فهرست:
۱-باغ بوشهری؛ زیبایی شناسی فرهنگ عامه/ تاملاتی زیبایی شناسانه بر زیست عوام بوشهری/ اسماعیل حسام مقدم
۲-جامعه شناسی خصومت شهری و روستایی در استان بوشهر/ منازعه فرهنگی ۴۸ و ۵۸/ حمید موذنی
۳-مطالعه؛ کنشی گمشده در زندگی روزمره/ گزارش- گفت وگوی “هامون” در باب فرهنگ مطالعه در شهر بوشهر/ مهدیه امیری
۴-شهرها و سیاهچاله ها/ تاملاتی جامعه شناسانه بر وضعیت معابر در بوشهر/ اسماعیل حسام مقدم
۵-گزارش – گفت وگوی “هامون” درباب وضعیت سالن های سینما در بوشهر/ سینما؛آینه ی فرهنگ/ سبحان حسن پور – احمد حسام مقدم
۶-لُکنت در مبلمان شهری بوشهر/ گزارش – گفت و گوی هامون در باب وضعیت مبلمان شهری بندر بوشهر/ رضا شبانکاره
۷-گفت و گوی «هامون» با حمید موذنی؛ نویسنده و منتقد فرهنگی/ بافت قدیم بوشهر، حامل گفتمان های گفت و گو و مدارا
۸-گفت و گوی «هامون» با دکتر محمود جمهیری، دانش آموخته ی دکترای تخصصی شهرسازی/ مبلمان شهری بوشهر فاقد المان های هویت بخشی بومی/ رضا شبانکاره
۹-مبلمان معلولین/ درنگی بر آسیب شناسی مبلمان شهری بوشهر- ویژه معلولین/ عباس جاودانی
۱۰-محیط زیست، آب، هوا، درخت/ گزارشی در خصوص بی تفاوتی به محیط زیست در بوشهر/ مهدیه امیری
۱۱-کرانه های انتظار و انزوا/ گزارشی درباب سرای سالمندان محمدیه بوشهر/ فاطمه واعظ زاده
۱۲-همه ی ما مسئولیم/ گزارش “هامون” از وضعیت فاطمه؛ کودک شش ساله بوشهری قربانی کودک آزاری/ طیبه (ستاره) تناور
۱۳-همه ی نام های آزادی/ نگرخواهی در خصوص وضعیت آزادی قلم در مطبوعات استان بوشهر/ مهدیه امیری
۱۴-درنگی بر سازمان بهزیستی استان بوشهر/ گزارش “هامون” درباره وضعیت سازمان بهزیستی استان بوشهر/ ستاره تناور
۱۵-روزنامه نگاری بوشهر در ورطه ی بی معنایی/ رضا شبانکاره
۱۶-مطبوعات؛ کنشگران مدنی یا فعالان سیاسی؟!/ تاملاتی کوتاه بر آسیب های روزنامه نگاری در استان بوشهر/ حمید موذنی
۱۷-ابتذال زیستن/ اسماعیل حسام مقدم
۱۸-مطبوعات محلی؛ راهکارهایی برای بهتر شدن و یا نقدی از درون/ خلیل موحد
۱۹-ابتدای ویرانی/ درنگی بر کیچ شدن نشریات محلی استان بوشهر/ مهدیه امیری
۲۰-در پستو چه می گذرد…/ گزارشی از سقط جنین در بوشهر/ ستاره تناور
۱
باغ بوشهری؛ زیبایی شناسی فرهنگ عامه
تاملاتی زیبایی شناسانه بر زیست عوام بوشهری
اسماعیل حسام مقدم
عوام و مردم عادی همواره به دیده حقارت نگریسته شده اند، آنچنان که انگار هیچ گونه خلاقیت زیستن و معنا دادن به محیط زیست شان را ندارند، و از درون این نگرش ایدئولوژیک به عوام، همواره آنان را به مثابه پیروان و دنباله روان فرهیختگان محسوب کرده اند و خلاقیت زیست اشان را به دنباله روی کورکورانه تقلیل داده اند و به همین نسبت در برنامه ریزی ها و سیاست های فرهنگی، از آنان به عنوان کنشگرانی منفعل و فاقد زیبایی شناسی و خلاقیت یاد شده است. اما فرهنگ عامه هر ملتی به درستی سرمایه ملی و ناخودآگاه جمعی آن ملت است، نادیده انگاشتن واقعیت های فرهنگ عامه چیزی جز غیرواقع بینی را به همراه نخواهد داشت و آنچنان نتیجه ای را دربرخواهد داشت که نخبگان سیاسی و فرهنگی یک جامعه را به کسانی کاملن غریبه و ناآشنا با مردم عادی و زندگی روزمره آنان مبدل خواهد نمود. ازهمین رو ساختار فرهنگی یک ملت را باید از درون همین نشانه های محلی، بومی و عامیانه جستجو نمود.
“باغ بوشهری” دقیقن به مثابه همان خلاقیت زیبایی شناسانه ای هست که عوام بوشهر در سالهای نه چندان دور در محیط زیست خویش آفریده اند و به خلق و بازآفرینی جهانی سبز از سمبلهای زندگی و زیستن پرداخته اند، آنجاکه محیطی را خلق نموده اند که به همنشینی درختان متفاوتی همچون کنار، سه پستان، گل کاغذی، نخل، انجیرمعابد، بیدمجنون، ؟؟؟؟ و… درکنار هم انجامیده و با حضور درون باغ، درونت را سرشار از معناهای زیباشناسانه ی زیستن می کند و چنان در ناخودآگاه فردی و جمعی مردمان و عوام رسوخ می کند که گونه ای همزیستی جهان زیست با جهان درختان و باغهای زیبا را به منظر می آورد.
این چندگانگی فضاهای زیستی در بوشهر از بندری بودن تا باغهای بوشهری، از تجارت تا طبیعت، از همزیستی مهاجران در کنار بومی ها، … همه و همه از همان وجه “درک حضور دیگری” در نزد ناخودآگاه جمعی مردمان عوام این دیار خبر می دهد که خلاقیت بازآفرینی فضاهای زیباشناسانه ی باغ هایی را دارند که می تواند در درون خود انواع و اقسام درختان و بوته ها و گیاهان را به بار نشاند و محملی سبز شود برای آفرینش زیست جهانی سرشار و مملو از معناها و نشانه هایی که همگی روبه سوی زندگی، حیات، زیبایی، صلح، مدارا و… دارند.
۲
جامعه شناسی خصومت شهری و روستایی در استان بوشهر
منازعه فرهنگی ۴۸ و ۵۸
حمید موذنی
در غرب و پس از آن در اکثر نقاط جهان با شکل گیری جهان مدرن، تقابل بین گفتمان شهری و روستایی به یک معضل اجتماعی قابل بررسی تبدیل گردید. جامعه شناسان برای آسیب شناسی این موضوع از منظرهای گوناگون تلاش نمودند تا این تقابل را به پیوند و ارتباطی سازنده و کم خطر تبدیل نمایند اما گفتمان مدرن شهری که بر استیلای برطبیعت و اراده ی معطوف به قدرت و عقلانیت آدمیان متکی بود با یورش خصمانه و منبعث از گفتمان تاریخی مرد سالارانه به طبیعت، خسارت و زیان های بسیاری را وارد نمود و به این تقابل بیش از پیش افزود. اضطراب ناشی از آن دانشمندان عرصه های دیگر همچون روانکاوان، مردم شناسان، دانشمندان علوم سیاسی و …. را به این موضوع توجه داد. «هینسلوود (۱۹۹۳) سازه های مذکر را به شهرستان یا شهر و سازه های مؤنث را به نواحی روستایی ربط داد و عقیده دارد که هراس های ما در عصر حاضر از تجاوز به نواحی روستایی نشان دهنده ی بی ثمر ماندن تلاش هایمان به منظور جلوگیری از ـ یا مهار ـ آمیزش خشونت آمیز این دو است.» (۱) از دیگر سو با رجوع به زبان به عنوان نماد آگاهی انسان می توان گفتمان شهری و روستایی را در مراحلی تعاملی و در زمان هایی نیز تقابلی مشاهده نمود. برای مثال «برخی از کلماتی که برای توصیف جلوه های طبیعت بکار می روند عبارتند از: سر، گردن، شانه، کمر، انگشت، پا، دهان و پیشانی. مردم، پارک ها را شش های مناطق شهری و رودخانه ها و جاده ها را شریان می نامند. [اما] دلالت های این استعاره ها همواره مثبت نبوده است. کیت تامس (۱۹۸۳) که یک تاریخ نگار است در تحقیق اش پیرامون نگرش های متفاوت درباره ی طبیعت توضیح می دهد که در زمان های دور پیش از سلطه ی طبیعت پرستیِ شبانیِ مدرن بر دیدگاه ما راجع به نواحی روستایی و زمانی که این نواحی را تهدید کننده یا به هدر رفته می پنداشتیم بخش هایی از مناطق سرسبز خارج از شهر ـ به ویژه ارتفاعات ـ با تعابیری مانند زگیل، کورک، غده و فرج مورد اشاره قرار می گرفته است.»(۲)
در جامعه ایرانی بابت دریافت تقلیدی مدرنیته معضل شهری و روستایی تنها به گفتمان خصومت و تحقیر تبدیل شده است و هر بخش از ایران در تقسیم بندی کلان یا خرد بصورت درونی و برونی این تقابل خصومت آمیز را پرورش و رشد داده و سنت آن را به امروز آورده است «ساختار قومی ایران شبیه موزاییک عجیبی بود که اجزای تشکیل دهنده آن اندازه و رنگ های متفاوتی است. اگر واژه ای برای توصیف این واقعیت وجود داشته باشد آن واژه تنوع گروهی خواهد بود، زیرا بر زندگی روستائیان قبایل خانه به دوش و مردم شهری تنوع و اختلاف زیادی حاکم بود. همچنین بین سنی ها و شیعیان، مسلمانان و غیرمسلمانان، دوازده امامی های مجتهدی و سایر شیعیان نیز اختلاف وجود داشت. افزون بر این باید از تفاوت های زبانی و لهجه ای به ویژه میان فارسی زبانان، آذری ها، ترکمن ها، کردها، بلوچ ها، گیلک ها و مازندارانی ها نام برد.» (۳) با بررسی تحیلی حتی می توان اوضاع این اختلاف و چه بسا تضاد را از این هم آشفته تر دید. بصورتی که «تاریخ سده نوزدهم پیچیده تر از اختلافات میان چند گروه بزرگ بود و در واقع می توان آنرا تاریخ کشمکش های چند گانه یا گروه های کوچک و بی شمار (تیره با تیره، ایل با ایل، ایل با روستا، ایل با شهر، شهر با روستا، روستا با محله شهری، و محله با محله) دانست» (۴) اتفاقات منبعث از این تعامل در ایران چنان وخیم و آشفته شده بوده است که سفرنامه نویسان و یا مورخان غربی آن را جزیی از منش ایرانی پنداشته اند. لمبتون می نویسند: «تا دوران معاصر، اشکال مختلف زد و خوردهای گروهی یکی از ویژگی زندگی ایرانیان بوده است»(۵)
جبران خلیل جبران در قطعه شعری می نویسد: «دریغ بر ملتی که پاره پاره شده است و هر پاره ای خود را ملتی می داند» بنظر می آید همگونی و درک این قطعه توسط یک ایرانی حامل واقعیتی عمیق است. با بررسی تاریخ ایران زمین از دیرباز تاکنون می توان اختلاف های ملیتی، قومیتی، استانی، شهری، روستایی و حتی شمال و جنوب و یا بالا و پایین روستایی را مشاهده نمود این خصلت در جامعه ایرانی پس از سالها و یا چه بسا قرنها به یک سنت تبدیل شده است. با بررسی جوکها، فحش ها، ضرب المثل ها و … می توان به موارد بسیاری از حضور صلب این سنت در جامعه پی برد. منش فردی و منش جمعی ایرانیان بابت سیر در این گفتمان این سنت تقابلی را به امروز آورده است. سنتی صلب که به قوام نظام های استبدادی بسته نیز کمک می کند. «جامعه شناسان غربی برای تشریح این نوع اختلافات تراکمی و شدت یابنده عبارت «سیاست چند دستگی» را جعل کرده اند ولی ایلات خاورمیانه برای بیان چنین وضعیتی یک ضرب المثل قدیمی دارند: من علیه برادرم، من و برادرم علیه عموزاده ام، من و عموزاده ام علیه قبیله ام، من و قبیله ام علیه دنیا»(۶) مردم بوشهر نیز این میراث تقابلی را کاملاً بکر و دست نخورده به امروز آورده و هنوز کارکردهای خصومت آمیز این سنت مانعی در برابر توسعه است وبنا به همین دلیل بوشهر اکنون استانی توسعه یافته نیست و همراه با صفت محرومیت شناخته می شود.
منوچهر آتشی در کتاب اتوبیوگراف خود ـ آتشی در مسیر زندگی ـ می گوید: «راستش را بخواهید مردم بوشهر میانه ی خوبی با روستائیان و خوانین اشغالگر نداشتند… بوشهری ها به دهاتی های اطراف با حالت تحقیرآمیزی صحرایی یا خالو صحرایی می گفتند… این تحقیر نتیجه تبلیغات سویی بود که انگلیسی ها علیه تنگستانی ها و دشتستانی ها به راه انداخته بودند. بدیعه دشتی نیز در نقدی بر کتاب دلاوران دشتستان در روزنامه شرق در انتهای مقاله خود می نویسد: «این رمان بی مدرک حتی از دید سرگرمی دردی را از منطقه محروم ساحلی دوا نمی کند و بالعکس می تواند رقیبی چون تنگستان را شادتر کند» (روزنامه شرق ۵/۶/۸۳). در یکی از هفته نامه های بوشهری که از نشریات روشنفکری این استان است صفحه ای بنام «بوشهر ستان» به مردم شهر بوشهر اختصاص می یابد و در آن نویسندگان به انتهای فامیل خود پسوند بوشهری افزودند و در وصف افتخار بوشهری بودن و تحقیر نمودن شهرستانی های استان مقاله نوشتند. چهارمین مورد بازار خرید و فروش اتومبیل در استان بوشهر است. با اینکه پلاک های اتومبیل ها به کد (عدد) تبدیل شده است اما هنوز در شهر بوشهر کد برازجان (۵۸) مشتری ندارد و در برازجان کد بوشهر (۴۸) کم مشتری است. این چهار مورد در یک کتاب و دو نشریه سراسری و محلی و اتومبیل به مثابه ی یک رسانه، از یک گفتمان صلب در بوشهر حکایت می کند. با تأویل این چهار مورد مثالی به عنوان متن می توان پی برد استان بوشهر در حوزه ی جغرافیا یک کل است ولی در حوزه ی فرهنگی و اجتماعی مجموعه چند جزیره ی متخاصم و چسبیده به هم را نمایان می سازد که همگی تلاش دارند، برتری و اصالت خود را بر دیگری به منصه ظهور برسانند. منوچهر آتشی، در پاسخ به چرایی این معظل فرهنگی، در ادامه همان توضیح، دلیل این نقصان فرهنگی را فرافکنی می کند و اعلام می کند که کار، کار انگلیسیهاست. توهم توطئه راحت ترین گریزگاه ممکن در تحلیل های اجتماعی و نگاه آسیب شناسی به مقولات فرهنگی در جوامع سنتی و بسته همانند ایران است. این نگاه تاکنون نه تنها از بار این معظل نکاسته بلکه با نفوذ در بین روشنفکران و هنرمندان آنها را نیز به جای نقد این تعصب و ایجاد تعامل به تقابل کشانده است. در جهان کنونی که انتقادات فراوانی به مدرنیته بخصوص عقل ابزاری آن درخصوص خسارت و زیان و ضرر به طبیعت متجلی می شود؛ طبیعت جنگل و صحرا به ارزش تبدیل شده است ولی برچسب های سنتی صحرایی هنوز در بوشهر کارکرد دارند. اما به واقع «امروز صحرا دیگر تهدیدی برای حیات نیست بلکه خطر عمده عبارت است از حمله (مذکرانه) فن آوری به سوداگری و عصمت طبیعت.»(۷) واقعیت این است که در استان بوشهر مرز بین شهری و روستایی نیز مشخص نیست و مرکزنشینان بوشهر حتی ساکنان شهری شهرستان های دیگر را روستایی می پندارند و گفتمان خود را فن آورانه و عقلانی و گفتمان شهرستان های دیگر را طبیعت سالارانه و روستایی می پندارند. در جوامع مدرن تلاش کرده اند بین گفتمان روستایی و شهری تعامل و پیوند برقرار نمایند و در تبلیغ اتومبیل بعنوان نماد عقل ابزاری مدرن به وجوه سلامت طبیعت تکیه می گردد اما در جوامع ما هنوز جنگ شدید سنت و مدرنیته برپا است. برای مثال هر دو نیز از آبشخور یکی بر علیه دیگری بهره می جویند. از جمله پیوندهای متحمل بین گفتمان روستایی و گفتمان اتومبیل که سریعاً به ذهن متبادر می شود این است که یکی از این دو بخشی از گفتمان طبیعت است و دیگری بخشی از گفتمان فن آوری، طبیعت و فن آوری در بسیاری از سنت های قوی اندیشه و احساس به یکدیگر پیوند خورده اند، هر چند معمولاً به صورت دو قطب هم هستند. (۸) باز خورد این تفکر به تقابل بیشتر و صف کشی ستیزانه تر در اذهان بوشهری ها انجامیده است. این رویکرد آنها را دچار احساس حقارت کرده است و منش آنها را اقتدارگرا (سادومازوخیست) کرده است بطوری که در برابر غیربوشهری ها احساس محرومیت می کنند و قدرت جو می شوند (مازوخیست) و در برابر هم استانی های خود در دیگر شهرستان ها قدرت طلب (سادیست) می گردند. این رویکرد، به انفعال آنها در حوزه ی رفتار جمعی و مشارکت عمومی انجامیده است. از سوی دیگر آرامش خاطر و صمیمت جای خود را به اضطراب و خصومت داده است. «ملیت خواهی و بیگانه ترسی دو قطب تجربه بشری است که محصول ناآگاهی او از ساحت ناهشیاری است» (۹).
بوشهری ها به صورت یک کل، بوشهر را، یک آرمان می پندارند. در گفت و گوهایشان بر ناواقعیت هایی صحه می گذارند که نشان از یک تعصب دارد تا یک ارزش واقعی. آنها استان خود را از لحاظ تعداد شاخص های فرهنگی و هنری سرآمد می دانند بدون اینکه آماری تطبیقی بگیرند تا متوجه شدند که دیگر استان ها از لحاظ کمی در چه وضعیتی هستند و … آنها با نگاه کمّی به خود بدون تطبیق کمّی با دیگران خود را از لحاظ کیفی برتر می پندارند. این کبک وارگی و ندانستن خواهی بیشتر نشان از یک القاء خود شیفتگی دارد تا بر این اساس واقعیت محروم خود را پنهان کنند و بتوانند زخم حقارت خود را التیام بخشند. این خودشیفتگی تعصب آمیز سرزمین آنها را آرمانی می کند و در اصل «هر گاه چیزی یا کسی آرمانی شود، حتماً اضطراب و تنفر هم در کار است» (۱۰).
اضطراب آرمان بوشهر یا اضطراب پان بوشهریسم در خود شیفتگی همراه با واقعیت گریزی در نوعی اسکیز و فرنی اجتماعی بروز پیدا کرده است و تنفر منتج از آن هم در نادگر پذیری و دشمن پنداری هموطنان دیگر استان های همجوار و استان های مرکز نشین خود را نمایان ساخته است.
این دیدگاه، چشم بوشهری ها را به حقیقت بسته و از واقعیت بدور کرده است. راهکار گریز از این تو هم، جستجوی حقیقت و برملا کردن تو هم است تا این حقیقت طلبی به بصیرت و شناخت بیشتر منتهی گردد و حتی اذهان بوشهری ها را دگرگون سازد. و چه بسا شاید در این صورت «من بوشهری» چشم باز کند و جهان را آنگونه که هست ببیند و سپس اندک اندک بیاموزد که چگونه از نیروی خرد و احساس برای درک واقعیت بهره گیرد. همانطور که فروم گفته است «تنها آنکس که چشم باز می کند واقع گرا است» (۱۱) در زمانه ای که صحبت از دهکده جهانی و جهانی سازی است و ارتباط و تعامل گفتمان بشر امروزی را رقم زده متأسفانه در جغرافیایی کوچک بوشهر با آن سنت و تاریخ چشمگیر فرهنگی سوسو می زند که نه مدارای کلاسیک و تاریخی خود را می تاباند و نه با عصر جهانی شدن هماواست. ستیزه جویی و خصومت طلبی شهروندان شهرستان های مختلف بوشهر با یکدیگر نشان از ناآگاهی از تاریخ خود و عدم درک زمانه معاصر است. جهان انسانی، جهان تبادل و تعامل و کنش و واکنش های فرهنگی است. متأسفانه در استان بوشهر کنش های ستیزانه و واکنش های تقابل گرایانه ذهنی با خود (شهری و روستایی) و کنش های منفعلانه و توهم انگیز با مرکزنشینان و دیگر استان ها ابتکار عمل، نشاط و پویایی را از شهروندان گرفته است و شاید این تقابل بوشهری ها البته به گفته ی برایان فی در کتاب فلسفه امروزین اجتماعی بواسطه مقاومت در برابر دولت مدرن باشد زیرا همگام با اینکه دولت های مدرن طیف های هر چه وسیعتری از انواع مردم را در دل خود به عنوان ملت جای داده اند اعضای این گروه ها هم بیشتر علاقمند به پافشاری بر فردیت اجتماعی و فرهنگی خود شده اند. خصوصاً میل به هویت یا بی قومی، نژادی، جنسی (و در بعضی جاها) مذهبی، بعضاً به درجات حاد رسیده است. اعضای این گروه ها تا حدودی به این دلیل بر تمایز و شخصیتشان پای می فشرند که این کار را راهی برای مقاومت در برابر هژمونی استیلای گروه های نیرومندتر می بینند.
تاریخ مصرف اختلاف گذشته است، اتحاد نیز راه حل آن نیست که بلعکس چه بسا اختلاف زا باشد تنها راه حل ممکن اتئلاف است و قبول اینکه فرهنگ ها، آیین ها، باورها، خاطرات، لهجه، گویش، شکل و شمایل و هر چیز متفاوت در دیگری با خود را نه نشان برتری و نه نماد پست تری بدانیم بلکه آنها را به رسمیت بشماریم و احترام بگذاریم احترام به دیگران به معنای اشتیاق و آمادگی برای گوش دادن به آنان و گشادگی نسبت به احتمال یادگیری از آنان، پاسخگو بودن به آنان و نقد کردنشان در موارد ضروری است. احترام به معنای درگیر دیگران شدن با هوش و ذکاوت با حساسیت و با گشادگی ذهنی است چرا که بدون درک و فهم دیگران درک و فهم خویشتن در کار نیست و گستره ی خودآگاهی ما محدود به گستره ی شناخت ما از دیگران است. برای آنکه دیگری را متفاوت بدانیم باید جهات شباهت هایمان را هم معین کنیم. (۱۲) و در تعامل با آنها به بازسازی خود و آنها بپردازیم. بوشهر، برازجان، اهرم، گناوه، خورموج و هر بخش از استان و یا استان های دیگ همچون فارس، تهران، خوزستان و همه جای ایران سرای همگی ماست. دوستش بداریم و به همه عشق بورزیم.
۱. ریچاردز، بری. روانکاوی فرهنگ عامه، حسین پاینده، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۰۱
۲. همان، ص ۹۸
۳. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۴، ص ۲۵
۴. آبراهامیان، همان، ص ۳۶
۵. آبراهامیان، همان، ص ۳۵
۶. آبراهامیان، همان، ص ۳۷
۷. ریچاردز، بری، همان ص ۱۰۱
۸. همان، ص ۱۱۹
۹. فروم، اریک. فراسوی زنجیرهای پندار، بهزاد ساکت، تهران، مروارید، چاپ اول، ص ۶۹
۱۰. ریچاردز، بری، همان، ص ۵۸
۱۱. فروم، همان، ص ۱۹۵
۱۲. ریچاردز، بری، همان، ص ۴۱۳
۳
مطالعه؛ کنشی گمشده در زندگی روزمره
گزارش- گفت وگوی “هامون” در باب فرهنگ مطالعه در شهر بوشهر
مهدیه امیری
هر شخصی در زندگی روزمره خویش نیازهای زیادی دارد که برخی از آنها بر”دیگری” دارای اولویت می باشد. یکی از این دیگری ها در شهر بوشهر که زیاد هم مورد توجه قرار نمی گیرد و در سبد خرید خانوار بوشهری جایگاهی ندارد؛ “کتاب” است. مطالعه در بوشهر به درون سبک زندگی روزمره ی شهروندان وارد نشده، فرهنگ کتابخوانی در بین شهروندان بوشهری به فراموشی سپرده شده و به مساله ای فرا واقعیت مبدل گردیده است. “کتابخرها” در بوشهر عمدتن دو قشرمحصل(دانش آموز و دانشجو) و زنان خانه دار می باشند و بالتبع “کتاب خوان” ها نیز در همین دو قشرخلاصه می شوند. محتشم؛ مدیرکل کتابخانه های عمومی استان بوشهردر گفت و گویی به این مساله اشاره نموده که “بوشهر به ۴۸ کتابخانه نیاز دارد”. از سویی دیگر به گفته ی حسینی؛ مسئول کتابخانه ی عمومی بوشهر “در روز تنها ۵۰ نفر جهت امانت کتاب به کتابخانه مراجعه می کنند و این فاجعه ای بسیار تاسف آور هست.” اینجا این پرسش مطرح می شود؛ زمانی که مراجعه کنندگان به تنها کتابخانه ی عمومی بوشهر در روز به ۱۰۰ نفر هم نمی رسد، آیا نیازی به اعلام کمبود در تعداد کتابخانه ها می باشد؟ آیا نباید به طریق اولی تر راهکارهایی اصولی جهت تشویق شهروندان برای مراجعه به کتابخانه در نظر گرفت؟ آنچه که به نظر می رسد این هست که در حال حاضر کمیت نباید مورد توجه مسئولین قرار گیرد بلکه سطح کیفیت را باید بالا برد و تغییری اصولی در ” گفتمان ” فرهنگ کتابخوانی بوجود آورد.
مهتا بذرافکن؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی در خصوص عدم استقبال شهروندان بوشهری به مطالعه گفت:” دلیل عدم استقبال شهروندان بوشهری به کتابخوانی، عادت نکردن به مطالعه می باشد. از کودکی به ما آموزش داده نشده و ما نیز به کودکانمان آموزش نداده ایم که ارزش واقعی مطالعه چه قدر می باشد و چگونه مطالعه می تواند به بخشی از فرهنگ روزمره ما تبدیل شود. پس در ابتدا، این موضوع یک مشکل فرهنگی هست. این مساله در سال های اخیر نیز شدیدتر شده یعنی به جای اینکه کتابخوان تر شویم، تیراژ چاپ کتابها پایین تر آمده، سانسورها بیشتر شده و خوانندگان نیز کم تر شده اند. این مساله به گونه ای گشته که مراجعه به کتابخانه های عمومی، تنها جهت درس خواندن می باشد.” وی در گفت و گو با هامون علل دیگر را در نهادهای آموزش و پرورش و خانواده جستجو کرد و افزود:” از یک طرف خانواده و از طرف دیگر آموزش و پرورش هیچ تمایلی به گستراندن گفتمان مطالعه ندارند. زمانی که سیستم معانی ذهنی افراد و ارگان ها اینگونه است هیچ راهکاری نمی توان ارائه داد. مگر اینکه مطالعه را به اندازه ی محیط های مجازی جذاب کنیم.”
تنها کتابخانه عمومی بوشهر در اغما!
در بوشهر تنها یک کتابخانه ی عمومی به نام “مصلحیان” وجود دارد – البته به تازگی دومین کتابخانه عمومی به نام “محمدی باغملایی” نیز افتتاح شده است – کتابخانه مصلحیان حدود یک سال است که به صورت شبانه روزی تغییر وضعیت داده و دارای سیستم باز می باشد. به گفته ی حسینی؛ این کتابخانه حدود ۲۰هزار جلد کتاب و ۲۵۰۰ عضو دارد. مسئول کتابخانه مصلحیان در خصوص این کتابخانه به هامون گفت: ” کتابخانه مصلحیان بیشترکمبود قرائت خانه را رفع می کند و اکثرن سالن مطالعه آن مورد استفاده قرار می گیرد. مراجعه آنقدر نیست که شبانه روزی بودن آن را توجیه کند و البته شاید کسی اطلاع زیادی نداشته باشد! بوشهر درگیر بی مطالعه گی می باشد و چرا این بی مطالعه گی آنقدر شدید می باشد که افراد را به خواندن راغب نمی کند، جای تامل دارد.”
یکی از مراجعه کنندگان در خصوص مشکلات این کتابخانه و عدم استقبال شهروندان به مطالعه گفت:” به اینجا که کتابخانه نمی گویند! چون امکانات کتابخانه را ندارد. در کتابخانه های بعضی شهر ها معلم هایی هستند که برای افراد رفع اشکال هم می کنند. کتاب جذابی برای امانت گرفتن در این کتابخانه نیست و اکثر کتابها از رده خارج می باشند. وقتی با مراجعه به کتابخانه نیازم مرتفع نشود پس مجددن به مخزن مراجعه نمی کنم. چون اینجا تنها کتابخانه در بوشهر می باشد بالاجبار به سالن اینجا برای درس خواندن می آیم و نه مطالعه کتاب. تنها مزیتی که دارد شبانه روزی بودن آن است، همین”
دیگرمراجعه کننده به کتابخانه شبانه روزی “مصلحیان” نیز گفت: ” قفسه های کتاب باید در کنار ما باشد نه اینکه قفسه ای در سالن مطالعه نباشد. محیط، مناسب نیست و کاملن باید بازسازی شود چون بسیار قدیمی است. کتاب های موجود در مخزن نیز بسیار قدیمی هستند. مجبوریم به اینجا مراجعه کنیم. کتابخانه را شبانه روزی کرده اند اما نه سلف غذاخوری دارد و نه بوفه. اگر دو سالن هم برای خواهران بود و هم برادران مشکل برای مطالعه نداشتیم و متاسفانه ما در حال حاضر تنها سه روز در هفته می توانیم به کتابخانه مراجعه کنیم.” یکی دیگر از عضوهای این کتابخانه بیان کرد: “به خاطر کمبودهایی که این کتابخانه دارد مراجعه کننده ندارد. کتاب ها به روز نیستند و حتا کتابدارها راهنمایی صحیحی به مراجعه کنندگان نمی کنند وکتابها را به ما معرفی نمی کنند و می گویند خودتان پیدا کنید. از نظر من اینجا کتابخانه نیست. چون یک نفرمی تواند در یک خانه چند عدد میز را به هم بچسباند و بگوید این هم کتابخانه. چون اینجا عملن کتابی برای مطالعه وجود ندارد که بتواند مرا جذب نماید و به خواندن و مطالعه کردن ترغیب کند. من تنها از سالن مطالعه آن استفاده می کنم. از لحاظ بافت هم که بسیار قدیمی و کهنه می باشد و مخزن به صورت منظم نیست.”
یکی از پشت کنکوری ها در مورد مشکلات خود گفت:”اینجا تنها کتابخانه ای می باشد که شبانه روزی است و ما فقط روزهای زوج می توانیم از آن استفاده کنیم و این مشکلات بسیار زیادی به وجود می آورد. از لحاظ نور و فضا با مشکلات عدیده ای روبرو هستیم. کیفیت کتابها بسیار پایین می باشد و به روز نمی شود. من باامید به استفاده از کتاب در این کتابخانه عضو شدم ولی زمانی که به مخزن مراجعه کردم دیدم کتابهای مورد نیاز من در این کتابخانه وجود ندارد و من در عمل انجام شده قرار گرفتم! اگر برای کسانی که درس می خوانند فضا به گونه ای بود که یک سالن وجود داشت که افراد به صورت گروهی می نشستند و رفع اشکال صورت می گرفت بسیار عالی می شد.”
