فهرست:
۱-دشت گریان/ تاملاتی بر اولویت گفتگوی درون تمدنی بر گفتگوی بیناتمدنی/ اسماعیل حسام مقدم
۲-یازدهم سپتامبر؛ پایان گفت وگو/ حمید موذنی
۳-رازهای گفت وگو/ گفت وگو با مجید اجرایی؛ نویسنده و منتقد ادبی
۴-گفت و گوی تمدّن ها یا فرهنگ ها؟/ سیدقاسم یاحسینی
۵-نگاهی حقوقی به گفتگوی تمدنها/ حقوق بین الملل به مثابه حامل و بازوی اجرایی گفتگوی تمدنها/ علی دارایی
۶-کتاب شناسی «گفت و گوی تمدنها»/ تدوین: انجمن هامون ایران
۷-معرفی کتاب: موانع نشانه شناختی گفتوگوی تمدنها
۸-گفت وگو به مثابه ی آزادی/ مطالعات فرهنگی بر کارکرد گفت وگو در جامعه/ اسماعیل حسام مقدم
۹ -کثرت گرایی، پیام آور صلح / خلیل موحد
۱۰-نظریه گفتگوی تمدنها، طرحی که عقیم بود/ سیروس بنه گزی
۱۱-گفتمان برخاسته از تاریخ/ علی آتشی
۱۲-من خواب دیده ام!/ گزارشی از یک واژه؛ واژه ی “صلح”/ اسماعیل حسام مقدم
۱۳-گام معلق لک لک/ تاملی بر ایده ی گفت و گوی تمدن ها/ مهدیه امیری
۱
دشت گریان
تاملاتی بر اولویت گفتگوی درون تمدنی بر گفتگوی بیناتمدنی
اسماعیل حسام مقدم
یک. در تاریخ کوتاهی که بر جهان پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی گذر کرده، شاهد بروز افراط گرایی و بنیادگرایی عمیقی در میان تفاسیر و خوانش های درون تمدنی شده ایم که در بارزترین و رسانه ای ترین این خوانش های افراط گرایانه، بنیادگرایی اسلام گرایانه در منطقه خاورمیانه قابل رد گیری می باشد. آن چه که این خوانش و تفسیر بنیادگرایانه را صورت می بخشد به زعم اکبر احمد؛ اندیشمند و جامعه شناس معاصر مسلمان، مساله “هویت” و مولفه های معنابخش آن هست. گفتگو و آن چه که امکان گفتگو را مهیا می سازد؛ پذیرش و احترام حداقلی به هویت و برساخته های هویت “دیگری” می باشد؛ و این دقیقن همان چیزی هست که در جهان پسا یازده سپتامبری به تمامی با چالش مواجه شده است. اگرکه سیدمحمد خاتمی در سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۸ به ضرورت درک و توجه به این مساله هشدار داد، به نظر می رسد که روند حرکت جهان را به سوی عدم توازن هویتی در جهان جدید درک نموده بود. در همین حوزه داریوش شایگان در کتابهای گوناگون خویش به این گفتگوی بر فراز تاریخ بین تمدنها و فرهنگها تاکید کرد و در پایان کتاب “نامه ای برای آینده”؛ آرزو کرد که جهان به سمت افراط گرایی پیش نرود. ولی همه این هشدارها و متذکر شدن ها راه به جایی نبرد تا اینکه در سالی که برای گرامیداشت ایده گفتگوی تمدنها از طرف سازمان ملل متحد انتخاب شده بود؛ یعنی سال ۲۰۰۱ میلادی، رخدادی شکل بگیرد که آغاز اعلان پایان گفتگوی تمدنها باشد. گفتگویی که هنوز آغاز نشده، پایان یافت. حمله هواپیماها به برجهای دو قلو در یازدهم سپتامبر، این گفتگویی که می توانست هویت های را متشخص کند و تریبونی برای انتشار مبانی تفکری و اندیشگی آنان در جهان باشد، به ناگاه بی صدا شد و امکان گفتگو زایل گشت. کشمکشی بیناتمدنی در جهان معاصر با خاطره هایی تاریخی از دیگر نزاعهای هویتی مشابه به راه افتاد. در استحاله ای هویتی، این کشمکش در سالهای نزدیک، به نزاعی درون تمدنی منجر شده است. هویتهای جدیدی در هرکدام از تمدنهای موجود سربرآوردند که نوع خوانش و درک از جهان را به گونه ای خاص برای خود دگرگون ساخته اند. این گونه است که در جهان جدید مسلمانان، گروه های هویتی افراط گرایی متولد شده اند که نشانه های آن را در خاورمیانه جدید می توانیم مشاهده کنیم. از همین رو به نظر می رسد که آن چه در این فضای هویتی قطبی شده در هر تمدنی قابل تحلیل می باشد این مورد هست که باید دست به گفتگویی درون تمدنی زد و چالش های هویتی را در یک تمدن خاص مورد گفتگو قرار داد. چالش های هویتی در جهان جدید با دسترس بودن رسانه های منتشرکننده و اطلاع دهنده، به بالاترین و استراتژیک ترین چالش های قومیتی، جنسیتی، ملی، منطقه ای و بین المللی مبدل گشته اند. به طور مثال تلاش استقلال اسکاتلندی ها از بریتانیا، بیش از آنکه رفراندمی سیاسی باشد، مساله ای در راستای تشخص بخشیدن به هویت خاص اسکاتلندی هست. این تنازع هویتی در سطوح متعددی از زیست انسان معاصر قابل پیگیری هست چنان که در سطح خاورمیانه؛ گروه داعش به دنبال برساختن هویتی خاص و متمایز از خود در عراق و سوریه شده است.
دو. در میانه این تنازع درون تمدنی، می توانم از تنازع و برخوردی آنتاگونیستی در بین هویت های درون یک ملت نیز پرده بردارم. تنازعی بین مردمانی که در فرهنگ و تمدنی شقه شقه شده و دوقطبی شده در حال زیست هستند. اگرکه جهان پسایازده سپتامبری بیشتر تفسیرگران فرهنگی و تمدنی را به سمت تفسیرهای کلان متوجه ساخت، اما از برخوردی که در سطوح کوچکتر و خردتر در حال بروز و ظهور بود، غافل کرد. برخوردهای کلان، در طول این تاریخ کوتاهی که بر جهان به خصوص بر خاورمیانه گذر کرده، به وجود آورنده تضادهای شدید درون تمدنی و فرهنگی شده، مورد مثال آن جنبش هایی که مثلن در مصر یا تونس رخ داد. این نزاع ها بیش از آنکه بین تمدنی باشند، درون تمدنی هستند و در درون هویت های ملی شکل گرفته اند. چالشی که از درون این فضای شهروندی در حال برساخته شدن هست، آینده چالشی تر و بنیادگرایانه تری را هشدار می دهد. یورگن هابرماس در برساختن مفهوم “فرهنگ شهروندی گفتگویی” خود به همین جاری شدن گفتگو در بین شهروندان درون یک ملت اشاره دارد و آن را ضامن مشروعیت بخشی به نهادهای مسلط بر ملت ها نیز می پندارد. چیزی که در جامعه امروز ایران نیز بسیار ضروری و حیاتی شده است؛ توجه به فرآیندی از نظم و ساختار شهروندی هست که درون خود فضایی برای گفتگو و درک حضور دیگری را فراهم آورده باشد. از همین رو به زعم نویسنده؛ استراتژیک ترین نیاز فرهنگی و تمدنی امروز ایران؛ توجه به امر گفتگو بین هویتی و فرهنگی شهروندان متعدد و متکثر درون جامعه می باشد. ازهمین رو نیز هست که داریوش شایگان جهان ذهنی ایرانیان را برساخته شده از سه هویت تمدنی ملی/مذهبی/مدرن می داند و تاکید اکید می کند براین که باید گفتگویی فراتاریخی بین این سه ساحت وجودی برقرار شود. که در غیر این صورت، جهان امروز ایرانیان به درون اسکیزوفرنی فرهنگی و قطبی شدن فضای زیست شهروندان درخواهد افتاد.
سه. نویسنده به عنوان یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون ایران (NGO) این نکته را باید برجسته نماید که کارویژه امروز نهادهای مدنی و فرهنگی باید به سمت فراهم آوردن محلی برای گفتگو و دیالوگ درون هویتی و فرهنگی ایرانیان باشد. همان گونه نیز که در پیش نویس منشور حقوق شهروندی دکترحسن روحانی به این گونه از اندیشه های شهروندی توجه و تاکید شده و امیدوارم که این سند حقوقی به فراموشی سپرده نشود. آن چنان که یک سال از انتشار پیش نویس آن گذشته اما هنوز متن نهایی آن و چگونگی اجرایی شدن آن معلوم و مشخص نشده است. ازهمین رو نیاز استراتژیک امروز فرهنگ و تمدن ایران را توجه به گفتگوی شهروندی می دانم و توجه همه اندیشمندان و کنشگران حوزه جامعه مدنی ایران را به این چالش جلب می نمایم. یکی از اثربخش ترین و کارآمدترین نهادهایی که می تواند در این حوزه گفتگویی به نقش آفرینی مثبت بپردازد؛ تشکلهای غیردولتی و سازمان های مردم نهاد هستند که جریان امور کنشگری مدنی خویش را درجهت نزدیکتر کردن فاصله های معنایی و مفهومی بین قطبهای هویت ساز در جامعه ایران، تنظیم نمایند. به زعم من این قطبی شدن نزاع هویتی؛ استراتژیک ترین چالش امروز ایران معاصر می باشد.
اسماعیل حسام مقدم: کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران
۲
یازدهم سپتامبر؛ پایان گفت وگو
حمید موذنی
مقدمه: با آغاز هزاره ی سوم به پیشنهاد سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور ایران، سازمان ملل متحد سال ۲۰۰۱ را سال گفت و گوی تمدن ها نام گذاری کرد. بنظر می آمد قرار بود آسمان هزاره ی سوم نیز چنان هزاره ی دوم باشد یعنی «هر جا روی آسمان همین رنگ باشد» اما اینگونه نشد و بجای اینکه آسمان اینجاها مانند آنجا باشد، آسمان آمریکا ـ آنجا ـ تمامی آسمان ها را همانند خود ساخت. چشم های کلیه جهانیان روز یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ از آسمان واقعی بالای سر خود کنده شد و به آسمان مجازی جعبه جادویی تلویزیون دوخته گردید. آسمان مجازی از همانروز از تلویزیون ها به بیرون درز پیدا کرد و آسمان جهان به آسمان نیویورک تبدیل گردید. ژان بودریار قبل از این در جنگ خلیج که نیروهای نظامی جهان برای اولین بار در زمان تصرف کویت توسط عراق بر ارتش صدام یورش بردند گفت که این تصاویر واقعی نیست و این غلبه مجاز بر واقعیت است. بواقع بودریار فیلسوف پست مدرن درست تشخیص داده بود چرا که فیلم های هالیوودی قبل از یازدهم سپتامبر به صورتهای مختلف این حمله را از پرده سینما بر چشم های آدمیان ارسال و به باور و پیش آغاز گفتمان جدید رهنمود کرده بودند. قبل از یازدهم سپتامبر همزمان با این واقعه نیز پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما در آمریکا یعنی فیلم «پرل هابر» ـ اولین حمله نظامی در تاریخ آمریکا ـ اکران شد این فیلم کابوس های مجازی حمله به آمریکا را برای مردم این کشور احیاء نمود تا همزمان این مجاز در دنیای واقعی اضطراب و ترسرا بر جامعه آمریکایی و جهان ایجاد نماید. آنتونی گیدنز جامعه شناس انگلیسی جهان را پس از این واقعه به قبل از ۱۱ سپتامبر و بعد از آن تقسیم نمود و مردم آمریکا براساس ترس ناشی از این حمله به بوش و دار و دسته او رأی دهند تا جهان گفتمان پیش از این واقعه را تجربه نکند. سال گفت و گوی تمدن ها بواسطه تبدیل نشدن به یک گفتمان جای خود را به گفتمان تاریخی خشونت انسان ها داد و برخورد و جنگ پیروز شد تا نه سال ۲۰۰۱ که هزاره ی سوم درابتدای راه به هزاره تقابل تبدیل گردد:
۱. سقراط مامای دانایی، ندانستن و توجه به نادانی را سرآغاز گفت و گو می داند. به زعم کارل پوپر نیز «بزرگترین گام به سمت یک دنیای بهتر و صلح آمیزتر هنگامی برداشته شد که استدلال ها پشتوانه شمشیرها قرار گرفتند و بعداً در مواردی جایگزین آن ها شدند.»(۱) اما واقعیت جهان کلاسیک و حاضر غیر از این را نشان می دهد. همانگونه که مک لوهان رسانه را امتداد حواس دانست سخت افزارهای نظامی نیز همراه با پیشرفت های دیگر بشری رشد نمود و شمشیرها به بمب ها، مین ها، موشک ها و … تغییر یافت اگر در جنگ های کلاسیک نیروی ماهیچه ای یک فرد در رهایی شمشیر که احیاناً تا آستانه ای به کشتن چند نفر ادامه می داد در جنگ های امروز با انگشتان و لمسی کوچک به قربانی شدن صدها و یا هزاران نفرمی انجامد. اگر هابز انسان را گرگ انسان نامید. بشر متمدن معاصر موجوداتی را خلق کرد که از کرات دیگر می آیند و با الهام از آنها که در اصل دیو درون خود بود حیوانات مظلوم تطهیر گشتند.
۲. خشونت، در جهان تمدن امروز حرف اول و آخر را می زند. بخشی در دفاع از گفت و گو خشونت می ورزند و بخشی نیز بر علیه گفت و گو به این کار مبادرت می ورزند. این تقابل های خشن در اصل گفتمان جهان امروز را شکل داده است. بخشی از غرب به سرکردگی آمریکا در دفاع از ارزش های مدرن چون: گفت و گو، دموکراسی، حقوق بشر و تبدیل آنها به آرمان به بخشی از شرق بویژه مسلمانان نفرت می ورزد و بخشی از مسلمانان نیز در دفاع از حق، عدالت، سنت به جدال با غرب ساز تقابل نواخته اند. هر کدام دیده خود را آرمانی کرده و تقابل آرمان ها به بربریت پست مدرن امروز تبدیل شده است. هانتینگتون نظریه پرداز تقابل گرایان غربی ذات تمدن مسیحی را Meyn Carta می نامد که کنایه از حقوق اساسی سیاسی و مدنی شهروندان است و ذات تمدن اسلامی را جنگجویی مسلمانان Maslim Bellicosity قلمداد می کند و مسلمانان نیز بلعکس و در اصل «طبق اندیشه روانکاوانه هر گاه چیزی یا کسی آرمانی شود حتماً اضطراب و تنفر هم در کار است»(۲)
۳. هربرت مارکوزه تاریخ انسان را تاریخ سرکوب می نامد و به زعم فروید نیز تمدن بشری از سرکوب غرایز رشد یافته است اما سرکوب این غرایز به والایش انسانی و تغییر ماهیت خشونت نیانجامیده که خشونت و بربریت متمدن از وحشی گری های انسان های اولیه نیز دهشتناک تر است. واقعیت این است که «نمی توان از تأثیر این فکر رها شد که انسان ها عموماً به یاری معیارهای نادرستی دست به سنجشی زنند و آنها را نزد دیگران می ستانید ولی ارزش های حقیقی زندگی را کوچک می شمارند» (۳) جهان متمدن بوسیله رسانه ها سرکوب های کلاسیک غرایز را به ارزش تبدیل کرده انواع و اقسام ژانرهای سینمایی و دیگر هنرها سکس و خشونت نهاد (Id) را در غرب ترویج می کنند و در شرق نیز به تبعیت از من برتر و رئیس قبیله (Super ego) جوامع خود را تحت سیطره در آورده اند در اولی هژمونی نهاد Id است و در دومی سلطه (Super ego) و در این میان انسان سوژه و ego در فشاری مضاعف قرار گرفته است. برایند تقابل نهاد و من برتر نیز خشونت و جنگ است. در کشورهای مروج گفت و گو نهاد سیاست خارجی و دیپلماسی خشونت آمیز و در کشورهای تحت تأثیر من برتر نیز سیاست داخلی استبدادی است. بهمین دلیل گفت وگو در جهان واقعی محلی از اعراب ندارد. و خشونت حرف اول و آخر را می زند.
در اصل «جدی ترین بدیل گفت و گو خشونت است و فرد یا گروه و ملت و تمدنی که از گفت و گو با غیر خود تن زند گام در راه بهره گیری از خشونت می نهد»
منابع:
۱. پوپر،کارل، درس این قرن، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۹
۲. پایا، علی، گفت و گو در جهان واقعی، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۴۹
۳. فروید، زیگوند، ناخوشایندی های فرهنگ، حسین پاینده، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۰۹
۳
رازهای گفت وگو
گفت وگو با مجید اجرایی؛ نویسنده و منتقد ادبی
مفهوم «گفتگو» به طور بالقوه در جهان امروز چگونه درک شده است؟
مجید اجرایی: مفهوم گفت و گو به رغم ظاهر یک لایه و آسان نمایش، این گونه نمی نماید؛ «گفتار» ی که در مکتب سوسوری ـ به مثابه پدیده یی منفرد ـ چندان در خور توجه نبود در دیدگاه «واسلر» و پیروان او که «ذهن گرایی فردباورانه» (Individualistic subjectivism) را رواج می دادند به گونه یی دیگر ـ هر چند بدون حذف گفتار ـ خود را ارائه می دهد.در مقابل، اما، الگوی «یاکوبسن» جایگاهی مستقل به تماس اختصاص می دهد. مهم تر از همه الگوی باختین است که به طرح مناسبات با دیگر گفتارها می پردازد. چیزی که در الگوی یاکوبسن به چشم نمی خورد در مدل باختین به منطق گفت و گویی (Dialogism) تحویل می شود.به نظر می رسد در دنیای ما مفاهیم دارند سیر مجرّدی را پیش می گیرند. گویی که در سپهری تاریخی زیست می کنند. درست است که امروز زبان شناسی به کمک آمده و فراتر از فلسفه ـ حتا ـ به واکاوی هنر، ادبیات و اسطوره ها پرداخته و نقاب از چهره ی قهرمان های تاریخی برانداخته و کار به جایی می رسد که همین باختین منطقِ گفت و گویی خود را از دلِ روایت های داستانی بیرون کشیده و مثلاً آثار تولستوی را به عنوان نماد تک گویی و آثار داستایوفسکی را به عنوان نماد منطقِ گفت و گویی معرفی می کند.اما به راستی پاسخ سؤال شما تردیدی عمیق را با خود به همراه دارد.
در جایی که نه ادیان توانسته اند گوهرهای رازناک درونِ خود را با رواداری به یک دیگر عطیه دهند، نه تاریخِ جوامعِ حاضر به پذیرش رواداری هایی فارغ از جنبه های ویترینی و «شرق شناسانه» است، نه قهرمان های اساطیری ـ جز در زبان شناسی نوین ـ با یک دیگر به سیر و سیاحت می روند و هم نشین می شوند مفهوم گفت و گو به واقع می توان گفت در «کاستِ نخبه گرایانه یی» اسیر افتاده است.یک بار دیگر تاریخ را با هم مرور می کنیم: ایرانیان و یونانیان. روایتی که مثلاً پلوتارک، گزنفون و در رأس آن ها هرودت آلیکارناسی (پدر علم تاریخ) از رقیبِ خود (اگر نگوییم دشمن) به دست می دهند چه گونه بوده؟ رُمی ها که جای خود دارد. در سده های میانه: رویارویی صلیبیان با مسلمانان، که حتا «فردریک بارباروس» امپراطور منعطف آلمانِ عهد صلیبی ـ نیز نتوانست روزنی را بر آن دیوار جدایی ایجاد کند. بعدتر از آن فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح و انقیادِ از سرِ اکراه دشمن، گویی تاریخ دوباره تکرار شده بود؛ زمانی که اسکندر مقدونی می خواست خدای هلن و تمدن “هلنستیک” را یگانه ی جهان معرفی کند.بعدتر و بعدتر استعمار و آن داستانِ نخ نما شده اش.و اینک که تاریخ ـ به باور من ـ اشباع شده است از حوادثی از این دست. حوادثی که رویداد است و نه اتفاق، در نوسان است و برقرار و تمام شونده نیست.
بشریت را در سیکلِ تلخی از رنج و رواداری می خواهد و نمی خواهد.تازه همه ی این ها رویارویی فرامرزی و بینافرهنگی است و درون خودِ فرهنگ ها و قومیت ها که جای باز گفتن نیست.روانِ قومی و ناخودآگاهِ انسانی ات هم که تکان بخورد و «گراسِ» نویسنده را وادار به اعتراف کند سیر تاریخ را عوض نمی کند.من به درستی نظرگاه پست مدرنیسم را در نفی تاریخی گری از زاویه ی این “dialogism” نمی دانم اما آیا ایده ی پایان تاریخِ «فوکویاما» آغازی است بر آن پایان یا پایان آن این است که همان پایانِ پایانِ تاریخ باشد. می بینید که تردیدها زیاد شده از طرفی مردمانِ هر قاره و جغرافیا، شدهدیگر می رسانند و عطشِ کنجکاوی خود را که تا دیروزِ به هوسِ فتح و کشف سرزمین های تازه بود امروزهِ روز به قصد شناختِ همان سرزمینِ خودیافته فرو بنشانند.اما واقعیت این است که نه همه ی مردمانِ جهان چنین می کنند، نه می توانند و نه روایتِ فلاسفه و نویسندگان، هنرمندان و مکاتب، راه را تماماً بر ما گشوده. به باور من هم آواییِ گفت و گویی ـ بدون آن که لزوماً گفت و گوی دو طرفه یی در بگیرد میانِ بدنه های فرهنگی در گرفته. زیرا روانِ قومیِ جهان جدید با دهکده یی شدنِ خود از مرزهای ایدئولوژیکی فراتر رفته و ترجیح می دهد از مثلاً کیفیت زیستِ هم نوع خود در جغرافیایی دیگر سؤال کند تا لزوماً تفکرات ماورایی و با نگاهی پیشامدرن، آن هم با یک چت کردن ساده و نه الزاماً قرار گرفتن در پشت میزی که نشانِ نمایندگی فلان قومِ یا مذهب یا ملت را دارد.
آیا در جهان کنونی مجال و زمینه ای برای طرح، بسط و تحقق گفتگوی تمدنها وجود دارد؟
مجید اجرایی: پیش از پاسخ، اشاره کنم همان طور که«جنگ تمدن ها» خام، یک لایه و یک سویه بوده پاسخِ آن نیز با همان روش شناسی به جوابی ابتر پرداخته، زیرا طرح آن تنها با انگاره های کلاسیک و با ملاحظه ی ایده های تاریخی «توین بی» و سپس توسعه ی آن از طرف کسانی چون «برنارد لوییس» صورت گرفته بدونِ نظرپدیدار شناسی تأویلی پرداخت شده و چیزی که هانتینگتون به آن پرداخته روایتی است خطی از تاریخ که در دیدگاه های هم مدرنیسم متأخر و هم پست مدرنیسم جلوه یی ای بسا ناهمگون با آن دارد.
اما در جهانِ اکنونی هم دیدگاه و نگاه اهریمنی و آخرالزمانی به مقوله ی گفت و گو در حالِ رشد است و هم به تناسب آن، نگاه مخالف و مقابلش.همان طور که بنیادگرایی (که خود فرزند مشروع مدرنیته است) (هَل مَن مبارز) می طلبد و فرقه های شرقی و غربی آن اعم از طالبانیسم، شوونیسم، هیپیسم و … در حال تکثیر و تولیدند ـ تفکر دالایی لامایی، عرفان شرقی و تبتی، آموزه های کریشنامورتی، بودیسم و جینیزم و گزاره های روادارانه در سطح جهانِ ما پر اقبالند.در یک سو بن لادن است و شامیل باسایف در سویی مارتین لوتوکینگ و مادر ترزا. میل به دیگر بودگی (Otherness) گاه بشرِ جدید را به جاذبه های متوهمی فرو برده که لزوماً منطقی و اخلاقی هم نمی نماید و این که مثلاً ما فرض کنیم همه ی بشریت به سمت تعالی های صوفیانه در حرکتند حتا اگر درست باشد که نیست با روش هایی ای بسا متضاد و ناهمگون با یکدیگر این حرکت انجام می پذیرد. بنابراین من معتقدم بسته به آن سپهر فراگیرنده یی که هر ایده، تفکر یا احساس داشته باشد و اتمسفرهای رهایی بخشی که در آن هست می تواند به تکثّر و تنوّع در آیین های گفت و گویی امید داشت و اتفاق به همین دلیل است که در هر روز شاهد شکل گیری بیش از هزار فرقه در روز هستیم که شگفت می نماید ولی واقعی است.
گفتگوی درون تمدنی در نیل به وضعیت گفتگوی تمدنها چه نقشی را ایفا می کند؟
مجید اجرایی: سؤال سهل و ممتنعی است. به نظر می رسد جواب روشن باشد. یعنی این که بله باید لزوماً اولی پیش نیازِ دومی باشد. اما من معتقدم نه. چرا؟
اول این که میان گفت و گوی درون فرهنگی یا همان تمدنیِ مصطلح با گفت و گوی تمدنی یا بینافرهنگی رابطه یی صرفاً علت ـ معلولی برقرار نیست که رابطه یی موضوعی ـ متنی وجود دارد، و این رابطه متأثر از پاردایم هایی چون سوژه، استیلا و قدرت است.دوم این که گفت گوی درون تمدنی با گفت و گوی تمدنی به لحاظ ساختارِ موضوع متنی ای بسا تفاوت هایی از زمین تا آسمان با هم داشته باشند. دست بر قضا نمونه های تاریخی هم به ما همین رامی گوید. مثال: نوعِ مواجهه ی مغرب زمین با مشرق زمین و بلعکس، که روشن فکرانی چون علی شریعتی در این زمینه به اغراق در واقعیت تاریخی برخاسته اند. سوم این نوع مواجهه می تواند خطر قدرت (Power) را در پی داشته باشد؛ بدین گونه که تلاش نهایی معطوف می شود به گفت و گو با تمدن یا فرهنگی دیگر به منظور رام کردنِ رقیب یادشمن و یا مجاب کردنِ آن.اما اگر منظور این بیان ساده باشد که گفت و گوی درون فرهنگی خود روشی پسندیده است برای تمرین آزادی، مدارا و مدنیت و می تواند نتیجه ی نهایی آن متمایل شدنِ طرفِ مقابل به همین خصایص و خصایل باشد کاملاً درست است.
برای ورود ایرانیان به پروسه ی گفتگوی تمدنها چه ضرورت هایی وجود دارد؟
مجید اجرایی: اجازه بدهید دوباره یک تصحیح را پیش بکشم: مفهوم تمدن (Culture) شاید مفهومی رسا و گویا برای بیان مقصود نهایی ما نباشد. چنان که می دونیم جهان قدیم با تمدن های گوناگون اش شامل تمدن های بین النهرینی، سامی، ایرانی، هندی، خاور دور، سِلتی، آزتکی، یونانی، رومی و … شناخته می شد، آن هم شامل مجموعه یی از مظاهر مادی زندگانی و نهایتاً کیفیّات بیرونی زیستِ مدنی آنان بوده است که به تدریج مفهومی معرفتی، سیاسی و دولت وارانه به خود گرفت.اما برای جهان امروز و تفکر امروز اصولاً تمدن مفهومی کلاسیک و محدود است. اما ضرورت ها که من به دو دسته تقسیم شان می کنم یکی ضرورت های پیشینی و ساختی که در این مجموعه این موارد را می توان برشمرد:
یک) دگردیسی دردستگاه جهان شناسانه ی ما
دو) انقلاب در مفاهیم اساسی و اصولی اعتقادی ما. مفاهیم و مضامینی چون: انسان، ایمان، آیین، تقوا، کفر، رستگاری، خوشبختی، گمراهی، عدالت و …
سه) نگاه هم ذات پندارانه و افقی به انسان
چهار) باور به انسان منهای عقیده
پنج)نفی بینشهای جبرگرایانه و زروانیستی
شش) باز کردن دریچه های ذهنی و حسّی خود برای برخورد با مذاهب، مکاتب، قومیت ها و …
در دسته ی دوم ضرورت های پسینی یا ساختاری شاملِ
یک) وجود بسترهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با ثبات، سالم و ایمن به لحاظ ایدئولوژیکی
دو) برنامه ریزی برای دست یابی به رفاه روانی
سه) دست یابی به الگوهای استاندارد و انسانی در تربیتِ خانوادگی
چهار) متحول شدن نظام آموزش و پرورش از بُن و بنیاد
پنج) تغییر شیوه ی زیست ایرانی از نظام تولیدی و اقتصادی تک منبعی که در تمام تاریخ ایران سبب ساز شکل گیری نوعی اخلاق، عقیده و باورهای مقلّد شده است تا مولّد.
شش) تبدیل شدن از شخصیت دولت ساخته به فردیتِ برساخته.
۴
گفت و گوی تمدّن ها یا فرهنگ ها؟
سیدقاسم یاحسینی
۱ـ جامعه شناسان و متفکران علوم اجتماعی و علوم انسانی بین «تمدّن» و «فرهنگ» تمایز قائل شده اند. اگر چه نمی توان به طور دقیق و صد در صد خط کشی شده تفاوت بین تمدن و فرهنگ را شرح داد و برشمرد، اما در یک نگرش کلی تمدن شکل مادی، ملموس و فیزیکی یک جامعه و فرهنگ محتوی معنوی، رفتاری و غیر مادی جامعه است. به عبارتی تسامح آمیز می توان تمدن را شکل سخت افزار و فرهنگ را شکل نرم افزار هر جامعه ای به شمار آورد. از این رو مثلاً ساختمان ها، خیابان ها، بازارها، کارخانه ها و پارک ها شکل تمدن هر جامعه و عقاید، آداب، اخلاق، رسوم و باورها، فرهنگ هر اجتماع و جمعی می باشند.
۲ـ معمولاً هر تمدنی در دل خود شامل چندین فرهنگ و صدها خرده فرهنگمی باشد. مثلاً «تمدن ایران زمین» دارای فرهنگ های کردی، فارس، عربی، گیلکی، بوشهری، شیرازی و … می باشد. و یا فرضاً در برازجان هر محله ای شامل خرده فرهنگ خاص خود می باشد کما اینکه خرده فرهنگ خِشَم پاپری ها یا خِشَم نجارها متفاوت است.
۳ـ تاریخ نشان داده که تجار و تجارت و سربازان و جنگ ها پیشگامان گفت و گوی بین التمدنی یا بین الفرهنگی هستند. تجار سیرافی مثلاً اسلام را به چین معرفی کردند و یا سربازان عرب دین مبین اسلام را به ایران آوردند. جنگ ها موجب می شوند ملت ها از هم شناخت پیدا کنند و با هم آشنا شوند. مثلاً تا قبل از حمله آمریکا به افغانستان تعداد کسانی که حتی نام زندان گانتانامو را شنیده بودند بسیار کم بود، اما امروزه اغلب مردم می دانند این مکانِ جغرافیایی کجا قرار دارد. چنین است زندان ابوغریب و …بنابراین جنگ فی نفسه باعث گفت و گوی تمدن ها است.
۴ـ اما موضوع مهمی که باید به لحاظ جامعه شناسی به آن پرداخت این است که معمولاً گفت و گوها بین فرهنگ ها صورت می گیرد و به تمدن ها می رسد. یعنی اول این فرهنگ ها است که با هم وارد مفاهمه و گفت و گو می شوند و نهایتاً تمدن ها با یکدیگر دیالوگ می کنند. مثلاً برخورد دو تاجر این فرهنگ تجاری و دو عالم، فرهنگ علمی است که وارد گفت و گو می شوند.
وقتی این تعامل پیش رفت، تمدن هابه طور کلان وارد مبادله با یکدیگر می شوند.
۵ـ ما موظفیم تز گفت و گوی تمدن های آقای خاتمی را با تحقیقات محلی و ملی و فراملی غنی کنیم و برای آن مستندات فلسفی، فقهی، کلامی، تاریخی و عقلی بیابیم. کارنامه ما در این باب چقدر پربار است؟
۵
نگاهی حقوقی به گفتگوی تمدنها
حقوق بین الملل به مثابه حامل و بازوی اجرایی گفتگوی تمدنها
علی دارایی
حقوق بین الملل به مثابه حامل و بازوی اجرایی گفتگوی تمدنها
اگر بینشی ژرف به دو واژه حقوق بین الملل داشته باشیم درخواهیم یافت که این دو واژه همچون اصطلاح گفتگوی تمدنها گویای گفتگو صلح اجتناب از ابراز و اعمال خشونت در روابط میان دولتها و جوامع است.حقوق بین الملل در علم حقوق تعریف روشن و ساده ای دارد:مجموعه ای از قواعد و مقررات حاکم بر روابط میان دولتها با یکدیگر,سازمانهای بین المللی با همدیگر و نیزخاکم بر روابط دولتها با سازمانهای بین المللی.این تعریف از حقوق بین الملل البته شامل تنها دولتها که نماینده ملتها هستند نمیشود بلکه شهروندان یک کشور را نیز در بر میگیرد.چون همانطور که اهل حقوق بر آن واقفند حقوق بین الملل خصوصی نیز که عمدتاً مشتمل بر روابط بین مردم کشورها و نیز مردم با دولتهاست در زمره بخش مهمی از حقوق بین الملل قرار دارد.
به هر حال بنابر تعریف و تفسیر مختصری که از حقوق بین الملل بیان شد حقوق بین الملل ارتباطات بین جوامع و دولتها را که جز جدایی ناپذیری از زندگی مدرن امروز است تنظیم میکند و در قالب و شمایل حقوقی به جهان عرضه می دارد.در واقع حقوق بین الملل صورت ترتیب داده شده حقوقی روابط بین الملل بین دولتها با شهروندان و نیز میان هر کدام از آن دو با یکدیگر است.به نوشته دکتر ضیایی بیگدلی استاد برجسته حقوق بین الملل ایران,”حقوق بین الملل حقوق جامعه بین الملل است…جامعه بین المللی تحت پوشش و سیطره یک سلسله قواعد حقوقی بنام حقوق بین الملل بوده و متعهد و ملتزم به رعایت و اجرای کامل آنهاست” و “…مقررات حقوق بین الملل به آن نظم خاصی بخشیده و بر آن حاکم شده است” بنابر این دور از ذهن نیست که بین جامعه بین الملل و حقوق بین الملل تناسبی جامعه شناختی برقرار باشد.از همین روست که حقوق بین الملل قادر است با بکارگیری ابزارها و ظرفیتهایی که در درون خود دارد یکی از بازوهای اجرایی طرح گفتگوی تمدنها باشد..حقوق بین الملل پتانسیل و نیز نتایجی را دارد که گفتگوی تمئنها قصد دارد به آنها دست یابد.این طرح بر آن است که جهان شرق و غرب متقابلاً به صلح و پرهیز از خشونت برسندو در روابط بین آن دو جهان تعامل و گفتگو جایگزین تقابل شود.چنین روندی و اهدافی به آسانی میسر نخواهد بود مگر آنکه طرح گفتگوی تمئنها از قالب انتزاع و نظر به درآید و به سمت عمل و اجرا سوق یابد.این جهش علمی بایستی نظمی سازمان یافته داشته باشد که در واقع حقوق بین الملل به این نظم سامانی حداقلی داده است.علاوه بر این نگاه علمی میتوان از زاویه دیگری به این مسئله نگریست.حقوق بین الملل با اهرمها و مکانیسمهای موجود در آن میتواند محمل طرح گفتگوی تمئنها باشد.یعنی حقوق بین الملل در بطن خود این توانایی را دارد که پیامهای گفتگوی تمئنها را به ملتها و دولتها(در روابط بین آنان) توسط خود اینان برساند.
تاریخچه مختصر جنگ(برخورد) و صلح(گفتگو) در صحنه بین الملل باستان
پیش از آنکه حقوق بین الملل به نحوی جدی و گسترده و نوین وارد هستی علوم و نهادهای علمی کشورها شود در خلال جنگها و خشونتهای بسیار در دوران باستان میان کشورها در همسایگی همدیگر پیمانها و قراردادهایی بین دولتهای حاکم منعقد میشد.مثالهای بسیاری در اینباره موجودند:معاهده بین ایناتوم و اوما فرمانروایان دو سرزمین بین النهرین که امروزه بنام عهدنامه های جنگی و مرزی شهره اند ۳۱۰۰ سال قبل از میلاد مسیح مطابق کتیبه ای سنگی در اوایل قرن بیستم کشف شده منعقد گردید.اضافه بر این قراردادهای مربوط به کشاورزی,مرزی و صلح که بین حکمرانان مصری و هندوستان و چین بسته میشد میتوان نام برد.اما در سرزمین یونان ظاهراً نوعی فاشیسم مبتنی بر ناسیونالیسم غلبه داشته است.چونانکه یونانیان ملت خود را برتر از دیگر ملتها میشمردند و دیگران وحشی و دشمن تلقی میشدند.همین طرز تلقی از انسانها مانع عظیمی در برابر گفتگوی تمدنها و صلح بین ملتها و دولتها است.به همین سبب بی علت نبود که روابط وسیع و دوستانه بین یونانیان و دیگر ملتها و حکومتها برقرار نمیشد و انعقاد پیمانها یشان با دیگر فرمانروایان اندک بود.در سرزمین روم پیشرفتهای نسبی ای در زمینه حقوق بین الملل وجود داشته است.امور روابط خارجی غالباً بر عهده فقهای مسیحی مدیریت میشده و توسعه حقوق بین الملل در آن دوران به حدی بود که قوانین و مقرراتی با عنوان حقوق ملل بطور یک جانبه توسط حاکمیت روم وضع شدند.با همه اینها نظریه خطرناکی با عنوان جنگ عادلانه یا مشروع مطرح گردید که همین مسئله مسببات ایجاد بحران و درگیری میان کشورها شد و انسداد پیامهای گقتگوی میان کشورها را فراهم آورد.از مهمترین قوانین حقوق ملل در روم که اکثر آنها حقوق ملتهای مسیحی بود شامل مقررات صلح الهی و متارکه الهی میشد که مقرراتی در زمینه تنظیم جنگ و صلح را دربرمیگرفت.اما در تاریخی نزدیکتر به دوران معاصر یکی دیگر از وقایعی که نمود نظریه برخورد تمئنهای هانتیگتون(البته پیش از طرح این نظریه) بوقوع پیوست ,نزاع میان اعراب مسلمان و اروپاییان مسیحی مشهور به جنگهای صلیبی بود.با وجود آنکه نزاع مزبور نتایج خشونت بار و زیانباری برای مردم هر دو سوی درگیری در پی داشت از جنبه بین المللی ماجرا منجر به انعقاد قرارداد ژوپا در سال ۱۲۲۹ میلادی شد که به دنبال آن طرفین جنگ به توافقاتی و تا حدودی به صلح دست یافتند.شواهد مذکور گویای آن است که جوامع و دولتها به رغم آنکه برخی مواقع دل از صلح و گفتگو کنده بودند در نهایت تن به گفتگو و انعقاد پیمان داده اند.افزون بر اینها در دوران صلح نیز میان خود در راستای توسعه بیشتر روابط و نیز تعمال افزونتر منعقد کرده اند.
سازوکارها و ظرفیتهای موجود در حقوق بین الملل برای پیشبرد گفتگوی تمدنها
بدون تردید برای اینکه طرح گفتگوی تمدنها از حالت نظری بدرآید و وارد وضعیت اجرایی شود نیاز به یکسری لوازم و پتانسیلهایی است و با دقت و سیر در منابع موجود در علم حقوق بین الملل و نظریات ارائه شده در آن بطور کلی میتوان چهار ابزار یا ظرفیت یافت که قادرند کمک شایانی به گفتگوی تمدنها نمایند:
۱-نظریه ها:از لحاظ منشا و مبنای حقوق بین الملل در مجموع دو نظریه توسط فلاسفه حقوق و دانشمندان حقوق بین الملل ابراز شده است:اصالت اراده و اصالت اعیان.از منظر اصالت اراده مبنای قوانین بین المللی را باید در اراده انسانها و به تبع آن در اراده دولتها جست.اما اصالت اعیان بر این باور است که مقررات حقوق بین الملل ریشه در واقعیات بیرونی و اوضاع و احوال و مناسبات واقع شده اجتماعی جوامع دارند و محصول آنهاست.هرکدام از این دو نظریه به گرایشهای متفاوتی به تبع تلقی های مختلف نظریه پردازان حقوق بین الملل از این علم و جهان پیرامونشان تقسیم میشوند.گرایش یا برداشتی که میتواند یاری رسان گفتگوی تمدنها باشد دو تئوری است که از دل مکتب جامعه شناسی حقوقی بیرون آمده است:نظریه همبستگی اجتماعی و زیست شناختی حقوق.وجه مشترک نظریات دوگی(نخستین و پایه گذار تئوری همبستگی اجتماعی و ژرژسل بنیانگذار زیست شناختی حقوق این است که حقوق بین الملل مولد ضرورتهای زندگی اجتماعی,وقایع اجتماعی مانند ویژگیهای مشترک انسانها و تفاوتهای آنان و همبستگی اجتماعی جوامع و دولتها است و به همین علت قواعد بین المللی الزام آور هستند.نماینده ملتها(دولتها)در مقام ابراز وضع قوانین بین المللی و تسهیل کننده اجرای حقوق بین الملل قرار دارند.بر این مبنا ضرورت ناشی از ارتباط و تعاون میان ملتها و دولتها اقتضا میکند که روابط میان آنها صلح آمیز و مبتنی بر گفتگو و تعامل و بدور از خشونت باشد.ابتنای روابط بین کشورها بهتر آن است که در شکل و قالب حقوق بین الملل بین جوامع مبادله شود.
۲-اقدامات دولتها در عرصه بین الملل,موارد:شناسایی و انعقاد معاهده:به هنگام بروز اختلاف بین کشورها و افتادن دولتها در ورطه تهاچم یا حتی جدا از منازعات میان آنان برخی از عملکرد دولتها میتواند در روند و عملیاتی شدن گفتگوی تمئنها مورد توجه قرار گیرد.با ایجاد یک کشور یا دولت جدید در عرصه جهانی دولتهای دیگر با اقدام به شناسایی آن کشور یا حکومت در روابط خارجی خود با صدور بیانیه یک جانبه یا شرکت در کنفرانسهای بین المللی برسمیت شناختن آن کشور یا دولت اقدام به برقراری یک رابطه مناسب با دولتهای دیگر میکنند و از این طریق نقش مهمی در گسترش و وسعت گقتگو و تعامل با آن کشور (دولت و مردمش) ایفا کند.علاوه بر این,نمایندگان دولتها با انجام مذاکره با حاکمیتهای دیگر و سپس بستن پیمانی بر سر موضوعات و مسائل متعدد پیشامده یا غیر آن جایگاه گفتگوی تمدنها و انگیزه صلح و ایجاد روابط بین دو یا چند کشور استحکام ببخشند.
۳-حقوق دیپلماتیک:گرچه این پتانسیل ممکن است بخشی از بند فوق تلقی شود اما مناسبتر است که بصورت جداگانه بررسی گردد.دولتها به هنگام برقراری رابطه سیاسی با همدیگر با گشایش مکان نمایندگی های خود بنام سفارتخانه و قدیمیتر کنسول مناسبات و تعاملات متعدد و بسیاری میان خود و نیز بین ملتهای خود اعمال میکنند.بطور معمول یکی از وظایف کارکنان سفارتخانه ها انتقال تاریخ و فرهنگ جامعه خود با جوامع دیگر شمرده میشود و آنان از این مسیر پلی برای عبور و مرور تاریخ و فرهنگ کشورها و در نتیجه پل گفتگو و ایجاد دوستی میان جوامع محسوب میشوند.همچنین سفرا و دیگر کارکنان هیئت دیپلماتیک با عقلانی و انسانی نشان دادن عملکرد خود در کشورهای دیگر از بروز مناقشه و خشونت پیشگیری نمایند.
۴-اصول کلی حقوق بین الملل:این اصول مبنا و بنیاد بسیاری از قواعد و مقررات و عرفها و رویه های قضایی بین المللی را تشکیل میدهد.مانند:اصل دوام کشورها,احترام به استقلال کشورها,اصل تقدم معاهدات بر قوانین داخلی,اصل حق ملتها در تعیین سرنوشت خود,اصل حسن نیت,اصل وفای بعهد و… اصول فوق نیرویی در خود بطور بالقوه دارند که قادر هستند زمینه های پرهیز از خشونت و اعمال آشتی و صلح را بجای تقابل و خشونت بین کشورها برقرار سازند.و بر همین اساس با بکارگیری آنها در روابط بین المللی در پیشبرد گفتگوی تمدنها موثر و مفید واقع شوند.از این اصول به عنوان قواعد آمره نیز یاد میگردد.
۵-با استفاده از روشهای حل و فصل مسالمت آمیز سیاسی و حقوقی بین المللی میتوان از برخورد و جنگ بین کشورها جلوگیری کرد و گامی مهم در استقرار گفتگوی تمدنها برداشت.دولتها معمولاً به منظور حل احتلافات و نزاع های خود از دو روش سیاسی و حقوقی بهره میبرند.روشهای سیاسی عموماً پیش از کشیده شدن اختلاف در نهادها و دادگاههای بین المللی طرح میشوند و دولتها همواره میکوشند ابتدا از طرق سیاسی مثل مذاکره,میانجیگری,تشکیل کمیته تحقیق به منظور روشن شدن حادثه مورد مناقشه و… اختلافهای خود را حل و فصل کنند.اما پس از آنکه این روش پاسخگوی حل منازعاتشان نبود به روشهای حقوقی متوسل میشوند و با طرح شکایت در مراجع قضایی بین المللی همچون دادگاه کیفری بین المللی و دیوان بین المللی دادگستری به حل مناقشاتشان خاتمه میدهند.این دو روش از این رو موثر در اجرای گفتگوی تمدنها هستند که دولتها با توسل به آنها از هرگونه اقدامات خودسرانه و درگیری پیشگیری میکنند و مسبب حل مسالمت آمیز اختلافات میشوند.
۶-همانگونه که در پایان متن گفتگوی تمدنها مشهود است,هدف نهایی گفتگوی تمدنها تامین زندگی صلح آمیز و عادلانه برای انسانها که حقییست همگانی مدنظر طراح آن بوده است.این هدف ارتباط تنگاتنگی یا دست کم نسبت هماهنگی با اعلامیه جهانی حقوق بشر میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و منشور ملل متحد دارد. در مقدمه همه پیمانهای مزبور شناسایی حقوق ذاتی انسانها(که در کلیه مقررات این چهار پیمان قید شده است) اساس عدالت و صلح(هدف غایی گفتگوی تمدنها) را تشکیل میدهد.به این ترتیب بنظر میرسد نهادهای قانون ساز هر کشور لازم است که قوانین بین المللی مبتنی بر حقوق بشر را در نظام حقوقی خود بگنجانند و در روابط با شهروندان خود مراعات کنند تا از این طریق به نتایج گفتگوی تمدنها دست یابند.
همانطور که مشاهده میشود حقوق بین الملل گنجایش و ظرفیت قوی و وسیعی دارد که با استفاده از آنها جامعه بین المللی قادر خواهد بود به صلح تعامل و گفتگو و اجتناب از هرگونه خشونت واصل شود.صد البته میتوان فهرست و تحلیلهای دامنه دار دیگری به این نوشتار افزود.
۶
کتاب شناسی «گفت و گوی تمدنها»
تدوین: انجمن هامون ایران
ـ خاتمی، محمّد. گفتگوی تمدنها. تهران. طرح نو. ۱۳۸۳
ـ خاتمی، محمّد. هزاره گفتگو و تفاهم: سفر سید محمد خاتمی به سازمان ملل متحد، تهران، رسانش ۱۳۷۹
ـ خاتمی، محمّد. مبانی نظری گفتگوی تمدنها(مجموعه سخنرانی). تهران. مؤسسه انتشاراتی نیکتاب. ۱۳۷۹
ـ خاتمی، محمد. جهان فردا و گفتگوی تمدنها(مجموعه گفتارها). تهران. مرکز بازشناسی اسلام و ایران (باز). ۱۳۸۰
ـ خاتمی، محمد. مبانی نظری گفتگوی تمدنها؛ اندیشه های فرهنگی. تهران. سازمان بین المللی و توسعه مفاهیم مدنی. ۱۳۸۴
ـ مستقیمی، بهرام. گفتگوی تمدنها: مبانی مفهومی و نظری. تهران. دانشگاه تهران. ۱۳۸۳
ـ مستقیمی، بهرام. گفتگوی تمدنها: اندیشه، دانش، عمل. تهران، دانشگاه تهران. ۱۳۸۴
ـ نواختی مقدم، امین. گفتگوی تمدنها: دیدگاه های جهانی. تهران. دانشگاه تهران. ۱۳۸۴
ـ ابوالخلیل، شوقی. گفتگو؛ همیشه. فارسی ی جلال جلالی زاده. تهران. قصیده سرا. ۱۳۸۴
ـ علمداری، کاظم. بحران جهانی و نقدی بر نظریه ی برخورد و گفتگوی تمدنها. تهران. توسعه. ۱۳۸۱
ـ منصورنژاد، محمد. رویکردهای نظری در گفتگوی تمدنها (هانتینگتون، فوکویاما، خاتمی، هابرماس). تهران. پژوهشکده علوم انسانی جهاد دانشگاهی. ۱۳۸۱
ـ بیرشک، احمد. گفتگوی تمدنها: گاهشماری در تمدن ایرانی و تمدن مسیحی. تهران. بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی. ۱۳۸۱
ـ تسخیری، محمدعلی. ایده های گفتگوی با دیگران. تهران. مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی. ۱۳۸۳
ـ مهیمنی، محمدعلی.گفتگوی فرهنگ ها و تمدنها. تهران. ثالث. ۱۳۷۹
ـ قراگوزلو، محمد. در جستجوی گفتگوی تمدنها. تهران. دفتر پژوهش های فرهنگی. ۱۳۸۰
ـ بوهم، دیوید. درباره دیالوگ. فارسی ی محمدعلی حسین نژاد. تهران. دفتر پژوهش های فرهنگی و مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها. ۱۳۸۰
ـ هارتکه مایر، مارتینا. با هم اندیشیدن؛ راز گفتگو. فارسی ی فاطمه صدر عاملی. تهران. اطلاعات. ۸۲
ـ کربن، هانری و دیگران. اندیشه غربی و گفتگوی تمدنها (مجموعه سخنرانی). فارسی ی باقر پرهام و دیگران. تهران. نشر و پژوهش فرزان روز. ۱۳۷۹
ـ هانتر، شیرین. آینده ی اسلام و غرب: برخورد تمدن ها یا همزیستی مسالمت آمیز؟. فارسی ی هرمز همایون پور.تهران. نشر و پژوهش فرزان روز. ۱۳۸۰
ـ هرتزوگ، رومان. آشتی تمدنها، راهبردی برای صلح جهانی در قرن بیست و یکم. فارسی ی هرمز همایون پور تهران. نشر و پژوهش فرزان روز. ۱۳۸۰
ـ سامعی، احمد. دکترین خاتمی در گفتگوی تمدنها و فرهنگ ها. تهران. چکاد. ۱۳۸۰
ـ زیبا کلام، صادق. از هانتینگتون و خاتمی تا بن لادن: برخورد یا گفتگوی تمدنها. تهران. روزنه
ـ فضل اله، محمدحسین. گفتگو و تفاهم در قرآن کریم؛ روش ها، الگوها و دستاوردهای گفتگو. فارسی ی حسین میردامادی. تهران. هرمس. ۱۳۸۰
ـ قطب، محمد. گفتگو یا پیکار تمدنها. فارسی ی حسن مبینی.ساری. مرکز انتشارات توسعه علوم. ۱۳۷۹
ـ بهنام، جمشید و جهانبگلو، رامین. تمدن و تجدد. تهران. مرکز. ۱۳۸۲
ـ بهداروند، محمدمهدی. گفتگوی تمدنها. تهران. وفاق. ۱۳۷۹
ـ دین پرست، منوچهر. جنگ هفتاد و دو ملت؛ رهیافتی به گفتمان برخورد غربی وگفتگوی شرقی.تمدنها. تهران. سفینه. ۱۳۷۹
ـ قربانی، جعفر. گفتگوی تمدنی. تهران. مؤسسه
فرهنگی دانش و اندیشه معاصر. ۱۳۷۹
ـ محمدی،احسان اله.گفتگوی تمدنها. تهران. زهد. ۱۳۸۰
ـ لوئیس، برنارد. برخورد فرهنگ ها. فارسی ی بهمن دخت اویسی. تهران. نشر و پژوهش فرزان روز ۱۳۸۰
