انسان برای ارضای نیازهایش به اجتماع گرایش دارد. این گرایش عمدتا در قالب گروه های اجتماعی مانند: اقوام و دوستان و… اتفاق می افتد. عوامل مختلفی باعث پیوندهای درون گروهی میان افراد می گردد. مانند عوامل بیولوژیکی، همچون نسبت های خونی، خانوادگی و یا عواملی چون فعالیت های مشترک به خصوص در مقابله با یک دشمن مشترک، سرودها و آهنگ های مشترک، مذهب مشترک و …هر یک از این عوامل تولید و حساس شدید متعلق به گروه و جمع می کنند و باعث همبستگی و وحدت اجتماعی می شوند. و در این میان آنچه که از میان هنرهای متفاوت برانگیزاننده احساسات در میان انسانها می باشد، همانا موسیقی است.
موسیقی را هنر بیان احساسات توسط صداها تعریف کرده اند. احساساتی که برخواسته از تصورات است. از طریق صداها بر جامعه تاثیر می گذارند. هر احساسی در درون خود یک نوع خاص از تفکر را به عنوان یکی از اجزا در خود دارد. تفاوت در نوع تفکر در هر احساس، باعث تمایز آن از دیگر احساسات می گردد. هر احساسی علاوه بر زمینه ی تفکری یک ارزیابی مثبت و منفی از آن نیز با خود دارد که باعث رضایت یا نارضایتی می گردد. پیدایش احساس در انسان و واکنش های احساسی در وی می تواند خاستگاهی بیولوژیکی و یا اجتماعی داشته باشد.
جامعه شناسان عوامل اجتماعی را در پیدایش احساس و رفتارهای احساسی موثر می دانند که ۳نظریه در شرح آن ذکر می گردد: ۱. تئوری مبادله ۲. تئوری تضاد و ۳. تئوری کنش متقابل نمادین.
در تئوری مبادله احساس یک واکنش روانی به دنبال محرک های اجتماعی مانند تشویق و یا تنبیه می باشد. بر این اساس ساختار اجتماعی باعث پیدایش احساس شده و بر اساس اصول رفتار انسانی می باشد.
در تئوری تضاد عامل تاثیرگذار بر روی احساسات عضویت در گروه ها و طبقات اجتماعی رقیب می باشد. در این میان احساس یکی از منابع جهت دهنده در کشاکش های اجتماعی است.
در تئوری کنش متقابل نمادین میان احساس بیولوژیکی و احساس اجتماعی تفاوت وجود دارد.
احساسات بیولوژیکی حاصل تجربیات جسمی بوده واکنش های رفتاری و فعل و انفعالات جسمی را در پی دارد. اما احساس اجتماعی از طریق فرهنگ و تعاملات و روابط اجتماعی شکل می گیرد. یعنی (نحوه بروز و نیز ادراک درونی یک احساس از طریق فرهنگ). در این دیدگاه احساساتی مانند: افسوس، حسادت، عشق، غرور، رقابت، نفرت و …احساساتی اجتماعی هستند.
کارکرد های اجتماعی احساس در ابعاد کوچک در زمینه ی هنجارها و گروه های اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. انسان ها از احساسات ناهنجار پرهیز می کنند و احساسات خود را با انتظارات جمع تطابق می دهند.
در ابتدا گروه و جامعه در پیدایش احساس موثر هستند و سپس احساس را می توان از طریق هنجارها تولید و کنترل کرد. وابستگی احساسی و پیوندهای احساسی متقابل افراد گروه در تقویت همبستگی گروهی کاملا موثر است. هر چه که پایگاه انسان در یک گروه اجتماعی بالاتر باشد با این که امکان دارد از شرایط موجود احساس نارضایتی کند اما این احساس نارضایتی را کمتر ابراز می نماید.گاه برای حفظ همبستگی و گاه برای حفظ شرایط خود. از آنجا که منابع یا ظرفیت های احساسی یک انسان نامحدود می باشند در صورتی که پیوندهای احساسی وی با یک شخص یا یک گروه افزایش یابد الزاماً از پیوندهای احساسی پی با گروه یا اشخاص دیگر کاسته می شود.
نظریات برخی دانشمندان درباره ی موسیقی:
افلاطون اعتقاد دارد روح انسان از طریق موسیقی تناسب و هماهنگی را یاد می گیرد.داروین معتقد است انواع صداها و ریتم های موسیقی از زمان انسان های اولیه وجود داشته و در طول زمان تکامل یافته اند(نظریه ی تکاملی)
گارنی بیان می دارد که موسیقی میتواند انواع احساسات را در انسان به وجود آورد و به شکلی مبهم بر روی میل جنسی اثر بگذارد.
هالسلینک اعتقاد دارد که تولیدکننده و تحریک کننده ی احساسات است.
شوپنهاور معتقد است که موسیقی همواره باعث ارضای کامل آزادی های ما می گردد.
جرج زیمل معتقد است که موسیقی محصول روابط اجتماعی است و در برقراری روابط اجتماعی و ساختار بخشیدن به آن و تغییر ساختار آن موثر است.
از طریق موسیقی می توان حالات مختلف احساسی را در مخازب برانگیخت و در یک فاصله ی زمانی کوتاه تغییر داد.
در این میان از بین این تعاریف شاید بتوان گفت که تعریف جرج زیمل از موسیقی بیشتر از دیگر تعاریف روابط ساختاریافته اجتماعی که نتیجه آن همانا همبستگی اجتماعی خواهد بود بیشتر قابل لمس می باشد.
اگر قرار است که از موسیقی رسالتی و فرد جمعی را انتظار داشته باشیم
باید بر دو مولفه تایید محلی (فولکوریک) و تایید ملی موسیقی اشاره کنیم.
در حالت فولکور روحیه و احساس همبستگی و تلاش درون فردی با اجرای نواهای بومی و آوازها و رقص های هماهنگ محلی در هنگام باز کردن تورهای ماهیگیری و یا با کشیدن آنها توسط ماهیگیران چنان در قالب تلاشی جمعی نمود پیدا می کند که شاید غیر از موسیقی هیچ محرک دیگری نتواند این چنین روحیه تلاش گر جمعی را در افراد برانگیزاند و چنین همبستگی را در درون ماهیگیران ایجاد کند . در عرصه ملی نیز به غیر از سرود ملی کشورها , نواهای دیگری در تار و پود ملک و جغرافیای ایشان گره خورده که با شنیدن آن انسان را فرا می خواند.
در موسیقی ایرانی شاید هیچ نوایی یا کمتر نوایی مانند تصنیف ای ایران – که اکنون می توان از آن به عنوان میراث فرهنگی این مرزو بوم نام برد ـ بتواند،با شنیدن آن لرزه بر تن من ایرانی بیاندازد و سرتا پای من ایرانی را سرشار از احساس وطن دوستی و وطن پرستی کند- این گونه تصنیف ها می توانند احساس مثبت ایرانی را برانگیزانند و روحیه هبستگی گروهی،این حلقه مفقوده سرمایه اجتماعی را تقویت نمایند. و این رسالتی است که موسیقی به گواه تاریخ بارها به خوبی از پس آن برآمده است.