کسی که غسل تعمید می کند، یعنی شایستگی اخلاقی لازم را بدست می آورد تضمین می شود و اعتماد و اعتباری کسب می کند که می تواند در هر زمینه ای موفق باشد…
کسی که نیت رفتن به کربلا می کند، گناهانش بخشیده می شود هرچند به اندازه برگ تمامی درختان جهان باشد و اگر در راه کربلا جان بسپارد، شهید است و جایگاهش در بهشت…
کسی که به مکه رود و حاجی شود، گذشته اش فراموش می شود و همچون طفل معصومی مجدداً متولد می شود و چنان موقعیت اجتماعی شامخی کسب می کند که فلانی می شود حاج آقا فلان، مسئول کاروان زیارتی مشهد و قم و جمکران و…
براستی جایگاه دین اکنون در جامعه ما کجاست؟ چه تصوری از دین و خدا داریم؟
می توان گفت مردم جامعه ما، در ارتباط با دین حداقل چند دسته هستند: عده ای هستند که متعصبانه و و بنا به عادت از دین دفاع می کنند. شناخت چندانی از دین ندارند، دین آن ها موروثی است. عده ای از این گروه چون افکار سیاسی دارند، دینی هم هستند و دین در راستای سیاستشان است. این ها کسانی هستند که در حوزه سیاست سمت و سوی خاصی دارند و چنانچه سیاستمداران از آن ها مطالبه ای کنند، بی درنگ می پذیرند بدون اینکه تفکر چندانی راجع به آن کنند. آن ها چنان به دین خود وفادارند که هر مطالبه ای از سوی سیاستمداران را در راستای احکام الهی و خواست خداوندی می دانند و با کلام، جهت گیری می کنند. از این منظر و تنها با در نظر گرفتن این تعداد افراد، جامعه ایران جامعه ای توده ای است.
عده ای تنها از دین انتقاد می کنند و همه چیز را زیر سؤال می برند و به جدایی دین از سیاست قائل هستند. آن ها معمولاً قانع نمی شوند، قابلیت بحث منطقی ندارند و تنها نفی می کنند.
گروه سومی نیز به نظر می رسد وجود دارد که از افرادی تشکیل شده که نسبت به این مسائل بی تفاوت هستند یا حداقل اینگونه تظاهر می کنند. بسیاری اوقات این ساده ترین راه برای بدون دغدغه زندگی کردن است. بی تفاوتی و بی توجهی و گذران زندگی بدون فکر کردن به مسائلی که ممکن است تمام زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
گروه چهارم کسانی هستند که آگاهانه از دین دفاع می کنند یا آن را رد می کنند. این گروه متشکل از افراد اهل مطالعه و اهل تفکری هستند که به آنچه دارند می اندیشند و اعتقاد آن ها نه از سر اجبار یا موروثی بلکه از روی اندیشه است؛ چه این اعتقاد خداباوری و دین گرایی باشد و چه نفی آن.
اگرچه ما نسل جدیدی هستیم که ۳۰ سال گذشته را تجربه نکرده ایم اما به نظر می رسد چنین تقسیم بندی در آن زمان کار راحتی نبود. به نظر می رسد در سال های اخیر روند جامعه به سمت غیر دینی شدن حرکت کرده و از حال و احوال گذشته تاریخی دینی ایران در حال فاصله گرفتن هستیم. در گذشته برادری و خواهری در بین مردم، بر مبنای اعتقاداتی بود که اکثر افراد جامعه را منسجم می کرد. چنانچه یکی از مؤمنان به مشکلات مالی برمی خورد، دیگر مؤمنان بدون هیچ عذر و منّتی و تنها بر مبنای « من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له اضعافاً کثیره » هرآنچه می توانستند برای رفع مشکل انجام دادند. و اصولاً بر همین مبنا بود که بجز معدودی بانک های دولتی، فضای جامعه پر از مؤسسه های قرض الحسنه بود…
آن زمان رئیس و مرئوس تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند. دارا و ندار چندان تفاوت ظاهری نمی کردند. بخصوص در سال هایی که ایران در جنگ به سر می برد، یکپارچگی و حس مسئولیت پذیری در میان مردم به گونه ای بود که هر کدام به نوبه خود و در توان خویش، خدمت رسانی می کرد. بزرگان سیاسی و مدیران با مردم و در کنار مردم بودند و دین مایه افتخار و آبرو. مردم همه چیز خود را مدیون دین می دانستند و دین بود که به مدیران و رؤسا می گفت مبادا میان شما و مردم حجابی باشد…
اما امروزه دین دستاویزی شده است تا عده ای به قدرت برسند، از دنیا بهره ای ببرند و دیگران را به چالش بکشند… در این زمینه مطلب جالبی وجود دارد که در ادامه بحث می شود.
