پرونده ویژه هامون: ادبیات کودک؛ آفرینش گفتمانی چند ساحتی
فهرست:
۱- ادبیات کودک در سرزمین مادری/ درنگی بر ضرورت ادبیات کودک و نوجوان/ نی نا غریب زاده
۲- ادبیات کودک؛ مساله ای گفتمانی/ تاملاتی در باب برساخته های گفتمانی در ادبیات کودک/ اسماعیل حسام مقدم
۳- کتاب خوانی مبتنیبر جامعه/ سیده ربابه میرغیاثی
۴- روز جهانی کودک/احمد اکبرپور
۵- به خاطر یک مشت پول کثیف/ نگاهی بهرمان «من نوکر بابام نیستم» نوشته احمد اکبرپور/ محمد ولی زاده
۶- پیرمرد خوب قصه گو/ مرور زندگی و آثار مهدی آذریزدی/ فاطمه بحرینی
۷- تخیل و کودکان/ الهام مزارعی
۸- کودک متنی دوگانه، ثابت و گسترده است/ در آمدی بر آسیب شناسی ادبیات کودک/ اسداله شکرانه
۹- آن چیز غایب/ معرفی سه فیلم تاثیرگذار در زمینه ی کودکان/ مهدیه امیری
۱۰-صرورت نقاشی برای کودکان/ فریده دهملایی
۱۱-“تریبونی برای ادبیات مدرن کودکان” احمد حسام مقدم
۱۲-کاربرد اسطوره در ادبیات کودک و نوجوان/ فروغ کرم پور
۱۳-گریز از قواعد پذیرفته شده/ نقدی بر شاهزاده یی سوار بر ماشین مش ممدلی/ سندی مومنی
۱۴- تنهایی کودکان؛ موضوعی که باید به آن پرداخت/ گفت و گو با زهرا فرشاد
۱۵- رمان محصول جامعه مدرن است/ گفت و گو با شادی خوشکار؛ نویسنده کودک و نوجوان
۱۶-بنیادهای ادبیات کودک/ کمال پولادی
۱۷-آیا زایش افسانه برای کودکان بوده است؟/ نی نا غریب زاده
۱۸-رفتار مناسب با کودکان بیش فعال/ طاهره کمالی
۱۹-کودکان کار/ مریم غنی زاده
۲۰-نگاهی اجمالی بر ادبیات کودک و نوجوان و اهمیت پرداختن به آن
۲۱-جنسیت و باز تولید آن در ادبیات کودک/ مهتا بذرافکن
۲۲-کودکان ابزاری برای اعمال قدرت والدین/صبا صالحی
۲۳-اسطوره و افسانه در ادبیات کودک/ فروغ کرم پور
۲۴-کودک موجودی متفکر و کاوشگر/ فاطمه مهیمنی
۲۵-کودکان و بازی/ مریم غنی زاده
۲۶-“شادی حق بچه هاست”/ درنگی بر معرفی دو مجله/ احمد حسام مقدم
۲۷-گزارشی تحلیلی – انتقادی در باب جایگاه و مفهوم واژه ی کودک در حوزه ی عمومی استان بوشهر/ شهری که دوستدار کودک نیست/ رضا شبانکاره
۲۸-ادبیات کودکان (زنانه یا مردانه؟)/ نی نا غریب زاده
۲۹-تربیت اجتماعی کودک/ حمید زارعی
۳۰-ارتباط فرمی و رنگی فضاهای عمومی کودکان با فضای اطراف آن بسیار مهم است/ گفت و گوی هامون با یوسف اعتصامی؛ مجسمه ساز و تندیس های شهری/ گفت و گو از رضا شبانکاره
۳۱-آرام اما سهمگین!/ تاملی بر خشونت علیه کودکان در فیلم “گذشته” ساخته اصغر فرهادی
۳۲-بازی زندگی/ درباره تاثیر بازی های نمایشی بر کودکان/ قاسم تنگسیرنژاد
۱
ادبیات کودک در سرزمین مادری
درنگی بر ضرورت ادبیات کودک و نوجوان
نی نا غریب زاده
ادبیات کودکان تلاش های هنرمندانه ای است ، که در قالب کلام برای هدایت کودک به سوی رشد با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او صورت گرفته یا می گردد. از اهداف ادبیات کودکان، برانگیختن ذوق و علاقه ی مطالعه در کودکان، آشنا کردن کودکان با مسائل زندگی، سودمند کردن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان، آشکار سازی و تعمیق استعدادهای ذهنی مختلف کودکان و نوجوانان و افزایش آگاهی و رشد اجتماعی مخاطبان خود است.
رشد اجتماعی، بخش مهمی از رشد همه جانبه ی کودکان است. این جنبه از رشد، ارتباط نزدیکی با ادبیات کودکان دارد. مطالعه برای کودک، فرصتی بوجود می آورد تا نیروهای زندگی اش را تفسیر و تاویل کند. نیروهایی که بالاتر از تجربه هستند.
کودکی دورانی است که با قصه ساخته می شود. با افسانه رقم می خورد و در دل داستان جای می گیرد. داستان و شعر برای کودک یک ضرورت محسوب می شود. ضرورتی که هامون را بر آن داشت تا در خصوص ادبیات کودک و نوجوان تاملاتی داشته باشد و ضرورت بیان آن را در زندگی ماشینی در کنار تمامی تکنولوژی های موجود در جامعه بازنمایی کند. چراکه؛ ادبیات کودک و ادبیاتش در سرزمین مادریم مرده است. دیر زمانی است که کودکان کودی خود را کنار دریا رها می کنند و همچنان پا می کوبند و اسکیت سوار می شوند و در انتها با دوچرخه ایی آخرین سیستم خود را به تبلتشان می رسانند و نمی دانند قصه های مادر بزرگ چه بویی می دهد و ادبیات چیست آنها برای نوشتن نامه ای، به خودشان و مادرانشان عاجز هستند و کلمات در شکل بت من و اژدهایی خونین نمودار می شود که هی کشته می شوند و به پا می خیزند اما هیچ هدف و رای خاصی از خود ندارند. آنها در دنیایی بزرگ می شوند که هیچ جنس و معنایی از کلمات قلبشان را تسخیر نمی کند. چشمشان را تمام کارتون ها و سی دی های بزن و بکش گرفته است. در هر بازی دختر و پسر من مانع ها را به راحتی رد می کنند و اگر مانعی را نتوانستند از اول شروع می کنند و در نهایت برنده می شوند. وقتی که جوانه زدند و درخت شدند، در کنار زندگی قرار گرفتند با مانع روبرو می شوند و نمی توانند گذر کنند و نمی توانند دور بزنند و نمی توانند کشته شوند و دوباره بلند شوند. با یک بار زمین خوردن همه چیز برای آنها تمام می شود. کودکان سرزمین مادریم سالهاست که پاهایشان در شن ها فرو نرفته است و نمی توانند در شن ها استقامت کنند. کودکانم بوی کاغذ را احساس نکرده اند و تراشه های مدادشان هیچ گاه بو نمی دهد. بویی که من و تو با آن بزرگ شده ایم. من به سهم خود تلاشی برای برخاستن می کنم. اما دستانم کمتر از تمامیت آنهاست. کمتر از آغوش مادر بزرگم و وسعتش نمی دهد به اندازه تمام آنهایی که زاییده اند. می خواهم کلمات را بارور کنم. کودکم را درونشان بنشانم تا رشد کنند. من باید به پا خیزم تو باید به پا خیزی همه باید به پا خیزیم. کودکی کودکانمان را داستان کنیم، نقالی کنیم و دختر نارنج و ترنج در کنار ماه پیشانی بنشانیم. باشد که کتابخوان شود کودکم.