دیگر شهروند بوشهری که به تازگی عضو این کتابخانه شده بود نیز گفت: ” کتابها را برای گروه های سنی طبقه بندی نکرده اند و مخلوط می باشد. کتابهای اینجا بسیار قدیمی است و مرا راضی نمی کند. احساس می کنم به جای اینکه مرا تشویق به خواندن کند بیشتر ترجیح می دهم دیگر مراجعه نکنم.” به راستی سیستم کتابخانه دارای مشکل می باشد یا افراد راغب به مطالعه نمی باشند؟ در قانون شهرداری ماده ای وجود دارد که شهرداری را موظف به پرداخت نیم درصد از بودجه ی خود به کتابخانه ها می کند. آیا در شهر بوشهر این قانون عملی می شود یا مشکلات دیگری مطرح است؟
خشکسالی مالی در کتابخانه ی خوشبخت!
دلیل تاسیس و راه اندازی یک کتابخانه چیست و با چه هدفی کتابخانه ها فعالیت می کنند؟ زمانی که به گفته ی ثریا جوان؛ مسئول کتابخانه ی پژوهشکده ی دانش آموزی شهید خوشبخت، “آموزش و پرورش چندین سال است که هیچ گونه هزینه ای برای خرید کتاب پرداخت نکرده است و ما در حال حاضر تنها کاری که می توانیم برای دانش آموزان انجام دهیم در اختیار گذاشتن فضا می باشد و از لحاظ کتاب کمبودهای زیادی وجود دارد. تنها کسانی که کنکور قبول می شوند کتاب های خود را به کتابخانه اهدا می کنند”
چه انگیزه ای برای کتابخوانی و مطالعه باید در بین دانش آموزان وجود داشته باشد؟ زمانی که خود آموزش و پرورش به عنوان یکی از متولیان توسعه ی فرهنگ کتابخوانی در انجام وظیفه ی خود کوتاهی کند چه انتظاری باید داشت که سرانه ی مطالعه در بوشهر بالا رود؟!! یکی از دانش آموزان در پژوهشکده ی شهید خوشبخت در گفت و گو با هامون عنوان کرد: “در این کتابخانه کتابها اکثرن خراب شده اند ونیاز به صحافی دارند و کتاب های زیادی برای مطالعه وجود ندارد و من کتابی را که مطالعه کرده ام به کتابخانه اهدا می کنم چون کتابخانه آنقدر بودجه ندارد که کتابهای جدید بخرد.” پرسشهایی مطرح می شود که آیا اساسن در برنامه های آموزشی آموزش و پرورش هیچ اهمیتی به کتابخوانی داده شده است؟ آیا کتابخانه و کتابخوانی در مدرسه هیچگونه جایگاهی دارد؟ آنچه که قابل ذکر هست این هست که آموزش و پرورش باید کتاب خواندن را به عنوان یک عرف و عادت وارد زندگی روزمره افراد کند نه اینکه خود به دلیل عدم پرداخت بودجه به تشدید فرهنگ “مطالعه نکردن” و “کتاب نخوانی” دامن زند.
کتابخانه های تخصصی؛ ناشناخته های بوشهر
کتابخانه ها در بوشهر به دو دسته عمومی و تخصصی تقسیم شده و از بین مراجعه کنندگان نیز سه دسته پژوهشگر، مطالعه کننده درسی و مطالعه کننده غیردرسی قابل تقسیم می باشد. کتابخانه های دانشگاهی با کتابخانه های عمومی تفاوتهای زیادی دارد. کتابخانه های دانشگاهی وتخصصی تنها جهت رفع نیازهای پژوهشی می باشد و افراد برای مطالعه کمتر به این کتابخانه ها مراجعه می کنند. یکی از این کتابخانه های تخصصی، کتابخانه ی بنیاد بوشهرشناسی می باشد که تا حدود زیادی کتابهای تاریخی را به پژوهشگران ارائه می نماید. اما به گفته ی حمید رمضانی؛ مسئول این کتابخانه ” این کتابخانه دارای ۲۵ هزار جلد و ۷۵۰ نفر عضو می باشد و بیشترین مراجعه کنندگان آن نیز دانشجویان می باشند.” نکته ی جالب توجه در این کتابخانه، مخزن آن می باشد که به دلیل بافت قدیمی ساختمان از چندین اتاق مجزا حتا در دو طبقه جهت نگهداری کتابها استفاده می شود و کتابدار جهت ارائه ی کتاب به مراجعه کنندگان باید در طول روز به هر دو طبقه مراجعه نماید!! از مسئولین چند کتابخانه تخصصی در خصوص تعداد کتابخانه های تخصصی در بوشهر پرسش شد و تنها به دو الی سه مورد اشاره نمودند. و این نشانی از این نکته بود که مسئولین کتابخانه ها از حضور دیگر کتابخانه ها در حوزه ی تخصصی خود اطلاعی ندارند، حالا چگونه باید از شهروندان انتظار آن را داشته باشیم که به کتابخانه های تخصصی مراجعه نمایند. چرا که با مراجعه به یک کتابخانه تخصصی و رفع نشدن نیاز آنها در خصوص کتاب، راهنمایی وجود ندارد که آنها را به کتابخانه های دیگر در زمینه ی تخصصی مورد نیاز وی هدایت کند، چون شناختی در این مورد وجود ندارد!! و سامانه ی اطلاع رسانی هم در این زمینه طراحی نشده است.
چه باید کرد؟
به گفته ی بذرافکن:” بالندگی زبان مادری و توسعه زبان بومی نیاز به رشد دارد و این دو مثل یک ارگانیزم زنده، نیاز به مطالعه دارند. اگر روند مطالعه تا این اندازه پایین باشد آسیب جدی به زبان مادری ما نیز وارد خواهد آمد. چون عملن زبان رشدی ندارد.” جهت جلوگیری از این امر مسئولین باید سعی نمایند تقاضا در خصوص کتاب را با افزایش عرضه ی آن از طریق روش ها و گفتمان های جدید تبلیغاتی به شهروندان ارائه نمایند. برای ترغیب شهروندان بوشهری به امر مطالعه باید از همان ابتدا معلمان ساعاتی از درس را به امر کتابخوانی در مدارس اختصاص دهند و کودکان را با فرهنگ کتابخوانی آشنا نمایند. همچنین باید جذابیت در مطالعه را برای کودکان و جوانان بالا برد و آنها را به مطالعه راغب نمود. از راهکارهای دیگر می توان به افزایش تقاضا جهت خرید کتاب از طریق بیلبوردهای تبلیغاتی با جذابیت بیشتر، ترویج ایستگاه های مطالعه در سطح شهر و برگزاری نمایشگاه های کتاب با تخفیف های ویژه اشاره نمود.
۴
شهرها و سیاهچاله ها
تاملاتی جامعه شناسانه بر وضعیت معابر در بوشهر
اسماعیل حسام مقدم
یک
سیاهچاله ها (در کهکشان) همواره گونه ای حفره اند که همه چیز را به درون خود می کشند و از هستی ساقط می کنند، از درون تهی می کنند و خلایی را شکل می دهند که بر هیچ معنایی دلالت نمی کند. در فضای شهری نیز هر نشانه ای همچون دال / مدلولی به معنایی دلالت می دهد، و حال اینکه چاله ها و حفره های درون شهری، همچون نشانه هایی حاکی از وجود خلا و فقدان در خود از چیزی خبر می دهند و می توانند در ذهنیت شهروندان به مثابه چیزی که نیست و نظمی که از درون تهی شده، نقش بندد. این سیاهچاله های شهری چنان می توانند ذهینت شهروندان را دچار گسل و حفره نمایند که همه آن چیزهایی که در واقع وجود دارد را تحت شعاع قرار دهد. ازهمین رو ترمیم این حفره ها و چاله ها در جلوگیری از احساس فقدان هویت شهروندی مردمان این دیار می تواند نقشی اساسی را در مدیریت پایدار شهری ایفا نماید.
دو
“جامعه کوتاه مدت” به زعم همایون کاتوزیان؛ جامعه شناس ایرانی همچون استعاره ای برای جامعه همواره درحال ساخت ایران می تواند مورد استفاده قرار گیرد. جامعه کوتاه مدت همواره ساختارهای زیستی و شهری خود را مورد تخریب قرار می دهد و ازپس آن دوباره از نو ساخته و باز هم تخریب می کند. جامعه کلنگی ای که همواره درحال تخریب فضا و چشم اندازهای زیست روزمره مردمان هست و به مثابه ی خلق و خویی همگانی برای مردمانش برای دمدمی مزاجی مبدل شده است و چنان در ذهنیت نسلی و هویتی آنان فرورفته که شاهد بازتولید آن در زندگی روزمره نسل های متوالی مردمان این دیار شده ایم. این کلنگی بودن یعنی اینکه فضای شهری همواره مورد تعرض و تخریب قرار می گیرد و پیاده روها را دچار ازهم پاشی می نماید، درخت ها را از ریشه قطع می کند، دیوارها را تخریب می کند و شهر را دچار حفره و چاله ای در نمای شهری می سازد و حس زیبایی شناسانه ی شهروندان را ازبین می برد.
سه
احترام به دیگری و “درک حضور دیگری” به زعم محمد مختاری؛ منتقد ادبی و شاعر ایرانی، همچون اخلاقی مدرن مورد بحث قرار گرفته و به عنوان یکی از مولفه های ضروری مدرنیته در ارتباطات انسانی برساخته شده است، ولی نظام مدرن شهری در ایران به سمت گونه ای از نادیده گرفتن حقوق “دیگری” حرکت نموده است؛ آنگونه که پیاده روها و کوچه ها برای افراد پیاده طراحی نشده و نظام تخریب گر و شبه مدرن شهری در شهرهایی که دچار توسعه ناپایدارهستند، همواره شهروندان و ذهنیت آنان را با مخاطره روبه رو می سازد. فضای زیست شهری در این گونه شهرها جایی هست که گویا برای حضور مردم طراحی نشده و گویا در پس ذهنیت شهر ناپایدار، چیزی هست که نمی خواهد شهروندان به درون شبکه ارتباطات شهری وارد شوند و از پرسه زنی آنان به طور غیرمستقیم جلوگیری به عمل می آورد. اینکه هر روز این معابر تخریب می شوند و امکان رفت و آمد را با اختلال مواجه می نماید، این می تواند همان عدم درک حضور دیگری باشد و ازهمین رو شهرهایی که فضای شهری خود را شدیدن دچار تخریب و حفاری قرار می دهند، در جرگه شهرهایی قرار می گیرند که چشم انداز توسعه یافتگی خود را با خطر جدی رو به رو می سازند.
چهار
بندر بوشهر همچون شهری که دچار این توسعه یافتگی ناپایدار شده است، همان مولفه های جامعه کلنگی و عدم درک حضور دیگری را در خود برساخته نموده است و فضای شهری را دچار سیاهچاله هایی نموده که دارد همه هویت شهری مردمانش را به درون می کشد و از معنا تهی می کند. همین نکته کوچک در فضای شهری می تواند تمام آن نقاط قوت و توانایی های شهری را با تهدید ازهم گسیختگی شهری مواجه سازد. اگر بر این گونه از تامل به حفره ها و چاله های هر روزه درون شهر نگاهی بیندازیم به نظر می رسد به طور الویت داری باید به تغییر نگاه و نگرش دراین حوزه مهم شهری بپردازیم
۵
گزارش – گفت وگوی “هامون” درباب وضعیت سالن های سینما در بوشهر
سینما؛آینه ی فرهنگ
سبحان حسن پور – احمد حسام مقدم
دوشنبه ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۲ برای تهیه گزارشی از وضیت سینما در بوشهر به دو سینمای کانون و بهمن سر زدیم . با توجه به اینکه ما عصر دوشنبه از برازجان به بوشهر می آمدیم و بنده برخلاف دوستم از فضای سینما دور بوده ام نگرانی ابتدایی ام ،این بود که قبل از رسیدنمان بلیط ها تمام شود و نتوانیم به پرده ساعت۱۷ برسیم؛ ولی متأسفانه واقعیت بر خلاف تصور من بود.
اولین سینمایی که به آن سر زدیم ،سینما کانون بود .گمان می کنم کسی که برای اولین بار به این سینما می رود و از مکان آن اطلاع دقیقی ندارد به مشکل بر بخورد. تابلو تبلیغاتی که به معرفی فیلم در حال اکران این سینما اختصاص و در کنار چهار راه نزدیک به آن قرار داشت دقیقا جلوی تابلو ی یک مؤسسه دیگر بود که فرد به اشتباه آن مؤسسه را مکان سینما می پنداشت همان طور که درباره ی ما نیز چنین شد، حال آنکه سینما کمی دورتر و داخل کوچه ای قرار دارد؛ گویی می خواهد خود را گم کند نه آنکه به مخاطب خودش را نشان دهد.
تصمیم داشتیم فیلم دهلیز که ساعت ۱۷ به روی پرده می رفت را تماشا کنیم .حدود ۱۵ دقیقه از ساعت ۱۷ گذشته بود که از درب اصلی وارد سینما شدیم و از خلوت حاکم حدس زدم که فیلم شروع شده است و تماشاگران به سالن نمایش رفته اند … اما … پس از تهیه بلیط و ورود به سالن نمایش نه تنها تماشاگری حضور نداشت بلکه بالتبع ،فیلمی هم نمایش داده نمی شد! با توجه به این وضعیت کارآیی بلیط فروشی هم برای ما مشخص نشد . تا پایان فیلم را تماشا کردیم و هر چه انتظار کشیدیم تماشاگری به ما ملحق نشد. پرسشی در ذهنمان جولان می داد و آن اینکه چرا تعداد تماشاگران سینما در دهه های ۴۰ ویا ۵۰ بوشهر بیش از کنون بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش از حمید موذنی؛ منتقد فرهنگی و نویسنده کتاب “تاریخ سینمای بوشهر” نظرش را جویا شدیم و ایشان چنین تلقی یی از ماجرای آن روزهای سینما داشت: “سینما، هنر طبقه ی متوسط است و دهه ی ۴۰ و ۵۰ نیز سال های نمو و رشد طبقه ی متوسط شهری در ایران است. به همین دلیل، سینما در این دو دهه، در ایران و بالتبع بوشهر که شهر طبقه ی متوسط شهری است، هنر غالب بود. سینما در دهه ی ۴۰ و ۵۰ ، هم کارکردی هنری و روشنفکری داشت و هم اینکه اینترتنمنت و سرگرمی غالب بود. با بهبود اوضاع اقتصادی کشور در آن سالها، طبقه ی متوسط شهری به لحاظ کمی و کیفی در حال رشد و افزایش بود و سینما نیز به عنوان مهم ترین هنر و صنعت این طبقه از اقبال خوبی برخوردار بود. سینما در آن روزگار، هم پروپاگاندا بود و مدرنیزاسیون محمد رضا شاهی را به پیش می برد و هم اینکه در جشنواره ها و برخی تولیدات روشنفکرانه، مواضع چپ روانه ی غالب و ضد حکومتی را یدک می کشید. در واقع، هنر هفتم در این برهه ی بیست ساله، ضمن اینکه به عرضه ی ظواهر مدرنیته در جامعه ی سنت گرا و در حال بزک ایران می پرداخت، در درون خود نیز عناصر گفتمانی ضد مدرنیته را پرورش می داد. از این منظر سینما در جامعه ی ایرانی در آن سال ها مورد اقبال اکثر اقشار اجتماعی قرار گرفته بود. از سوی دیگر سالن های سینما در این سال ها افزایش یافت و مدرن تر شد و همچنین کیفیت صندلی ها و تنوع فیلم ها به ویژه اکران ژانرهای مختلف فیلم های غربی ، انواع ذائقه ها را ارضا می نمود.”
اما هنگامی که این نویسنده بوشهری می خواست درباب تمایز بین این دوره طلایی در سینمای ایران با حال و روز نزار این روزهای سینما تحلیلی ارائه دهد، این چنین به تفسیر مساله پرداخت: “اگر قیاس رونق سینمای دهه ی پنجاه با اکنون و این سالهای کم رونق مد نظر باشد و دلایل افت تماشاگر و عدم اقبال عمومی به سالن های سینما را بخواهیم به لحاظ مقایسه ای انجام دهیم، بایست به جمله ی یکی از فیلمسازان اشاره کرد که گفته بود:« در زمان شاه به ما می گفتند چه نوع فیلمی نسازید اما در زمان حاضر می گویند چه نوع فیلمی بسازید». این جمله نشان می دهد که کالای سینما در این سال ها به صورت تمام و کمال، کالایی پروپاگاندا شده است. به همین دلیل، رویکردهای اعتراضی مردم در عرصه ی سیاسی و اجتماعی را هم می توان با عدم اقبال به خرید کالای فرهنگی نظام سیاسی و مثلن عدم رفتن به سینما، مشاهده نمود. شاید بتوان گفت: عدم اکران فیلم های خارجی، کمبود تنوع در تولید انواع ژانرهای سینمایی، حمایت از آثار همسو با سیاست های وزارت ارشاد، ممیزی پیش و پس از تولید، ورود رسانه های تصویری دیجیتال و ماهواره و تغذیه انواع ذائقه های عمومی… از جمله دلایل بی رغبتتی مردم به رفتن به سالن های سینماست. این دلایل ملی را با کمبود سالن های سینما و تعطیلی مدام آنها در بوشهر اضافه نمایید تا شاید بتوان به نتایجی تاویلی/ تحلیلی رسید.”
در ادامه تحلیل این فضای به بن بست رسیده ی سینما، همین پرسش را با اسماعیل حسام مقدم؛ نویسنده و پژوهشگر مطالعات فرهنگی در میان گذاردیم که ایشان این چنین به تاویل ماجرا پرداخت که: “سینما نهادی اجتماعی هست. بر روی “اجتماعی بودن” نهاد سینما تاکید می کنم؛ سینما هم متاثر از فضای اجتماعی پیرامون خود می باشد و هم بر فضای پیرامونی تاثیر می گذارد. برای به وجود آمدن این خیابان دوطرفه باید نهادهای واسطه ای باشند که بین عموم مردم و سینماگران ارتباط به وجود آورند. به نظر می رسد که در همین سالهای نزدیک؛ این پل های ارتباطی به طور کامل تخریب شده و عملن با “هنر/صنعت” سینمایی مواجه هستیم که هیچ شناخت دقیقی از زوایای پیچیده زندگی روزمره مردم ایران ندارد. دره ای عمیق بین این دو به وجود آمده و ازهمین رو سینما نمی تواند بطور دقیقی مسائل و مشکلات زندگی اجتماعی مردم بر روی پرده نقره ای سینما بازنمایی کند. این ازدست دادن پل های ارتباطی باعث ایدئولوژیزه شدن سینمای ایران شده، سینما دچار وضعیتی دوقطبی شده و همین باعث شده نیروهای سینما گرفتار جنگ زرگری (حیدری/نعمتی) بشوند و از شناخت پیچیدگی های زندگی روزمره مردم ناتوان باقی بمانند. مادامی که این نزاع ایدئولوژیک وجود دارد، سالن های سینما در سئانسهای زیادی بدون مخاطب باقی می ماند.”
پس از تماشای فیلم دهلیز به سراغ مسئولی در سینما کانون رفتیم و به صحبتی کوتاه با او پرداختیم .با توجه به اینکه اولین روز اکران فیلم دهلیز در کانون بود، چرایی عدم استقبال افراد مهم ترین سوالمان بود .وی در پاسخ ما به تغییر سبک زندگی مردم اشاره کرد و گفت : “در گذشته روزهای آخر هفته مردم به سینماها هجوم می آوردند اما امروزه با توسعه فضاهای تفریحی–گردشی به نوعی سینما از برنامه ی زندگی مردم حذف شده است . همچنین ماهواره و اینترنت نیز بخش زیادی از زندگی افراد را پر کرده است.” وی افزایش مشکلات اقتصادی مردم و از طرفی گران تر شدن بلیط سینما را نیز تأثیر گذار دانست . این زحمتکش عرصه ی سینما، نگاهی درونگرا به جامعه ی سینمایی کشور نیز داشت و پخش شدن فیلم هایی در بازار که هنوز در حال اکران هستند را دلیلی بر ناهماهنگی در بدنه تجاری سینما دانست که باید برطرف شود. همانطور که اشاره شد متأسفانه تماشاگر سومی در سینما حضور پیدا نکرد که برای تهیه این گزارش از وی نیز کمک بگیریم.
در ادامه به سینما بهمن رفتیم .ساعت ۱۸:۳۰ فیلم دربند به روی پرده می رفت. این مکان فرهنگی با توجه به قرار گرفتن در کنار خیابان اصلی از موقعیت بهتری نسبت به کانون برخوردار بود. با توجه به آن چیزی که در سینما کانون دیده بودیم، نه انتظار دیدن انبوه تماشاگران را داشتیم و نه نگرانی از بابت بلیط…! متأسفانه همینطور هم شد؛ همان فضای رخوت زده و دور از روح سینما در این مکان فرهنگی نیز حاکم بود؛ با این تفاوت که سینما بهمن، از نظر بافت و معماری دارای شکوه و جلوه ی خاصی بود که فضای سینمایی را وزین تر و چشم نوازتر می کرد. هم چنین این سالن سینما از صندلی های بیشتری برخوردار بود که نبود مخاطبان بطور چشمگیرتری احساس می شد. این فضای توصیف شده چنان جلب توجه می کرد که از موارد دیگر چون صدا و تصویر پرده غافل ماندیم. اما به راستی این تماشاگران کجا هستند؟
پس از پایان فیلم، برای یافتن پاسخ این پرسش، با یکی از کارمندان سینما بهمن به صحبت نشستیم. وی چهار نکته را در این باره مورد توجه قرار داد: ۱-استقبال مردم از فیلم های طنز بیشتر از فیلم های اجتماعی است ۲- بسیاری از فیلم ها مدت زیادی روی پرده های سینما باقی می مانند که در کسل شدن فضای سینما مؤثر است ۳- در حال حاضر تعدادی از بازیگران و کارگردانان از فضای سینما دور مانده اند که به دنبال آن بسیاری از طرفداران آنان نیز از سینما فاصله گرفته اند و ۴-کاهش سطح درآمد مردم.” در ادامه وی در پاسخ به این سوال که در طول سال چه زمان هایی کمترین و بیشترین آمار فروش را دارید گفت:” در تابستان و هم چنین در ماه های رمضان، محرم و صفر کمترین و در عید نوروز بیشترین تماشاگران را شاهد هستیم . البته آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد .” در ادامه ی گفت و گوی خود به این موضوع که وقتی تماشاگری نیست طبیعتن درآمدی نصیب سینما نمی شود اشاره کردیم که وی خاطر نشان کرد:” سینما یک مکان فرهنگی درآمدزا است اما آنچه ما در جامعه ی خود شاهدیم خلاف این موضوع است وسینمای ما بیشتر از آنکه درآمدزا باشد هزینه بردار است. ” وی ادامه داد:” وقتی سازمان هایی ،به طور مثال شهرداری برای اجرای برنامه های فرهنگی خود از سینما استفاده می کنند درآمدی اضافی برای ما فراهم می شود.” اما آینده وضعیت به بن بست رسیده سینما در بوشهر چگونه خواهدشد و چه باید کرد که از این بن بست خارج شویم؛ پرسشی که ذهن مان را درگیر کرده بود، ازهمین رو مجددن با حمید موذنی به گفت وگو در این مورد پرداختیم و ایشان این چنین پاسخ دادند که: ” در ایران و بوشهر بر عکسِ مسیر جهانی روز به روز از آمار مخاطبان هنر هفتم کاسته می شود. یکی از دلایل مهم آن افت کیفی فیلم های تولیدی و عقب بودگی از تولیدات جهانی است؛ علت دیگر، توجه به رضایت مسئولانِ سیاست گذار به جای رضایت مردم و مخاطبان است و دلیل بعدی، افت کیفی سالن های سینما از جمله مواردی ست که آینده ی سینما در بوشهر و ایران را رو به رکود نشان می دهد. به زعم من، راه کارهای استقبال عمومی از تولیدات سینمایی خلاصه می شود در: کاهش و حذف ممیزی ها، حمایت منطقی و کارشناسی از آثار فاخر، تغییرات اساسی در نحوه ی سیاست گذاری های مسئولین سینمایی، رها سازی بخش خصوصی از انقیاد گفتمان رسمی، برابری در توزیع خدمات و حمایت ها، توجه به ذائقه عمومی و نگرش سنجی از جامعه، توجه به سینمای اجتماعی و واقع گرا، نمایش و اکران آثار خارجی، افزایش کیفی و فنی سخت افزارهای نمایشی و تولیدی، توجه به مسائل رفاهی و فنی صوتی و تصویری در سالن های سینما، ساخت سینماهای نمایش فیلم سه بعدی، ساخت مولتی پلکس و سینماهای چند سالنه و … .”
در پایان مسیری که ما هردو از این تجربه مردم شناسانه از حضور در دو سینمای بوشهر یافتیم،اشاره به دو نکته نیز قابل توجه است:
۱-در هر دو سینما وضعیت نظافت و بهداشت، قابل قبول و شایسته بود. اما به درستی روشن نیست که حاصل رسیدگی مسئولین است یا عدم حضور تماشاگران .
۲- به نظر می رسد چه از دیدگاه مسئولان و چه از دیدگاه مردم، سینما به عنوان ابزار توسعه ی فرهنگ(در کنار جنبه های دیگر آن) دیده نمی شود و تنها به حضور آن در جامعه آن هم بطور نمادین بسنده شده است.
۶
لُکنت در مبلمان شهری بوشهر
گزارش – گفت و گوی هامون در باب وضعیت مبلمان شهری بندر بوشهر
رضا شبانکاره
«مبلمان شهری یعنی چه؟!»
هامون: مبلمان شهری، جزیی از برنامه ریزی شهری تعریف می شود و دربردارنده ی طراحی عناصر شهری، مناسب سازی، استاندارد سازی، برخورداری المان های بومی و شهری در طراحی است. اعمال و لحاظ کردن همه ی این موارد نیازمند برنامه ریزی جامع شهری است که بسیاری از نهادهای دولتی و حتا غیردولتی را موظف می کند که نسبت به طراحی، مناسب سازی و اعمال آنها در سطح شهر اقدام نمایند. در راس این هرم، شهرداری هر شهر قرار دارد. آن طور که به نظر می رسد در طراحی شهری و شهرسازی با مشکلات عدیده یی رو به رو هستیم، اما در مبلمان شهری نیز با مشکلات و نواقصات زیادی رو به رو می شویم. هر چند در این زمینه، در بخش های خدمات شهری و اجرایی مجموعه شهرداری باید سیاست گذاری های آن را برنامه ریزی و اعمال نمایند، اما در شهر بوشهر به دلیل آماده نبودن زیر ساخت ها و عدم هماهنگی های بین سازمان ها و ادرات، و عدم سیاست گذاری مناسب و استاندارد شهرداری این ناهمگونی و عدم انسجام بیشتر به چشم می خورد. در این گزارش تلاش شده تا با تحقیقات میدانی و گفت و گو با صاحب نظران این حوزه، به بخشی از مشکلات و موانع مبلمان شهری بوشهر اشاره شود.
محمدابراهیم فروزانی، معاون سابق شهرسازی شهرداری بوشهر در گفت و گو با هامون، مبلمان شهری را این گونه تعریف می کند: « مبلمان شهری مجموعه وسایلی هستند که به علل عملکردی و یا زیباشناسی در محیط و فضاهای عمومی شهری قرار داده می شود و معمولن موقت و قابل تعویض و جابجایی هستند، البته به نسبت دیگر عناصر کالبدی که سازنده منظر و فضای شهری می باشند:مانند توده های ساختمانی، نماهای ساختمان ها، فضاهای سبز، محوطه ها و کف و دیواره های مرتبط به فضاها و مکان های عمومی و یا نیمه عمومی شهری» وی در ادامه می افزاید:« مبلمان شهری به لحاظ مفهمومی مانند مبلمان خانگی نسبت به ساختمان و شهر قابل جابجایی و موقتی است و همین نکته است که در تعریف آن اصل محسوب می شود. سطل های زباله، نیمکت ها، وسایل بازی و یا وسایلی که برای عملکرد خاصی در مکان به خصوصی گذاشته می شوند مانند شیر آتش نشانی، سایه بان ها، شیر آب خوری، دکه ها و غرفه ها، پست برق و… از جمله مبلمان شهری می توان محسوب کرد.»
فروزانی در پاسخ به این پرسش که وضعیت مبلمان شهری بوشهر در سال های اخیر را چه گونه ارزیابی می کند، گفت:« نه در بوشهر که در تمامی شهرهای ایران از یک آشفتگی بالا در زمینه مبلمان شهری رنج می بریم که به علت آشفتگی و چندگانگی در زمینه سیاست گذاری و اجرای این بخش می باشد. بخش عمده ای از آنچه طبق تعریف، مبلمان شهری است اساسن توسط شهرداری برنامه ریزی، اجرا و مدیریت نمی شود مانند بخش هایی از مبلمان که مربوط به دستگاههای سرویس دهنده شهری است. بنابراین در این موضوع می توانیم بگوییم نه در کل شهر و نه حتا در درون شهرداری ها ما یک مدیریت واحد برای برنامه ریزی و اجرا نداریم.»وی خاطر نشان کرد:«در شهرداری ها این بخش کلن در بخش های خدمات شهری و اجرایی برنامه ریزی و اجرا می شود (البته اگر برنامه ای وجود داشته باشد که معمولن ندارد) به همین علت در خود مرکز کشور به علت بی برنامگی، عدم وجود مدیریت واحد، و ساختار های سازمانی معیوب و عقب مانده شاهد بیشترین ناهنجاریهای بصری در زمینه مبلمان شهری هستیم.»
سهم گروه های اقلیت مدنی از مبلمان شهری کجاست؟!
به دلیل همین ناهماهنگی و عدم اعمال سیاست گذاری های مصوب شده و آشفتگی در مدیریت و نظارت پروژه های شهری در شهرداری و نهادی های مرتبط، آسیب های بی شماری متوجه مبلمان شهری بوشهر به طور خاص شده است. به عنوان مثال در ماده دوم قانون جامع حمایت از معلولین، مصوب اردی بهشت ۱۳۸۶ مجلس شورای اسلامی آمده است: «کلیه وزارتخانهها، سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند در طراحی، تولید و احداث ساختمان ها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهرهمندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم گردد.تبصره ۱: وزارتخانهها، سازمانها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت دسترسی و بهره مندی معلولان، ساختمانها و اماکن عمومی، ورزشی و تفریحی، معابر و وسایل خدماتی موجود را در چارچوب بودجه های مصوب سالانه خود مناسب سازی نمایند.تبصره ۲: شهرداریها موظفند از صدور پروانه احداث و یا پایان کار برای آن تعداد از ساختمانها و اماکن عمومی و معابری که استانداردهای تخصصی مربوط به معلولان را رعایت نکرده باشند خودداری نمایند. تبصره ۳: سازمان بهزستی کشور مجاز است بر امر مناسبسازی ساختمانها و اماکن دولتی و عمومی دستگاههای مذکور در ماده فوق نظارت و گزارشات اقدامات آنها را درخواست نماید.»
متاسفانه آن چه که ما در سطح شهر بوشهر می بینیم، هیچکدام از موارد یاد شده در کلیت مبلمان شهری بوشهر اعمال نمی شود، و این بخشی از جامعه را برای حضور اجتماعی مستمر و مستقل و مناسب در سطح اجتماع دور نگه می دارد. متاسفانه عدالت اجتماعی در مبلمان شهری به هیچ روی دیده نشده است.
در بلوار طالقانی معابر عمومی و پیاده روها برای افراد معلول و ویلچرسوار نه تنها مناسب سازی و استاندارد سازی نشده بود، که حتا برای کودکان و افراد سالمند نیز نامناسب است. عدم سطح شیب دار، برخورداری از سطوح ناهمگن کوتاه و بلندی، سد و معبر عوامل فیزیکی و اجسام سخت در معابر و … از موارد و موانع جدی برای حضور افراد ویژه و خاص می باشد. همان طور که در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان نیز به مساله مناسب سازی اشاره شده، متاسفانه مکان های عمومی مثل معابر، بانک ها، فضاهای سبز، نوار ساحلی بوشهر و ادارات فاقد این مناسب سازی است.
فروزانی در رابطه با وضعیت مبلمان شهری بوشهر، ویژه گروه های اقلیت مدنی معتقد است:«چون در وضعیت امتناع برنامه ریزی برای مبلمان شهری هستیم در عمل نمی توان هدف گذاری خاصی نیز در این وضعیت برای گروههای هدف توقع داشت. البته اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم شهرداری بوشهر در بخش های مختلف مثل بهبود وضعیت پیاده روها، نوع کف سازی، کنترل ساختمان های عمومی برای داشتن شرایط مناسب تر برای گروههای آسیب پذیر، قدم های خوبی در ۱۰ سال اخیر برداشته اما بدون شک با استانداردهای جهانی فاصله بسیاری داریم.»
عباس جاودانی، کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری نیز بر این باور است:«مبلمان سالمندان و معلولین در بوشهر وضعیت نامناسب و نامشخصی دارد.آنچه مشخص است متولیان شهر همه را به یک چشم می بینند وفکرمی کنند مثلا پارکی که ساخته شده از نیمکت آن همه می توانند استفاده کنند. در صورتی که اینطور نیست و نیمکت کودک، سالمند، معلول و جوان متفاوت از هم می باشد.» وی متذکر می شود«لازم است مطالعه ای جدی در رابطه موضوع مبلمان شهری برای گروه های مختلف جامعه به ویژه معلولین، کودکان و سالمندان جامعه توسط کارشناسان و نهادهای شهری انجام گیرد»
ضروری به نظر می رسد که بسترسازی مناسب مبلمان شهری ویژه گروه های اقلیتی می توانند در بهره گیری از نیروهای اجتماعی که کمتر در سطح جامعه فعالیت فیزیکی دارد، یاری بسیاری نماید و جامعه را بانشاط و پویایی بیشتری مواجه کند. بی شک رعایت ماده ی دوم قانون جامع حمایت از حقوق معلولان می تواند موجبات حضور اجتماعی، استقلال یافتگی و رفع مشکلات حقوقی و اداری آنها شود. در این میان نقش رسانه ها، تشکل های مدنی و غیردولتی، سازمان بهزیستی، شهرداری، شورای شهر و تشکل های صنفی سالمندان، بازنشستگان و معلولین در اجرایی کردن بهبود وضعیت مبلمان شهری برجسته به نظر می رسد.
«سکته» در مبلمان شهری بوشهر
اقلیت دیگری که در مبلمان شهری بوشهر به شدت به چشم می خورد، ساکنین مناطق پیرامونی و حاشیه یی است که متاسفانه در برنامه ریزی شهری، توجهات مبلمان شهری و مشارکت پذیری نقش چندانی برای آنها ترسیم نشده است. جا دارد که به طور جدی در سیاست گذاری های شهری جایگاه آنها مورد بازبینی واقع شود.
اسماعیل حسام مقدم- جامعه شناس و عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران- در این باره می گوید:«مبلمان شهری بی توجه به مناطق پیرامونی و حاشیه های شهر بوشهر (در محلاتی چون تنگک ها، سرتُل، صلح آباد و…)، مدیریت متمرکزگرای مبلمان شهری در بوشهر، همواره آن چه را که تعریف نموده، در قسمت مرکزی شهر قرار گرفته و همواره همه توجه و تمرکزها به همین مناطق مرکزی رفته است.»
عباس جاودانی نیز می گوید:« متاسفانه بندر بوشهر ازنظربافت شهری دچارآشفتگی و عدم انسجام درنقشه شهری روبروست. محلات حاشیه ای شهر مانند هلیله، تنگک،سرتل و… تنها از نظر جغرافیایی جزء شهر بوشهر محسوب می شوند اما در پازل برنامه ریزان مدیریتی بوشهرقرار ندارند.» این کارشناس برنامه ریزی شهری بر این باورست چنین رویکردی به این بخش از شهر باعث شده تا فاقد مبلمان شهری مناسب باشند. در این شهرگزینشی به موضوع مبلمان توجه شده و بنابرین عدالت مبلمانی رعایت نشده است. مثلن کوچه های محلات یادشده هنوز فاقد آسفاات هستند یا فضای بصری درهمی دارند و به جز کاربری مسکونی (سکونت گاه) که آن هم جای بحث دارد، از سایر کاربری ها (ورزشی یا فضای سبز)خبری نیست.»
ابراهیم فروزانی نیز معتقد است:«هلیله در محدوده قانونی شهر بوشهر محسوب نمی شود. تنگک ها هم به عنوان سکونت گاه های در حریم ۱۰ کیلومتری نیروگاه از سال ۸۴ دارای طرح شهری تفصیلی و دارای مشکلات بسیارعدیده ای به عنوان بافت های حاشیه ای و مساله دار هستند که بسیار اساسی تر و جدی تر از بحث مبلمان شهری است.»
حسام مقدم اعتقاد دارد: در راستای متوازن ساختن مدیریت و ساماندهی مبلمان شهری در بوشهر باید توجهی نیز به مناطق پیرامونی شود. چون بر این باورست عدم توجه به این مناطق، مبلمان شهری را با «سکته» و «لُکنت» در فضای شهری همراه می کند»
سرانه ی فضاهای سبز بوشهری ها چه قدر است؟!
فضای سبز و پارک های بازی و پارک های محله ای نیز از مواردی است که در مکان یابی و جانمایی آن در سطح بوشهر از عدالت اجتماعی مناطق گوناگون آن برخوردار نشده اند. فضاهای سبز و پارک های محله یی، فضاهای عمومی هستند که باید برای همه ی اقشار جامعه حضور اجتماعی آنها را فراهم کرد.
عباس جاودانی در باره وضعیت فضاهای سبز و پارک های بوشهر می گوید:«سرانه کاربری فضای سبز در شهر بوشهر دومترمربع که از رقم استاندارد آن در کشور(۷ تا۱۲ مترمربع)و جهان بسیار کمتر می باشد.البته بخشی از مشکلات فضای سبز بوشهرمربوط به اقلیم آن می باشد.اما از نظرسرانه اختصاصی ما دچار مشکلاتی مدیریتی هستیم. مثلن سالها در تبلیغ پارک لیان بعنوان فضای سبز نمونه در خاورمیانه از آن اسم می برند اما آنچه مشخص است پیشرفت قابل توجهی نداشته وهنوز مردم وعده تکمیل آن را از مسئولین می شنوند.» این کارشناس حوزه برنامه ریزی و جغرافیای شهری می گوید:«ناهماهنگی بین کاربری فضای سبز وسایر کاربری ها مثلن با کاربری فرهنگی و هنری دیده می شود. در روزگاری که مرتب گفته می شود سرانه مطالعه در کشور، استان و بوشهر پایین است می توان با تخصیص بخشی از فضاهای سبز شهر به محیطی دلنشین برای کتاب خانه و کتاب خوانی استقبال ازاین فضا را بیشتر نمود. نورپردازی مناسب که امروزه فضای بصری خوبی به مبلمان شهر می دهد در پارک های بوشهرتوجه نشده است. پارک شغاب که استقبال خوبی هم از آن می شود از نور کافی برخوردارنیست.»
وی در ادامه می افزاید:«پارکینک خودرو که موضوعی مهم در امر برنامه ریزی شهری است در شهر بوشهرهنوز بلا تکلیف است. فضاهای سبز و پارک های شهر بوشهر به جز درساحل بوشهر فاقد مکان مناسب جهت پارک خودرو می باشند که این امر کارایی این مراکزرا به حداقل رسانده است»
فروزانی نیز ضمن تاکید دوباره بر نبود یک سیستم برنامه ریزی شده و کارآمد در شهرداری بوشهر می گوید:«یکی از دلایل کم کاری در سامان دهی وضعیت پارک های شهر و توسعه ی آن این است که معاونت عمرانی که بیشتر باید به امور اجرایی پروژه ها بپردازد و برای مدیریت اجرایی پروژه ها برنامه ریزی کند، عملن وظیفه تعریف و برنامه ریزی و طراحی پروژه ها را نیز به عهده گرفته و دارای ارتباط سیستماتیک با حوزه شهرسازی، برنامه ریزی و بخش های بهره برداری کننده مانند سازمان پارک ها، حوزه معاونت خدمات شهری، زیباسازی، سازمان فرهنگی و … نمی باشد. به عبارتی هنوز در خود شهرداری ما یک مدیریت یکپارچه و سیستماتیک نداریم. عملن اعتنایی به برنامه های قانونی و جاری نمی شود و پروژه ها به صورت شخصی و سلیقه ای توسط شهرداران، اعضای شورا و یا کسانی که برآنها نفوذ دارند، تعریف و اجرا می شود.»
معماری، پاشنه آشیل دیگر مبلمان شهری بوشهر
با توجه به محلات باقت قدیم و محلات بافت جدید و یا مدرن در بوشهر، ساخت و ساز و معماری بوشهر را به پیچیدگی بیشتری در برنامه ریزی و مبلمان شهری مواجه کرده است و گاه بافت تاریخی بوشهر را در معماری و مبلمان شهری رایج در بوشهر به حاشیه رانده است. از دیگر سو علاوه بر این بی توجهی و بی اهمیتی نزد معماران و مهندسین و مشاورین معماری و شهرسازی، شهرداری نیز گاه خود دست به تخریب منازل باقت قدیم بوشهر می زند، که در روزها و ماه های اخیر از سوی فعالین مدنی و دوستداران میراث فرهنگی هشدارها و بیانیه هایی زیادی را شنیده و خوانده ایم. برخی از صاحب نظران اعتقاد دارند می تواند از ساختار معماری بافت قدیم بوشهر در ساختمان سازی های امروزه نیز بهره گرفت و شهر را از المان های بومی و هویت های فرهنگی و اجتماعی اقلیمی اش تهی نساخت.
محمد ابراهیم فروزانی درباره ی آسیب شناسی معماری در بوشهر در گفت و گو با هامون می گوید:« آسیب های معماری در بوشهر همان هاست که در کل کشور دچار آن هستیم با این تفاوت که در شهرهای بزرگ کشور به علت سودآوری بالاتر و تقاضای برای ساختمان های با کیفیت بهتر چه در زمینه طراحی و چه در زمینه اجرا، شاهد ساخت و ساز به نسبت لوکس تری هستیم. البته تلاش شهرداری، سازمان نظام مهندسی و سازمان مسکن و شهرسازی در سال های اخیر این بوده که به نسبت توان خود و ظرفیت های شهر به لحاظ عوامل ساخت و عوامل اقتصادی به استانداردهای بالاتری برسیم که گمان می کنم اگر وضعیت امروز را با ده سال گذشته مقایسه کنیم حتمن شاهد تغییرات زیادی هستیم. ضمن آنکه در صورتی که بوشهر را با شهرهای هم ردیف خودش با جمعیت حدود ۲۰۰ هزار نفر در کشور مقایسه کنید متوجه خواهید شد که ما از بسیاری از شهرها با فاصله زیادی جلو هستیم. اما نباید فراموش کنیم که معماری ما در کل ایران در یک وضعیت در حال گذار و بحرانی است؛ همانطور که متاسفانه عملن در قوانین و نظام برنامه ریزی امروز کشور چیزی بنام شهرسازی بدان گونه ای که در دنیا جریان دارد، اساسن در ایران تعطیل است»
فروزانی معتقد است:«معماری و شهرسازی در ذات خود اموری فرهنگی و اجتماعی هستند. این مقولات ثمره تمدن و تمدن سازی است و چیزی نیست که با یک نگاه تکنیکال و مهندسی صِرف بشود رفت آنها را از جایی وارد کرد و مردم را وادار به پذیرش آن نمود. البته دولت های ملی و محلی از جمله شهرداری ها در فرآیند ارتقا معماری و ساختار شهرها نقش دارند اما این نقش تنها در کنار مشارکت همه جانبه مردم در قالب بخش خصوصی سرمایه گذار و عموم مردم به عنوان شهروندان در ایجاد خواست و نیاز(تقاضا)، برنامه، طرح، اجرا، حفاظت و نگهداری و باززنده سازی و بازآفرینی ممکن است.»
البته نقش معماری و ساخت و سازها در مبلمان شهری، بسیار برجسته است و چند عوامل انسانی و گروه های متخصص شهری در تدوین و تبیین اصول معماری شهری درگیر و دخیل هستند، که نیازمند آن هست که معماران، شهرسازان و مدیران شهری مرتبط با شهرسازی و معماری نیز در گفت و گو شرکت کنند، که امیدواریم در مجال دیگری به طور اخص به این مهم بپردازیم.
و چند مورد دیگر…
در زمینه ی مبلمان شهری، پارادایم ها و نمونه های دیگر نیز مهم و برجسته هست. زیباسازی، تبلیغات شهری، نبود عوامل مخلل در رفت و آمد و یا سد و معبر عابرین، و … نیز در مقوله ی مبلمان شهری می گنجد. مثلن نمادهای راهنمایی و رانندگی که برای راهنمایی عابرین پیاده و یا رانندگان بکار برده می شود، گاهن در جانمایی ها و مکان یابی دچار مشکل هستند. گاه همین علایم رانندگی و یا تابلوهای تبلیغاتی خود بدل به مشکل می شوند. نمونه های بسیاری از تابلوهای علایم رانندگی و تبلیغاتی در شهر دیده می شود که برای عابرین پیاده سد و معبر ایجاد کرده اند. (بنگرید به تابلوی تبلیغاتی خیابان روبه روی مجتمع پزشکی پارس) یا در بلوار طالقانی و خیابان های دیگر، کف پوشی معابر طوری طراحی و چیدمان شده است، که موزاییک های اطراف درختان از هم پاشیده شده، که علاوه بر نازیبایی منظره، به لحاظ ایمنی نیز برای عابرین مشکل ساز است.
۷
گفت و گوی «هامون» با حمید موذنی؛ نویسنده و منتقد فرهنگی:
بافت قدیم بوشهر، حامل گفتمان های گفت و گو و مدارا
هامون: وضعیت رسیدگی و اهمیت دادن به بافت تاریخی بوشهر را در طراحی و برنامه ریزی شهری و مبلمان شهری بوشهر چه گونه ارزیابی می کنید؟
وضعیت، بسیار تاسف بار است. اگر فعالان مدنی و دوست داران بافت تاریخی بوشهر، موضع گیری نکنند، وضعیت از این هم مصیبت بارتر می شود. متاسفانه جامعه، مدیران شهری و فرهنگی، عاری از دغدغه های حفظ مواریث و احیا آنها هستند و مسئولیت پذیری در حوزه ی رسمی و عمومی، کالایی بدون خریدار است! همین موضوع در وضعیت آنومیک امروزِ ایران که برخی از ناهنجاری ها نیز هنجار شده، موجب سواستفاده ی سوداگران و فرصت طلبان، شده است.
به همین دلایل، متاسفانه هر از چندی شاهد اعدام یک بنای تاریخی هستیم. در واقع، از طرفی مسئولین مدیریت شهری و متولیان میراث فرهنگی، با عدم بذل توجه کافی به این محدوده، باعث کاهش شدید شرایط محیطی و کیفیت زندگی در بافت تاریخی بوشهر گردیده اند و مردم نیز به ناچار به دلیل وضعیت نامناسب کیفیت زندگی و شرایط نامناسب خدمات شهری، حساسیت لازم را نسبت به حفظ این بناهای خلاقانه، هنرمندانه و ارزشمند تاریخی از خود بروز نمی دهند. مدیریت نامناسب و مسئوولیت ناپذیر در کنار بی تفاوتی اجتماعی و البته ترجیح منافع فردی به منافع عمومی( امروزه کاری بسیار معمولی و عرفی شده) راه را برای فرصت طلبان و سودجویان با عناوین و انگیزه های گوناگون باز کرده است.
زنگ خطر بافت قدیم بوشهر مدت هاست به صدا در آمده اما متاسفانه گوش ها کر شده و نگاه ها به موضوعاتی دیگر متوجه شده است. در ۸ سال صدارت دولت قبل، بیشترین آسیب به بافت قدیم بوشهر وارد شد و خوشبختانه با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و ریاست محمد نجفی بر سازمان میراث فرهنگی، بارقه ای از امید نسبت به حفظ و احیا بافت قدیم بوشهر و دیگر مواریث تاریخی و فرهنگی، شکل گرفته است.
هامون: باتوجه به انتشار بیانیه های فعالین اجتماعی و مدنی استان بوشهر در مدت اخیر، نسبت به تخریب ساختمان های بافت قدیمی بوشهر، چنین تخریب ها و بی توجهی هایی چه قدر در آسیب پذیر کردن هویت مبلمان شهری بوشهر تاثیر گذار است؟
بدون شک تاثیرات منفی فراوانی دارد. بافت قدیم بوشهر، جدا از ارزش تاریخی، نمونه ی منحصر به فردی از هنر معماری است. معماری بناهای بافت«هندو اروپایی» و تعاملی است و به لحاظ ریخت فضاهای عمومی، انسجام بخش و «گفت و گو محور» است. درواقع، به لحاظ جامعه شناختی، بافت قدیم بوشهر، حامل گفتمانهایِ اعتدال، تعامل، گفت و گو و مدارا می باشد. از هر منظری که به این بافت نگاه شود می توان ارزش و ثروت را در آن مشاهده نمود. می توان اذعان داشت که شرایط هنجار زدای اجتماعی به همراه مسئولیت گریزی و سقوط روح طبقه ی متوسط شهری در بوشهر به کم توجهی و بی توجهی به این بافت منجر شده است. خوشبختانه «شبکه های اجتماعی» تا حدودی «نبود جامعه ی مدنی پویا» را جبران می کنند و اخبار و اطلاعات و ایجاد حساسیت نسبت به حفظ بافت قدیم در آنجا جاری و ساری است.
هامون: برای اهمیت دادن به بافت تاریخی بوشهر در مبلمان شهری چه راهکارهایی را ارایه می دهید؟
در این زمینه من تخصصی ندارم اما به عنوان یک فعال مدنی تلاش ما معطوف به ایجاد حساسیت بر روی بافت و متوجه کردن افکار عمومی به ارزش های آن و هشدار به مسئولان است. با این همه مسئولان شهری لازم است با وضع قوانین مناسب، روح بافت قدیم را به بافت جدید منتقل نمایند. این انتقال روح که در طراحی مبلمان شهری می بایست خود را نشان دهد تنها با وضع قوانین و آموزش و آگاهی سازی انجام می شود. بدون شک استفاده از المان های معماری بافت قدیم در طراحی های معماری جدید و ارائه طراحی های تلفیقی و پست مدرن و یا بهره برداری از فضای سبز قدیم بوشهر که در آن گل های کاغذی در کنار پنجره های زیبا با هلال های رنگی وضعیتی شاعرانه را رقم می زد می تواند احیاگر روح قدیم در کالبد جدید شهری باشد. تا آنجا که من مطالعه کرده و یا دیده ام نیز در برخی از شهرهای کهن اروپا، نما را همان نمای قدیم مرمت می کنند و یا احیا می سازند اما در پشت آن معماری مدرن قرار دارد . با این رویکرد هم نحوه ی زندگی و یا زیست اداری، مدرن است و هم اینکه نمای آن قدیمی است و روح تاریخی شهر نیز در آن، جریان دارد.
بدون شک هر چه مبلمان شهری با اقلیم، فرهنگ و هویت متناسب تر باشد تاثیرات مثبت روانی بر جای گذاشته و شهروندان احساس بهتری دارند. در این زمینه بهتر است قوانین لازم وضع و آگاهی رسانی و تبلیغات کافی صورت گیرد.
هامون: ارزیابی جامعه شناختی شما از بافت تاریخی منازل و ساختمان های بوشهر به لحاظ هویتی چیست؟
نگاه کنید در دنیای جدید، هویت ها کارکردی بسیار تاثیر گذار دارند. هویت ها یا توسط سنت گرایان وضعیت تقابلی و تدافعی دارند و یا از منظر نوگرایان و مدرن ها، رویکرد تعاملی و روند رو به توسعه دارند. هویت تاریخی بوشهر به گونه ای است که می تواند ایجاد پارادکس نماید یعنی حتا سنت گرایان بوشهری برای باز آفرینی هویت خود ارزش های مدرن را احیا می سازند و این همان است که مدرن ها هم می خواهند. در نتیجه بوشهر از این منظر هویتی تعاملی و همه زمانی برای زیست مسالمت آمیز دارد. کشورهای توسعه یافته از میراث فرهنگی خود به عنوان میراث جهانی یاد می کنند و به عنوان ثروت ملی از آن استفاده می برند. بنا به همین دلایل، صنعت توریسم بخش مهمی از توان خود را در باز آفرینی مواریث قدیم، سرمایه گذاری می کند زیرا این سرمایه گذاری به عنوان درآمدی استمراری به کمک اقتصاد می آید. بافت قدیم بوشهر متاثر از گفتمان حاکم بر زیست مردم این بندر، تعاملی و روادارانه شکل گرفته است. معماری آن به سبک «هندواروپایی» است و در کوچه های آن اهل تسنن، تشیع ، کلیمی و یهودی از کنار هم گذر گرده و بعد از سلام و احوال پرسی، هر کس به عبادتگاه خود می رفت. موسیقی شکل گرفته در این بافت نیز تعاملی و چند فرهنگی است. در واقع بوشهر، بندر و یا شهری، پلورال(تکثرگرا) است. بافت قدیم بوشهر و مدل زیست مردم این بندر، می تواند الگویی برای گذار ما از گفتمان افراط و تقابل به اعتدال و تعامل باشد. به همین دلیل می توان از این الگو به عنوان «مکتب بوشهر» یاد کرد و بر اساس آن پارادایم (الگوی) جزمیت را با اعتدال و تفاهم تعویض نمود. مسئولان میراث فرهنگی بوشهر، فعالان مدنی و مدیران استانی می توانند این خصایص اجتماعی و فرهنگی بوشهر را در قالب یک طرح به دولت اعتدال حسن روحانی ارایه نمایند و ضمن توجه دولت به «مکتب بوشهر»، دولت را به توجه بیشتر در بهبود، بازسازی و احیا این بندر تشویق نمایند. برگزاری همایش در تهران و بوشهر و با حضور مسئولان ملی و محلی و فعالان مدنی با عناوین« مکتب بوشهر، اعتدال و گفت و گو» و یا «بافت قدیم بوشهر، انسجام و اعتدال» و یا مواردی دیگر می تواند گام اول در این راه باشد.
۸
گفت و گوی «هامون» با دکتر محمود جمهیری، دانش آموخته ی دکترای تخصصی شهرسازی
مبلمان شهری بوشهر فاقد المان های هویت بخشی بومی
رضا شبانکاره
اشاره: دکتر محمود جمهیری، دکترای تخصصی شهر سازی (طراحی و برنامه ریزی شهری و منطقه ای)، عضو سازمان نظام مهندسی ساختمان های استان بوشهر و مدرس دانشگاه در بوشهر است. در این مجال فرصتی دست داد تا با وی، در باب وضعیت مبلمان شهری و طراحی فضاهای عمومی شهر بوشهر با وی به گفت و گو بنشینیم.
هامون: تلقی و باور شما از مبلمان و طراحی شهری چیست؟
جمهیری: مبلمان شهری در واقع اسباب و اثاثیه شهر قلمداد می شود. مبلمان شهر برای آسایش، راحتی و استفاده مناسب از فضاهای شهری است. عمومی بودن فضای شهری نیز اقتضا می کند که مبلمان شهری استفاده همگانی داشته باشد. برای جذابیت این عملکرد و خصلت ِ دعوت کنندگی، مبلمان شهری باید واجد حظ بصری و جنبه های زیبایی شناختی باشد. از سوی دیگر مبلمان شهر بدلیل تنوع و کثرت آن دارای گوناگونی در استفاده، طرح، رنگ، جنس، اندازه و ابعاد در سطح و حجم، مصالح و … می باشد. از این روی معمولن بکارگیری مبلمان های شهری بسته به تناسب جا و مکان و نوع کاربری فضاها بهتر است از الگوها و مفاهیم خاص همان کاربری استفاده شود. اساسن بین مبلمان و المان شهری تفاوت های باید قایل شد، گرچه در مواردی مبلمان شهری می تواند یک المان باشد؛ اما الزامی برای این که مبلمان شهری المان وار ساخته شود وجود ندارد. هریک از این ها دارای کارکرد مخصوص به خود هستند. مبلمان ها در واقع برای استفاده و آسایش است و مرتبن نیز مورد استفاده بود و مانند اسباب و اثاثیه منزل هستند که نیاز به تعویض و نوسازی و مراقبت دارند. اما المان ها عمومن ثابت و همیشگی می باشند.
در طراحی شهری، و ایجاد فضاهای باز و جمعی شهری مبلمان و المان ها، می توانند آینه ای از خلاقیت، هویت و رویدادهای شهر باشند که در القا هویت و فرهنگ شهر حرف اول را می زنند و بهتر است طوری طراحی شوند که به حفظ حس مکان بیانجامند، این روش طراحی به مکان هویت می دهد، هویتی که ناشی از خلاقیت (آثار هنری زمان حاضر)، سابقه تاریخی با ارزش و پایداری (آینده نگری) است. پس بهتر است همه جانبه و جامع اندیش باشیم و فقط به زیبایی که به سطح طراحی محدود است توجه نکنیم و همواره داستان پنهان در اشیا را ببینیم و آن را به دست آیندگان بسپریم. در واقع به مفهوم شهرنشینی در کالبد شهرها بنگریم.
هامون: مبلمان شهری کنونی بوشهر برخوردار از چه المان هایی است و چه مواردی برای دست یابی بهتر به مبلمان شهری در آن مشاهده نمی شود؟
جمهیری: مبلمان شهری بوشهر در کلیت خود فاقد المان های هویت بخشی شهر بوشهر است.
در مواردی مبلمان ها و یا المان های شهر سعی نموده اند تا حرفی بزنند اما این حرف ها مانند سخنانی است که در گلو خاموش گردیده است. در کمتر آثار نوین شهر جذابیت های هنری که واجد ارزش های بصری اند قابل رویت است. شهر به طور عموم فاقد المان های با هویت تاریخی است. بر خلاف گذشته پربار که در شهرسازی بوشهر وجود دارد و بافت کهن شهر را به عنوان یک بافت منحصر به فرد درآورده، اما اکنون نه از گذشته چیزی داریم و نه آینده ی امیدوار کننده یی پیش رویمان می بینیم.
با توجه به محل قرار گیری مبلمان شهری که فضاهای شهری قلمداد می شوند لازم است ابتدا به اختصار در باره فضای شهری مقدمه ای مطرح کنم. شهر بوشهر بدلیل ساختار خاص آن و همجواری با دریا (خلیج فارس) از یک فضای خطی ساحلی برخوردار است. این نوار ساحلی به دلیل جذابیت خود اغلب افراد و گروه های اجتماعی و امکانات و تاسیسات را به سوی خود جذب نموده است. سایر فضاهای شهری توان رقابت با نوار ساحلی را ندارند. وجود سطحی گسترده و متنوع از ترکیب دریا و زمین و فضاهای مصنوع این قابلیت را در نوار ساحلی افزوده است. تمرکز جمعیت و فعالیت را در این نوار به خوبی می توان مشاهده کرد. سایر فضاهایی که توانسته اند جاذب باشند با بهره گیری از این جذابیت است که امکان جذب را برای خود به وجود آورده اند. در محدوده زندگی اجتماعی شهری، شهر فاقد فضاهای باز و فضاهای اجتماعی و جمعی است. فضاهای موجود نیز از اسباب و اثاثیه کافی برخوردار نیستند. در توزیع این فضاها در شهر و نتیجتن مبلمان شهری توازنی وجود ندارد و توزیع این فضاها نیز عادلانه نمی باشد. با این همه، وضعیت کنونی مبلمان شهری در فضاهای شهر از یک مقبولیت تقریبن متوسط – رو به پایین- برخوردار است. این موضوع با توجه به تحقیقات انجام شده و مطالعات صورت گرفته در شهر نشان داده شده است. برای بهبود این شرایط نیاز به جانمایی و مکان یابی فضاهای عمومی می باشد و با گسترش فضاهای شهری امکانات لازم را برای نصب مبلمان شهری فراهم کنیم. با تغییر کاربری های فضاهای سبز و باز به شدت جلوگیری شود. در طرح های توسعه جدید حتا در توسعه های یک هکتاری، فضاهای باز و جمعی طراحی شده و مورد توجه قرار گیرد. باید از تخریب فضاهای ساخته شده عمومی جلوگیری شود. آموزش شهروندان و ارتقای سطح فرهنگ عمومی برای حفاظت از مبلمان شهری مورد توجه قرار گیرد. جلب مشارکت مردم به معنای حقیقی آن صورت گرفته و به مدیریت شهری با رویکرد مشارکت همگانی توجه ویژه شده و این مهم سرلوحه همه مدیران شهری قرار گیرد.
هامون: مبلمان شهری کنونی بوشهر چه پیوندی با فرهنگ بوشهر دارد و اصولن قایل به این پیوند هستید؟ چرا؟
جمهیری:اساسن باید به این نکته توجه کنیم که رفتار انسان ها برخاسته از فرهنگ آنهاست. این رفتارها در تمامی جنبه های رفتاری انسان بروز و ظهور دارد. شهر بوشهر به دلیل فرهنگ خاص خود و سابقه دیرینه بندری بودن و ارتباط با فرهنگ های مختلف و دیگر جهان دارای غنای فرهنگی خاصی است. شناخت این فرهنگ می تواند راهنمای ما در طراحی حال و آینده باشد. متاسفانه باید اذعان نمود ما در طراحی های شهری در حال حاضر دچار نوعی انقطاع گردیده ایم. بریدن از گذشته، حسرت خوردن، فراموش کردن حال و در آرزوی دست نیافتنی آینده. روشی است که هرگز ره به جایی نمی برد. انسان های کم حوصله ای شده ایم که در زمان کار کردن، فقط حسرت گذشته را می خوریم و بر ویرانه های آن اشک می ریزیم. پیوند با گذشته لازم و ضروری است اما نه برای حسرت خوردن، بلکه برای آموختن، برای درانداختن طرحی نو، برای باور کردن، برای تجربه کردن. در حال حاضر پیوندها با فرهنگ گذشته گسسته است. تارهای بسیار نازکی باقی مانده است که به شدت در حال پوسیدن است؛ این حرفها را نه به این دلیل می گویم که آثار تاریخی ما در حال خراب شدن است و یا کسی توجهی به تخریب های بافت کهن نمی کند. بلکه به این دلیل می گویم که نه تنها از گذشتگان چیزی نیاموخته ایم بلکه اکنون خود را هم فراموش کرده ایم. ما هیچ الزامی نداریم که از گذشتگان تقلید کنیم بلکه صرفن از آنان بیاموزیم. به عنوان مثال از سالهای دور و درازی که از عمر شهرداری در بوشهر می گذرد تا کنون نتوانسته ایم حتا یک میدان ساده مانند میدان کوتی در محلات جدید برای زندگی جدید بیافرینیم و از نشستن و قدم زدن در آن لذت ببریم. حتا میدان کوتی را نیز با طرح جدید به تعدادی فنس و فضاهایی برای عبور خاص تبدیل کرده ایم. فضایی که خود چند منظوره طراحی شده بود و امکان استفاده همگانی داشت، حالا فقط در زمان و برای افرادی خاص قابل استفاده است.
از این هم فاجعه بارتر آنست که آثار طبیعی را نیز تخریب کرده ایم و به جای آن آثاری مصنوعی ساخته ایم که واجد نیمی از ارزش های طبیعی آن نیست. اگر به فضاهای موجود در محلات قدیمی (منظورم محلات بافت کهن شهر نیست، بلکه محلات دیگر شهر) نگاه کنیم می بینیم که همه فضاهای باز و فضاهای جمعی و بازی کودکان را از بین برده ایم. زمین های ورزش ساخته ایم و… اما هرگز نتوانسته ایم جمعی کوچک از محله ای اجتماعی را به وجود آوریم. همه شهر را و همه فضاهای باز را به بنا و ساختمان های نامانوس تبدیل کرده ایم. بهترین اقدامات ما تبدیل فضاهای کوچک جلوی مساجد به پارکینگ اتومبیل است. یعنی هرجا که نتوانسته ایم بتن و آهن بکاریم ماشین و اتومبیل کاشته ایم. اینها هنر ما در پیوند با گذشته است.
هامون: با توجه به برخوردار بودن بوشهر از دریا و فضای اقلیمی خاص و منحصر به فرد، مبلمان این بخش شهر(بندر) چه قدر متناسب با اقلیم بوشهر هست و این جانمایی و مکان یابی کنونی را در استفاده از مبلمان شهری چه گونه ارزیابی می کنید؟
اصولن نوار ساحلی بوشهر بر خلاف جاذبه های قوی و قدرتمند خود و امکانات طبیعی به دلیل طراحی نامناسب، حذف جاذبه های طبیعی ساحلی، استقرار کاربری های ناسازگار و حتا متضاد، مدیریت غیر اصولی از جنبه کنترل و نظارت یکی از بهترین فضاهای شهری است که به شکل نامناسبی بروز نموده است. استفاده از آن در روزهای به خصوص در روزهایی از سال که انسان به شدت به آن نیاز دارد، به دلیل فقر شدید امکانات و مبلمان مناسب قابل استفاده نیست. طراحی و اجرای طرح های ساحلی به شدت فقیر و ناسازگار با طبیعت آن است. هرچند که در ارایه جزییات و امکانات کوچک آن می توان آثاری از طراحی شهری ملاحظه نمود، اما در اصل طراحی، اشکالات اساسی وجود دارد که بعضن نیز غیر قابل بازگشت می باشد.
هامون: مهم ترین ضعف مبلمان شهری بخش ساحلی را چه موردی می دانید؟
مهمترین ضعف آن حذف این نوار از ساحلی بودن است و در واقع مفهوم ساحل در این طراحی حذف شده است. طراحی به نحوی است که استفاده زمانی (استفاده در ساعات مختلف روز و در فصل های مختلف) در آن مفهوم خود را از دست داده است. از این جهت طراحی فضا و مبلمان آن در انطباق با عملکرد حقیقی ساحل، با اقلیم (میکرو اقلیم آن) نه تنها سازگار نیست بلکه در بسیاری موارد متضاد است. در این فضا ارتباط حرکت سواره و پیاده، مکان یابی فعالیت ها، فعالیت های زمانی، امنیت و ایمنی محل های رفتارهای اجتماعی، برآوردن نیازهای بیولوژیک (سموم، آلودگیها و خطرات)، ارتباطات بصری، جذابیت های طبیعی همه به نحو محسوسی فاقد اعتبار شده اند. این فضا گویی یک فضای نامحدوده و باز برای پیاده روی (نه چندان امن) می باشد. با وجود آنکه ریز فضاهای موجود در چند نقطه از جنبه طراحی شهری قابل درک اند، اما نه تنها طراحی و اجرای کل مجموعه فضا بر مبنای اقلیم نیست بلکه بر مبنای اصول عام شهرسازی و طراحی شهری نیز نمی باشد. به همین نسبت و بیش از این نیز مبلمان موجود در این فضا با مشکل مواجه است. مثلن یکی از مبلمان های موجود که در هرفضای دیگری نیز قابل مشاهده است، وجود نیمکت ها برای نشستن است. تکلیف این نیمکت ها برای آسایش، آرامش، مدت زمان نشستن، ایمنی و دید و منظر نامعین است، به همین لحاظ مرتبن توسط استفاده کنندگان تغییر جهت داده می شوند به نحوی که اندیشه وندالیسم را تشدید می کند. موج دریا و تنوع آن، جزر و مد، عظمت و بزرگی دریا، آرامش بخش بودن، هیجان و اضطراب، افق و غروب دریا، به هم پیوستن زمین و آسمان، غنا و ثروت دریا، عمق، بهره مندی و نعمت دادن بی منت، لطافت و نرمی (شن های ساحل) و … همه مفاهیم قابل درک از دریا و ساحل و اقلیم این محدوده است که در طراحی ها و مبلمان ها فقط استفاده اندکی از آن ها صورت گرفته است.
هامون: به نظر می رشد محلات شهر به صورت یکسان و عادلانه از امکانات و مبلمان شهری برخوردار نیستند، چرا محلات حاشیه ی مرکز شهر امکانات کمتری دارند؟ محلاتی (مانند تنگک، امام زاده، سرتل و…. فاقد مبلمان شهری مناسب هستند؟
متاسفانه توزیع عادلانه امکانات در شهرها از مهمترین و بزرگترین مشکلات شهری است که حل آن نیاز به انجام کارهای منطقی و اصولی دارد. مدیریت شهری از جنبه برنامه ریزی و اجرا اصلی ترین عامل است. در شهر بوشهر این مهم بنا به دلایل ذکر شده وجود نداشته است. ارایه نمونه های مختلف از عدم توزیع عادلانه در شهر و عدم توجه به زندگی اجتماعی در محلات می تواند بیانگر این مدعای شما باشد. وجود عوامل برون زای مدیریت شهری نیز باعث تشدید این توزیع ناعادلانه گردیده اند.
هامون: وقتی در سطح شهر به بازید مبلمان شهری می پردازی،، طراحی مناسبی در مکان یابی و جانمایی معابر و… برای حضور اجتماعی اقلیت های شهری (کودکان، سالمندان، معلولین و…) شاهد نیستیم، برای مناسب سازی و توسعه بخشی مناسب برای اقلیت های مدنی چه راهکارهایی را پیشنهاد می دهید؟
قبل از هرچیز لازم است توضیح دهم که موضع من در رابطه با این پرسش یک موضع اعتقادی از باور علمی و از جنبه شهرسازی انسان گرایانه است و با به کاربردن لفظ اقلیت برای این شهروندان به شدت مخالفم. این موضع من جنبه تعارف و یا برای خوش آمد کسی نیست، اقلیت مفهومی است در مقابل اکثریت. به باور من کودکان و سالمندان و معلولان اقلیتی در برابر اکثریت نیستند بلکه اعضای یک جامعه اند که می توانند اعضای یک اکثریت و یا یک اقلیت باشند. این سخن به دلیل «بار مفهومی» آن در این مورد کاربردی ندارد.
به عنوان مثال در بسیاری از موارد وقتی اقلیتی خواسته ای دارند می توان از آن چشم پوشی کرد و یا به صورت ویژه آن را بر طرف نمود و یا حتا از اقلیت درخواست نمود تا نیاز خود را به تنهایی برطرف نمایند و یا در جای دیگری آن را برآورده کنند، اما در این مورد موضوع متفاوت است. برای این دسته از افراد- حتا اگر یک نفر باشند- لازم است تا برای آنها امکانات لازم را فراهم نمود. این افراد در واقع جزو مالکان شهر هستند. شهر دارای «مالکیت مشاع» همه شهروندان ساکن آن است. این افراد هم در این زمینه هیچ تفاوتی با دیگران ندارند. بنا براین حق دارند، چون مالک اند. پس حق حضور دارند، چون مالک اند حق نظارت دارند، و حق دخالت در اداره ی شهر را دارند. این حقوق آنهاست، پس هرجایی که فضای شهری است، این افراد هم حق حضور و استفاده دارند و الزامن حتا اگر یک نفر هم باشند باید امکانات مناسب سازی شده آنها در فضای شهری تعبیه شود. با این سخن شما که برای کودکان، سالمندان، معلولین و… امکانات مناسب در شهر وجود ندارد، موافقم و لازم است تا در این زمینه براساس مقررات مربوطه و قانون جامع حمایت از معلولین (مصوب اردی بهشت ۱۳۸۶ مجلس شورای اسلامی) و دست یابی به اصول شهر دوستدار کودک و سالمند اقدام شود.
هامون: وضعیت پارک های شهر، فضاهای سبز در مبلمان شهری بوشهر را چه گونه ارزیابی می کنید؟
لازم است تا پارک ها و فضاهای سبز به تناوب در محلات توزیع شود. در گذشته چندین بار سخنانی گفته ام و مطالبی را نوشته ام که در آنها بر «محله محوری» و «مدیریت محله» تاکید داشته ام. این نوع نگرش در واقع توزیع امکانات در همه جای شهر را امکان پذیر می کند. همه محلات از حداقل امکانات مورد لزوم خود باید بهره مند شود. شورای شهر سابق تا حدودی این سخنان را شنید و به بخشی از آن عمل نمود. اما این نگرش و این شیوه راهی سخت و دشوار است، عزم راسخ و باور عمیق می تواند به آن جلوه ببخشد.
یکی از موارد «محله محوری» توزیع فضاهای شهری در محلات است. که هم اکنون بسیاری از محلات از این امر در رنج هستند. پارک کودک، فضاهای باز و فضاهای جمعی ، دسترسی سریع به حمل و نقل همگانی، امنیت و ایمنی از خطرات و سموم و بزه کاری و … حق همه محلات شهر و ساکنان آن است. کارهایی صورت گرفته اما این کارها کم و اندک هستند.
هامون: از منظرطراحی شهری و آسیب شناسی، مشکلات معماری رایج ساختمان ها و ساخت و سازهای بوشهر را در چه مواردی می بینید؟
المان های شــهری از اجزای مهم مبلمان شهری می باشــد که می تواند در ارتقــای حس مکان و هویت شــهروندان تأثیر بســزایی داشته باشد و بهتر است از نظر گرافیکی طوری طراحی شوند کــه بــا محیطی کــه در آن هســتند به صورت منطقــی و بصری ترکیب شــده و با این ترکیب ســبب به وجود آمدن علایمی شوند که به طور اثرگذار با مردم ارتبــاط برقرار کنند و از آن جمله می توان به مجســمه ها و نمادهــای میدان ها و خیابان ها اشاره کرد که طراحی درست و مناسب آنها حایز اهمیت اســت. در واقع این حرکت در صورتــی می تواند به خوبی هدایت شــود که در حیطــه هویت و منظر شــهری گام بردارد و این مســتلزم آن اســت که طراحی مجســمه ها در کانون توجه شهروندان و آمدوشدهای جمعیتی اعمال شود، چرا که در این مکان هاست که این علایم می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
مثل قرار دادن مجسمه از یک شخصیت تاریخی، در میدانی که با آن مجســمه مانوس باشد و خاطرات و وقایع گذشته را برای شهروندان آن محیط القا کند که در همین حیطه دو عامل مهم تأثیرگذار است: اولین عامل؛ زیبایی آن اســت چرا که در وهله اول، نمــا و ظاهر یک شی به نظر می آید و این زیبایی را که با هنر آمیخته می شــود به سادگی و بدون ابهام برای تمام اقشار جامعه می توان به تصویر کشید. دومین عامل؛ مقیاس و موقعیت مکانی مناسب این المان هاســت که با چه مقیاس و در کجا قرار نشــان دادن عظمت و اهمیت می گیرد. مضامین این المان ها و مجســمه ها با جانمایی و چیدمانشان در شهر از جمله نکات مؤثر در القای حس مکان آن منطقه می باشد، برای مثال مجسمه ها با مضامینی چون عاطفی، مذهبــی، تاریخی، فرهنگی، سیاســی، ادبی، علمی و … می باشــد، که طراحی درســت و جانمایی مناســب آنها علاوه بــر اینکه به ارتقای کیفیت منظر و هویت شهری می انجامد، می تواند در راســتای بالا بردن سطح آگاهی و دانش مردم نیز ایفای نقش کند، حتا برای کســانی که برای اولیــن بار با آن المان رو به رو می شــوند، خود نیز می تواند در خلق هویت جدید برای آن فرد کوشا باشــد و دیــدن دوباره آن خاطــره ای را در ذهن عینیت بخشد.
امروزه تجربه و کاربرد عناصر شهری نشان داده که استفاده از تجهیزات و مبلمان مناسب تا چه انــدازه می تواند اثر مثبتی بر روی شــهروندان و اســتفاده کنندگان از محیط های شــهری داشته باشــد.
۹
مبلمان معلولین
درنگی بر آسیب شناسی مبلمان شهری بوشهر- ویژه معلولین
عباس جاودانی
شهر برای تمام افراد طراحی و ساخته می شود و همه افراد حق دارند از امکانات آن استفاده نمایند. با این وجود گروهی از افراد جامعه مانند معلولان( نابینایان، ناشنوایان، ناتوانان جسمی- حرکتی و ذهنی و…) به خاطر شرایط و موقعیتی که دارند از دستیابی به حقوق کاملشان محروم مانده اند. هر چند که نص صریح سازمان ملل است که معلولان حق دارند از امکاناتی بر خوردار باشند که بتوانند به طور مستقل در جامعه حضور پیدا کنند و زندگی کنند. در ماده ۲ قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در کشورمان نیز آمده: «کلیه وزارتخانه ها، موسسات و سازمان ها و شرکت های دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظف اند در طراحی، تولید و احداث ساختمان ها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهره مندی آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم شود.»
موارد بالا به بخشی از مبلمان شهر ویژه معلولان اشاره دارد. اما بانگاهی به آنچه قانون گفته و شرایط موجود، می بینیم که بیشترموارد یاد شده در شهرهای کشورمان اجرایی نشده است.
پروفسور “سایمون بل” پژوهشگر حوزه شهری و استاد دانشگاه ادینبورگ انگلستان در بازدیدی که از تهران داشته می نویسد: من ساکن شهر ادینبورگ هستم، در این شهر دسترسی به فضاهای باز برای تمام افراد از جمله سالمندان و معلولان کاملن امکانپذیر است و جزیئات به دقت بررسی شده است. موتور سوارها و رانندگان اتومبیل ها به هیچوجه وارد پیاده رو نمی شوند و تمامی پیاده روها دارای یک رمپ مخصوص جهت عبور معلولان است. ولی من در کمال تعجب دیدم که در شهر تهران در ابتدای بسیاری از پیاده روها موانعی کار گذاشته شده تا موتورسوار ها و ماشین ها امکان ورود نداشته باشند. هر چقدر فکر کردم که معلولان چطور از این موانع عبور می کنند به نتیجه ای نرسیدم. همچنین در پیاده روها سنگ فرش هایی تعبیه شده است برای هدایت نابینایان ولی به هیچوجه اصول اجرای بین المللی در آن بکار نرفته است.این مورد مشت نمونه خروار توجه به مبلمان شهری ویژه معلولان در کشور است. شهر بوشهر بخاطر موقیعیت بندری و مرکزیت سیاسی، علیرغم امکانات مالی خوبی که دارد نتوانسته در حق این قشر از جامعه کارهای لازم را انجام دهد. که این امر باعث انزوای معلولان شده و پیامد این انزوا در درازمدت هزینه های گزاف اجتماعی- اقتصادی را برای جامعه در پی خواهد داشت. از جمله نیازهای یک معلول مانند دیگر افراد عادی حضور در جامعه می باشد اما سیستم ناکارآمد حمل و نقل عمومی عملن این امکان را از آنان گرفته است. نوع اتوبوس ها و تاکسی ها ی شهری موجود در شهر بوشهر فاقد رمپ های متحرک برای سوار یا پیاده شدن افراد معلول با صندلی چرخدار (ویلچر) هستند. در داخل اتوبوس ها و تاکسی ها نیز جایی مناسب برای قرار گرفتن ویلچر در نظر گرفته نشده است. خیابان های شهر برای تردد نابینایان و ناشنوایان مناسب سازی نشده و فضای مخصوصی در پیاده روها برای عبور آنان پیش بینی نگردیده است. معمولن برروی پایه چراغ های راهنمایی رانندگی وسیله ای برای افراد نابینا نصب می شود که می توانند بفهمند که چراغ سبز یا قرمز است، اما در بوشهر چنین چیزی به چشم نمی خورد. به علت قیمت بالا و عدم حمایت مالی مناسب از این قشر ویلچرهای موجود در شهر بوشهر فاقد موتور بوده و دستی می باشند که این امر استفاده از آن را برای مسافت های دور غیر ممکن نموده است. مناسب سازی در داخل ساختمان ها و اماکن عمومی نیز بدرستی انجام نگرفته است. مثلن مطب بیشتر پزشکان متخصص در طبقات دوم وسوم ساختمان های خیابان امام(سنگی) واقع شده اند که فاقد آسانسور مخصوص معلولان می باشند. به سرویس های بهداشتی ویژه معلولان که بسیار ضروری است در اغلب مراکز خصوصی و دولتی شهر مانند پارک شغاب، دانشگاه آزاد بوشهر و اداره کل آموزش و پرورش استان توجهی نشده است. در بخش های تجاری شهر مانند پاساژ لیان، آزادگان و ملت وجود مانع، اختلاف ارتفاع سطوح و نبود صندلی های چرخدار و سبدهای خاص معلولان امکان تردد در تمام غرفه ها را غیر ممکن ساخته است. باجه های خودپرداز بانک ها با ارتفاع زیاد از سطح زمین برای استفاده معلولان مناسب نیست. رمپ خودپرداز بانک تجارت خیابان سنگی علاوه بر اینکه بخشی از پیاده رو را اشغال نموده به علت شیب تند مناسب برای استفاده آن ها نمی باشد. هر چند خدمات اندکی از سوی برخی ادارات برای معلولان انجام گرفته که ناکافی است. ایجاد کیوسک تلفن همگانی ویژه معلولان در کنار کیوسک های عادی در چند نقطه شهر از جمله در جنب مخابرات مرکزی شهر نمونه ای از این خدمات می باشد. اگر از بحث مشکلات تردد و سفر معلولان صرف نظر کنیم در شهر بوشهر مکان های خاصی که آ نان بتوانند اوقات فراغت خود را در آن سپری کنند اندک می باشند. مثلن کدام پارک شهر برای معلولان جسمی- حرکتی مناسب سازی شده؟ در فضای ساحلی شهر سهم آن ها چه مقدار است؟ در کدام پارکینگ شهر جای مخصوصی برای پارک وسایط نقلیه آن ها وجود دارد؟ شهرداری که متولی مستقیم ارایه خدمات شهری به شهروندان می باشد نتوانسته عدالت خدماتی خود را نسبت به معلولان بوشهر ادا نماید. شایسته است مسئولان استان وبخصوص اداره بهزیستی به عنوان یک نهاد مسئول گام های ارزنده تری را در راستای احقاق حق معلولان بردارند. البته برخی از نهاد های دولتی مانند کتابخانه مصلحیان با راه اندازی بخش ویژه نابینایان توانسته اند سهمی در پر کردن اوقات فراغت این قشر از جامعه داشته باشند. باید پذیرفت که معلولان بخشی از پازل توسعه هر جامعه بشمار می روند که بی توجهی به آن یعنی محروم شدن جامعه از یکی از اهرم های های توسعه است. آنها سرشار از پتانسیل های نهفته اند که با برنامه ریزی مناسب می توان توان های بالقوه آنان را به بالفعل تبدیل نمود. درخشش معلولان هم استانی در میادین ورزشی نمونه ای از این توانمندی هاست. مبلمان شهری خاص معلولان در بیرون کشیدن آنان از کنج خانه ها نقش ممتازی داشته ومی توان گفت که در موفقیت آنان سهیم می باشند. نظر به اهمیت مبلمان شهری در پیشرفت جامعه معلولان لازم است در مبلمان شهری بوشهر بازنگری شود تا معلولان این شهر حضوری پررنگ تر در جامعه داشته باشند.
*کارشناس ارشد برنامه ریزی و جغرافیای شهری
۱۰
محیط زیست، آب، هوا، درخت
گزارشی در خصوص بی تفاوتی به محیط زیست در بوشهر
مهدیه امیری
۱. محیط زیست به مجموعه عوامل زیستی و محیطی اطلاق می شود که به انسان وفعالیت های او مربوط می باشد. محیط زیست بر مجموعه ای از زندگی یک فرد یا گونه های متفاوت تاثیر می گذارد و یا تاثیر می پذیرد. عوامل طبیعی مانند آب، هوا، گیاهان، اتمسفرو … انسان را احاطه کرده اند و هر نوع تغییری درآنها باعث تغییر درروند زندگی انسان و عوامل موثر بر ان می شود. عوامل زیست محیطی می تواند جامعه را از خطر بیماری های روحی وروانی و جسمی نجات دهد. زمانی که محیط زیست سالمی برای زندگی وجود داشته باشد، بیماری ها کمتر به سراغ انسان می اید. با تخریب هر بخش از محیط زیست بخشی از وجود انسان نیز تخریب می گردد و این امر سبب تضعیف روحیه ی وی می شود. تخریب محیط زیست یعنی نابودی انسان. متاسفانه درجامعه کنونی ما، از معجزه ی محیط زیست سالم؛ کسی خبر زیادی ندارد و با محیط زیست به عنوان ابزاری برای رسیدن به صنعتی شدن برخورد می گردد. ما روزانه شاهد قطع درختان جنگل، خشکی تالاب ها و دریاچه ها، تهدید و تخریب باغ ها، آلودگی های هوا و دریا و… هستیم و به آسانی از کنار آنها می گذریم و این امر باعث گردیده که مشکلات زیست محیطی را مشکلاتی حاشیه ای و بی اهمیت بدانیم. به طور مثال در شهر بوشهر درختان کاشته شده در حاشیه خیابان توسط برخی ادارات به بهانه های مختلف از جمله نصب تیرهای برق، قلع و قمع می شود و فضای سبزشهرداری بوشهر که از جمله مهم ترین وظیفه ی آن ” سبز نگه داشتن پارک ها، میادین، سطوح فضای سبز و انجام هر گونه تحقیقات علمی و کشاورزی در ارتباط با مسائل فضای سبز و طرح و برنامه ریزی در جهت گسترش این امر و ارائه خط مشی های اساسی و بنیادی و پیگیری اجرای قانون حفظ و گسترش فضای سبز در شهر و سایر مقررات مرتبط در این زمینه می باشد” تنها در گفت وگو با چند سایت خبری در این خصوص اکتفا می کند و…. “در خلیج فارس نیز آلودگیهای مختلف شدت یافته است. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۱ یک مقام مسئول در سازمان محیط زیست ایران اعلام کرد سالانه حدود یک میلیون و دویست هزار بشکه نفت وارد خلیج فارس میشود. در همین حال به گفته مسئولان سازمان محیط زیست، ایران قصد دارد با انجام یک سرمایه گذاری ۳۰ میلیون دلاری با این آلودگیهای گسترده مقابله کند.” عواملی همچون پسابهای صنعتی، تخلیه آب شتشوی کشتیها به داخل دریا، نشت مواد نفتی ناشی از حوادث مربوط به نفت کشها و سکوهای نفتی، عوامل طبیعی نظیر طوفانها، گرد و غبار و مواد زائد ناشی از ارگانیزمهای دریایی نیز در آلودگی خلیج فارس نقش بسزایی دارند. دهقانی استاد دانشگاه خلیج فارس بوشهر در گفت و گویی با مهر اظهار داشت: وجود نیروگاههای تولید برق و آب شیرین کنها و فاضلاب شهرها از دیگر مواد آلاینده های خلیج فارس به حساب می آیند. هر نیروگاه به طور متوسط ۱۷۵ هزار متر مکعب در ساعت پساب از طریق پالایشگاه به سمت دریا تخلیه می کند. پسابهای شهری که غالبا فاقد سیستم جمع آوری و انتقال تصفیه فاضلاب شهری هستند روزانه ۷۰ هزار متر مکعب آلودگی وارد خلیج فارس می کنند. به گزارش مهر، در سال ۸۸ حدود ۱۲ کانال، فاضلاب بوشهر را به دریا هدایت می کرد البته این تعداد کانال با ادعای مدیرعامل آبفا بوشهر به یک کانال کاهش یافته است که بازهم جای سئوال دارد.
۲.به همان اندازه که انسان ها نیازمند احترام می باشند حیوانات و گیاهان نیز نیازمند این حس می باشند. حیوانات نیز بخشی از محیط زیست ما به شمار می ایند و دارای حقوقی می باشند. متاسفانه در بوشهر سگ کشی و اتلاف حیوانات ولگرد بسیار شایع می باشد و ما همواره شاهد تلف شدن این حیوانات می باشیم. در سال گذشته شهرداری جهت حمایت از این حیوانات تصمیم به برگزاری مناقصه ای جهت زنده گیری حیوانات ولگرد و تحویل انها به سازمان محیط زیست نموده بود که اگر این کار صورت پذیرفته تا کنون اطلاع رسانی گسترده ای در این خصوص انجام نشده است. حرکت شایسته ای که در سال ۱۳۹۱ صورت پذیرفته حمایت های مختلف از یوزپلنگ ایرانی بود. در بهمن ماه سال گذشته، ۴۶ هنرمند با اهدای آثارشان به گالری گلستان در تهران، عواید آن را برای حمایت از پروژه حفاظت از یوزپلنگ ایرانی اختصاص دادند. همچنین در روزهای منتهی به نوروز نیز طرحی با نام «نوروز با یوز» در تهران به اجرا درآمد. امیدواریم که فرهنگ حمایت از حیوانات در سراسر کشور گسترش یابد و این حیوانات نیز به حقوق خود دست یابند.
۳. درختان روح سبز حیات هستند. از ۱۵ تا ۲۲ اسفند، با عنوان «هفته منابع طبیعی» نام گذاری شده است که نخستین روز این هفته، روز درخت کاری است. بنا به گفته ی مدیر کل منابع طبیعی استان بوشهر در سال ۹۱ حدود ۳۲۰۰۰۰ هزار اصله نهال در نهالستان شهرستان ها تولید شد و ۵۰ هزار اصله نهال بین مردم استان بوشهر تقسیم گردیده است.
۴. نبود تفکر و فرهنگ حفظ محیط زیست در کشور، از مشکلاتی است که می توان با بهره گیری از رسانه های تصویری و نوشتاری، ارزش، اهمیت و ضرورت حفظ محیط زیست و زیان های نابودی تدریجی این منابع را برای آگاهی افکار عمومی بیان کرد تا با بسیج ملی، به احیای منابع و جلوگیری از تخریب بیشتر آنها اقدام شود.همچنین با کمک دولت اقدام به تشکیل انجمن ها و تشکل های مردمی حفاظت از محیط زیست، حمایت از دیدگاه های این گونه تشکل ها و تخصیص اعتبار لازم برای اجرای طرح های ارائه شده توسط این نهادها، آموزش در مدارس و دانشگاه ها، برگزاری جشنواره های آشنایی بیشتر مردم با محیط زیست و … از جمله مواردی است که سبب می شود تا حدودی محیط زیست سالمی داشته باشیم.
۱۱
کرانه های انتظار و انزوا
گزارشی درباب سرای سالمندان محمدیه بوشهر
فاطمه واعظ زاده
سرای سالمندان یکی از پدیده های اجتماعی جامعه ی مدرن امروزی است که باید به عنوان یک واقعیت اجتماعی و یک نیاز مبرم به آن توجه گردد. به دلیل کاهش روزافزون نسل جوان تا ۲۰ سال آینده ما با حجم عظیمی از جمعیت سالمند مواجه خواهیم شد/ در بازدید کوتاهی که اخیرن از آسایشگاه سالمندان داشتم، چیزی که از ابتدای ورود توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد فضای سرد و بی روحی بود که در سکوت وخاموشی فرو رفته بود. محوطه ای که دارای اندک فضای سبزبود. داخل ساختمان نیز مانند بیرون آن بلکه بیشتر در دلمردگی غرق گشته بود. دیوارهای سفید و بی روحی که چند دست میز و صندلی به آنها تکیه داده و یک دستگاه تلویزیون که برای عموم سالمندان در سالن قرار داشت.اتاق های سالمندان دست کمی از اتاق های بیمارستان نداشت، تعدادی تخت که کنار هر کدام یک کمد کوچک قرار داشت. اکثریت سالمندان لباس های تیره و افتاده بر تن داشتند،در چشمان بی فروغشان امیدی به زندگی دیده نمی شد، آسایشگاه بوی مرگ می داد،گویی همه به انتظار چکیدن آخرین قطره ی شمع زندگانی شان لحظه شماری می کردند. برخی از زنان و مردان سالخورده با دیدن ما مسرور گشتند بعضی ها به بازدیدکنندگان خوشامد می گفتند و گروهی دیگر هم آنقدر بی رمق و بی حال روی تخت هایشان دراز کشیده و صرفن به پاسخ دادن احوال پرسی بازدیدکنندگان اکتفا می کردند. در بین آنان خانمی بود که گلایه های بسیاری داشت و به گفته ی خودش کتابی را نوشته بود که به او اجازه ی نشان دادن به ما را نداشت، دست نوشته هایش را روی دیوار زده بود.بگذریم… در آنجا هیچ چیز شادی بخش و روح پروری وجود نداشت و سرتاسر سکوت بود و خاموشی مطلق…جو آنجا چیزی بود شبیه به گور دخمه در سیراف… این زنان و مردان سالمند که زمانی جوان بوده و کار می کردند و فرزندانی را پرورش داده اند، حال دیگر به سن کهولت رسیده و از قوای جسمانی آن ها کاسته شده است و فرزندان به دلیل مشکلاتی که خود درعصر حاضر دارند قادر به نگهداری والدین خویش نمی باشند لذا آنان را راهی سرای سالمندان می کنند.اکنون نکته ی اساسی این است، والدینی که سرنوشتشان به چنین اماکنی ختم می گردد حق زندگی دارند و باید حضورشان در جامعه احساس گردد.
یکی از معظلات اخیر و قابل توجه خانه ی سالمندان محمدیه محبوس کردن سالمندان در آنجا و عدم اجازه ی گفتگو با عوام است. چرا باید اینگونه رفتار گردد و چرا سالمندان ساکن محمدیه باید از اجتماع دور باشند؟ چرا صدا و سیما و شورای شهر فقط در روز مادر از آنجا بازدید می کنند؟ آیا همیشه پزشک مخصوص بالای سر آن ها وجود دارد یا فقط تعدادی پرستار مسئول دادن دارو به آنها هستند؟ می توان سرای سالمندان را به شکلی سنتی و مانند یک خانه در آورد، برای مثال بجای تخت های متعدد و بیمارستانی فرشی انداخت و تعدادی پشتی قرار داد، بهتر این است که فضای سبز آنجا را گسترش داده و این فضا را در اختیار خود سالمندان قرار داد و به آنها این امکان داده شود که با دستان خود گل و گیاهانی را پرورش دهند.می توان لباس های رنگی بر تنشان کرد و ورزش های مخصوص دوره ی سالمندی را به آن ها آموزش داد. آنها می توانند این امکان را داشته باشند که هر شب دور هم جمع شوند و کسانی که از بقیه جوان تر هستند برای سایرین کتاب،روزنامه و یا شعر بخوانند. چه خوب است اگر بینشان پیوند ازدواج و مهر و محبت صورت گیرد و انگیزه شان را برای ادامه ی زندگی افزایش دهد. راه کار دیگری که می تواند در بهبود شرایط زندگی و روحیه بخشیدن به سالمندان موثر واقع گردد، قرار گرفتن آسایشگاه در کنار پرورشگاه و ملاقات این دو گروه با یکدیگر است و کارهای دیگری از این قبیل که می تواند به آنها سر زندگی و نشاط دهد. لازم به ذکر این موضوع است که در سرای سالمندان صرفن سالمندان زندگی نمی کنند و در بین آنان دختران مجرد ۳۰ سال به بالا نیز به چشم می خورد که به علت تنهایی و نداشتن سرپناه به آنجا مراجعه نموده اند.اینان نیز دراین سرا در انزوا و افسردگی منتظرند تا عمرشان به سر آید. آیا بهتر این نیست که دولت خوابگاهی ما بین آسایشگاه و پرورشگاه برایشان تدارک ببیند یا در همان سرای سالمندان مشاغلی به آنها سپرده شود؟ به امید روزی که تغییرات اساسی و ضروری در این سرا صورت گیرد و مکان مزبور همچون خانه ای واقعی و راحت برای این اقلیت در آید.
۱۲
همه ی ما مسئولیم!
گزارش “هامون” از وضعیت فاطمه؛ کودک شش ساله بوشهری قربانی کودک آزاری
طیبه (ستاره) تناور
شرح پیگیری ها و شروع کار:
موضوع مورد بررسی که در ذیل به آن می پردازم؛ کودک آزاری و تمام مسائل مربوط به این مسئله در جامعه است که طی سال های اخیر متاسفانه خبرهای زیادی را در مورد آن شنیده ایم، ماجرای پیگیری ما از زمانی شروع شد که پس از مطلع شدن از خبر کودک آزاری که در شهر بوشهر اتفاق افتاده بود، به دنبال پیگیری خبر و روشن شدن قسمت های بیشتری از واقعه و فکر کردن به این مسئله که چرا یک کودک بی دفاع باید دچار این چنین حادثه ی دلخراشی شود و تا سر حد مرگ برود. فاطمه؛ دختر شش ساله بوشهری که از بد روزگار چنین تجربه تلخ و دردناکی را گذرانده، اینک پس از گذشتن چند ماه از آن حادثه و به دنبال پیگیری هایی در باب وضعیت روحی، جسمانی و خانوادگی اش برآن شدیم تا همه ابعاد گسترده مسئله ایی به نام کودک آزاری، چرایی ها و چگونگی های آن و همچنین بررسی قوانین موجود و حمایت هایی قانونی که در این خصوص از طرف سازمانهای دولتی یا غیر دولتی وجود دارد، را در درون این گزارش میدانی روشن سازیم. ازهمین رو برآن شدیم که قسمت های تاریک ذهن مان را با جستجو کردن و سوال کردن از مسئولین روشن کنیم و این سرآغاز راهی سخت برای بدست آوردن خبری هرچند کوچک از فاطمه کوچولو،که نمونه ایی از ده ها کودک مورد آزار قرار گرفته است.
برای آگاه شدن از اینکه بعد از گذشت این مدت از حادثه و بحران سختی که مثل طوفان زندگی فاطمه ی کوچک را در نوردیده، چه بر سرش آمده و حال جسم و صد البته روح و روان فاطمه چطور است؟ و همزمان با آگاهی از حال و روز فاطمه بعنوان یک نمونه، پرداختن به زوایا و علت های مسئله مورد بحث یعنی؛ کودک آزاری که نیت ما در این باره فقط و فقط بررسی های جامعه شناسانه یک معضل اجتماعی و پیدا کردن و ارائه راهکارهایی برای بالا بردن سطح آگاهی جامعه از رهگذر بیان یک اتفاق تلخ بوده است و نه بزرگنمایی یا پیدا کردن سوژه ای برای رسانه ها و متقاعب آن جنجال به پا کردن، که قصدمان کمک کردن به فاطمه های دیگر برای رخ ندادن حادثه هایی اینچنین دلخراش بوده است. برای یافتن پاسخ به این سوال الزامن باید به جایی می رفتیم که فاطمه درآن نگهداری می شود…
مکان؛ شیرخوارگاه آمنه …صبح حوالی ساعت ۱۰ به بهزیستی که واقع در خیابان فاطمیه است مراجعه کردم، بنا بر اطلاع قبلی که داشتم مستقیم سراغ مسئول شیرخوارگاه رفتم، اجازه ی ورد به شیرخوارگاه را نداشتم بنابراین کنار درب ورودی منتظر آمدن ایشان شدم، بخاطر کنجکاوی سرکی توی حیاط کشیدم دیوارهای آجری و ساختمانی که در وسط یک حیاط بنا شده و چند وسیله بازی که گوشه ی حیاط گذاشته بود و دو بچه ی تقربیا ۴الی ۵ ساله ای که کنار چرخ و فلک کوچکی ایستاده بودند، تمام چیزی بود که برای لحظاتی دیدم؛ حس غمگنانه، تنها چیزی بود که در آن لحظات احساس می کردم از فکر کردن به بچه هایی که سهمشان از تمام دنیا این خانه کوچک و بدون داشتن خانواده واقعی بود. مسئول شیرخوارگاه برخورد خوبی داشتند اما پس از معرفی خودم و علت آمدنم، تمامن منکر حتی وجود فاطمه شد و از دادن هرگونه جوابی خودداری کرد، در جواب اینکه شما خودتان به گروه خبری تهرانی(روزنامه اعتماد) اجازه ورود به شیرخوارگاه و مصاحبه را دادید، جواب قانع کننده ای نداد، فقط منکر وجود فاطمه در مرکز شدند وگفت که: “همه ی مسائل اینجا محرمانه است.”
طی پیگیری های چندباره ای که از آن مرکز داشتم، با چند کارمند خانم در قسمت مربوط به امور آسیب دیدگان اجتماعی آشنا شدم. آنها هم مطلقن حرفی نزدند و محرمانه بودن قضیه را تکرار می کردند. خیلی کوتاه گوشزد کردند که فقط فاطمه نیست که این چنین مورد آزار قرار گرفته و متاسفانه موردهای دیگری هم اینجا هستند ولی چون مساله فاطمه کوچولو رسانه ای شده، شما از او خبر دارید… هرچند این دو خانم به سوالاتم جواب ندادند اما می دیدم که چطور با آرامش، خوشرویی و دلسوزانه آنجا کار می کنند. توی صحبت هایی که با آنها داشتم متوجه شدم که اگر حراست مجوزم را تایید کند، اجازه سوال کردن خواهم داشت. آن هم فقط سوال کردن، و نه بازدید کردن از مرکز. اینکه دانستن حال یک دختر بچه کوچک چه آسیبی می تواند به امنیت یک سازمان بزند، برای من هم چنان تا همین لحظه نگارش نیز کاملن مبهم و شک برانگیز هست.
آمد و شدهای زیادی صورت گرفت؛ مثلن از هفته نامه نصیر برای سازمان بهزیستی معرفی نامه ای تهیه نمودم مبنی بر دادن اجازه تحقیق درمورد کودک آزاری، خاصه پرسیدن درباره ی فاطمه کوچولو. پس از گذراندن هفت خوان؛ از رفتن به قسمت امور آسیب دیدگان اجتماعی تا فرستاده شدن به حراست و دوباره فرستاده شدن به اداره کل بهزیستی، برای گرفتن اجازه رسمی از مدیرکل بهزیستی استان بوشهر، و بارها و بارها توضیح دادن درباره روند کار که قصد انجام کار فقط بُعد اجتماعی آن است و لاغیر. اینجا من چقدر در عجب بودم که چه راحت به گروه مطبوعاتی همکارم که از پایتخت آمده بودند اجازه ورود به شیرخوارگاه، اجازه عکس و تهیه گزارش از مددکار فاطمه کوچولو، مسئول شیرخوارگاه و غیره داده شده بود، ولی این طور سخت گیرانه با درخواست من بومی برخورد می شد، این هم لابد خصلت غریبه نوازی مسئولین بوشهری هست که دیگران را بر خودی ها ترجیح می دهند، بعد از گذشت چند روز دوندگی، تنها چیزی که به من اجازه ی آن را دادند مصاحبه با مدیرکل بهزیستی استان بود!! درصورتی که من درخواست دیگری داشتم که به هیچ وجه قبول نشد و اینک مصاحبه با یک مدیر عایدم شده بود!
برای روشن تر شدن قضیه ی کودک آزاری و چگونگی بررسی آن از طرف مجاری قانونی به نزد پازپرس پرونده فاطمه کوچولو رفتم، که پس از رفت و آمدهای چند روزه به دادگستری بازهم موفق به صحبت کردن با ایشان نشدم…آن هم باز شاید بخاطر بومی بودن و نیامدن از طرف یک سایت خبری یا روزنامه پایتخت بود!
ولی همیشه راهی است برای کسب خبر و پیدا کردن اصل ماجرا، که الزامن به مسئولین ختم نمیشود …اتفاقی که برای فاطمه افتاده بود کاملا برای من روشن شد.
شرح حادثه (آنچه که اتفاق افتاد):
بهار می تواند فصلی پر از خاطرهای خوب و قشنگ برای یک کودک باشد؛ گرمای خورشید، پس از سرمای زمستان و سرسبزی طبیعت، بازی های کودکانه و خندیدن بدون دغدغه و حق زیستن بدون تلخی، بدون درد، بدون دیدن روی زشت زندگی و… .
اما برای فاطمه کوچولو، بهار چندان هم قشنگ نبود و ذهنش پر شد از خاطر ههای بدی که مادر و پسر عمه ی مادرش برای او ساختند. بدون لذت بردن از گرمای خورشید، محبوس در یک اتاق در طبقه دوم ساختمانی که در یکی از کوچه های منتهی به خیابان باغ زهرا قرار داشت و به جای بازیهای کودکانه و خندیدن، در طول روزهای متمادی جز درد و رنجی بسیار، چیزی نصیبش نشد.
فاطمه. ع. شش ساله، فرزند حبیب. ع. و فریبا. ؟. که به خاطر اختلاف سنی زیاد بین والدین و مسایل دیگر؛ بچه طلاق می شود. پس از طلاق نیز فاطمه کوچولو به خاطر کم بودن سن، به مادرش سپرده می شود. فاطمه کوچولو و مادرش از شیراز محل زندگی خود، به بوشهر نزد عمه مادرش می آیند. حادثه اواسط بهار اتفاق افتاده است و تاریخ دقیقی از شروع آزار و اذیت ها در دست نیست. متهمان این پرونده مادر فاطمه کوچولو، فرشاد و فرزاد پسران عمه ی فریبا هستند. طبق پرونده که هنوز در جریان است:
فرزاد؛ متهم اصلی دارای سابقه کیفری(زندان)… متولد: ۱۳۶۸ و شغل: آزاد و باسواد(پنجم دبستان) می باشد که به استفاده از مواد مخدر (شیشه و هرویین) و داشتن رابطه نامشروع نیز اعتراف کرده است.
فریبا؛ مادر فاطمه کوچولو که هم اکنون به جرم اعتیاد و رابطه نامشروع در زندان بسر می برد.
فرشاد؛ متهم بعدی، بنا به درخواست خود متهم مبنی بر تعدیل وتبدیل حکم بازداشت موقت به وثیقه، بخاطر نداشتن سابقه کیفری واشتغال به تحصیل به درخواست او ترتیب اثر داده شد.
طبق اعترافات فرزاد (متهم اصلی)؛ علت وارد کردن تمام این جراحات و صدمات متعدد به خاطر درخواست مادر فاطمه کوچولو در تربیت کردن او برای اجتناب از دستشویی کردن روی تشک و پتو در منزل بوه است، بنا به گفته متهم: نقاط مختلف بدن فاطمه طی ۶ یا ۷ روز با فندک اتمی و عادی سوزانده و چشمانش را نیز با دست کردن و سوزاندن آن کور نموده و همچنین وارد کردن ضربات بسیار به پهلو، سر، کمر و کندن گوشت بدن و جای سوختگی ها برای معلوم نبودن آن و وارد کردن ضربات عمدی که منجر به لال شدن کودک شش ساله شده است و البته تجاوز به او(دادن آزار و اذیت جنسی) نیز که در تمام این مدت مادر فاطمه کوچولو هیچ اقدامی برای مانع شدن از این کارها نکرده و فقط به گفتن این که: “اورا درست تربیت کن “بسنده کرده است. فاطمه کوچولو تنها و بی دفاع در دستان مردی که خود تربیت درستی نداشته، به قصد تربیت شدن، این چنین مورد آزار، اذیت و خشونت قرار گرفته است، بدون این که کسی بداند پشت دیوارهای آن خانه در آن کوچه چه برسر فاطمه کوچولو می آمده است.
پس از گذشتن مدتی به علت حضور نیافتن فاطمه برای بازی با کودک همسایه و بهانه گرفتن و اظهار دلتنگی آن کودک برای فاطمه کوچولو، به طور اتفاقی هنگام حضور کودک همسایه و مادرش در تراس منزل، فاطمه کوچولو که در یکی از اتاق ها محبوس بوده را می بینند. همسایه به تهدید مادر فاطمه کوچولو می پردازد که باید او را به بیمارستان ببرد، و اگر خودداری کند پلیس را در جریان می گذارد..پس از بردن فاطمه کوچولو به بخش اورژانس بیمارستان خلیج فارس، پرسنل بیمارستان با دیدن وضعیت غیرعادی فاطمه و تشخیص آثار سوختگی و زخم های متعدد برروی دست ها،گردن، چشم ها و نقاط دیگر بدن او؛ “کودک آزاری” برای آن ها محرز شده و مراتب را به اطلاع نیروی انتظامی می رسانند که پس از حضور پلیس، فرزاد اقدام به فرار می کند و مادر فاطمه کوچولو دستگیر می شود و شش یا هفت روز کابوس وار وحشتناک برای فاطمه ظاهرا تمام می شود. و روی تخت بیمارستان برای زنده ماندن تلاشی بی امان می کند، همزمان اقدامات تیم پزشکی برای مداوای فاطمه آغاز می شود.
مدیرکل بهزیستی استان بوشهر درباره ی وضعیت فاطمه هنگام تحویل می گوید: “وقتی همکاران ما در بیمارستان به ما اطلاع دادند که این چنین موردی به بیمارستان منتقل شده، آن چنان که کودک مورد ضرب و شتم قرار گرفته، به طوری که چندتا از دنده ها و پهلوی او شکسته، آثار سوختگی در قسمت های مختلف بدن او وجود داشته و جمجمه دچار شکستگی و خونریزی شده و حال عمومی بسیار بدی داشته است. با توجه به اینکه وزن فاطمه در آن هنگام ۱۰کیلوگرم بوده و متاسفانه این وزن طبیعی یک کودک سه ساله است و نه یک کودک شش ساله، فاطمه کوچولو دچار کمبود وزن و سوء تغذیه مزمن بوده و این چنین نیز مورد شکنجه و آزار قرار گرفته. تلاش تیم پزشکی برای بهبود و نجات فاطمه کوچولو از مرگ قابل تقدیر هست، وضعیت بچه را به حالت پایدار درآورده بودند؛ وضعیتی که نیاز به خدمات فوق تخصصی بیشتر داشت که برای این منظور فاطمه کوچولو را به مراه مددکاران هم زن و هم مرد به بیمارستان نمازی شیراز منتقل کردیم و هرگونه اقدام درمانی مثل نیاز به دارو و غیره و هم چنین هزینه ها از طرف همکاران ما برطرف شد. وقتی حال عمومی فاطمه بهتر شد و تشخیص داده شد که می تواند مرخص شود، کارهای ترخیص انجام شد ولی هم چنان مشکل چشمان فاطمه باقی بود که بنا به تشخیص پزشکان قرار شد هفته ای یک بار برای معاینه چشم ها به آنجا مراجعه کند.”
فرزاد که متواری شده بود پس از چهار روز هنگام خروج از استان دستگیر می شود و پس بازجویی به جرم خود اعتراف می کند. هم چنین مادر فاطمه و فرشاد برادر فرزاد که به جرم عدم اقدام برای ممانعت از وقوع حادثه و همکاری با آنها طی جلسه های بازجویی اعتراف کردند و پرونده ای نیز تشکیل شد که در مراحل اولیه بخاطر وجود نداشتن شاکی خصوصی، دادستان به عنوان مدعیالعموم از جنبه عمومی جرم وارد قضیه شده و شکایت را طرح کرده است.
بعد از گذشت مدتی پدر فاطمه؛ حبیب که متولد ۱۳۱۷ و ۷۰ساله بوده، پیدا شد!! و این پرونده، شاکی خصوصی نیز پیدا کرد و هم چنان بدون رسیدگی و قرار مجازات پیش می رود، علت هم قطعی نشدن و ابهام در صدمات وارده(روشن نشدن وضعیت چشمها) که گزارشات آن طی نامه ای به دادستانی اعلام شد و رسیدگی به بعد از کامل شدن و رفع ابهام پرونده موکول شده است. اینک متهمان پرونده به خاطر مواد مخدر و روابط نامشروع زندان هستند.
گفت وگو با پدر فاطمه کوچولو
طبق گفت وگویی که با پدرفاطمه شد از فرزاد شکایت کرده ولی به گفته خودش از مادر فاطمه کوچولو؛ فریبا شکایتی ندارد و طی هفته های قبل به ملاقات او هم رفته است. فاطمه خواهر ۱۲ ساله ایی هم به نام زهرا دارد که اینک نزد پدر است و به مدرسه می رود. هم چنین او تقاضای حضانت فاطمه راداده و می خواهد حضانت فاطمه از بهزیستی به او منتقل شود و او را نزد خود بیاورد اما بهزیستی انتقال حضانت را منوط به برداشتن حکم رسمی دادگاه قرار داده است؛ دادگاه هم بعد از بررسی به دادن این حکم که طی آن ذکر شده: چنانچه وضعیت طفل به گونه ایی است که تحویل به” ولی” مقدور است کودک را تحویل داده اما قبل از تحویل، به پزشکی قانونی جهت معاینه معرفی گردد، که البته هنوز در بهزیستی به سر می برد.
بررسی شرایط حال حاضر فاطمه کوچولو
فاطمه کوچولو هم اکنون با گذشت سه ماه از حادثه و بهبود نسبی جسمی در شیرخوارگاه آمنه واقع در بهزیستی خیابان فاطمیه به سر می برد.که به گفته مدیرکل بهزیستی: “وزن او به ۱۵ کیلو گرم ارتقاء پیدا کرده، قبلن از غذا خوردن امتناع می کرد و پرخاشگر و عصبی بود، اشیاء را پرت می کرد، همکاری نمی کرد. ولی الان به مرور زمان و کمک مددکاران و روانپزشک و متخصص کودکان رو به بهبودی است، غذا می خورد و بهتر شده است. بینایی چشم های او هم درحال پیشرفت است به حدی که الان می تواند دست هایش را از نزدیک ببیند.”
اینکه بهزیستی در روند رو بهبود فاطمه نقش مهمی را داشته است، نمی شود انکار کر؛ .ولی نواقصی که در ادامه حمایت ها هم وجود دارد را نمی شود کتمان کرد. بنا به درخواست ولی با در دست داشتن حکم رسمی از دادگاه، کودک از حضانت بهزیستی خارج شده و به ولی خود سپرده می شود. .والدینی که اگر صلاحیت نگهداری فاطمه را داشتند این اتفاق تاسف بار برای او نمی افتاد؛ حال سوال اینجاست که موقعی که این حادثه برای فاطمه پیش می آمد، این پدر کجا بوده؟ وبا توجه به شرایط سنی که پدر فاطمه دارد آیا می تواند از دختر شش ساله کوچکی که چنین اتفاقی را از سر گذرانده با توجه به مراقبت های پزشکی لازم از لحاظ جسمی و روحی مراقبت کند؟ که با پرسیدن این سوال از مدیرکل بهزیستی که حضانت کودک تحت چه شرایطی به ولی داده می شود و آیا اگر دادگاه حکم به دادن حضانت کند لازم الاجرااست؟ ایشان پاسخ دادند که: “در صورت داشتن حکم رسمی بله!” ولی ایشان این امیدواری را نیز دادند که شرایط ولی تحت بررسی قرار خواهد گرفت سپس اقدام به دادن حضانت فاطمه کوچولو می شود.
اما طبق بررسی های به عمل آمده و حکمی که ضمیمه ی پرونده بوده، آمده است که”چنانچه وضعیت طفل به گونه ایی است که تحویل به” ولی” مقدور است کودک را تحویل داده اما قبل از تحویل، به پزشکی قانونی جهت معاینه معرفی گردد” بیم آن می رود که کودک به کانونی برگردد که صلاحیت لازم را ندارد. این نقایض و نقایص در قانون هایی که درباره حمایت از کودکان هم هست وجود دارد که بیشترین ضرر را کودکان آسیب دیده و کودکانی که در معرض آسیب هستند می بینند، زیرا نه مجازات ها در رابطه با کودک آزاری کافی است و نه قوانین سفت و سختی در جهت حمایت از کودکان مورد آزار قرار گرفته وجود دارد. درصورتی که چنین اتفاقی که به عنوان مثال برای فاطمه افتاده خود تاکید بر عدم صلاحیت خانواده فاطمه در نگهداری از او را دارد و باید چه اتفاق دیگری بیفتد تا خانواده هایی مثل خانواده فاطمه و فاطمه هایی که اینچنین مورد آزار قرا می گیرند رد صلاحیت شوند و دولت چتر تمام و کمال حمایت خود بر سر آنها بکشد و بنا به هر حکم یا قانونی نخواهد که دوباره کودک به چنین جایی که پتانسیل خشونت، آزار و عدم توجه را دارند، بر گردد.
علاوه براین، بیشترین نگرانی که در حال حاضروجود دارد این مسئله است که چگونه می شود به فاطمه کوچولو کمک کرد تا بحران روحی ناشی از شکنجه و تجاوز را پشت سر بگذارد؟ عوارض کوتاه مدت و دراز مدتی روحی-روانی که شامل پرخاشگری، افسردگی، عدم اعتماد به نفس، دچارشدن به بلوغ زودرس جنسی، رفتارهای ضد اجتماع و غیره می باشد.
تحلیل آسیب شناسانه ی فاجعه فاطمه کوچولو
از نظر بررسی جامعه شناسانه این معضل(کودک آزاری) به عوامل مختلف می رسیم که می توان آن را به چند دسته تقسیم کرد: فقر، فقر اقتصادی و فقر فرهنگی که نبود هرکدام از آن ها در امر کودک آزاری دخیل هستند، مطالعات تجربی که در آمریکا صورت گرفته نشان می دهد فقر با جرایم و مشکلات اجتماعی رابطه مثبت دارد(جاکوب ۱۹۸۱) اعتیاد والدین، طلاق، اختلافات خانوادگی مشکلات محیط آموزشی، نقص و ابهامات قوانین، فقدان نظارت کارشناسانه بر مراکز نگهداری کودکان و حمایت از آنها؛ این عوامل می تواند هرکدام خود به تنهایی یا چند علت با هم منجر به وارد آمدن آسیب به بی دفاع ترین افراد جامعه یعنی کودکان شود.
یکی از عواملی که نقش آن در مورد حادثه ای که برای فاطمه رخ داد، پررنگ و محسوس است؛ اعتیاد مادر فاطمه و فرزاد متهم اصلی می باشد. هرچند عواملی دیگر هم سهیم می باشد، ولی اعتیاد این دو، خود مزید بر علت شده و باعث به وجود آمدن چنین واقعه دلخراشی شده است. هر دو به ماده مخدری به نام “شیشه” معتاد بودند که این ماده مخدر جزو دسته بندی متاآمفتامین ها که محرک زا می باشند قرار می گیرد. محرکها گروهی از مواد اعتیاد آور هستند که بر سیستم مغز و نخاع شدیدا تاثیر می گذارد و موجب تحریک سلولهای مغزی افزایش خلق و خوی بد، ایجاد حالت تهاجمی و افزایش حرکات بدنی می شوند. شیشه مواد روانگردانی است که شکل ظاهری آن شبیه شیشه خرده و پودرشده و یا تکه های ریز یخ یا خرده های ریز نبات می باشد و به اسامی شیشه، کریستال یخ، تینا، شابو و سولفات معروف است که بصورت تدخینی، خوراکی، انفیه و تزریقی استفاده می شود و شکل تزریقی آن از همه شیوها خطرناکتر و عوارض زود هنگام تری دارد.گرچه سایر روش ها نیز خطرناک و آسیب زا هستند. بلافاصه بعد از دود کردن یا تزریق شیشه در رگ، فرد مصرف کننده حالت سرخوشی و نئشگی شدیدی را برای چند دقیقه تجربه می کند و آثار این ماده بین ۶ تا ۸ ساعت طول می کشد و بعد از سرخوشی اولیه حالت تحریک پذیری پیش می آید.
برخلاف تصورو باورهای غلط رایج در مورد اعتیاد که تصوری قدیمی است و فکر می کنند چون شکل و آثار مواد جدید و شیمیایی مانند شیشه با مواد پیشین تفاوت دارد و به قول عوام خماری ندارد پس اینها اعتیاد نیستند. غافل از آنکه زیان های این مواد بسیار بیشتر و پایدارتر از مواد قدیمی (مانند تریاک و هرویین) است و درمان آن بسیار مشکل تر است. متأسفانه یکی از تبلیغات غلط در مورد این ماده مخدر این است که حتی رسانه های جمعی از آن به عنوان قرص شادی یا انرژی زا یاد میکنند در حالی که این ماده از خود هیچ گونه انرژی و شادی ندارد و انرژی های ذخیره شده جسم را به یکباره آزاد می کند و انرژی که بایستی در طول چندین شبانه روز مصرف شود، یک شبه استفاده می شود و بعد از تمام شدن اثر آن، شخص مصرفکننده به شدت احساس رکود و خستگی می کند و این آغازی است برای مصرف دوباره و دوباره تا اعتیاد کامل.
مصرفکنندگان این ماده در دفعات اولیه مصرف ، گاه تا ۷۲ ساعت نمیخوابند. در این مدت، سطح انرژی بسیار بالا، توهم شدید و خیره شدن به یک نقطه خاص برای چندین ساعت و همینطور رفتارهای بیپروا، از حالات نشئگی این ماده محسوب میشود. پس از بین رفتن اثر این ماده، شخص مصرفکننده طوری احساس خستگی و کوفتگی میکند که ممکن است حدود ۴۸ ساعت یا ۲ شبانهروز به صورت پیوسته خواب باشد و پس از بیداری سردردهای شدید، بیقراری، لرزش و حرکات غیرعادی اعضاء بدن مثل دست و سر از حالات آن است. عوارض مصرف شیشه به قدری وحشتناک است که حقیقتاً هرویین و یا قوی ترین مخدرهای سنتی در مقابل آن بسیار ضعیف هستند .مصرفکننده شیشه در حالت خماری، دست به حرکات جنونآمیزی میزند که شاید از دیوانگان زنجیری هم سر نزدند. و این اعتیاد به مواد روانگردان در مادرفاطمه و فرزاد بی شک در ایجاد بستری برای کودک آزاری و فاجعه فاطمه کوچولو دخیل و موثر بوده است.
چه باید کرد؟
اینک در این مقطع زمانی به نظر می رسد که بهترین کاربرای فاطمه ایجاد محیطی امن و به دور از هیاهو برای گذراندن این دوران است که بنا به گفته مسولین: فاطمه کوچولو تحت نظردائمی مددکار خصوصی و همچنین روانپزشک می باشد که جای امیدواری است با خدمات ارائه شده بتواند با واقعیت ها کنار بیاید، هرچند هضم چنین واقعیت موجودی برای کودکی به سن او به نظر کاری دشوار می آید اما شاید فاطمه که جدالی سخت با مرگ داشته و توانسته نجات پیدا کند، این قدرت را داشته باشد و با کمک ها و خدماتی که بهزیستی به او خواهد داد این راه سخت را طی کند و شرایط بهتری را پیدا کند. امید است این روند بهبودی با مصلحت اندیشی هایی نظیر بازگشت فاطمه نزد پدرش به باد نرود.
برای تکرار نشدن و پیشگیری از موارد این چنینی، راهی نیست جز بالا بردن سطح آگاهی جامعه از طریق پرداخت به این امر توسط رسانه ها چه مکتوب و چه سمعی و بصری، .اصلاح قوانین و تشدید مجازات های کودک آزاری، برخورد به دور از سهل انگاری ارگانهای مسئول مثل بهزیستی، نیروی انتظامی و مدارس و بیمارستان ها که با مشاهده کوچکترین مورد مشکوک به کودک آزاری آن را پیگیری نمایند و نه صرفا به خاطر حفظ آبرو ترجیح دهند سکوت کنند که در این صورت اگر اتفاقی بیفتد مسئولیت آن متوجه ارگان مسئول می باشد. همچنان که در مورد فاجعه فاطمه کوچولو نیز همه ما دارای درجه ای از مسئولیت و تعهد در قبال این کودک آزاری هستیم، البته اگر متوجه این امر باشیم!!
۱۳
همه ی نام های آزادی
نگرخواهی در خصوص وضعیت آزادی قلم در مطبوعات استان بوشهر
مهدیه امیری
یک. امروزه جامعه ما از جامعه سنتی به سوی جامعه متجدد در حال تغییر شکل می باشد و ضرورت وجود مدنیت های فرهنگی و اجتماعی در کنار اخلاق و مذهب احساس می گردد. یکی از نهادهای ترویج افکار فرهنگی و اجتماعی مطبوعات و رسانه ها می باشند. مطبوعات که رکن چهارم دموکراسی محسوب می شوند، در تکوین افکار عمومی نقش عمده ای بر عهده دارند و به نوعی می توان گفت بدون وجود رسانه امکان تحقق دموکراسی وجود ندارد. در واقع مطبوعات و روزنامه در کنار دیگر عوامل از پایه های رشد و توسعه دموکراسی و پویایی فکری و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه محسوب می گردد و از این طریق حضور و فعالیت مطبوعات که آزادانه با رعایت حد و مرزها و ارزش ها و هنجارهای واقعی فعالیت دارند، بیش از پیش احساس می گردد.
دو. در جوامع چندصدایی، آزادی بیان دارای جایگاه ویژه ای می باشد. آزادی بیان خاصه در مطبوعات صرفن به این معنی نیست که روزنامه نگاران اجازه بیان موارد و مسایل سیایی را به طور آزادانه داشته باشند، بلکه آزادی به آن معنا می باشد که اجازه ی نوشتن و فعالیت در تمامی حوزه های جامعه وجود داشته باشد تا بتوان، صدای تمامی اقلیت ها و گروه ها به گوش همگان رسانیده شود. متاسفانه به دلیل وجود برخی تنگ نظری ها و محدودیت هایی که در دوران ریاست جمهوری ۸ساله احمدی نژاد وجود داشت، وضعیت حوزه عمومی و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی به صورت نهادینه پیگیری نشد و گسترش نیافت و بالتبع آن نیز مطبوعات از این گزند در امان نماندند. در این ۸سال مطبوعات با مشکلات عمده ای از دستگیری روزنامه نگاران گرفته تا توقیف روزنامه ها روبرو شدند. حتا همین گروه اندکی که قصد بیان و فعالیت در برخی حوزه ها را داشتند نیز بایکوت شدند.
سه. نوشتن و بیان دردها و مشکلات جامعه، وظیفه صاحبان قلم می باشد. بیان اندیشه و عقاید تازه و نوین از مواردی می باشد که روزنامه نگاران باید به آن توجه ویژه ای داشته باشند. هریک از صاحبان قلم، مسئولیتی جهت بیان مفاهیم و کارکرد آنها در جامعه بر عهده دارند. انجمن “هامون ایران” نیز که بر پایه ی حقوق شهروندی پایه ریزی گردیده است، در این جامعه چندصدایی، تریبونی برای اقلیت های مدنی بوده و در دو سال فعالیت خود و حضور در نشریات استان بوشهر از قبیل اتحادجنوب، نسیم جنوب، نصیر و بیرمی همواره به اقلیت ها توجه ویژه ای داشته و پرونده هایی در خصوص زنان، جوانان، معلولین، سالمندان، حاشیه نشینان و…. چاپ نموده و آسیب ها و مشکلات این اقلیت ها را مطرح نموده است. آزادی بیان؛ حتا با موضوعاتی جهت پرداختن به این اقلیت ها نیز در استان بوشهر روزنامه نگاران را با مشکلاتی مواجه نموده که انجمن هامون نیز از گزند این مسایل به دور نبوده و با نگاه های بسته ی برخی افراد روبرو گردیده است.
چهار. انجمن هامون ایران به مناسبت روز قلم که چهاردهم تیرماه می باشد نگرخواهی در خصوص وضعیت آزادی قلم در نشریات استان بوشهر انجام داده است. در این نگرخواهی محمد عابدی؛ فعال فرهنگی و عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان، جواد جوکار؛ مدرس دانشگاه، مهدی بکران؛ فعال سیاسی، غلامرضا شبانکاره؛ فعال مطبوعاتی و عضو انجمن هامون ایران، امین گنبدی پور؛ فعال سیاسی، فریده فهیمی؛ فعال فرهنگی و عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان، حیدر کاشف؛ فعال مطبوعاتی و امین شجاعی، فعال سیاسی شرکت نموده اند که در ادامه مطالب آنها را می خوانید:
درباب آزادی قلم
محمد عابدی؛ فعال فرهنگی
یکی از خونین ترین واژه هاییکه درفرهنگ سیاسی جهان وجوددارد، واژه (آزادی)است. شوریده ترین افراد و پرمسولیت ترین آنان از دو راه خون وجان خودرانثارکرده اند. گروهی بدست کوته فکران واپس گرا و افراد خود باخته به بهانه ی برداشتن سد راه آزادی، ترور فیزیکی وشخصیتی شده اند. گروهی به دست دولتها وحاکمانی که به خطا فکرمی کنند با برداشتن مخالفین ازپیش رو، موجب بقاء ودوام حکومت می شوند، جان را فدای آزادی کرده اند. بنابراین درخت تناورآزادی درهیچ کجای دنیا نروییده مگربا خون انسانهایی آبیاری شده باشد.
ازطرفی، یکی ازپرابهام ترین مقوله ها درمجامع سیاسی، موضوع آزادی است. زیرا هرکس باظن وگمان خود و بعضی ها با حفظ منافع شخصی وجناحی به آن معنا و مفهوم خاص می بخشند. جمعی هم تعاریف منطقی وحقیقی از آزادی ارایه داده ومی دهند لکن این اندیشمندان کمترفرصت برافراشتن اندیشه های خودرادرجهان به دست آورده اند واگرهم، چنین اتفاقی افتاده به گواه تاریخ بعدازمرگ آنان به تدریج آن عقیده ازمسیراصلی واهداف الهی وانسانی خود فاصله گرفته است.
دنیادراطراف آزادیخواهان دیواری کشیده است که شیب آن بیرون وارتفاع بلند آن به سمت داخل است. به همین دلیل فریاد آزادیخواهان ازپشت دیوار مرتفع کمتر به گوش می رسد. اماازبیرون به دلیل شیب ملایم آن دیوار، حریم آزادی به راحتی مورد تهاجم مخالفین ریز و درشت قرار می گیرد.
اگرترازویی برای اندازه گیری میزان آزادی قلم وبیان می خواهید به این دونکته توجه کنید.
اول اگرنویسندگان وگویندگان یک کشوربیشتربه طنز روی آوردند تا جد وتعداد طنزپردازان سیاسی واجتماعی رشد پیدا کرد، معلوم است درجامعه فرصت ارایه ی نظرات شفاف تنگ شده است. لذا روشنفکران هنرمند ازپشت پرده بامردم صحبت می کنند. دوم درموقع نوشتن اگر غیرازترس ازخدا که ممکن است لغزش قلم شما حقی راضایع کند ترسی برشماغالب شد که خودرادرمحکمه ی دیگران یافتید و مرتب مطالب راخط زده وعوام پسندکردید، بدانید دیوارآزادی مورد تجاوز قرار گرفته است.
درمورد میزان آزادی قلم در مطبوعات استان بوشهر، باید بگویم کسی که همه ی نشریات را نمی بیندنمی تواند قضاوت منصفانه ای داشته باشد. بنابراین آرزودارم دراجرای رسالت مطبوعاتی خود درحدامکان رضایت خداوند متعال رامدنظرفراردهند.
احساس نیاز به آزادی بیان در مطبوعات
جواد جوکار؛ مدرس دانشگاه
حق آزادی بیان از حقوق به رسمیت شناخته حقوق بشر است که در همه جوامع به رسمیت شناخته شده است ولی نحوه توجه به این حق مسلم انسان و اجرای آن در جوامع گوناگون متفاوت بوده و به اقتضای زمان برداشت های گوناگونی از آن شده است. در این معنی هنگامی که گفته میشود فردی حق آزادی بیان دارد بدان معنا نیست که حکومت ها باید با تحمیل هزینه های فراوان، امکاناتی را برای شهروندان فراهم نماید به حق مسلم خود دست یابند. بلکه بدین معناست که آن فرد بتواند محتوای ذهن خود را آشکار سازد و این مهم به صورت کاملا ویژه در دین اسلام به شکلهای گوناگونی بیان گردیده و در این خصوص توصیه ها و سفارشهای فراوانی شده است. همچنین این موضوع دراصل بیست و چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – نشریات ومطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه فعل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند- با حفظ شرایطی خاص به صراحت بیان شده است. قانون مجازات اسلامی مصوب خرداد ۱۳۷۵ در این راستا بیان مینماید: «هر کس علیه نظام جمهوری اسلامی ایران یا به نفع گروهها و سازمانهای مخالف نظام به هر نحو فعالیت تبلیغی نماید به حبس از سه ماه تا یک سال محکوم خواهد شد.» در ماده مذکور فعالیت تبلیغی علیه نظام بطور بسیار گستردهای منع شده و مخل نظم عمومی و مخالف با امنیت ملی تلقی میشود. ولی اگر روزنامه بخواهد حرف دولتمردان و قدرتمندان جامعه را منعکس نماید و واقعیت های جامعه را نادیده بگیرد، با بی توجهی مردم روبهرو و از جامعه حذف می گردد. اگر هم بخواهد راه مردم برود و حرف دل آنها را بزند که باید خود آماده روبرو شدن با پیامد های آن نماید ولی اعمال محدودیت در مقابل جریان پویا و روبه جلو اندیشه ها می تواند مانند یک چاقوی دولبه عمل نماید و درست است که برای حاکمان جامعه یک ابزار بسیار مهم برای حفظ چهارچوب ها و بنیان های اساسی نظام حاکم می گردد ولی می تواند بعد از مدتی موجب افزایش بی اعتمادی در جامعه گردد که جبران آن برای قدرتمندان غیر ممکن بوده و چهار چوب ها و بنیان های حاکم بر جامعه را بایک چالش بسیار جدی مواجه نماید و تنها راه حل می تواند این باشد که احساس نادیده گرفته شدن حق آزادی بیان باید به عنوان یک دغدغه عمومی مطرح و به یک خرد جمعی تبدیل گردد تا گوش طبقه حاکم به این موضوع آشنا گردد و به مرور زمان موضع خود را نسبت به ازادی بیان تعدیل نماید.
و اما وضعیت ازادی بیان در نشریه های استان بوشهر نیز همانند وضعیت سایر نشریه های کشور می باشد که مجبور به رعایت یک سری مسایل دیکته شده بوده که باید رعایت گردند. ولی موضوع مهم و اساسی این است تا آزادی بیان به عنوان یک نیاز احساس نگردد نمی توان انتظار تغییر بنیادی در تفکر حاکم بر جامعه را داشت و هر روز حساسیت مردم نسبت به خود کمرنگ تر می گردد به عبارتی در حال حاضر مسله و مشکل جدی ماکمبود مخاطب حرفه ای و حساس به حقوق شهروندی خود می باشد.
نهادینه شدن خودسانسوری در مطبوعات بوشهر
مهدی بکران؛ فعال سیاسی
یک حساب دو دو تا چهار تاست رابطه توسعه و قلم. شاید برخی این حرف را نمی پذیرند اما به اعتقاد بنده توسعه اقتصادی از دروازه توسعه سیاسی می گذرد و توسعه سیاسی از رشد فکر و اندیشه آب می خورد و این دو نیز ریشه در آزادی قلم دارند.
قرار نیست در این نوشتار کوتاه از تنگ نظری و سختگیری های دولت گذشته بگوییم یا اینکه بازگشت ۲۵۰ ناشر ممنوع الورود به نمایشگاه کتاب را زیادی بزرگ کنیم.
اما خوشبختانه فضا عوض شده است و خوشحالیم و چاپ ۶۶هزار عنوان کتاب در سال گذشته که بیش از ۵۰درصد آنها نیز چاپ اول بوده دال بر این خوشحالی است.
اما امروز بخاطر آنچه که بر اهالی هنر و قلم گذشت اکثر ما را دچار خود سانسوری کرده است و خیلی از فرجام آزادانه قلم زدن ترس داریم و همین خوف مانع از زین کردن اسب قلم شده است.
اهالی قلم شنیده اند که ما «محکوم شرایط محیط هستیم» و بخاطر وابستگی شدید اکثر رسانه ها به ساکنان کوی قدرت و ثروت ، چشم شان بر روی واقعیت ها بسته اند و خود، قلم را تبعید کرده اند تا نان زندگی شان نسوزد.
به عقیده بنده در بوشهر ما وابستگی اهل قلم به منابع قدرت وثروت زیادی زیاد شده است و فکر خودسانسوری متاسفانه دربین آنها در حال نهادینه شدن است.
متاسفانه اکنون که فضا مهیا شده و آزادی قلم با بازگشتش در حال قوی شدن است، در بوشهر برخی شبه ژورنالیست ها به پاس زد و بندهای سیاسی مالی و فراموش کردن رسالت خویش، دست قلم را بسته اند و باعث رو سیاهی آن شده اند.
کاش این دوستان می دانستند که با آزاده بودن می توان جهان را زیر نگین آورد.
فضا عوض شده است قلم آزادنه نفس می کشد.
در بیم و امید آزادی بیان
وضعیت آزادی قلم و بیان در نشریات استان بوشهر
رضا شبانکاره، روزنامه نگار و عضو شورای نویسندگان هامون
نوشتن؛ بیرون پریدن از صف مردگان است. رسالت شاعر و نویسنده در صف ایستادن نیست؛ بل که در شکستن صف است. «فرانتس کافکا»
۱- مسلمن فضای رسانه یی ایران اعم از تارنگارهای اینترنتی و کاغذی به ویژه روزنامه های کشوری و مطبوعات محلی، با محدودیت های شدید و اهرم های بازدارنده یی رو به رو هستند که با روی کارآمدن دولت تدبیر و امید، هر چند از فشارها کاسته شده؛ اما هنوز روند صعودی یی در گسترش فضای مطبوعات شاهد نیستیم. رسانه های مستقل و منتقد در هشت سال دوران احمدی نژاد و به ویژه بعد از انتخابات بحث برانگیز ۸۸ ریاست جمهوری؛ فشارهای سیاسی؛ امنیتی و قضایی و اقتصادی بی شماری را از سر گذارنند و مطبوعات استان بوشهر هم از این مساله در امان نبودند. به زعم علی اکبر قاضی زاده: چه بسا «نشریات محلی از آنجایی که در محیط های نظارتی و محدود تری شکل می گیرد و نشو نما می کند، خیلی سریع تر و به شکل موثرتری تحت تاثیر دولت قرار می گیرند زیرا مشکلاتی که مطبوعات در تهران، تجربه می کنند در شهرستان ها به صورت فوری تر و بازتر و قاطع تر اجرا می شود. » مطبوعات بوشهر نیز بعضن با فلیترینگ و تعطیلی و یا اخطارهای مکرر شفاهی و کتبی رو به رو بوده اند. از مسئله ی “سانسور” حوزه ی رسمی و “دیگری” که بگذریم، “خودسانسوری” بدتر از مسئله ی سانسور است. همان مساله ی قدیمی عبور از خط قرمز، عمده ی روزنامه نگاران و مطبوعات را وا می دارد تا دست به عصا راه بروند و ممکن است منتقدترین مطبوعه و روزنامه نگار را به سمت و سوی محافظه کاری سوق دهد. از این رو من فکر می کنم، مطبوعات به ویژه رسانه های محلی مستقل و منتقد، با تقلیل کارکرد و رویکرد خود، ماندگاری و ادامه ی حیاتشان را- نسبت به انتقاد گری و به چالش کشیدن تابوها و مسایل جاری کشور؛ در اولویت نخست قرار می دهند. این امر حتمن منتج به بی معنایی و کیچ شدن روزنامه نگاری در ایران – به ویژه در رسانه های محلی – می شود پس از انتخابات ۸۸ فضایی پیچیده، مبهم و تیره بر رسانه های مستقل و منتقد سایه انداخت. اعتماد مخاطب از روزنامه ها سلب شود و اخبار را از سوی رسانه های خارجی که احتمالن با رویکردهای خاص نیز، اخبار و مطالبی را ارائه می کنند، کشیده شوند. حتا در این میان مسلمن شایعات هم خیلی قوت می گیرند و در این فضای مبهم و غیرشفاف اطلاع رسانی، باورپذیرتر از هر زمان دیگری می شوند. مسلمن مطبوعات و دست اندرکاران آن؛ در این این چند سال؛ بی سابقه تر از هر دوران دیگری با تهدیدها، بیم ها و هراس های زیادی دست و پنجه نرم کرد؛ از این رو بسیاری از نشریات محلی انتشار منظم و هفتگی خود را متوقف کردند و گاهن برای خالی نبودن عریضه؛ هر از گاهی یک نشریه چهار صفحه یی مملو از آگهی یا مطالب اینترنتی و خنثا به روی پیشخوان کیوسک های مطبوعاتی قرار می دادند. در هشت ساله ی دوران احمد نژادی بسیاری از مطبوعات محلی استان بوشهر مثل نصیر بوشهر، سلام جنوب؛ سفیر دشتستان و… با تلاش مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان و ارسال گزارش های پی در پی به هیات نظارت مطبوعات توقیف شد. در این میان بسیاری از نشریات دیگر استان بوشهر بارها تذکرهای کتبی و شفاهی گرفتند. تحریم های سهیه ی کاغذ؛ آگهی های ثبتی و اداری و … نیز مطبوعات را برای داشتن صدایی رسا و آزادانه به محاق برد و هم اکنون نیز بخشی اعظمی از این محدودیت ها بر مطبوعات محلی سایه ی سنگینی انداخته است.
۲- نکته ی مهم دیگری که باید اضافه کرد؛ خودسانسوری خود نشریات محلی استان بوشهر در باب عملکرد برخی از دستگاه ها اداری؛ صنایع و مراکز صنعتی است؛ چون به لحاظ اقتصادی از سوی این مراکز حمایت و تامین می شوند؛ اخبار و گزارشاتی که در نقد عملکرد این مراکز باشد؛ به هیچ روی در نشریه و وبسایت این مطبوعات درج نمی شود و به طور کلی بایکوت می شود. این مهم ضربه ی شدیدی به آزادی بیان مطبوعات می زند. به ویژه وقتی از آگهی دولتی خبری نیست؛ نشریات نیز در بند صنایع و مراکز این چنینی می افتند.
باتوجه به گشایش نسبی سیاسی؛ انتظار می رود نشریات سیاست هایی تبیین نمایند تا به سمت استقلال اقتصادی و فکری مطبوعه ی گام بردارند و از دیگر سو میدان دادن به نویسندگان و روزنامه نگارانی که در حوزه ی «روزنامه نگاری پژوهشی» گام بر می دارند؛ از شیوه هایی است که می توان آزادی مطبوعات را در نشریات محلی تمرین کرد.
سلب اعتماد مخاطبان، محدودیت های حوزه ی رسمی، خود سانسوری، “گریز از سیاست، پناه به تاریخ” و روی آوردن به مواردی که خطرزا نباشد، نمونه هایی ست که مطبوعات را در دوران احمدی نژاد تهدید و مفهوم اطلاع رسانی و روزنامه نگاری را تخریب و ویران کرده است. از این رو رسانه های منتقد یا به اصطلاح مستقل، این که ناخواسته همسو با قرائت های رسمی شدند، رخ نمود. بسیاری از روزنامه نگاران؛ گزارش نویسان و خبرنگاران و اهالی قلم مطبوعات محلی در چند سال دولت احمدی نژاد؛ دست از قلم و فعالیت های فرهنگی و مطبوعاتی خویش کشیدند. بسیاری از نیروهای جوان و خلاقانه که با سرمایه گذاری هایی معنوی و مادی جذب مطبوعات محلی شده بودند؛ اما به تدریج فعالیت های مطبوعاتی خود را کنار گذاشته و به فعالیت های اداری یا تجاری پرداختند. یکی از عواقب محدودیت های آزادی بیان؛ همین کنار کشیدن چهره های مطبوعاتی است که متاسفانه این اتفاق نامیمون افتاد و با توجه به تغییر نگرش دولت تدبیر و امید کماکان بسیاری از چهره های مطبوعاتی و روزنامه نگاری وارد این عرصه نشده اند. بسیاری از دوستان گزارش نویس و خبرنگار بودند در دوران احمدی نژاد که از کار خبرنگاری و نویسندگی دست کشیدند و تنها به امور فنی مطبوعات پرداختند.
متاسفانه بیشترین ضربه یی که مطبوعات محلی استان بوشهر در هشت ساله ی احمدی نژاد خوردند؛ ناشی از عدم وجود آزادی بیان بود؛ زیرا بسیاری از مخاطبان و خوانندگان مطالب منتشر شده ی مطبوعات محلی؛ خواسته ها و مطالبات شهروندان را بازتاب نمی داد؛ از این رو از مطبوعات کاغذی دست شده و به شبکه های اجتماعی و وبسایت های خبری متمایل شدند.
امیدوارم مطبوعات مستقل با تکیه بر استقلال اقتصادی خود، به دیالوگ و گفت و گو باقدرت رسمی؛ این امر منتج به شفاف سازی فضای مطبوعات شود. با چنین رویه یی است که مردم را می توان در تصمیم گیری اشان یاری کرد و اعتماد مخاطبان رسانه های جمعی مستقل را به خود جلب کرد. البته این مهم تنها در سایه ی شرایط به سامان و مطبوعات آزاد امکان پذیر است. به زعم من اگر دولت و جامعه ی مدنی، به دیالوگ و گفت و گویی شفاف با یکدیگر بپردازند، می توان چشم انداز خوبی برای رسانه های کشور(فضای رسانه یی) از جمله مطبوعات استان بوشهر متصور بود و لاغیر.
۳- به گمان ام اصلاح مترقی گرایانه ی قانون مطبوعات می تواند در نحوه ی کارکرد مطبوعات تاثیرگذاری به سزایی داشته باشد. مطبوعات و تشکل های حمایتی از مطبوعات، باید بتوانند دستگاه های قضایی و نظارتی را قانع کنند که با مدارا، تساهل و رافت با مطبوعات منتقد رفتار داشته باشند. (اصل باید برآزادی مطبوعات باشد) مطبوعات، هم چنین باید مفاهیمی که منتج به قوام بخشیدن جامعه مدنی و آگاهی بیشتر مردم نسبت به حقوق شهروندی و مدنی آنها می شود را به صورت مقالات و مطالب به سامان و مستمری به چاپ رسانند. باز احیای تشکل های صنفی مطبوعاتی از اقداماتی هست که هر چه سریع تر باید در استان بوشهر بدان پرداخت.
لزوم توجه بیشتر به فضای مجازی و فراهم آوردن امکانات لازم
به بهانه روز قلم
با آرزوی آزادی شرف اهل قلم، احمد زیدآبادی
محمد امین گنبدی پور؛ فعال سیاسی
«آزادی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر عبارت است از انجام هرکاری که به دیگری لطمه ای وارد نسازد. بنابراین اعمال حقوق طبیعی هر شخص محدودیتی جز آنچه برای تامین حقوق طبیعی اعضای دیگر جامعه در نظر گرفته شده است ندارد و این محدودیت را فقط قانون تعیین می کند».
جان استوارت میل، آزادی بیان را اصیل ترین شاخه از آزادی های مدنی به شمار می آورد «زیرا بیان در واقع تبلور خارجی قضاوت های ذهنی و عقلایی ما به شمار می رود ».
جامعه ای پویا و در مسیر پیشرفت خواهد بود که با استفاده از خرد جمعی و به کارگیری نظریات و عقاید نخبگان خویش، سیاستگزاری و برنامه ریزی کند و در جهت اجرای آن از نظریات گوناگون جهت رسیدن به نتیجه ای مثبت استفاده کند. این امکان پذیر نخواهد بود جز اینکه فضایی آزاد بر گفتمان های جریان ساز درون یک جامعه(نظام یا حاکمیت) جهت ابراز عقیده و بیان نظریات و ایده ها حاکم باشد.
حق آزادی بیان و قلم را می توان از مهم ترین ارزش های حقوق بشری و اصول اساسی شکل گیری دموکراسی در جوامع امروزی دانست که جریان آزاد اطلاعاتی بر اساس آن شکل می گیرد. برای حفظ، ثبات و ضمانت اجرایی این حق وجود قوانین ملی و بین المللی و البته ضمانت اجرایی الزامی است. در قوانین بین المللی به خصوص اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ – ماده ۱۹- به آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات پرداخته شده است. در بند نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است : «هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحآت مرزی آزاد باشد». در ماده مذکور آزادی اطلاعات یکی از عناصر آزادی بیان در نظر گرفته شد.
منشور ملل متحد نیز در سال ۱۹۴۵ در ماده اول آن آزادی های اساسی برای همگان را بدون تمایز از حیث نژاد، جنس زبان و مذهب به عنوان هدف بیان کرده بود.
ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب شانزدهم دسامبر۱۹۶۶ نیز چنین آورده:
۱) هیچ کس را نمی توان به مناسبت عقایدش مورد مزاحمت قرار داد.
۲) هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و جستجو، اشاعه اطلاعات و افکار بدون توجه به سرحدات خواه شفاهاً یا به صورت نوشته یا چاپ یا به صورت هنری یا هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.» البته در همین ماده محدودیت هایی چون احترام یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت و اخلاق عمومی مورد تاکید واقع شده بود.
همچنین در مواردی دیگر همچون کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر در سال ۱۹۶۹، کنوانسیون اروپایی حقوق بشر مصوب ۱۹۵۰ در ماده ۱۰، نشست مادرید(۱۹۸۳)، ماده ۳۵ نشست وین(۱۹۸۶) و اجلاس عالی سران درباره جامعه اطلاعاتی در ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳ بر آزادی بیان و دسترسی آزاد به جامعه اطلاعاتی به عنوان یکی از اساسی ترین عناصر آزادی بیان و قلم تایید شده است. این حق اساسی در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران به خصوص در اصول بیست و سوم و بیست و چهارم مورد توجه جدی قرار گرفته است. در اصل بیست و سوم «تفتیش عقاید ممنوع» و در اصل بیست و چهارم به آزادی بیان در مطبوعات اشاره شده است:«نشریات در بیان مطالب آزادند ، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد.»
در عصر جدید و با گرایش هرچه بیشتر به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، میزان نفوذ و سانسور دولتی به میزان قابل توجهی محدود شده است و این خود به نوعی ضمانتی اجرایی را برای ایجاد فضایی نسبتا مطمئن جهت ابراز عقاید و دیدگاه های مختلف به وجود آورده است. لذا امروزه تنها پرداختن به آزادی ها کافی نیست و ایجاد امکانات لازم جهت بهره برداری از آزادی های اساسی و ابتدایی چون آزادی بیان و قلم می بایست مورد توجه جدی قرار بگیرد و به همین دلیل است که در فضای بین المللی بر گسترش امکانات و دستیابی به فضای مجازی جهت برقراری جریان آزاد اطلاعاتی و حق استفاده از آن تاکید می شود.
آزادی مطبوعات در استان بوشهر
فریده فهیمی؛ فعال فرهنگی
« آزادی برای هواخواهان حکومت یا اعضای یک حزب هر قدر پرشمار باشد نیز به هیچ روی به معنی آزادی نیست . آزادی همواره به معنای آزادی دگر اندیش است . » رزا لوکزامبورگ
آزادی مطبوعات در استان بوشهر ؟!!! آزادی، آنهم در مطبوعات ؟ !!!آزادی، آنهم در مطبوعات استان بوشهر ؟ !!! اکثر قریب به اتفاق قلم به دستان مطبوعات می دانند که باد با چراغ خاموش کاری ندارد و شعله ی چراغ روشن را آماج طوفان های ویرانگر خود می کنند با این وجود روشن می مانند وخود را درمعرض تخریب طوفان قرار می دهند وروشنی بخش محافل می شوند. جمع بیشماری از قلم به دستان مطبوعات می دانند نوک تیز قلاب در دهان بسته ی ماهی فرو نمی رود و دهان باز ماهی را هدف قرار می دهد با این وجود دهان خود را باز می کنند و خود را دردوئل قلاب و حلقوم درگیر می کنند و نگاشته های خود را به نمایش می گذارند. در کشورهای توسعه یافته آزادی مطبوعات و رسانهها بر این امر تاکید میکند که تمام مردم حق ابراز نظر، گفتن و نوشتن در رسانهها را دارا میباشند. اعلامیه جهانی حقوق بشر بر این امر تاکید میکند که هر کسی از نظر قانونی حق ابراز نظر دارد، این قانون مشتمل بر حق ابراز نظر بدون هیچ گونه مداخله از جانب دولتها و یا ذی نفعان میباشد، این دیدگاه به طور معمول با وسائل اطمینان دهندهٔ قانونی از تمام ردههای مختلف آزادی برای تحقیقات علمی، انتشار، رسانهها همراه میشود و در به تصویر کشیدن عمق قوانین مخل سیستم قضایی یک کشور که سعی در بر هم زدن آزادی قانونی رسانهها دارد، میباشد. مفهوم آزادی بیان گاهی با وضع قوانین معالجاتی فردی و رسانهای دروغین به عنوان آزادی مطبوعات، پوشانده میشوند. کشورهایی که حداکثر آزادی مطبوعات را رعایت میکنند در سال ۲۰۰۳ شامل فنلاند، ایسلند، هلند و نروژ میباشند. صرف نظر از کشورهای اشاره شده در بالا، در سال ۲۰۰۴ نیز کشورهای دانمارک، ایرلند، اسلواکی، سوییس در صدر جدول قرار گرفتند که بهدنبال آنها نیوزیلند و لاتویا قرار گرفتند. کشورهایی که حداقل آزادی مطبوعات را رعایت میکنند شامل کره شمالی، برمه، چین، ویتنام، نپال و ایران میباشند.
در استان بوشهر ، آزادی مطبوعات اینگونه تحقق می یابد که هیچ مطبوعاتچی با مطبوعات روزگار نمی گزراند بلکه شغل دوم ویا سوم محسوب می گردد وتعداد زاید الوصفی از این صنف، بدون هیچ چشمداشت مالی (فی سبیل الله ) قلم می زنند. حال اگر یکی از این مطبوعاتی ها در یکی از نوشته هایش، دل مافوق خود را با انتقاد عملکرد خود بلرزاند تنزل درجه ی شغلی، حداقل مجازات اعمال شده برای مطبوعاتچی خواهد بود. وضعیت خانه ی مطبوعات استان بوشهر وعدم وجود وکیل حقوقی، عدم وضعیت مطلوب طبقاتی معیشتی مطبوعاتی ها، گواه بر عرایض اینجانب است. من به عینه شاهد بودم که مطبوعاتی برجسته و شایسته ای به دلیل برخورداری از بلوغ و نبوغ اندیشه ی سیاسی اجتماعی، از تکیه زدن بر کرسی فرمانداری محروم می گردد که مبادا مصلحت شهرستان را فدا وفنای سلیقه ی سیاسی اجتماعی خود بکند وهمچنین با ضمانت و وساطت رابط ومعرف، مدیریت اداره ای شهرستانی را به وی اعطا می کنند با شرطها وشروطها. شمارگان دوربین های خبرنگارانی که ظبط و توقیف شدند کم نیست، بی حرمتی هایی که در جلسات متعدد سازمان ها و ادارات در برخورد با خبرنگاران صورت گرفته، فراوان است.
خود سانسوری در مطبوعات استان بوشهر
حیدر کاشف؛ فعال مطبوعاتی
مسئله آزادی قلم در نشریات استان، موضوعیست که بدلیل تکثر و گستردگی طیف مخاطب لزوما بایستی از دریچه های مختلف بدان نگریست.
مسلما نشریاتی که از سرناچاری و به جهت تامین هزینه ها و پرکردن جای خالی آگهی، به سازمانها و بنگاه های اقتصادی روی می آورند، قادر به رعایت اصل بیطرفی در برابر همگان نخواهند بود. به یقین هنگامی که زیر دین نهادی خاص باشیم، «آزادی» ما نیز صلب خواهد شد. از دیگر سو نویسندگان غیر مستقل نیز هرچند بصورت پراکنده و غیر حرفه ای، اما حضورمحسوسی دارند و دیده شده که سفارشات این و آن را به انجام رسانده اند. این چیزی نیست جز قلمی فروخته شده که به ساحت رسانه نیز لطمه وارد می کند. البته درست است که مطبوعات بایست صدای همه ی طیفها باشند، اما به باور من روزنامه نگار نبایست استقلال قلم خود را به هربهایی به حراج گزارد. وابستگی فکری و جناحی نشریات نیز دلیل دیگریست بر عدم وجود آزادی در مطبوعات، چراکه اصولا تقید به نحله ی فکری خاص، نخستین یورش به جایگاه و آزادی قلم است. پرواضح است که در این میان پایین بودن آستانه شکیبایی و نقدپذیری برخی مسئولین و مدیران استانی نیز یکی از دلایل آشکاریست که روزنامه نگاران و سردبیران به خود سانسوری روی می آورند. مشکلات عدیده مالی و عدم توازن درآمدها با هزینه ها، احساسا ضعفی در برخی مدیران مسئول نشریات بوجود می آورد که شجاعت و صراحت را از قلم ایشان میگیرد. خود سانسوری پدیده ایست نه چندان جدید که تبدیل به آفتی برای نشریات مستقل شده است. تخطئه کردن هر نظر مخالفی با عناوین مختلف مانع از رشد و توسعه اندیشه ورزی خواهد شد. جامعه به تکثر اندیشه و تضارب آرا، برای برآورد و سنجش عیار همه طیفها نیاز دارد. خاموش ساختن یکی و برافروختن دیگر، نتیجه ای جز فساد و تباهی نخواهد داشت. چراکه یکه تازی در عرصه های گوناگون اجتماعی و سیاسی، نخستین جرقه دودستگی و چندپارگی را در اجتماع میزند.آزادی مطبوعات، سعه ی صدر مسئولین و ظرفیت نقدپذیری بالا یکی از ابزارهای قوی و البته ازملزومات نیل به دموکراسی است. اجتماعی که نشریاتی وابسته و پابسته درآن اختیار قلم را بدست دارند نخواهد توانست مرزهای اندیشه و خرد را در نوردیده و تبادل اندیشه نماید. درنتیجه درصد زیادی ازمردم که همرایی با نشریات در خود نمی بینند ازخرید و خوانش مطبوعات دست میکشند، که این خود عاقبتش بر همه اهالی مطبوعات واضح و مبرهن است. در اینجاست که جایگاه و نقش چند ساحتی مطبوعات خودنمایی میکند.تابوی نقد برخی ارگانها نیز بعضا به این فضا دامن زده است. کمتر دیده شده که نهادهایی همچون دادگستری یا نیروی انتظامی و..مورد نقد و ارائه راهکار از سوی نشریات استان و حتی ر سطح ملی قرار بگیرند. برهمگان روشن است که در عصرکنونی و در روزگاری که اطلاعات و رویدادها به سرعتی باورنکردنی مبادله میشود، تقریبا هیچ چیز فاش نشدنی دیگر وجود ندارد، هرمسئله ای به فراخور اهمیتش. لذا مسئولان و مدیران این ارگانها بایست که در تعاملی تنگاتنگ با نشریات، ضمن کم کردن حساسیت ها و بالابردن روحیه نقدپذیری به روند رشد دموکراسی کمک کنند. البته در چندسال اخیر مدیران عالی هر دو سازمان تعاملی دگرگون شده نسبت به دوره های پیشین در مطبوعات و رسانه ها دارند که جای تقدیر است. در اینصورت نشریات نیز آزادانه و با رعایت اصول اخلاقی به نقد عملکرد سازمانها خواهند پرداخت.
آزادی گم نمی شود
امین شجاعی؛ فعال سیاسی
جستجوی حقیقت وسوسه تاریخی آدمی است. سودای پر بهایی که اگر چه آتش بر خرمن وی زده اما آدمی با این وسوسه زنده است. جستجوی حقیقت اما به آزادی نیاز دارد؛ به امکان گزینش راه های بیشمار پیش رو، به فرصت قدم زدن در کوچه باغ های اندیشه ورزی و به احساس امنیت.
و آزادی به حمایت قانون نیاز دارد.
آزادی اما آن کالایی نیست که بتوان آن را به دست آورد و این هم شاید اشتباه تاریخی ما باشد. ما گاه چنان در پی آزادی هستیم که گویی گم شده است، مانند زمانی که کورمال کورمال در تاریکی برای یافتن کلید روشنایی دست بر دیوار می ساییم. در حالی که آزادی بیشتر به هوا شبیه است. همیشه و همه جا وجود دارد، شاید جاهایی آلوده تر و جاهایی پاک تر باشد اما همیشه می توان نفس کشید.
سخن بر سر ماهیت آزادی نیست؛ سخن بر سر شیوه مواجهه ما با آن است. بر سر اینکه ما تا چه حد از همین روزنه های اندکی هم که داشته ایم برای بهتر دیدن و بهتر نشان دادن استفاده کرده ایم. هرگز با این گفته فشار نابخردانه بر مطبوعات و محدودیت های فراقانونی نویسندگان و روزنامه نگاران توجیه نخواهد شد، اما باید پرسید ما در انبان دانش خود چه محتوایی برای عرضه داریم. به نظر می رسد هر زمان محتوایی برای عرضه وجود داشته راه خود را برای رسیدن به مخاطب باز کرده است. به یاد بیاوریم که برجسته ترین روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران ایران در روزگاری نه چندان خرم در کیهان فرهنگی و بعد از آن در مجله کیان و از آنجا در جامعه، طوس و خرداد و تا همین روزها در مدرسه، شهروند امروز، شرق، هم میهن، اعتماد و … همواره در کار نوشتن بوده و هستند.
مصیبت دیگر که بسیار سنگین تر از بسته بودن فضای مطبوعات است، و ای بسا علت همه این محدودیت ها نیز کمبود مخاطب باشد. جامعه دچار تعمق پیامکی و اندیشه ورزی استاتوسی است. به این معنا که حوصله پرداختن به مسائلش را ندارد. بهومیل هرابال نویسنده بزرگ چک در دهه بسیار بسته ۱۹۵۰ آثارش اجازه انتشار نمی یافتند. اما بیشتر آثار وی با چاپ های سامیزدات (چاپ دستی) به دست مخاطبانش می رسید. گاه اگر رمانی از وی اجازه انتشار می یافت ظرف چند ساعت یکصد تا یکصد و پنجاه هزار نسخه ای که از آن چاپ شده بود نایاب می شد و این در حالی است که آثار ارزشمند وی و سایر نویسندگان بزرگ ایرانی و غیر ایرانی بطور میانگین تیراژی معادل ۲۰۰۰ جلد در ایران دارند.
به نظر می رسد پیش تر و بیش تر از آنکه آزادی اندیشه و بیان حائز اهمیت باشد، فربه تر شدن و غنی تر شدن اندیشه اهمیت دارد و اینکه روشنفکر بتواند پلی میان ذهن خود و ذهن کم حوصله و کرخت جامعه ایجاد کند. باید بدانیم که کجا ایستاده ایم و فضای بازتر را برای چه می خواهیم. فضای باز، بستر گفتگو و بیان دیدگاه های متفاوت و متضاد در جامعه است نه هدفی برای رسیدن. چرا که در غیر اینصورت آنچه پس از آن رخ می دهد سردرگمی است و زمزمه “با این دل غم پرور من با تو چه خواهم کرد”.
۱۴
درنگی بر سازمان بهزیستی استان بوشهر
گزارش “هامون” درباره وضعیت سازمان بهزیستی استان بوشهر
ستاره تناور
در میان تعریفهای گوناگون بهزیستی، تعریف سازمان ملل متحّد، از همه پذیرفته شده تر است: «سازمان بهزیستی، عبارت است از مجموعه ای هماهنگ از برنامه ها و فعالیت هایی که زیر نظارت یا کمک دولت، برای بهبود زندگی افراد وگروه های آسیبپذیر جامعه، انجام می شود.
به طور کلّی، پنج گروه از افراد جامعه، نیازمند محسوب شده و در برنامه ریزی های سازمان بهزیستی کشور، مورد توجه قرار می گیرند. این گروهها عبارت اند از: کودکان، زنان، سالخوردگان، بزهکاران و کم توانان ذهنی و جسمی. سازمان بهزیستی، برای کمک به حداقل هزینه زندگی افراد و خانواده های نیازمند و بی سرپرست، و ایجاد زمینه های مناسب برای خودکفایی آنان برنامه ریزی های وسیعی صورت می دهد.
در شرایط کنونی، سازمان بهزیستی کشور، به عنوان یک واحد بزرگ اجتماعی، با بیش از بیست سال ارایه خدمات، با حجم قابل توجهی از کم توانان جسمی و ذهنی و اقشار آسیب پذیر جامعه رو به روست که پاسخگویی به نیازهای مختلف این گروهها، دستگاه مذکور را در شرایطی بسیار حسّاس قرار داده است.
از این رو، سازمان بهزیستی، برنامه های اصلی خود را، در این راستا به سه قسمت خدمات اجتماعی (حمایت خانواده)؛ توانبخشی؛ و خدمات بازپروری و کارآموزیِ اجتماعی تقسیم کرده است.
وظایف سازمان بهزیستی
تلاش برای حفظ کیان خانواده های آسیب دیده و آسیب پذیر، نگهداری و مراقبت و توان بخشی کم توانان ذهنی و جسمی و آماده سازی آنان برای از سرگیری زندگی عادی در جامعه، توسعه پژوهشهای کاربردی برای پیشگیری از کم توانی ذهنی و جسمی و آسیبهای اجتماعی بازپروری، اصلاح و ارشاد ناسازگاران و آسیب دیدگان اجتماعی، تأمین موجبات تشویق و جلب مشارکت های مردمی به منظور بهبود کیفیت خدمات رسانی و حمایت از اقشار محروم و آسیبپذیر، و نیز تشویق و حمایت از بخش غیر دولتی به منظور سرمایه گذاری در هر یک از حالت های توان بخشی، اجتماعی و حمایت، از عمدهترین وظایف و مسؤولیت های سازمان بهزیستی ذکر شده است.
شاهد عینی (روایتی از حضور مستمر درباب مسائل مختلف و عدم پاسخگو بودن بهزیستی):
سازمان بهزیستی استان بوشهر سازمانی است بسیار بسته که جوابگوی هیچ گونه سوالی نیست ، حتی اگر دانشجویی در حال تحقیق هم باشی که فقط برای واحد درسی خود به همکاری این سازمان نیاز داشته باشی هم تورا به واحد معروف یعنی “حراست “ارجاع می دهند و بنا به تجربیات قبلی از قبیل پرونده کودک آزاری که سال پیش در بوشهر رخ داده و طی آن فاطمه دختر شش ساله مورد آزار شدید جسمی و جنسی قرار گرفته بود و من برای اطلاع رسانی و تحلیل این واقعه فقط از منظر اجتماعی به این سازمان مراجعه کرده که علارغم رفت و آمدهای بسیار هیچ نوع همکاری در این زمینه انجام نشد و خبرها حول این پرونده و حال روز فاطمه از جای دیگر بدستم رسید ، سیر اداریی که بر پایه بروکراسی ،فقط اتلاف وقت و سر دواندن به دنبال دارد و نتیجه هیچ .
یک سازمانی مثل بهزیستی که خدماتش در زمینه اجتماعی متمرکز است تا چه اندازه می تواند امنیتی باشد و چرا اصلن باید با این موضوع امنیتی برخورد کرد ؟
مسائل اجتماعی ازجمله واقعیت های موجودی هستند که نه می شود انکار کرد و نه می شود آن را ندید و محو کرد…پس چه چیزی پشت این تصمیمات است که مانع اطلاع رسانی شفاف حتی در زمینه ی کوچکترین مسئله ای که به این سازمان مربوط است، می شود؟
در تمام دنیا مسائلی چون کودک آزاری ،کودکان بدسرپرست و بی سرپرست ،کم توان ذهنی وجسمی ، دختران فراری و غیره وجود دارد و چیزی نیست که مختص ایران و بطور خاص بوشهر باشد که مسئولین بهزیستی استان بوشهر اینچنین مصمم در پی پوشاندن این موارد هستند.مواردی که چه بسا با اطلاع رسانی درست و تخصصی و آگاهی رسانی در این زمینه، شاهد تکرار نشدن ویا کمتر شدن آن در سطح جامعه باشیم. حتی با این کار کمک رسانی خیرین نیز روند بهتری پیدا می کند.
سوالها هرچند کلی مثل درخواست آمار کودکان بدسرپرست یا بی سرپرست یا پرسیدن خدماتی که به کودکان کم توان ذهنی ارائه می شود جواب فقط نه بزرگی است که به تو داده می شود.
سوالاتی که حتمن باید با حراست هماهنگ شود و تو هرچقدر هم به حراست توضیح بدهی یا نامه ای که تو را بعنوان خبرنگار اجتماعی معرفی می کند ضمیمه درخواستت کنی بازهم حراست مانع می شود . جواب تمام چراها از جانب حراست این است که شما قصد سیاه نمایی دارید.!!!
بله ! من در کشوری زندگی می کنم که آمار کودکان کار ، کودکان بد سرپرست و بی سرپرست ، مادران و دختران بی خانمان و غیره در آن به صفر میل می کند و اگر هم باشد خیلی کم است . همه چیزخوب است و شهر در امن و امان است .
آیا با نگفتن و ارائه ندادن اطلاعات ، موارد اینچنینی ، غیب می شود و ما دیگر این معضلات را نخواهیم داشت !؟
پس باید مسئولین کمی واقع بینانه برخورد کنند و راهی برای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی پیش روی اصحاب رسانه بگذارند و نه فقط به گفتن اینکه چکار کرده اند و قرارست چکار کنند ، بسنده کنند و آنچه را که میخواهند بگویند، و رسانه ها فقط بعنوان مبلغ بهزیستی باشند، ودیگر هیچ.
برای دانستن اینکه چه تعداد مرکز ارائه دهنده خدمات وجود دارد که تحت نظر بهزیستی فعالیت می کنند به این سازمان مراجعه نمودم که درخواست من با همان جمله معروف روبرو شد، حراست!!!
ولی بخاطر پافشاری و اصرار، جواب این سوال بسیار ساده، داده شد:
حدود ۱۰مرکز در بوشهر تحت نظر بهزیستی فعالیت می کنند که این مراکز خدماتی نظیر مراقبت از کم توانان جسمی و ذهنی (دختران و پسران) ، مراقبت از سالمندان،حرفه آموزی ، کودکان اوتیسم، خدمات روانشناسی ارایه می دهند. با مراجعه به یکی از این مراکز که مرکز مراقبت از کودکان کم توان ذهنی و جسمی می باشد ، حین ورود بابوی تند مواد ضد عفونی کننده روبرو شدم، زمینی که تازه طی کشیده شده بود، تختهای بچه ها کنار هم با حفاظ های بلند توی سالن چیده شده بود و بچه های کم توان ذهنی رنگ پریده روی این تختها و پرسنل مشغول رسیدگی به کارها، مدیر این مرکز از مصاحبه بخاطر همان دلایل فوق امتناع نمود .وقتی بیرون آمدم به این فکر میکردم کاش آن سالن پنجره داشت…
در بررسی علل سخت گیریهای بی مورد سازمان بهزیستی باید به این نکته اشاره کرد که این سخت گیر یها بعداز حادثه آتش سوزی سال ۹۰ موسسه آل یاسین (مرکز مراقبت از دختران کم توان ذهنی) که در آن سه کشته و تعداد زیادی زخمی همراه داشت، بیشتر شد. که علت این اتفاق اتصالی بخاری برقی ذکر شد. بخاطر فشار و بد نامی بهزیستی در آن سال قوانین بیشتری برای محدویت اطلاع رسانی از این سازمان ،وضع شده است.
که این خود مصداق پاک کردن صورت مسئله است تا حل مسئله، چرا که بجای بالا بردن سطح کیفی خدمات خود و پاسخگو بودن در قبال جامعه ، برخورد غیر منصفانه ای با اهالی رسانه مخصوصن اگر رسانه بومی هم باشد می شود.
در این اینجا اشاره به چند نکته در خصوص نحوه ی ارائه خدمات بهزیستی به کسانی که نیازمند این خدمات هستند، ضروری است، یکی از مراکزی که زیر مجموعه بهزیستی به حساب می آید شیر خوار گاه آمنه است که موسسه ای است با نظارت مستقیم بهزیستی. بعلت محدودیت های زیاد نحوه اداره و رفتار پرسنل و خدماتی که باید به این کودکان داده شود ، اطلاعی در دست نیست، کودکانی که باید بخاطر شرایط ویژ ه اشان خدمات خاصی را دریافت کنند.
نتایج و یافته های پژوهش ها نشان می دهد، از میان شیوه نگهداری رایج در ایران که شیوه نگهداری موسسه ای، خانه های کودک هیئت امنایی (گروههای کوچک، و گروههای بزرگ) و سپردن کودک به خانواده های امین و شیوه فرزندخواندگی هستند؛ از منظر ارایه خدمات بهداشت و سلامت و بهداشت روانی شیوه نگهداری خانه های کودک گروه های کوچک و سپردن کودک به خانواده ها- بارعایت ملاحظاتی- بیشترین ارزش و کارآمدی، و شیوه نگهداری موسسه ای کمترین کارآمدی و بیشترین آسیب آفرینی را به همراه دارد.
کسی منکر خدمات دهی بهزیستی به مددجویان و نیازمندان ارائه خدمات نیست ، ایراد اصلی اطلاع رسانی غیر شفاف است که باعث بوجود آمدن باید و نبایدها می شود. هرچند ماهیت همین خدمات و کار آمدی این خدمات هم مورد نقد است .در این رهگذر مقصود این بوده است سازمانی که برچسب اجتماعی را یدک می کشد در باره پاسخگویی ،اندکی با مسئول دانستن خود و دید ی اجتماعی، با مسائل برخورد کند.
۱۵
روزنامه نگاری بوشهر در ورطه ی بی معنایی
رضا شبانکاره
نشریات ما حرفه یی نیستند. کما این که من بر این باورم باید تعریف مشخصی از این “حرفه یی بودن” یا “شدن” ارائه کرد. از سوی دیگر دو وجه حرفه یی بودن را باید قائل شد. یک وجه برخورد حرفه یی میان روزنامه نگار با مدیر مسئول است و وجه دیگر آن خلاقیت و میزان آموزش و دانش تخصصی روزنامه نگاران و فعالین مطبوعاتی است. نشریات و بالطبع روزنامه نگاران استان از این رو حرفه یی نیستند. هنوز نشریه هایی هست که کادر فنی آنها خانواده گی اداره می شود، گرچه به نسبت چند سال پیش این نکته کمتر شده است. اگر تلقی از حرفه یی بودن، مسئله ی “اقتصادی” است، باید بگویم مدیران مسئول مطبوعات محلی بوشهر خلاقیت و توانایی آن را ندارند که نشریات خود را بر”مطالبه محوری”، “مخاطب محوری” و “تولید محوری مطالب” پی ریزی کنند، و با جذب مخاطب و با تکیه بر تک فروشی، جذب آگهی و مشارکت های بخش خصوصی، توان مالی خود را افزایش دهند، از این رو خود را وابسته به نهادهای دولتی و مراکز صنعتی می کنند و از این روست که دیگر قدرت نقادی و به چالش کشیدن ضعف های این نهادها را هم از دست می دهند و به جای این که نقش خود را به مثابه ی روشنگرانه در مطبوعات ایفا کنند، روزنامه نگاران ، مبدل به کاتب نویسانی می شوند که با مدح و ثنا به مدیر و سازمان های دولتی و …، صله دریافت می دارند. روزنامه نگاران باید آن قدر، مقتدر و توانا باشند، که از رهگذر اندیشه و قلم خود ، علاوه بر حفظ قدرت چانه زنی و دیگر وجوه انتقادی و به چالش کشیدن قدرت رسمی، بتوانند زندگی مستقلی را بگذرانند و قلم را در راستای منافع سیاسی یا اقتصادی برخی نیز نچرخانند.
مثلا کسانی هستند که هم سردبیرند، هم صفحه آرا، هم نقش مدیریت اجرایی و هماهنگی نشریه را انجام دهند و وقتی خروجی کار مطبوعاتی اشان را می بینی و مرور می کنی، تنها چیزی که انجام نمی دهند، همان نقش مهم ((سردبیری)) است. از دیگر سو ما در میان نشریات بوشهر، اغلب صاحب امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر یک نفر است، و چون امر روزنامه نگاری شغل دوم یا سوم آنان است، گاه باعث شده خود این شخص به کارهای مطبوعاتی نشریه نظارتی دقیق نداشته و اینجا ـصفحه آرا- است که امور نشریه را عهده دار می شود. و این ابتدای ویرانی است.
و از سویی دیگر، نداشتن رویکردهای زیبایی شناسیک، درازمدت و حرفه یی مدیران مسئول، امکان تداوم همکاری نیروهای خلاق با نشریات محلی را به وجود نمی آورد. خلاقیت هایی هم که ما در مطبوعات محلی شاهد آن هستیم، بسیار پراکنده است و بیشتر هم رویکردهای ذوقی و تفننی بر آنها مستولی است. و هم چنین، هنگامی که بازاریاب، نقش و جایگاه کاذب روزنامه نگار را به خود می گیرد و در این کارکتر، به ایفای نقش می پردازد و نور چشمی مدیر مسئولان می شود و روزنامه نگاران اصیل، از جایگاه حقیقی و صنفی خود سقوط می کنند، توقع دارید نیروهای خلاق ما در صدر مطبوعات بنشینند!؟
۱۶
مطبوعات؛ کنشگران مدنی یا فعالان سیاسی؟!
تاملاتی کوتاه بر آسیب های روزنامه نگاری در استان بوشهر
حمید موذنی
۱. دولت ها، دوستِ عرصه ی عمومی نیستند و هر چه کشوری غیر دموکراتیک تر باشد، دوستیِ دولت ها با عرصه ی عمومی، کمتر و خصومت آنها بیشتر خود را نشان می دهد. سرزندگیِ رسانه ها از جمله نمادهایِ حضور و شادابی عرصه ی عمومی می باشند. هرچه تهدید و تحدیدِ رسانه ها کمتر باشد و فضای آزادی بر بازتاب خبری و انتقاد رسانه ای، فراهم باشد جامعه ای، رها از انقیاد و بازتر، توسعه یافته و شاداب تر پیش رو قرار دارد. در جوامع بسته، واردات و صادرات اخبار و اطلاعات به عرصه ی عمومی، نیازمند چیزی مانند گمرک است. از منظر حاکمانِ جوامع بسته، اخبار و اطلاعات، کالاهایی حامل خیر و شر هستند و می بایست از صافی گمرکِ آنها عبور نمایند تا کالای فاسد وارد جامعه نشود. در این گونه نظام ها، کالای خبری و رسانه ای مطلوب، حتمن می بایست پروپاگاندا(تبلیغاتی) و یا ممهور به مهر استاندارد آن نظام باشد. در واقع، این گونه نظام ها، مردم را دانا بر نشمرده و عزت نفس آنها را پایمال می نمایند. برپایه ی همین استدلال، نظام های بسته و دولت های غیردموکراتیک در برابر جامعه، همچون آیینه ی اتاقِ بازجوییِ «پلیس» رفتار می کنند. آنها علاقه دارند جامعه را به وضوح تماشا نمایند اما خود دیده نشوند. رسانه های مستقل و آزاد، این وضعیت را برنمی تابند و تلاش دارند دو طرف را در معرض دید قرار دهند. دولت های تمامیت خواه، تلاش می کنند در وضعیتی تاریک و به طور پنهانی، امور خود را پیش ببرند اما رسانه های آزاد با نورافکنی بر عملکرد آنها، تمامی حرکات آنها را روشن و شفاف در برابر افکار عمومی قرار می دهند. جان کین؛ نظریه پرداز انگلیسی در اثر خود با عنوان «رسانه ها و دموکراسی» به خوبی تاثیرات مطبوعات آزاد بر دموکراتیزاسیون و زیست سالم مردم اشاره می کند: «مطبوعات آزاد، عقاید انتزاعی را به شکلی قابل رویت و متغیر در آورده و متاثر از آن، با افزایش شمار خوانندگان فرهیخته، به رعایت اصل «تحمل عقاید متفاوت» نیاز بیشتری احساس می شود… مطبوعات آزاد، رازآلودگیِ نامعقول و نامفهومی را که در تخیلات، باورها و مرجعیت اثبات نشده وجود دارد، از بین می برد… پیدایش مطبوعات آزاد موجب از بین رفتن سنت های جزمی و تامل درباره ی خود می شود. مطبوعات آزاد موجب گسترش اراده ی اختیاری می شود. اراده ی اختیاری عبارت است از داوری جمعی درباره ی اهداف مطلوب و محاسبه ی آگاهانه در مورد وسایل نیل به آن اهداف. رشد افکار عمومی در این معنایش، اثرات سیاسی بنیادینی در پی دارد.»
۲. با روی کار آمدن دولتِ اصلاح طلبِ «محمد خاتمی»در سال ۱۳۷۶ سومین عصر طلایی مطبوعات بوشهر، پس ازانقلاب مشروطه و دوران نخست وزیری محمد مصدق، شکل گرفت. دوره ی سوم طلایی مطبوعات بوشهر ۸ سال دوام آورد و در اواخر دولت خاتمی و آغاز دولت احمدی نژاد، آسیب های گفتمانی مطبوعات بوشهر، خود را نمایان ساخت. مطبوعات در بوشهر در نبود احزاب واقعی و کار تشکیلاتی منسجم و هویتمند از «کنش گران مدنی» به فعالان سیاسی تغییر ماهیت دادند. فعالان مطبوعاتی در بوشهر به جای اینکه خود را عضوی از رکن چهارم دموکراسی و «جامعه ی مدنی» بپندارند، خویشتن را بازیگر عرصه ی سیاست دانستند و به جای نظارتِ مدنی بر عرصه ی قدرت، به جانبداری و حمایت از اهالی قدرت پرداختند. محمود سریع القلم؛ روشنفکر ایرانی در جایی نوشته بود: «سیاست مدار باید اول از خدا و سپس از خبرنگار بترسد» (ماهنامه ی مهرنامه، شماره ۳۰، ص۷۱) اما روزنامه نگاران بوشهر فضا را به گونه ای پیش بردند که اهالی قدرت به جای ترس از روزنامه نگاران، به آنان پناه بردند و راز ماندگاری آنان در تعامل(معامله) با رسانه ها شکل گرفت. برخی روزنامه نگاران بوشهری، بیش از اینکه نظارت خود را برای اعمال ترس بر قدرتمندان و سلامت عرصه ی قدرت متمرکز نمایند، در جهت تقویت فلان سیاستمدار و مدیر برای استمرار حضور وی در قدرت هزینه نمودند و یا اینکه در جهت تضعیف بیسار سیاستمدار و یا تضعیف و برکناری او خرج کردند. تغییر ماهیت عملکرد “مدنی” به سیاسی در نهایت، مطبوعات محلی در بوشهر را تضعیف نمود تا دولتِ “پسا اصلاحات” با حمایت از نشریات وابسته و دولتی، ضمن افزایش کمی این مدل نشریات، به تقویت بنیه ی مالی و حمایتی آنها اقدام نماید و همچنین با تهدید و تحدید مطبوعات محلی مستقل، فضای “غیرمدنی” را بر مطبوعات بوشهر حکمفرما نماید.
۳. با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد، فضای مطبوعات کاغذی در بوشهر نیز جای خود را به رسانه های مجازی داد. چهره های شاخص مطبوعات محلی بدون درک این مهم، مغرور از جایگاه اجتماعی خود، همان روند سنتی سابق را در پیش گرفتند و پس از مدتی کوتاه دچار افت جایگاه خود شدند.در واقع، مخاطبان رسانه ها؛ چه افکار عمومی و چه مدیران به جای مطالعه ی نشریات محلی، بر میز محل کار با لب تاپ خود به سراغ رسانه های مجازی می رفتند. در کوتاه زمانی، تمامی گفتمانِ قدرتمند سابق تاثیر و تاثرات رسانه های مکتوب(مطبوعات محلی بوشهر) بر تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های قدرت رسمی و شکل دهی افکار عمومی از آنان رخت بربست و در عوض این جایگاه به رسانه های الکترونیک منتقل گردید و تاثیر و تاثرات ، منتج از اخبار و گزارشات رسانه های مجازی شد. در واقع، برخی رسانه هایی که گاه مدیران و سردبیران آن حتا از نوشتن یک خط خبر و گزارش ناتوان بودند، جایگاه نویسنده، خبرنگار، سردبیر و … را به صورت کاذب و چیپ کسب کردند و به قله های اعتبار رسانه ای رسیدند. کار تا آنجا پیش رفت که فعالان مطبوعات محلی، خود از مخاطبان بالقوه ی رسانه های مجازی شدند و گاه رد پای آنان در کامنت های سایت های اطلاع رسانی مجازی هویدا بود و یا به دلیل اینکه خوانش حداکثری مطالب آنان و قدرت تاثیرگذاری آن در رسانه های مجازی شکل می گرفت، آنان به ناچار مطالب خود را جهت درج در سایت های مجازی ایمیل نموده و یا با مدیرمسئول آن سایت مجازی هماهنگ می کردند تا مطالب آنها را در رسانه ی مجازی منتشر نماید!!به ناچار در اوایل دهه ی ۹۰ تمام مدیران نشریات مکتوب به سراغ طراحان سایت رفته و تلاش کردند تا سایتِ مطبوعه ی خود را فعال کنند تا از گردونه ی رقابت خارج نشوند.رسانه های بوشهر در وضعیت کنونی چیزی بیش از کیچ رسانه نیستند و ما اکنون با گستره ای متنوع و متکثر از کیچ روبرو هستیم: کیچ مطبوعات محلی، کیچ سایت، کیچ نویسنده، کیچ روزنامه نگار، کیچ خبرنگار، کیچ فعال مدنی، کیچ نهاد مدنی، کیچ سیاست مدار و کیچِ …
واقعیت این است که جدال کاغذ و لب تاپ در رسانه های محلی بوشهر، موضوع اصلی رقابت نیست بلکه موضوع و مساله اساسی، نشاط مطبوعاتی در نحوه ی کنش و واکنش خبری و حفظ جایگاه مدنی و ارتقا سطح انتقادی فعالیت روزنامه نگاری می باشد. چه بسا بتوان با افزایش ارتقا کیفی و ارائه یک کار مطبوعاتی مدنی و مستقل با رویکرد انتقادی، رسانه ای مکتوب و کاغذی را به راس هرم اطلاع رسانی بازگرداند.
۴. از جمله آسیب های دیگر مطبوعات محلی بوشهر می توان اشاره داشت به: حضور دو مدیر مسئول نشریات در قوه ی مقننه. این دو نماینده(دادفر و عطار زاده) با درک تاثیر رسانه بر افکار عمومی، به افراد برجسته و تاثیرگذاری در طیف سیاسی خود مبدل شدند تا از نردبان«کنش مدنی» به قله ی قدرت رسمی صعود نمایند. این دو به الگوهای دو تفکر سیاسی در بهره برداری از عرصه ی روزنامه نگاری مبدل شدند. همچنین: حضور روزنامه نگاران در جلسات دولتی، نبود میثاق نامه حرفه ای و عدم حاکم بودن اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری بر کنش و واکنش روزنامه نگاران، شرکت فعال برخی روزنامه نگاران و مدیران مسئول مطبوعات به عنوان اعضای اصلی ائتلاف های سیاسی در انتخابات، روابط پنهان و دوستانه با مدیران و تبدیل شدن به مشاوران پنهان مسئولان رسمی، تعطیل شدن خانه ی مطبوعات ، گرفتن انواع هدایا از مدیران سازمانها و ادارات و یا روابط عمومی های سازمان های دولتی و … همگی از جمله آسیب های مطبوعات محلی استان بوشهر هستند.
۱۷
ابتذال زیستن
اسماعیل حسام مقدم
“ملتها اینگونه نابود می شوند که نخست حافظه اشان را از آنها می دزدند، کتاب های اشان را تباه می کنند، دانش اشان را تباه می کنند و تاریخ اشان را نیز. و بعد کسی دیگر می آید و کتاب های دیگری می نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آن ها می دهد و تاریخ دیگری را جعل می کند.” (میلان کوندرا، کتاب خنده و فراموشی)
اسماعیل حسام مقدم: اگر حافظه یک ملت اینگونه ربوده می شود، حافظه روزنامه نگاری به گونه دیگری ربوده می شود؛ آنگاه که روزنامه نگاری و مطبوعه چی بودن که حاصل جمعی بین نویسندگی، سردبیری، عکاسی، ویراستاری، صفحه آرایی، حروفچینی و آگهی بگیری هست؛ به سطح چندتا آگهی بگیر و چندتا صفحه آرا تقلیل می یابد. تجربه مطبوعاتی به چیزی کیچ و مبتذل مبدل می شود.
فضای سرد و تاریکی که چندین سال بر فرهنگ یک ملت احاطه پیدا کند، چه می تواند کرد جز تباهی و ابتذال در سطوح متعدد زیستن؛ و اکنون زیستن در دنیای روزنامه نگاری به چنان سبکی و بی وزنی مبدل گردیده که مثلن یک صفحه آرا یا آگهی بگیر، بر مطبوعه حکمرانی می کند و آن تجربه نویسندگی/سردبیری/خبرنگاری/ویراستاری به تجربه ای کاملن تکنیکی صفحه آرایی/آگهی بگیری/رپرتاژی جعل شده است. چه بسیار صفحه آراها یا رپرتاژر هایی که فضای مطبوعات را اشغال نموده اند و بر فرهنگ مطبوعه نویسی چنگ انداخته اند. مصداقهای واضحی دارد که کافی هست یکبار به درون یک مطبوعه وارد شویم تا ببینیم.
۱۸
مطبوعات محلی؛ راهکارهایی برای بهتر شدن و یا نقدی از درون
خلیل موحد
۱- مطبوعات محلی استان بوشهر را مانند سایر نشریات، در یک تقسیم بندی می توان از دو جنبه ی شکلی و محتوایی کاوید و نشان داد که این رسانه های کاغذی و نوشتاری به صورت و سیرت در چه حال و هوایی هستند. شکل، ریخت و رخساره¬ی یک نشریه، که علاوه بر نمود اندیشه¬ های ارباب نشریه، به نوعی بازتاب چند و چون نگاه زیباشناختی دست اندرکاران یک نشریه به پدیده ی روزنامه نگاری نیز است، در زیر عنوان کلی « نما و صورت» قرار می گیرد. این جنبه از نشریه، افزون بر ارزیابی سیاسی و فرهنگی، کم و بیش از منظر زیبا شناختی نیز به بحث و داوری گذاشته می شود. اما آن گاه که به سنجش و ارزیابی درون-مایه ی یک رسانه( اخبار، تحلیل ها، گزارش ها، یادداشت ها، سرمقاله ها، مقالات، مصاحبه ها و … ) می پردازیم، در واقع هدف ناظر بیرونی اعم از حامی و یا منتقد این است و یا باید این باشد که صدق و صلابت و یا کذب و سستی مطلبی را با ترازوی خرد و منطق نمودار سازد.
۲- مطبوعات استان ما در دوره ی جدید انتشار خود که از سال ۷۳ و با انتشار هفته نامه ی آیینه ی جنوب آغاز شده و با تولد دیگر هفته نامه ها در عصر اصلاحات، دوران نوینی را به ویژه در فاصله ی سال¬های۷۶-۸۵ در تاریخ پرسابقه ی مطبوعات بوشهر خلق کردند، به رغم نقش سرشار و گاه بی بدیل خود در گردش آزاد اطلاعات در حوزه ی محلی و نیز بسترسازی برای ظهور و بروز استعدادهای خلاق فرزندان این بخش از میهن باستانی، برهنه از کم و کاستی و ضعف و نقص های ریز و درشت ساختاری و ماهوی نبوده و هنوز تا رسیدن به کمال آرمانی خود، گام های ناپیموده فراوانی دارند. این کمبود ها و موانع اما خود یا معلول مناسبات برون سازمانی( ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حکومت و جامعه ) بوده و یا مولود مسایل درون سازمانی(بینش ، باورها و گرایش های کارکنان نشریه به خصوص صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر که هرکدام به فراخور مسئولیت های خود سیاست های حاکم بریک نشریه را تعیین می¬کنند و یا دخل و تصرف خبرنگار در رویدادها. و نیز ناواردی و در نتیجه ناکارآمدی روزنامه نگاران یک رسانه و هم چنین مشکلات فنی) می باشد. البته واقعیت های پیشین و حال سامانه¬ی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مسلط بر زیست ما، بیانگر این است که میان تحمیل¬های احتمالی واقعی و یا وهمی برون سازمانی و عوامل بازدارنده¬ی درون سازمانی، گاه چنان رابطه ای تنگاتنگ و درهم تنیده وجود داشته و دارد که مرزبندی بین آن ها دشوار می نماید. از دگر سو گرچه وجود همیشگی شمشیر داموکلس زهرآگین و استعدادکش بر گردن مطبوعات مستقلِ منتقد، پدیده ای اظهر من الشمس بوده و برای اثبات آن هزار و یک دلیل و نمونه می¬توان عرضه کرد؛ ولی از گزاره¬ی یاد شده به هیچ رو نمی¬توان به این نتیجه رهنمون شد که تمام برون داده¬های نادلپسند و رویکردهای انفعالی مطبوعات ما همگی محصول فشارهای نهادهای قدرت و یا قوانین نانوشته¬ی درون جامعه است.
۳- در این نوشتار اما در پی کنکاش و بازخوانی همه¬ی نارسایی¬های ظاهری و باطنی مطبوعات محلی بوشهر نبوده، بلکه سمت و سوی فکری مان این است که به عنوان عضوی از خانواده ی نشریات محلی و در چارچوب گفتمانی درون مطبوعاتی، با رونمایی از برخی از کم و کسری های شکلی و درون سازمانی که ناشی از فقدان مهارت روزنامه نگاری و یا کم¬جانی حساسیت های حرفه¬ای و یا غلظت انگیره¬های اقتصادی و رقت و نحافت رسالت اجتماعی است، گامی در جهت بهبود و تعالی رسانه های نوشتاری استان برداریم.
۱-۳- جایگاه آگهی؛ آگهی گرچه یکی از منابع اصلی درآمد نشریات محلی به شمار می آید؛ اما به فرض وجود رونق در جذب آگهی های مطبوعات، روا نیست نشریه را به آگهی نامه و بنگاه تبلیغات تجاری و تسلیت و تبریک تبدیل کرد و حاشیه را بر متن مسلط کرد و توی ذوق خواننده¬ی جدی زد ؛ مگر این که در صورت فراوانی آگهی، صفحات ویژهای را به آن اختصاص داد. آگهی محوری احتمالی یک نشریه وزین و مورد توجه و اقبال کنشگران عرصه¬ی عمومی، به حیثیت آن نشریه خدشه وارد کرده . چه بسا آن را از چشم خوانندگان فرهیخته بیندازد. فضایی که در نشریه برای چاپ آگهی در نظر گرفته می شود نیز باید ضابطه مند بوده و هرگز نباید نیمه¬ی بالایی صفحه ی اول را به زیور آگهی آراست به ویژه این¬که این آگهی ها از جنس مرگ باشند! آگهی نباید از سر و دوش صفحه ی اول بالا رفته و تیترها و مطالب آن صفحه را در تاریکی فرو بَرد. هم¬چنین تا آن جایی که ممکن است نباید به کالاهای بی¬کیفیت، غیر بهداشتی و مغایر با استاندارد به خصوص اگر از نمونه ی خارجی[بیشتر بخوانید چینی] آن باشد مجال خودنمایی داد.
۲-۳- صفحه ی اول و تیتر؛ این صفحه و تیترها، عناوین و تصویرهای نقش بسته بر آن، به منزله¬ی ویترین و پیشانی یک نشریه، نخستین رابط میان نشریه و مخاطبان است که هم می تواند کشش وصل را در خواننده خلق کرده و وی را به مشتری پر و پاقرص خود تبدیل نموده و هم ممکن است میل به گریز و فصل را در مخاطب آفریده و او را از نشریه رم دهد. وجود فهم و درک زیباشناختی و کاردانی سیاسی- اجتماعی و حقوقی و آگاهی به جغرافیای حرف و نوشتار در نزد مدیر مسئول و سردبیر، به آن ها کمک می¬کند تا هنرمندانه به انتخاب عکس ها، واژه ها و عبارات تیترها و چینش روشمند آن ها پرداخته و با کاربرد حداکثری از ظرفیت های ذهنی و عینی موجود، مقصود و معانی مورد نظر را در قالب الفاظی که گاه ممکن است کوتاه نیز باشد، خواننده را به شناخت لازم برساند. در نشریات ما گاه از بعضی مسایلی که شأنی برای تیتر یک شدن ندارند به عنوان تیتر یک استفاده می شود. برخی تیترها نیز طولانی و بد قواره است. یا صفاتی در تیتر یک به برخی اشخاص نسبت داده می شود که عموم فعالان قلمرو عمومی، آن افراد را به آن رسم نمی شناسند. انتخاب تیترهای صفحه ی اول از چنان اهمیت و کارکردی برخوردارند که در نشریات معتبر و وروزنامه های حرفه ای، شورایی به نام شورای تیتر وظیفه¬ی انتخاب تیتر را به عهده دارد. استفاده از روتیتر، زیرتیتر، میان تیتر و سوتیتر یا خلاصه ی مطلب نیز کمتر متداول است. پاره ای از عکس ها که به نظر می رسد توسط برخی عکاسان کم تجربه گرفته شده نیز، فاقد شفافیت لازم است.
۳-۳- اشتباهات املایی و چاپی، در عموم نشریات ما و شاید هم در تمام آن ها، چنین هویداست که شیوه و رسم-الخط واحدی وجود ندارد. افزون بر این، به علت نبود ویراستار که غلط های املایی دستی و یا ماشینی(تایپی) را تصحیح کرده و متنی عاری از درهم ریختگی های ادبی را آماده چاپ کند، با خطاهای نوشتاری قابل توجه¬ای حتی در مورد اسامی اشخاص رو به رو بوده که بعضاً معنی و مفهوم جمله را به کلی تغییر داده است. جالب این که این اشتباهات در شماره آینده ی نشریه نیز تصحیح نشده و سنت تصحیح و پوزش در نشریات ما ، به ندرت محلی از اِعراب دارد.
۴-۳- سرمقاله و سخن نخست، اگرچه عنوان سرمقاله و یا حرف اول در برخی مطبوعات سراسری نیز وجود ندارد؛ ولی اختصاص دادن فضا به چنین بخشی در نشریات مشروط به این که قدر و شوکت آن حفظ شود، رخدادی رو به جلو خواهد بود، به خصوص وقتی که مفاد تیتر یک و سر مقاله به هم گره می خورند. سرمقاله گرچه به طور معمول به قلم دست اندرکاران فوقانی نشریه بوده و بیانگر دیدگاه های آنان در باره ی امور است؛ اما نوشتن آن به وسیله¬ی دیگرنویسندگان نیز رویدادی مثبت می باشد. بنابراین، بخشی از صفحه¬ی نخست نشریات باید به روی سرمقاله گشوده شود.
۵-۳- ترتیب انتشار؛ برخی مطبوعات محلی ما ترتیب انتشار منظمی نداشته و براساس مجوز انتشارخود( هفته نامه، دوهفته نامه، ماهنامه و…) روی دکه ها قرار نمی¬گیرند. این گسست اگر معلول بحران اقتصادی غیرارادی نشریه و یا تحفه¬ی فضای سربی و سانسور حاکم بر رسانه های جمعی باشد به نحوی که رسالت مطبوعاتی را به کلی ناممکن سازد، البته شوربختانه باید این زندگی در تعلیق را پذیرفت؛ اما اگر کسی فقط و یا بیشتر به انگیزه¬ی چنگ اندازی به آلاف و علوف اقتصادی و یا کسب قدرت، امتیاز نشریه ای را بگیرد و از یارانه های دولتی- البته اگر چنین یارانه¬هایی وجود داشته باشد- سود جسته و هرزگاهی هم برای خالی نبودن عریضه، شماره ای را منتشر نماید، این کنش، به وضوح، کنشی مردود است.
۶-۳- حق¬التألیف؛ پرداخت حقوق عادلانه¬ی ماهانه و یا پرداخت حق¬الزحمه منصفانه به عوامل فنی مانند حروف نگاران و صفحه آرایان، و دبیران صفحه و به خبرنگاران، در برابر انجام کاری تعریف شده مانند مصاحبه، تهیه خبر ، عکس،گزارش و ویژه نامه و نیز بیمه¬کردن افراد یادشده- در شرایطی که به علت نداشتن شغلی دیگر بیمه نباشند- از وظایف قانونی و اخلاقی مالکان مطبوعات است که نادیده گرفتن آن به منزله¬ی تضییع حق افراد مزبور و بهره¬کشی از آنان محسوب می شود. البته اگر کارکنان نشریات، خود داوطلب فعالیت افتخاری بوده و یا به علت بروز بحران مالی و ناهمخوانی واقعی و مستند دخل و خرج نشریه، حاضر به فداکاری و همکاری بدون حقوق با نشریه باشند، موضوع متفاوت خواهد بود. در مورد چگونگی ساماندهی رابطه¬ی مالی میان صاحبان مطبوعات و نویسندگان آزاد نیز می¬توان چند فرض را طرح و از آن نتیجه¬گیری نمود. یکی این¬که نشریه¬دار اعلام کند که در نشریه¬اش سیاستی به نام سفارش نوشتن مطلب و یا انجام مصاحبه و … وجود نداشته و حق¬التألیف و حق¬الزحمه نیز به کسی پرداخت نمی شود و نویسندگان با آگاهی از این خط و مشی، در دادن و یا ندادن مطلب به آن نشریه مختارند. دیگر این که مدیر مسئول نوشتن مقاله و یا انجام مصاحبه و… را سفارش دهد. در این صورت، آن نویسنده و یا روزنامه نگار آزاد می¬تواند مطالبه¬ی دستمزد کند، حال صاحب نشریه یا این شرط را می پذیرد و یا رد می¬کند. شق دیگر ماجرا این است که خبرنگار و یا نویسنده ای اعلام کند که در کادر مسئولیت های انسانی،ملی، تاریخی و یا آیینی و یا دلخواسته¬ای دیگر که برای خود تعریف کرده به تولید کالاهای فرهنگی و اجتماعی در عرصه ی مطبوعات پرداخته و به همین دلیل و یا به علت غنای مادی، حق خود را آگاهانه، آزادانه و دلبخواهی وا می¬نهد. البته شایان یادآوری است که نگارنده به تئوری تقابل ذاتی مادیت و معنویت باور نداشته و مبارزه و تلاش برای تحقق عدالت اقتصادی و دریافت حقوق عادلانه¬¬ی مالی و رسیدن به رفاه و برخورداری مادی را از مصادیق سترگ معنویت می¬داند. بنابراین، ارتزاق از طریق تولیدات فرهنگی برای زیستی انسانی، هیچ مغایرتی با انجام رسالت های انسانی و شریف آدمیان ندارد. نکته¬ی واپسین این¬که کارفرمایان مطبوعات و از جمله کارفرمایان مطبوعات محلی ما نیک می دانند که تولد و استمرار انتشار نشریات به عنوان یک بنگاه فرهنگی و اقتصادی، در گرو همکاری روزنامه نگاران و نویسندگان می باشد. این موضوع در باره¬ی نشریات فاخر، جدی و صاحب اندیشه، تجلی فزونتری خواهد داشت. بالندگی نشریات استخوان¬دار که در کار خلق آگاهی های رهایی بخش اجتماعی و دریدن پرده های جهل و شیشه¬ای¬کردن اقلیم سیاست و کمک به پروژه¬ی آفرینش انسان مسئول و شهروند متعهد هستند بدون حضور پدیدآرندگان ورزیده امکان پذیر نیست. بنابراین باید در قلمرو توانایی¬های خود حق مادی و معنوی آنان را پاس داشت. آن هاجماعتی اند که البته می¬توانند فضای مجازی را نیز جولانگاه انتشار و انتقال افکار و مطالبات خود قرار دهند.
۱۹
ابتدای ویرانی
درنگی بر کیچ شدن نشریات محلی استان بوشهر
مهدیه امیری
در بعضی نشریات محلی استان بوشهرهیچ چیز سر جای خود نیست! در اکثر نشریات سردبیری وجود ندارد و مدیرمسئول کار سردبیر را نیز عهده دار است. به دلیل نبود سردبیر به طور خاص، خلاقیتی در نشریات نیزمشاهده نمی کنیم. چرا که مدیر مسئول درگیر دیگر مسایل نشریه می باشد و سردبیری را بر عهده ی صفحه آرا می گذارد!! این صفحه آرا است که تشخیص می دهد چه مطالبی به چه صورت چاپ شود.
در نشریات محلی استان بوشهر گویا برجستگی مطالب و بولد شدن آن به دایره ی شخصی بعضی افراد اسباب کشی کرده؛ کسانی که تشخیص کمی و کیفی مطالب در حوزه ی تخصصی آنها نیست. افرادی که به طور عمیق به این موارد فکر نمی کنند که وقتی نشریات را ورق می زنیم چه می خواهیم؟! خواننده چه می خواهد؟
در حال حاضر وضعیت نشریات در استان بوشهر به این گونه است؛ آنگاه که مطلبی نوشته می شود دیگر نمی توانیم زیاد مطمئن باشیم چه اتفاقی برایش می افتد؟! زمانی که سردبیری نباشد تا کادر نوشتاری را هدایت کند، این امر سبب از درون تهی شدن نشریات می گردد و به نشریات تنها به چشم کسب درآمد نگاه می شود. در صورتی که نشریات تنها با خبر و گزارش ومقاله ساخته نمی شود بلکه با نگاه اصیل پایه ریزی می گردد. بعضی نشریات محلی با زیست غیرمتعهدانه در عرصه ی اجتماعی به صورت نمادین به فعالیت خود ادامه می دهند. متاسفانه نشریات محلی در استان بوشهر به این روند عادت کرده اند و سعی در تغییر رویه ی اداره کردن نشریات خود ندارند. در مطبوعات؛ آفرینش و خلاقیت به امری حیاتی و ضروری تبدیل شده است. شرح و ابداع چیزی نو؛ چیزی که دیگران نگفته اند. چیزی که برای یک روزنامه نگار باید مهم باشد. زمانی که تشخیص اهمیت یک مطلب بر عهده ی افراد غیر متخصص می افتد و جایگاه ها تغییر می کند، خواه نا خواه به سمت ابتذال پیش می رویم.
چه اتفاقی در نشریات محلی افتاده است؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا ازاین وضعیت رهایی یابیم؟ متاسفانه بعضی نشریات محلی در استان بوشهر به وضعیت “کیچ” گرفتار آمده اند و تعهدی که برای اطلاع رسانی صحیح به عموم برعهده گرفته بودند را از یاد برده اند و این شروع ابتذال در نشریات می باشد. منشا و مبدا تفکرات نخبه گرایانه -به دلیل سهل انگاری های شاید به ظاهر کوچک و بی ارزش- در حال فروپاشی است.
۲۰
در پستو چه می گذرد…
گزارشی از سقط جنین در بوشهر
ستاره تناور
سقط جنین موضوعی است که بحث در باره ی آن در جامعه با احتیاط انجام می شود به این خاطر که سقط جنین چه در عرف و چه در شرع ما دارای حرمت است و مذموم شمرده می شود. وقتی سخن از سقط می آید معنی که به ذهن اکثر افراد می آید ، برابربا قتل یا از بین بردن است . هر چند امروزه نظرات این چنینی درباره سقط در نزد جامعه به شدت سابق نیست، ولی قوانینی که دولت در این باره وضع کرده ، سقط را امری غیر مجاز می داند که در صورت انجام گرفتن دارای مجازات است مگر طبق شرایط خاص (سقط درمانی). در فقه هم با سقط جنین برخورد شده و افراد را از آن نهی می کنند.جز در همان مورد یاد شده.
اما اینها همه ی مسائل سقط جنین نیست و نمی توان به این راحتی نظر کلی در این باره داد، زیرا که سقط جنین وجوه مختلفی دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد. سعی شده در این رهگذر این اتفاق بیافتد.
روایتی از حضور…
آفتاب سه بعد از ظهر بخاطر نسیم خنکی که می آید ، اذیت چندانی نمی کند ، برای یافتن جایی که سقط جنین را انجام بدهند ، بسیار جستجو کردم تا بلاخره آدرس دکتر مامایی که براساس شنیده ها این عمل را انجام می دهد ، را بدست آوردم، وقتی می رسم طبق تابلویی که نام دکتر را نشان می دهد از راهرویی تنگ با پله هایی کوتاه به طبقه اول می رسم درب ورودی با راهرویی دیگری به سالن کوچکی متصل می شد که اتاق انتظار بیماران بود و میز منشی و خانم جوان نه چندان خوش اخلاقی که پشت آن نشسته بود گوشه سالن خودنمایی میکرد فضایی ساده که معلوم بود هزینه چندانی برایش نشده است . نوبت می گیرم و روی مبل رنگ و رو رفته ی کنار دیوار می نشینم ، بعد از گذشت مدتی و عادت کردن به فضا ، آهسته از خانمی که کنارم نشسته درباره خانم دکتر پرس وجو می کنم او تایید می کند که کارش خوب است ، این یعنی او بیماران معمولی هم پذیرش میکند در کنار خدمات دیگری که ارائه میدهد، این که من دنبال چه آمده ام و سوالهایی که باید به جواب برسند باعث شد از گفتن حقیقت صرفه نظر کنم ، تا مثل یک بیمار بتوانم داخل اتاق دکتر شوم و او بدون هیچ عامل باز دارنده ایی اطلاعاتی را به من بدهد ، داستان ظاهری من داستان دختری است که طی دوران نامزدی باردار شده ، حال برای قضاوت نشدن و یا شاید ترس از آبرو و علتهای دیگر به این مطب آمده تا از فشار روحی که دچارش شده نجات پیدا کند…صدای منشی مرا به اتاق دکتر میخواند، بعد از توضیحاتم خیلی محکم و با اطمینان جهت دلداری و رها کردن من از زیر بار استرس (ظاهری ) ، گفت که اصلا نترسم چون خیلی ساده و سریع انجام می گیرد . درباره ی قیمت های سقط که سوال میکنم می گوید:” دوماهه ۴۵۰ هزار تومان می شود”طی صحبتهایی که با او داشتم متوجه شدم قیمت برای بالای دو ماه با اضافه شدن هفته بیشتر می شود هفتصد و پنجاه ، هشتصد و پنجاه ، و یک میلیون به بالا برای جنین در ماههای مختلف .
مامایی که کارش را بلد بود و با امکاناتی که توی مطبش داشت می توانست این کار را انجام دهد ، همه چیز خیلی واقعی بود ساختمان ، پله ها، مطب ، منشی دکتر… این واقعیت جایی است که زندگی می کنیم .اینجا سقط با خطر کمتری انجام می گیرد ولی آن تعداد سقط هایی که در شرایط غیر ایمن انجام می گیرد، چه سرانجامی خواهند داشت؟… اگر قانونی نیست که برای موردهایی این چنینی اعلام وضعیت کند ، موارد خود شان بسته به نوعشان وضعیت خود را روشن می کنند . همیشه کسانی پیدا می شوند ، خدمتی که بطور قانونی ارائه داده نمی شود را ارائه دهند. چون تقاضا وجود دارد و برای تقاضا عرضه ای…
برای یافتن آمار دقیقی از تعداد سقط های صورت گرفته در بوشهر به پزشک قانونی مراجعه می کنم ، مرجعی که خود صادر کننده ی مجوز سقط درمانی است ولی این مرجع از دادن آمار خوداری کرد.طبق گفته ی پزشک زنان مستقر در پزشک قانونی سقط های درمانی صورت گرفته بیشتر بخاطر اختلالات ژنتیکی است.
وضعیت سقط جنین در ایران
اما وضعیت سقط جنین در ایران چگونه است؟ برای این منظور سری به نشریات سراسری و اخبار این موضوع در کشور بزنیم، شاید بد نباشد. محمد اسلامی، مشاور دفتر سلامت خانواده در آماری که در روزنامه وطن در خرداد ماه ۱۳۹۳ ارائه کرده چنین است: این مسئول کشوری از وقوع روزانه هزار مورد سقط جنین در کشور خبر داده و می گوید تا ۳۵۰ هزار سقط جنین در طول سال اتفاق میافتد که از این میان ۱۲۰ هزار مورد اعلام کردهاند که فرزند نمی خواستهاند، ۱۰۰ هزار مورد بیمار بودهاند و ۲۰ تا ۳۶ درصد به دلیل مسائل اقتصادی رخ میدهد. محمد اسلامی مشاور فنی دفتر سلامت خانواده وزارت بهداشت با اشاره به سقطهای غیر قانونی در کشور اظهار داشت: ۱۵۰ تا ۳۵۰ هزار سقط جنین در طول سال داریم به طوری که روزانه هزار مورد سقط اتفاق میافتد. وی به دلایل سقط جنین در ایران اشاره کرد و افزود: افزایش سن زن، افزایش سن همسر، فاصله بارداری زیاد پس از ازدواج، بارداری برنامه ریزی نشده و تمایل نداشتن به فرزند آوری از این دلایل است و اعتقادات مذهبی مهم ترین مانع برای انجام سقط گزارش شدهاند.(وطن امروز)
تعاریف سقط جنین
سقط جنین برمبنای تعریف عموم، از منظر پزشکی به معنی از دست رفتن محصول حاملگی(جنین یا رویان) قبل از هفته ۲۰ بارداری است ولی پزشکان بیشتر از این اصطلاحات برای توصیف هر نوع ختم حاملگی در سهماهه اول بارداری استفاده میکنند .
همچنین سقط جنین ختم حاملگی به هر عنوان قبل از اینکه جنین برای زنده ماندن به اندازه کافی تکامل یافته باشد، تعریف شده است(بهرام قاضی جهانی و همکاران، بارداری و زایمان،ویلیامز)
سقط جنین یا بصورت خود به خود رخ میدهد که به آن معمولاً سقط جنین غیرعمدی (ناخواسته) گفته میشود، یا میتواند عامدانه باشد. اصطلاح سقط جنین اغلب به سقط جنین خودخواسته اطلاق میشود.(ویکی
پدیا)
سقط جنین از نظر حقوقی به معنای هر گونه اعمال مجرمانه است، که موجب توقیف دوران تکامل جنین و
اخراج قبل از موعد طبیعی آن خواهد شد. از آن جهت که تحقق این جرم با سلب حیات جنین زنده همراه است
در قتل نفس مطرح شده است.
و همچنین، سقط جنین اخراج خود به خود یا با واسطه جنین یا حمل با آگاهی از آن، با قصدسقط بدون مجوز قانونی.
از نظر حقوقی نیز مرحله رشد و تکامل جنین را به دو دسته تقسیم می نماید که شرایط و مجازات هر دوره ای با دیگری متفاوت است:
الف: مرجله قبل از حلول روح
این مرحله با انعقاد نطفه که مبدا حیات انسان بشمار می آیدشروع و تا زمان حلول روح در جنین ادامه می یابد
و در اصطلاح دوره ی حیات جنینی نامیده میشود.
ب: مرحله بعد از حلول روح
این مرحله از ابتدای حلول روح در جنین شروع می شود و تا زمان تولد ادامه می یابد و در اصطلاح حیات زیستی نامیده میشود.(حقوق جزای اختصاصی،جرایم علیه تمامیت جسمانی علمی کاربردی،انتشارات دانشگاه تهران.)
بنابراین بسته به وضعیت جنین مجازاتهای مختلفی در قانون ایران برای فرد در نظر گرفته شده است .(پرداخت دیه در مقدارهای مختلف)
در ایران بنا بر قوانین موجود تنها سقط درمانی مجاز است ،که آنهم فرد مورد نظر؛ بعد از سپری کردن مراحل زیادی مجاز به سقط درمانی می باشد .
براساس بخشنامه مورخ ۱۱/۹/۸۲ سازمان پزشکی قانونی کشور:
۱- در صورتی که ادامه بارداری مادر به مرگ جنین یا مادر منجر شود، درخواست صدور مجوز سقط درمانی (تنها در ادارات کل پزشکی قانونی استانها) مورد پذیرش قرار میگیرد، البته در صورت دستور مقام قضایی یا درخواست زوجین یا معرفی نامه پزشک معالج قبل از ولوج روح (چهارماهگی).
۲- معرفی نامه پزشک باید شامل عکس بیمار (ممهور به مهر پزشک معالج)، مشخصات شناسنامهای جهت احراز هویت، تشخیص بیماری، روش تشخیص (علائم، نشانهها و آزمایشهای پاراکلینیک) بوده و به پیوست آن تصویر شناسنامه و مدارک احراز هویت زوجین و نیز نتایج آزمایشهای پاراکلینیک (دارای عکس بیمار ممهور به مهر و مشخصات شناسنامهای )ارایه گردد.
۳- در مورد اندیکاسیونهای جنینی انجام حداقل دو نوبت سونوگرافی و در مورد اندیکاسیونهای مادری حداقل یک نوبت سونوگرافی برای تعیین سن بارداری و ارایه آن به پیوست معرفی نامه پزشک الزامی است.
۴- ارایه حداقل دو مشاوره تخصصی در تائید تشخیص بیماری به پیوست معرفی نامه پزشک الزامی است.
۵- در موارد خارج از فهرست اندیکاسیونهای(نشانه) اعلام شده، ارایه حداقل سه مشاوره تخصصی مبنی بر ناهنجاری منجر به مرگ جنین یا خطر مرگ مادر الزامی است.
مادر اگر بیماریهای نظیر(نارسایی قلبی ،نارسایی کلیوی ، بیماریهای ریوی مثل آمفیزم …، اچ آی وی ،لوپوس فعال و…) داشته باشد می تواند با طی شرایط بالا اقدام به سقط کند. که در این حال نیاز به اجازه همسر بعنوان پدر ،ندارد. و همچنین اگر تشخیص اختلالات ژنتیکی برای جنین داده شود هم میتواند سقط انجام بگیرد.تمام اینها زمانی معتبر خواهد بود که توسط سه پزشک و همچنین پزشکی قانونی تایید شود.
مسیری که برای سقط درمانی طی می شود ، مسیری طولانی و هزینه بر است.
۳۵۰هزار سقط در سال آمار عجیبی ست ، البته باید این این نکته را در نظر گرفت که سقط جنین می تواند خیلی بیشتر از اینها هم باشد زیرا تعداد زیادی از این سقط ها در پستوها و جاهایی صورت می گیرد که کسی از آنها اطلاعی ندارد.
قوانین موجود در این باره کامل نیست و موارد مختلفی که می تواند برای یک زن منجر به ختم حاملگیش شود لحاظ نشده ، موردی مثل تجاوز به عنف ،زنای با محارم و … در این شرایط قانون حمایتی وجود ندارد. آیا میتوان به زنی که قربانی تجاوز شده گفت: تو طبق قانون اجازه سقط نداری؟ …
این در حالی است که این مسئله (تجاوز و.. ) بخاطر رابطه مستقیم با حیثیت وآبروی خانواده (در ایران) بصورت پوشیده و پنهان باقی می ماند. اینجاست که موضوع پیچیده خواهد شد، هرچند این پیچیدگی نمی تواند علت خوبی برای نقص قوانین موجود در رابطه با سقط جنین باشد. بهرجهت ما در دنیایی زندگی می کنیم که لبریز از قتل ،تجاوز، خشونت و…از آن است ، وقتی حتی قانونی نباشد که حقی را که باید داشته باشی به تو بدهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تباه شدن یک یا دو زندگی…
از وجه دیگر قانونی نبودن سقط جنین در موارد خاص می توان به شرایط غیر ایمن این عمل در مکانهای غیر کلینیکی اشاره کرد که منجر به مرگ زنان زیادی شده و اگر هم به مرگ ختم نشود عوارض جدی برای این افراد به دنبال داشته است.
در پرسش از پزشک متخصص زنان و همچنین چند ماما در رابطه با تعداد مراجعینی که خواستار سقط جنین غیر مجاز هستند، به این پاسخ رسیدم که اکثر مراجعین کم سن هستند و بیشتر آنها اطلاع درستی از روشهای جلوگیری از بارداری ندارند. جای تعجب بسیار دارد که این افراد از سقط راهی برای جلوگیری از بارداری استفاده می کنند، درحالی که باید قبل از بارداری به فکر پیشگیری باشند. هرچند بیشتر پزشکان متخصص زنان بخاطر غیر مجاز بودن عمل سقط جنین از انجام آن خودداری می کنند ولی این خودداری باعث نمی شود که فرد مورد نظر منصرف شود او به جایی می رود که در قبال پول این کار را انجام دهند . در صورت نیافتن کسی برای این عمل ، اقدام به مصرف خود سرانه داروی سقط جنین می کنند ، که در موارد زیادی بخاطر خونریزی زیاد منجر به مرگ شده است .
مورد دردناک دیگر، زنای با محارم که قربانی بی چون چرای آن دختری ست با سن بسیار کم ، که بخاطر جهل وعدم آگاهی و درگیر بودن با اعتیاد افراد خانه ،رخ داده، در این باره قانون چه می گوید؟…
این آسیبی ست که شهر بوشهر هم با آن، روبروست، دختران کم سن و زنانی که بخاطر داشتن فرزند تمایلی به بارداری دوباره ندارند و چون پیشگیری نداشته اند اینک گزینه سقط را انتخاب کرده اند .مورد اول بخاطر حفظ آبرو و در امان ماندن از عواقب برملا شدن ماجرا ، مورد دوم بخاطر نداشتن موقعیت اقتصادی و آمادگی لازم برای داشتن فرزند دیگر . در اینکه این اتفاق نباید می افتاد شکی نیست ، ولی اکنون که افتاده چه باید کرد؟…
.
و بلاخره …
آیا سلب حیات از موجود کوچکی که هنوز روح در کالبدش دمیده نشده و یا حتی کمی آن طرفتر ، داری روح می باشد ، کاری درست است؟
آیا به دنیا آمدن این موجود کوچک در چنین شرایطی و اضافه شدن یک موجود آسیب دیده دیگر به جامعه می تواند درست باشد؟