چند مدت پیش از سوی بنیاد شهید مرکزی شیراز تحقیقی انجام شده بود و نتیجه تحقیق این بود که هر کس از بنیاد شهید بیشتر امکانات گرفته است، ناراضی تر است. آن ها نسبت به این قضیه معترض بودند و می گفتند که اگر آن ها ناراضی هستند، ما هم به آن ها امکانات ندهیم بهتر است. در مورد این قضیه بحث زیادی صورت گرفته بود که ریشه این قضیه از کجاست؟
در جلسه ای پیرامون این مطلب، یکی از معاونین بنیاد شهید صحبت جالبی کرد که قابل توجه است:
او گفت زمانی که من به بنیاد شهید آمدم یک ژیان دسته ۵ داشتم که از سر و صدای آن همه می فهمیدند من آمده ام؛ اما الان زانتیا سوار می شوم. آن زمان خانه نداشتم، در اتاقی اجاره ای در جنوب شهر زندگی می کردم اما اکنون خانه ۳ طبقه ساخته ام. هیچ کدام از شما آقایان که در جلسه هستید نمی توانید به من ایراد بگیرید، زیرا روز اول وضعیت شما از من بدتر بود و اکنون از من خیلی بهتر است…
زمانی که من چنان امکاناتی دارم واضح است جانبازی که جبهه رفته و شیمیایی شده در رنج و عذاب است و خانواده او هم رنج می کشند. زمانی که مشکلات دارد و امکانات رفاهی می خواهد به سراغ من که مسئول هستم می آید؛ باید پیش من دست بر سینه بایستد و من مدام سؤال بپرسم که فرم ها را پر کرده ای؟ حکم کمیسیون چه شد؟ و… . در چنین شرایطی معلوم است که برآشفته می شود. معلوم است که از نحوه برخورد من ناراحت می شود. چراکه او دیده است من کجا بودم و چه جایگاهی داشتم و اکنون به اینجا رسیده ام…
تفسیر ماجرای فوق بر عهده خواننده قرار می گیرد، اما آیا واقعیت جامعه امروز چنین نیست؟
وقتی که اینچنین باشد، عده ای از مردم از دین دست می کشند و می گویند دین ابزار دست کسانی قرار گرفته است که فقط از آن استفاده می کنند و اگر دین این است، نبود آن بهتر از بودنش است…
شاید این تنها یک بُعد قضیه در سطح ساختاری و کلان باشد که عده ای از دین گریزان شده اند. از سوی دیگر آیا مردم در سطح خُرد و فردی از دین سوءاستفاده نمی کنند؟
از جمله مواردی که وبر در مورد ممنوعیت های باپتیست ها در روابط تجاری مطرح می کند، دریافت بهره بالاتر از نرخ قانونی، جمع کردن ثروت بدون گردش، تجمل پرستی و… است. به نظر می رسد در بازار تجاری و روابط اقتصادی بین مردم در جامعه ما، دین و نام خدا به ابزاری در جهت فروش کالا و سود بیشتر تبدیل شده است که فروشندگان تلاش می کنند از این طریق خریداران را قانع کنند که اولاً کالای آن ها باکیفیت است و ثانیاً آن ها انسان های شریف و قابل اعتمادی هستند که دروغ گویی در میان آن ها جایگاهی ندارد.
یعنی همان اطمینان خاطری که با غسل تعمید و از طریق عضویت در انجمن های برادری پروتستان پس از تحقیق درباره درستکاری افراد به آن ها اعطا می گردید، در جامعه ما فقط با نام دین و خدا به آسانی بدست می آید. اگرچه آن ها معتقد بودند که صداقت بهترین سیاست در بازرگانی و بازار اقتصادی است، در جامعه ما استفاده از دین بهترین سیاست در بازار است.
