موسیقی صدای خداوند است. “ابوعلی سینا”
به راستی آیا موسیقی لازمه زندگی بشر است ؟ آیا یک نیاز اساسی بشر است یا خواسته درجه دو؟ نیاز امری ضروری است مانند نیاز به پوشاک ولی خواسته اگر نشد درماهیت موضوع تفاوتی ندارد مانند فلان مدل لباس …..
به نظریونانیان باستان یک نیاز دانسته می شده و به همین دلیل در کنار دیگر درسهای اجباری مانند فلسفه و تربیت بدنی قرار میگرفته ! باید در نظرداشت که این مهم همچنان جزو دروس مهم برخی از کشورهای پیشرفته قراردارد، البته منظور کشورهای پیشرفته از نظرآموزش وپرورش است نه سلاحهای نظامی و….!
کشورهایی چون مجارستان ، برزیل ، کانادا، ژاپن ، سوییس ،آلمان و….آری این کشورها نتیجه خوبی را در آموزش وپرورش کشورشان متوجه شده اند که در این مقاله به چگونگی ونتیجه آن تاحدودی می پردازیم.
موسیقی انتزاعی ترین نوع هنراست وبه سختی فهم این احساس قابل توضیح است همین خاطر شاید تدریس آن هنری والاتر باشد که نیاز است مربی به جز تکنیک بالا درباره ی نحوه ی انتقال آن تحقیق و پژوهش فراوان داشته است .
در کشور مجارستان تقریباً در سال ۱۸۸۰ بعضی از بزرگان جامعه شناس و موسیقی دان مانند کودای ( زولتان کودای ) متوجه از بین رفتن یا کم رنگ شدن ادبیات عامه در کشور شدند و با کمک علم موسیقی توانستند ادبیات – آداب و رسوم – و حتی به محیط زیست کشور خود کمک کنند . ایشان در یک کار گروه که بارتوک نوازنده و آهنگساز معروف قرن ۲۰ آن را سرپرستی می کرد به تمام روستاها و نواحی مجارستان سفر کردند سپس موسیقی های فولک را نت نگاری کرده و آن را در لابه لای تدریس آهنگسازان یا مربی آواز و یا هر ساز دیگری گنجاندند .البته کار بزرگ دیگر این بود که روش تدریس در موسیقی را بازنگری کردند و شیوه های معمول تدریس موسیقی را مطرود شمردند و با شعار موسیقی باید برای همه و با هر میزان استعداد باشد شیوه ای نو را در علم تدریس بنیان نهادند . که این شیوه بر پایه ی آواز – رقص و بازی استوار بود – فارغ از هر سازی که تدریس می شد ، این شیوه به کارگرفته می شد .
“موسیقی را از کی باید شروع کرد ؟ از ۹ ماه قبل از به دنیا آمدن مادرفرزند .
« کودای »
البته به همین سبق و سیاق بزرگان دیگری تقریباً در همان دوره یعنی بین سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۹۳۰ و در کشورهای دیگر که برخی از آنها را نام بردیم مثلاً آقای ایوانچی سوزوکی در ژاپن یا کارل ارف در آلمان ، دال کروز در سوییس و ….
و اما اهمیت موسیقی فولک از چند جهت بود یکی آنکه موسیقی فولک پر از ریتم ، بافت ، احساس و … است که برای آموزش موسیقی برای مردمان هر کشور بسیار مناسب است و از آن طریق است که موسیقی را بهتر می توان به آنها یاد داد زیرا مردمان هر کشور در زمان کودکی خود با لالالی های عامیانه توسط مادر خویش به خواب رفته اند و یا در زمان کودکی یا کار این آهنگ ها را بارها از بزرگترهای خود شنیده اند و این تم آهنگ ها و اشعار درون روح آنها رسوخ کرده است .
دوم آنکه موسیقی فولک تفاوت هر منطقه را می تواند نشان دهد مثلاً تفاوت لهجه در گفتار ، سرعت و ریتم یا آکسانی که بر کلام گزارده می شود و نشان دهنده ی این است که در تاریخ آن منطقه چه گذشته : آیا رودخانه ای در آن حوالی بوده ؟ آیا جنگی بین خوانین با کسانمی صورت گرفته ؟ بارندگی و رحمت الهی به چه میزان بوده ؟ عروسی به چه فرم و شکلی صورت می گرفته است ؟ و ….