نی نا غریب زاده؛ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
۲
ادبیات کودک؛ مساله ای گفتمانی
تاملاتی درباب برساخته های گفتمانی در ادبیات کودک
اسماعیل حسام مقدم
یکم. هر جامعه ای برای بیان خود، واژگانی را که در اختیار دارد به کار می گیرد و نسبت خودش را با واقعیت های موجود در جهانش معین می سازد. یکی از این واقعیت های موجود در هر جامعه ای؛ واقعیت “کودک بودگی” هست که در واژه هایی مانند “کودک” یا “ادبیات کودک” یا “سینمای کودک” و… بازتعریف شده و نظم و انسجامی را بین واقعیت های موجود در جامعه به وجود آورده است. اینکه به چه واقعیتی، “کودک بودگی” یا “ادبیات کودک” بگویند؛ در هر جامعه ای با توجه به تمایزی گفتمانی که بین آن ها در برخورد و مواجهه شدن با جهان وجود دارد، فرق می کند. ازهمین رو در تحلیل های فرهنگی از یک واقعیت، بی شک خوانش های گفتمانی متفاوتی حتا در یک جامعه نیز می تواند وجود داشته باشد. بنابراین به سادگی نمی توان درون این جهان سرشار از گفتمان های متکثر و متعدد، به سادگی به شناخت از واقعیت های پیچیده اجتماعی- فرهنگی دست یافت.
دوم. همواره در جوامعی که در مواجهه با واقعیت ها به شیوه ای “ایدئولوژیک” برخورد می شود، دیگر آن معنای فراخ و چندساحتی که از یک واقعیت می توان در تحلیل ها برساخته نمود، ازدست می رود و دقیقن یک معنای هژمونیک(مسلط) را صرفن می توان بر واقعیت های اجتماعی بار نمود. ازهمین رو در جوامع ایدئولوژیک در تعریف از واقعیت “کودک بودگی” و یا “ادبیات کودک” با شکلی از معنای سفت و سخت ایدئولوژیک روبه رو می شویم که به هیچ گونه امکان طرح مساله و پرسش برای رسوخ در آن وجود نخواهد داشت. اینجاست که ادبیات کودک در معنایی بخشنامه ای و دگم شکل می گیرد که کرانه های بسیار بسته و مشخصی دارد و راه به معناهای تازه و جدید نمی دهد. در این گونه جوامع همواره معناهای دیگر در حاشیه و پیرامون قرار می گیرند و همزمان یک معنای خاص مسلط می شود و همه چیز را به زیر سلطه و هژمونی خود درمی آورد.
سوم. خروج از جهان ایدئولوژیک در ادبیات کودک نیازمند فراخواندن و تریبون دار کردن ادبیاتی در حوزه کودکان هست که همه اشکال و هویت ها را دربرگیرد و گفتمانی را از صداهای متکثر و متعدد از کودکان صورتبندی کند. آن چه که در سال های اخیر در حوزه ادبیات کودک ایران قابل مشاهده هست، سربرآوردن اندک صداهای متمایزی در حوزه ادبیات کودک هست که می توان در آن صداهای مختلف را شنید هرچند که صدایی کوتاه، کم جان و محو باشد. به هرصورت باید پذیرفت که باید در مواجهه با واقعیت ادبیات کودک به معناهای متعدد اجازه برساخته شدن داد. این برساخته های متعدد و متکثر گفتمانی از ادبیات کودک، این امکان را برای کودکان به وجود می آورد تا از واقعیت های مختلفی که در زیستن شان به وقوع می پیوندد، حرف بزنند و خود را بیان کنند.
چهارم. در تحلیل ادبیات کودک در جهان پیچیده کنونی، درصورتی امکان معنا بخشیدن به کنش های اجتماعی وجود دارد که با بازاندیشی در خود، امکان این را به وجود آورد تا کودکان را با هویت های مختلف و متعدد به گفت وگو با هم فرابخواند. ادبیات کودک در جهان چهل تکه امروز صرفن در درون گفتمانی سرشار از حضور نشانه های مختلف هویتی قابل صورتبندی هست. این همان گفتمانی هست که انجمن هامون ایران به عنوان یک NGO ؛ با استفاده از نظریات فرهنگی پرفسور داریوش شایگان در طول دو سال اخیر پی گرفته است. انجمن هامون ایران در شکل بخشیدن به فضایی که صدای اقلیت ها و حاشیه نشینان نیز بتواند به گوش سیاستگذاران مسلط برسد همواره تلاش نموده و اقدام به تولید ادبیات نموده است. بی شک کودکان در فضایی که سیاست زندگی براساس ایده بزرگسالی و بالغ بودگی صورتبندی شده باشد، هیچ شانسی و امکانی برای داشتن تریبون نخواهند داشت، ازهمین رو انجمن هامون ایران با استفاده از نظریه گفت وگوی فرهنگی بین بازیگران متعدد اجتماع، امکانی را برای خود- بیانگری کودکان فراهم نموده است. در طول این دوسال فعالیت مدنی انجمن هامون ایران، بیش از پنج صفحه مطبوعاتی و بیش از سی یادداشت و گزارش درباب حقوق کودکان و ادبیات کودکان منتشر نموده و همچنین در وبسایت هامون (www.HAMOONIRAN.com) مقالات و پرونده های مختلفی را در این زمینه تدوین و منتشر نموده است.
پنجم. ویژه نامه ای که در دست دارید نیز در راستای متذکر و متوجه نمودن گفتمان رسمی نسبت به خوانش های مختلفی که در حوزه ادبیات کودک هست طراحی شده و تلاش شده که مطالب به گونه ای تهیه و تدوین شود که نشانه هایی از موجود بودن واقعیت های متعدد زیستن در جهان کودکان را بازنمایی کند. در این حوزه انجمن هامون ایران از تلاشهای بی وقفه نینا غریب زاده؛ سردبیر میهمان این ویژه نامه قدردانی می کند و امیدوار هست که انتشار این ویژه نامه به مساله مند کردن (پروبلماتیزه نمودن) حوزه ادبیات کودک در سطوح کلان سیاستگذاری های فرهنگی-اجتماعی بیانجامد.
۳
کتابخوانی مبتنی بر جامعه
سیده ربابه میرغیاثی
ادبیات کودک و نوجوان در ایران هنوز هم مظلوم و غریب است، حتی اگر یک روز ملّی در تقویم رسمی کشور داشته باشد. سه سال پیش، هجدهم تیرماه، به بهانهی سالروز درگذشت مهدی آذریزدی، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان اعلام شد. ولی در این چند سال، این روز باعث نشده تا اتفاق تازهای برای ادبیات کودک و نوجوان بیفتد یا جریانهای جدید و مؤثری برای توسعه و گسترشِ فعالیتهای کتابخوانیِ کودکان و نوجوانان در جامعه بهوجود بیاید. هنوز هم ادبیات کودک و نوجوان روزهای سخت و دشواری را میگذراند و با مسائلی مانند کمبود و گرانیِ کاغذ، کاهش شمارگان کتاب، سانسور، توزیع نامناسب و … درگیر است و هنوز هم کتابها قطعهی گمشدهی زندگیِ کودکان و نوجوانان هستند و مُدام با این گزاره روبهرو هستیم که بچههای ایرانی کتاب نمیخوانند. ولی آخر چرا بچههای ایرانی کتاب نمیخوانند؟
علیاصغر سیدآبادی در کتاب «مقدمهای بر مخاطبشناسی کتاب کودک، کتاب باواسطه» مینویسد «یکی از تفاوتهای ادبیات کودک و نوجوان با ادبیات بزرگسال این است که در ادبیات کودک واسطههای بزرگسالی حضور دارند که نه تنها در انتخاب مخاطب دخالت دارند، که گاه شکل ادبیات را نیز تغییر میدهند.» و در ادامه به نتیجهی پژوهشِ «سیاستگذاری دههی ۸۰» اشاره میکند که در آن «مراکز توزیع کتاب»، «کتابفروشها»، «منتقدان»، «رسانههای جمعی»، «جوایز ادبی»، «کتابداران»، «معلمان و مربیان»، «نهاد آموزش و پرورش»، «برگزارکنندگان نمایشگاههای دولتی»، «پدران و مادران و دیگر بزرگترها» و … از عناصر مؤثر در فرایند رسیدن کتاب به دست کودک و نوجوان معرفی شدهاند و تأکید میکند «این عناصر تنها در رسیدن یا نرسیدن کتاب به دست مخاطب مؤثر نیستند، بلکه گاهی در شکلگیری واکنشها هم مؤثرند.»
ازاینرو، وقتی دربارهی ادبیات کودکان و نوجوانان و مخاطب آن حرف میزنیم، یعنی علاوهبر کودکان و نوجوانان دربارهی گروههای دیگری از بزرگترها هم حرف میزنیم که با بچهها سروکار دارند. برای همین، در پاسخ به این سؤال که «چرا بچههای ایرانی کتاب نمیخوانند» میتوان گفت زیرا بزرگترها کتاب نمیخوانند یا چون بزرگترها نمیخواهند بچهها کتاب بخوانند و این فرضیههای محتمل نیز سؤالهای دیگری را به دنبال دارد: مانند اینکه، چرا بزرگترها کتاب نمیخوانند؟ چرا بزرگترها نمیخواهند بچهها کتاب بخوانند و …. معمول است که در پاسخ به سؤالهایی از این دست، پیش از هر چیز به قیمتِ بالای کتاب اشاره میکنند و بعد، گریزی میزنند به وضعیتِ اقتصادی خانوادهها و تورم و …. و اینگونه مسئله را توجیه میکنند. بااینحال، بعید بهنظر میرسد که قیمتِ کتاب اصلیترین و مؤثرترین دلیلِ مردم برای کتاب نخریدن و یا کتاب نخواندن باشد. امروزه، بسیاری از کالاهای جدید و حتّی غیرضروری – با اینکه قیمت زیادی دارند و ازنظرِ اقتصادی هزینهی قابلتوجهی را به خانواده تحمیل میکنند – به سبد مصرفیِ خانوارهای ایرانی در طبقههای مختلف اجتماعی راهیافتهاند. برای نمونه، علاقه و گرایشِ مردم نسبت به خریدِ گوشی تلفن همراه (یا تبلت، آیپاد و ….) برای خودشان و بچههایشان را درنظر بگیرید که حتّی در خانوادههای کمدرآمد نیز شایع و معمول است. بنابراین، بهنظر میرسد برای توسعه و ترویج کتابخوانی در میان کودکان و نوجوانان به طرح جامع و کاملی مبتنی بر جامعه نیاز است و باید افراد و گروههای مختلف مانند بچهها، خانواده، متخصصان، بخش دولتی و بخش غیردولتی در اجرای آن نقش داشته باشند.
درواقع، نمیتوان به ادبیات کودک و نوجوان، رشد و تعالیِ آن امیدی داشت مگر وقتی که بین کودک، کتاب و واسطههای بین این دو ارتباط مناسب و مؤثری برقرار کنیم. توجه و تأکید من بیشتر بر ضرورتِ میانجیگری بزرگسالان است که پیش از کودکان، باید به آنها آموزش و آگاهی داد تا کتاب را بشناسند و بدانند چرا باید کتاب خواند و اصلاً کتاب خواندن چه فایدهای دارد. بیان و تکرارِ شعارها و کلیشههایی مانند «کتاب، یار مهربان» یا «کتاب بهترین دوست انسان است» برای ترغیب مردم به خواندن فایده دارد؟ مسلم است که خیر. توسعهی کتابخوانی مستلزم سیاستگذاریهای مناسبِ دولت در بخشهایی مانند وزارتِ آموزش و پرورش، آموزش عالی و نهادهای دولتیِ دیگر مانند نهاد کتابخانههای عمومی کشور، شهرداری، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سازمان بهزیستی کشور، جمعیت هلالاحمر، صدا و سیما و …. است تا خانوادهها باور کنند «کودکان به قصه نیاز دارند» و «ادبیات کودکان سهم بزرگی در رشد و تکاملِ روح و شخصیت کودک دارد.» مگر نه اینکه به قولِ برونو بتلهایم «مهمترین و دشوارترین وظیفهی تعلیم و تربیت این است که به کودک یاری رساند تا برای زیستن معنایی بیابد، در اینباره تجربههای بسیاری برای رشد لازم است. کودک باید در جریان رشد بیاموزد که همواره خود را بهتر بفهمد؛ دراینصورت قادر است که دیگران را نیز درک کند، و سرانجام روابط رضایتبخش و مؤثری با آنان برقرار سازد.» این باور هم زمانی در پدرها و مادرها شکل میگیرد که آنها بدانند کتابخوانی بر نیازهای عاطفی، روانی و شناختیِ کودکان و نوجوانان چه تأثیری میگذارد و ببینند که کتاب میتواند در حل مشکلات کودکِ امروز – مسائلی مانند عدم اعتماد به نفس، ترس، اندوه، خودکمبینی، پرخاشگری و …. – نقش مؤثری داشته باشد.
مهری پریرخ معتقد است که داستان میتواند بهطور غیرمستقیم باورهای غلط کودکان را اصلاح کرده و یا به حل مشکلات آنان کمک کند و در مقالهای مینویسد «تجربهاندوزی در شرایط غیررسمی و یا آزاد و متناسب با نیاز و رغبت یکی از بهترین روشها برای ارائهی راهکار به آنها و افزایش توان مقابله با باورهای غلط و مشکلات است.» دکتر پریرخ مطالعهی داستان را یکی از این روشها معرفی کرده و ادامه میدهد «با مطالعهی داستانهای خوب و متناسب با نیاز، کودک و نوجوان میتواند خود را جایگزین شخصیت یا شخصیتهای اصلی داستان کند و از این طریق در انگیزهها، تعارضها و تجربههایشان سهیم شود. بهاین ترتیب، داستان بخشی از تجربهی شخصی او میشود. به این روند، همانندسازی گویند. همانندسازی به کودک و نوجوان کمک میکند مشکلات خود را بشناسد. درواقع، این فرایند چالشی ذهنی برای خودآزمایی و مسئلهگشایی بدون دخالت دیگران است. در فرایند همانندسازی، کودک و نوجوان از دیدگاه شناختی، تجربههای قهرمان داستان را با تجربهها و یا مشکلات خود مقایسه میکند. به این فرایند، درونسازی گفته میشود. درصورتیکه تفاوتی بین تجربه های پیشین و تجربههای قهرمان داستان ببیند، به تفکر دربارهی تجربههای پیشین وادار میشود و در بسیاری موارد به تغییر آنها میپردازد. تجدیدنظر در تجربهها را برونسازی گویند. درونسازی و برونسازی به پالایش روانی منجر میشود و با پالایش روانی تنشهای کودک کاهش مییابد و کودک موفق میشود هیجانهای نهفتهای را که امکان بروز نداشتهاند تخلیه کند و افزون بر آن، پالایش روانی موجب افزایش و یا متحول شدن بینش او هم میشود.» بااینحال، کمتر پدر و مادری از کتاب به نیّتِ «تغییر نگرش، پرورش فکر سالم، رشد شخصیت و حل مشکلاتِ» بچههایش استفاده میکند. میپرسید چرا؟ برای اینکه پدرها و مادرها مطمئن نیستند خواندنِ کتابهای داستانی برای کودکان فایدهای داشته باشد و در مثبتترین حالت، کتاب را وسیلهای برای لذت و سرگرمی میدانند و برای همین، خیلی راحت میتوانند فعالیتهایی مانند ورزش، موسیقی، تماشای تلویزیون، نقاشی و … را جایگزینِ کتابخوانی کنند. بنابراین، میتوانیم تغییر نگرش مردم نسبت به کتاب خواندن و کتاب خریدن را اولین هدف از اجرای طرح جامع کتابخوانی مبتنی بر جامعه بدانیم و برای تحقق آن مثلاً ابتدا در مراکز تربیت معلم و دانشگاههای کشور – بهویژه در رشتههایی مانند روانشناسی، مشاوره، مددکاری اجتماعی، ارتباطات، علوم اجتماعی، کتابداری، ادبیات فارسی و حتّی رشتههای پزشکی– واحدهای درسیِ کاربردی برای افزایشِ شناخت دانشجویان دربارهی اهمیت و ارزشِ ادبیات در رشد و تربیت کودکان و نوجوانان درنظر بگیریم و روشهای مختلفِ استفاده از ادبیات برای سرگرمی، پرورش خلاقیت، درمان و … را به آنها آموزش بدهیم تا حساسیتِ فرهنگی متخصصانِ جامعه افزایش یابد و آنها کتاب را ابزاری مهم و ضروری در کارها و اقدامهای آموزشی، درمانی و پژوهشیشان بدانند. دراینصورت، فکر میکنم دیگر صفحهی ادبیات کودک و نوجوان از مجلهها و روزنامههای بزرگسالان حذف نخواهد شد؛ روانشناسان در فرایندهای درمانیشان برای کمک به بچههای افسرده، پرخاشگر و …. از کتاب استفاده خواهند کرد؛ مشاوران از ادبیات برای ارتباط بهتر و بیشتر با دانشآموزان بهره میبرند و مددکاران اجتماعی هم از قصه و داستان در برنامههای پیشگیری اولیه از بروز آسیبهای اجتماعی غافل نمیشوند و ….
