الف: تراژدی سیزیف و آن چه که به گرفتاری ابدی برای اش محکوم شد، به زعم اسناد و مدارک این کتاب، روایت تاریخ نود ساله سینمای بوشهر است. روایت تاریخی ای که همواره سبکی تحمل ناپذیر هستی خود را بر دوش کسان نیک می دیده و تا آنجا پیش می رفته که امکان باز آمدن اش هیچ نبوده، اما به ناگاه، درغلتیدن و به حضیض در آمدن، سرنوشت تکراری ای برای این بار بوده که خود را بر آن تحمیل می کرده است. گویا افسانه ی سیزیف خود را چنان بازتولید می کرده است که حتا در هستی امر مدرنی چون سینما هم خود را بازآفرینی می کند.
ب: کتاب ” تاریخ سینمای بوشهر، گفتارهایی درباب چیستی سینما” اثر نویسنده و منتقد فرهنگی؛ حمید موذنی ست که در سال ۸۹ به همت انتشارات شروع(بوشهر) در هفتصد صفحه به نگارش درآمده است. کتابی که به گونه ای در حوزه مردم نگاری هنر و تاریخ شفاهی امر سینما، قرار می گیرد و با گردآوری اسناد، خاطرات، تصاویر، گزارش ها و … از سینمای بوشهر، فضایی را برای تحلیل های فرهنگی – مردم شناسانه ی سینما، مهیا می بیند و با صورتبندی کردن فضای امر سینما در استان بوشهر، به آستانه ای برای شناخت دقیق و عمیق عناصر فرهنگ مردمی جنوب نائل می آید. کتابی که در درون خود، به گردآوری عناصر مردم شناختی ای در باب سینما پرداخته که از شکلگیری اولین سینما در بوشهر به سال ۱۲۹۸ شمسی تا به آتش کشیده شدن آن با رویکردهای مذهبی شدید، و آنگاه با سختی ای سیزیف وار، تاسیس سینمایی دیگر و باز هم تعطیلی ای دیگر، از سینما در برازجان برای سال ۱۳۴۵ شمسی تا تعطیلی آن به همان درد همیشگی، تا تاسیس دیگر و تعطیلی ای دگرباره، روایت سینمادار شدن نه شهرستان این استان و بازغلتیدن در فضای افسانه ای سیزیف، برای این ها، روایت سال های دور تاسیس سینما و صورتبندی مدرنیسم در بوشهر و همزمان روایت سال های مهجوری سینما و مشتاقی مردم برای اش. روایت سینمایی که به آتش کشیده شد و سینمایی که کشته داد. روایت کودکانه ای که از شنیدن صدای فیلم حکایت می کند، آنچنان که می گوید: « در سال های ۶-۱۳۳۵ که ما بچه های محله “سنگی” هفت-هشت ساله بودیم، بوشهر دارای سینمایی بود به نام “ساحل”… که زمستان ها در یک سالن سرپوشیده و تابستان ها به یک زمین محصوری که جنب پمپ بنزین بود منتقل می شد. به دلیل این که آن سالن، فاقد دستگاه های خنک کننده بود، نشستن در آن سالن در تابستان امکان پذیر نبود. از پمپ بنزین و این سینما تا محله ما… زمین شور و لجنزار بود و شب ها که فیلم پخش می شد ما بچه ها که نه پول خرید بلیت و نه جرات رفتن به سینما داشتیم، به پشت بام ها می رفتیم و صدای فیلم را گوش می دادیم. مثلن فیلم های “مجید محسنی”، “وحدت”، “سه تفنگدار” با بازی “سپهرنیا”، “گرشا”، “متوسلانی” که نمایش داده می شد، صدای فیلم آنقدر زیاد بود که ما روی پشت بام دراز می کشیدیم و به دیالوگ هنرپیشه ها با جان و دل گوش می سپردیم و واقعا مثل این که در سالن بودیم و شنیدن گفتگوی آرتیست ها برایمان شادی بخش بود…» (بخشی از خاطره محمد قدسی، در موذنی، ۱۳۸۹؛ ۱۵۴) یا در روایتی دیگر خبرنگاری از مصائب نشستن بر روی صندلی های سینما در برازجان می گوید و روایتی که از طومارها و سنگ پرانی ها و آتش زدن های خشکه مفذس ها، که معترض وجود سینما در شهرها بوده، همگی در کنار فهرستی از فیلم های تهیه شده در استان، جوایز و مقام های کسب شده توسط سینماگران، همه و همه درون این کتاب فضایی را برمی سازند که گویا درون گروتسکی هستیم که در عین تلخی و تراژیک بودن، شیرینی و فکاهی ای هم به همراه دارد. کتاب مردم نگارانه و روایت گونه ی منسجمی که همه ی این فضای وسیع تاریخی – جغرافیایی استان را تحت پوشش خود قرار داده و می توان آن را همچون داستانی از ابتدا خواند ولی تا به انتها نرسید که این تراژدی همواره ادامه دارد.