بنظر می رسد هنوز در جامعه ما نسبت به دین تفکرات قالبی وجود دارد که نوع رفتار مردم و مخصوصاً دینداران را جهت می بخشد. این بحث یادآور داستان صحابه ای از اصحاب امام صادق (ع) شد که به پاکی و زهد شهرت داشت اما زمزمه های ناخوشایندی هم در مورد او شنیده می شد که گهگاه دست به دزدی می زند. روزی امام برای آگاهی از صحت نقل قول ها، او را دنبال کردند و دیدند که وی در مسیر بازار چندین کالا و مواد غذایی بدون اجازه برداشت و سپس به محله فقرا رفت و در آن ها تقسیم کرد. وقتی شخص با اعتراض امام صادق (ع) مواجه شد، گفت: مگر در قرآن نخوانده اید که هر کس بدی کند، تنها یک بدی در نامه اعمالش نوشته می شود؛ اما هرکس نیکی کند، خدا آن نیکی را ده برابر می کند و حتی مضاعف و غیرقابل شمارش می گرداند… پس نیکی من بیش از گناه من است… اینگونه تفسیر به رأی ها در میان مردم هنوز بسیار رایج است. اکنون نیز این تصور وجود دارد که چون همیشه در توبه باز است و خدا بخشنده است، افراد می توانند دست به هر کاری بزنند. در اینچنین مواردی تکلیف حق الناس چیست؟ جایگاه نارضایتی آن ها کجاست؟
بُعد دیگر دین و جامعه به وضعیت و نگرش جوانان به دین باز می گردد. گروهی که معمولاً جزو دسته سوم هستند و بی تفاوت از کنار دین می گذرند و یا اینکه آن را انکار می کنند. از منظر جوانی که در جامعه امروزه با دیگر جوانان در ارتباط و کنش روزمره قرار دارد، می توان متوجه شد که بسیاری از ارزش ها به ضد ارزش و بسیاری اعتقادات به بی اعتقادی بدل شده است. امروزه دین پاسخگو و تعیین کننده بسیاری سؤالات و یا حد و مرزها نیست و نمی توان بسیاری از جوانان امروزی را با دستورات الهی قانع کرد. بسیاری از مشاهدات و روابط اجتماعی نویسنده حاکی از این است که در بسیاری از روابطِ جوانان، دین و دستورات دینی مدنظر نیستند و حتی در روابط بین دختران و پسران معمولاً توجهی به احکام دینی نمی شود و مسائل امروز جوانان جامعه بالاخص با وجود رسانه ها و جهانی شدن و ارتباطات فراملی، تحت تأثیر مجاری دیگری است.
اگر زمانی نماز نخواندن و روزه نگرفتن مایه سرشکستگی و سرافکندگی بود و آنکه روزه نمی گرفت خجل بود و در گوشه ای به تنهایی روزه خواری می کرد تا مبادا دیگری او را ببیند… امروزه روزه داران معذب هستند و باید در گوشه ای بایستند تا روزه خواری دیگران را نبینند…
چنانچه از زاویه دیگری پیرامون وضعیت دین در جامعه بنگریم، نوع نگاهی است که به نام دین در رابطه با سرمایه داری و فعالیت اقتصادی رواج دارد. همانطور که وبر اشاره می کند، نوع نگاه خاص برخی مکاتب پروتستان به مقوله کار، وظیفه ای در قبال خداوند بود که به شکل گیری روحیه سرمایه داری در کنار سایر عوامل کمک کرد. مسئله این است که چرا در نگاه ما، سرمایه داری مفهومی مذموم است و نگاه چندان مثبتی به سرمایه دار وجود ندارد. جایگاه دین در تبیین این مسئله چیست؟
آیا برای ترویج فرهنگ کار و فعالیت در کشورمان باید انقلابی در تعریف دوباره مفاهیم صورت گیرد، آیا نگاه دینی و اجتماعی که به مقوله کار و فعالیت در کشور ما وجود دارد، نگاهی است که جامعه را به سوی ثروت اندوزی و کار مداوم تشویق می کند؟ شاید بتوان با نگاهی موشکافانه به لایه های پنهان فرهنگمان با تأسف ابراز نمود که در تمام ادوار تاریخی و حتی در حال حاضر نگاه مثبتی به صاحبان زر و سرمایه وجود نداشته و ندارد، شاید اینگونه در اذهان تلقین شده است که، کسی صاحب زر و مکنت نخواهد گشت؛ مگر اینکه از حق دیگری استفاده نموده باشد، و بدیهی است که این نوع نگاه و افکاری مشابه با آن جامعه ای مبتنی بر ثروت را شکل نخواهد داد. وجود افکاری در ارتباط با قناعت در استفاده از متاع دنیوی و بهره گیری از مال دنیا به قدر کفایت نیز همواره مزید بر علت بوده است. غالباً در فرهنگ ما کسانی از طرف افکار عمومی مورد تحسین و تمجید واقع شده اند که از مال دنیا بسیار کم بر خوردار بوده و در عوض توشه ای برای آخرت بر گزیده اند. هر چه یک انسان از مال دنیا کمتر بهره مند باشد، در سرای دیگر در مقام پاسخگویی سربلند تر است. یا وقتی این تفکر وجود دارد که هر گاه بنده ای در این دنیا به لحاظ فقر در مضیقه به سر می برد، در صورت اطاعت خدا، در آخرت از اجر و مزد فراوان برخوردار خواهد بود- و این گونه زیستن، ارزش محسوب می گردد- چگونه می توان جامعه ای مبتنی بر رفاه و سرمایه را شاهد بود؟
همانطور که اشاره شد، وبر مدعی است که پیشگامان نظم اقتصادی جدید، تازه به دوران رسیده هایی بودند که می خواستند با اشراف های فئودال و بازرگانان به مقابله بر خیزند و نیرویی که به مبارزه آنها قدرت می بخشید؛ تعبیر جدیدی از دین بود که به آنها می آموخت که تحصیل ثروت را نه فقط یک حرفه، بلکه یک وظیفه دینی تلقی کنند. این مفهوم جدید به بورژوازی آموزش یافته ولی ضعیف انتظام بخشید؛ قوای آن ها را افزایش داد و هاله ای از تقدس در اطراف مقاصد مورد نظرشان گستراند.
شاید در رد اندیشه فوق چنین بیان شود که فرهنگ و ادبیات موجود اسلامی مملؤ از تعابیری است که بر فرهنگ کار و فعالیت تأکید می کند، مثلاً تعابیر بلندی چون این مضامین که: هر کس در راه تأمین معاش خانواده جان خود را از دست دهد، شهید محسوب می گردد، یا اینکه هیچ عملی در نزد خداوند از کسب روزی حلال برای خانواده ارزشمند تر نیست و تعابیری از این دست؛ ولی ذکر دو نکته حائز اهمیت می باشد: اول آنکه در هیچ کدام از این تعابیر که بسیار بر آن تأکید می شود، از کسب ثروت سخنی به میان نیامده و تولید ثروت امری ممدوح شمرده نشده است و فقط به کسب روزی و معاش برای خانواده تأکید شده و برای آن ثواب بی نهایت در نظر گرفته شده است، و دوم اینکه اگر تعابیری در زمینه تولید ثروت وجود دارد- که با توجه به کامل بودن دین اسلام حتما وجود دارد- به آن اشاره ای نمی گردد و بر آن پافشاری نمی شود و بیشتر کار برای آخرت و آن هم از طریق عبادت خداوند مورد تأکید قرار می گیرد. در صورتی که اگر کار و تلاش عبادت محسوب می شود- که واقعاً نیز اینگونه است- پس باید کار مداوم و تولید ثروت عمومی نیز مورد تمجید و تحسین واقع شود؛ در حالی که به نظر می رسد جمع آوری ثروت در افکار عمومی مورد نکوهش است، چرا که کسی که از مال دنیا بیشتر بهره مند است، نسبت به پاسخگویی در سرای ابدی از موقعیت دشوارتری برخوردار است؛ چرا که باید نسبت به مقدار مال و ثروت خویش و نحوه جمع آوری آن پاسخگو باشد و از این کار در تعابیر دینی به سختی یاد شده است. شاید دوباره این مسئله مطرح شود که در اسلام داشتن ثروت مذموم نیست، ولی اولاً باید حلال باشد و ثانیاً دلبستگی به مال دنیا وجود نداشته باشد، ولی باز هم به نظر می رسد که در جامعه ما با وجود معانی بلند دین اسلام و فرهنگ تشیع، بر مفاهیمی چون زهد و پرهیز از دنیا بیشتر و بیشتر تأکید می شود.
