛ عشقی به غایت افلاطونی، خالی از سکس و ارضای جسمی. در مقابل اما، عشق نامزد دختر عشقی حیوانی و تکامل نیافته و به نظر ناشی از یک جور حس مالکیت جنسی است. و شاید گذار مفهوم عشق از نامزد به پیرمرد آن درون مایه ای بوده است که کیارستمی سعی در نمایش آن داشته است. تکامل عشق به مثابه یک موجود زنده آن چیزیست که به قول اسکورسیزی در قاب تصویر نیامده یا نگنجیده است. همچون یک عاشق را می توان ادامه کپی برابر اصل اثر متاخر کیارستمی، پیش از همچون یک عاشق خواند، از این رو که گویی کیارستمی با این فیلم در تبیین ایده عشق بیشتر و روشن¬تر کوشیده است. داستان به رغم سادگی و روانی، دارای نگاهی پیچیده و فلسفی به مفهوم عشق است.
به لحاظ تکنیکال نیز همچون یک عاشق شباهت های زیادی به طعم گیلاس دارد. اینکه بخش عمده فیلم در ماشین درحال حرکت فیلمبرداری شده است – که اتفاقا دلالت بر جاری بودن و سیالیت داستان دارد – و چربیدن گفتگوی فیلم نسبت اکشن و القای حس تردید به مخاطب از ویژگی-های مشترک این دو اثر کیارستمی است. خیابانهای شلوغ، پر نور و تبلیغات تجاری به القای حس بی کسی انسان در جوامع سرمایه¬داری بیشتر انگشت گذاشته است. تکرار و تاکید بر اینکه آکیکو شبیه به انسان های مختلفی است نیز بیانگر این ایده می باشد که کارگردان می خواهد ایده در نوردیده شدن جهان توسط تمدن دهکده جهانی را برجسته تر کند و سخن را به «انسان» یا « ایندیویجوال» تعمیم دهد و بگوید قصه تنهایی و جراحت های روحی می-تواند برای هرکس اتفاق بیافتد.
در مجموع، باید گفت در قیاس با سایر آثار عباس کیارستمی، همچون یک عاشق فیلمی متوسط اما قابل تامل است.