موسیقی فولک هر کشور مانند یک موضع پر از تاریخ است و با از بین رفتن این موسیقی آسیب های جدی به لهجه ها ، آداب و رسوم ، پوشش لباسی افراد و … وارد می شود . جامعه را یکنواخت و کسل کننده کرده و تفاوت که قدرتمند ترین تمدن هر قوم است را از بین می برد . با از بین رفتن موسیقی های محلی در طول کمتر از یک قرن هویت فرهنگی آن مرز و بوم متزلزل خواهد شد و شاید یکی از عمده ترین دلایل روان شناختی مهاجرت روستاییان به شهر را در این مقوله بتوان جستجو کرد ، روستایی که اشعار و موسیقیش زنده نباشد رد روستایش احساس هویت نمی کند . برای اعتماد به نفس هر روستایی در هر نواحی نیاز است کل جامعه از آهنگ هایش در تلویزیون ، کتاب درسی ، گروه سرود و تدریس مربیان موسیقی استفاده گردد تا شاید بتوان از گزینه ی فرار به شهر تا حدی جلوگیری کرد ، البته که مسائل مختلفی درباره ی مهاجرت به شهر دخیل است و ما در اینجا فقط به هویت فرهنگی افراد و تقویت اعتماد به نفس به کمک ابزار موسیقی های محلی اشاره داریم .
باز هم صد البته که اگر در اداره های فرهنگی کشور بیشتر از هنر مندان استفاده می گردید بسیار کمتر هنرمندانمان اعم از نوازندگان ، مدرسان ، آهنگساز ، خواننده و پژوهشگر ما کمتر مورد بی مهری قرار می گرفت ولی بنده صحبتم بر این است که جوامعی که موسیقیشان نجات یافته و تا این مرحله از ظهور رسیده توسط جامعه شناسان موسیقی دان به شکل مستقل و غیر انتفاعی این حرکت را آغاز نموده اند و مونتجز به انقلاب فرهنگی بالاخص در آموزش و پرورش آن جوامع گردیده است .
در اینجا پیشنهاد من به مربیان موسیقی این است :
برای شناخت موسیقی به جامعه در روشهای تدریسشان از موسیقی های فولک هم وام بگیرند بالفرض اگر هنرجویی به یک کلاس گیتار یا هر ساز کلاسیک دیگری بیاید و مربی وی را پس از آموزشهای اولیه از آهنگ سازان کلاسیکی چون باخ آشنا کند ، بنوازد یا به آنها آهنگی بدهد احتمال آنکه این افراد خوششان بیاید یا این آهنگ ها مورد قبول والدین این هنرجویان قرار گیرد بسیار کم است و در نتیجه احتمال ادامه ندادن موسیقی توسط این افراد وجود دارد . به قولی که از خود این مربیان شنیده ایم که اگر صد نفر به کلاس ما بیایند احتمالاً فقط ده نفر از انها تا مقطعی از موسیقی را ادامه می دهند و نود نفر دیگر … !
ولی اگر در همین کلاسها مربی با تحقیق و پژوهش بتواند موسیقی های فولک را در لابه لای درسهایش تنظیم کند و با همان ساز همان کلاسیک مانند گیتار و پیانو و … درس داده شود اتفاق بهتری نمی افتاد ؟ آیا آن نفر که دیگر به ادامه موسیقی نمی پردازند را باید به حساب مسئولین نوشت ؟
مگر همین آقای موتسارد در کشور اتریش از موسیقی های فولک آن کشور در موسیقی کلاسیک کم بهره جسته ( سمفونی ۳۹ ) ایشان که از کودکی به خاطر کار موسیقی مرتباً در سفر به جاهای مختلف بودند و تمام زندگی خود را در سفر گذراندند به وفور موسیقی فولک را می شناختند و از آن بهره می جستند .البته در موسیقی سنتی هم به همین روند است ، اگر به نوازنده ی مبتدی در هر ساز یا آواز از موسیقی های فولک خودش تدریس شود و بعد به سر دستگاهها و مقامهای دیگر برود بسیار بازدهی بهتری خواهد داشت و مثل الان که موسیقی سنتی ما به این شکل تک بعدی شده طوری که مثلاً در آواز همه می خواهند از فلان استاد تقلید کنند که اگر هنگام پخش صدای آواز خوانان مختلف سنتی در تلویزیون اسمشان را در زیرنویس ننویسند گمان می کنیم صدای آن استاد را داریم می شنویم و این تک بعدی شدن در موسیقی سنتی همه از آسیب ها یی است که بر موسیقی فولک وارد شده است چون همانطور که گفتیم قدرت موسیقی سالنی ، کنسرتی و سنتی هر کشور بسته به موسیقی فولک آن کشور دارد و موسیقی فولک ریشه در لهجه ها و آداب و رسوم و …. دارد .
کودای در مجارستان با شعار “موسیقی برای همه ” با هر میزان از استعداد و توانایی می گوید تدریس توسط سه ضلع والدین ، هنرجو و مربی بهتر صورت می گیرد . امروزه در خیلی از کشورها موسیقی فراگیر شده و در آموزش و پرورش هر کشور نقش به سزایی را ایفاء می کند . کودکی که در مهد کودک تا دانشسرای عالی درس موسیقی را دیده اگر هم که ترک تحصیل کند و در یک کارخانه مشغول به کار شود می تواند در قسمت گروه کر یا به عنوان نوازنده در گروه و کارهای فوق برنامه ی آن کارخانه شرکت نموده و به جشنواره های مختلف راه یابد .از این رو محیط کار برای افراد چنین جامعه ای نه تنها طاقت فرسا نیست نه تنها به دنبال گرفتن مرخصی و در رفتن از زیر کار نمی گردند بلکه بسیار مفرح بوده و شوق رفتن به کار و دلبستگی معنوی به کار را افزایش می یابد .
باری همان طور که توضیح داده شد موسیقی محلی غنی ترین و پر ابزار برای بقای لهجه ها و کلاً ادبیات یک جامعه است و مدرسین محترم موسیقی در هر ساز یا آواز می توانند این مهم را در لابه لای متد تدریس خود بگنجانند .
خوب است در اینجا مثالی از بازیهای محلی خودمان بگوییم بله بازی چی چی سنگ ترازی – بچه ها چی بخورین بیاین به بازی
بازی که کودکان و نوجوانان اعم از دختر و پسر با این بازی آشنا بودند و این بازی از سنین بزرگتر به کوچکترها آموزش داده میشد . افراد هنگامی که سنگهایشان با یک ریتم خاص بهم می زدند ، راه می رفتند ، شعر را می خواندند ، در کنار درب دیگر دوستشان می ایستادند و با شعر و به طور غیر مستقیم دوست خود را صدا می زدند که سریعتر شامش را بخورد و سریعتر به ابزی شبانه آنها بپیوندد . این بازی در نوع خود پر از نکات آموزشی و هنری بود ، در زمانی که افراد راه می رفتند و بعضی موقع می ایستادند ، سنگ هایشان را بهم می زدند ، آواز می خواندند یا سوال می کردند به تمرین ملودی ، احس تعلیق ، بافت و یا با جواب دادن بقیه گروه به سرگروه هارمونی را تجربه و آموزش می دانند . حالا شما فرض کنید ما چند صد بازی محلی در کشورمان داریم که کم کم و با آمدن زندگی ماشینی و رایانه این آموزشها که توسط بازیها شکل می گرفت از زندگی فرزندانمان خارج گردیده و جایش برای آموزش کودکانمان برای یادگیری زندگی هماهنگ و گروهی خالیست .
یادمان باشد که موسیقی مانعی برای ادامه تحصیل فرزندانمان نیست و نباید به آن بعنوان یک مسئله ی اوقات فراغتی نگاه شود مگر انسانهای بزرگی چون ابوعلی سینا ، رودکی ، رازی ، فارابی ، ارسطو ، کنفسیوس ، فیثاغورث ، انیشتین و …همه ی این بزرگان موسیقی دان هم در کنار دیگر علمشان داشتند و نه تنها مانعی برای کارشان نبود بلکه باعث تقویت و رسیدن به آمال و آرزوهایشان بود . آیا وقت ما از آن اشخاص کمتر است آیا شبانه روز ما با ساعات و شبانه روز آنها متفاوت است که می گوییم وقتش را نداریم آیا غیر از این است که ما اگاهیش را نداریم و با یک برنامه ریزی می توانیم از این مهم در حد خودمان فائق آییم .
ابوذر محمدیان؛ مربی موسیقی کودک ونوجوان