ـ معینی علمداری، جهانگیر. موانع نشانه شناختی گفتگوی تمدنها. تهران. مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها. ۱۳۸۰
ـ قنبری، اکبر و دیگران. گفتگو، مسایل اساسی نظام همزیستی عادلانه از دیدگاه اندیشمندان مسلمان و مسیحی. تهران. الهدی. ۱۳۸۰
ـ فی، برایان. فلسفه امروزین علوم اجتماعی؛ نگرشی چند فرهنگی. فارسی ی خشایار دیهیمی. تهران. طرح نو. ۱۳۸۱
ـ رابرتسون، رونالد. جهانی شدن؛ تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی. فارسی ی کمال پولادی. تهران. ثالث. ۱۳۸۰
ـ ایکدا، دایساکو و تهرانیان، مجید. در تکاپوی تمدن جهانی: سیری در برخورد تمدنهای بودائی و اسلامی. فارسی ی شفق سعد. تهران. قطره. ۱۳۸۳
ـ کسائیان، سروش. گفتگوی بی اختلاف تمدنها. تهران. گفتمان. ۱۳۸۱
ـ منصورنژاد، مجید. گفتگوی تمدنها از منظر اندیشمندان ایرانی. تهران. پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی. ۱۳۸۱
ـ طاهری، محمود. فرهنگ، ارتباطات و گفتگوی میان تمدنی. تهران. واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی. ۱۳۸۳
ـ عماره، محمد. جهان ما؛ یک تمدن؟ یا چند تمدن؟ فارسی ی محمدابراهیم ساعدی. شیراز. ایلاف ۱۳۸۳
ـ تونیبی، آرنولد. جنگ و تمدن. فارسی ی خسرو رضایی. تهران. علمی و فرهنگی. ۱۳۸۲
ـ امیری، مجتبی. نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش. تهران. دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی. ۱۳۷۴
ـ انصاری، منصور. دموکراسی گفتگویی. تهران. مرکز. ۱۳۸۴
ـ آشکار، ژیلبر. جلال دوتوحش. فارسی ی حسن مرتضوی. تهران. اختران. ۱۳۸۴
ـ والرشتاین، ایمانوئل. سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی (ژئوپلتیک و ژئوکالچر). فارسی ی پیروز ایزدی. تهران. نی. ۱۳۸۴
ـ بزرگی ، وحید. دیدگاه های جدید در روابط بین الملل. تهران. نی. ۱۳۸۵
ـ برومر، ونیسنت. دین و تمدن. فارسی ی امیر اکرمی و دیگران. تهران. پژواک کیوان. ۱۳۸۳
ـ سنبلی، نبی. میراث تمدنهای کهن، آثار و پیامدهای آن برای دنیای جدید. تهران. انتشارات وزارت امور خارجه. ۱۳۸۰
ـ دلاویز، احسان. جوانان و گفتگوی تمدنها. تهران. مرکز فرهنگی و انتشاراتی ایتا. ۱۳۸۱
ـ حسینی بهشتی، علیرضا. بنیاد نظری سیاست در جوامع چند فرهنگی. تهران. بقعه. ۱۳۸۰
ـ پاپلی یزدی، محمدحسین. رویکرد فرهنگی به جغرافیا: بستری برای گفتگوی تمدنها (مجموعه مقاله). مشهد. دانشگاه فردوسی مشهد. ۱۳۸۱
ـ انجمن جامعه شناسی ایران. نقش جامعه شناسی در گفتگوی تمدنها(مجموعه مقاله). تهران. توسعه. ۱۳۸۱
ـ گروه فلسفه مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها. گفتگوی تمدنها و روشنفکری. تهران. توسعه. ۱۳۸۱
ـ دفتر بازاریابی سازمان جهانگردی و ایرانگردی. جهانگردی،صلح وگفتگوتمدنها.تهران.پازینه. ۱۳۸۰
ـ مرکز امور مشارکت زنان. نظریه گفتگوی تمدنها: نقش پیشتاز زنان در تولید ارزش های مشترک جهانی. تهران. بقعه. ۱۳۸۰
ـ مرکز امور مشارکت زنان. زنان و گفتگوی تمدنها (مجموعه مقاله). تهران. برگ زیتون. ۱۳۸۱
ـ مرکز امور مشارکت زنان. زنان طلایه داران گفتگوی تمدنها. تهران. برگ زیتون. ۱۳۷۹
۷
معرفی کتاب: موانع نشانه شناختی گفتوگوی تمدنها
موانع نشانه شناختی گفتوگوی تمدنها / جهانگیر معینی علمداری / نشر هرمس و مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها۱۳۸۰/ نشر هرمس
مسئله این نیست که جهان به تمدنهای گوناگون تقسیم شدهاست، زیرا چنین تمدن هایی واقعا وجود دارند. مسئله این است که این تقسیم بندیها برجسته شوند و دستاویز رقابتهای تعرض آمیز قرار گیرند.
این اثر مسئله خود را در ابتدا این گونه مطرح میکند: مسئله اساسی در تعیین «مقیاس» است، زیرا انسانها به طور خودآگاه و ناخودآگاه بر مبنای مقیاسهای خود به شناخت پیرامون خود منجر میشوند؛ در این جا پرسش میتواند چنین باشد که چه چیزی میتواند به عنوان مقیاس واقع شود؟ رنگ پوست، نژاد، طبقه و ….؟
در سالهای اخیر نیز در حوزههای روابط بینالملل و تمدنها، دو جریان متفاوت شکل گرفت؛ اولی بر «برخورد» و «رویارویی» تمدنها اصرار میورزد؛ و دیگری بر «گفتوگو»؛ در پس نگاهِ نظر نخست، برخورد تمدنها، نوعی رابطه«خود» و «دیگری » دیده میشود که این دو یکدیگر را منفک از یکدیگر میشناسند؛ از طرف دیگر طرفداران این دیدگاه برای حوزههای تمدنی تفاوتهای ذاتی قائل میشوند در این دیدگاه طرفین خود را در برابر یکدیگر قرار میدهند. در مقابل این نظر، گفتوگوی تمدنها قرار میگیرد که تفاوتهای و تنوعهای فرهنگی و تمدنی را به رسمیت میشناسد و با یکدست و همسانی آنان نیز مخالفت میورزد؛ این بینش شرط برقراری ارتباط را نیز تکثر میداند.
با یادآوری موارد اجمالی بالا، کتاب «موانع نشانهشناختی گفتگوی تمدنها»، گفتگوی تمدن ها را راه حلی مناسب برای برون رفت از برخی از بحرانهای دنیای امروز میشناسد و در عین حال سعی دارد موانع و چالشهای پیش رو را گوشزد کند. لذا به بیان ضرورت شناخت موانع پیشرو میپردازد و معتقد است که با شناخت این موانع میتوان، چالشهای پیش رو را بهتر شناخت. این اثر در قالب شش فصل ارائه شدهاست که به طرح مباحثی میپردازد که در آن موانع و چالشهای پیش روی گفتوگوی تمدنها بیان شدهاست. نگاه مسلط اثر، شناخت موانع است و موانعی را مورد توجه خود قرار دادهاست که سیاسی نیستند و کمتر به دولت مردانِ بینالمللی مربوط میشود
در فصل اول با عنوان «نشانه شناسی؛ یک طرح کلی» به بیان برخی از مباحث کلی نشانه شناسی پرداخته شده است.
در فصل دوم با عنوان «شناخت تمدنها» توضیح داده می شود که تمدن و گفت و گو از منظر نشانه شناسی چیست و اینکه تمدن چگونه بر اساس معیارهای نشانه شناسانه شکل میگیرند هویت های مستقلی پیدا می کنند و نظام های نشانه ای خاص خود را پدید میآورند؟
در فصل سوم و چهارم با عناوین «نشانه معنا و گفت و گوی تمدنها» و «ایدئولوژی خاصیت نشانگی و موانع گفت و گوی تمدنها» موانع گفت و گوی تمدنها به بحث گذاشته میشود.
در فصل پنجم و ششم نیز با عناوین «غیریت و تمدن ها» و «نقش فهم ارتباطی در گفت و گوی تمدنها» موضوع بحث شیوه غلبه بر چنین موانعی است.
ایده گفتگوی تمدنها بر مبنای اعتقاد به لزوم برقراری ارتباط بین هویتهای مختلف فرهنگی-تمدنی شکل گرفت. پیش فرض اصلی این ایده آن است که برقراری چنین ارتباطی نه تنها ممکن بلکه ضروری است و به عبارتی بهتر، گریزی از آن نیست؛ و بدین منظور طرفین باید برای تحقق چنین هدفی از محدود نگری اجتناب ورزند. این ایده به دنبال یکسان سازی فکری جهان نیست زیرا تکثر و تنوع فکری و فرهنگی را امری قطعی و لازم برای شکوفایی میشناسد.
۸
گفت وگو به مثابه ی آزادی
مطالعات فرهنگی بر کارکرد گفت وگو در جامعه
اسماعیل حسام مقدم
تغییر یک عامل در محیط موجب بروز تغییراتی در دیگر اجزای موجود در آن می شود، در نتیجه همه ی عوامل موجود، به تراز بالاتری از پیچیدگی زیستی ارتقا پیدا می کنند. محیط، خود یک سیستم باز است که هر تغییری در قسمتی از آن، موجب تغییراتی تطبیقی دیگر عوامل آن خواهد شد. حال اگر روابط بین دولت ـ ملت ها یا فرهنگ ها یا تمدن ها را به مثابه ی محیطی از کنش و واکنش های همبسته متصور شویم، بازآفرینی برخی مفاهیم در این پیوندها، موجد ظرفیت های جدیدی برای ارتباط و پیوستگی درون سیستم می گردد. وسعت و ظرفیت ارتباطات فراملّی به گونه ای است که می تواند با شرایط جدید، الگوهای رفتاری و هنجارهای جدید را تجویز نماید. میزان اعتبار یک مفهوم بستگی به توانایی آن در ایجاد تطابق با دیگر متغیرهای سیستم و در نهایت با کل سیستم دارد. اگر متغیر جدید نتواند با سیستم تطابق حاصل کند، سطح کلان مجدداً به وضع قبل باز خواهد گشت وروندحفظ وضع موجود طی خواهد شد. در عین حال «گفتگوی تمدنها» یک اندیشه است و اندیشه نیز پیش زمینه ای برای پدید آمدن یک مفهوم در سطح کلان آن می باشد. اندیشه، سطحی انتزاعی از یک واقعیت دور است که هنوز چارچوبه ی تجربی برای خود ایجاد ننموده است. این نخستین ضعف «گفتگوی تمدنها» در وضعیت کنونی می باشد که هنوز در درون خود ساختاری عملی و تئوریک تعریف ننموده است، زیرا روابط بین الملل براساس تجسّم ها و تصورها پایه ریزی نمی گردد بلکه انسجام خود را از سیستم های تعریف شده و ساختارهای تبیین شده به دست می آورد. این کوتاه نوشته در پی بسط و گسترش اندیشه ی گفتگوی تمدنهاست که بر این باور است که در گسترش و فربگی یک اندیشه، خود ضرورت و توانایی آن را در درازمدت ایجاد می کند که به یک مفهوم در پیوند بین ارگانیسم ها بدل گردد.
سقراط؛ پدر گفتگو، معتقد بود که شخص، زمانی مهیای استفاده از گفتگوست که به «جهل» خویش پی ببرد. انسان معاصر، در کنار دیگر چیزها، دریافته که چیزی به نام معرفت قابل انتقال مطلق و یقینی وجود ندارد، آنچه که معرفت نامیده می شود، سلسله ی بی پایان از حدس ها و ابطال هاست. پیشرفت و تکامل معرفت متکی به نقادی ها و ارزیابی های مستمر است و مهمتر از همه این که، معرفت، مِلک مطلق هیچ شخص شاخصی نیست.
این دریافت عمیق از معرفت و گفتگوی معطوف به معرفت، آن را واجد اهمیتی اساسی تر در دوران کنونی می نماید و کارکردی گسترده تر برای آن در تمام علوم و دانش ها متصور می شود. وجود ارگانیسم های متعدد و گونه گون در این سیستم، با مبانی اندیشه ی متفاوت، خود نیاز به بده ـ بستانی را توجیه می نماید که گویای آن است که هیچ خرده سیستمی خود بسنده نخواهد بود و جدا از دیگری معنا نخواهد یافت.
سیستم هایی که در درون خود، خودکفا گردند، همچون انسانی دور افتاده از جمع اند که در مقابله با مجهولات خود، کنشی مدافعانه خواهند داشت که بر حقانیت خویش اصرار می ورزند، سیالیت را هرگز در اندیشه های خویش طاقت نیاورده و بر مواضع خود اتکا می کنند.
اما چیزی که تاکنون از روند تاریخی تمدنهای زنده در دست است حاکی از متغیر بودن تمدنها و وجود مناطق خاکستری در آن می باشد. در طول تاریخ، تمدنها و فرهنگ ها تعاملاتی با هم داشته اند که حافظ زندگی و پویایی آنها شده است. ثابت ماندن در جهان متغیر، لطمه ی جدی ای به جامعه و فرهنگ خودی وارد می سازد.
در این جهان متغیر، گفتمان تمدنها می تواند راه های بسیاری رابرای ما بگشاید که تاکنون از دریافت آن عاجز بوده ایم. یورگن هابرماس می گوید: «در نزاع جسم ها، انسان ها کشته می شوند ولی در نزاع اندیشه ها، انسان ها آگاهی می یابند.» تعاملات گسترده ای که در بین فرهنگ های مختلف در این دنیای کوچک شده و سیار به وجود آمده بر مجهولات بشر افزوده است و در بسط و گسترش دانش بشری متغیر مؤثری به شمارمی رود. این تأثیر و تأثرات آنچنان کار او حیاتی به شمار می روند که ما همواره و در همه جا در جهانی مرکب به سر می بریم و واقعیت کلاًخصلتی ترکیبی و دیالکتیکی دارد.
در شرایط برقراری گفتگوهای پایدار و موفق می توان از نقش «سکوت» خلاق و فعال یاد نمود. این نوع سکوت در درون خود توان شنیداری ای را برساخته می کند که به گفتگو اجازه ی بالیدن و شکل گرفتن می دهد. «در سخن گفتن با یکدیگر آن که سکوت اختیار می کند می تواند مرادِ خود را بفهماند و می تواند این امر را به مراتب اصیل تر از آن که هیچ گاه کلامش متوقف نمی شودبه انجام رساند. سکوت اختیار کردن به معنای گیج و گول بودن نیست.» البته این سکوت در گفتگویی عمیق و ژرف رخ خواهد داد که توان ایجاد و زایش مجهولاتی جدید را به دست دهد. از دیگر شرایط گفتگو در سطوح کلان، حفظ احترام به دیگری ست. در گفتگوی میان هر تفکری و سیستمی به دیده تحقیر به آرا، فرهنگ، سنت و تمدن دیگری نظر کردن و دیدگاه ها و سنت و فرهنگ و تمدن خود رابرتر انگاشتن، فواید و بهره های یک گفتگوی عمیق و ژرف را زایل می گرداند و به ضد خود تبدیل می گردد. این گونه نظر به دیگری به معنای نفی موقعیت او به منزله ی یک سرچشمه ی منحصر به فرد معرفت که او برایِ نظر به واقعیت در اختیار دارد و خود را در آن تصور می کند. اساس «گفتگو که وجهه ای مدنی دارد، بر مبنای تعاملات میان فرهنگی است که وجه تمایز تمدنها را از هم مشخص می کند. تعاملات فرهنگی از حوزه ی سنتی و مادی قدرت خارج است و انسانها در مقیاس خُرد و تمدنها و فرهنگ ها در مقیاس کلان با یکدیگر به طور مستقیم به ایجاد ارتباط می پردازند. زمینه ی این ارتباط از جامعه مدنی در سطح خُرد آغاز شده و به جامعه مدنی جهانی در سطح کلان می رسد. به همین دلیل قاعده ی تعامل از سه حوزه ی سنتی و کلاسیک سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی خارج می گردد. هر چند که حالت گفتگو می تواند در تعامل بین دو دولت، وسیله تنظیم کنندگی و کاتالیزور باشد. گفتگوی تمدنها در سطحی کلان ایجاد می گردد که خود ملزوماتی را ضرورت می بخشد.
از آن ضروریات، ایجاد جامعه مدنی جهانی ست که مختصات آن در موقعیتی قرار می گیرد که قصد دارد تا جامعه ای جدا از دولت های دارای حاکمیت و رژیم های بین المللی ایجاد کند. جامعه مدنی جهانی انسان ها و گروه ها را در درون دستجات و انجمن ها گردآوری می کند، بدون آنکه به هویت آنان به عنوان شهروندان خاص یک واحد سیاسی خاص توجه کند و خارج از کنترل سیاسی ـ ملی یک واحد ملی است. حیات در آنان و برای آنان، جدا از سیستم دولت، تشکیل آنان در ورای دولت های مستقل و دارای حاکمیت صورت گرفته است. کار این انجمن ها و نهادهای غیر دولتی، تولید و اشاعه ی حمایت از هنجارها و ارزش های مشترک انسانی ست. در تشکیل و باز آفرینی نهادهای مدنی جهانی، نقش روشنفکران و دانایان تمدنهای مختلف بسیار حیاتی می باشد. اینان با گفتگوهای منتقدانه ـ مصلحانه به بهترین شکل فضا را برای مشارکت مخاطبان در ایجاد نهادها و انگاره هایی مبتنی بر مفاهمه های جهانی مهیا می سازند. عقلانیت انتقادی این گروه، در درون خود پتانسیلی نهفته دارد که در به تکاپو و به فعلیت در آوردن افکار عمومی جهانی در جهت ارتباطات و پیوندها نقش با اهمیتی را ایفا می نماید. این گفتگوهای نقادانه امکان رشد معرفت در حوزه های نظری و انجام تحولات سازنده در حوزه های عملی پدیدار می کند و به ایجاد نهادهای مدنی جهانی منجر می گردد. تلاش ها در جهان معاصر با توجه به ابزارهایی که برای گفتگوی بین فرهنگ ها و تمدن ها در دسترس است به دنبال نزدیک شدن به حقیقتی هستند که وابسته به بستر و زمینه ای خاص درک می گردد، یعنی هر گفتگویی در قبال موضوعی خاص شکل گرفته و در این عرصه حقیقت متناسب با موضوع تعریف می شود. مضافاً با عنایت به کمال هر موضوع، حقیقت نتیجه ی توافق بین الاذهانی مشارکت کنندگان در گفتگو می باشد.
هر موضوع وجه کمالی دارد که توافق حادث و احتمالی افراد مختلف و نه ذهن برتر و حاکم آن را متحقق می سازد. گفتگو مترصد دستیابی و نزدیکی به حقیقت است، بر «نزدیک شدن» به حقیقت تأکید می گردد زیرا که آن موجب ادامه و طرح مجدد گفتگو می گردد، هیچ انتهایی و پایانی برای آن قابل تصور نیست و در هر بستری از آگاهی گفتگویی، طرفین را به سوی پرسش های جدید رهنمون می شود و باب گفتگویی جدید را می گشاید و این تلاش برای رسیدن به افق های یکسان که هیچ حقیقت قطعی و متقنی را پایان کار خود در گفتگو نمی پندارند، به شکوفایی و بسط و پویایی تمدنها و فرهنگ ها بسیار کمک می رساند. «ندانندگی» سقراطی در تمام مراحل گفتگو و نزدیکی به حقیقت بین الاذهانی کارکردی عمیق دارد و به عنوان یک محرک و نیروی وجودی، تمدنها و طرفین گفتگو را به کنکاش بیشتر در سایه ی آگاهی از نادانی خود در جدا افتادگی خود فرا می خواند که این به رشد دانش بشری و عمق و ژرفا بخشیدن به تمدن های بشری مدد می رساند. بنابراین در این روابط مفاهمه ای مبتنی بر گفتگو، که اصل را بر تساهل فرهنگی برای رسیدن به همزیستی پایدار قرار می دهد، با گروه عمده ای از بازیگران مواجه هستیم که در قالب های مختلف سازمان یافته و سازمان نیافته، فرهنگ را بسط می دهند. بازیگران غیر دولتی به دلیل نداشتن عنصر حاکمیت سعی می کنند هنجارهای انسانی را مورد کاربرد فراوان قرار داده و در تلاش خود برای کسب اهداف در محیطی تعاملی و گفتگویی موفق شوند. آزادی، از مبانی کنش های عمیق در سطح فراملی می باشد که با آزادی از قیود حقیقتی دگم و سخت و همچنین آزادی از قیود حاکمیتی ـ بده بستانهای دیپلماتیک ـ چنان وجهی را از گفتگوی این بازیگران عمده برآورند که این مفاهمه در درازمدت به زمینه چینی و بستر سازی ایجاب موقعیتی برای زیست محیطی انسانی تر، آزادتر و شکوفاتر نائل آید.»
۹
کثرت گرایی، پیام آور صلح
خلیل موحد
«موسی به دین خود، عیسی به دین خود»،« هرکسی تو قبر خودش می خوابد» این دو ضربالمثل که پیشینهای طولانی در فرهنگ مردمان بوشهر- و شاید دیگر مردمان- و محاورات(گفت و گو ها) روزانهی آنان دارد؛ بیانگر باور نظری این سنخ از آدمیان به کثرتگرایی(pluralism) مذهبی است. افزون بر این، کاربرد گزارههای یادشده را میتوان نمودی شگرف از آیین رواداری، صلح خواهی و خشونتگریزی حاملان این اندیشه به شمار آورد. در جملات پیش گفته، از یک سو غیریت دینی ومناسکی به رسمیت شناخته شده و از دگر سو اذعان میشود که هرکس بار مسئولیت خود را بر دوش می کشد. پنداشت تئوریک به عبارت های زبرین و التزام عملی به آن ادعاها، واجد این توانمندی است که جوامع انسانی را از آفات گاه ویرانگر مولود سرککشی خودسرانه به عرصهی خصوصی( نگرش ها و بینش ها، مناسک و سبک های زندگی دینی و غیردینی) دیگران پاک کرده و در این حوزه، زندگی مسالمتآمیز و عاری از حقکشی را برای بشریت به ارمغان آورد. در جهان کنونی و عصر مدرن نیز به سان گذشتهی دراز دوران پیشامدرن، کثرت نظرگاههای انسان شناسی و جهان شناسی، تفاوت انگارههای کلان دینی ، رنگارنگی احکام و مقررات مذهبی، گونهگونی آیین ها و مناسک و تنوع شیوه های زندگی مردمان، نه فقط واقعیتی انکارناپذیر است؛ بلکه تجربه های انضمامی دیروز و امروز تاریخ پرماجرای بشری نیز به مثابهی معلمی هوشمند به همگان می آموزد که تلاش زورمدارانه و ستمکارانه برای همانندسازی عقیدتی،سیاسی، روشی و زیستی مردمان و برپایی نظمی تکصدایی نیز محکوم به نامرادی و نمونهی آب در هاون کوبیدن است. بنابراین، پذیرش انفسی(ذهنی) واقعیت تکثر و تضاد در جغرافیای فرهنگی، اندیشگی، سیاسی و آیینی انسان ها و تعهد به الزامات آفاقی( عینی) این امر مُحصَّل(واقعی و خارجی)؛ یعنی، به رسمیت شناختن رفتاری و کرداری حقوق فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگران در مقیاس ملی و بینالمللی، به قطع بهترین و کاراترین راهکار برای فرار از تنازعات فرسایشی و کور و پایان دادن به نبردهای خانمانسوز داخلی و خارجی، و استقرار مناسباتی آزادانه، عادلانه و شادمانه میان دولت- ملت، ملت-ملت و دولت- دولت است. البته شایان یادآوری است که هرگاه از اعتراف به موجودیت ناهمرنگی در میان انسان ها و نیز نامداخلهگری در قلمرو فردی اشخاص سخن رفته و پاسداری از مرزهای آن را یکی از عوامل خلق و نیز ثبات زیست برهنه از جنگ سرد و گرم میان انسان ها می پنداریم، نخست،منظور این نیست که انسانهای پیشین، حال و پسین، تمام قد در کثرت غوطهوراند و دارای هیچ ایده، آرزو، هدف و روش مشترکی نیستند؛ زیرا همانگونه که کثرت، امر حقیقی است، وحدت نیز پدیدهای حقیقی است و اگر بخواهیم به زبان فلسفه حرف بزنیم، عالَم انسانی نیز نظیر جهان طبیعی، محل نشو و نمای «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» است. همسانی انسان ها علاوه بر نیازهای غریزی، بیشتر در میدان اخلاق نمود می یابد. دوم، این که به معنی تأیید عقلانی و برهانی همه ی گزاره ها و بایدها و نبایدهای مندرج در تمام جهانبینیها و ایدئولوژیها و یا استحکام استدلالی تمام مدعیات درشت و ریز آن ها نیست؛ و یا این که توصیف و تحلیل و یا حتی نقد این افکار و کنش ها به طور مطلق ممنوع بوده و حق اظهار نظر سلبی نیز منتفی است؛ سوم، هم چنین فرمان این نیست که اهالی اندیشه، چه خداباوران و چه خدا ناباوران، دیدگاههای خود را در باب خدا، جهان، انسان و شکل و شمایل زیست او مسکوت نهاده و کالاهای معرفتی،اجتماعی و سیاسی خود را در بازار مکاره اندیشهها عرضه نکنند؛ بلکه خروجی مفهومی و مصداقی نگاه واقعگرایانه(realistically) به کثرت و چندرنگی مستقر در گیتی انسان ها و زوال ناپذیری آن، حاوی این آموزهی والا و شکوهمند است که هیچ فرد، جماعت، نظام سیاسی و یا دین و مذهبی، حق ندارد و نباید با خودمطلق پنداری و تاخت و تاز و کاربست داغ و درفش، انگاره ها و سلوک زندگی خود را بر دگران بار نماید و از این طریق در شیپور خشونت بدمد و میان مردمان گودال خودی و غیرخودی حفر کند و آرامش ذهنی و عینی دگراندیشان را بدرد و جان و مال و حیثیت و شرف خلق را به توبره کشد و حبس و شکنجه درمانی و گرسنه سازی وکشتار مخالفان و منتقدان را پیشهی خود سازد و آتش فشان جنگ را شعله ور کرده و با دفن آزادی و عدالت، جهان را پربلا سازد. زیستگاه کنونی ما اما هزاران سال است که تحت سیطرهی دیکتاتوری های آدم فروش و تاراجگر و مبارزهی درون مرزی ناخدایان استبداد با خدایان آزادی و نیز جنگ های برون مرزی سلطه جویانه و خانمان برانداز می باشد. دستآورد این فزونخواهیهای ناعادلانه ، کینهورزیهای بی پایان و شرارتهای مرگبار برخی از اصحاب قدرت و ثروت و نیز فعال شدن روزافزون بنیادگرایان قشری و خشونتپرست، که پیامی جز تباهی و نیستی برای آدمیان ندارند، آسایش گیتی را از جسم وجان بخشهای از بشریت ربوده و جهان ما را به جایگاهی ترسناکتر از دوزخ تبدیل کردهاند.در این شرایط که از منجنیق فلک خودکامگی و تحجر و واپسگرایی بر سر انسانهای زیر ساطور بیداد، سنگ فتنه میبارد، مسئولیت تاریخی مردمان آگاه، آزاد و متعهد به آرمان های انسانی است که در پهنهی هستی و در چارچوب ظرفیتهای ذهنی و سرمایههای عینی خود، طرحی نو درانداخته، هم چنان ساز آزادی و دادگری بنوازند و نغمهی صلح و آشتی سر دهند و ارباب ظلم و خشونت و جنگ تجاوزکارانه را انذار کنند؛ تا روزی و روزگاری فرشتهی آزادی، داد،رواداری و صلح بر اهریمن استبداد، بیداد، خشونت و جنگ ناعادلانه پیروز شود.