جیم: در فصل اول کتاب، نویسنده با تاملات و تعمقاتی که در باب امر بصری و سینما صورت بخشیده، عملن مخاطب را نسبت به رویکردش به سینما متذکر شده و به نوعی به تفسیر سینما از چشم انداز خود پرداخته است. سینما به زعم موذنی در این تاملات به مثابه “چشم انسان مدرن”، “خواب در بیداری”، “روانکاو”، “آمریکا”، “واقعیت”، “هنرصنعت”، “شعر”، “زندگی”، “سیاست” و همچنین “سینما” ست. تاملات ژرف فرهنگی ای که نویسنده در این بخش ارائه داده، به نوعی رویکرد و فضای فکری خود را تعین بخشیده و از همین رو به مثابه مردم نگاری که ذهنیت سوژه بودگی خود را در این امر به وضوح یا با نشانگانی ضمنی ارائه داده است، که این خود در شناخت دیدگاه و معرفتی که نویسنده به این فضای مردم نگارانه داشته، یاری خواهد رساند. در گفتاری در این بخش، موذنی می نویسد: « بیش از یک قرن است که در سرتاسر جهان، مردم سینما می روند و جادوی مرموز تصاویر زنده ای که در تالاری تاریک روی پرده پدیدار می شود، آنها را محو می کند. فیلم ها فراتر از یک تفریح محض اند. در زندگی روزمره ی بیشتر ما، تماشای فیلم، نزدیکترین راه به تجربه سحر و جادو و غرق شدن در یک افسون است. در سالن های تاریک دخمه مانند، سردابه های تاریکی که در آنها منطق و زمان دیگر معنی ندارد، فیلم ها رازهای خود را می آفرینند. در آنجا دیگر هیچ قوه جاذبه ای ما را به دنیایی که پیشتر در آن می زیستیم، گره نمی زند. به راستی سینما چیست؟ سینما، نه تئاتر است و نه عکاسی، نقاشی نیست و معماری نیز هم. سینما نه مجسمه سازی و نه رقص است. همه است و هیچ کدام نیست.سینما فرزند تمامی هنرهاست اما از آنها ارثی نبرده و قائم به ذات خود است. سینما مادر همه هنرهاست که پدران خود را می زاید. سینما، نور است که در تاریکی راه را نشان می دهد. سینما، مدرنیته است و هرچیز سفت و سخت را دود می کند و به هوا می برد. سینما؛ رسانه است، سینما؛ چشم است، سینما؛ خرد است، سینما؛ صنعت است، سینما؛ هنر است و… سینما؛ سینماست.» (موذنی، ۱۳۸۹؛۵۰)
دال: روایت تراژیک سینمایی که سیزیف در آن برجای ماند، همچنان در شهرهای استان بوشهر ادامه دارد، شهرهایی که کسان با زحمت سازه ای بنا نهادند اما یک شبه در آتش بسوخت، آنچنان که شاملو می گوید “و ما همچنان دوره می کنیم، شب را، روز را، و هنوز را!” تراژدی ای که از فرط تکرار، به زعم مارکس مبدل به ” فکاهی ” شده است، آری همچنان این کتاب دارد روایت بر دوش کشیدن تخته سنگی را بر می سازد که سیزیف، سالهاست دارد به نوک قله می آورد اما در غلتیدن سنگ به دره، همان سرنوشت تراژیک بردوش کشیدن تا قله را بر او، مجددن آوار می سازد. سیزیف در سینما همچنان برجای مانده است.
*کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی