از برف هم که می گذرد/تاریکی جهان تو را جیغ می کشد/آن زن که تکیه داده بر اکنون/سرد است و باز مسلسل ها/سرگرم قطع حوصله ی عشق/پشتم چه تیر می کشد آن روز(محمد بیابانی)
فهرست:
پیکر زن همچون میدان خشونت/ مطالعات فرهنگی درباب خودکشی زنان در جنوب ایران/اسماعیل حسام مقدم
گزارشی در خصوص خودکشی و خود سوزی زنان در جنوب ایران/ مهدیه امیری
گزارش هامون در باب «خشونت علیه مهاجرین» در گفت و گو با یک جوان افغان مقیم برازجان؛این تلخی هر روزه/ رضا شبانکاره
خشونت در برازجان؛ توهم یا واقعیت/ تامل هامون بر خشونت شهری در برازجان/ مهدیه امیری
تکرار ابدی رنج/ تاملاتی انتقادی بر فرهنگ “جوانمرگی” در برازجان/ اسماعیل حسام مقدم
گفت و گوی هامون با احمد عرب زاده / جوانان و نوجوانان؛ قربانیان خشونت های شهری در برازجان/ مهدیه امیری
گفت و گو ی هامون با فریده دهملایی، فعال هنری حوزه کودک/ به نام کودکان، به کام دیگران!/ غلامرضا شبانکاره
بوی ماه مهر؛ هدیه ای برای کودکان بود/ گفت و گوی هامون با رضا حسینی مسئول انجمن مجازی دوستداران دشتستان/ مهدیه امیری
خانه دوست کجاست؟/ گزارشی از سه گردهمایی فرهنگی برای هنر اقلیت در برازجان/ اسماعیل حسام مقدم
گریستن بر مظلومیت خویش/ گفتگوی هامون با قاسم تنگسیرنژاد؛ کارگردان تئاتر
رفاه؛ حلقه ای گمشده در مدیریت بهداشت و درمان/ گزارش گفت و گوی هامون در باب بیمارستان شهید گنجی برازجان/ مهدیه امیری
شیزوفرنی شهری/ مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ شهری برازجان/ اسماعیل حسام مقدم
آسیب شناسی فرهنگ شهری برازجان/ حیدر کاشف
برازجان؛ شهر دوچرخه ها/ ایده ای از انجمن هامون ایران برای آینده فرهنگ شهروندی برازجان/ اسماعیل حسام مقدم
باران، بر زمین سوخته/ تاملی بر سازمان های مردم نهاد در شهرهای برازجان و بوشهر/ مهدیه امیری
سرزمین فراموش شدگان/ تاملاتی درباب استراتژی مدنی در آیین ورزش/ اسماعیل حسام مقدم
فرهنگ و درونی سازی ورزش/ مهدیه امیری
در نبود رفاه و امنیت روحی و اقتصادی/ تاملی بر وضعیت بیمه شدگان تامین اجتماعی در شهرستان دشتستان/ مهدیه امیری
نبود سینما؛ آسیبی جدی در برازجان/مهدیه امیری
درنگی بر آسیب های ورزش بانوان در برازجان/ مهدیه امیری
۱
پیکر زن همچون میدان خشونت
مطالعات فرهنگی درباب خودکشی زنان در جنوب ایران
اسماعیل حسام مقدم
“از برف هم که می گذرد/تاریکی جهان تو را جیغ می کشد/آن زن که تکیه داده بر اکنون/سرد است و باز مسلسل ها/سرگرم قطع حوصله ی عشق/پشتم چه تیر می کشد آن روز…” (محمد بیابانی)
جریان زندگی روزمره، جریانی است که همه کنشگران جهان اجتماعی در آن مشغول به زندگی و فعالیت هستند و فراگیری آن به حدی است که مانند هوا آنها را دربرگرفته است . همین نزدیکی بیش از حد و
احساس یکی بودن کنشگر با زندگی روزمره باعث احساسی از پیش پاافتادگی و عادی بودن امور می شود که به موجب آن فکر می کنیم، همه احساسات و تجارب جاری در متن این زندگی را با جزئیات شان می شناسیم .
یکی از این گروه های اجتماعی که کمتر بدان ها پرداخته شده و از زبان حال و احساسات و تجربیات شان سخن به میان آمده، زنان هستند . زنان به دلیل موقعیت فرودستی که نسبت به مردان در اکثریت قریب به اتفاق جوامع بشری دارند و نیز به دلیل غلبه مردان بر گفتمان های علمی؛ و نیز تابوهایاجتماعی و هنجارهای فرهنگی که جنس مؤنث و مسائل پیرامونیش را احاطه کرده، کمتر توانسته اند ازموقعیت ویژه خود سخن بگویند . در میان تجارب زنانه ، بخشی که بیش از سایر بخش ها مغفول مانده، آن
بخشی است که به تجربیات زن از بدن زنانه مربوط می شود و ممنوعیت های عرفی و شرعی زیادی درجوامع مختلف با آن قرین هستند. از درون همین ممنوعیت هست که همواره خشونت هایی که بر تن و کالبد زن وارد می آید، در جوامع مردسالار نادیده انگاشته می شود و ازطریق یک سکوت خبری از روی آن گذر می شود. اتفاقات تلخی که در یکی دو ماه اخیر در برازجان رخ داد و پیکر چند زن مورد خشونت واقع شد (چه خودکشی و چه اسیدپاشی و چه هر خشونت دیگری)، با خود خاموشی اطلاع رسانی ای را به همراه آورد که در حالت عادی انگار هیچگونه اتفاقی رخ نداده است، اما ضرورت پرداختن به ماجرا چنان هست که باید به طور عمیقی به تحلیل آن پرداخت.
نظم پدرسالارانه به وسیله شکل شهر تقویت شده است، چرا کهفضا جنسیت زده است و ناهمسانی قدرت مردان و زنان در جامعه را تشدید می کند. ترس از خشونت و تعدی،اعتمادبه نفس تعدادی از زنان را تحلیل برده و دسترسی به فضای عمومی را برای آنها محدود کرده است.
ترس زنان، انعکاس ساختارهای قدرت جنسیتی در سطح کلان جامعه است . نویسنده دیدگاهی که معتقد است ترس یک خصیصه اساسی زنانه است را به چالش می کشد و معتقد است که محدودیت تحرک زنان دراستفاده از فضا و هم در برساخت هویت به معنی تحت سلطه بودن آنان است . به همین دلیل است که زنانکل زندگی شخصی و اجتماعی خود را به نحو متمایزی از مردان تجربه می کنند. آنها در بسیاری از مراحل وموقعیت های زندگی با احساس هراس از مواجهه با دنیای مردانه ای که متعلق به آنان نیست و قوانین خود رابه آنها دیکته می کند، مواجه می شوند. اگرچه که انواع متفاوتی از ترس از فضای اجتماعی وجود دارد، اما نوعخاصی از ترس که در اینجا مدنظر ما است، ترسی است که زنان نسبت به بدن خود دارند و به نحوی از مورد تعرض واقع شدن یا آسیب دیدن آن نگرانند. و این احساس ترس به گونه ای آنان را نسبت به بدن و کالبد خودشان بی توجه می کنند و در هر لحظه ای توان آن را دارند که برعلیه آن شورش کنند و در ازبین بردن آن و یا فرسوده ساختن اش پیش دستی نمایند. نمونه آن را می توان در کنشی از زنان جنوبی یافت که به فدا کردن کالبدشان برای زندگی فرزندانشان در طول زندگی روزمره اشان اشاره نمود که چگونه همه مصائب را بر تن خود هموار می نمایند تا زیستن را برای خانواده به میانجی ازبین بردن کالبدشان هموارنمایند. و حال این فداکاری مازوشیستی(خودآزاری) وقتی با تجربه زیست در شهری همراه می شود که شهر نیست و ازهرگونه الزامات شهری و شهروندی خالی هست، میزان خشونت مستقیم را بر کالبد زنان را بیشتر و بیشتر می کند و باعث به وجود آوردن فاجعه می شود؛ همانگونه که این فجایع درحال رخ نمودن هستند.
از درون این تجربه خشونتی که بر کالبد زنان در زندگی روزمره وارد می شود، وقتی که این خشونت همراه می شود با فشارهای عدیده اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-فرهنگی، میزان آسیب زایی آن را بیشتر و بیشتر می کند و نخستین جایی هم که در این وضعیت آسیب می بینند، گروه های اقلیتی و خاموش جامعه هستند که در نوک پیکان، کالبد زنان هست که در زیر این خشونت منتشر و همواره، له می شود و ازبین می رود. پیکر زنانه ای که همواره به آفرینش و بازآفرینی جهان مشغول است و می خواهد درون این خشونت جمعی ای که در شهرهای ازهم پاشیده رخ می دهد، زیست کند، همواره دچار هراس و ترس درونی از نظم اجتماع و خشونت مردسالارانه می شود و در برخی از مواقع به انهدام و ازبین بردن پیش دستانه ی تن و بدن خود اقدام می کند.
آنچه که می توان در تلاش از فراروی از این وضعیت هراس آور و خشن زیست روزمره زنان در اینجا یادآوری نمود، افزایش امید و سرمایه اجتماعی شهروندان هست که با این موقعیت تلخ اقتصادی و اجتماعی که عوام فریبان و پوپولیست ها به وجود آورده اند، کمتر می شود امیدوار بود که وضعیت جامعه به موقعیتی ثبات پذیر از لحاظ روحی و روانی تبدیل شود. این وضعیت نیاز به حضور حداکثری نیروهای مدنی و عرصه عمومی را دارد که نسبت به جامعه به وجهی از مسئولیت پذیری و تعهد اجتماعی دست یافته باشند که نسبت به کوچکترین رخدادها عکس العمل نشان دهند و ازهرگونه ادعای بی پشتوانه و تبلیغاتی اجتناب نمایند.
۲
گزارشی در خصوص خودکشی و خود سوزی زنان در جنوب ایران
مهدیه امیری
زمانی اتفاق می افتد که انسان بر محیط خود کنترل ندارد و یا بنا به دلایلی کنترل بر محیط خود را از دست می دهد و اضطراب و رفتارهای ناسالم او افزایش می یابد. احساس غیر مفید بودن و عدم تعلق به وی دست می دهد و در این لحظه است که شخص برای داشتن آرامش ممکن است دست به رفتارهای ضد اجتماعی بزند. یکی از این رفتارها خودکشی می باشد. مردها بیشتر از زنان خودکشی می کنند، اما علل خودکشی زنان و ویژگی های زنانی که مرگ را انتخاب می کنند جای تامل دارد.
نمونه بارز این مورد را می توان خودسوزی دو زن در برازجان در تاریخ ۱۶ و۱۷ فروردین ماه سال نود و دو دانست. این زنان ۲۶ و۲۷ ساله و متاهل بوده اند. براساس اطلاعات به دست آمده از یک منبع معتبر میزان خودسوزی در بین زنان دشتستانی در سال گذشته ۷ الی ۸ مورد می باشد که متاسفانه در ابتدای سال جدید این میزان نسبت به سال گذشته افزایش داشته است.
یکی از روانشناسان در خصوص رفتارهای ضد اجتماعی زنان در جامعه گفت: «هنجارهای هر جامعه ارزش ها و قواعد رفتار، از ریزترین و خصوصی ترین تا کلان ترین آنها را از گذشته تا آینده ترسیم می کند و اگر فردی از این قوانین تخطی کند، با واکنش های شدید محیط خویش روبه رو می شود و از آنجا که فرد توان هنجارشکنی ندارد، در رویارویی با معضل خود به راه های مختلف از جمله خودآزاری متوسل می شود.
به عنوان مثال: به ازدواج درآوردن دختران جوان با مردان مسن، ازدواج محتوم دخترعمو و پسرعمو در برخی نقاط، مردسالاری های تمام عیار در خانواده که زن از کوچک ترین حقوق فردی برخوردار نیست، به ازدواج درآوردن تحمیلی دختران در بعضی مناطق برای پایان دهی به دعواهای طایفه ای که مردان به راه می اندازند و زنان با قربانی کردن خود باید آن نزاع های کور را پایان دهند، از جمله موارد اختلافات خانوادگی است.
دخترانی که در مناطق دورافتاده ایران زندگی می کنند، با تاثیر گرفتن از وسایلی چون رسانه های جمعی و با داشتن تحصیلات در سطوح مختلف و نیز برقراری ارتباط با دیگر شهرها و روستاها، دارای حس آرمانخواهی از سویی و آگاهی به وضعیت خویش هستند و این حس آنان را دچار کشمکش های ذهنی و روانی می کند و بی پاسخ ماندن خواسته های آنان زنان را به درون گرایی، رخوت و واخوردگی می کشاند. تمامی این عوامل می تواند باعث ایجاد یکی از رفتارهای ضد اجتماعی در جامعه شود.»
بر اساس تحقیقات به عمل آمده، خود کشی در بیشتر کشورها سومین عامل مرگ و میر جوانان و نوجوانان ۱۵ تا ۲۴ سال و به طور کلی هشتمین علت فوت در دنیا هست. بنا بر آمار بهزیستی، خودسوزی با فراوانی ٣۰ درصد کل خودکشی ها – پس از حلق آویز کردن – در رتبه دوم انواع خودکشی منجر به مرگ در ایران قرار دارد.
همچنین افسردگی در مناطق جنونی نسبت به دیگر مناطق کشور شایع تر می باشد. در این مناطق امید به زندگی و نشاط بدلیل سطح فرهنگ پایین، وضعیت بد اقتصادی، پرخاشگری و عدم گفتمان در بین افراد در سطح بسیار پایین می باشد.
داشتن افسردگی در افراد باعث بروز رفتارهای نامتعادل می شود که از جمله می توان به افزایش خودسوزی در بین افراد خصوصا زنان اشاره کرد.
قوانین نابرابر و تبعیض حقوقی همواره از منابع ایجاد نارضایتی و در نهایت خودسوزی و خودکشی زنان است. علاوه بر مورد فوق، نامساعد بودن شرایط زندگی بعضی از خانواده ها و حساسیت و سخت گیری بیش از حد والدین به دخترانشان، ازدواج های اجباری ، افسردگی ، زاد و ولد بی رویه ، حاملگی ناخواسته ، فقر ، مسئله ی سرپرستی کودکان (حضانت)، اعتیاد و بیکاری شوهر، ضرب و شتم زنان توسط شوهرانشان، چند همسری، اختلافات خانوادگی، پایین بودن سطح فرهنگ، مسائل ناموسی، توزیع نامتعادل امکانات بین مرد و زن، عدم آگاهی زنان به حقوق حقه ی خویش، نبود حمایت های اجتماعی و قانونی از عللی است که امید به زندگی زنان را کاهش می دهد.
خودسوزی در مناطقی مانند ایلام، لرستان، کردستان، کرمانشاه، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اردبیل، آذربایجان شرقی، بخش ترکمن نشین استان گلستان و بوشهر نسبت به دیگر مناطق کشور بسیار شایع تر است.
در این مناطق ذکر شده روابط بیشتر بر اساس طایفه ای و یا ایلی می باشد و در آن مرد حرف اول را می زند و این امر باعث سرخوردگی در بین زنان و دختران و ایجاد محدودیت در روابط آنها می شود.
بر اساس تحقیقات به عمل آمده توسط اسنا، به جرات می توان گفت خودکشی در بین زنان متاهل نسبت به دختران مجرد بسیار شایع تر می باشد.
علت خودکشی دختران مجرد معمولاً اعمال فشار از سوی خانواده، تجاوز جنسی، تهدید و ارعاب، احساس پوچی و بی توجهی خانواده است.
موسی ملک محمودی، یکی از پژوهشگران طرح پژوهشی بررسی جامعه شناختی زنان می گوید: «۴۴ درصد زنانی که اقدام به خود کشی می کنند خانه دار هستند.»
زنان خانه دار در جوامع مرد سالار، بدلیل نداشتن آزادی و تحرک اجتماعی، دست به خودکشی از نوع خودسوزی می زنند. اکثر زنان خانه داری که دارای سطح سواد پایین و شرایط بد اقتصادی می باشند فریاد اعتراض خود را با سوزاندن خود در آتش به گوش می رسانند.
همچنین خودکشی در میان زنان متاهل بیشتر به دلیل آزار و اذیت از جانب همسران شان بوده است. آزار همسر به ویژه برای زنانی که در سنین پایین ازدواج می کنند سبب افسردگی می شود و می تواند عامل مهمی در ایجاد انگیزه خودکشی باشد.
اما یک روانشناس معتقد است دلیل اصلی خود کشی زنان متاهل بی پناهی در جامعه است. وی افزود: زشت بودن طلاق در جامعه، عدم حمایت درست خانواده در صورت جدایی و ترس از بدتر شدن شرایط در صورت طلاق سبب می شود زن در حالتی قرار بگیرد که دیگر نخواهد زنده بماند. اما در کتاب «به زنان خودسوخته» نوشته پروین بختیارنژاد، بالا رفتن سطح آگاهی زنان و اطلاع از اینکه چه حقوقی از آنان سلب شده و عدم توانایی زنان برای تغییر وضع موجود از علل اقدام به خودکشی ذکر شده است.
دلایل خودکشی و بالطبع رواج خودسوزی در بین زنان می تواند هر یک از دلایل مطرح شده در بالا باشد اما اینجا این سوال مطرح می شود که، مراکزی که با افراد جامعه خصوصا زنان سروکار دارند برای رفع این مشکل تا کنون چه اقدام یا اقداماتی کرده اند؟ و آیااین اقدامات خود را بطور گسترده اطلاع رسانی کرده اند تا جامعه با این بحران آشنا شود و بیاموزد که رفتارهای خود را تحت کنترل در آورد؟
تاسیس خانه های سلامت، مراکز شبه خانواده ، ایجاد خطوط تلفن بحران، مراکز مشاوره یی خانوادگی، اصلاح و ساماندهی مراکز مشاوره قبل از ازدواج ، ارتقای سطح فرهنگ جامعه در خصوص جایگاه شخصیتی زنان، پیش بینی و تشدید مجازات مردانی که به هر دلیل اقدام به همسر آزاری می کنند، تاسیس وزارت یا سازمان رفاه اجتماعی جهت ارائه خدمات کارآمد به افراد آسیب دیده و آسیب پذیر به عنوان راهکارهایی برای کاهش خودکشی زنان پیشنهاد شده است که بعضی اجرا و بعضی عقیم مانده اند.
متاسفانه در جامعه ی حال حاضر، کمتر ارگان یا موسسه ای به مساله خودکشی می پردازد و این مساله برای آنها دارای ارزش کمی می باشد.
آموزش و پرورش با آموزش در مدارس و دبیرستانها و امید به زندگی در بین جوانان می تواند تاثیر بسیار خوبی در آینده آنها داشته باشد.
نیروی انتظامی ،بهزیستی، کمیته امداد، اداره ارشاد و سازمان تبلیغات با برگزاری کلاس، همایش ها و کنگره های ترویج امید در خانواده ها و مقابله با مشکلات در شرایط سخت می توانند از آماری که در سال جدید نشان می دهد رو به رشد می باشد را کاسته کنند و ما شاهد آن باشیم که خودکشی و از جمله خودسوزی در استان های دارای آمار بالا، رو به کاهش می باشد.
اما متاسفانه در حال حاضر برنامه ریزی مدونی در این خصوص توسط متولیان امر صورت نپذیرفته و کسی به فکر این مساله نیست که این مشکل را ریشه یابی نماید و راه حل مناسبی برای آن ارایه نماید.
همچنان در جامعه خودکشی رواج دارد و کسی به فکر مهار این بحران شوم به طور اصولی نیست.
۳
گزارش هامون در باب «خشونت علیه مهاجرین» در گفت و گو با یک جوان افغان مقیم برازجان
این تلخی هر روزه
رضا شبانکاره
اولین چیزی که خدا خلق کرد، سفر بود، بعد شک بود و بعد نوستالژی «فیلم نگاه خیره اولیس، آنجلوپولوس»
در دهه ها وسال های اخیر، «مهاجرت های اجباری» رشد چشم گیر و بی سابقه یی در کشورهای خاورمیانه به وجود آمده، و از دیگر سو مفهوم «شهروند جهان وطن» نیز در تئوری ها و نظریه ها بسیار چشم گیر است، اما گویی در خاورمیانه و کشورهای جهان سوم، «شهروند جهان وطن» محلی از توجه ندارد، برای مهاجران اجباری ساکن این کشورها، حکایت حدیثی دیگر است. مهاجرت اجباری، پناهندگی، همواره با تلخی ها و تیره روزی هایی همراه بوده است. «ای کاش آدمی وظنش را همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هر کجا که خواست»تبعیض نژادی، عدم توجه به نیازهای انسانی از مواردی است که «خشونت» را در ذهن متبادر می کند.
عبدالله رسولی فرزند عبدالقیوم متولد ۱۳۷۴ افغانستان روستای ایالت لغمان در خانواده ی هفت نفره – یک خواهر و چهار برادر – متولد شده و هم اکنون بیش از دو دهه است که در برازجان زندگی می کند. عبدالله چندماه بیشتر سن نداشته که به دلیل جنگ، فقر و ناامنی، برای زنده ماندن و کورسویی امید مانند بسیاری از هموطنان خود، به همراه خانواده اش راهی ایران می شود. در دیداری که با عبدالله داشتم، از همان اوایل که از او خواستم از تجربه های زیسته اش در برازجان و ایران حرف بزند، گویی داغ دل او را تازه کرده باشم، صمیمانه و با دلی شکسته از برخورد تبعیض آمیز ایرانیان و به ویژه مدیران شهری و دولتی نسبت به امور زندگی روزمره، معیشتی و آینده ی افاغنه در شهر و دیارمان گلایه کرد و حرف ها زد.
او می گوید: « از وقتی خودش را شناخته، همواره خود و خانواده اش را در خانه های استیجاری برازجان دیده، و همواره دل نگران از این خانه، به آن خانه شدن… از این سو به ان سو شدن…» وی یاداور می شود: «به آنها- افاغنه- اجازه ی اجاره ی آپارتمان را در سطح شهر نمی دهند، همواره بهانه می آورند» اما وی متذکر می شود شرایط او شاید نسبت به هموطنان مهاجرم- حداقل در شهر برازجان- بهتر باشد، زیرا به گمان عبدالله بدلیل اینکه نوزاد بوده است که به ایران آمده، و در مدارس ایرانی درس خوانده، لهجه، گویش و حتا رنگ پوست او به بومیان برازجانی یکسان است. وی اعتقاد دارد با توجه به اینکه بزرگ شده ی ایران است و در کنار بچه های محلی دشتستان درس خوانده، چون به لحاظ رنگ، لهجه و گویش بومی است با دیگران و بومی های دشتستان، در ارتباط مشکلی ندارد، اما بر این باور است: «کودکان و افرادی که در سالیان کوتاه و یا به تازه گی به ایران مهاجرت اجباری می کنند، در ارتباط اجتماعی با دیگران، دچار مشکل می شوند و در اجتماع نمی توانند به خوبی و با اعتماد به نفس مورد پذیرش واقع شوند، و در راستای توانمندهای فردی و اجتماعی خود با هویت اجتماعی شهر پیوند برقرار کنند»
عبدالله، جوان ۲۴ ساله با اینکه تقریبن همه ی عمر خود را در ایران سپری کرده در پاسخ به پرسش ام که آیا تعلق خاطر به ایران و سرزمینی که در آن بزرگ شده، دارد یا نه؟ به صراحت می گوید: «نه، دوست دارم ایران را ترک کنم، چون در ارتباط زندگی روزمره با دیگران و نهادهای اداری و رسمی بهم زور می گویند، فقط به دلیل «افغان» بودن ام بارها شده بهم بی محلی کرده اند، و حقوق بشری ام را زیر پا گذاشته اند. تبعیض علیه ام قائل شده اند، برایم حرمت اجتماعی قایل نشده اند. وی تسریع می کند: «به شرط این که مرا جزء جامعه ی ایرانی حساب کنند و بخواهند، و یک افغانی بتواند اگر خواست ادامه تحصیل بدهد، امکانش باشد، بتواند توانمندی های فردی خود را که بی شک از دل همین جامعه برخواسته است، رشد و نمود دهد. بله؛ چرا نمانم دوست دارم درتوسعه ی سرزمینی که در آن زندگی می کنم، من نیز شریک باشم» وی در ادامه می افزاید: «اما در شرایط فعلی، برای همه کس ادامه ی تحصیل مقدور نیست. اگر شخصی از افغان ها، در ایران دیپلم هم گرفته باشد، با یک پروسه ی ویرانگر ِ ادرای رو به می می شود. مثلن اگر دیپلم داری، پس از قبول شدن در کنکور، برای ادامه تحصیلات عالی، با مراجعه به دانشگاه تو را ثبت نام می کنند، اما به طور اتوماتیک یک ترم تو را عقب می اندازند!» عبدالله در پاسخ به چه طور و چرای من می گوید: «اول باید بری تهران- سفارت افغانستان در ایران- اونجا به نسبت شرایط داخل سفارت، راهنمایی می کنند که بروی افغانستان، حدود سیصدهزار تومانی هم انگار دولت و دانشگاه برای کمک خرج سفر کمک می کنند» وی در ادامه می گوید: «اما یک مشکل اساسی که اینجا برایت به وجود میاد، اینه که به تو «کارت موقت دانشجویی افغان مقیم ایران» می دهند» و یک پاسپورت با اعتبار چهارساله و یا نسبت به میزانی که ادامه تحصیل می دهی، می دهند. اما احتمال اخراج تو بعد از اتمام تحصیلات خیلی زیاد هست، چون کارت اسکان در ایران را از تو می گیرند، و خانواده ات هم در ایران هستند و تو می مانی و حوض ات؟ گویی بدون خانواده، در کشور خودت هم غریب خواهی بود، زیرا خانواده ات در ایران هستند.»
این مهاجر اجباری مقیم ایران، می گوید: «اگر یک افغانی بخواهد به یک ادراه و یا یک مکان برود، به محض شناسایی شدن که یک افغان است، مانند همان ایرانی و با منزلت اجتماعی با او برخورد نمی کنند، این امر به روحیه ی آدمی آسیب وارد میکند. من که گاهی به اداره ای می روم، در آنجا با من مثل یک فرد ساده لوحانه رفتار می کنند.»
عبدالله نقد جدی هم به رفتار ایرانیان در مقابل افاغنه دارد. وی می گوید: در فرهنگ ایران دید بسیار تیره و سیاهی به افغانی ها وجود دارد، افغانی را دزد و شیاد می دانند.به کودکان خود وقتی فضولی می کنند یا میخواهند او را بترسانند و از کاری نهی کنند، میگن «افغانی می دزدت»، «ظهر بچه باید بخوابه،و گرنه بچه بروی افغانی میاد می دزدش» و … بی شک در ضمیرناخودآگاه کودک تاثیر منفی می گذارد و وقتی بچه ها، این همزیستی را با گروه های اقلیتی آموزش نبینند، همین نگاه به نسل بعدی منتقل و همین نظر ورفتار درمورد «افغانی ها» در جامعه نضج ونمو پیدا می کند. نمایه های فرهنگ افغانی در جنوب، علی رغم این که کارهای یدی و سنگین مثل چاه کنی، آجر پزی، و دیگر کارهای کفش دوزی، و محقر بر عهده ی این جماعت است، اما برای نقش پذیری سازنده تر افغان ها هیچ نگاه مدیریتی وجود ندارد. این نوع نگاه پیش داورانه و منفی درباره ی رفتارهای افاغنه که در جامعه وجود دارد، در افاغنه به مثابه ی «دیگری» و «بیگانه» و «غیرخودی»، باعث ایجاد حس شرم، خود کم بینی، حقارت، عدم اعتماد به نفس، عدم انگیزه در رشد و پویایی ویاری گری جامعه افاغنه می شود.
از حرف های عبدالله به نظر می رسد جامعه ی مدنی، و مدیران شهری ، نقش بسزایی برای تعامل مهاجرین با مردم دارد، از این رو نهادهای آموزشی، مطبوعات، نهادهای قانون گذار و نطارتی و اداری، تشکل های غیردولتی در نگرش خود به افغان ها باید یک بازنگری و سلامی دوباره به افاغنه داشته باشند.
عبدالله یادآور می شود ایران و افغانستان فرهنگ و زبان مشترک و مطالبات حسی و عاطفی نزدیکی به هم دارند و امیدوارم این حس قهر آمیز و عصبیت جامعه ی ایرانی از حضور ما کم رنگ تر شود.
(متن «گزارش- گفت و گو» تلخیص شده است.)
۴
خشونت در برازجان؛ توهم یا واقعیت
تامل هامون بر خشونت شهری در برازجان
مهدیه امیری
روزانه آمارهای زیادی در خصوص انواع خشونت ها در سایت های خبری و روزنامه ها به چاپ می رسد و خبرهایی در این خصوص ارائه می شود. متاسفانه خشونت در جامعه ی کنونی ما به کلمه ای تکراری و روزمره تبدیل شده است. خشونت های خانگی علیه زنان و کودکان، خشونت های رفتاری، خشونت های شهری، خشونت های محیطی، خشونت های مهاجرین،و…. از انواع خشونت می باشد که متاسفانه آمار بعضی از این گونه های مطرح شده رو به افزایش می باشد.
عدم کارایی روش های کلاسیک مقابله با این خشونت ها که عمدتاً شامل روش های سرکوب و فشار بوده، کارشناسان اجتماعی و روانشناسان را بر آن داشته تا دلایل بروز این خشونت ها را بررسی و به ارائه راهکارهایی در این خصوص بپردازند.
خشونت شهری یکی از انواع خشونت ها می باشد که در حال رشد است. خشونت هایی از نوع سرقت، تصادفات، تخریب اموال عمومی، استعمال مواد مخدر، تجاوز، خشونت های خیابانی، شعارنویسی، آزار رساندن به مردم، نزاعهای میان دانش آموزان، تهدید و ضرب و شتم معلمان و…. جز دسته های خشونت شهری قرار می گیرند.
چرا خشونت؟
محمدمهدی بهمنی جامعه شناس در این خصوص می گوید:«زمانی انسان می تواند چیزی را به دست آورد و انتظار دستیابی به موقعیت بهتری را دارد احساس کامیابی می کند، اما هنگامی که به خواسته و هدف خود نمی رسد، احساس می کند که او را از این کار منع می کنند، آن را ناکامی تلقی می کند. پس ناکامی خیلی سریع منجر به بروز خشونت می شود. در واقع یکی از گرایش های انسان پس از ناکامی میل به خشونت است.» این خشونت می تواند نسبت به خود یا دیگری صورت پذیرد. در بعضی از خشونت های شهری شخص به نوعی اقدام به تخلیه ی روحی خود از طریق آسیب رساندن به دیگری یا چیزی می کند.
توهم یا واقعیت
برازجان شهری مهاجر پذیر است. به همین دلیل دسته های طبقاتی واجتماعی در آن دارای تنوع زیادی می باشد. فرهنگ های متفاوتی در این شهر وجود دارد و بالطبع رفتارهای متفاوتی نیز از هر کدام از این دسته ها سر می زند. تضاد در رفتارها و نبود هویت مشخص در این شهر باعث بروز خشونت های شهری می شود. گفتنی است بروز این خشونت ها مختص شهر برازجان نیست بلکه تمامی شهرهایی که مهاجر پذیر می باشند با این مساله روبرو هستند. متاسفانه این توهم در بعضی از افراد وجود دارد که خشونت تنها مختص به برازجان می باشد و از این شهر به عنوان شهری ناامن یاد می کنند.
در برازجان نبود تامین شهروندان که شامل امنیت درآمد، اشتغال، مسکن و… می باشد به وضوح احساس می شود و فقر رفاه اجتماعی منجر به بروز رفتارهای خشونت بار توسط بعضی شهروندان می گردد.
راههای مقابله با خشونت متفاوت است چرا که نوع خشونت ها نیز در شهر ها متفاوت است. در شهری مانند برازجان خشونت های شهری زیادی از جمله: نزاع های طایفه ای، ویراژ دادن با موتوسیکلت، چاقوکشی، پرخاشگری، کمبود فضاهای سبز و تفریحی، فقر، بیکاری و… وجود دارد و متاسفانه در بین مسئولین به طور بنیادی این موارد رسیدگی و تحلیل نمی شود. برخی مسئولین تنها به روش هایی کوتاه مدت اقدام می کنند و پس از مدیریت بحران تا حدودی، آن مساله را رها می کنند و این رهایی موجب بروز مجدد خشونت می شود.
فقر و شرایط نامساعد مادی زندگی، بیکاری، نبود امکانات لازم برای پر کردن اوقات فراغت؛ بعضی از شهروندان برازجانی خصوصن جوانان را به سمت گروه ها و یا گنگ های بزهکار یا دسته های کوچک می کشاند و این امر باعث افزایش چاقوکشی، سرقت، اعتیاد، قتل و… در برازجان می باشد.
تعارض های طبقاتی، قومی، جنسی، سنی، فرهنگی و…، اضطرابهای ناشی از شرایط سخت کار و ناپایداری عدم امنیت شغلی، شکنندگی شرایط زندگی، طراحی ناصحیح شهری، مسکن های نامناسب، همچنین کمبود آموزش و نقصان در فرآیندهای اجتماعی کردن، کمبود چارچوب های مراقبت و رسیدگی خانوادگی در بعضی از مناطق شهر برازجان باعث تشدید هر چه بیشتر خشونت های شهری در مناطق حاشیه ای شهر شده است. متاسفانه در این میان تنها گروه های آسیب پذیر جوانان، زنان و کودکان می باشند که به دلیل شرایط سخت دچار آسیب می شوند.
چه باید کرد؟
تامین رفاه اجتماعی شهروندان برازجانی از جمله مواردی است که بوسیله ی آن می توان خشونت را کنترل کرد. برطرف کردن نیازهای اولیه ی هر شهروند که حق مسلم او نیز می باشد بر عهده ی نهادهای دولتی است. شهرداری برازجان میتواند با کمک بخش خصوصی اقدام به راه اندازی محیط های تفریحی و گردشی متناسب با فضای شهری نماید و همچنین با افزایش فضای سبز و کاشتن درختان متناسب با وضعیت آب و هوایی در سطح شهر جهت شادابی هر چه بیشتر شهروندان اقدام کند.
ارگان های دیگر دولتی با برپایی و حمایت از برگزار کنندگان همایش های فرهنگی و اجتماعی به تبلیغ و آموزش مهارتهای اجتماعی و فرهنگی شهروندان اقدام نمایند.
مطبوعات، رسانه های گروهی وngo ها فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خود را گسترده تر کنند و با برگزاری برنامه ها و کارگاه های فرهنگی و اجتماعی برابری فرصت استفاده از این موارد را برای تمامی شهروندان به ارمغان آورند.
نهادهای متولی امور اجتماعی توسط کارشناسان خود اقدام به ریشه یابی بنیادی خشونت در برازجان نمایند و به ارائه راهکارهایی در این خصوص اقدام کنند.
ارگان هایی مانند پلیس و متولیان برقراری امنیت در سطح شهر با در نظر گرفتن اینکه راه های مبارزه با پدیده خشونت در شهرها چندگانه هست و باید از خلال رویکردهای بهداشتی، آموزشی، اقتصادی، قانونی، زیست بومی، طراحی شهری، فرهنگی و غیره انجام بگیرد، روش هایی متفاوت و متناسب با این خشونت ها را به کار گیرند تا شهروندان برازجانی در امنیت و رفاه اجتماعی بیشتری به زندگی خود ادامه دهند.
۵
تکرار ابدی رنج
تاملاتی انتقادی بر فرهنگ “جوانمرگی” در برازجان
اسماعیل حسام مقدم
خبرها به شدت کوتاه، تلخ و گزنده هستند. خبرهایی که از ورزش می آید. خبرهای تلخی که از بیماران خاص می آید. خبرهایی که از سطح خیابان ها و موتورسوارها می آید. خبرهایی که از درگیری ها در فضاهای عمومی شهر در برازجان می آید. همگی یک وجه اشتراک دارند. اینکه آنچه که تکرار می شود؛ همانا جوانمرگی و مرگ جوانان شهر هست. چه شده است که درون این هزارتوی تلخ گرفتار آمده ایم؟
در این هزارتو حتا طبیعت هم انگار دست به کار شده و جوانان شهر را در خود می بلعد. آخرین و تلخ ترین خبر؛ سقوط کوهنورد بسیار جوان برازجانی؛ شادروان مجید مهاجری بود که داغ جدیدی را بر پیکره فرهنگ جوانان برازجانی نهاد. خبری که حاکی از آن هست که این جوانمرگی دارد به فرهنگ ریشه داری تبدیل می شود و امید به زندگی را به شدت پایین می آورد. آنچنان که در حوزه ورزش که حوزه سلامت و امید به زندگی هست، شاهد رخدادهای متعددی هستیم که بازیگر اصلی آن مرگ هست و نه زندگی. باید به تحلیل فرهنگ و جامعه ای پرداخت که چه چیزی در سرشت و نگرش شهروندان تغییر نموده است که به همین سادگی، جوانی که سالها تمرین کرده و در کارش حرفه ای شده، به کام مرگ فرو رود و بعد هم مسئولین و تحلیل گران به سادگی همه چیز را به گردن طناب، ریسمان و چیزهایی از این دست بیندازند. ساده انگارانه هست که همه چیز را مبدل به کاریکاتور نماییم و عمق فاجعه ای که در این سالها در حال رخ دادن و تکرار شدن هست، را نادیده بگیریم و از زیر بار مسئولیت بگریزیم.
وضعیت بهداشت و درمان در این فضا هم موقعیتی بهتر از این ندارد. چه جوانانی که به دلیل بیماری خاصی که دارند و به دلیل سیاستهای درمانی غلط در این سالها به محاق مرگ کشیده شدند. همین چند ماه پیش زرتشت دوانی، بیمار سرطانی در بوشهر بود و در همین هفته ها هم رسول بهروزی؛ بیمار دیابتی در برازجان دچار فرهنگ جوانمرگی شدند. این ناکارآمدی ها آنچنان تکراری شده که از فرط مکرر شدن، ملال آور شده و قبح اخلاقی آن هم به فراموش سپرده شده و به چیزی عادی و دم دستی مبدل شده است. جان جوانان به بازیچه ای برای فرهنگ جوانمرگی در برازجان و شهرهایی از این دست مبدل شده و جوانان به چه سادگی از دست می شوند.
تلخی تکرار جوانمرگی در فرهنگ روزمره مردم، سرمایه اجتماعی را به شدت می کاهد و امید به زندگی را به نومیدی استحاله می دهد. به این درگیری های خیابانی، تصادفهای موتورسواران را نیز اضافه نماییم، آنچه که مشهود است این هست که این فرهنگ نمی تواند از جوانانش به درستی و نیکی استفاده ببرد، جوانانش تنها چیزی را که در مالکیت خویش می بینند؛ همانا بدن و کالبد جسمانی اشان است و متاسفانه در این بازی نابرابر و ناعادلانه، جوانان از خودشان خرج می کنند و بدنشان را حراج می کنند. اگر سوگواری و غمگساری هم باشد، صرفن برای خانواده اشان است، جامعه و فرهنگ کلی شهر هیچ توجهی و مسئولیتی در قبال این وضعیت جوانمرگی برعهده نمی گیرد.
نماد و نشانه آشنای این فرهنگ جوانمرگی همین حجله های سبزی هست که سر هرکوچه و برزن برپا می شود و غم فقدان جوانی دیگر را یادآوری می کند. روی دیگر فرهنگ ریش سفیدی و پدرسالاری؛ همین فرهنگ جوانمرگی هست. وقتی که فرهنگ ریش سفیدی به مانند داستان رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی دستش به خون جوانان وطن آلوده می شود و نسخه ای جز صبر کردن و سکوت کردن و حجله راه انداختن ندارد، متاسفانه فرهنگی به وجود می آید که در خود مراسم و آیینی را تکرار می کند که حکایت کننده معصومیت ازدست رفته جوانانش است؛ آنچنان که در سووشون و سهراب کشون رخ می نماید. روزی رستم با اسب و دشنه اش، فرهنگ جوانمرگی را سیراب می کند و روزی هم فرهنگ ناکارآمد استفاده از وسایل حمل و نقل باعث تکرار جوانمرگی می شود. این روند اجتماعی را اگر با کنار گذاشتن استثناها به آینده تعمیم ببخشیم، آن وقت با درد و رنج فراوان، خبرهایی از این دست، آنچنان تکراری و معمولی بشود که تک تک افراد این فرهنگ را نشانه برود. آن گاه هیچ کس در امان نخواهد ماند. این نتیجه تلخ و گزنده ای هست که می شود برای فرهنگی پیش بینی نمود که یاد گرفته خود را از زیر بار هر مسئولیتی در قبال دیگری و به خصوص جوانان می رهاند و در این فرهنگ هم کسی و یا چیزی نیست که او را به سوال بکشاند و از آن توضیح بخواهد. باید لحظه ای باشد که بتوان از این تکرار ابدی رنج رهایی یافت. باید تا پیش از آنکه تک تک جوانان شهر دچار این فرهنگ جوانمرگی بشوند، فکری اندیشید.
(متن یادداشت تلخیص شده است)
۶
گفت و گوی هامون با احمد عرب زاده
جوانان و نوجوانان؛ قربانیان خشونت های شهری در برازجان
احمد عرب زاده مسئول مرکز مشاوره و خدمات روان شناختی “آفتاب آرامش دشتستان” می باشد. وی دانشجوی دکتری مشاوره است و در حال حاضر مشغول به تدریس در دانشگاه های علمی کاربردی،هلال احمر و پیام نور استان بوشهر و مشاور و همکار نهادهای بهزیستی، کمیته امداد، بنیاد شهید و اداره زندان برازجان می باشد. “مهدیه امیری” در خصوص خشونت شهری در برازجان گفت و گویی با وی انجام دادهکه در ادامه می خوانید:
هامون: پتانسیل های ظاهر شدن خشونت در برازجان چیست؟
عرب زاده: بیشترین خشونت ها در برازجان مربوط به فصل گرما می باشد. حتی یک تصادف کوچک در هوای گرم ممکن است باعث بهم خوردن تعادل در راکبین وسایل نقلیه شود و بدنبال آن مشاجرات لفظی و فیزیکی صورت می گیرد. دیگر موردی که می توان بهآن اشاره کرد وجود مکان های پر تردد و شلوغ مانند بازار می باشد. شاید علت آن توسعه ی شهراز لحاظ جمعیتی باشد و اینکه فضای شهری در بعد راه و مسیر مطابق با استانداردها نیست.اما در بعد حاشیه نشینها، زاغه نشین ها و کپر نشین ها با توجه به دارا بودن شرایط خاص فرهنگی که همان فقر فرهنگی، اجتماعی و بیکاری می باشد و در میان آنها شدیدن قابل مشاهده است؛ در اصل می توانگفت که علت حضور این افراد در حاشیه های شهر به جزموارد مذکور این می باشد که بعضی از اینحاشیه نشین ها مشکلاتی در محل سکونت قبلی خود ایجاد کرده اند و دیگر نمی توانستند در آنجا بمانند و یا با محیط سازگار باشند پس به برازجان مهاجرتکرده اند و باعث بروز مشکلاتی در این شهر شده اند.
هامون: حاشیه نشین ها در خصوص خشونت شهری چه مشکلاتی برای شهر ایجاد کرده اند یا می کنند؟
عرب زاده: یکی از مشکلات حاشیه نشین ها قانون گریزی می باشد. مثال بارز آن را حتی در ساخت و ساز در حاشیه شهر می توان مشاهده کرد. علت دیگر قوم گرایی وقومیت در بین این افراد و حتی در شهر برازجان می باشد. نفوذ قومیت بیش از شایستگی به چشم می خورد. وقتی بحث قومیت به میان می آید بحث جانبداری و حمایت ناصحیح هم مطرح می شود. فرد برای اینکه از این مجموعه طرد نشود مجبور است در کنار سایر افراد طایفه قرار گیرد و این امر به خودی خود باعث قانون گریزی می شود.
هامون: به نظر شما در برازجان چه گروه ها و یا افرادی به خشونت دست می زنند؟
عرب زاده: بیشترین خشونت ها در میان نوجوانان و جوانان نسبت به یکدیگر اتفاق می افتد. دوم افراد بیکار در سطح شهر و سوم کارگر و کارفرما و کسبه و مغازه داران صورت می گیرد.
هامون: دلایل آن چیست؟
عرب زاده: دلایل و انگیزه های خشونت در بین این افراد یکی احقاق حقوق خودشان و حس انتقام جویی به دلیل تعصبات خاص فرهنگی می باشد به طور مثال اگر از انها پرسیده شود:”چرا مشاجره را ادامه دادید؟ پاسخ خواهد داد: حاضر نیستم زیر بار بروم و باید رویش را کم می کردم.” که خود این مطلب به جنبه ی فرهنگی بر می گردد.
هامون: در برازجان قربانی خشونت چه گروه هایی هستند؟
عرب زاده:با توجه به اینکه خشونتهای شهری به سه دسته سازمان یافته، سازمان نایافته و خشونت های خانگی دسته بندی می شود و در استان بوشهر خشونتسازمان یافته وجود ندارد و تمامی سازمان نایافته می باشند. بیشترین قربانی در این خشونت ها جوانان و نوجوانان می باشند. در بعد خانوادگی هم زنان و کودکان بیشترین آسیب را دارند.
هامون: چرا جوانان و نوجوانان؟
عرب زاده: به دلایل سوتفاهم ها، سو استفاده مالی، سو استفاده جنسی، ایجاد مزاحمت های ناموسی.همچنین طبق سرشماری سال ۸۵ استان بوشهر دومین کشور از نظر جمعیت جوان می باشد و اینکه برازجان بعد از تهران دومین رتبه میزان واردات موتورسیکلت را در سال ۸۷ داشته است که این خود ابزاری برای ایجاد خشونت می باشد.
هامون: متاسفانه این مورد باعث بوجود آوردن دیدگاههای ناصحیح در خصوص شهر برازجان شده است و پیامدهای بدی به دنبال داشته و دارد.
عرب زاده: بله، وجهه ی اجتماعی و فرهنگی شهر زیر سوال رفته و برازجان در ناهنجاری شناحته شده است. در صورتی که پتانسیل و انرژی های توانمند و نیروهای نخبه زیادی در شهر وجود داردکه از این نیروها باید در جایگاه های خاص خود استفاده کرد. نیاز هست که مسولین قبل از اینکه هزینه های وقت انتظامی، قضایی و هزینه های سختی در قالب دیه پرداخت شود به فرهنگ سازی و ایجاد بستر مناسب برای نجات از این معضلات کمر همت می بستند. دربرازجان افزایش تولید هزینه های امنیت، حفظ امنیت و تداوم احساس حس امنیت برای پلیس و نیروی انتظامی با شناخت توپولوژی مجرمان و قانون شکنان وجود دارد.
هامون: برای رهایی از این وضعیت چه باید کرد؟
عرب زاده: باید سطح فرهنگ و آموزش همگانی برای شناسایی خشونت ها افزایش یابد. همچنین آموزش مهارت های ارتباط موثر، آموزش مهارت های اساسی زندگی جهت بالا بردن میزان سرمایه فرهنگی و اجتماعی خانواده، آموزش مهارت های مقابله ای و کنارآیی،ارتقا سطح دانش و تحصیلات، گسترش اماکن و فضاهای ورزشی برای تخلیه انرژی، ازدیاد امکانات و لوازم و ابزار کارشناسی شده(بعضی وسایل در پارک ها وجود دارد که کارشناسی شده نیست و تنها جهت زیبایی است)، اندیشیدنبرای گذراندن اوقات فراغت جوانان و نوجوانان و بالا بردن میزان احساس نظارت های نهادی را در شهر ایجاد کرد. برای جلوگیری از بروز خشونت باید دنبال تولید یافتههای علمی قابل استفاده برای سیاست گذاری، برنامه ریزی، اجرا و قانون گذاری و ایجاد چشم انداز برای شهر بود تا بتوان شهروندانی قانونگرا و رشد یافته را داشته باشیم.
مجسمه های شهر به مثابه نخبه گان شهر
قاسم تنگسیرنژاد
[یک] . «مجموعه موقعیت هایی که ما آدمیان در آن قرار می گیریم یا انتخابی است و یا غیر انتخابی. هنگامی که به سینما می رویم بنا بر این داریم که یک فیلم را تماشا کنیم، وقتی به نگارخانه می رویم قصد آن داریم تا از تابلوهای هنری بازدید کنیم. در خیابان یا معابر که گذر می کنیم اما این خیابان یا معابر نیست که ما مقصد آن کرده ایم بلکه گذرگاهی است که ما را به مقصد یا منزلگاه می رساند. مجسمه های شهری می کوشند تا برای ما آدمیان موقعیت های غیر انتخابی نظیر معابر، خیابان ها، میادین و… را فرح بخش و تاثیرگذار کنند و از سختی و تکرار و ملال زدگی آن بکاهند. »(۱) تصور شهر بدون مجسمه مانند تصور شهر بدون آدم است . بی شک یک وجه بسیار مهم معماری شهری یا شاید زندگی شهری ، همین مجسمه های شهری باشند . مجسمه هایی که وجه بیرونی زندگی شهری مان را – منظورم هنگامی است که شهروند بیرون از خانه و در خیابان های شهر مشغول زندگی با دیگران است ! – معنا می دهند و به مثابه شخصیت های نخبه ، پیام ها و معانی ارزشمندی به ما منتقل می کنند . مجسمه های شهری چنان نقشی در زندگی مدنی شهروند دارند که نخبه گان در زندگی آنان . از آن جهت که با حضوری پرمعنا قصد پر کردن – قسمتی- از خلاهای موجود در زندگی شهروندان دارند . نخبه گانی که می کوشند فضای زندگی بیرونی/شهری مان را لطیف تر کنند .
«مجسمه های به نمایش گذاشته شده وجود یک انسان یا حیوان یا یک شیء را معرفی می کنند. مجسمه های شهری با هدف گرامیداشت یاد و خاطره یک شخصیت فرهنگی، هنری، اجتماعی یا واقعه تاریخی، نظیر یک جنبش اجتماعی ساخته می شدند که البته در طول زمان برخی از همین مجسمه ها خود به نهادی از تاریخ بشری مبدل می شوند.» (۲) این وجه مجسمه نیز به طور عجیبی با هویت شهروند ارتباط دارد و در ابعادی بزرگتر به نماد هویت ملی ایشان نیز بدل می شود .
[دو] . پرداختن به مجسمه های شهری شاید امری بدیع نباشد ولی همواره لازم و ضروری است . به همین جهت و در راستای اهداف «هامون» مبحث مجسمه های شهری را با سه تن از مجسمه سازان همشهری مان در میان گذاشتیم و از این هنرمندان خواستیم تا به سوالات مان پاسخ دهند . سوالات و پاسخ های این عزیزان در زیر می بینید .
۱- آثار خلاقانه ی هنرهای تجسمی چه تاثیری در پرورش ذائقه هنری شهروند برای درک بصری و همچنین بر منش زیست شهری ایشان در باب مقوله هایی چون عدم خشونت ، صلح و دوستی و … می تواند داشته باشد؟
۲- نماد ها و نشانه های شهری ، چه وجهی در ایجاد خاطره و ذهنیت شهروندان دارند ؟
۳- شهری های جنوبی و این نشانه های تجسمی را چطور می بینید ؟
پی نوشت :
۱ و ۲ – سید محسن هاشمی ، وب سایت شخصی ، http://www.seyyedmohsenhashemi.com
نمادها و نشانه های شهری ، نشان دهنده فرهنگ و تاریخ هر منطقه
فریده دهملایی
نقاش و مجسمه ساز
اشاره : فریده دهملایی مدیر موسسه آموزشگاه آزاد هنری آرتا در برازجان نقاش و مجسمه ساز . بیش از ۱۵ سال سابقه فعایت دارد و در طی سال های فعالیت پرورش بیش از ۳۵ هنرجوی بین المللی و کشوری ، برگزاری شش نمایشگاه اختصاصی در استان های تهران ، خوزستان و بوشهر را در کارنامه دارد . آثار دهملایی بیشتر اکسپرسیونیستی و تخصص وی مجسمه های فلزی می باشد . از آثار ایشان در حوزه مجسمه سازی شهری می توان به دو آلاچیق با طرح های سنتی در خرمشهر ، مجسمه مرد ماهیگیر در آبادان ، ساخت حجم های بتنی در قالب پرنده در پارک های اهواز و ساخت تندیس میدان معلم در برازجان اشاره کرد .
۱- با یک دید کلی هنر تجسمی در دو حوزه قابل بررسی ست: رنگ و فرم و بالطبع در این دو حوزه تاثیرات متقابلی را بر جامعه و روح و روان اشخاص می گذارد
با توجه به تاثیرات روانشناختی رنگ که بر همگان آشکار است، نشاط جامعه تا حد نسبتا زیادی وابسته به استفاده صحیح از عناصر و همچنین رنگ هایی است که باعث سرزندگی محیط پیرامون ما می شود.
ساختمان های خاکستری،شهر غبارآلود،برگهای خشک شده زیر گرمای طاقت فرسای خورشید و … نیاز ما به استفاده از تمام عناصری که به نوعی باعث سرزندگی بیشتر در شهر می شود را افزایش می دهد.چه بسا همین رنگ ها خود بتواند تا حد زیادی از جرم و جنایت هایی که به دلیل خستگی روحی و پرخاشگری ایجاد می شود جلوگیری کند و بازدهی و انعطاف بیشتری را در همشهریان مان ایجاد کند.
مسئله بعدی استفاده از مفاهیمی است که در قالب فرم های صحیح به مردم القا می شود.
گاه یک توصیه ساده،یک عبارت زیبا،یک سخن آموزنده ، تندیس یک بزرگ مرد همشهری،یک آداب زیبای بومی که به نحوی شایسته در قالب هنرهای تجسمی به ما یادآوری می شود می تواند ایجاد کننده مفاهیم ارزنده ای در سطح جامعه و خانواده باشد
۲- نمادها و نشانه های شهری در هر موقعیت مکانی نشان دهنده فرهنگ و تاریخ آن منطقه است.از بزرگان و مشاهیر آن شهر تا آداب و رسوم و خلق و خوی مردم آن دیار و در مجموع هر آنچه که به این شهر مربوط می شود و از طریق آن می خواهند هویت خویش را در معرض نمایش و دید عموم قرار دهند. بدیهی است که عدم وجود هر کدام از این موارد در محیط شهری می تواند این سوال را ایجاد کند که تا چه حد مردم این شهر در داشتن بزرگان یا فرهنگ و رسوم غنی هستند و یا اینکه تا چه میزان برای داشته هایشان ارزش می گذارند.وبودن نشانه ها از هر کدام از این موارد در عین حال که خاطره آن را برای مردم شهر برای همیشه زنده نگه می دارد ، کودکان را نیز با آن ،که گذر زمان غبار فراموشی بر آن نشانده آشنا می کند.
یک مسافر زمانی که وارد یک شهر می شوند با نگاهی گذرا به نمادهای در شهر ، دید کلی نسبت به تاریخ این شهر پیدا می کند با شنیدن نام ان نماد آن شهر را به یاد می اورد یا برعکس .همان طور که همدان را با ، باباطاهر عریان می شناسند ، شیراز را نیز با سعدی و حافظ ،نیشاپور را با خیام و عطار ، یا سوج را با آریوبرزن ، بندر را با کشتی و دریا و اصفهان را با هنر های دستی و… می شناسند و شناختن و معرفی آن از طریق نقاشی دیواری ، ساخت مجسمه و یا استفاده آن در دیگر سازه ها همچون قسمتی از نمای یک ساختمان یا آلاچیق میسر است. حال ما برای شهرمان چه کرده ایم؟آیا برای یک مسافر توانستیم نام آوران مان همچون منوچهر آتشی ، صادق گنجی ، غضنفرالسلطنه و…را بشناسانیم؟آیا نمادها و نشانه های شهری توانستند آداب و رسوم این دیار از بازی های محلی تا مشاغل سنتی و از موسیقی سنتی تا دست بافته را به خوبی به بیننده معرفی کنند؟سوالی که جواب آن با نگاهی به شهر به راحتی می توان جواب داد.
۳- یکی از مسائلی که باید در طراحی و ساخت نماد های شهری در جنوب مد نظر قرار داد نوع رنگ گزینی ان است.چرا که این شهر ها بیشتر ماه های سال در معرض افتاب سوزان و باد های گرم قرار دارند و به طبع طبیعتی خشن و خشک دارند و لازم است که رنگ ها طوری انتخاب شوند که بهتر بتوانند حس آرام بخشی و شادی را به بیننده انتقال دهد و این نقیضه کم بودن رنگ در طبیعت را جبران کند.
فضای شهری یک نمایشگاه بزرگ است
یوسف اعتصامی
طراح و مجسمه ساز
اشاره : یوسف اعتصامی متولد ۱۳۵۷ می باشد . ایشان در حوزه هنرهای شهری ، تندیس هایی را برای میدان های آبپخش ، آبدان ، کلمه ، وحدتیه و چند شهر دیگر ساخته است . کوتاه ترین این تندیس ها ۱۲ متر و بلند ترین آن ها ۵/۱۷ متر می باشد . بیشتر آثار اعتصامی مدرنیستی و انتزاعی می باشد .
۱- همانطور که دیدن نمایشگاهی که درآن آثار تجسمی به معرض نمایش گذاشته می شود تاثیر خود را در تک تک افراد بازدیدکننده می گذارد پس فضای یک شهر نیز مانند یک نمایشگاه بزرگ است که بیننده ها در فضایی بزرگتر آثار خود را می بینند . در کل با زبان هنر می توان موضوعاتی مانند صلح و دوستی و … را به گونه ایی اجرا کرد که تاثیر آن با توجه به کمال طلبی انسان عمیق و همیشگی باشد
۲- مسلما بسته به نماد و نشانه هایی که به صورت تندیس یا مجسمه در سطح شهرها اجرا می شوند هرکدام به نوبه ی خود تداعی کننده ی حال و هوایی است که ارتباط مستقیمی با موضوع اثر دارد . البته بعضی از آثار با توجه به سبک اجرا شده ی آن مستقیما ذهن بیننده را به موضوع اثر ارتباط می دهند . مثلا وقتی به تندیسی از مادر و فرزند نگاه می کنیم به یاد مادر و تمامی دوران کودکی مان می افتیم و یا تندیسی از کودکی که در حال بازی است ،اما در اغلب آثاری که با سبک هایی نظیر انتزاعی یا اکسپرسیونیسم و سورئالیسم اجرا می شوند در واقع بیننده را درگیر ارتباط دادن ذهنیت خود با فرم ، سطح ، بافت، فضاهای مثبت و منفی و حتی شور و هیجان و عواطف سازنده اثر می کنند که یا بیننده موضوعی از میان اثر بیرون می کشد که با خاطرات یا زندگی خود در ارتباط است یا اصلا ارتباط ذهنی برقرار نمی کند .
۳- تندیس ها و مجسمه ها با توجه به تاثیر گذاری که بر ذهن آدمی می گذارند چه از لحاظ زیبایی شناختی و چه از لحاظ موضوع اثر می توانند یادآور محیطی باشند که در آن اثر را می بینند . بارها و بارها شده بعد از اینکه از سفری بازگشته اید ، با مرور کردن خاطرات سفر بعضی از چیزها در ذهن مان تداعی کننده همان شهر می شوند . مثلا ارگ کریم خان زند در شیراز یا … . در مورد تندیس و مجسمه نیز همین موضوع دخیل است . مخصوصا که ابعاد تندیس یا مجسمه قابل توجه باشد یعنی سایز غیر معمولی داشته باشد مثل برج ایفل . در این زمینه می شود یکی از خصوصیات بارز یک شهر را به صورت تندیس کار کرد تا نماد آن شهر شود . مثلا برای شهر آبپخش با توجه به نخلستانی که در ورودی آن شهر وجود دارد بنده نخل را به سبک انتزاعی تبدیل به تندیسی کردم که نماد شهر آبپخش شده و در میدان آبپخش نصب شده است . این تندیس به دلیل ارتفاع ۵/۷ متری آن در ذهن مسافرانی که از آن مسیر عبور می کنند همیشه تداعی کننده شهر آبپخش می باشد .
بیشتر آثار موجود در شهر گنگ بوده و تصویر مناسبی انعکاس نمی دهند
سبحان خادمی
طراح و مجسمه ساز
اشاره : سبحان خادمی طراح و مجسمه سازی است که علاقه فراوانی که کارهای کلاسیک مجسمه سازی دارد و این شیوه در آثار او موج می زند . البته وی کارهای انتزاعی فلزی دارد ولی بیشتر آثار او سنگی هستند . یکی از آثار ایشان در موزه هنرهای معاصر اسپانیا در معرض دید عموم قرار گرفته است .
۱- امروزه تعریف ها خیلی متفاوت تر از گذشته هستند . تعریف نماد و سمبل نیز از این قاعده مستثنا نبوده است . به نظر بنده فقط یک فرم یا تندیس در میان یک میدان نمی تواند نماد یا سمبل باشد . یک ساختمان نیز می تواند این نقش را بازی کند . به نظر من یک معماری نیز می تواند انتقال دهنده همان پیام و خصوصیت ها باشد . در واقع خود واژه مجسمه از تجسم می آید . تجسم کردن هرچیزی که از تجسم نشات می گیرد می تواند تاثیر خود را بگذارد . اگر از این دید به این مسئله نگاه شود خواهید دید مسائلی که اصلا دیده نمی شد از اهمیت خاصی برخوردار خواهند شد . مسئولین شهری باید این مسئله را مدنظر داشته باشند که یک سازه عمرانی شهری نیز می تواند یک مجسمه باشد . این فهم و دانش باید با خود حس مسئولیت بیشتری به همراه داشته باشد . متاسفانه وضع ظاهری و درونی محیط زندگی ما اصلا قابل قبول نیست . هنرمندان – که شامل دست اندر کاران امر شهری هستند – می بایست با خلق آثار خود بستری برای رشد و بلوغ جامعه به وجود بیاورند . این قشر همچون جامعه شناسان باید شناخت عمیقی از محیط زندگی خود داشته باشند و درک بالاتری از مردم و فرهنگ خود داشته باشند . هنری که نتواند با جامعه ارتباط برقرار کند و راحت هضم شود و به واسطه ی یک منتقد ، یک تحلیل گر با جامعه اش سخن بگوید دیگر هنر نیست . هنر خود یک زبان است که نیازی به مترجم ندارد و باید با درون انسان ها ارتباط برقرار کند و متاسفانه بیشتر آثار موجود در شهر گنگ بوده و تصویر مناسبی را انعکاس نمی دهند . هنر یک مقوله ی شخصی و درونی نیست . چرا خالقان اثر هنری نسبت به پیرامون خود احساس مسئولیت کنند ؟
۲- اول باید سوال شود آیا وظیفه ی نماد و نشانه های تجسمی ایجاد خاطره در ذهنیت هاست ؟ چرا باید هنر را تعریف کرد ؟ در حالی که هنر خود معرف است ، مانند روان شناسی که نابهنجاری های روانی را تعریف می کند تا متخصص مربوطه توان ارائه راه حل را به دست آورد . یک هنرمند پیوسته تلاش می کند تا انسان همواره درک بالاتری از محیط پیرامون خود داشته باشد . هنر با قدرت علم تمثیلی خود مانند رابطه چند طرفه ای است که با تمام جوامع و محیط های پیرامون خود ارتباط برقرار می کند و مانند یک شبکه اجتماعی ، همه را به هم متصل می کند . بشر موجودی ضعیف و محدود است و خداوند ابزارهایی به انسان داد تا اندکی از واقعیت های پنهان را زیر پوسته فلسفه زیبای خلقت آشکار و قابل دید سازد . هنر درمان یا راه حلی برای نابهنجاری نیست . هنر را نباید محدود تعریف کرد زیرا در آن صورت است که کارایی آن نیز محدود می شود . هنر علم است و علم هنر . این ابزار ، تلسکوپی برای رصد بهتر است . متاسفانه چیزی که از ذهنیت ها به دور مانده این است که هنر و علم چیزی جدا از هم هستند در حالی که هنرمندان عالمانی باید باشند که جامعه بر آنان تکیه زند و چشم مدبران و مجموعه اجرایی به آنان باشد . ما از هنر چیزی فراتر از یک خاطره می خواهیم . امروزه در جامعه ای زندگی می کنیم که از اهمیت و پیچیدگی بیشتری نسبت به زمان های گذشته برخوردار است .
۳- در جامعه و محیطی که در آن مشکلات اجتماعی و فرهنگی بیشتری نسبت به محیط های دیگر وجود دارد ، هنرمندان از نظر موضوع یا تم و فضای مانور دارای پتانسیل بیشتری برای خلق یک شاهکار هستند . متاسفانه حرکت ها بسیار بسیار ضعیف و کم رنگ بوده است .
۷
گفت و گو ی هامون با فریده دهملایی، فعال هنری حوزه کودک:
به نام کودکان، به کام دیگران!
غلامرضا شبانکاره
اشاره:
غلامرضا شبانکاره: فریده دهملایی؛ نقاش، مجسمه ساز و مدرس و موسس آموزشگاه آزاد هنری آرتا برازجان است. پرورش هنرجویان کودک در طی سال های متمادی و هدایت هنرجویان کودک و نوجوان در بدست آوردن ۴۰ مقام بین المللی در حوزه هنرهای تجسمی در کارنامه وی به چشم می خورد. وی به مناسبت روز جهانی کودک در ۱۶مهرماه برنامه یی در شهر برازجان تدارک دید، هامون نیز به همین بهانه با وی، به گفت و گویی کوتاه نشسته است. ایشان عضو “جامعه کنشگران مدنی برازجان” نیز هستند.
هامون: با توجه به روز جهانی کودک، برنامه های شما در شهر برازجان با چه اهدافی برگزار شد؟
اهداف من کشف نخبگان ِ کودک و حتا گرفتن دست کودکی که قدرت برخاستن ندارد؛ زیرا بر این اعتقادم که خداوند در وجود تمام مخلوقاتش توانایی هایی قرار داده است.
هامون: برنامه های شما، شامل چه برنامه هایی بود و به چه نحو برگزار شد؟
دهملایی: برای هر چه با شکوه تر کردن و به یاد ماندنی تر کردن این روز برای کودکان، بر آن شدم که کودکان اموزشگاه آرتا (در زمینه موسیقی) برای اولین بار کنسرتی فقط مختص کودک در استان
بوشهر در برازجان برگزار کنند. اما نمی دانستم نوای مادر و لالایی که از ساز آنها بر می خیزد
باید در خفا باشد و در تبلیغات اسمی از آن آورده نشود و در تبلیغات باید فقط ایستگاه نقاشی ذکر شود!!؟؟ کودکان من! خدا را شاکرم که نگذاشتم زیر دست و پا له شوید وکسی از نوای دل شما، استفاده مالی ببرد. و مهم تر این که به دست شما طلسمی شکسته شد. کنسرت شما اولین کنسرت موسیقی کودک در استان بود و بار دیگر افتخاری را برای برازجان رقم زدید.
هامون: به گمان شما برگزاری چنین مراسم هایی برای نهادینه شدن حقوق و فرهنگ احترام به کودک در زندگی روز مره چه کمکی می کند؟
دهملایی: مراسمات سالمی که برای احقاق حقوق کودک برگزار می شود، بیشتر از این که کودک سود ببرد این جامعه است که شیرینی و نفع آن را می چشد و می بیند .زیرا با نهادینه کردن ارزش کودکان در بستر اجتماع، جامعه را واکسینه می کنیم. این کودک است که در آینده جامعه نقش دارد. اگر ما به نام کودک، به دنبال منفعت ها ی شخصی خود باشیم، در واقع کلاه برداری و دغل بازی را به او آموزش داده ایم. بنابر این والدین عزیز, به هوش باشید واجازه ندهید که عزیزان شما مورد سو استفاده قرار گیرند.
هامون: نقش تشکل های مدنی وهنری در اجرای برگزاری چنین برنامه ها یا نطارت بر آن هارا چه گونه می بینید؟
دهملایی: برازجان دارای پتانسیل های زیادی، برای پیش گام بودن در هر عرصه ای را دارا می باشد، که
متاسفانه اگاهانه یا غیر اگاهانه کسانی هستند که به خاطر نشان دادن چهره یی زشت از این شهر، باری منفی برایش رقم می زنند که از این افراد هم نباید به سادگی گذشت.
روز جهانی کودک روزی است که در تمام این کره خاکی ثبت شده است. آیا از خود پرسیده ایم تا کنون چه گامی برای این قشر برداشته ایم و یا چه تدابیری اندیشیده ایم که حداقل این روز بتواند خاطره انگیزترین دوران کودکمان باشد؟
نقش بسیار مهم تشکل های مدنی و هنری که می تواند پر رنگ باشد، در ایجاد سیاست گذاری های فرهنگی، هماهنگی و همراهی تمامی ارگان های دولتی و موسسات خصوصی در مفید بودن برنامه ای مدون و آگاهانه برای کودکان است.
هامون: به گمان شما برنامه هایی که به نام کودک در دشتستان برگزار می شود از چه سطحی برخوردار است؟
دهملایی: متاسفانه در برازجان روز جهانی کودک، به معنای واقعی آن برگزار نمی شود و اغلب نهایت سو استفاده را در این روز، سود جویان می برند و به جای نشاط بر قلب کودکان، غم می نشانند که این روز روزی می شود فقط در حد شعار و پر کردن بیلان کاری هر متولی و فقط شرمندگی آن برای ما می ماند. ای کاش بر این باور بودیم که در حوزه کودک گام نهادن باید معنوی باشد، نه مادی. چنانچه پای مادیات به میان می اید باید شایسته کودک و برای کودک باشد، نه به نام او و به کام منفعت طلبان.
هامون: برنامه هایی که برای کودکان برگزار می شود باید چه مشخصات محتوایی و اجرایی را دارا باشد؟
دهملایی: برنامه هایی که برای کودک تدوین می شود باید ازخود او بخواهیم که در این برنامه ریزی مشارکت داشته باشد. وحس مسئولیت را فرا گیرد تا زمانی که به سن قانونی می رسد ونظر او برای تصمیم کیری های مهم لازم است، به طور ناگهانی در آزمونی قرار نگیرد که بر اساس بی تجربگی در شرایطی قرار بگیرد که آینده ای را رقم بزند که جبران ناپذیر باشد. همیشه باید سعی کنیم برای کودک برنامه ای با توجه به مقتضای سنی او برگزار کنیم و این برنامه ها را به دست هر کسی سپردن، کاری بسیار خطرناک و اشتباه است.
به گمان من کسانی می توانند مدیریت چنین برنامه هایی را به عهده بگیرند، که سابقه و کارنامه ای موفق در زمینه کودک داشته باشند.
(متن این گفت و گو، خلاصه شده است)
۸
بوی ماه مهر؛ هدیه ای برای کودکان بود
گفت و گوی هامون با رضا حسینی مسئول انجمن مجازی دوستداران دشتستان
مهدیه امیری
در روز جهانی کودک مراسمی با عنوان “بوی ماه مهر” در سالن تسنیم برازجان برگزار شد. این مراسم که توسط انجمن مجازی “دوستداران دشتستان” برپا شده بود با اجرای کودکان در بخش های مختلف همراه گشت. در پایان مراسم به کودکان بی بضاعت هدایایی اهدا شد. رضا حسینی مسئول انجمن مجازی دوستداران دشتستان می باشد. وی مقیم آلمان و یکی از اعضای جامعه مدنی کنشگران برازجان است. برای آشنایی بیشتر با اهداف این انجمن و انگیزه ی برپایی این مراسم گفت و گویی با رضا حسینی صورت پذیرفته که در ادامه می آید:
هامون: توضیحاتی در خصوص تاسیس انجمن مجازی “دوستداران دشتستان” بفرمایید.
حسینی: رشد و توسعه ی فضاهای اجتماعی مجازی در دهه ی اخیر و رویکرد جوامع توسعه یافته به این ممکن ، باعث نمود بیشتر خلاء حضور دشتستان در فضاهای مجازی بین المللی نموشد و برای ترفیع این کمبود، در حد وسع و توان مترصد فرصتی بودم که جهت معرفی توانمندیهای متعدد دیار همیشه سرافرازم دشتستان اقدامی عملی صورت بگیرد . به مدت دو ماه مطالعاتی در این باب انجام دادم و با رایزنی های مکرر با دوستان و خردمندان دشتستانی ام در سراسر جهان تصمیم برآن شد که انجمنی به نام انجمن مجازی “دوستداران دشتستان” راه اندازی کنیم. این انجمن در آغاز با عضو گیری تمام دشتستانی های سراسر ایران و جهان سنگ بنای یک تجمع مجازی را ایجاد و بعد از شکل گیری گروه اهداف و رئوس از قبل تعیین شده به سمع و نظر اعضا محترم ابلاغ و تلاشهای خوبی در راستای معرفی توانمندی ها ، فرهنگ ها ، خرده فرهنگ ها و آیین های بی نظیر این دیار در فرمت جهانی انجام شد .
هامون: دغدغه و انگیزه ی شما از برگزاری جشن “بوی ماه مهر” چه بوده است؟
حسینی: انجمن مجازی دوستداران دشتستان ، از همان آغازین روزهای تأسیس علاوه بر طی مسیر امورات فرهنگی اجتماعی ، به یمن کنفرانس های متعدد با دوستان فرهیخته، یک تقویم سالانه اجرایی تدوین شد که برگزاری مراسمات انسان دوستانه و خیر خواهانه جزئی از این تقویم بود. در طول سال به مناسبت های مختلف گروه فعال انجمن در فضای حقیقی بانی مراسماتی می شوند و با همکاری دیگر دوستان اقداماتی را در این راستا انجام می دهند. بعنوان نمونه اهداء خون اعضا انجمن به آسیب دیدگان زلزله ی آذربایجان شرقی – کمک رسانی به سیل زدگان برازجان – کمک رسانی به زلزله زدگان شنبه و حضور در محل – برگزاری جشن و کمک به خانه سالمندان – برگزاری جشن بوی ماه مهر و دیگر برنامه های متفرقه خارج از تقویم که بصورت موردی شکل می گرفت. برگزاری جشن بوی ماه مهر ، که از شهریور ماه بصورت مدون برنامه ریزی شد با هدف حمایت مالی از کودکان ممتاز بی بضاعت شکل گرفت . این برنامه بعد از نشست های متعدد حضوری شورای برنامه ریزی انجمن و کنفرانسهای مجازی زیادی انجام شد و الحمدالله با کیفیتی در خور توجه در شهرستان برگزار شد که علاوه بر اهداء وجوه نقدی، هنرمندان فهیم دشتستان نیز بطور ویژه در این مراسم وقت گذاشتند و بصورت افتخاری این برنامه برگزار شد .
هامون: چه تعداد خیرخواه این جشن را حمایت کردند؟ چه مقدار هدایا جمع آوری شد؟
حسینی: کمکهای اولیه توسط همین دوستان و اعضا محترم انجمن انجام شد و در نشستهای زیادی این طرح بررسی شد و دوستان در وسع خود کمک های ریالی خود را در یک حساب مشترک پرداخت کردند . بعد از آن نیز با رجوع به خیرین فکر و بزرگوار دشتستان، کمکهای نقدی و غیر نقدی جمع آوری شد . کمکها صرفن توسط خیرین نبود ما حتی در زمینه برنامه های متنوع مراسم نیز بصورت افتخاری از دوستان کمک گرفتیم و با وجود هزینه های اجرایی بالایی که باید لحاظ می شد ، بصورت رایگان و هدیه به کودکان این برنامه را اجرا کردند .
هامون: دانش آموزان را از چه طریق انتخاب کردید؟
حسینی: دانش آموزان با هدایت و حمایت اداره آموزش پرورش شهرستان انتخاب شدند و بصورت منسجم و از قبل برنامه ریزی شده حدود ۱۰۰ دانش آموز ممتاز بی بضاعت تحت حمایت قرار گرفتند .
هامون: دانش آموزان در طول سال مورد حمایت انجمن هستند یا تنها در همین مراسم خلاصه می شد؟
حسینی: قرار انجمن همین بوده و در شورای برنامه ریزی هم مصوب شد که این کودکان را در طول سال مورد حمایت قرار گرفته شوند و علاوه بر کمکهای نقدی، این عزیزان را از دیگر کمکها که شامل سفرهای زیارتی، کلاسهای کمک آموزشی و …. بهره مند سازند.
هامون: برای برگزاری و هدایت جشن چه مشکلاتی داشتید؟ از طریق دنیای مجازی هدایت مراسم مشکل نبود؟
حسینی: برگزاری این جشن یک تجربه ی تازه بود در قالب فضای مجازی و تجارب خوبی کسب شد . با توجه به اینکه بعضی از دوستان در نقاط مختلف ایران و جهان حضور داشتند، این برنامه با کنفرانس های گوناگونی شکل گرفت و الحمدالله نتیجه ی خوبی حاصل شد. بعد از اتمام این مراسم، اداره های گوناگونی در همین شهرستان متقاضی برگزاری چنین مراسمی بودند و همین الان هم دو اداره بطور جد پیگیر است که دو تا از مراسمات پیش رو با همکاری انجمن مجازی دوستداران دشتستان برگزار کنند .
۸
خانه دوست کجاست؟
گزارشی از سه گردهمایی فرهنگی برای هنر اقلیت در برازجان
اسماعیل حسام مقدم
اشاره: گزارشی که در ادامه می آید، روایتی از تجربه زیسته نویسنده در روزهای میانی مهرماه هست که با موسیقی و کودکان عجین شده بود. گزارشی مردم نگارانه از آنچه که نویسنده در مشاهده مشارکتی که از این فضاها در شهر برازجان داشته، به تحریر درآمده است.
سه شنبه؛ روز جهانی کودک (۸ اکتبر یا ۱۶مهرماه) در ایران بود، کودکانی که همواره نخستین کسانی هستند که در جهان پر از خشونت و تعصبات کور به فراموشی سپرده می شوند. و حالا این روزهای میانی مهرماه، فضا را نوای کودکانگی در برگرفته بود. نوایی که اگر سالها برای نواختنش، بزرگسالان دچار دردسر و ممانعت شده بودند، اما این بار و در همین روزهای میانه ماه مهر، این کودکان بودند که به یاری بزرگسالان به شکستن امواج سکوت و محاق همت گماردند. طبق معمول سه شنبه های هرهفته، عصرانه فرهنگی هامون را با حضور همراهان همیشگی و دوستان جدیدی آغاز کردیم با نوای متفاوتی از موسیقی در ایران. صدای متمایزی که همواره خاموش شده است. جلسه ای که سرشار بود از نوای موسیقی و زیبایی و همین گویا می خواست پیش قراولی باشد برای یک هفته هم نشینی و هم جواری با موسیقی و اقلیت. عصرانه فرهنگی هامون را با صدای “محسن نامجو” در گوش ترک کردم و خود را همراه با دوستانی از انجمن “هامون ایران” به جشن “بوی ماه مهر” رساندم.
نخستین گامی که در سالن “تسنیم” گذاشتم مجددن تکرار نوای موسیقی بود و این بار از زبان کودکان. خود داشتم باور می کردم که اتفاق مبارکی در پیش است. نوای موسیقی از گلوی کودکان ناشنوا. همه چیز داشت نشانه ای به سوی سخنگو شدن گروه های “اقلیت” در فرهنگ برازجان اشاره می راند. حس نیرومندی و قدرت به من شنونده از همین طریق منتقل شد. این کودکان ناشنوا جایگاه را ترک کردند و جای خود را باز به کودکانی دیگر دادند تا با نواختن سازهای موسیقیایی قطعه ی “ای ایران” را تقدیم حضار نمایند و این شاید نخستین اجرای موسیقی در جلسه ی عمومی بعد از محدودیت هایی بود که بر جامعه ی موسیقی برازجان به ناحق وارد شده بود و این قفل را تنها “کلید کودکان ” بود که توانست بگشاید. این مراسم البته که مانند همه ی جلسات عمومی ضعف هایی هم داشتند به مانند همیشه تریبون در اختیار افرادی قرار داده شد که هیچ درک و فهمی از کودکانگی نداشتند. افرادی که به اسم مسئول و هیات همراه آمدند و جایزه دادند و جلسه ای که برای کودکان بود را ملال آور و خسته کننده کردند. همواره در تمام جلساتی که در سطح شهر با مقولات شهروندی برگزار می شود مسئولان و برنامه ریزان شهری نباید در قامت برگزارکننده و سخنران بلکه باید به عنوان حمایت کننده و شرکت کننده حضور به هم برسانند، انچه که در این جلسه خودنمایی می کرد سخنرانی خسته کننده مسئولان شرکت کننده بود و البته در این جشن جای خالی منتخبین شورای شهر هم بطور جدی خالی بود. جشن در نهایت با نوای کودکانه ای در گوشم به خاتمه رسید و احساس خوبی هم از برگزاری این جشن با من همراه بود؛ و آن این که گروه هایی از شهروندان هستند که اقلیت های شهری را درک کرده اند و آنان را به مناسبات شهری و شهروندی دعوت نموده اند. همین طور که انجمن مجازی دوستداران دشتستان با خلاقیت آقای رضا حسینی، چند ماه پیش برای سالمندان نیز همین گفت و گوی فرهنگی را مهیا کردند و این بار جشن برای کودکان به طور اعم و برای کودکان ناشنوا و همچنین کودکان بی بضاعت به طور اخص برپا نمودند. دیدم که حتی می شود با گرد هم آمدن به صورت مجازی در شبکه های اجتماعی نیز اقدامی عملی در جهان واقعی انجام داد؛ همانطوری که دوستان من در انجمن مجازی دوستداران دشتستان این کار را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانده اند.
این تجربه ی زیسته گویا سر باز ایستادن نداشت. دو روز بعد به اولین اجرای کنسرت موسیقی کودک در استان بوشهر دعوت شدم. این حس خوب و عالی داشت کامل می شد. پنجشنبه ۱۸مهرماه در سالن آمفی تئاتر “فرهنگ”، جمع کودکان جمع بود. دیگر این بار هیچ آدم بزرگی که “کودکانگی” را نفهمد و درک نکند جلسه را با حرف های خودش ملال آور و خسته کننده نکرد. البته که باز جای خالی منتخبین شهر و مسئولان برای حمایت و شرکت در این جلسات هنری و ادبی خالی بود. کودکان تک تک با سازهای خود بر روی سن رفتند و ملودی های زیبایی را نواختند. کودکان سه ساله، پنج ساله، شش و بیشتر. آنچنان با اعتماد به نفس به اجرای موسیقی پرداختند که هر مخاطبی را به آینده امیدوار می نمود. آموزشگاه هنری آرتا به مدیریت خانم فریده دهملایی، به پرورش خلاقیت کودکانی همت گمارده تا همین کودکان بتوانند صدایی دیگرگونه را در سطح جامعه بپراکنند؛ “نوای موسیقی” و “نوای صلح”. آنچه که از آن کنسرت به همراهم باقی ماند حس “امید” و “افتخار” به فرهنگ برازجان، فرهنگی که توانایی آن را دارد که صدای کودکان را بپراکند و به آن گوش دهد. این کنسرت کودکان داشت چشم اندازی را برای فرهنگ عمومی شهر نشان می داد که کودکانش، زبان زیبایی و هارمونیک دیالوگ و گفت و گو را آموخته اند و این می تواند همان گام بلندی باشد به گذار از فرهنگ خشونت و جوانمرگی در برازجان به فرهنگ گفت و گو و دیالوگ؛ تا همه چیز را در همزیستی و مدارا استحاله کند. آن چه که در این جلسه خودنمایی می کرد و نشانه ای به سوی “امید” بود؛ حضور بی دریغ مادران بود که می توان آن را صدای “مادران زمین” نام نهاد که صدایشان را در نوای فلوت کودکانشان خلق کردند. و یا همان گونه که مدیر این آموزشگاه نیز یک مادر است. صدایی مادرانگی زمین که همواره دلواپس کودکان و فرزندانش هست.
تجربه زیسته ی نگارنده در روزهای میانه ی مهرماه با حضور در تمرین تئاتر تداوم یافت و این حس خوب زیستن در فرهنگ دیالوگ و گفت و گو در نهایت این گزارش به حضور در تمرین تئاتر؛ هنری که به تمامی مبتنی بر دیالوگ و گفت و گو هست، انجامید. تئاتری به کارگردانی قاسم تنگسیرنژاد و با بازیگری دوستان من، که “امید” به زیست در جهان دیالوگها و جنگها را در من بازآفرینی نمود . اگر در تمام آن دو جلسه برای کودکان و موسیقی همواره با تقابل دو مفهوم عشق و خشونت به طور غیر مستقیم برخورد کرده بودم اما این بار در مواجهه با روایتی قرار گرفتم که خود به طور مستقیم به تقابل این دو نیروی موجود در جهان می پرداخت. همانگونه که زیگموند فروید؛ پدر روانکاوی می گوید: ” نهاد بشر از تخاصم دو نیروی اصلی عشق و خشونت برساخته می شود”، این نمایش هم به گونه ای بازنمایی بی واسطه ی برخورد این دو نیرو در جهان با هم بود. اگر که تجربه ی زیسته ی من در آن دو جشن و کنسرت مرا به این سمت رهنمون کرد که باید امکانی را به وجود آورد تا در کنار خشونت، خشم و تک گویی؛ بذر زیبایی، عشق و مدارا را کاشت اما این بار در پشت صحنه ی تئاتری حضور یافتم که خود به تمامی ذکر همین داستان بود. هنگامی که به نگارش این گزارش اقدام می نمایم در می یابم که در زندگی روزمره ما تکرار داستان همیشگی همین راویان در هنر و ادبیات هست. من به گونه ای تجربه ی زیسته در میانه ی ماه مهر را به جهان اطراف و پیرامونمان متصل می کنم و در این گزارش این را خواسته ام یادآوری نمایم که تمامی نیروهای اجتماعی باید در “بازی فرهنگ ” حضور یابند. حال این نیروها می خواهد کودک باشد یا تهی دست باشد یا سالمند باشد و یا مثلن مدیری دولتی.
موخره: تمامی نوشتن این گزارش در فضایی رخ داد که نقش کودکان و صدایشان و نگاهشان برجسته بود و این تجربه ی زیسته گویا همراه با من تداوم خواهد یافت.
یادداشتها:
عنوان یادداشت، نام فیلمی از عباس کیارستمی می باشد.
اسماعیل حسام مقدم؛ نویسنده و عضو پیوسته “انجمن جامعه شناسی ایران”
۹
گریستن بر مظلومیت خویش
گفتگوی هامون با قاسم تنگسیرنژاد؛ کارگردان تئاتر
اشاره: قاسم تنگسیرنژاد؛ کارگردان تئاتر و لیسانس حقوق هست. کارگردانی که تئاتر را با قرائتی کلاسیک و روایی دنبال می کند و همواره تلاش نموده که نگرشی جشنواره ای به هنر نداشته باشد. ازهمین رو نیز تئاتری را در طول چندین ماه تمرین، می خواهد بر روی صحنه ببرد. صحنه تئاتری که درهیچ جشنواره ای مهیا نیامده است بلکه با حضور تماشاگرانش صورتبندی شده است. نمایش “انگشتری ژنرال ماسیاس” نوشته ژوزفینا نیگلی درباره روایتی از انقلاب مکزیک هست که گروه تئاتری گلبانگ به کارگردانی قاسم تنگسیرنژاد و با بازی ساناز بهارسالار، علیرضا بحرینی زاده، نوید کریمی، سودابه صولتی و محسن دوراهکی بر روی صحنه خواهد رفت. این نمایش از تاریخ ۷ تا ۱۰ آبان ۹۲ در تالار فرهنگ برازجان اجرا خواهد شد. قاسم تنگسیرنژاد همچنین یکی از اعضای “جامعه کنشگران مدنی برازجان” نیز می باشد. ایشان چندین نمایش را به روی صحنه برده که واپسین آنها؛ “لبخند باشکوه آقای گیل” نوشته اکبر رادی بود.
هامون: چرا انقلاب مکزیک؟ و چرا این نمایش برای حالا؟
قاسم تنگسیرنژاد: انقلاب همواره یکی از دغدغه های من بوده است و انقلاب مکزیک، انقلاب دهقانان و طبقه ی فرودست بر علیه دیکتاتور آن زمان «پورفیریو دیاز» بود. آنچه که اکنون به طور واضح در حال تکرار شدن است. امروز هم در کنارمان انقلاب ها و جنگ های داخلی اتفاق افتاده و روزانه شاهد دیدن تصاویر و شنیدن اخبار گوناگونی از آن ها هستیم. به نظرم مخاطب این نمایش بیش از هر زمان دیگری با آدمهای آن ارتباط برقرار می کند. زیرا آنها بیش از پیش به او نزدیک اند. نزدیکی اتفاقات نمایش با اتفاقات موجود در مصر، لیبی، سوریه ، و جاهای دیگری که روزانه شاهد له شدن آدمهای آنها هستیم
هامون: چالش اصلی نیروهای اجتماعی در این تئاتر، بیشتر حول چه مفاهیمی هست؟
قاسم تنگسیرنژاد: مفهوم شگفت انگیزی به نام «عشق». در این نمایش رفتار شخصیت ها به انسانی ترین شکل ممکن است. کسانی که قربانی جنگ و انقلاب اند . این نمایش به نوعی نشان می دهد که افراد حاضر در هر دو جبهه «مظلوم» هستند و در پایان بر مظلومیت خویش می گریند. البته مفهوم «مقاومت» هم مفهوم غالب دیگری است که در این نمایش ریشه دوانده.
هامون: پیوند دو مفهوم “عشق” و “مقاومت” در این نمایشنامه چگونه روایت دراماتیک را شکل می دهد؟
قاسم تنگسیرنژاد: همه آدم های این نمایش عاشق اند و این عشق منجر به شکل گیری مقاومت می شود- تنها تفاوت موجود میان این آدم ها نوع و جنس عشق است- این عشق باعث می شود مقاومت آنها بسیار زیبا و قابل تحسین گردد. دلایل این افراد برای مقاومت دلایلی انسانی است و کسی نمی تواند اعمال این اشخاص سرزنش کند. و این خاصیت عشق است.
هامون: برای کارگردانی این نوع نمایشنامه ها، چه ویژگی هایی را باید درنظر گرفت؟
قاسم تنگسیرنژاد: لایه ی درونی اثر را باید شکافت و آن را برای مخاطب نمایان ساخت. می بایست از هسته ی بیرونی که همان جنگ و انقلاب است گذشت و به درون قربانیان جنگ و انقلاب رفت. داستان های بسیار شگفت آوری در طول جنگ ولی خارج از جبهه ها اتفاق افتاده که شاید مهم تر از خود جنگ باشند. در کارگردانی این نمایش باید این موضوعات را جلوی چشم تماشاگر گذاشت.
هامون: شاید این به گونه ای بازنمایی تجربه زیسته خودت هم هست که آوارگی بعد از جنگ، تو و خانواده ات را از خوزستان، به مهاجرت فراخواند؛ و این هم برای تو داستانهای بسیار شگفت آوری به همراه داشته. درسته؟
قاسم تنگسیرنژاد: کاملا درسته! جنگ در زندگی من تاثیرات فراوانی گذاشته است و این مسئله به طور غیر مستقیم باعث شده تا اجرای این نمایش مرا به کاتارسیس (پالایش روحی) برساند. گویا من زودتر از هر شخص دیگری به کاتارسیس می رسم و این اتفاق در هر تمرین برای من تکرار می شود. هربار که این نمایش اجرا می شود من دردهای خودم را فریاد می زنم.
هامون: لطفن گزارشی از فرآیند انتخاب بازیگران، تمرین و اجرای نهایی این اثر را برای مخاطبین ارائه نمایید.
قاسم تنگسیرنژاد: من اغلب دوست دارم بازیگران جدید تربیت کنم. نسل جوان و علاقه مندی که کار کردن با آنها دشوار اما لذت بخش است. در این نمایش هم طبق معمول افراد تازه کاری را گرد هم آوردم و پس از ماهها تمرین، اکنون آنها آماده ی حضور بر روی صحنه هستند. دیدن یک بازیگر جدید روی صحنه برای من از هر چیز دیگری لذت بخش تر است.
هامون: توصیه کارگردان نمایش “انگشتری ژنرال ماسیاس” به تماشاگران آن، برای چگونه دیدن نمایش، چه هست؟
قاسم تنگسیرنژاد: توصیه ای نمی توانم داشته باشم. من می بایست مفاهیم موجود در نمایشنامه را به طور کامل به تماشاگر منتقل کنم. از این رو اگر تماشاگر به این مهم دست یافت یعنی موفق بوده ام. امیدوارم دیدن این نمایش بتواند ذره ای از وقایع هرگز گفته نشده ی انقلاب ها و جنگ ها را بازگو کند.
۱۰
رفاه؛ حلقه ای گمشده در مدیریت بهداشت و درمان
گزارش گفت و گوی هامون در باب بیمارستان شهید گنجی برازجان
مهدیه امیری
اشاره:
بالاخره وعده ها به پایان رسید وخردادماه سال جاری بیمارستانی با نام “شهید صادق گنجی” در شمال غرب شهر برازجان، حدفاصل روستای دهقاید و میدان امام رضا این شهر قد علم کرد یا به قولی افتتاح شد. افتتاحی که با نارضایتی برخی شهروندان و خوشحالی بعضی از مسئولین همراه گردید. در ابتدای راه اندازی و جابجایی بیمارستان مشکلاتی سر برآورد که به استعفای دکتر مهدوی رئیس بیمارستان” ۱۷ شهریور” منجر گردید. بنا به گزارش سایت اتحاد جنوب در تاریخ هفتم مهر ماه؛ دکتر مهدوی علت استعفای خود را “عدم همکاری مسئولین دانشگاه علوم پزشکی بوشهر و شبکه بهداشت و درمان شهرستان دشتستان با بیمارستان های برازجان و تنگ نظری های این مسئولین که جلوی برخی نامه نگاری ها و درخواست های بیمارستان ۱۷ شهریور برازجان را می گرفتند” عنوان کرد. هر کس وقتی بخواهد خود را با افراد یک گروه هم هویت بداند باید از گروه های دیگر متمایز شود و از این طریق به بیان حرف خود بپردازد. زمانی که مسئولی بنا به دلایلی استعفا می دهد یعنی اینکه خود را از گروه های دیگر متمایز نموده و به این طریق مواردی را مطرح می کند که شاید بی اساس نباشد. دولت باید در خدمت منافع شهروندان خود باشد. بسیار گستاخانه است که تصور کنیم شهروند اجتماعی توان درک آگاهی این موارد را ندارد. در جامعه ی حال حاضر ما افراد از درک بسیار بالایی برخور دار هستند و نیازمند موارد رفاهی می باشند. مواردی که رفاه شهروندان را به طور کامل برآورده نماید. در این گزارش- گفت و گو سعی بر آن شده تا به حقوق شهروندان، فرهنگ عمومی و آسیب های اجتماعی ناشی از نادیده گرفتن منافع شهروندان در خصوص مدیریت خدمات بهداشتی-درمانی اشاره گردد.
بودن بیمارستان خارج از شهر آری یا نه؟!!
در تاسیس بیمارستان شهید صادق گنجی سیاست های اجتماعی، بهداشتی و درمانی به طور کلی، پاسخگوی نیازهای شهروندان برازجانی نبود. چرا که؛ در شهر برازجان افراد دارای توان اقتصادی متوسط رو به پایین می باشند و واقع شدن بیمارستان در خارج از شهر با وضعیت اقتصادی شهروندان هم خوانی ندارد و به نیازهای رفاهی و حقوق شهروندان توجه ای نشده است. انتقال بیمارستان به یک فضای مناسب حق مسلم شهروندان می باشد و به قول دکتر نعمتی یکی از اعضای جامعه کنشگران مدنی برازجان ” در هر صورت نیاز به یک گسترش احساس می شد. در زمان گذشته بیمارستان ۱۷ شهریور نیز خارج از شهر ساخته شده بود و اکنون مرکز شهر شده است و این گسترش ایجاب می کرد که در چنین مکانی راه اندازی شود.” رسول محمودی نیز از دیگر اعضای جامعه کنشگران برازجان در این باره گفت:” رفتن بیمارستان به خارج از شهر موجب کاهش ترافیک در خیابان بیمارستان شده است.این در صورتی بود که نقل و انتقال بیمارها با مشکل مواجه می شد ولی در حال حاضر این مساله برای بیمارهای اورژانسی مرتفع گردیده و همچنین وجود بیمارستان در خارج از شهر از لحاظ معماری بلامانع می باشد.” ولی نادیده گرفتن و یا عدم توجه کافی نسبت به وضعیت اقتصادی مردم را نیز باید در نظر گرفت. شهروندان برازجانی جهت رفت و آمد به بیمارستان با مشکلات عدیده ای روبرو شده اند و مراجعه بیماران به بیمارستان بسیار کمتر شده است. یکی از پرستاران آزمایشگاه بیمارستان گنجی در این خصوص گفت:”از زمانی که بیمارستان راه اندازی شده است تعداد مراجعه کنندگان نیز کمتر شده است. دلیل آن هم تنها مکان بیمارستان می باشد که خارج از شهر است. در بیمارستان ۱۷ شهریور به دلیل اینکه در مرکز شهر بود تعداد مراجعه کنندگان بسیار بالا بود ولی در حال حاضر مراجعه کنندگان بسیار اندک شده اند.” یکی دیگر از پرستارهای بخش نیز در این خصوص عنوان کرد:” مریض های اندکی به بیمارستان مراجعه می کنند و این موضوع زیاد مورد رضایت ما نیست. وی علت آن را قرار گرفتن بیمارستان در خارج از شهر عنوان کرد وافزود: در حال حاضر بیشتر مراجعه کنندگان ما از اطراف برازجان می باشند و شهروندان برازجانی به نسبت کمتر مراجعه می کنند.” یکی از شهروندان برازجانی در خصوص عدم مراجعه به بیمارستان تازه تاسیس گنجی گفت:”به دلیل مسیر بد آن من ترجیهن به درمانگاه ها و مطب ها مراجعه می کنم و مجبور به پرداخت هزینه های زیادی می شوم.” دیگر شهروند برازجانی عدم مراجعه خود به بیمارستان را هزینه ی بالای تاکسی عنوان کرد و افزود:”در آمد من آن اندازه بالا نیست که بتوانم برای مراجعه به بیمارستان هزینه ی زیادی متقبل شوم. خود به داروخانه مراجعه می کنم و داروهایم را تهیه می کنم.” با این موارد مطرح شده، مساله اصلی یافتن توازن برای شهروندان فقیر و غنی می باشد و این مورد در صورتی امکان پذیر است که دولت به طبقه ی فرودست جامعه نیز نگاهی بیندازد. کسانی که توان مالی اندکی دارند، حق برخورداری از حقوق شهروندی خویش را دارند. دولت باید جهت تردد افراد به بیمارستان، سرویس های ایاب و ذهاب با هزینه های اندک به طور ثابت را در نظر گیرد تا از این طریق بتوان از فضایی که تهیه شده است به درستی نیز استفاده کرد. در حال حاضر باید این مورد را در نظر بگیریم که وجود بیمارستان بدون مراجعه بیمار به آن فاقد معناست و این دو به شکلی در هم ادغام شده و مکمل دیگری می باشند. اکنون ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نیازمند خدمات رفاهی و بهداشتی می باشیم و گذاشتن چندین سرویس و خط واحد جهت ایاب و ذهاب بیماران آسان ترین کار ممکن می باشد که مسئولینی که ادعای تجهیزات کامل در بیمارستان را دارند، میتوانند انجام دهند.
نبود پرسنل تنها مشکل؟!!
شهرستان دشتستان ۲۵۰ هزار نفر جمعیت دارد که ۱۰۰ هزار نفر از این تعداد در شهر برازجان سکونت دارند و بیشتر جمعیت شهرستان در بخشهای آبپخش، شبانکاره، سعدآباد، مرکزی، ارم و بوشکان زندگی میکنند. بیمارستان شهید گنجی با زیربنای ۱۶ هزار مترمربع در پنج طبقه و با اعتباری بالغ بر ۲۱۲ میلیارد ریال ساخته شده و دارای بخشهای کلینیک زایمان، اطفال، نوزادان،جراحی،آی.سی.ی، جراحی مغز و اعصاب،چشم پزشکی، سی.سی.یو، شش اتاق عمل، کلینیکهای تخصصی، پاراکلینیک، رادیوگرافی، ماموگرافی،رادیولوژی و اورژانس است. بیمارستانی که این عناوین را یدک می کشد بالطبع باید از لحاظ پذیرش بیمار، همراهان بیمار و کادر پرسنلی نیز مجهز باشد. با ورود به بیمارستان مراجعه کنندگانی را مشاهده می کنیم که اعتقاد دارند از لحاظ رفاهی و درمانی تامین نمی شوند. به گزارش اتحاد جنوب دکتر حیدری در خصوص کمبود نیرو در بیمارستان شهید گنجی برازجان پاسخ داد:”مشکل کمبود نیرو در این بیمارستان از طریق استخدام برطرف شده است و در حال حاضر این بیمارستان کمبود نیرو ندارد.” از طرف دیگر رییس شبکه بهداشت و درمان شهرستان دشتستان در گفت وگویی به ۲ مشکل عمده بیمارستان شهید گنجی برازجان اشاره کرد و گفت:” اساسیترین مشکل این بیمارستان کمبود نیروی انسانی اعم از پزشک عمومی، پرستار و نیروهای نگهبانی و خدماتی است که البته بخشی از این مشکل در آزمون استخدامی اخیر دانشگاه مرتفع میشود اما هنوز نیاز به توجه بیشتر به نیروی انسانی احساس میشود. وی مشکل دیگر را باتوجه به خودگردان بودن بیمارستان، کمبود اعتبارات لازم برای هزینههای مصرفی و مطالبات پرسنلی عنوان کرد و افزود: عدم تأمین به موقع هزینهها و از طرفی عدم تأمین به موقع مطالبات بیمهای بیمارستان از جمله مشکلاتی است که با آن مواجه هستیم.” دراینجا با این پرسش اساسی روبرو می شویم آیا یک نظر واحد وجود دارد؟!! مراجعه کنندگان به بیمارستان، نبود کادر پرسنلی به اندازه ی کافی را از جمله مشکلات این بیمارستان عنوان کردند. یکی از مراجعه کنندگان به بخش اورژانس در این خصوص گفت:” رسیدگی اورژانس بسیار ضعیف می باشد و این مورد به دلیل نبود پرسنل به اندازه ی کافی است. برای تعویض سرم مادرم یک ساعت معطل ماندیم تا بالاخره رسیدگی کردند. وضعیت در بخش های داخلی و جراحی بهتر است اما در بخش اورژانس بسیار ضعیف هستند.” یکی از مراجعه کنندگانی که از روستای آباد آمده بود دراین باره گفت:” اورژانس این بیمارستان دکتر ندارد و پرستارها خوب رسیدگی نمی کنند. بیمارستانی با این وسعت نیازمند پرسنل بسیار زیادی می باشد. برای راهنمایی مراجعه کنندگان نیز باید کسانی باشند که متاسفانه ما برای ورود به بخش اوژانس با مشکلاتی مواجه شدیم و کسی نبود که ما را به درستی راهنمایی کند.” از دیگر مواردی که مراجعه کنندگان به بیمارستان مطرح نمودند خدمت رسانی بسیار ضعیف جهت همراهان بیمار بود. یکی از افرادی که از گناوه آمده بود در این خصوص بیان کرد:” خدمات رسانی برای همراهان بیمار بسیار پایین می باشد. ما در حال حاضر شش روز هست که اینحاییم و محل مشخصی برای ماندن و استراحت نداریم. با اینکه تازه تاسیس می باشد ولی متاسفانه سرویس های بهداشتی آن دارای مشکل می باشد.” دیگری گفت:” محل مناسبی برای استراحت نداریم. حراست به ما می گوید فقط یک نفر در بیمارستان بماند. آیا برای بیمارستان با این گستردگی یک نفر کافی هست؟ اگر برای بیمار نیاز باشد به آزمایشگاه بروم چه کسی باید مراقب بیمار من باشد؟ اکثر داروهایی که مورد نیاز بیمارم هست در داروخانه اینجا نیست و من مجبور می شوم به داروخانه های شهر مراجعه کنم و این موضوع برای من مشکلات زیادی ایجاد کرده است.” یکی از کسانی که از اهرم آمده بود گفت:”این بیمارستان دارای محوطه تمیزی است اما اگر آلاچیقی بود که می شد در آن استراحت کرد خوب بود. حیاط آن به شیر آب مجهز نیست و ما با مشکلات زیادی روبروهستیم. حراست مدام ما را بیرون می کند و می گوید از محوطه بیرون بروید و بیرون اسکان شویم. شیر آب در محوطه بیمارستان نیست.” در مکان های عمومی نیازها معمولن به گونه ای است که کمتر فردگرایانه می باشد و ضرورت های بسیار زیادی دارند. برطرف کردن نیاز یکی از وظایف دولت می باشد. نیازها باید به گونه ای مرتفع شوند که مقبولیت را نیز به همراه داشته باشند. اگر به اختلاف نظرهایی که در جامعه از سوی مسئولین وجود دارد نظری بیندازیم متوجه می شویم که گاهی معیارهای اختلاف افراد برحسب قدرت آنها شکل می گیرد. شهروندی که اطلاعی از حقوق حقه ی خود ندارد نمی تواند به جانبداری ازحق خود بپردازد وبالطبع حق او ضایع می گردد، چه بسا در یک بیمارستان و چه جای دیگر. در بیمارستان شهید گنجی مقبولیت از لحاظ امکانات رفاهی پایین می باشد. نبود آب سرد کن و شیر آب در محوطه ی بیمارستان، نبود داروخانه ی مجهز جهت رفاه مراجعه کنندگان، عدم فعال سازی کارت خوان در بیمارستان، نبود مکانی مناسب جهت همراهان مریض، نبود سوپرمارکتی مجهز و…. از مواردی است که می توان به آن اشاره کرد. همچنین راه اندازی بیمارستان در محیطی خارج از شهر و در جاده ای کمربندی ایجاب می کند که جدای از رعایت موارد مطرح شده تضمین جانی افراد را نیز مد نظر قرار گیرد. نیاز یک پل عابر پیاده جهت مراجعه کنندگان به شدت احساس می شود. از دیگر مواردی که رفاه شهروندان نیز در آن نادیده گرفته شده وجود سگ های ولگرد در این محل می باشد که دردسر و عدم امنیت زیادی هم برای بیماران و هم مراجعه کنندگان به همراه داشته است.
عدم اطلاع شهروندان؛ نبود رفاه
نکته ی جالب توجه این مورد می باشد که قرار بر این بوده که با راهاندازی بیمارستان جدید در برازجان، بیمارستان ۱۷ شهریور نیز خدمترسانی کند و تعطیل نشود و این در حالی است که این موضوع محقق نشده و در بیمارستان ۱۷ شهریور تنها بخش های دیالیز، سی.سی.یو، تالاسمی و اتفاقات قلب فعال است. به گفته ی دکتر نعمتی:”برای یک بیمار قلبی زمان بیشتری می شود جهت انتقال به بیمارستان در نظر گرفت تا یک تصادفی که دارای خونریزی شدید باشد. اگر این امکان وجود داشت که اتفاقات در بیمارستان ۱۷ شهریور فعال نگه داشته می شد برای تصادفی ها بهتر بود.” با انتقال بیمارستان به مکان جدید برخی درمانگاه های تخصصی نیز اقدام به افزایش نرخ های ویزیت خود کرده اند و این مورد نیز برای شهروندان مشکلاتی ایجاد نموده است. فعال بودن درمانگاه تخصصی بیمارستان در مرکز شهر به شدت احساس می شود چون این مورد هم به نفع بیماران و هم دکترهای متخصص بود ولی متاسفانه رفاه حال شهروندان و حقوق آنها در این مورد نیز نادیده انگاشته شد. این موارد و دهها مورد دیگر از جمله موضوعاتی می باشد که از دید مسئولین مهم انگاشته نشده و بهایی به آنها داده نشده است. با تمام این موارد مطرح شده به نظر نمی آید که مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی به اندازه کافی در خدمت منافع شهروندان قرار داشته باشد. این عدم اطلاع شهروندان از حقوق خود نیازمند تقاضای رفاهی بیشتری می باشد نه اینکه سطح تقاضای مردم را کاهش دهند و از بیمارستانی در مرکز شهر آنها را محروم نمایند. یکی از نکات مهم این است که به شهروندان با دید اجتماعی وسیع تری نگاه شود و آنها به عنوان عامل هایی شناخته شوند که نسبت به حقوق خود آگاهی دارند و نیاز آنها را در سطح بهداشتی و درمانی مرتفع شود. علاوه بر این هزینه های اضافی مربوط به رفت و آمد شهروندان به بیمارستان جدید نیز، مد نظر قرار گرفته شود و در این خصوص تدبیری اندیشیده شود تا همه بتوانند از خدمات درمانی به یک میزان استفاده نمایند.
۱۲
شیزوفرنی شهری
مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ شهری برازجان
اسماعیل حسام مقدم
یک: شهر و نظم ارگانیک: زندگی شهری و شهرنشینی از اواسط قرن نوزدهم سرشت کاملن متفاوتی به خود گرفت؛ چنان که رشد و شتاب سریع تفکر مدرن در خاستگاه های اشان، مدیون این نظم ارگانیک و همبسته بین معماری، روابط اجتماعی، مسکن، اشتغال، اوقات فراغت و دیگر کنش های درون شهری بوده است. امیل دورکیم؛ جامعه شناس فرانسوی معتقد است که« شهرنشینی در دوران مدرن حرکت از همبستگی ماشین واره (مکانیکی) به همبستگی اندام واره (ارگانیکی) است که پیامد تقسیم کار فرایندی است که در واقع کلید جامعه شناختی زندگی مدرن به شمار می رود. » (نوذری، ۷۷، ۶۶) در کنار این زایش جدید زندگی، شاهد تبلور اندیشه های اومانیستی- انسان گرایی- دنیاگرایی، سکولار شدن، بروکراسی و آداب شهرنشینی نیز بوده ایم که به شهر وجهه ای کاملن متفاوت از روستا می بخشد. در شهر، سوژه یا انسان از طبیعت یا ابژه جدا شده و زندگی مصنوعی ای را دنبال می کند. زندگی ای که همراه با تصاویر و ایماژهای گونه گون و متکثری ست که باعث ایجاد ذهنیت و عقلانیت جدیدی می گردد، ذهنیتی که از مقولاتی عینی و تجسد یافته، شمایل یافته و عقلانیتی که بر مبنای محیطی سرشار از ماجرا، قدرت، هژمونی، شادی، تصاویر، رشد و دگرگونی لحظه ای انعکاس می یابد.
دو: شهر در ایران: شهرنشینی در ایران همچون تمام کنش های مدرن، به دلیل حضور مسلط روح سنت زده ی بر ایرانیان، شاهد زایش فرزندی ناقص الخلقه و نامتوازن هست. ایرانیان به دلیل بحران متوالی طبیعی داخلی؛ چون خشکسالی و استبداد های دراز عمر و خارجی؛ چون هجوم و یورش های پیاپی مهاجمان بیگانه، اساسن در سپهر زیستی ای از هم گسیخته و فروپاشیده می زید، این هویت قومی و ملی هزارتکه و آش و لاش، بی شک در برخورد با دنیایی از مفاهیم جدید و مدرن، دچار نارسایی ها و سردرگمی هایی می شود که می توان این نارسایی ها را در چگونگی کیفیت شهر نشینی مردم ایران مشاهده نمود.
سه: برازجان و شهر: برازجان؛ مکانی جغرافیایی و تاریخی ست که در استان بوشهر در جنوب ایران قرار دارد و از دیرباز به مانند شهری درمیانه راه ها محسوب می شده است. شهری که همواره به مثابه نامکانی بوده که صرفن برای اقامت موقت مورد استفاده قرار می گرفته و وجود کاروانسرایی که در دوران جدید تبدیل به زندان شد، خود نشانی از نامکان بودنش دارد. برازجان؛ شهری ست که تاریخش برآن سنگینی می کند است. برازجان؛ روستایی بزرگ که در دام توهم شهربودگی افتاده است. این مکان که مختصات نسبی جامعه بسته را دارا می باشد، در درون خود نیروی دافعه ای را باز تولید کرده است که همواره تبدیل به دلیل و برهانی برای برگشت به موقعیت سنتی و استبداد زده ی پیشین خود شده است( فرار مغزها و…) برای اثبات شهر نبودگی برازجان به مثابه ی یک جامعه هژمونیک و آش شله قلمکار، در ادامه به برشمردن حوزه های خاص فرهنگی در برازجان می پردازم که به گونه ای حاصل تجربه زیسته نویسنده در مواجهه ای بیست ساله می باشد و در این نگرش از روش شناسی زیر برخوردار می شوم.
الف- بهداشت و محیط زیست: شیوع بیماری ها به طور مقطعی و موقتی در یک مکان، حاصل مهیا بودگی فضای زیستی آن می باشد که به یکباره شاهد بیماری خیل عظیمی از افراد می باشیم(همانند شیوع بیماری های طاعون، وبا و … در زمان های بسیار دور). فضا به دلیل در حال ساخت بودن – چه بسا نظریه “جامعه کوتاه مدت و کلنگی”؛ محمدعلی همایون کاتوزیان را به یاد آورد- ، مجاورت با آب های روان در کوچه ها، گل و خاک و سنگ و هوای مرطوب همگی شرایطی را مهیا می کنند که ویروس ها و میکروب ها رشدیافته و بیماری همگانی را موجب شوند. محله های قدیمی، کوچه های خاکی مملو از آشغال، نبود درک پاکیزگی از محل زندگی و تصنعی بودن رفتارهای بهداشتی، متن زندگی برازجان را پر از حاشیه های اپیدمیک تهاجمی و بیمارگونه کرده است. محیط زیست زندگی شهری در برازجان نیز مملو از صداها، صحنه ها ، تصاویر و … نامتوازن است، عدم وجود هارمونی بین ساختمان ها، رنگ ها، جنس آن ها ما را با فضایی کایوس وار(هرج و مرج) از شهر مواجه کرده است.
ب- دانشگاه: توهم توسعه یافتگی در حضور ساختن دانشگاه در شهرها و شهرستانها، تمام کشورهای در حال توسعه را فرا گرفته است. در برازجان شاهد راه اندازی دانشگاه هایی هستیم که چون موجودی متعین، ضرورت حضور آن را درک نمی کنیم، که فقط راه اندازی خود را بدون پیش نیازهای ضروری متصور هستند. آیا نشر و تولید دانش، آنقدر در برازجان فربه بوده که نیاز به احداث و راه اندازی دانشگاه برای کانالیزه شدن آن به وجود آمده باشد؟ حال بعد از راه اندازی آن، چه چالشی حل شده و یا گسل فکری ای پر شده است؟ و یا حتی با ایجاد دانشگاه، ما شاهد زایش گسل در دانش و دانایی امان شده ایم؟ آیا دانشگاه ما را به جهل و نادانی امان اشارت می دهد و یا توهم دانایی و توسعه یافتگی به جای آن تبلور یافته که این از کارکرد مکانیکی دانشگاه در نامکانهایی حکایت می کند که دچار شیزوفرنی معنایی شده و صرفن کالبد دانشگاه حضور دارد و هرآنچه که درونش ریخته اند چیزی جز نقیض ساخت اینچنین فضاهایی نیست.
جیم- کتابفروشی: یکی از معیارهای رشد فکری و فرهنگی هرجامعه شهری ای، میزان حضور فعال و مؤثر کتابفروشی ها و مطبوعه فروشی ها در عرصه عمومی آن می باشد. برازجان آیا کتابفروشی ای با کارکرد انتقال مفاهیم عمیق شهروندی و کاربرد در حوزه های فردی و روابط اجتماعی و نه کتب آموزشی ـ کنکور یا مطبوعه زرد (که تلویزیون کارکردی وسیع تر از این ها دارد!)در خود دارد؟ و یا حتی توانسته است در دوره ای طولانی تداوم حیات داشته باشد؟ کتابفروشی های متفاوت با کارکرد مدرن، یک یک تعطیل شدند یا ورشکسته شدند و امروز هیچ کتابفروشی متفاوتی جز همین نوشت افزار فروشی ها در این شهر وجود ندارد و جالب اینکه در غیاب آن کتابفروشی های متفاوت، مغازه های نوشت افزار فروشی و کتب کنکور، خود را کتابفروشی نامیده اند و همین درون خود شیزوفرنی معنایی ای را صورتبندی کرده که تفکر را به تعطیلات (به زعم داریوش شایگان) فرستاده است.
دال- سینما: داستان سینما در برازجان از فرط تراژیک شدن، وجهی فکاهی(به زعم کارل مارکس) یافته است. برازجان؛ جایی که از شبه مدرن بودگی دهه های چهل و پنجاه شمسی به مکانی مشوش و ناموزون دهه های هفتاد و هشتاد تقلیل یافته است. سال های دور ( ۱۳۴۵) در برازجان شاهد راه اندازی سینما و اکران فیلم های مختلفی بودیم اما این مفهوم و کنش مدرن، عمرکوتاهی داشت. برازجان مکانی برای تداوم حضور این ابزار و ایماژهای مدرن نبود و نیست. ادعای شهربودگی در نبود حتی یک سالن سینما اندکی کمیک و به مقدار زیاد هجو آمیز به نظر می آید. سالن های سینما و تئاتر یک یک، مخروبه شدند و این به گمانم سرانجام ایده های مدرنی ست که در فضاهایی می خواهد ببالد که درهم بودگی و مشوش بودگی فضای شهری، همه چیز را جوانمرگ می کند. فضای شیزوفرنی که خودش نیاز به امر مدرنی چون سینما را ایجاد می کند اما مجددن خودش با دست های خود آن را سرکوب و جوانمرگ می کند.
ها- تشکل های غیردولتی: گویا درین نوشتار انتقادی، توقعات و انتظارات عقلایی را باید بسط می دادم اما این تشکل های غیر دولتی ـ غیرانتفاعی به دلیل حضورشان درین فضا -برازجان- مرا واداشت که حتی نشانه های مدرن ترین و متأخرترین اتفاق در حوزه عمومی/ شهری کشور را در برازجان نیز باز جویم. تشکل های غیردولتی نیز مانند سینما و ابزارهای دیگر در برازجان بدون درک ضرورت های شان روئید، اندکی شکوفه داد و سپس پژمرد و به محاق رفت. بی شک هنگامی که نقش و مسؤولیت اجتماعی یک کنش و نهاد در شهر شدگی جایی تعریف نشده باشد، این محاق قابل توجیه خواهد بود.
واو- سرمایه اجتماعی: «شبکه ی اعتماد» بین افراد به طور خرد و بین گروه ها به طور کلان، ایجاد کننده ی سرمایه اجتماعی می باشد به دیگر سخن، اگر در تعامل های اجتماعی با هم در ارتباط هایی برقرار کنیم و پاسخ های مورد انتظارمان را دریافت کنیم و نسبت به هم خوش بین شویم. ذخیره اجتماعی شکل می گیرد و وقتی این ذخیره ها را با هم مبادله کنیم، سرمایه اجتماعی پدیدار می شود سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از ضرورت های رشد شهر و تصور شهروندی در جوامع مدرن است.(رنانی، ۸۶، ۵۵) پرسشی که پیش می آید این است که ادعای شهربودگی برازجان در کدام شبکه ی اعتماد اجتماعی معنا می یابد؟! آیا این سرمایه اجتماعی به صورت ارگانیک در شهر جاری می باشد؟
ز- تورم حباب جمعیتی و گستردگی: توهم توسعه یافتگی در جوامع مختلف به مهاجرت افراد از روستاها به شهرها کمک می کند و در عدم افزایش منابع تولیدی در شهر و حتی کاهش منابع تولیدی در روستاها، شاهد افزایش در میزان در خواست و تقاضاهای پاسخ نیافته مصرفی می شویم، و از طرف دیگر تورم وسعت و گستردگی درین جوامع به طور کاملن بدوی و غیر ارگانیک، شاهد ایجاد گونه ای از معماری، پوشش افراد، نام آنها و کنش ارتباطی بین آنها می شود که به طور کمیک و طنزآمیزی غیر قابل تحمل است، نامتوازن بودگی و عدم همبسته بودن این ایماژها، تصاویر، عناوین و مکان ها؛ برازجان را در وضعیت فروپاشیدگی شهری قرار داده است.
چهارم: شهروندی و ضرورت شکستن شالوده های توهم زای شهرگرایی: به تمام این نکاتی که در بالا ذکر گردید مؤلفه هایی چون همایش ها، احزاب، انتخابات، فضای مجازی و … را نیز می توان به این کهکشان نامتوازن و در حال فروپاشی اضافه نمود و نیز می توان با درک ضرورت از هم پاشیدن توهم توطئه، توهم شهر بودگی، توهم مرکز بودگی، توهم توسعه یافتگی، توهم خود برتربینی، توهم « هنر نزد برازجانیان است و بس» و غیره، به جایگاهی قدم گذارد که رها از هر پسوندی و پیشوندی، به عنوان یک «فرد»، «جامعه» و «شهر»، توانایی بالقوه خود را در شهروند شدن مصرف نمود و از دام شهرگرایی به در آمد. – آنگاه است که مردم و افراد با هر نوع تفکر فردی و خاص خود می توانند در کنار انگاره های مدرن شهر بودگی به صورت متکثر زیست کنند. به اعتقاد من برازجان به مثابه ی یک واژه تاریخیت دار، نیاز به شالوده شکنی و تکان عظیم ماهیتی دارد تا از پس توهم های هزارساله شهربودگی توان زایش زیست شهروندی و شهری را داشته باشد. به قول یک ضرب المثل چینی؛ « اگر فرزندان از والدین خود بهتر نشوند، هر دو بازنده اند.»؛ برازجان گویا در ورطه ی واقعیت بازندگی افتاده و فرزندانش هیچ کدام نه دارای سینما ، کافه ها … که حتی ضرورت دارا بدونش را درک نکرده اند.
۱۳
آسیب شناسی فرهنگ شهری برازجان
حیدر کاشف
اگر رفتاری با هنجارهای پذیرفته شده و انتظارات مشترک اعضای جامعه مطابق نباشد،آسیب اجتماعی و فرهنگی تلقی میشود.همواره هستند افرادی که بر خلاف خواست و عرف اجتماعی رفتار کنند.مطالعه آسیب های اجتماعی از منظر فرهنگ شهروندی،متضمن واکاوی و بررسی دقیق ریشه ها و عوامل آنهاست.پیش از آن لازم است بنابر ملاک ها و معیارهایی خاص رفتار ناهمگون وهنجارشکنانه را از رفتار سالم و قانونمند بازشناخت.نخستین معیار،ملاک آماری است،بدین معنی که با درک روش توزیع فراوانی ویژگیهای متوسط است،کسانی که بیرون از حد میانه گام برمیدارند ،افرادی نا بهنجارتلقی میشوند.بدینگونه از ویژگیها و معیارهایی همچون ملاک اجتماعی-از طریق قضاوت در تطابق کنش شهروندی افراد با هنجارها و قوانین پذیرفته شده اجتماعی-،ملاک فردی-بدین طریق که فرد خود در مقام داوری بر می آید-و همینطور متر و معیار دین که پر واضح است قوانین اجتماعی دینی تا چه میزان بر عملکرد مدنی ما نظارت و دقت دارد.
پس از آگاهی بر ملاک های قضاوت پیرامون آسیب های اجتماعی،ریشه یابی و بازشناسی عوامل کجروی های اجتماعی –فرهنگی از اهمیت ویژه ای برخوردار است،چرا که با شناخت این،میتوان به مضادیق و در نتیجه به راهکاری عملی دست یافت.این عوامل و ریشه ها قطعیتی همه گیر ندارد،چراکه از نظر نوع و شدت عمل و میزان در نقاط مختلف متفاوت اند.که سلسله عواملی محیطی همچون خانواده،سطح رفاه منطقه ای و…تاثیر بخصوصی برآنها دارند.
در این یادداشت سعی شده است که بصورت فهرستوار به ذکر عواملی پرداخته شود که به نظر،بیشترین تاثیر و البته با درصدی بالا آسیب های فرهنگی-اجتماعی را باعث میشوند.همینطور کلیه موارد بر طبق تجربه زیستی نگارنده در شهر برازجان (با شباهت تام و تمامش با کل استان) برداشته شده است،لذا این صرفا تجربه ای میدانی است.
۱-عدم احساس مسئولیت در قابل اجتماع که برمیگردد به احساس عدم تعلق به جامعه.
۲-ریشه تاریخی که برمیگردد به نگاه شهورندان به ظلم و بی مبالاتی دستگاههای خکومتی در طول تاریخ
۳-اجتماعی نشدن افراد که ریشه در عدم تربیت مدنی فرد از دوران کودکی دارد و عدم درک تفاوت میان مقتضایت حوضه اجتماعی در قیاس با محدوده زندگی شخصی،که در پی آن رفتارهایی صورت میگیرد که دون شان اجتماع و زندگی گروهی است.
۴-روند بی رویه مهاجرت به شهرها و ایجاد بافت عظیمی از شهرنشینانی که شناختی از روحیه و عرف شهروندی ندارند.مهاجرتهای بی قاعده در کنار نداشتن درک مناسبی از تفاوت میان شکل رفتارهای اجتماعی در شهر و روستا زمینه ساز نابهنجاریهای اجتماعی میشود.
۵-حس محق بودن و طلبکاری از جامعه و حکومت که منجر به سرباز زدن از قانون و عرف اجتماعی میشود.
۶-بی تفاوتی و بی انگیزگی نسبت به اوضاع حال و آنیده جامعه که برمیگردد به احساس نداشتن نقش بارز و تعیین کننده در فردای اجتماع که منجر به سرخوردگی و بی مبالاتی میشود.
۷-ضعف در ارتباط با جوامع توسعه یافته تر و در نتیجه توقف و نبود روند تبادل فرهنگی.
۸-خودکمتر بینی و احساس حقارت جمعی در مشاهده پیشرفتهای اجتماعی-اقتصادی شهرهای بزرگ و قیاس با شهر خود که البته قیاسی مع الفارغ است.
۹-ورود مهاجرین کم سواد و از قشر فرودست جامعه که در پروسه تبادل فرهنگی نقش مخربی را بازی میکنند.
۱۰-خودداری و مقاوت در برابر پدیده های نو اجتماعی که منجبر به ماندن در باورهای سنتی میشود.
۱۱-عدم توجه مسئولین و دولتمردان رده بالا که به سرخوردگی و احساس نادیده گرفته شدن و درنتیجه یاس از فعالیتهای سازنده اجتماعی منجر میشود.این نوع دیدگاه به کوچ نخبگان از شهر می انجامد.
۱۲-کمبود و حتا نبود فعالیتها و مراسمات گروهی مانند جشنواره ها و مراسمات خانوادگی که در صورت وجود ،نشاط اجتماعی،ایجاد حس اجتماعی بودن و دیده شدن را باعث میشود.
۱۳-مقاومت مسئولان فرهنگی در برابر پدیده های نو فرهنگی-هنری در قیاس با سایر شهرهامبرای نمونه سالهاست کنسرت موسیقی محلی که تاثیر بسزایی در رشد و توسعه فرهنگی و خودآگاهی شهروندان دارد ممنوع میباشد.
۱۴-عدم ریشه دار بودن دانشگاه ها و نبود جو دانشجویی-علمی در شهر،نبود گفتمان دانشجویی که خود سرشار از نشاط اجتماعی و روحیه تغییر و نوشدن است تقریبا دراین شهر وجود ندارد.
۱۵-اقتضائات دوره گزار به نوشدگی فرهنگی،که خود رفتارهای انطباق ناپذیر با سنت و فرهنگ بومی و در عین حال با مدرنیته را پدید می آورد.بدین معنی که از هر دو مغفول مانده ایم.
۱۶-گرفتاری ها و دشواری های اقتصادی که گریبان نسل جوان را گرفته که عامل احساس مظلوم واقع شدن و درنتیجه تبلور احساست تلافی جویانه هست.
۱۷-بیکاری،که شاید مهمترین ریشه آسیب های فرهنگی است و به ضرس قاطع میتوان گفت فرد بیکار مستعد هرنوع تخطی از عرف اجتماع است.
۱۸-نبود برنامه های منسجم فرهنگی در مدارس و عدم تربیت و ضعف در پرورش اجتماعی در سیستم آموزشی.کودکان که در گامهای اولیه ورود به اجتماع به مدرسه پای میگذارند بایست با دنیای پیرامون و قوانین آن آشنا گردند که واضح و مبرهن است تربیت اجتماعی کودک تا چه میزان برشکل زیست اجتماعی او در آینده تاثیرگزار است.
۱۹-نبود یا ضعف رسانه هایی که در راستای بالابردن فرهنگ شهری تبلیغ و انتقال تجربیات و آموزش را بر عهده بگیرند.
۲۰-نرخ پایین مطالعه
۲۱-بدی آب و هوا و تاثیر آن بر روحیه فردی شهروندان و همینطور تاثیر گرمای طاقت فرسا در کم کردن آستانه تحمل افراد.
۲۲-ضعف در بازتعریف هویت شهری و شهروندی.
۲۳-فعال نبودن یا ضعف د رعملکرد بخش فرهنگی سازمانها.
اینها بخشی از عوامل آسیب های فرهنگی هستند که به طور روزمره با آنها مواجه ایم،حال آنچه پس از هر آسیب شناسی بایست بدان پرداخت،ارائه راهکارهایی عملی و قابل اجراست که به نظر میرسد طرح آنها بتواند در رفع بسیاری از نابهنجاریهای مدنی و توسعه فرهنگی ایفای نقش نماید.
در نگاهی به برخی از راهکارهای فرهنگی،شماری از آنها دست یافتنی تر و موثرتر به نظر میرسد،ازجمله:
۱-توجه و بازنگری به مسئولیت شهروندان از طریق تبیین جایگاه آنان در توسعه سطح فرهنگ عمومی
۲-احداث دانشگاه های بزرگ و ایجاد جو علمی-دانشجویی
۳-معکوس کردن جریان مهاجرت نخبگان به سایر استانها از طریق بها دادن به دانش و تخصص ایشان
۴-توجه به نیازمندی فرهنگی جامعه از راه تقویت بنیادهای فرهنگی و ورزشی و..
۵-توجه به علاقه مندیهای جوانان وبه ثمر رساندن پتانسیل فرهنگی و ورزشی نسل جوان
۶-به بازی گرفتن و اعطای نقش اجتماعی به کودکان و تربیت آنان برای ایفای نقش اجتماعی خود
۷-توسعه اقتصادی و سطح اشتغال و صنعت شهر
۸-بالابردن کیفیت و سطح استاندارد زندگی شهروندان با دادن حق انتخاب بسیار در تعیین شیوه زیست اجتماعی
۹-برنامه ریزی اندیشیده شده و منطبق بر روحیه شهروندان خود در بلند مت و ضمانت اجرای آن
۱۰-قانونمند کردن نسل جدید و تبلیغات در راستای فرهنگ مدار کردن نسل جدید
۱۱-تبلیغات و فرهنگ سازی در رسانه هه
۱۲-انتقال و بومی سازی تجربیات دیگران.
یقینن پروسه توسعه فرهنگی هم زمانبر است و هم نیازمند بودجه های کلان است،اما ابعاد انتفاع جامعه از آن خارج از حد تصور است.یقینا شهروندان جامعه ای که قانونمند پرورش یافته اند هرگز به حقوق فردی دیگران،اموال عمومی و…تعرض نخواهند کرد.نسبت به آینده کشور بی مبالات رفتار نکرده و در تربیت اجتماعی فرزندان خود خواهند کوشید.در نتیجه چنین جامعه ای ا زگزند بسیاری از آفات و آسیب های فرهنگی و اجتماعی د رامان خواهد بود.
شهروندان به مثابه صاحبخانه رفتار خواهند نمود و دلسوزانه نسبت به هرآنچه متعلق به عموم است حساسیت به خرج خواهند داد.«شهر ما خانه ما» به تحقق خواهد انجامید.
فرهنگ و به ویژه فرهنگ شهری،کاملن اکتسابی است،زمانی که کودک نابهنجاری یا بی قانونی را از والدین خود میبیند ناخواسته آن را به عنوان رفتاری متعارف یاد خواهد گرفت.درحالی که قادر به تشخیص کنش صحیح نیست،در معرض آموزش هایی ناپسند قرار گرفته که نتیجه ای جز پرورش شهروندی هنجارشکن نخواهد داشت.نقش رسانه ها و همینطور سیستم آموزشی در این روند بسیار حائز اهمیت است،تقریبن در جامعه ما همه مردم از این دو پدیده اجتماعی درس میگیرند،کودکان از مدرسه و بزرگترها از رسانه ها.پس چه نیکوست که هردو به ابزاری برای آموزش رفتار مناسب و سازگار با عرف و قانون درآیند.
۱۴
برازجان؛ شهر دوچرخه ها
ایده ای از انجمن هامون ایران برای آینده فرهنگ شهروندی برازجان
انجمن هامون ایران: سال هاست که درباره فرهنگ موتوری و مصیبت هایی که برای شهروندان برازجانی به وجود می آورد، مطالب مختلفی نوشته و تحلیل هایی متعدد ارائه می شود. انجمن هامون ایران در راستای شکل بخشیدن به فرهنگ شهروندی پویا و خلاق تر، به همه شهروندان برازجانی پیشنهاد می دهد که دوچرخه سواری را به درون فرهنگ شهروندی خود وارد نمایند و به مسئولین پیشنهاد می دهد که برای حمایت از این حرکت خلاقانه، هم مکان هایی برای کرایه دادن دوچرخه در شهر تعبیه نمایند و هم خط ویژه دوچرخه سواران را در خیابان های شهر به وجود آورند. برای نقطه آغاز و استارت این برنامه ریزی شهری، انجمن هامون ایران برای جمعه همین هفته (مورخه ۲۳ خردادماه ۹۳) همایش بزرگ دوچرخه سواری را در شهر برازجان برگزار خواهد نمود. از همه شهروندان و مسئولین درخواست داریم که از این حرکت مدنی و شهروندی حمایت نمایند و نقطه شروعی برای ایجاد طرح “برازجان؛ شهر دوچرخه ها” در آینده شهر باشند.
۱۵
باران، بر زمین سوخته
تاملی بر سازمان های مردم نهاد در شهرهای برازجان و بوشهر
مهدیه امیری
سازمان غیر دولتی در کلی ترین معنایش، به سازمانی اشاره میگردد که مستقیمن بخشی از ساختار دولت محسوب نمیشود، اما نقش بسیار مهمی بعنوان واسطه بین فرد فرد مردم و دولت و حتا خود جامعه ایفا میکند. سازمان های مردم نهاد بنا بر نیاز طبیعی ناشی از شرایط فکری، محیطی، انگیزه ها، خصوصیات و آرمان های مشترک افراد و جامعه و به صورت خود جوش به وجود می آید. در استان بوشهر سازمان های مردم نهاد در حوزه های متفاوتی وجود دارد که متاسفانه به دلیل عدم ارتباط این سازمان ها با یکدیگر اطلاع دقیقی از تعداد آنها بین خود نهادها وجود ندارد و تنها امکان دسترسی به آنها معاونت اجتماعی استانداری بوشهرمی باشد که به دلیل بروکراسی موجود در ادارات دولتی موفق به دریافت اسامی کلیه ان جی اوهای فعال در استان بوشهر نشدیم. در این گزارش از دونفر از فعالین سازمان های مردم نهاد نگرخواهی گردیده و نظرات ارسطو قایدی برازجانی عضو هیات موسس کانون همیاران جوان برازجان و حیدرحکمت شعار عضو هیات موسس نسل آفتاب در بوشهر را در خصوص نقاط قوت، ضعف، تهدیدها و فرصت هایی که سازمان های مردم نهاد به خصوص در برازجان و بوشهر با آن دست به گریبان می باشد را جویا شدم.
عدم شبکه ای بودن نهادهای مدنی در بوشهر و برازجان
سازمان های مردم نهاد دارای قانونمندی می باشند و بدون برنامه ریزی و از روی بی قانونی تشکیل نمی شوند. سازمان های مردم نهاد دارای ضوابط، روابط و سازمان کار مشخص و تعریف شده می باشند. این قوانین الزامن منطبق بر شرایط و مقتضیات هر سازمان مردم نهاد بوده و می تواند دامنه متنوعی داشته باشد اما این قوانین به هر شکل و از هر نوع که باشد اساسن مورد توافق جمعی قرار گرفته و افراد خود را ملزم به رعایت آنها می دانند. قانونمندی یکی از اصولی می باشد که تمامی سازمانهای مردم نهاد موظف به رعایت آن هستند. این در حالی است که در استان بوشهر و به طور وضوح در شهر برازجان مشاهده می شود که عده ای به فعالیت های ان جی اوها خرده می گیرند و به آنها با دید تنگ نظرانه ای نگاه می کنند و مانع فعالیت ان جی اوهای فعال در برخی حوزه ها می شوند. در زمان ریاست جمهوری ۸ساله پوپولیستی احمدی نژاد به طور آشکارا مشاهده کردیم که این سازمان های مردم نهاد در استان بوشهر به محاق رفتند و اجازه ی هیچ نوع فعالیتی به آنها داده نشد. در خردادماه ۱۳۹۲ انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی حسن روحانی انجامید. وی از جمله رویکردهای انتخاباتی خود را تاکید بر گشایش فضای سیاسی و انتقاد از محدودیت فضای اینترنت عنوان کرد. بعد از گذشت یک سال از شروع به کار روحانی تا حدودی شاهد گشایش فضای سیاسی می باشیم. در دولت تدبیر و امید، ان جی اوها امید و جانی دوباره گرفتند و حضور خود را در فضای جامعه پررنگ تر کردند. اما متاسفانه آن انتظاری که می رفت با ان جی اوها با دید یک نهاد عملن مردمی نگریسته شود که دارای اهداف خیرخاهانه ای می باشند تا کنون برخی از مسئولین در استان بوشهر به آن با این دید نگاه نمی کنند و رشد قارچی افراد تنگ نظر در استان بوشهر مانع فعالیت برخی از ان جی اوها گردیده است. گروه های تنگ نظر فعالیت های این سازمان های مردم نهاد را بعضن با مشکل روبرو می کنند و اجازه هر نوع فعالیت را از آنها سلب نموده اند. تنگ نظری ها به خصوص در شهر برازجان موجب این گردیده که برخی مسئولین در عالیترین پست مدیریتی و سازمانی و حتا برخی سایت های خبری، بدون هیچگونه دلیل خاصی باعث تهدید این نهادها شده اند. برخی از مسئولین با ترس و قضاوت پیش از موعد و فقط برای خوش باش دیگری به اجبار بر این نهادها فشار وارد می کنند و این در صورتی است که ناخواسته بر خلاف قانون اساسی و قوانینی مصوب وزارت کشور و تاکیدات مهم و بنیادین مسئولین حکومتی بر وجود و حمایت از این نهادها عمل می کنند و خود را حامی دولت و حکومت نیز قلمداد می کنند!!
یکی دیگر از مشکلاتی که سازمان های مردم نهاد در شهرهای بوشهر و برازجان با آن مواجه می باشند عدم صدور پروانه فعالیت آنها توسط وزارت کشور و دیگر سازمان های مربوطه می باشد. سازمان های مردم نهاد یا از ارگان های مربوطه به خود مانند نهاد کتابخانه ها، وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی و … مجوز خود را دریافت می کنند و یا مستقیمن از فرمانداری ها که زیر نظر وزارت کشور می باشند، اقدام به اخذ مجوز می نمایند. متاسفانه بنا به دلایلی که مستقیم و غیرمستقیم به دولت مربوط می باشد برخی سازمان های مردم نهاد در برازجان و بوشهر علی رغم درخواست صدور مجوز و انجام تمامی کارهای اداری تا کنون قادر به دریافت مجوز از وزارت کشور و برخی نهادهای وابسته نشده اند.
ارسطو قایدی برازجانی از هیات موسسین کانون همیاران جوان برازجان نقاط ضعف ان جی اوها در برازجان در ارتباط با دولت را غیر مکانیزه بودن و غیر سیستماتیک بودن تشکل ها، کم تجربگی نهادهای مدنی، انحصار طلبی تشکل ها، عدم توانمندی تشکل ها، شفاف نبودن جایگاه تشکل ها، عدم تمایل دولت به همکاری، نداشتن اعتقاد قلبی دولت به توانمندی تشکل ها، رابطه فرمایشی و امرانه، رابطه بدون تعریف مشخص، عدم اعتماد و عدم باور، ارتباط سلیقه ای، رابطه غیر خصمانه ولی درعین حال غیر دوستانه عنوان کرد.
از نظر نگارنده، یکی از مشکلات و ضعف ان جی اوها در استان بوشهر بالاخص شهر برازجان و بوشهر؛ عدم شبکه ای و مشارکت جو بودن این نهادها می باشد. برخی از نهادهای مدنی در استان بوشهر بدلیل عدم مشارکت و کنشگری موفق به گسترش و بعضن پرورش ایده های خود نشده اند و از صحنه ی فعالیت در جامعه مدنی کنار گذاشته شدند. همچنین برخی از این نهادها بنا به دلایل عدم اطلاع رسانی مداوم فعالیت ها، عدم انتشار نشریه های منظم و دوره ای، عدم تفکیک پذیری وظایف، عدم داشتن وبلاگ یا وب سایت جهت اطلاع رسانی، عدم شفافیت روند تاسیس برای همگان، عدم داشتن اهداف مشخص و مورد نیاز روز جامعه، عدم برگزاری جلسات منظم در راستای خواسته های مردم و مسئولین، عدم عضو گیری و انجام فعالیت های اجتماعی و…. در راستای فعالیت خود با مشکلاتی مواجه گردیده اند و بعضن با عدم فعالیت روبرو شده اند.
دخالت برخی ارگان های دولتی در فعالیت های سازمان های مردم نهاد از دیگر مشکلات و ضعف های اساسی این تشکل ها در برازجان و بوشهر می باشد. نگاه نهادهای مردمی باید در راستای استقلال هرچه بیشتر این سازمان ها در جامعه مدنی باشد و روابط به گونه ای باشد که به نوعی هم زیستی عمیق بین این دو نهاد دولت و تشکل های مردمی به وجود آید.
حیدر حکمت شعار یکی از اعضای هیات موسس انجمن نسل آفتاب در بوشهر، عدم آشنایی با امورات مرتبط با ان جی اوها توسط اعضا و مدیران تشکل ها، ناپایداری تشکل بدو تاسیس و غیرفعال شدن پس ازچند مرحله در حد انحلال و عدم حصور در برنامه های عامالمنفعه را از نقاط ضعف سازمان های مردم نهاد در بوشهر برشمرد.
دیگر مشکلات و نقاط ضعف در سازمان های مردم نهاد که هم به خود سازمان ها و هم به مردم و هم به مسئولین مربوط می باشد را به صورت تیتر عنوان می کنم: عدم تاسیس دفتر مستقل، عدم استقلال وظایف انجمن از نهادهای وابسته، عدم حمایت های مردم از این سازمان ها، عدم حمایت صحیح مسئولین، عدم همکاری های مربوطه پس از تاسیس این نهادها از سوی ارگان های امنیتی و دولتی، نبود حامیان مالی و…
ارتقا فرهنگ و گفتمان مشارکتی به طور نمادین
سازمان های مردم نهاد در برازجان و بوشهر به دلیل دارا بودن ماهیت مردمی همواره در پی جلب مشارکت اعضای جدید برای دستیابی به قدرت عمل بیشتر و گسترش دامنه فعالیت و اثر بخشی در موضوع فعالیت خود می باشند. از این رو این سازمان ها توانایی جلب مشارکت را در بین شهروندان برازجانی و بوشهری ایجاد می کنند و فرهنگ و گفتمان مشارکتی بودن را به طور نمادین در سطح جامعه ارتقا می دهند. هر تشکل بر حسب موضوع انتخابی فعالیت خود در این دو شهر می تواند به عنوان نقطه قوتی برای مردم و دولت باشد. روابط افراد در سازمان های مردم نهاد مبتنی بر حفظ آزادی تفکر و عمل بوده و پدیده آورنده خلاقیت، ابتکار و نوآوری در جوانان بوشهر و برازجان می گردد. حیدر حکمت شعار نقاط قوت تشکل های مردمی را ایجاد و تشکیل مجمع تشکل های استان، حمایت حضور حداکثری در برنامه های اجتماع محور در سطح استان و به روز بودن ایده های برخی تشکل ها عنوان کرد.
یکی از ویژگی های سازمان های مردم نهاد، فراهم کردن زمینه های مشارکت جوانان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مدیریتی کشور است که با کمک گرفتن از تحقیقات و پژوهش های مختلف با هر یک از عرصه های ذکر شده آشنا می شوند. در شهرهای برازجان و بوشهر، تشکل هایی وجود دارند که با هدف حقوق شهروندی برپا گردیده اند و جوانان را با این عناوین و حوزه ها آشنا می نمایند. فراهم ساختن شرایط تجربه زندگی و تقویت روحیه مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی و پیشتازی جوانان در پیشبرد اهداف ملی و آرمانی، فراهم ساختن شرایط مشارکت فعال و موثر شهروندان در صحنه های فرهنگی و اجتماعی، توسعه نقش جوانان در سازندگی کشور و استفاده بهینه از منابع انسانی جوانان برای تحقق توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور، پرورش روح خلاقیت و هدایت قوه ابتکار جوانان در مسیر سازندگی و رفع نیازمندی های اساسی جامعه اسلامی، فراهم ساختن شرایط و امکانات لازم برای بهره گیری از استعداد های فطری و توانایی های انسانی در دوران جوانی، فراهم ساختن زمینه های جامعه پذیری و شیوه های وفاق و سازگاری جوانان با همسالان و محیط اجتماعی در جریان زندگی و فراهم ساختن شرایط مشارکت عمومی در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی جوانان از دیگر نقاط قوت تشکل ها در برازجان و بوشهر می باشد.
رشد اخلاق پوپولیستی در بوشهر و برازجان
دامنه و موضوع مورد نظر و همچنین فعالیت سازمان های غیر دولتی بسیار متنوع است، در یک تقسیمبندی کلی این فعالیتها به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی، خیریهای و تخصصی ـ صنفی تقسیم میشود. در بوشهر و برازجان با وجود مشکلات فراوان اقتصادی و معیشتی، سازمان های غیر دولتی با زمینه فعالیت فرهنگی و اجتماعی در حال گسترش هستند. در حالیکه در کشورهای توسعه یافته عمده سازمان های غیردولتی در زمینههای خیریهای و مددکاری اجتماعی فعالیت دارند. نبود یا بهتر بگویم عدم فعالیت موثر سازمان های مردم نهاد در زمینه های خیریه ای می تواند یکی از تهدیدهایی باشد که ان جی اوها با این موضوع در بوشهر و برازجان با آن روبرو هستند. همچنین عدم پرداختن ان جی او به موردی مانند حقوق شهروندی و کمبود سازمان های فعال در این حوزه ازجمله آسیب هایی می باشد که نهادهای مدنی را تهدید می کند.
حکمت شعار در خصوص تهدیدهایی که می تواند سازمان های دولتی دچار آن شوند، گفت: “تشکل ها به عنوان شبکه های فعال برخاسته از اجتماع مردم طبق اساسنامه از هرگونه فعالیت سیاسی باید خودداری کنند و از حضور در برنامه های که باعث استفاده ابزاری از آنها شود باید ممانعت نمایند.”
نبود فضای مدنی، کاهش سرمایه های اجتماعی، تعدد مراکز تصمیم گیر در امور ان جی اوها، رشد و گسترش اخلاق پوپولیستی در جامعه، ضعیف بودن نهادهای خصوصی و عدم توجه آنها به سازمان های غیردولتی در شهرهای برازجان و بوشهر می تواند از جمله تهدیدهایی باشد که این نهادها با آن در گیرند.
ارسطو قایدی برازجانی نیز در خصوص تهدیدهای سازمان های مردم نهاد در برازجان و بوشهر مواردی همچون نگاه امنیتی دولت به تشکل ها، نقص قوانین و قانون غیر شفاف، بروکراسی، برخورد جانب دارانه در دولت و جناحی فکر کردن دولت، تنگ نظری و غیر قابل انعطاف بودن دستگاههای دولتی، نگاهی ابزاری، عدم اعتماد دو جانبه، بی تجربگی دولتیان و انحصار طلب بودن دولت عنوان کرد.
گسترش فضای اعتماد عمومی در بوشهر و برازجان
از آنجا که تشکل های غیر دولتی در راستای تحقق جامعه مدنی می باشند، گسترش سازمان های غیردولتی در کنار بها دادن به این سازمان ها و دموکراسی در جامعه می تواند از جمله فرصت هایی باشد که این سازمان ها می توانند به آن دست یابند. تغییرنگاه به ان جی اوها به عنوان یک پارادایم موفقیت و توسعه و گسترش فضای اعتماد عمومی در شهرهای بوشهر و برازجان می تواند از جمله فرصت های موجود سازمان های مردم نهاد در این شهرها باشد.
حکمت شعار برنامه های توسعه علمی هنری توسط تشکل ها، فعالیت در محورهای اختصاصی طبق ثبت اعتبارنامه، تشکیل کارگروه های فعال در عرصه آموزش و پژوهش، ارتباط فعال وموثر با مدیران در سطح کلان استان و ارایه برنامه و مشاوره به دستگاه ها را از جمله فرصت های موجود در بوشهر را عنوان کرد.
سازمان های مردم نهاد اگر بتوانند خود را در جامعه مدنی شهرهای برازجان و بوشهر به خوبی تعریف کنند و دارای یک ساختار قوی و محکم باشند، می توانند با ارایه برنامه های راهبردی نقش با ارزشی در این شهرها ایفا کنند.
ارسطو قایدی برازجانی ایجاد تعامل منطقی، تدوین قوانین مناسب، التزام به رعایت مفاد اساسنامه، احساس مسئولیت دو جانبه، گزینش نقش تسهیل گر برای دولت در تمام موارد مربوط به تشکل ها، رابطه تعاملی با حفظ استقلال نهادها مردمی، اعلام خواسته های تشکلها به دولت، نگرش مشترک برای منافع عام المنفعه، حسن تفاهم، فراجناحی برخورد کردن نسبت به عملکرد تشکل ها، ایجاد رابطه دولت پاسخ گو و ناظر ،تشکل منتقد و مشوق، ایجاد گفتمان زنده و چهره به چهره با دولت، افزایش سطح آگاهی دولت و مردم، تصویب قوانین لازم، باور کردن یکدیگر با شیوه نگرش مثبت، ایجاد رابطه دوستی و احترام متقابل به حقوق یکدیگر، شناخت دو جانبه از منافع عمومی، لزوم شفافیت در قانون تشکلها و مبارزه با بروکراسی، توانمند شدن تشکل ها، ایجاد تعامل چهره به چهره و رو در رو، پرهیز از برخورد های جانب دارانه و برداشتن نگاه امنیتی از تشکل ها را از جمله فرصت های ان جی او ها در بوشهر و برازجان برشمرد.
۱۶
سرزمین فراموش شدگان
تاملاتی درباب استراتژی مدنی در آیین ورزش
اسماعیل حسام مقدم
آیین ورزش در درون خود محل تلاقی چندین حوزه از زندگی مردم بوده؛ از سویی با میل خودشکوفایی ورزشکار در ارتباط هست، از سوی دیگر با سلامت تن و جسم فرد گره خورده و در نهایت با حوزه مدیریت و برنامه ریزی زمان هر شخصی ارتباط دارد. علاوه بر این ها می توان به پیامدهای اجتماعی آیین ورزش نیز توجه نمود که باعث انسجام اجتماعی و نشاط فرهنگی می شود. با این همه با ورود به فرهنگ جهانی، ارتباط بی واسطه ای نیز با امر سیاست و اقتصاد پیدا کرده و علاوه بر سرگرمی و سلامت، وجه صنعتی شدن نیز یافته است. در جهانی که جهان بازنمایی رسانه ای نیز هست، ورزش به مثابه فرصتی برای ایجاد زیبایی و هنر هم درنظر گرفته شده است. این همه درهم تنیده شدن حوزه های مختلف زندگی انسان با امر ورزش در جهان معاصر نشان می دهد که ورزش به آیین جدیدی در جهان رسانه ای جدید مبدل شده است. ازهمین رو دیگر نمی توان با همان تعریف پیشین به سراغ جهان ورزش رفت بلکه در نخستین اقدامی که برنامه ریزان فرهنگی باید در عرصه ورزش انجام دهند، توجه به این نکته هست که باید نگرش شان و تعریفی که از جهان ورزش دارند را با مقتضیات جدید مطابقت دهند. به نظر می رسد که در جریان تفکری غالب در شهرستان دشتستان (به عنوان مثال) هم چنان سیاستگذاران ورزشی با تعریفی از ورزش همدل هستند که دوره اش سالهاست که گذشته؛ اما هنوز به حیات خود در کالبد ورزش شهرستان ادامه داده است. نویسنده به عنوان یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون ایران به عنوان تشکلی مردم نهاد که رسته تخصصی خویش را در حوزه حقوق شهروندی انتخاب نموده از همه سیاستگذاران در حوزه ورزش درخواست دارد که با تغییر در چشم انداز و دیدگاه خویش به درک ضرورت های جدید در حوزه ورزش نائل آیند. این ضرورت آن چنان با آینده سلامت شهروندان و تداوم انسجام اجتماعی بین شهروندان عجین شده که به زعم من ورزش را به امری استراتژیک و راهبردی برای توسعه کشور مبدل خواهد نمود.
همان گونه که در آموزش و پرورش به مثابه ی وسیع ترین میدانی که برای یک حکومت مهیا هست تا ایده های خود را در ذهن شهروندانش نهادینه نماید؛ برخوردی را با آیین ورزش مشاهده می کنیم که مانند برخورد با چیزی هست که انگار به فراموشی سپرده شده باشد. در نهادی ترین ساختار فرهنگی کشور متاسفانه بی تفاوتی نسبت به امر ورزش چنان هست که می تواند یک سرزمین را مبدل به سرزمین فراموش شدگان کند. از سیستم آموزشی در جامعه ایرانی هیچ توقع و انتظاری نمی رود که به تغییر در نظر و ایده خود در قبال آیین ورزش بپردازد، ازهمین رو پیشنهاد می دهم که هیئت های ورزشی در شهرستان در کنار ورزش قهرمانی، به ورزش شهروندی نیز توجه مبذول بدارند تا این امکان به دست داده شود حداقل یکی از تنها راه های حفظ اهمیت و درک ضرورت ورزش برای جامعه باز بماند و شاهد فراموش شدن این امکان حداقلی نباشیم. طرح بلندمتی که انجمن هامون پیشنهاد می دهد به این گونه هست که در سطح آماتور هر کدام از ورزش های مختلف، چنان تبلیغ و فضاسازی شود که از فضای سربسته استادیوم ها و ورزشگاه ها به فضای عمومی شهر ورود کند. یکی از ابزارهای این برنامه ریزی بلندمدت ورزش شهروندی استفاده از رسانه ها می باشد که در چارچوب از پیش تعیین شده ای، به ترویج آیین ورزش شهروندی در شهرستان پرداخته شود. فعالان ورزش حرفه ای، خود به درون شهر بیایند و ورزش حرفه ای خود را تبلیغ و ترویج دهند. نمونه این کار را انجمن هامون ایران به طور محدود در روز عید نیمه شعبان با حضور دوچرخه سواران حرفه ای دشتستانی (کسانی مانند مهدی دهقان و گروه دوچرخه سواری ایشان) در سطح شهر برازجان انجام داد. از همین جا نیز از همه فعالان ورزشی دیگر رشته ها دعوت می کنم که به درون شهر گام نهند و به تبلیغ رشته ورزشی خویش همت گمارند. از این طریق می توان ورزشکاران موفق دشتستانی را نیز به مردم معرفی کرد و امکانی را برای حفظ حرمت این ورزشکاران ارزشمند نیز مهیا آورد.
۱۷
فرهنگ و درونی سازی ورزش
مهدیه امیری
یک. وجود فضاهای ورزشی در هرشهر یا روستایی از حقوق شهروندی محسوب می گردد. انجام فعالیت های ورزشی برای هر شخص تاثیر مهمی بر سلامت جسمی وروانی وی دارد. متاسفانه در جامعه کنونی ما، ورزش دارای جایگاه بالایی نمی باشد که از جمله مهم ترین دلایل آن می توان به غالب نبودن دیدگاه ورزش در فرهنگ برخی شهروندان و حتا برخی مسیولین اشاره کرد. نقطه شروع فرهنگ سازی در این خصوص به مراکز فرهنگی و ورزشی برمی گردد. این مراکز با برجسته نمودن امر ورزش و اهمیت دادن به آن در زمینه های سلامت جسمی و روانی افراد می توانند افکار جامعه را تغییر دهند و برای درونی سازی اهمیت ورزش اقدام نمایند.
دو. به دلیل نبود فرهنگ و برخی چالش ها در خصوص متاثر بودن از نقش های تعریف شده ی جنسیتی، ورزش در بانوان با مشکلات عدیده ای روبه رو می باشد. پایین بودن فرهنگ در پذیرش ورزش بانوان باعث گردیده که این ورزشکاران با عدم خودباوری در فعالیت های ورزشی روبرو شوند و تمایلی برای شروع و یا ادامه دادن به طور حرفه ای در رشته های ورزشی از خود نشان ندهند. همچنین به دلیل عدم پذیرش و درک حضور زنان در فعالیت های ورزشی در برخی مسیولین، بالتبع برنامه های راهبردی و استراتژیکی نیز برای زنان در حوزه های مختلف ورزشی ارایه نمی گردد و ما همچنان شاهد عدم رشد زنان در حوزه های مختلف ورزشی می باشیم.
سه. به طور قطع می توان گفت که نیاز به ورزش و فعالیت در معلولین بیشتر از افراد سالم احساس می شود. چرا که ورزش عاملی است که معلولین را به سطح جامعه وارد می کند و در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی مشارکت می دهد. حضور در اجتماع ومنزوی نشدن معلولین یکی از اهدافی است که مسیولین در حوزه های ورزش باید به آن توجه داشته باشند. متاسفانه به دلیل عدم توجه به این قشر از شهروندان در برنامه های ورزشی، فضاهایی که متناسب با وضعیت معلولین باشد به طور اصولی در نظر گرفته نشده و این اقلیت ها همچنان در نبود فضاهای ورزشی متناسب با وضعیت خود به سر می برند.
چهار. انجمن هامون ایران در راستای ساخت گفتمانی منسجم و هماهنگ با فرهنگ و باورهای اصیل جامعه، در طی زمان فعالیت خود به مقوله ورزش اهمیت زیادی داده و در عصرانه ی فرهنگی به آسیب شناسی ورزش در دشتستان پرداخت. همچنین این انجمن در طی اقدامی نمادین در نیمه شعبان، با دعوت از دوچرخه سوارن جهت حضور در سطح شهر، گفتمان “شهر دوستدار دوچرخه” را به شهروندان معرفی نمود. درونی سازی ورزش در بین شهروندان توسط همین کارهای کوچک فرهنگی آغاز می گردد و درک و ضرورت وجود آن را به مسیولین و شهروندان متذکر می شود.
۱۸
در نبود رفاه و امنیت روحی و اقتصادی
تاملی بر وضعیت بیمه شدگان تامین اجتماعی در شهرستان دشتستان
مهدیه امیری
تامین اجتماعی یکی از ارکان جامعه ی “مدرن” می باشد که به مولفه ی “رفاه” پرداخته و بیشتر با هدف نقش آفرینی “بیمه” شکل گرفته است. هدف دولت از بیمه کردن افراد، پیشگیری از “فقر” و توسعه “عدالت اجتماعی” می باشد و بعضن افراد را جهت حفظ و حمایت از خود، مجبور به بیمه می کند. مطابق اصل ۲۹ قانون اساسی: “برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بی سرپرستی، درراه ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت های پزشکی به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایت های مالی فوق را برای یک یک افراد کشور فراهم نماید.” تامین اجتماعی یکی از بزرگترین سرمایه گذاران در بخش های مختلف اقتصادی است اما به جای توجه به تامین امنیت روانی و روحی بیمه شدگان به موارد و مسایل درون سازمانی خود مشغول می باشد و رفاه حال بیمه شدگان را نادیده می گیرد. در این گزارش جهت معرفی کیفیت حال بیمه شدگان تامین اجتماعی در شهرستان دشتستان به بیان مواردی از زبان آنها اشاره میکنم:
یک. برطبق شنیده های بدست آمده در شهرستان دشتستان حدود بیست وپنج هزار نفر، بیمه شده ی تامین اجتماعی می باشند. در این شهرستان برای این تعداد بیمه شده تنها یک درمانگاه و یک بیمارستان تک تخصصی زنان و زایمان در نظر گرفته شده که این امر، موجب نارضایتی شدید بیمه شدگان قرار گرفته است. یکی از بیمه شدگان تامین اجتماعی که به دلیل بیماری مزمن؛ ارتباط زیادی با نهادهای مرتبط با تامین اجتماعی دارد، در خصوص کمبود ارایه خدمات دهی این سازمان گفت: “تامین اجتماعی در کنار وزارت نفت، یکی از نهادهای پردرآمد و پولدار دولتی است؛ اما آن طور که می بینیم با توجه به وضعیت درآمدی مستقل خود و تعداد افرادی که حق البیمه به طور ماهیانه پرداخت می کنند، خدماتی به بیمه شدگان خود ارایه نمی دهد. در شهرستان دشتستان به لحاظ سخت افزاری و نرم افزاری خدمات تامین اجتماعی بسیار بسیار ناچیز است. شهرستانی با این بزرگی و داشتن چندین بخش، شهر و روستا و به عنوان بزرگترین شهرستان استان بوشهر، مردمانش شایسته ی چنین رفتاری از سوی تامین اجتماعی نیستند. دشتستان از لحاظ تامین اجتماعی تنها به یک درمانگاه ( کلینیک امام موسا کاظم) و یک بیمارستان مهر (زنان و زایمان) مجهز است.”
دو. تامین اجتماعی یکی از سرمایه دارترین سازمان ها می باشد ولی متاسفانه ساختمان درمانگاه امام موسا کاظم برازجان استیجاری می باشد و درصدی از هزینه های خود را بابت پرداخت کرایه بجای مصرف آن در بخش های خدماتی مصرف می کند. این ساختمان از لحاظ فیزیکی بسیار کوچک است به گونه ای که تعداد صندلی های آن نیز برای مراجعه کنندگان کافی نمی باشد و اغلب بیماران بدلیل کمبود فضا و کوچک بودن آن، ایستاده در سالن پذیرش و حیاط منتظر رسیدن نوبت خود می مانند. یکی از مراجعه کنندگان در خصوص فضای این درمانگاه گفت:” درمانگاه تامین اجتماعی هنوز تا هنوز نتوانسته خود را به داشتن یک ساختمان مستقل و پرامکانات مجهز کند؛ درمانگاه تامین اجتماعی با مشکلات بسیار زیادی دست و پنجه نرم می کند و همه ی این مشکلات به ضرر بیمه شوندگان تامین اجتماعی و مراجعه کنندگان آن می باشد. با توجه به اینکه بیمه شوندگان تامین اجتماعی بیشتر از اقشار کم درآمد و گروه های کارگری و گروه های کم توان شهری می باشد؛ متاسفانه نمی تواند پیشتیبان مطمئن و استواری برای آنها باشد. متاسفانه درمانگاه تامین اجتماعی (امام موسا کاظم)برازجان پس از چندماه مرتب تغییر مکان می دهد و بسیاری از مراجعه کندگان خود را سرگردان می کند.”
گفتنی است زمینی جهت ساخت درمانگاه تامین اجتماعی در ابتدای خیابان شهرک خریداری شده ولی تاکنون اقدامی جهت ساخت آن صورت نگرفته است. انتظار می رود با توجه به قولی که فرماندار دشتستان مبنی بر ساخت یک درمانگاه تخصصی و مجهز با تمام امکانات داده است؛ دست اندرکاران تامین اجتماعی استان بوشهر و شهرستان دشتستان نیز در این خصوص کمکی نمایند تا هزینه ای که از افراد بیمه شده گرفته می شود و برای کرایه ساختمان مصرف می گردد به طور صحیح جهت ساخت ساختمان هدایت شود.
سه. تامین اجتماعی همه قشرهای اجتماعی را در برابر خطرات شغلی و انسانی مورد حمایت قرار می دهد و به نوعی امنیت اقتصادی، روحی و روانی تمام اقشار در هر سطح _کم درآمد یا پر درآمد_ را تامین می کند. یکی از وظایف تامین اجتماعی، در زمینه ارایه خدمات درمانی به بیمه شدگان خود می باشد به نوعی که تمامی بیمه شدگان در هر سطح درآمدی بتوانند از این خدمات استفاده نمایند و از لحاظ روانی احساس امنیت کنند. متاسفانه ارایه خدمات درمانی در شهرستان دشتستان با نواقص و کمبودهای بسیار شدیدی روبرو می باشد و احساس امنیت روانی جهت درمان، به نوعی استرس جهت پذیرش شدن یا نشدن در بیماران تبدیل شده است. یکی از مراجعه کنندگان به درمانگاه در این خصوص گفت:” به دلیل کمبود پزشک عمومی در روز تنها تعداد کمی از بیماران پذیرش می شوند و این درمانگاه؛ برای شهرستانی با این وسعت، تنها سه پزشک عمومی دارد که برای این تعداد بیمه شده کافی نیست. ما ماهانه مبلغی را به تامین اجتماعی پرداخت می کنیم و بالتبع آن نیز انتظار ارایه خدمات داریم که تامین احتماعی دشتستان در کوچک ترین خدمات خود که پذیرش بیمار می باشد درمانده است چه برسد به باقی خدمات.” وی افزود:” به دلیل عدم پذیرش بارها به مطب های دکتر مراجعه کرده و هزینه های زیادی را بابت پذیرش، دارو، آزمایشگاه و… پرداخت کرده ام. من یک کارگر هستم اگر قرار باشد در هر بار مراجعه به درمانگاه با عدم پذیرش روبرو باشم پس اینجا بیمه بودن من و درمانگاه چه معنایی دارد؟”
یکی دیگر از مراجعه کنندگان به درمانگاه امام موسا کاظم بیان کرد:” درمانگاه؛ از تعداد پزشک کافی برخوردار نیست. به عنوان شخصی که مراجعه کننده مستقیم به درمانگاه هستم، دکترها زمانی معدودی را در درمانگاه به سر می برند، یا گاه تنها با یک تا دو پزشک اداره می شود که این خود باعث ناامیدی مراجعه کننده نیازمند به درمانگاه تامین اجتماعی می شود. در اکثر مواقع برای گرفتن دارو یا معاینه یی سطحی مثل سرماخوردگی و امثالهم با کاغذ چسب شده ی نوبت این شیف به اتمام رسیده است. مواجه می شوید!! آخر برای بیمه کننده یی که نزدیک به صدهزار تومان حق بیمه پرداخت می کند از طرف کارفرما و… باید با چنین خدماتی مفتضحانه یی رو به رو شود؟!” وی افزود:” به دلیل مراجعه زیاد به درمانگاه متوجه شده ام که هر پزشک عمومی در هر شیفت ۱۰۰نفر را پذیرش می کند. به دلیل تعداد کم پزشک، معاینه نیز به خوبی انجام نمی شود و چندین بیمار با هم وارد اتاق پزشک می شوند. زمانی هم که دلیل را می پرسیم به ما گفته می شود سازمان بوشهر پی گیری نمی کند و پزشک جدید وارد سیستم نمی کند.این وسط من بیمار ضربه می بینم.”
چهار. گفتنی است براساس صحبت هایی که با مراجعه کنندگان به درمانگاه صورت گرفت، تعدادی از مراجعه کنندگان از شهرهایی مانند کنارتخته، گناوه و روستاهای اطراف شهر برازجان بودند که از وضعیت خدمات دهی و پذیرش درمانگاه بسیار ناراضی بودند. یکی از این مراجعه کنندگان که از روستاهای اطراف براجان به این درمانگاه مراجعه کرده بود در خصوص مشکلات خود گفت:” درست است که درمانگاه به ما خدمات رایگان می دهد اما در قبال آن ما هزینه بیمه را ماهانه پرداخت می کنیم و انتظار داریم مسافت طولانی را که برای درمان طی می کنیم، حداقل پذیرش شویم. من بارها به درمانگاه مراجعه کرده ام به دلیل بعد مسافت اغلب به زمان جمع اوری دفترچه ها نمی رسم و می گویند زمان پذیرش تمام شده و باید به مطب مراجعه کنم و یا بدون مراجعه به دکتر به روستای خود برگردم. من برای آمدن به دکتر هزینه های زیادی را جهت کرایه پرداخت می کنم و انتظار دارم حداقل پزشک من را معاینه کند. این رفتار به دور از انسانیت است. من یک کشاورز هستم و پول زیادی ندارم که بابت کرایه بدهم و بعد ناامید برگردم.”
پنج. هدف نظام بیمه ای، حمایت از افراد بیمه شده و پیشگیری از فقر و افزایش عدالت اجتماعی می باشد اما گویا این عدم پذیرش بیماران و پرداخت هزینه های زیاد بدلیل مراجعه به مطب ها، فشار بسیار زیادی بر اقشار کم درآمد جامعه وارد می کند و کارایی معکوسی که افزایش فقر می باشد را نیز بدنبال داشته است. چراکه؛ هزینه هایی که افراد جهت تامین رفاه خود باید داشته باشند را، در مطب های دکتر صرف می نمایند و همزمان پرداخت ماهیانه خود، جهت پرداخت بیمه را نیز باید داشته باشند. همچنین اغلب مراجعه کنندگان به این درمانگاه جدای از افراد کم درآمد و روستاییان، سالمندان و بیماران خاص می باشند که این افراد جز اقلیت ها محسوب می شوند و در این درمانگاه نیز به معنای واقعی اقلیت هستند چرا که به دلیل مشکلات خاص خود اغلب توانایی مراجعه به درمانگاه در صبح را ندارند و در صورت مراجعه به دلیل دیر رسیدن با عدم پذیرش روبرو می شوند. یکی از بیماران خاص در خصوص این مشکل گفت:” من صبح باید دارو مصرف کنم و بعد از دارو باید استراحت داشته باشم و از آنجایی که قبل از ساعت هفت و نیم صبح دفترچه ها جمع آوری می شود و بدلیل هجمه ی زیاد مراجعه بیماران به درمانگاه نوبت پذیرش به خود آنها نمی رسد چه برسد به من مریض که توانایی صبح زود آمدن را ندارم.”
یکی دیگر از بیمه شده تامین اجتماعی در خصوص وضعیت سالمندان گفت:” به عنوان مراجعه کننده بارها با سالمندان مواجه شده ام از ساعت های اول صبح یا ساعت های سه بعداز ظهر برای نوبت دهی در تامین اجتماعی به انتظار نشسته اند تا برای ساعت های بعدی نوبت دریافت کنند. به عنوان یک مراجعه کننده از خدمات بسیار ضعیف و گاه مسخره و مشمئزکننده ی تامین اجتماعی در شهر برازجان بسیار ناراحت هستم؛ که مرد یا زن کهنسالی را بدون خدمات دهی روانه ی منزل می کند. واقعن از فرماندار محترم؛ ریاست تامین اجتماعی استان بوشهر و شهرستان دشتستان تقاضا دارم به وضعیت اسف بار خدمات رسانی درمانگاه تامین اجتماعی رسیدگی کنند.”
شش. بخش دندانپزشکی این درمانگاه نیز در روز تنها ۱۵مریض را پذیرش می کند و تنها یک دندانپزشک دارد. جهت پذیرش، بیماران صبح زود پشت درهای بسته درمانگاه می مانند و دفترچه ها را جمع آوری می کنند. گفتنی است بیمارانی که معاینه می شوند اگر نیاز به جرم گیری یا پرکردن دندان داشته باشند باید نام خود را به همراه شماره تماس یادداشت کنند تا برای یک هفته آینده با انها تماس گرفته شود. یکی از مراجعه کنندگان در خصوص مشکلات دندانپزشکی گفت:” من چندین بار به درمانگاه مراجعه کرده ام ولی موفق به پذیرش نشده ام اما همسر من که یک بار پذیرش شده، برای نوبت دهی با مشکلات زیادی روبرو بوده و مجبور شده که صبح بسیار زود به درمانگاه مراجعه کند و پشت درهای بسته، به انتظار جمع آوری دفترچه نشسته است. جالب اینجاست که بیماران خود دفترچه ها را جمع آوری و نوبت دهی می کنند. بعد از معاینه هم به همسرم گفته شده که باید به مطب مراجعه کند چون امکانات لازم در درمانگاه برای عصب کشی و گرفتن عکس وجود ندارد.” وی افزود:” خانواده ما ماهانه مبلغ زیادی را به تامین اجتماعی پرداخت می کند ولی خدماتی در برابر آن به ما داده نمی شود که بتوان از آنها استفاده کرد. برای یک بیماری ساده هم باید به مطب مراجعه کنیم.”
هفت. یکی دیگر از بخش های این درمانگاه داروخانه می باشد که صف بسیار شلوغ و طولانی دارد. برحسب تحقیقات و پرسش هایی که از مراجعه کنندگان به درمانگاه شد، مشخص گردید که داروخانه این درمانگاه تنها جوابگوی بیماری های ساده از قبیل سرماخوردگی و …می باشد و نیاز بیماران داخلی، اطفال، زنان و بیماران خاص راتامین نمی کند. یکی از افرادی که در صف دارو ایستاده بود در خصوص داروخانه درمانگاه تامین اجتماعی گفت:” در داروخانه تامین اجتماعی هیچ داروی خارجی یافت نمی شود و داروی ایرانی برخی از بیماری های اعصاب و روان؛ کلیه و کبد و ….. هم در تامین اجتماعی نیست. در صورتی که در شهرهای بزرگ تر؛ با تاییدیه دارو، حتا اگر خارجی هم باشد در اختیار شخص مراجعه کننده تحت پوشش تامین اجتماعی قرار می گیرد. متاسفانه چنین سامان دهی در سطح شهرستان دشتستان وجود ندارد و تنها برخی از داروهای ایرانی به طور سهمیه بندی شده در اختیار بیماران قرار داده می شود و در برخی مواقع نیز تامین اجتماعی مثل داروهای انسولین ان پی اچ را نمی توانند در اختیار فرد بیمار تحت پوشش تامین اجتماعی قرار دهد.”
این فرد که به دیابت نوع یک مبتلا بود، ادامه داد:” پزشک معالجم برای من داروی خارجی نوشته، چون هزینه ی دارو بسیار گران است از داروخانه های آزاد نمی توانم تهیه کنم؛ اما در شیراز و … با تاییدیه دارو از تامین اجتماعی می توانم داروی مورد نیاز بیماری ام که ساخت خارج هم هست با تخفیف ۸۰ درصد بدست بیاورم در صورتی که در برازجان از چنین خدماتی بی بهره ام.”
هشت. یکی از بیماران که شخص جوانی بود گفت:”نوبت دهی آزمایشگاه تامین اجتماعی بسیار متراکم است و با فاصله ی سه تا چهار و پنج روزه نوبت نصیبت می شود؛ واقعن برای کسانی که بیماری مزمن دارند، مرقوم به صرفه به لحاظ زمانی نیست. با چنین خدمات ضعیف درمانی، آزمایشگاهی و رفاهی تامین اجتماعی، بیماران تحت پوشش تامین اجتماعی هزینه های زیادی متقبل می شوند.”
یکی دیگر از بیماران در خصوص آزمایشگاه برای تکمیل صحبت های شخص جوان اضافه کرد:” برای آزماش به آزمایشگاه مراجعه کرده ام ولی هیچ کدام از آزمایش ها را انجام نمی دهند و مجبور هستم به آزمایشگاه های خصوص مراجعه کنم که بسیار گران هستند.”
نه. نبود فضای درمانی مناسب نه تنها باعث افزایش استرس و ناامیدی در بیماران می شود بلکه میزان اعتماد بیمه شده گان را نیز نسبت به بیمه های تامین اجتماعی پایین می آورد. لذا از آنجایی که یکی از اهداف تامین اجتماعی افزایش رفاه حال بیمه شدگان می باشد و احترام به حقوق آنها یکی از اصول راهبردی در پیشبرد اهداف تامین اجتماعی جهت جذب بیشتر بیمه شونده گان هست، سازمان تامین اجتماعی در برازجان می تواند با تاسیس شعبه دوم درمانگاه تامین اجتماعی یا شبانه روزی کردن همین درمانگاه امام موسا کاظم در ساختمانی مجهزتر و با امکانات کامل تری موجبات رضایت بیمه شده گان را فراهم سازد.
ده. یکی از اصول تامین اجتماعی سهیم بودن جامعه در درآمدهای عمومی می باشد تا اندازه ای که عدالت اجتماعی بین افراد جامعه برقرار شود. بیمه های تامین اجتماعی شامل مجموعه ای از اقدامات می باشد که جهت حفاظت از شهروندان در نظر گرفته شده است. یکی از حوزه های حفاظتی از حق شهروندان در زمینه سلامت می باشد که گاهی این حوزه با مشکلات زیادی روبرو می باشد و جهت برآورده شدن نیازهای شهروندان و بیمه شدگان کارآیی لازم را ندارد. به طور مثال بیمارستان تک تخصصی زنان و زایمان برازجان که مراجعه کننده ی بسیار زیادی دارد دارای امکانات تخصصی نیست. این بیمارستان بر اساس ظرفیت ده سال گذشته طراحی شده و در حال حاضر نیاز مراجعه کنندگان را برطرف نمی سازد. بر اساس گفت و گوهایی که با تعدادی از مراجعه کنندگان این بیمارستان شد آنها معتقد بودند که فضای ساختمان و تعداد پرسنل و پرستاران جوابگوی تعداد بیماران نیست.
یازده. بخش زنان و زایمان بیمارستان مهر تنها ۲۵ تخت برای بیماران خود دارد درحالی که روزانه به طور معمول بین ۳۰ تا ۳۲ نفر پذیرش می شوند و به طورنرمال تمامی تختها همواره در اختیار بیماران می باشد. تعدادی از بیماران نیز بر روی صندلی ها پذیرش می شوند و تخت برای آنها وجود ندارد و برای رفتن به اتاق عمل باید به مدت ۴ یا ۵ ساعت قبل از آن، بر روی صندلی ها منتظر بمانند و رگ گیری و سرم دهی شوند.
یکی از همراهان مریض در خصوص امکانات بیمارستان مهر گفت:” تعداد تخت ها برای بیماران کافی نیست و مریض ما بر روی صندلی رگ گیری شده و بعد از چند ساعت به اتاق عمل رفت. من شاهد این هستم که برای همراهان بیماران هم تخت نیست و همراه باید روی زمین یا صندلی های معمولی بخوابند در حالی که باید صندلی تا شو برای همراه کنار تخت ها گذاشته شود.”
یکی از بیماران بستری شده در این بیمارستان اعتراض های زیادی از کمبود و فضای آن داشت و از نبود امکانات این بیمارستان گفت:” من ۳ روز است در این بیمارستان بستری می باشم. در هر اتاق ۵تخت قرار دارد و فضا به اندازه ای کوچک هست که جا برای تخت نوزدام نیست، چه برسد به همراه من که برای خوابیدن مشکلات زیادی دارد.” وی افزود:”به دلیل کمبود پرستار بعد از بیرون آمدن از اتاق عمل، حدود دو ساعت زمان برد تا پرستار فرصت کرد به داد من برسد. تعداد دستشویی هم برای بیماران بسیارکم هست.”
دوازده. گفتنی است این بیمارستان تنها یک اتاق عمل دارد و پزشکان به طور همزمان دو بیمار را عمل می کنند و اگر بیمار اورژانسی نیز باشد، سه بیمار را به اتاق عمل می برند. روزانه بین یک تا ۱۵ نفر در این اتاق عمل می شوند و این کار حجم عفونت را برای بیماران بالا می برد؛ چرا که نیروی خدماتی فرصت نظافت را ندارد و بلافاصله بعد از عمل سه بیمار دیگر به اتاق وارد می شوند. موجود نبود تخت های ریکاوری از دیگر کمبودهای اتاق عمل می باشد.
سیزده. نکته قابل توجه دیگر این است که تنها یک نیروی خدماتی در این بیمارستان خدمت می کند و علاوه بر ضربه بدنی که بر این نیرو وارد می شود به تمامی وظایف خود نیز نمی رسد و بعضن مشاهده می شود که همراهان بیماران تخت را تمییز می کنند که به دلیل نداشتن دستکش احتمال انتشار آلودگی وجود داد.
چهارده. از مشکلات دیگر این بیمارستان نبود n.a.c.u ویژه نوزادان می باشد که مورد اعتراض بسیاری از مراجعه کنندگان بود. یکی از مراجعه کنندگان در این خصوص گفت:” کودک من دارای مشکل بسیار شدیدی شده و به دلیل نبود n.a.c.u مجبور به انتقال کودکم به بیمارستان بوشهر می باشم که شاید در آنجا هم مانند بیمارستان شیراز به دلیل شلوغی و نبود تخت خالی پذیرش نشود. در نهایت مجبور هستم کودکم را به بیمارستان خصوصی ببرم که هزینه بسیار بالایی دارد. در اینجا بیمه دردی از من دوا نمی کند.”
پانزده. هتل مادر؛ اسم اتاقی که در این بیمارستان جلب توجه می کند. بعد از وارد شدن در این اتاق بافضای بسیار کوچکی مواجه می شوی که تنها یک عدد تخت در آن برای شیردهی مادران به نوزادان وجود دارد و به دلیل نبود فضای مناسب برای استراحت همراهان، بعضن دیده می شود که همراهان در این اتاق موکت شده، استراحت می کنند و این امر احتمال عفونت در مادارن تازه عمل شده را بالا می برد.
مادری که در این اتاق مشغول شیردهی به نوزاد خود بود در خصوص کمبودهای این اتاق گفت:” من بعد از عمل باید دوش بگیرم در صورتی که حمامی در این اتاق وجود ندارد. به طور معمول باید هتل مادر مانند دیگر بیمارستان های تخصصی زنان در شهرهای دیگر دو تا سه اتاق و با تعدادی حمام و دستشویی باشد. در صورتی که در این اتاق دستشویی هم وجود ندارد و من روزانه باید چندین بار مسافت این اتاق تا بخش را برای رفتن به دستشویی طی کنم.”
شانزده. بخش درمانگاه این بیمارستان تک تخصصی نیز جالب توجه بود. پزشکان از ساعت هشت و نیم صبح لغایت ده به معاینه بیمارن می پردازند و بیماران از ساعت شش و نیم تا هشت پذیرش می شوند. در طول یک الی دوساعت معاینه، تعداد قابل توجه ای پذیرش می شوند و چندین بیمار همزمان به اتاق پزشک وارد می شوند.
هفده. تامین سلامت یکی از اولویت های مطرح در سیاست گذاری دولت می باشد و تامین و ارتقای آن به یک کنش دو طرفه بین دولت و مردم تبدیل شده است. سلامت یکی از ارکان اصلی دولت رفاه می باشد و مهیا بودن حوزه های مختلف جهت افزایش اعتماد و سلامت شهروندان از نکاتی است که نباید نادیده و کوچک شمرده شود.
۱۹
نبود سینما؛ آسیبی جدی در برازجان
مهدیه امیری
امروزه رفتن به سینما به امری بسیار عادی تبدیل شده و افراد به صورت انفرادی، خانوادگی و یا دوستانه برای پر کردن بخشی از زندگی خود به سینما می روند. سینما؛ مکانی که برای تفریح سالم جامعه در کنار دیگر مکان های تفریحی در نظر گرفته شده است. ولی متاسفانه در شهر برازجان به دلیل نبود سینما این نوع تفریح و پر کردن اوقات فراغت به دور از ذهن پنداشته می شود. شهر برازجان با جمعیتی بالغ بر صدو بیست هزار نفر؛ متاسفانه فاقد سینما می باشد. این در حالی است که سینما یکی از مواردی است که در آن به مقوله ی فرهنگ بسار تاکید دارد و اندیشه ها و افکار مردم به سوی دستاوردهای هنری بر روی پرده سینما سوق داده می شود و این امر سبب رشد فرهنگ در جامعه می گردد. داریوش غریب زاده؛ مستندساز بوشهری در خصوص نبود سینما در برازجان می گوید:” من نمی توانم تصور کنم شهری وجود داشته باشد و در آن سینمایی نباشد. اصلن برای من قابل تصور نیست! باید توجه داشت که هر جا که یک جامعه را از یک اتفاق فرهنگی محروم کنیم در قبال آن باید منتظر آن باشیم که آن جامعه به نوعی دچار آسیب شود. اگر ما سینما درست نکنیم باید زندان درست کنیم، باید کانون اصلاح و تربیت درست کنیم و باید پلیس را گسترش دهیم. اگر کتابخانه احداث نکنیم باید به جای آن ساختمان هایی برای جلوگیری از آسیب های اجتماعی احداث کنیم و این یک امر بدیهی است البته هم از لحاظ فرهنگی و هم آموزشی و هم مسایل اقتصادی. واقعن برای من تاسف بار است که برازجان با این پیشینه تاریخی و فرهنگی در حال حاضر سینما نداشته باشد. برای من عجیب هست.”
در حال حاضر؛ نبود حتا یک سینما در شهری با قدمت و پیشینه تاریخی برازجان به معضلی بسیار جدی تبدیل شده و بعد از سینما تربیت که تعطیل شد دیگر در شهر برازجان سالن سینمایی دایر نگردید. در کتاب “تاریخ سینمای بوشهر” نوشته حمید موذنی مهمترین دلایل تعطیلی سینما تربیت؛ دومین سینمای برازجان را تغییر پست عبدالکریم دانش پژوه؛ مسئول امور سمعی و بصری سینما می داند و در کنار آن به مواردی مانند راه اندازی و ایجاد ویدئو کلوپ فیلم در شهر برازجان، راه یابی و ورود ماهواره و ویدئو در خانه های شهروندان برازجانی، کم شدن استقبال مردم از سینما و… اشاره کرده است. وجود سینما می تواند تاثیرات بسیار زیادی در پر کردن اوقات فراغت جوانان و خانواده ها ایجاد کند و نبود سینما در هر جایی می تواند یکی از عواملی باشد که فضا را برای تکثیر فیلم های غیر مجاز سینمایی که خلاف قانون و مقررات است، آماده کند و اگر فضایی برای اکران فیلمهای سینمایی وجود داشته باشد، در کاهش این امر نیز تاثیرگذار خواهد بود. شهرام سلیمی؛ سرپرست انجمن سینمای جوان برازجان در خصوص نبود سینما در برازجان گفت:” متاسفانه بعد از سینما تربیت که در برازجان تعطیل گردیده، دیگر سینمایی در برازجان راه اندازی نشد. هرچند که در دوره ای قرار بود خود دولت اقدام به راه اندازی سینما کند و پیشنهادهایی داده شد ولی مسئولین شهرستان و استان پی گیری نکردند و بعد از مدتی از دستور کار دولت خارج گردید. البته ما تلاش هم کردیم و تا تهران هم برای پیگیری کار رفتیم اما اعلام شد که دیگر چنین مصوبه ای وجود ندارد.”
سینما؛ یکی از رسانه های پرمخاطبی می باشد که اکثر جوانان تمایل به آن دارند و یکی از پایه های فرهنگی هر شهر محسوب می گردد. سینما دارای کارکردهای بسیار متفاوتی می باشد که یکی از کارکردهای آن ایجاد روحیه شوق و نشاط در نسل جوان است. زمانی که جوانان مکان خاصی جهت گذراندن اوقات فراغت خود نداشته باشند خواه نا خواه به تفریح های نا مناسب روی می آورند و همین امر می تواند زمینه ساز افزایش آسیب های اجتماعی باشد. نبود سینما باعث شده تا جوانان که عمدتن از معضل بزرگی به نام سینما رنج می برند به پرسه زدن در خیابانها روی بیاورند. جوانان شهر برازجان،بدلیل نبود مکان های تفریحی در شهر، احساس سردرگمی و نبود شور و نشاط بسیار زیادی دارند و به نوعی می توان گفت شاداب بودن و داشتن روحیه در بین جوانان به دلیل نبود مکان های تفریحی سالم از بین رفته و به نوعی دچار سرخورگی شده اند.
غریب زاده در خصوص تاثیر سرگرم کننده سینما در بین جوانان برازجان گفت:” بدون شک سینما در سرگرم کردن جوانان بسیار تاثیر دارد. مردم وقتی به سینما می روند و فیلم می بینند و در این یک ساعت و نیم خود را به کسانی که روی پرده سینما هستند می سپارند، از نطر روحی و روانی تاثیرهای بسیار زیادی بر روحیه آنها می گذارد. مردم ما بسیار افسرده و عبوس هستند چون در فیلم های تلویزیونی بار غم بسیار زیاد است. مسئولین برازجان باید تفریحات شادی آفرین و بی خطر برای خانواده ها ایجاد کنند. برازجان بسیار محروم است. چرا باید اینگونه باشد. مسئولین چه تعریقی برای مسئولیت خود انجام داده اند. نمی شود که همیشه غم و غصه به مردم انتقال داد. سینما یکی از مکان هایی است که غم را از جامعه کم می کند. جامعه ای که سینما و مکان های تفریحی ندارد، مریض می شود، نمی تواند کار کند، مبتلا می شود، جامعه ای که لبخند نداشته باشد بیمار است.”
این مستند ساز در ادامه افزود:”سینما در این بخش می تواند به مردم دشتستان کمک کند. متاسفانه این منطقه از نطر اجتماعی بسیار آسیب پذیر است و برازجان به خاطر محرومیت هایی که دارد، مستحق هر خبر نادرستی نیست و باید اخبار فرهنگی و هنری از آن بیرون بیاید. اگر برازجان سینما داشت، از لحاظ فرهنگی بسیار بالاتر می رفت. امیدوارم مسئولین خود را از مردم جدا احساس نکنند و دغدغه ی آنها را داشته باشند و به فکر ارتقای فرهنگی مرم باشند و با تاسیس سینما این امکان تحقق یابد. من بر این نکته تاکید می کنم که دراسلام اندوه یکی از گناهان بزرگ می باشد و مکروه است. اسلام دین نشاط می باشد. چرا در جامعه ما غم بسیار زیاد است. اگر مسئولین حرمتی برای هنرمندان قایل هستند، به حرف آنها گوش کنند. چرا که؛ این قشر آنتن های جامعه هستند و من مستندساز اعلام می کنم که باید یک فکری به حال مردم دشتستان کنند و به آنها با تاسیس سینما امید و شادی دهند. من به عنوان کسی که فیلم مستند کار می کند آنقدر به دنبال آن نیستم که سینما باید حتمن رسالتی داشته باشد و کار خاصی انجام دهد. نه، دست از شعارها برداریم و خواهشن به شکل ساده ای از سینما تعریف کنیم و سینما تنها برای سرگرمی خانواده ها باشد، همین. نیازی نیست که با سینما انسان ساز باشیم. دست از این شعارها برداریم. فیلمهایی که از نظر اخلاقی مشکلی ندارند و شادی و لبخند بر لبان مردم بگذارد، همین کافی است. در برازجان یک سینما بگذارید که در آن بچه ها بروند و کلاه قرمزی ببینند و خنده کنند. همین، متاسفانه ما شعارهایمان بزرگ و عجیب است ولی در عمل می بینیم که سینما نداریم. ما با سیستم باید دنیا را متحول کنیم، این کار را کنیم، آن کار ار کنیم. اصلن نیازی به این کارها نیست. سینما باید باشد تنها به خاطر اینکه خانواده ها آنجا بروند و تفریح کنند و خستگی خود را رفع نمایند.”
بعد از بوشهر، برازجان دومین شهر در استان بود که دارای سینما شد. در این شهر دو سینما به نام های “محمدیان” و “سینما تاتر ایران” که بعدها به نام “تربیت” تغییر نام داد، راه اندازی گردید و تا سال ۱۳۷۴ به نمایش فیلم پرداخت. این سالن در حال حاضر شرایط سینما بودن را ندارد. نبود صندلی، ظاهر بد ورودی ساختمان، خرابی دستگاه آپارات و نبود هزینه جهت تعمیر آن و… از جمله دلایلی می باشد که سینما تربیت شرایط یک سینمای مجهز مانند گذشته که به پخش فیلم می پرداخت را ندارد. این سالن در حال حاضر در اختیار آموزش و پرورش می باشد و به عنوان سالن جلسات این اداره از آن استفاده می کند.
بعد از تعطیلی سینما تربیت، برازجان دیگر سالن سینمایی که در آن به پخش فیلم بپردازد را در کارنامه خود ندید. هرچند که تعدادی سینما سه بعدی و پنج بعدی توسط بخش خصوصی در برازجان راه اندازی گردیده اما، این سالن ها صرفن جهت هیجان می باشد و کارکردی که سینما دارد را نمی توان از آنها انتظار داشت. به تازگی در دولت جدید، زمزمه هایی دال بر تاسیس سینما در برازجان به گوش رسیده و قرار بر آن است که سومین سینمای برازجان شروع به کار کند.
شهرام سلیمی در خصوص صحت و سقم این موضوع گفت:” معاونت امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قصد دارد که در ۳۰شهر کشور، سالن سینما را تجهیز کند و قطعن اولویت با جاهای است که سینما ندارند ولی سالن آن آماده باشد. چراکه؛ در حال حاضر برای احداث ساختمان جدید دولت مجوز صادر نمی کند و تنها قصد تجهیز سالن ها را دارد. از این ۳۰ سالن یکی به برازجان اختصاص داده شده است. از آنجایی که سالن سینمای جوان هم زیرنظر وزارت امور سینمایی می باشد، این موضوع به انجمن محول گردیده و قرار شده است که سالن اجتماعات آن هم از لحاظ سخت افزاری و هم نرم افزاری به سینمای شهر تبدیل شود.”
سرپرست انجمن سینمای جوان برازجان افزود:” قرار است که کارهای اولیه از قبیل احداث اتاق فرمان و… از لحاظ ظاهری و فیزیکی اماده شود و بعد از آن سازمان امور سینمایی برای تجهیز سالن اقدام نماید. همچنین قرار بر آن گذاشته شده که دستگاه آپارات نصب نشود و سیستم ویدئو پروژکشن فول اچ دی نصب شود. این سیستم در اکثر سالن های سینمای کشور استفاده می شود. بنا بر قراردادی که تنظیم شده این سینما، فیلمهایی که همزمان با تهران اکران می شود را در دو سانس در بعداز ظهر ها پحش می نماید. اعتبار در نظر گرفته شده برای آن ۱۴۰میلیون می باشد که ۴۰میلیون آن را فرمانداری دشتستان متقبل شده و مابقی بر عهده امور سینمایی می باشد. اگر تا آخر مردادماه اعتبار به ما داده شود ظرف دوماه فضا را آماده می کنیم.”
مسئولین شهر برازجان باید توجه داشته باشند که سینما از لحاظ اقتصادی زمانی می تواند درآمدزایی داشته باشد که در کنار آن خلاقیت هایی نیز جهت جذب تماشاگران موجود باشد. تاسیس سینما در شهر برازجان، صرف تاسیس و فعالیت آن در خوشبینانه ترین حالت به مدت چندین سال، نمی تواند از لحاظ اقتصادی درآمدزایی داشته باشد و باید منتظر تعطیلی و مجددن بدون سینما شدن شهر بود. فعالیت مداوم سینما در برازجان زمانی می تواند تحقق یابد که پردیس سینمایی در شهر راه اندازی گردد و در کنار سینما، کلاس های آموزشی، کافی شاپ، گیم نت، رستوران و … نیز وجود داشته باشد. شهرام سلیمی در خصوص پردیس سینما در برازجان گفت:” به دلیل افزایش رو به رشد ماهواره و اینترنت، مردم دیگر وقتشان را صرف سینما نمی کنند و باید یک پردیس راه اندازی کنیم تا جوابگو باشد. باید در کنار سالن سینما یک سری واحدهایی احداث شود و اگر بتوانیم پردیس راه اندازی کنیم، سینما جواب می دهد. اگر امکانات به ما داده شود، فضای مناسب جهت پردیس کردن سینما موجود می باشد و می شود کارهای فرهنگی بسیار زیادی انجام داد. این پیشنهاد هم داده شده ولی باید نهادهای خصوصی یا خود دولت این کار را انجام دهد ولی فعلن باید سینما را راه اندازی کنیم و در آینده منتظر این پیشنهاد از سوی نهادهای دولتی و خصوصی می مانیم. هرچند که متاسفاته در این شهر کسانی که وضع مالی خوب دارند، نمی مانند و کسانی که فکر خوب دارند، پول ندارند. ولی باید منتظر بود.”
۲۰
درنگی بر آسیب های ورزش بانوان در برازجان
مهدیه امیری
می گویند ورزش؛ جدای از تغذیه مناسب، یکی از مواردی است که رابطه مستقیم با سلامت افراد دارد و باعث افزایش امید و نشاط در زندگی می شود. وجود فضاهای ورزشی در هرشهر یا روستایی از حقوق شهروندی محسوب می گردد. متاسفانه در شهر برازجان ورزش دارای جایگاه بالایی نمی باشد که از جمله مهم ترین دلایل آن می توان به غالب نبودن دیدگاه ورزش در فرهنگ برخی شهروندان و حتا برخی مسیولین و نبود فصای مناسب جهت انجام فعالیت های ورزشی اشاره کرد. یکی از بانوان ورزشکار در برازجان که تمایلی به گفتن نام خود نداشت نظر خود را در خصوص ورزش بانوان اینگونه بیان کرد:” برای پیشگیری و مقابله با آسیب هایی که ورزش بانوان را تهدید می کند؛ باید به ایجاد بستر لازم با توسعه جاذبه ها و امکانات لازم برای همگانی کردن ورزش در بین بانوان اقدام نمود. حال با چنین شرایطی چه کسانی باید به فکر افتاده و وارد صحنه عمل در حوزه ورزش بانوان ایران زمین گردند که شهرستان دشتستان نیز بالتبع آن بهره مند گردد. برای برشمردن خلاها، آسیب ها و کمبودهای جامعه ورزش باید چند گامی به عقب آمده و از میدان فاصله گرفته تا بتوانیم جامع تر و ریشه ای معایب و مشکلات این حوزه سازنده و تاثیرگذار را بخوبی ببینیم.”
ورزش در بانوان برازجانی با مشکلات عدیده ای روبه رو می باشد. پایین بودن فرهنگ در پذیرش ورزش بانوان نه تنها در برازجان بلکه در سراسر کشور باعث گردیده که این ورزشکاران با عدم خودباوری در فعالیت های ورزشی روبرو شوند و تمایلی برای شروع و یا ادامه دادن به طور حرفه ای در رشته های ورزشی از خود نشان ندهند. نادر آزاده؛ رییس هیات شنا و واترپلو شهرستان دشتستان در خصوص مشکلات ورزش بانوان در برازجان گفت:” مشکلات و تنگناها در حوزه ورزش بانوان از سایر مولفه های فعالیتی بانوان مستثنا نیست. نگاه کلی به تحرکات اجتماعی بانوان طی دهه های اخیر از بعضی باورها و اعتقادات سنتی بوده و ورزش نیز با توجه به شرایط خاص خود با حساسیت بیشتر جزیی از این زنجیره است. نگاه محدود به بانوان، عدم خودباوری به توانمندیهای خویش در بانوان، جدی نگرفتن ورزش بانوان توسط هیات ها، عدم برنامه ریزی محوری برای نیل به اهداف قهرمانی وهمگانی در حوزه بانوان، وجود موانع سخت افزاری نظیر اماکن اختصاصی و امکانات و ضعف جدی بانوان در جذب اسپانسرهای بخش خصوصی از چالش های قابل تامل ورزش بانوان در برازجان است.”
بانوی فعال ورزشی که بسیار از وضعیت موجود در سازمان ورزش و جوانان شهرستان دشتستان ابراز نارضایتی می نمود و برای آینده ورزش برازجان بسیار متاثر بود، به مشکلات زیادی در عرصه ی ورزش بانوان برازجانی اشاره نمود و با ناراحتی گفت:”متاسفانه بدنه فعلی اداره تربیت بدنی دشتستان جهت فعالیت بانوان از سلامت لازم برخوردار نمی باشد و این امر به عملکرد در این حوزه بسیار آسیب زده است. در تربیت ورزشکاران به ویژه بانوان توجه به رویکردهای اخلاقی و پهلوانی و تربیت توسعه روابط اجتماعی توجهی نمی گردد؛ چرا که متصدیان در راستای حساس سازی مربیان اقدامی ننموده و نمی نمایند، عدم وجود فضاهای تخصصی ویژه بانوان در رشته های گوناگون یکی دیگر از معضلات پیش روی ورزش دشتستان می باشد که توجه به رویکردهای سنتی یاد شده در بالا خود بیشتر آسیب زننده بوده است، گاهن مشاهده می شود که در گزینش مربیان چه در بخش آقایان و چه در بخش بانوان فاکتورهای الزامی اخلاقی و اجتماعی که سازنده ترین فاکتورها در مسیر تعالی انسانی بعنوان شاخص ترین هدف ورزش لحاظ نمی گردد که گاهن شاهد آسیب های جدی از این بحث هم بوده ایم و نبود سیستم انضباطی دقیقی که حاکم بر مجموعه باشد تا به موقع بتواند با داشتن ضمانت اجرایی لازم وارد عمل شده و با افراد متخلف برخورد نماید دیگر خلاء بزرگ این مجموعه می باشد.”
وی در خصوص مدیریت و کارکنان سازمان ورزش و جوانان شهرستان دشتستان اینگونه نظر داد:”متاسفانه در ورزش، کار مدیر و کارکنان اداره می بایست بعنوان بازوهای هیئت ورزشی دوشادوش آنان بوده و همراه و همگام با آنان باشند و بعنوان یک پل تعامل ساز با فضای دارای پتانسیل کمک به بدنه ورزش باشند مانند سایر ادارات دولتی، بخش صنعت و … که متاسفانه در سال های اخیر ضمن عدم همراهی دوشادوش در عمل، گاهن شاهد سنگ اندازی ها و تقابل های بی اساس برخی افراد آن مجموعه نیز بوده ایم. همچنین متاسفانه متد مدیریتی ایام اخیر جایگاه ورزش و امدادرسانی به این حوزه را در میان سایر نهادها، ادارات و بخش های خصوصی نیز تنزل داده است. نمی توانیم این نکته را بپذیریم که تمامی کمبودها و خلاها و بحران های عمیق ایام اخیر نشات گرفته از بحران اقتصادی می باشد؛ چرا که ورزشکاران ما با همین شرایط اقتصادی نیز میدان را ترک نکرده اند. می پذیریم که این موضوع تاثیر منفی بسیار داشته اما همه نیز عدم وجود اعتبار لازم نمی باشد. نبود درایت های مدیریتی و مدیریت قوی متاسفانه عامل دلسردی ها و بی انگیزگی های بسیار بوده است که نباید با مسایل اقتصادی آن را پوشش داد و توجیه نمود. اعتماد سازی جهت جذب ورزشکاران زن در میان خانواده ها و معرفی عملی مجموعه های ورزشی بعنوان مامنی امن برای فعالیت و رشد ورزشکاران زن جوان بازتاب رفتارهای مدیریتی مدیران و کارکنان اداره ورزش و جوانان می باشد که متاسفانه بسیار نادیده انگاشته می شود. نبود پست رسمی و سازمانی امور بانوان در اداره ورزش و جوانان که بتواند با حضور فردی قوی و چالش گر در این سمت مدافع حقوق حقه این حوزه باشد خود بزرگترین خلا و کمبود اثرگذار بوده است. در ورزش از مدیران سطح پایین استفاده شده که باعث تعطیلی برخی باشگاه ها، بی انگیزگی ورزشکاران و کنار کشیدن مریبان باتحربه وموفق شهرستان که در سطوح بالای ملی فعالیت داشتند، شده است. تبعیض گرایی در غالب رشته ها در مرکز استان و مرکز محوری در اتخاذ تصمیمات دیگر عامل آسیب زننده بوده و هست که بالتبع با سکوت و عدم توجه دست اندر کاران شهرستان روز بروز پررنگ تر گردیده و می شود. لازم بذکر است که که اساس مشکلات ورزش دشتستان چه در حوزه بانوان و آقایان نبود مدیران خبره وصادق و دلسوز می باشد که با وجود دوگانه گویی افراد این حوزه و نبود صداقت یکدلی و وحدت بیش از پیش آسیب بر جای گذاشت است. اگر تا یکسال دیگر با همین فضا کج دارو مریض بخواهیم طریق امور نماییم باید از هم اکنون آمادگی ختم ورزش دشتستان را داشته باشیم.”
وی در خصوص خوابگاه ویژه بانوان گفت:” نبود خوابگاهی ویژه بانوان در راستای تشکیل اردوها و برگزاری و میزبانی مسابقات خود بیش از پیش موجبات سختی کار و توسعه این حوزه در رشته های فعال و مدعی را فراهم نموده که از سویی به دلیل نبود چنین فضایی هزینه های اعزام بالا را بر دوش این بخش تحمیل می نماید و در عین حال امکان رشد همه جانبه را فراهم نمی آورد. اداره تربیت بدنی دشتستان استانداردترین سالن و تنها خوابگاه در اختیار خود را که در دل فضای ساختمان این اداره قرار گرفته است علی رغم آنکه سالانه در اختیار بخش خصوصی قرار می گیرد اما با رفتارهای سلیقه ای و محدود کردن بانوان در استفاده از آن و اعمال قدرت بر بخش خصوصی متاسفانه این اندک داشته را نیز از بانوان محروم می دارند. ”
فاطمه سُروری؛ مربی بدمینتون، رییس هیئت کوهنوردی و سرپرست تیم فوتسال بانوان دشتستان در خصوص مشکلات در ورزش بانوان برازجانی گفت:”عدم توجه مسئولین و دست اندرکاران به ورزش بانوان، فقر فرهنگی حاکم بر شهرستان، سو مدیریت و عدم وجود منابع مالی لازم ازجمله مشکلات مطرح شده در ورزش بانوان برازجان می باشد.”
زبیده علیپور؛مربی تنیس روی میز و نایب رییس هیئت تنیس دشتستان مهم ترین مشکلات ورزش بانوان در برازجان را اهمیت ندادن مسئولین به ورزش بانوان، استفاده کردن از مربیانی که کارت مربیگری ندارند، استفاده کردن از سالن های ورزشی در ساعات نامناسب برای خانم ها عنوان کرد و افزود:” به خاطر محدودیتی که زنان در جامعه دارند در عرصه ورزش نیز دارای نقش ضعیف وکمرنگی می باشند. به طور مثال بانوان دوچرخه سوار و اسکیت باز در فضای محدود تمرین دارند و در سطح شهر برازجان اجازه تمرین و مسابقه ندارند.”
وی افزود:” بین مسئولین و بانوان ورزشکار ارتباط ضعیفی وجود دارد و این مساله سبب گردیده مشکلات ورزش بانوان به طور کلی برطرف نگردد.”
برخی علاقمندان به ورزش، خصوصن زنان به دلیل نبود فرهنگ و برخی چالش ها در خصوص متاثر بودن از نقش های تعریف شده ی جنسیتی که در جامعه وجود دارد به عرصه ی ورزش وارد نمی شوند. نادر آزاده فعال ورزشی در خصوص نگاه های جنسیتی در ورزش برازجان گفت:” هرکس نگاه جنسیتی را در مشکلات بانوان انکار کند، خورشید را هم می تواند انکار کند ولی باید تغییر این نگاه کل اجتماع کار فرهنگی کنند. برای تغییر نباید واهمه داشت. اگر گرفتار نگاه های محدود باشیم و بخواهیم برخلاف دانسته ها و اعتقاداتمان همرنگ جماعت باشیم گرفتار نگاه جنسیتی خواهیم شد. زنان اجتماع باید در نهایت عفت و پاکدامنی و توجه به حریم خانواده این حصارجنسیتی را بردارند و فعالیت های ورزشی خود را گسترش دهند. در جامعه سالم باید همه همگام با هم برای نیل به توسعه پایدار فرهنگی گام بردارند. توسعه و ارتقا توانمندیهای زنان باید تبدیل به باور شود تا مشمول سرمایه گذاری های توسعه ای شود.”
بانوی فعال ورزشی که نخواست نامش گفته شود، در خصوص نگاه های جنسیتی در برازجان بیان کرد:”کلیت ورزش ایران بسیار تحت تاثیر جنسیت، قالب ها و کلیشه های تعریف شده گاهن غلط فرهنگی و اجتماعی به این قشر بوده و هست. این اولین گام آسیب زننده در مسیر توسعه می باشدکه خب بالتبع چنین رویکردی تشویق و ترغیب خانواده ها را در گرایش به سوی ورزش در آقایان بیش از بانوان صورت می پذیرد. در شهرستان دشتستان با رویکردهای فرهنگی سنتی متاسفانه چندین برابر این فرآیند تاثیرگذار بوده است. حال چه کسانی مسئول تغییر این رویکردهای غلط از بستر جامعه می باشند بی شک در مسیر تغییر جریان های فرهنگی به یک جهاد جمعی، اداری و مردمی نیاز است که بستر سازی این جهاد البته در چارچوب موازین اسلامی برعهده مسئولین ادارات مرتبط با ورزش و مسایل فرهنگی که در راس آنها ابتداعن اداره ورزش و جوانان و در مراتب بعدی آموزش و پرورش، شهرداری، فرهنگ و ارشاد اسلامی و … می باشد. حال چقدر تاکنون تلاش عینی واقعی و عملی داشته اند خود جای بررسی دارد.”
فاطمه سروری نگاه های جنسیتی در دشتستان را یکی از بزرگترین علل کمرنگ شدن حضور بانوان در فعالیت های ورزشی عنوان کرد و افزود:”جدی نگرفتن ورزش بانوان در خانواده های برازجانی و تبعیض فاحشی که بین فرزند پسر و دختر مخصوصن در زمینه ورزش قایل می باشند؛ مشکل اساسی ما است.”
به نظر نگارنده در کنار این موارد؛ به این نکته نیز می توان اشاره نمود که نقطه شروع فرهنگ سازی و تغییر دادن نگاه های جنسیتی در خصوص ورزش بانوان که بزرگترین آسیب در این حوزه می باشد به مراکز فرهنگی و ورزشی برمی گردد. این مراکز با برجسته نمودن امر ورزش و اهمیت دادن به آن در زمینه های سلامت جسمی و روانی افراد می توانند افکار جامعه را تغییر دهند و برای درونی سازی اهمیت ورزش اقدام نمایند. زمانی که نگاه های جنسیتی در خصوص ورزش بانوان تغییر نماید در آن زمان می توان امید داشت که ورزش های همگانی در شهر برازجان نیز توسعه یابد و تمامی افراد به سلامت روحی و روانی خود توجه نمایند. نادر آزاده در خصوص چرایی عدم گسترش ورزش های همگانی در سطح بانوان برازجانی گفت:” این بخش جزیی از توسعه فرهنگی است که نهادهای مختلف از دولتی و غیردولتی باید برای نهادینه کردن فرهنگ زندگی اجتماعی گام عملی بردارند. احساس امنیت اجتماعی در خانواده ها بصورت اساسی آسیب دیده است و خانواده ها با توجه به اعتقادات خویش ناگزیر به اعمال محدودیت جدی برای بانوان هستند و این می طلبد برای احساس امنیت همه اجتماع نگاه آسیب شناسانه و کارشناسی نموده و آن را عملیاتی کنند. اگر قصد گسترش همگانی ورزش بانوان را داریم اولین نیاز به فرهنگ سازی و دوم نیاز به امنیت داریم به نحوی که زنان از حضور در اجتماع احساس امنیت کنند.”
ورزش بانوان در این سال های جاری در برخی رشته ها، نسبت به گذشته موفقیت های زیادی داشته ولی با توجه به این، همچنان شرایط و امکانات برای بانوان برازجانی مهیا نشده و زنان علاقمند به ورزش در برازجان به دلیل نبود امکانات مناسب در تنگنا می باشد و اعتباراتی را که باید دریافت نمایند؛ در اختیار آنها قرار داده نمی شود و مورد حمایت از جانب مسئولین و اسپانسرها قرار نمی گیرند. بانوی فعال ورزشکار در این خصوص گفت:”متاسفانه از آنچه که حوزه ورزش مصرف کنندگی و هزینه برداری آن گاهن به نسبت درآمدزایی در سطح بالاتری قرار دارد و بحران های اقتصادی جامعه، بخش خصوصی و صنعت را نیز به این حوزه بی توجه نموده است. اعتبارات دولتی اندک نیز در مقابل هزینه کردهای هیئت های ورزشی بسیار ناچیز می باشد که همان نیز در تقسیم و توزیع آن همیشه حوزه آقایان در اولویت و مرکز توجه قرار دارد.”
نادر آزاده نیز در این زمینه، اینگونه نظر داد:” من معتقدم تامین زیرساخت ها بایستی برای کسب عناوین باشد نه پاداش کسب افتخار. برای ورزش چه در حوزه آقایان و چه در حوزه بانوان در حال حاضر تزریق اعتبار حمایتی مهمتر از سخت افزاری است. مشکل اماکن را می توان با برنامه حل کرد ولی وقتی در بحران اقتصادی خانواده ها، اعتبار ناچیز برای فعالیت هیات ها وجود ندارد شرایط سختی پیش خواهد آمد. توزیع غیرکارشناسی اعتبارات ورزش نیز بر این امر مزید علت شده است.”
به دلیل عدم پذیرش و درک حضور زنان در فعالیت های ورزشی در برخی مسیولین، بالتبع برنامه های راهبردی و استراتژیکی نیز برای زنان در حوزه های مختلف ورزشی ارایه نمی گردد و ما همچنان شاهد عدم رشد زنان در حوزه های مختلف ورزشی می باشیم و با پیش رفتن این مساله با این دید تنگ نظرانه در شهر برازجان؛ متاسفانه باید شاهد آن باشیم که برخی زنان ورزشکار برازجانی در چند سال آینده به دلیل مرتفع نشدن مشکلات آنها، زمین ورزش را می بوسند و کنار می روند.