تغییر یک عامل در محیط موجب بروز تغییراتی در دیگر اجزای موجود در آن می شود، در نتیجه همه ی عوامل موجود، به تراز بالاتری از پیچیدگی زیستی ارتقا پیدا می کنند. محیط، خود یک سیستم باز است که هر تغییری در قسمتی از آن، موجب تغییراتی تطبیقی دیگر عوامل آن خواهد شد. حال اگر روابط بین دولت ـ ملت ها یا فرهنگ ها یا تمدن ها را به مثابه ی محیطی از کنش و واکنش های همبسته متصور شویم، بازآفرینی برخی مفاهیم در این پیوندها، موجد ظرفیت های جدیدی برای ارتباط و پیوستگی درون سیستم می گردد. وسعت و ظرفیت ارتباطات فراملّی به گونه ای است که می تواند با شرایط جدید، الگوهای رفتاری و هنجارهای جدید را تجویز نماید. میزان اعتبار یک مفهوم بستگی به توانایی آن در ایجاد تطابق با دیگر متغیرهای سیستم و در نهایت با کل سیستم دارد. اگر متغیر جدید نتواند با سیستم تطابق حاصل کند، سطح کلان مجدداً به وضع قبل باز خواهد گشت وروندحفظ وضع موجود طی خواهد شد. در عین حال «گفتگوی تمدنها» یک اندیشه است و اندیشه نیز پیش زمینه ای برای پدید آمدن یک مفهوم در سطح کلان آن می باشد. اندیشه، سطحی انتزاعی از یک واقعیت دور است که هنوز چارچوبه ی تجربی برای خود ایجاد ننموده است. این نخستین ضعف «گفتگوی تمدنها» در وضعیت کنونی می باشد که هنوز در درون خود ساختاری عملی و تئوریک تعریف ننموده است، زیرا روابط بین الملل براساس تجسّم ها و تصورها پایه ریزی نمی گردد بلکه انسجام خود را از سیستم های تعریف شده و ساختارهای تبیین شده به دست می آورد. این کوتاه نوشته در پی بسط و گسترش اندیشه ی گفتگوی تمدنهاست که بر این باور است که در گسترش و فربگی یک اندیشه، خود ضرورت و توانایی آن را در درازمدت ایجاد می کند که به یک مفهوم در پیوند بین ارگانیسم ها بدل گردد.
سقراط؛ پدر گفتگو، معتقد بود که شخص، زمانی مهیای استفاده از گفتگوست که به «جهل» خویش پی ببرد. انسان معاصر، در کنار دیگر چیزها، دریافته که چیزی به نام معرفت قابل انتقال مطلق و یقینی وجود ندارد، آنچه که معرفت نامیده می شود، سلسله ی بی پایان از حدس ها و ابطال هاست. پیشرفت و تکامل معرفت متکی به نقادی ها و ارزیابی های مستمر است و مهمتر از همه این که، معرفت، مِلک مطلق هیچ شخص شاخصی نیست.
این دریافت عمیق از معرفت و گفتگوی معطوف به معرفت، آن را واجد اهمیتی اساسی تر در دوران کنونی می نماید و کارکردی گسترده تر برای آن در تمام علوم و دانش ها متصور می شود. وجود ارگانیسم های متعدد و گونه گون در این سیستم، با مبانی اندیشه ی متفاوت، خود نیاز به بده ـ بستانی را توجیه می نماید که گویای آن است که هیچ خرده سیستمی خود بسنده نخواهد بود و جدا از دیگری معنا نخواهد یافت.
سیستم هایی که در درون خود، خودکفا گردند، همچون انسانی دور افتاده از جمع اند که در مقابله با مجهولات خود، کنشی مدافعانه خواهند داشت که بر حقانیت خویش اصرار می ورزند، سیالیت را هرگز در اندیشه های خویش طاقت نیاورده و بر مواضع خود اتکا می کنند.
اما چیزی که تاکنون از روند تاریخی تمدنهای زنده در دست است حاکی از متغیر بودن تمدنها و وجود مناطق خاکستری در آن می باشد. در طول تاریخ، تمدنها و فرهنگ ها تعاملاتی با هم داشته اند که حافظ زندگی و پویایی آنها شده است. ثابت ماندن در جهان متغیر، لطمه ی جدی ای به جامعه و فرهنگ خودی وارد می سازد.
در این جهان متغیر، گفتمان تمدنها می تواند راه های بسیاری رابرای ما بگشاید که تاکنون از دریافت آن عاجز بوده ایم. یورگن هابرماس می گوید: «در نزاع جسم ها، انسان ها کشته می شوند ولی در نزاع اندیشه ها، انسان ها آگاهی می یابند.» تعاملات گسترده ای که در بین فرهنگ های مختلف در این دنیای کوچک شده و سیار به وجود آمده بر مجهولات بشر افزوده است و در بسط و گسترش دانش بشری متغیر مؤثری به شمارمی رود. این تأثیر و تأثرات آنچنان کار او حیاتی به شمار می روند که ما همواره و در همه جا در جهانی مرکب به سر می بریم و واقعیت کلاًخصلتی ترکیبی و دیالکتیکی دارد.
در شرایط برقراری گفتگوهای پایدار و موفق می توان از نقش «سکوت» خلاق و فعال یاد نمود. این نوع سکوت در درون خود توان شنیداری ای را برساخته می کند که به گفتگو اجازه ی بالیدن و شکل گرفتن می دهد. «در سخن گفتن با یکدیگر آن که سکوت اختیار می کند می تواند مرادِ خود را بفهماند و می تواند این امر را به مراتب اصیل تر از آن که هیچ گاه کلامش متوقف نمی شودبه انجام رساند. سکوت اختیار کردن به معنای گیج و گول بودن نیست.» البته این سکوت در گفتگویی عمیق و ژرف رخ خواهد داد که توان ایجاد و زایش مجهولاتی جدید را به دست دهد. از دیگر شرایط گفتگو در سطوح کلان، حفظ احترام به دیگری ست. در گفتگوی میان هر تفکری و سیستمی به دیده تحقیر به آرا، فرهنگ، سنت و تمدن دیگری نظر کردن و دیدگاه ها و سنت و فرهنگ و تمدن خود رابرتر انگاشتن، فواید و بهره های یک گفتگوی عمیق و ژرف را زایل می گرداند و به ضد خود تبدیل می گردد. این گونه نظر به دیگری به معنای نفی موقعیت او به منزله ی یک سرچشمه ی منحصر به فرد معرفت که او برایِ نظر به واقعیت در اختیار دارد و خود را در آن تصور می کند. اساس «گفتگو که وجهه ای مدنی دارد، بر مبنای تعاملات میان فرهنگی است که وجه تمایز تمدنها را از هم مشخص می کند. تعاملات فرهنگی از حوزه ی سنتی و مادی قدرت خارج است و انسانها در مقیاس خُرد و تمدنها و فرهنگ ها در مقیاس کلان با یکدیگر به طور مستقیم به ایجاد ارتباط می پردازند. زمینه ی این ارتباط از جامعه مدنی در سطح خُرد آغاز شده و به جامعه مدنی جهانی در سطح کلان می رسد. به همین دلیل قاعده ی تعامل از سه حوزه ی سنتی و کلاسیک سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی خارج می گردد. هر چند که حالت گفتگو می تواند در تعامل بین دو دولت، وسیله تنظیم کنندگی و کاتالیزور باشد. گفتگوی تمدنها در سطحی کلان ایجاد می گردد که خود ملزوماتی را ضرورت می بخشد.
از آن ضروریات، ایجاد جامعه مدنی جهانی ست که مختصات آن در موقعیتی قرار می گیرد که قصد دارد تا جامعه ای جدا از دولت های دارای حاکمیت و رژیم های بین المللی ایجاد کند. جامعه مدنی جهانی انسان ها و گروه ها را در درون دستجات و انجمن ها گردآوری می کند، بدون آنکه به هویت آنان به عنوان شهروندان خاص یک واحد سیاسی خاص توجه کند و خارج از کنترل سیاسی ـ ملی یک واحد ملی است. حیات در آنان و برای آنان، جدا از سیستم دولت، تشکیل آنان در ورای دولت های مستقل و دارای حاکمیت صورت گرفته است. کار این انجمن ها و نهادهای غیر دولتی، تولید و اشاعه ی حمایت از هنجارها و ارزش های مشترک انسانی ست. در تشکیل و باز آفرینی نهادهای مدنی جهانی، نقش روشنفکران و دانایان تمدنهای مختلف بسیار حیاتی می باشد. اینان با گفتگوهای منتقدانه ـ مصلحانه به بهترین شکل فضا را برای مشارکت مخاطبان در ایجاد نهادها و انگاره هایی مبتنی بر مفاهمه های جهانی مهیا می سازند. عقلانیت انتقادی این گروه، در درون خود پتانسیلی نهفته دارد که در به تکاپو و به فعلیت در آوردن افکار عمومی جهانی در جهت ارتباطات و پیوندها نقش با اهمیتی را ایفا می نماید. این گفتگوهای نقادانه امکان رشد معرفت در حوزه های نظری و انجام تحولات سازنده در حوزه های عملی پدیدار می کند و به ایجاد نهادهای مدنی جهانی منجر می گردد. تلاش ها در جهان معاصر با توجه به ابزارهایی که برای گفتگوی بین فرهنگ ها و تمدن ها در دسترس است به دنبال نزدیک شدن به حقیقتی هستند که وابسته به بستر و زمینه ای خاص درک می گردد، یعنی هر گفتگویی در قبال موضوعی خاص شکل گرفته و در این عرصه حقیقت متناسب با موضوع تعریف می شود. مضافاً با عنایت به کمال هر موضوع، حقیقت نتیجه ی توافق بین الاذهانی مشارکت کنندگان در گفتگو می باشد.
هر موضوع وجه کمالی دارد که توافق حادث و احتمالی افراد مختلف و نه ذهن برتر و حاکم آن را متحقق می سازد. گفتگو مترصد دستیابی و نزدیکی به حقیقت است، بر «نزدیک شدن» به حقیقت تأکید می گردد زیرا که آن موجب ادامه و طرح مجدد گفتگو می گردد، هیچ انتهایی و پایانی برای آن قابل تصور نیست و در هر بستری از آگاهی گفتگویی، طرفین را به سوی پرسش های جدید رهنمون می شود و باب گفتگویی جدید را می گشاید و این تلاش برای رسیدن به افق های یکسان که هیچ حقیقت قطعی و متقنی را پایان کار خود در گفتگو نمی پندارند، به شکوفایی و بسط و پویایی تمدنها و فرهنگ ها بسیار کمک می رساند. «ندانندگی» سقراطی در تمام مراحل گفتگو و نزدیکی به حقیقت بین الاذهانی کارکردی عمیق دارد و به عنوان یک محرک و نیروی وجودی، تمدنها و طرفین گفتگو را به کنکاش بیشتر در سایه ی آگاهی از نادانی خود در جدا افتادگی خود فرا می خواند که این به رشد دانش بشری و عمق و ژرفا بخشیدن به تمدن های بشری مدد می رساند. بنابراین در این روابط مفاهمه ای مبتنی بر گفتگو، که اصل را بر تساهل فرهنگی برای رسیدن به همزیستی پایدار قرار می دهد، با گروه عمده ای از بازیگران مواجه هستیم که در قالب های مختلف سازمان یافته و سازمان نیافته، فرهنگ را بسط می دهند. بازیگران غیر دولتی به دلیل نداشتن عنصر حاکمیت سعی می کنند هنجارهای انسانی را مورد کاربرد فراوان قرار داده و در تلاش خود برای کسب اهداف در محیطی تعاملی و گفتگویی موفق شوند. آزادی، از مبانی کنش های عمیق در سطح فراملی می باشد که با آزادی از قیود حقیقتی دگم و سخت و همچنین آزادی از قیود حاکمیتی ـ بده بستانهای دیپلماتیک ـ چنان وجهی را از گفتگوی این بازیگران عمده برآورند که این مفاهمه در درازمدت به زمینه چینی و بستر سازی ایجاب موقعیتی برای زیست محیطی انسانی تر، آزادتر و شکوفاتر نائل آید.