من هم مثل دوست داشتم کاری برای محیط زیست انجام داده باشم- سال ها پیش که عکاسی از طبیعت را شروع کرده بودم؛ به غیر از مطالعات از اینترنت یا کتاب های موجود، قسمتی از شناخت و معرفت را با آشنا شدن با پیر مردان و پیر زنان روستایی یا چوپانان و پیرزن هایی که داروهای محلی می ساختند، درباره ی مواردی از جمله محیط زیست به دست آوردم. مثلن از متانت، فروتنی- نحوه ی صحیح تغذیه و یا این که این اشخاص عمر طولانی تری دارند، کمتر به بیمارستان ها مراجعه می کنند و محیط زیست در دوران آن ها خیلی کمتر آسیب پذیر بوده است.
امروزه ما نمی توانیم بحران محیط زیست را خارج از مسائل روان شناختی و اجتماعی جامعه بررسی نمائیم. امروزه نمی توان به فکر نجات محیط زیست، حیوانات یا بحران آب بود، در صورتی که در جامعه ی انسانی ارتباطات حقیقی کمتر شده است. جامعه به میزان بزهکاری بیشتری رسیده است. به خاطر سرعت و عجول شدن، آمار تصادفات بالا رفته، بخشش کمتر شده و آمار طلاق بالاست و…
در چنین دورانی به عقیده ی من نمی توان بحران زیست محیطی را خارج از بهتر شدن این اوضاع بررسی کرد، زیرا درد از اندیشه شخص شروع می شود، به مریضی جسم و خودخواهی روح منتج می شود و در محیط پیرامون و محیط زیست، خود را آشکار می سازد.
آخر من معتقدم که این برنامه های اشتباه مثل ساختن سدهای پی در پی و خشک شدن رودخانه ها و در دامنه ی آبادی های کنار رودخانه، آبزیان، جانوران و … خارج از برنامه این دانشمندان نبوده! البته که دانش خوب است ولی اگر کنار تجربه قرار نگیرد و به بینش و آزادی نرسد، فاجعه رخ خواهد داد! برای درک بهتر این موضوع شما توجه کنید به مسائل تغذیه ای که اتفاقاً به طور غیرمستقیم درباره ی مصرف آب و کشتار حیوانات و بالاخره محیط زیست مربوط می شود.
مرتباٌ ما از کارشناسان تغذیه می شنویم که بدن هر انسان مثلاً فلان مقدار گوشت، فلان مقدار شیر، ماست، پنیر و تخم مرغ و یا فلان مقدار غلات و … در طول روز احتیاج دارد که البته من خیلی خلاصه شده آن را مطرح کردم. اگر بخواهیم همین مقدار را مصرف کنیم، احتمالاً باید در قصری نشسته باشیم و به خدمه دستور بدهیم در این ساعت مواد غذایی پروتئینی وارد شود؛ در این ساعت غلات وارد شود؛ در این ساعت مواد قندی بر روی سر خدمه باشد و وارد گردد (شوخی) و…!
حالا سئوال من این است که در زمان های نه چندان دور، در روستاها و نواحی دشتستان که ما آشنایی کاملی با تاریخ اش داریم، مگر غذایی به این شکل وجود داشت؟ مگر غذافروشی یا سوپرمارکتی در زمان پدر یا پدربزرگان ما در روستاها وجود داشت؟!
مگر دکتر تغدیه یا این همه کلینیک های پزشکی وجود داشت؟ مگر این همه داروخانه وجود داشت؟
البته که اصلاً وجود نداشت. پس با این سئوال مواجه می شویم که چرا آن ها ۸۰ یا ۹۰ و حتا بیشتر عمر می کردند؟ چرا حالا وقتی که ما به یکی از بیمارستان های قلب شیراز می رویم، آن جا پُر از جوان و نوجوانان مبتلا به بیماری های قلبی و عروقی می بینیم؟! آری در این جاست که کارشناسان محترم ممکن است نظریات بنده به مزاقشان خوش نیاید!
من در این مجال می خواهم بیشتر در مورد نحوه ی غلط تغذیه صحبت کنم. چون می دانم با خرید فراوان گوشت هایی که در فریزرمان انبار می کنیم، قصابان و دامداران را تشویق به کشتن حیوانات کرده خانواده ی خود را به انواع سرطان ها مبتلا کرده، و گوشتی که برای بدست آوردنش چندین برابر از سایر غذاهای غیرگوشتی، آب مصرف شده و قرار بوده این حیوان به دردی بخورد، همه را نابود و پایمال می کنیم.
غذا برای انرژی کارهای روزانه واجب بوده، اما امروز بعد از غذا، نهایتاً می خواهیم تلویزیون ببینیم و بعد به رختخواب برویم که در این صورت این غذا، نه تنها فایده ای نداشته، بل که برای بدن مانند سم می باشد.
صحبت هایی از بزرگان:
– برای فهمیدن تمدن یک قوم، نگاه به احترام آن ها به حیواناتشان کنید. «گاندی»
– شکم خود را قبرستان حیوانات نکنید. «حضرت علی (ع)»
– زِ کم خوردن، کسی را طب نگیرد / ز پُر خوردن که روزی صد بمیرد! «نظامی گنجوی»
در ادامه ی این نوشتار، در ربط تغذیه و محیط زیست، توجه شما را به جوامعی از هندوستان یا دیگر کشورهایی جلب می کنم که می گویند: شما که گوشت خوارید تعداد غذاهایتان به انگشتان دستان تان نمی رسد؛ در صورتی که ما گیاه خوران، صد نمونه غذا داریم و با احترام به حقوق حیوانات صد سال هم عمر با برکت می کنیم!
در جامعه ای که برای آوردن نام باوفاترین موجود باید ده بار بلانسبت گفت؟! (سگ) یا اگر از مُرد باید بگویی سَقَط شد! در جامعه ای که برای کوچک کردن و یا توهین کردن باید یک پسوند حیوان را به آن چسباند، نمی شود محیط زیستش را نجات داد بدون این که در نگرش افرادش تغییری صورت نگیرد. ما امروزه از طبیعت فاصله گرفته و از آن سوء استفاده کرده و به دنبال منافع شخصی و آنی هستیم. غافل از این که در این چاه فرو خواهیم رفت.
در مبحث تغذیه، مثال های فراوانی زدم چون که این مساله را خیلی مهم می دانم. زیرا معتقدم که چیزهایی که ورودی ما هستند، می توانند تعیین کننده عوامل خروجی باشند. یعنی چیزهایی که می بینیم مانند عکس های زیبا- فیلم های محیط زیستی- شکارچی یی که تفنگش را می سوزاند و با دوربین عکاسی به آغوش طبیعت می رود. موسیقی های زیبایی که می شنویم که هم چون موسیقی های فولک که زبان مادری ما انسان ها هستند؛ تاریخ و ادبیاتمان در آن نهفته است. و غذایی که وارد بدنمان می کنیم که به مقدار کم ولی خارج از غذاها و فرآورده های گوشتی باشد، در خُلق و خو و افکار، عصبانیت و تمام غرایض ما می تواند دخیل باشد. از نظر نگارنده نیاز است با این مسائل ساده، وجدان و روح ما بهتر و بیشتر بیدار بماند. سعدی می فرماید: «درویشی به شخصی رسید که داشت غذاهای فراوانی می خورد و وقتی درویش جویا شد شخصی گفت من از پرهیزکارانم و چون می خواهم از شب تا صبح راز و نیاز کنم، نیاز دیدم غذای مقویو فراوانی بخورم تا قوت بگیرم. درویش به وی گفت: اگه تکه نانی ساده می خوردی و می خُفتی ثوابش بیشتر بود!»
اگر من و تو شهروند، از مغازه ها و سوپرمارکت ها، مساجد، نانوایی ها و … پلاستیک و ظروف یک بار مصرف نگیریم و لیوان شخصی همراه داشته باشیم. اگر آب های مازا شست و شوی منزلمان را با لوله کشی به درخت ها برسانیم، حتا آب کولر گازی، آشپزخانه- حمام- روشویی و… چه صرفه جویی در آب می شد. اگر من شهروند، شهامت پیدا کنم مانند جوان میان دشتی دشتستان، حیوانی را که در جاده تصادف کرده به منزلمان بیاورم یا جایی نزدیک به منزل، گاه گاهی دارو و غذا به آن حیوان بدهم، هر شهر به ده نفر از این اشخاص نیاز دارد تا شهر یا روستایش گلستان شود و هیچ اُرگانی در آن شهر جرئت نداشته باشد با محیط زیست با بی رحمی برخورد کند. ولی تو اگر بنشینی؟ من اگر بنشینم چه کسی برخیزد؟!
در شهر و روستاهایی در زمان های دور، مردم به خوبی در کنار رودخانه ها زندگی می کردند، با صدا و موسیقی آب آرامش می گرفتند و در کنارش معابدی برای نیایش آب می ساختند (مانند چهل خونه در سعدآباد یا معبد آناهیتا در نیشابور و…) که این معابد فقط در کنار روزدخانه شاهپور ما بوده اند و درجاهای دیگر کشور و دیگر رودخانه ها فراوان سراغ داریم، آب را یکی از چهار عنصر مهم و مقدس می شماردنند که البته دیگر عناصر هم پایه های محیط زیست بودند، مگر ایرانی ها نبودند که ساختن قنات را به دیگر ملل یاد دادند. مردمان درگذشته حوالی روستاها و شهرها آب انبار می ساختند و در همان جا نیز سیل بندهایی را دایر می کردند که هم در مقابل سیلاب ها و آب هایی که اگر وارد روستا می شد خسارت به بار می آورد، روستا را در امان نگه دارد و هم این آب های باران را به آب انبارها هدایت می کرد. شاید باورتان نشود که یک انبار کوچک می تواند به چه مقدار آب ذخیره کند (چون شکل مکعب دارد) یا حیاط و کوچه های خاکی یا با پوشش بیس که می تواند آب باران را به سفره های زیرزمینی برساند و یا در کشاورزی، در نخلستان ها، درختانی چون انار، انجیر، انگور و لیموترش که این کشاورزی چند محصولی باعث می شد اولاً تا حد زیادی جلوی تبخیر آب را بگیرد (چون نخل ها حدود ۸ متر از هم فاصله دارند) و در ثانی چون که کشاورزی ما به شکل غرق آبی بوده است، این آب به نسبت بسیار بیشتر از مورد نیاز نخل است و آن را تخریب می کند. چون زمینش پُر از زِه و شوره زار می شود و ثالثاً محصولات دیگر چون لیمو می توانست کمک خرجی برای کشاورز باشد که اگر در سال مثلاً خرما فروش خوبی نداشت، از محصولات دیگر حداقل بهره را ببرد. کما این که تا پایان دهه ۶۰ خورشیدی، منطقه ی آب پخش، از بیشترین محصول و صادرات لیمو برخوردار بود.
باری باز هم می گویم، دانش اگر در کنار تجربه و تاریخ و جغرافیای هر منطقه قرار نگیرد، نه تنها نمی تواند محیط زیست را نجات دهد، بل که باعث عقب افتادگی خود انسان ها نیز می تواند بشود!
ما نمی توانیم مساله ی محیط زیست را خارج از کمک به کشاورز حل کنیم و به او بگوییم آب کمتری مصرف کن، در صورتی که محصول خرمای پارسالش را کیلویی صد تومان می فروشد و خرمای امسال را نهایتاً ۱۵۰۰ در صورتی که محصولی چون گیلاس نوبرانه را به ۴۰ هزار تومان یا بالاتر به فروش می رسانند. گیلاس یا دیگر میوه هایی که یک دهم درخت نخل هم دردسر ندارند.
باز بگویم به نظر بنده غیر کارشناس و غیرحرفه ای، ما نمی توانیم محیط زیست یا بحران آب را خارج مسائل جامعه شناختی یک جامعه یا تمام جغرافیایش حل کنیم و فقط به فکر مثلاً نجات آب باشیم. کلیت جامعه با نگرش خود و با کمک درختان و حیوانات در مجموعه ی یک چرخه ی زیستی قابل تعریف است. باید ورودی ها را تصحیح کنیم تا به خروجی هایی قابل قبول تر و ایده آل تر نزدیک شویم.
اتفاقات و رخ دادهای زیست محیطی پیامی به ماست. نگارنده فکر می کند پیامش می تواند این باشد که:
انسان امروزه درد من این است در حالی که درختان نخل را، ما در تمام شهرهای مدرن و گرمسیری دنیا مشاهده می کنیم. حتا در کیش خودمان، خارگ و تازه گی در بندر بوشهر و… این نخل ها را از آب پخش خریداری می کنند، ولی بلوارهای ما پر از درختانی است که بارها از نخل، بیشتر نیاز به آب و هرس و … دارند و هیچ محصول و درآمدی ندارند. تازه مرتب خبر از تصادفات ماشین ها با عابر پیاده به گوش می رسد که راننده عابر پیاده را به علت پرحجم بودن این درختان در بلوار ندیده و… نخل هایی که اگر در بلوار شهرهای خودمان کاشته شوند، به غیر از این که مربوط به ما هستند و نماد و تاریخمان را به همراه دارند. برای خود شهرداری ها هم می توانند درآمد زا باشند و آن ها را به پیمان کاران بخش خصوصی واگذار کنند و وسط آن ها هم مثلاً آلوئه ورا که باز هم می تواند درآمد زا باشد کاشته شود.
به امید فرداهای بهتری که نگرش من و تو ِ شهروند، تغییر کند و آن گاه به ادارات و دیگرجاهای جامعه رسوخ نماید. با تشکر از انجمن هامون که در راستای حفاظت از محیط زیست، گام های ارزشمندی در سطح شهرستان دشتستان برداشته اند.