۱۰
نظریه گفتگوی تمدنها، طرحی که عقیم بود
سیروس بنه گزی
پس از فروپاشی بلوک شرق وافول ابهت نظام کمونیستی جهان وطنی شوروی نظریات مختلفی در مورد آینده سیاسی جهان عرضه شد که به ترتیب نظریه پایان تاریخ فکویاما که معتقد بود با فروپاشی کمونیسم و شکست نظام سوسیالیستی در ارائه جهانی بهتر برای انسانها ، لیبرال دمکراسی شکل نهایی حکومت در جوامع بشری است و نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون که معتقد بود نبرد اینده جهان نبرد بین تمدنها و کانون اصلی آن در آینده برخورد بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود . نظریه گفتگوی تمدنها هم از سوی محمد خاتمی رییس جمهور وقت ایران در پاسخ به نظریه برخورد تمدنها در سازمان ملل عرضه شد و برخلاف دو نظریه سابق که بر اساس تحلیل عمیق ارائه گردیده بود نظریه گفتگوی تمدنها در حد یک دکترین باقی ماند و به نظر میرسد در جهان پر از مناقشه کنونی به کنار نهاده شد.
نظریه گفتگوی تمدنها را باید تئوری اخلاقی دانست که نه از جانب یک سیاستمدار که از سوی یک روحانی و معلم اخلاق جهت ساختن جهانی بهتر و اسوده تر برای همه ادیان و تمدنها وظیفه است به عهده سیاستمداران و نخبگان در برابر حتمیت نظریه برخورد تمدنهای هانتیگتون نظریه پرداز امریکایی بوسیله محمد خاتمی رییس چمهور وقت ایران در سازمان ملل ارائه شد، گر چه در سلامت و اعتقاد محمد خاتمی به این نظریه و تمایل به رویگرد گفتگو به جای مخاصمه بین تمدنها از سوی وی شکی وجود ندارد ولی نمیتوان این را نادیده گرفت که این نظریه اخلاقی در عالم واقع به علت ارمانی بودن و دور بودن از واقعیتهای ژئوپلیتیکی و جهانی در عرصه سیاست، بیشتر از انکه به یک نظریه جهانی تبدیل شود حتی در درون ایران نیز نتوانست جز در بخشی از اصلاح طلبان با اقبال روبرو گردد و امروز میبینیم که این نظریه از سوی محققین و سیاسیون به کنار گذاشته شده و ارزو کنیم تا جهان پس از مناقشات پیش بینی شده کنونی بین تمدنها بر سر عقل آیند و روزی دوباره این نظریه از پستوی مراکز تحقیقی بیرون آمده و برای مردم پسا جنگهای تمدنی که در حال وقوع است تجویزی راهگشاه ارائه دهد. این نظریه به دلایل فوق الذکر و به دلیل اینکه دارای پشتوانه تئوریک تحقیقی و تحلیلی و عدم آشنایی به روابط بیم ملل و بین تمدنی بود، نظریه ای عقیم بود و سرانجام عقیم ماند.
دلیل برداشت من البته نه مخالفت با این نظریه، که گفتگو بین تمدنها را تنها راه رسیدن به صلح جهانی میدانم و روزی را ارزو دارم که سیاستمداران این نظریه را قاب گرفته و بر ورودی دفترشان قاب کنند. نقد من همه این است که سیاست را سیاستمداران رهبری میکنند و عقبه فکری سیاستمداران ترجیحا تشکیل شده ازافراد نخبه ای که در اتاق های فکرنشسته اند وسالها حوزه ماموریت اشان اشنایی با فرهنگ های جهانی و تاریخ روابط ملل بوده است و به تاریخ، رسوم، روابط، منابع، جغرافیا، دین و مذهب ملل در تمدنهای مختلف اش نا که آشنا بلکه باورمند شده اند. نه اینکه فی البداهه برخاست و رفت بر اساس مطالعات دینی و فلسفی برای جهانی پر از مناقشه تجویزی امروزی نوشت.
اگر هانتیگتون امریکایی از پس سالها پژوهش، تحقیق و تحلیل امور دفاعی و استراتژیک و همکاری با ارگانهای مختلف دولت امریکا از جمله وزارت دفاع و خارجه و سالها ریاست بر انجمن مطالعات علوم سیاسی امریکا بر اساس آشنایی به تاریخ سیاسی و روابط بین الملل، نظریه برخورد تمدنها را به عنوان امری گریز ناپذیر در عالم واقع ارائه کرد و تقابل تمدنها را در اینده، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیریهای عصر نو دانست، اما محمد خاتمی با نظریه گفتگوی تمدنها نشان نمیداد که تاریخ جهان سیاست و نوع روابط ملل در تاریخ را به عنوان یک محقق و پژوهشگر تاریخ سیاسی مطالعه کرده باشد، بلکه بی شک آبشخور خاتمی سالها تحقیق حوزوی و یافتن نشانه هایی برای رسیدن به جهانی اخروی بود که در قامت یک سیاستمدار درس اخلاق و مهربانی می داد. و چنین شد سرنوشت نظریه ای که قد نکشیده به پستوی مرکز گفتگوی تمدنها رفت و نتوانست اجماعی جهانی را که هیچ، اجماعی داخلی برای رفع مشکلات کشور میان نخبگان و سیاستمداران ایرانی ایجاد کند. چنان که مخالفان داخلی این نظریه در سال ۱۳۸۹ به دلیل منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاص حتی مناسبت آن را از تقویم حذف کردند.
اما از انسوی میبینیم که نظریه برخورد تمدنهای هانتیگتون و پیش بینی وی بر اساس مطالعات و تحقیقات تاریخ ملل و سیاست امروزه به ونوعی در حال وقوع است و تمدن اسلامی و کنفوسیوسی بر اساس پیش بینیهای دقیق هانتیگتون هر یک با ابزاری در حال نبرد با تمدن چیره غرب و باز کردن عقده های حقارت پیشین هستند .
به راستی هانتیگتون چه میگفت
هانتیگتون معتقد بود که ۱- اختلاف تمدنها اساسی است ۲- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خوداگاهی تمدنها گردیده و خوداگاهی تمدنها در حال افزایش است ۳- تجدید حیات مذهبی به عنوان وسیله ای برای پر کردن خلا هویت در حال رشد است ۴- ویژه گیها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند ۵- منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است و خطوط گسل موجود بین گفتکوی تمدنها را باید یک نظریه اخلاقی و شاید ارمانی در عصر حاضر دانست که در برابر تمدنها امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط گسل چرخه های ایجاد بحران و خونریزی اند و روابط میان دو تمدن اسلام وشرق با تمدن غرب آبستن بروز حوادث خونین میشود.
اما نظریه گفتگوی تمدنهای خاتمی برخلاف هانتیگتون، خطوط گسل را نه میان تمدنها که بین عدالت و بی عدالتی، آزادگی و بردگی و مسالمت و خشونت میبیند و امروز برخلاف نظر خاتمی بایستی این نکته را متذکر شد تا مادامی که یک ملت یاد نگرفته باشد که با گفتگو مسائل داخلی خود را حل کند طبیعتا در صحنه خارجی نیز به مشکل روبرو میشود.
*با نگاهی به کتاب گفتگوی تمدنها ترجمه مجتبی امیری
۱۱
گفتمان برخاسته از تاریخ
علی آتشی
“بزرگترین اختراع افلاطون، اختراع فحش بود. چرا که دست کم با پیدایش فحاشی و دشنام، کشتار و حذف فیزیکی انسانها به طرز چشمگیری رو به کاستی نهاد.” این سخن حکمت آموز را دکتر باستانی پاریزی، پس از عمری تورق میان متون تاریخ و در مجموعه گفتارهای “در شهر نی سواران” بیان کرد. آنچه مسلم است از لابلای برگ های تاریخ جز جنگ های ویرانگر، نسل کشی های قبایلی و کشتارهای فجیع مذهبی چیزی دیگر به چشم نمی آید و به ندرت می توان به گفتگوی بشر دوستانه و انسان محور میان فرهنگ ها و تمدن های تاریخی اشاره کرد. تاریخ انباشته است از رهبران متورمی که خود و کیش شان را قطب عالم خلقت می دیده اند و جنگ¬سالارانی که که تصور می کرده اند با حاکمیت فرهنگ شان قادرند به گونه ای برق آسا و یک شبه، نسخه ای نجات بخش برای بشر بپیچند. اما ماحصل این طرز فکر، میلیون ها انسان بی گناهی بود که قربانی تخیل جنگجویان شد و روی دست تاریخ باقی ماند.
صدها سال خصومت مذهبی در قرون وسطی میان دو تمدن بزرگ اسلام و مسیحیت، شاید تاریخی ترین نبرد عصر مدنیت باشد. دو جنگ خانمان سوز جهانی در طی تنها سه دهه و آن هم به این دلیل واهی که دیگران مادون انسانند، بشر را تجربا و تدریجا به یک نیاز غریزی کشاند: نیاز به گفتگو. انسان قرن بیستمی، خسته از هیروشیما و قوزیده در کانالهای ژوتلند، انسان مجروح از گاز زرد و انسان زخم دیده ی نبرد استالینگراد، رفته رفته خود را نیازمند ایجاد یک گفتگوی جهانی و پی ریزی دوستی با اغیار می بیند.
به نظر می آید شکل گیری نهاد ارجمندی مانند سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای بین الملل فرهنگی و سیاسی، نه ایجاد انجمنهای دکوری و زینتی برای اجتماع و نطق رهبران جهان، که یک ضرورت تاریخی و ساز و کاری برای ایجاد دنیایی بدون خشونت بوده است. رشد چشمگیر علوم انسانی در قرن گذشته و مشخصا گسترش ایده ی کثرت گرایی، نیاز انسان به محترم شمردن فرهنگ بیگانه و تعارف فرهنگ خودی به شیوه های نرم افزاری را به وجود آورده است. نیاز به این دیالوگ فراگیر جهانی در مقابل تک گویی فرهنگ های مطلق العنان و تمدنهایی که در طول تاریخ، خود را در برابر “خرده فرهنگ”ها، فرهنگ برتر می پنداشته اند صدایی خاموش است که از لابلای اوراق تاریخ به گوش می رسد.
نقش ایران در ایجاد این گفتگوی جهانی نوین، پررنگ و برجسته بوده است. منش جنگ گریز ایرانی که فرهنگ گفتگوخواهی خود را از آثار گذشتگان به ویژه فرهنگ شاهنامه به ارث برده است در دو چهره سیاسی تاثیرگذار یعنی محمد خاتمی و دکتر علی اکبر سیاسی می توان متبلور دید که تلاشی مهم برای ایجاد معارفه و گفتگوی میان ملل انجام داده اند.
ارائه نظریه ” گفتگوی تمدن ها” از سوی خاتمی و در مقابل نظریه “برخورد تمدنها”ی ساموئل هانتینگتون، آن گونه که خود اظهار داشت منبعث از فرهنگ شاهنامه¬ای شخصیت رستم بود که برای پیشگیری از بروز جنگ های ناخواسته، به سخن و گفتگو با دشمنان می¬نشسته و دست آخر ناگزیر و نومید از حل و فصل خصومت به گونه کدخدامنشانه به نبرد دلیرانه می پرداخته است.”منِ ایرانی” در پرتوی این تعبیر است که توانسته خود را بخشی از دهکده واحد جهانی تعریف کند که به خشونت و خونریزی نه می¬گوید و خواستار تبدیل زمین به زیستگاه امن بشر است؛ چراکه بر این باور است ” تا مرد سخن نگفته باشد…عیب و هنرش نهفته باشد.”
و دیگر اینکه از پیشنهاد دهندگان سرشناس طرح تشکیل نهاد فرهنگی یونسکو، دکتر علی اکبر سیاسی بود که سالهای سال، خود ریاست کمیسیون ملی یونسکو در ایران را بر عهده داشت. یونسکو نهادیست که برای ایجاد رابطه مدنی و فرهنگی میان ملل و شناخت فرهنگ ممالک حریف به وجود آمد. سازمان ملل و دیگر نهادهای صلح جوی بین-المللی اگرچه در امر ایجاد گفتمان و دیالوگ میان اقوام، ملت ها، فرهنگ ها و تمدن ها به طور کامل موفق نبوده اند و نتوانسته اند برای همیشه زمین را به دهکده ای عاری از خشونت و جای امن بشر تبدیل کنند اما قدمهایی مهم و ضروری در این زمینه برداشته اند گرچه ره دراز است و بشر هنوز نوسفر است.
انسان هزاره سوم باید بداند که برای شناخت فیل به جای لمس پا و گوش و عاج¬اش چاره¬ای ندارد جز اینکه آنکه شمعی برافروزد و به قول ابراهام لینکلن، بی خود دشنام هایش را در تاریکی رها نکند.
۱۲
من خواب دیده ام!
گزارشی از یک واژه؛ واژه ی “صلح”
اسماعیل حسام مقدم
یک. واژه ها در زندگی اجتماعی شکل گرفته اند تا واقعیت های موجود را بازتاب دهند. اندازه جهان هر شخصی یا قومی یا ملتی به اندازه واژه هایی هست که برای توصیف جهان توانسته اند بیافربنند. من در عجبم که این انسان، واژه ای با عنوان “صلح” را برای کدام واقعیت اجتماعی ساخته است؟! شاید این واژه در این جهان از همان جایی ساخته شده که مارتین لوتر کینگ؛ رهبر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در آمریکا می گفت: “من خواب دیده ام!” چه بسا این واژه از درون تخیل بشر و یا شاید توهم او برآمده باشد.
دو. نخستین واژه ای که در مقابل واژه “صلح” به ذهن آدمی می آید؛ همانا “جنگ” است. واژه ای بسیار کارکردی و پرکاربرد که جهان انسان ها را با قصه های خودش متورم کرده است. روایت انسانها از همان ابتدای آفرینش بیمار بود. از همان آغاز جنگی و نزاعی شکل گرفت تا آخر قصه با صلحی متزلزل موقتن تمام شود. در زمان صلح، تفنگها برق انداخته می شوند برای زمانی در آینده که مجددن به کار آید. این داستان تکراری شده است.
سه. نخستین واژه ای که در کنار واژه “صلح” به ذهن بشر آمد؛ واژه خاموش و فراموش شده “مدارا” بود. گزارش در باب این واژه هم همان اتفاقاتی را نشان خواهد داد که بر سر واژه “صلح یا گفت وگو یا دیگری” آمد. این ها همگی در مقابل توهمات بشر ذبح شدند و ازبین رفتند. در آخر فقط پوسته ی تهی و خالی از آنها باقی ماند برای تزیین تقویم ها و یا برای خواب دیدن!
چهار. واژه ها وقتی به وجود آمدند بی شک درون خود یک “دیگری” را هم مستتر داشتند. هیچ واژه ای نیست که معنایی داشته باشد اما به “دیگری” ارجاع ندهد و یا درون معنای خود یک “دیگری” را پنهان نکرده باشد. به طور کلی زبان و به طورخاص واژه ها برای ارتباط با دیگری ساخته شده و به همین دلیل زبان حتمن به بیرون خودش و به اجتماع اشاره می کند و ارجاع می دهد. واژه صلح؛ واژه ای تکینه هست که در وضعیت کنونی فقط به خودش ارجاع می دهد چون هیچ نشان و نمادی در بیرون از خودش نمی یابد که بتواند آن را عرضه کند. به عبارت دیگر واژه صلح بی معنا شده است. و معلوم نیست برای چه هست که برای یک چیز بی معنا، باید روزی را نامگذاری کنند؟
پنج. آدمی در توصیف واژه صلح می گوید که انسان باید با خودش در صلح باشد؛ به معرفت و شناخت از خودش دست بیابد و به خودش آسیب نزند؛ این تعریف برای کجاست و برای کدام انسان ها هست؟ بالتبع منظور این تعریف انسان هایی نیست که انتحار می کنند، خودکشی می کنند و یا اعتیاد به مواد مخدر پیدا می کنند و یا حتا در این تعریف؛ نوع رژیم غذایی و چگونگی تغذیه آدمی هم درون همین مقوله صلح با خویشتن می گنجد اما این بیماری های سرطان یا دیابت یا ایبولا و… حکایت دیگری از صلح برای انسان ها با خود به همراه دارند.. این معنا از صلح به تمامی با حوزه سلامت و پزشکی در ارتباط و پیوند هست. حکایت این ارتباط با صلح همان داستان نخ نما شده فلاکت انسانی در جهان امروز هست؛ این انسان با خود در جنگ و نزاعی خانمان سوز گرفتار شده اند و واژه صلح از این معنا تهی شده است.
شش. در تعریفی دیگر از صلح می شود گفت که با دیگری در صلح باشد؛ به درک حضور دیگری رسیده باشد و به حقوق زیستن دیگری احترام بگذارد. و بازهم این تعریف بی شک برای انسان های بنیادگرایی نیست که چنان در بند بنیادهای تفکری دگم خویش هستند که هیچ جایی برای دیگری در این تفکر باقی نمانده است. افراد جنگ طلبی که ذهن شان چنان در قید ایدئولوژی شان گرفتار شده که جهان شان چیزی جز همین توهم های عظیم ایدئولوژیک نیست. این افراد در جنگی عظیم با دیگران در حال سوزاندن همه چیز هستند. آشوویتس و داخائو را باید به یاد آورد و یا گروه داعش را…
هفت. در تعریفی دیگر می توان از صلح انسان با محیط پیرامونش گفت؛ یا همان محیط زیست.اگر که صلح با خود و دیگری می توانست داستان ها و قصه هایی را برای آیندگان به وجود آورد تا درباره آن باهم منازعه کنند، در این تعریف چیزی یا کسی دیگر باقی نمی ماند که بخواهد از داستان ها و قصه ها چیزی بگوید. سهمگین ترین رخدادها و اتفاقات را در ادامه خود خواهد آورد. نشانه های جدی از بین بردن و در جنگ بودن با محیط زیست، در حال حاضر بروز یافته است. همه چیز درباره طبیعت و محیط زیست در نهایی ترین درجه بحران و تهدیدش قرار گرفته است. گازهای گلخانه ای، گرمایش زمین و بالا آمدن سطح آب دریا، انقراض گونه های کمیاب جانوری و گیاهی، آلودگی هوا؛ آتش گرفتن جنگلها، ناپدید شدن سبکهای زندگی نخستین، نابودی روستاها، فراموشی رویاها و سنتهای زندگی انسانهای پیشین و… همه و همه زمین را به ورطه نابودی کشانده است. بزرگترین چالش استراتژیک جهان همین برخورد جنگ طلبانه با محیط زیست بوده و خواهد بود.
هشت. در این میان از کدام تعریف و از کدام واژه باید گفت. کدام گزارش را باید نوشت. گزارشی درباره چیزی که نیست را که نمی شود نوشت. اما نویسنده مانند همه کسانی که از صلح، مدارا، عدم خشونت، آزادی، رهایی، گفت وگو و… حرف به میان آورده اند، خواب دیده است! در این مهلکه و دوزخ، صرفن باید به “ناخودآگاه” خود و واژه ها رسوخ کرد. همواره در عمیق ترین لایه های یک واژه چیزهایی هست که امکان و دلایل اولیه به وجود آمدنش قلمداد می شده است. یعنی همان رویایی و تخیلی که این واژه را ساخته است. هرچند که این خواب تعبیر نشده و به واقعیت تبدیل نشده اما مانند همیشه تنها امیدی هست که به نومیدان داده شده، امیدی که صرفن به نومیدان داده شده است.
نه. نویسنده به عنوان یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون ایران(NGO) با این که می داند که خیلی دیر شده و زمانی باقی نمانده، اما صرفن امیدوار است و به خودش و همه نومیدان این امید را می خواهد از طریق این گزارش بدهد که باید با دیگری گفت وگو کرد، به وضعیت سلامت و تندرستی توجه کافی داشت و دغدغه ای بالاتر از حفظ محیط زیست را در اندیشه خود نپروراند که این بالاترین معانی واژه “صلح” هستند.
۱۳
گام معلق لک لک
تاملی بر ایده ی گفت و گوی تمدن ها
مهدیه امیری
در جهان متکثر و چندوجهی کنونی، بحران ها و مشکلات مشترک زیادی در بین تمامی ملت ها با هر نگرش و سیره ای وجود دارد. این گستردگی در کلماتی مانند عدالت و ظلم، اعتدال و افراطی گری، آزادی و بردگی و بین مسالمت و خشونت می باشد. این دردهای مشترک در هر ملت با هر نوع تنوع فرهنگی، می تواند زمینه ساز همکاری، دوستی و هم بستگی میان گروههای متعدد و راهی جهت جمع کردن گروه های متکثر در یک اشتراک تمدنی باشد. اشتراکی که هابرماس با طرح منظومه ای از مفاهیم از قبیل “زیست جهان”،”عرصه ی عمومی و خصوصی”، علایق انسانی” و…. چهارچوب ها و بسترهای مناسبی را جهت بحث پیرامون گفت و گوی اجتماعی و جهانی پدید می آورد. از جمله مهم ترین مفاهیم اساسی هابرماس “زیست جهان” می باشد. زیست جهانی که هابرماس در آن همواره تلاش داردآن را به عنوان مفهومی در جهت اثبات و امکان گفت و گو مطرح کند. زیست جهان در روایت هابرماسی در واقع زیر لایه ای است که تمام کنش های ارتباطی در آن جای گرفته است. به عبارت دیگر افقی است که اعمال ارتباطی و ذهنی ما در آن حرکت می کنند. زیست جهان پس زمینه ای از مبانی مشترک است که تعامل نمادین و معمولی را ممکن می سازد. به عقیده هابرماس کافی نیست که هر فرد جداگانه برای خود بیندیشد که آیا می تواند با هنجاری موافقت کند یا نه. آنچه لازم است فرایند واقعی مناظره است. پس آنچه دموکراسی را برتر از دیگر رقبای ایدئولوژیک خود قرار داده، همانا اعتقاد به “زیست جهان گفت وگو” است که از فرایند یادگیری مشترک جدا نیست. هابرماس با به کار بردن واژه “منطق دیالوگ”، تصویر جدیدی از گفت وگو در عرصه های اجتماعی و سیاسی ارائه داده است. او از هر چه بخواهد به صورت “مونولوگ” با مسایل و مشکلات جهانی مواجه شود فاصله می گیرد و بر “زیست جهان گفتمانی” اصرار می ورزد. از آنجا که اندیشه هابرماس گفت وگو است، لذا می توان وجهه نظری او را در فلسفه، سیاست و جامعه شناسی با ایده “گفت وگوی تمدن ها” هم سو و هم پیوند یافت.
ایده ی گفت و گوی تمدن ها؛ مرزی وسیع تر از فرهنگ دارد. این ایده، تمامی تمدن ها را وا می دارد که در صحنه ی گفت و گو، تمامی فرهنگ ها با یکدیگر درآمیزند و به جای یک تمدن با چندین فرهنگ، تمامی تمدنها با تمامی فرهنگ های متفاوت در کنار یکدیگر قرار گیرند و با استفاده از زبان جهت رسیدن به تفاهم، با یکدیگر دیالوگ و گفت و گو کنند. با توجه به تمدنی و فرهنگی بودن نظریه ی گفتگوی تمدنها است که ضرورت و مطرح کردن مساله ی دیالوگ و گفت و گو آشکار می شود. دیالوگی که در جهان کنونی، گام های معلق خود را طی می کند و جای خود را به خشونت، جنگ،کشتار، سلاح های شیمیایی، فقر و… داده و همچنان جایگاهی در بین برخی دولت ها ندارد.
در زمان کنونی، با توجه به جنگ ها، خشونت ها، ستیز های فرقه ای و کشتارهای قومی و طایفه ای و…. ضرورت وجود گفت و گوی تمدن ها را بیش از پیش آشکار می کند. ضرورتی که همواره می طلبد تمامی تمدن ها، هر چه بیشتر قلمروهای متکثر فرهنگی خود را به یک چشم انداز خاص متمرکز نمایند تا در جریان گفت وگوی تمدنها امکان برخورداری از بیشترین سهم ممکن در ساماندهی به هنجارها و چالش های موجود در سطح جهانی امکان پذیر باشد.
زیستن در جهان متکثر کنونی که دارای هویت های متنوع فرهنگی می باشد؛ گفت و گوی تمدن ها و روابط فرهنگی می تواند ضمانتی جهت بقا و گسترش صلح و دوستی باشد. گفت و گوی تمدن ها؛ تنها راهکاری که از طریق آن می توان بی عدالتی، ظلم و جور را مهار کرد و صلح و دوستی را در سطح بین المللی گسترش داد.