علی میرسپاسی در کتاب اخلاق در حوزه عمومی خود،در تبیین و تشریح وضعیت دفع و حل مصایب و مشکلاتی که جامعه مدنی با آنها دست و پنجه نرم میکند،معتقد است که در جوامع و کشورهای در حال توسعه امور و مسائلی که نیازمند بررسی ها و تحقیقات مفصل و پیچیده هستند،به سادگی جلوه داده میشوند و با این ابزار سهل پنداشتن مشکلات،به حل و رفع مسائل فائق می آیند.به تبع چنین ترفندی است که آسیبها و مسائل زیانبار کماکان حضور دارند و با دیدگاههای ساده انگارانه و نیز دستورهایی که موقتی و به سهولت قابل انجام اند،از حیات مان رخت برنمیبندد.با همه اینها در ادامه نظر و ارزیابی فوق،می توان از روی دیگر شیوه انجام و حل امور روزمره پرده برداشت.به بیانی دیگر،عکس ساده نشان دادن مشکلات و مسائل دشوار و پیچیده نیز در جامعه ما صادق است و آن عبارتست از:غیرقابل هضم،غیر قابل حل و پیچیده متجلی شدن امور و اقدماتی است که به آسانی قابل حل و دفع شدن هستند.در حقیقت تضادی شگفت انگیز در عرصه اندیشه رتق و فتق پدیده ها و مشکلات جاری زندگی مشاهده میشود.
تعداد زیادی از جمله هایی که ما به طور متداول در گفتارهایمان به کار میبندیم گویای واقعیتیست که به وضوح دشوار تلقی شدن معضلات آسان و براحتی قابل حل را نزد ما آشکار میکند.به این عبارات دقت کنیم:قضیه یا مسئله به این سادگی ها نیست!قضیه یا ماجرا خیلی پیچیده تر از اینهاست!این جمله بارها بر زبان افراد جامعه ما جاری شده است.عبارتهایی شبیه یا معادل اینها بیانگر این اندیشه هستند که اگر مسائل و مشکلاتی وجود دارند که نیازمند تفکر یا چاره جویی باشند،اصولاً قابل رفع و حل نیستند و بطرزی سخت جلوه داده میشوند که مشخص و معلوم نیست چگونه و تا چه زمانی مشکلات باید غیر قابل انجام و حل باقی بمانند؟به سخنی ساده تر معنای این نیستها این است که اگر مسئله ای ایجاد شد و نیاز به اندیشیدن درباره آنها و در نتیجه پیدا کردن فرمول یا راه حل یا مسیری داشت، لازم یا ضروری نیست در موردشان تفکر کنیم و به دستگاه فکری و فرمول یابی مان فشار غیر قابل تحملی وارد آوریم.بلکه بهتر و مفیدتر و کم هزینه تر آن است که بگذاریم امور به روال سابق خود تا آینده ای نامعلوم یا تا اطلاع ثانوی پیش روند.در واقع این نوع گفتار ها از سیستم فکری بر می خیزد که چهارچوب اندیشه و عقلانیت قوی در آن به چشم نمیخورد.در حالیکه در جهان امروز کمتر مسئله ای یافت میشود که به مدد علم و فن آوری غیر قابل حل رها شده باشد.
یک واژه دیگر نیز بر زبانهایمان ساریست و برایمان آشناست و تاییدی بر اثبات پیچیده و سخت ساختن انجام امور و مشکلات سهل:نمیدونم!این کلمه هنگام گفتگو و سخن گفتن با دیگران درباره گرفتاریهایشان بسیار شنیده و دیده ایم.نمیدونم لفظیست سلبی.با این تعریف که صحیح است که مشکل و بحرانی برای من حادث شده است ولی قادر به اندیشیدن درباره چرایی آن و در پی یافتن فرمول و محاسبه ای برای رفع و درمانش نیستم و در نتیجه موضوع حل ناشده یا غیر قابل دفع باقی خواهد ماند…
تحلیل و ارزیابی فوق موید نبود نظام عقلانی در کلیه سطوح و لایه های جامعه نیست و نخواهد بود.بلکه این نقد درصدد آن است که نشان دهد،در بین افراد و گروهها وطبقات جامعه و همچنین در اغلب ر اه حلها ودرمانهایمان آسیبها و مشکلاتمان عقلانی و خردورزانه اندیشیدن سازمانیزه و نهادینه نشده است.بر همین مبنا توانا در انجام امور و مصائب زندگی مان نیستیم.مگر آنکه به دانش و عقلانی تفکر کردن متکی باشیم.