وبر مدعی است که از نظر یک کالونیست، حرفه وضعیتی نیست که فرد در آن به دنیا می آید؛ بلکه فعالیتی مناسب و بسیار حساب شده است که فرد برای خود بر می گزیند و با احساس مسئولیت شرعی آن را دنبال می کند. فعالیت اقتصادی که زمانی خطری برای روح تلقی می شد، پس از تعمید در آب های شفابخش ولی یخ زده الهیات کالوینیستی، قداستی تازه می یابد و حتی مورد اعتماد و اطمینان دیگران قرار می گیرد. کار فقط یک وسیله امرار معاش نیست؛ بلکه هدفی معنوی است.
در فرهنگ ما باید به کار چنان قداستی بخشیده شود، که تمام زندگی ما را تحت الشعاع قرار داده و به مفهومی بسیار متعالی بدل گردد و شخص از اینکه عمر خود را در جهت کار و فعالیت و کسب ثروت برای خود، خانواده و جامعه خویش قرار می دهد، بر خود ببالد، نه اینکه افتخارش این باشد که ثروتی نیندوخته و سبکبال و بدون هراس از پاسخگویی دنیای فانی را وداع می گوید.
بحث دیگری که در فرهنگ ما بسیار بر آن تأکید می گردد؛ کسب روزی حلال است. بر اذهان عامه چنین نقش بسته که اگر روزی حلال بدست آورید و از طریق مشروع کسب ثروت نمایید؛ هیچگاه پولی اندوخته نمی گردد که ثروتی شکل گیرد. آری چون همیشه ساختارها در کشور ما به گونه ای بوده که زمینه مناسب برای کسب ثروت از طریق مشروع وجود نداشته، و تفاوت بین غنی و فقیر بسیار بوده و فرصت ها به طور مساوی تقسیم نگردیده است؛ پس شکل گیری چنین تفکری زیاد دور از ذهن نیست. باید در کاهش فاصله طبقاتی از طریق ایجاد راهکارهای مناسب کوششی دو چندان گردد و ثروت عمومی در راه غنی سازی قشر محروم صرف شود؛ آنگاه می توان در جامعه ای با ساختارهای مناسب، به توزیع عادلانه ثروت و رفاه عمومی اندیشید. و آنچه بیش از همه ضروری به نظر می رسد، سرمایه گذاری بر مفاهیمی مانند صداقت و درستکاری است که مبنای سیاست اقتصادی باپتیست ها هم بود.
نکته دیگری که وبر هم به آن اشاره می کند و جامعه ما نیز امروزه به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کند، این است که توده مردم – مخصوصاً نسل های قبل – معتقدند که وقتی قرار است پس از چند صباحی زندگی در این دیر فانی آن را ترک کنیم، پس دیگر حرص و طمع برای مال دنیا برای چیست. وقتی عاقبت همه ما باید در حفره ای تنگ و تاریک و با یک کفن، زندگی و لذایذش را ترک گوییم، پس برای چه و با کدام بینش به جمع آوری مال و ثروت بپردازیم. اینها و صدها جمله دیگر که همه در تأیید هم ذکر شده اند، جامعه را از حرکت به سمت توسعه و رفاه برای عام دور می کند؛ چرا که فرد آنقدر برای این دنیا به کار و کوشش می پردازد که او را برای زندگی خود و خانواده اش کفایت باشد و نه بیشتر، و خود را با هزاران دلیل که فکر می کند پشتوانه دینی دارد مورد حمایت قرار می دهد، که این خود جای بسی تأمل و ارائه راه حل هایی جهت مقابله با آن دارد و ممکن است مخالفت توده های مردم را با خود به همراه داشته باشد. ولی اگر خود دین در این امر به ارائه راه حل بپردازد و بر روی موضوعاتی تأکید ورزد که سرمایه داری را امری مشروع و دارای توجیه دینی می دانند؛ بهتر می توان با موضوع کنار آمد؛ هر چند این موضوع زمان زیادی را می خواهد و شهامت زیادی را در حوزه دین و امور فرهنگی می طلبد.
فاطمه شفیعی؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی