شادی خوشکار| وقتی می خواهیم به عنوان کسی که در زمینه فلسفه فعالیت می کند، سراغش برویم و درباره تاثیرات فرهنگ پولی در جامعه از او بپرسیم، می گوید: <<من می توانم به عنوان کسی که عمری گذرانده و دردی داشته و پیرامون خودش حساس بوده و فکر کرده، نظر بدهم. بنابراین حرف های من فتوای بی چون و چرا نیست اما شاید جرقه ای باشد برای فکر و نقد این فرهنگ که بر جامعه ما حاکم شده است.>> گفت وگوی ما با سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم آثار ادبی و فلسفی اینچنین شروع می شود. پول و فرهنگ پولی با آن که مساله ای اقتصادی به نظر می رسد اما ذهن فیلسوفان بسیاری را تا به حال به خود مشغول کرده است.
فیلسوفانی از نحله های فکری مختلف درباره فلسفه پول و فرهنگ پولی که بر جوامع حاکم می شود، گفته اند و تبعات آن را تحلیل کرده اند. پول آن چیزی است که در جامعه امروزی ارزش چیزها را تعیین می کند. چیزی که می تواند روابط انسانی، شهروندی و حتی خانوادگی افراد را نیز تحت الشعاع قرار دهد. حالا دیگر خیلی چیزها را می شود با پول خرید. از مسائل مادی بگیر تا فرهنگ و فرهیختگی و سواد و دوست و رفیق. این پول است که می تواند روابط اجتماعی ما را با دیگران تعریف کند و جایگاه ما را بین گروه های اجتماعی مختلف تعیین کند. البته این فرهنگ به سطح توسعه یافتگی جوامع نیز وابسته است. جمادی در این باره می گوید: <<در جوامع توسعه یافته اگر کسی پولدار است، مدیون کار و زحمت و دانش زیاد است اما وقتی افرادی که هیچ ندارند و بعد از مدتی دارای برج می شوند، معلوم است که بدبینی در جامعه رشد می کند.>> گفت وگوی <<شهروند>> با سیاوش جمادی درباره تبعات فرهنگ پولی و سازوکاری است که بر طبق آن این تبعات در جامعه به وجود می آید.
فرهنگ پولی به این شکلی که الان در جامعه ما رایج شده است را شما چطور تعریف می کنید و چه تاریخچه ای دارد؟
در جهان پول مدار و سرمایه سالار پول و اقتصاد تعیین کننده همه شئون اجتماعی و فردی است و این مسأله از الان شروع نشده و حتی در دوران مدرن هم شروع نشده بلکه مساله ای است که به ضرورت همزیستی و همبستگی اجتماعی از دیرباز وجود داشته است. به تعبیر من، اقتصاد به یک مفهوم بسیار اساسی جدی ترین مسأله در زندگی اجتماعی انسان ها بوده و هست. به نحوی که حتی جنگ های فرقه ای و عقیدتی را اگر کالبدشکافی کنید، پشت پرده به جنگ منافع اقتصادی پی می برید. اقتصاد به چه مفهوم؟ شاید خیلی کلی باشد اما چون من هم چارچوب فکرم از کلیاتی شروع می شود که حتما باید رشته پیوندشان با جزییات معین و شناخته شده باشد از این جا شروع می کنم. مهم ترین کلی که در این زندگی انسانی هدایتگر و تعیین کننده بوده <<تشویش زنده ماندن>> است که مقدم بر خواست حقیقت است. نخستین بار که انسان بدوی فکر کرده و برای طبیعت، جان و روح قایل شده به هیچ وجه از سر حقیقت جویی نبوده بلکه موجودی ضعیف و آسیب پذیر و نادان در برابر یک قدرت عظیم ناشناخته و پیش بینی ناپذیر قرار گرفته و باید در این شرایط عاجل و اضطراری خانه خودش را از خطرات ایمن نگه دارد. این خانه در زبان یونانی از ریشه الکونومیاست که امروزه ما به اقتصاد ترجمه اش می کنیم. در صورتی که اصل لغت به معنای خانه داری و نگهداشت خانه بوده است. برای انسان اول نگهداشت خانه اش از خطرات، مرگ و تهدید قدرت ها بر خواست حقیقت و تفکر و اندیشه اولویت دارد. چون اگر فراغتی نباشد، اندیشه ای ممکن نمی شود. حتی در یونان باستان فیلسوفان بزرگ از برکت کثرت عظیمی از نیروی کار بردگان فراغتی برای تفکر داشتند. پس این مساله، دارای مفهوم مارکسیستی به آن معنا که اقتصاد زیربناست، نیست. اقتصاد به نحو عاجل الکونومیا، تشویش خانه، نگهداشت خانه و یک وضع اضطراری است که از بدو زیست همگانی انسان ها تا به امروز وجود داشته و اگر تصور کنیم در مقیاس کشوری و جهانی این وضع اضطراری به صلح و آرامش رسیده، اشتباه می کنیم. بسنده است که برهان نیاوریم و نگاهی به چهره های مردم بیندازیم ببینیم در جایی که درد نان و تقلا برای حیات هنوز مشکل انسانی است، چگونه می شود درباره حقیقت و دین و اخلاق فکر کرد. این پول مداری است که ضخامتش در دوران ما شدید تر شده و حتی فکر می کنم جنگ هایی که در منطقه رخ می دهد، پشت سرشان منافع اقتصادی هدف است اما کسانی که منافع اقتصادی دارند، نیاز به لشکر و نیرو دارند و تا موقعی که افراد متعصب هستند که به خاطر عقیده آدم می کشند، بازیگرهای مناسبی برای کسانی که منافع اقتصادی دارند، وجود دارد.
فرهنگ پولی همچنین می تواند با گسترش فردگرایی، انسان ها را نیز از یکدیگر دور کند، چطور می توان جلوی چنین امری را گرفت، با توجه به این که می گویید تشویش حیات پایه و اساس زندگی انسان است و بعد اندیشه شکل می گیرد؟
در جامعه دموکراتیک، اگر فردگرایی هست، امکانات و همبستگی هم از طریق احزاب و مطبوعات آزاد و ان.جی.او ها وجود دارد که می تواند جلوی از بین رفتن روابط اجتماعی افراد را بگیرد. یک جامعه مطلوب، یک جامعه مبتنی بر دموکراسی است که در آن مردم تعیین کننده مدیریت اقتصاد و سیاست باشند. وقتی اقتصاد ما با مشارکت همه مردم اداره شود و به افراد خاصی که هیچ کدامشان هم بر مردم صلاحیت ندارند و منتخب نیستند متکی نباشد، می توانیم انتظار همبستگی را داشته باشیم. باید شرایطی به وجود بیاید که افراد بدانند آزادی یک امر ضروری است و مشارکت در قدرت یک بایستگی است که اگر مشارکت نباشد یک عده وارد قدرت می شوند و بر ثروت بادآورده و کارناکرده نفت چنبره می زنند و پاسخگو نیستند. در چنین شرایطی است که پول تعیین کننده همه چیز می شود. دلسوزان باید تا دیر نشده اجماع کنند که چگونه می شود از این روند جلوگیری کرد چراکه جهانی که در آن پول تعیین کننده اندیشه و فکر و فرهنگ و تمام شئون باشد، انسانی نیست.
چطور می شود که فرهنگ پولی می تواند باعث بدبینی و بی اعتنایی مردم نسبت به یکدیگر شود؟
در یک کلام مناسبات سرمایه داری جهانی و فشار داخلی از طرف دیگر. به طوری که مناسبات اقتصادی که در داخل داریم، چیزی ندارد که مایه فخر باشد. در جوامع توسعه یافته اگر کسی پولدار است، مدیون کار و زحمت و دانش زیاد است اما وقتی افرادی که هیچ ندارند و بعد از مدتی دارای برج می شوند، معلوم است که بدبینی در جامعه رشد می کند. زیرا این ثروت ملی و متعلق به همه مردم است. در کشور ما بخش سیاه و رانت خوارانه سرمایه داری خودش را نشان می دهد و همین هاست که مردم را نسبت به هم بی اعتنا و بدبین می کند. در یک کشور توسعه یافته اگر یک مقام دولتی خطای اقتصادی کوچکی کند، مطبوعات رسوایش می کنند و دولت تا آستانه سقوط می رود اما این جا حتی وقتی چوب تاراج به ثروت ملی می زنند، اتفاقی نمی افتد. این یک عامل بسیار موثر است که در روابط بین مردم تأثیر می گذارد و باعث نوامیدی و تنهایی مردم می شود.
چرا در جامعه ای چون ایران که پیشینه فرهنگی غنی دارد هم فرهنگ پولی می تواند باعث کمرنگ شدن روابط اجتماعی شده و نوع روابط اجتماعی را تغییر شکل دهد؟
بخشی به ریشه های تاریخی برمی گردد و این که ما در سطح مردمی هنوز وارد عصر مدرن نشدیم بلکه در ذهنیت جمعی هنوز مناسبات استبدادی رسوخ کرده و در چنین مناسباتی رابطه مردم با قدرت رابطه دوجانبه و گفت وگوی آزاد نیست و دولت- ملت و کارکردی که تماما مردم را حمایت کند، وجود ندارد. پس انسان ها به حال خودشان رها می شوند. در دورانی زندگی می کنیم که قدرت به سلاح نیست بلکه به پشتوانه پول و ابزار مهار است که عده ای قدرت دارند و در یک سرزمین نفت خیز خودشان را از مردم بی نیاز می بینند. این ویژگی از بالا در مردم نیز بروز پیدا می کند. این ویژگی که پول می تواند تعیین کننده همه چیز باشد و روابط را شکل بدهد و فاصله بین مردم ایجاد کند. اگر مشارکت مردم در قدرت جدی شود و قدرت به نحوی مستخدم مردم باشد، ریا و تنهایی، دروغ، تملق، چاپلوسی، روابط ظاهرفریبانه، بی اخلاقی و اخلاق قلابی نیز در روابط اجتماعی و رو در روی مردم جایی نخواهد داشت. افراد رها شده به حال خود با وضعیتی اضطراری مواجه هستند. برای آنها مسأله مرگ و زندگی است. اگر قدرتی دوام خودش را در گرو جهل بداند، هیچ اقدامی نمی کند تا شرایطی برای فکر کردن به وجود بیاید و همان طور که گفتیم انسان ابتدا باید تشویش حیاتش حل شود تا بعد به اندیشه برسد. اگر انسان ها خودآگاهی پیدا کنند که این خودآگاهی از طریق آزادی به وجود می آید، در شرایط فقر هم نیاز به همبستگی را حس می کنند. از همبستگی در محله شروع کنید، آدم هایی که خودآگاهی دارند، برای فاضلاب محل دورهم جمع می شوند و به هم همبسته هستند و اعتماد بیشتری دارند. یعنی شرایطی که جامعه مدنی می تواند به وجود بیاورد. این را مقایسه کنید با زمانی که قدرت آمرانه بر آنها حاکم باشد. البته نمی شود جلوی دموکراسی را گرفت و در جهان آینده قطعا غالب خواهد شد.
یعنی فکر می کنید وقتی جامعه مدنی شکل بگیرد، دیگر پول نمی تواند مانعی برای ارتباطات اجتماعی بوده و تعیین کننده همه شئون زندگی مردم باشد؟
البته این چیز مطلقی نیست و نباید دنبال راه هایی باشیم که به طور انقلابی مشکلات را حل کند زیرا این نوع مطلق گرایی از میراث تفکر سنتی است که در ما باقی مانده. البته با وجود دموکراسی و جامعه مدنی اوضاع بهتر می شود، راه گشوده می شود اما باز هم فراز و نشیب دارد. ممکن است تورم بالا برود اما همین که رانت خواری و دزدی از بین برود، همین که در جامعه پول به تولید ذهنی و بدنی وابسته شود، می تواند وضع حاکم بر زندگی ما را تغییر دهد. یعنی جز از راه تولید و کسانی که واسطه هستند یعنی خدمات افراد صاحب ثروت نشوند. طوری نباشد که هرکس به قدرت رسید، ثروت را به میل خودش به کار بگیرد. در جامعه ای با این همه تنوع قومی و عقیدتی در چنین شرایطی است که می توان جلوی این را گرفت که پول برای انسانیت ارزش گذاری کند.
منبع: عصر نو