در مرحلهی بعد هم باید فرصتِ برابری برای همهی بچهها و خانوادهها فراهم کرد تا به کتاب دسترسی داشته باشند. همچنین، به تغییر نگرشِ پدرها و مادرها کمک کرد تا آنها نیز در برنامههای کتابخوانیِ کودکان مشارکت کنند. تدارک و ارائهی فهرست کتابهای مناسب برای بچههای مختلف در سطح جامعه نیز میتواند یکی از هدفهای کلی در طرح کتابخوانی مبتنی بر جامعه باشد. انتخاب کتابِ جذاب و متناسب با نیازِ کودک و نوجوان اهمیت زیادی دارد. کتاب باید از نظر ساختاری و داستانی بیاشکال باشد، زبان آن متناسب با مخاطب باشد و همچنین، موضوع و مضمونِ آن برای کودک و نوجوان جالب باشد تا او از مطالعه لذت و فایده ببرد. گفتن ندارد که چه بسیار کتابهایی با داستانهای کسلکننده، یا زبان سخت و دشوار و پر از اشکالهای تایپی و ویرایشی، و یا موضوع تکراری و مضمونِ نامتناسب با دغدغههای کودکی و نوجوانی باعث بیعلاقگیِ کودکان و نوجوانان نسبت به مطالعه شدهاند. در این زمینه، شورای کتاب کودک و پژوهشنامهی ادبیات کودک و نوجوان فهرستهای جداگانهای را برای معرفی کتابهای مناسب به خانوادهها، معلمها و … منتشر میکنند که توسط نویسندگان و کارشناسان حوزهی ادبیات کودک و نوجوان تهیه میشود. این فهرستها راهنمای خوبی هستند تا افرادی که با بچهها سروکار دارند، بر مبنای آن و با توجه به نیاز کودک موردنظرشان، کتاب مناسب را انتخاب کنند. حرف از شورا شد، این را هم اضافه کنم که یکی دیگر از اهدافِ پیشنهادیِ من برای طرح کتابخوانی مبتنی بر جامعه، پشتیبانی و حمایت از نهادهای غیردولتیِ فعال در زمینهی تبلیغ، ترویج و توسعهی فرهنگ کتابخوانی است. البته، تدوین و اجرای یک طرح جامع و کامل برای کتابخوانی مبتنی بر جامعه مستلزم همفکری و همکاریِ نهادها، سازمانها، پژوهشگران و متخصصان مختلف در حوزهی کودک و نوجوان است و چنین کاری در کشور ما کاری خیلی سخت و بسیار دشوار است، ولی باور کنیم که جای خالیِ کتابها در زندگیِ بچهها اهمیت دارد و آنقدر مهم است که مهم نیست این کار چقدر سخت و دشوار است.
ربابه میرغیاثی؛ نویسنده کودک و منتقد ادبی
۴
روز جهانی کودک
احمد اکبرپور
بیوگرافی من که احمد اکبرپور باشم. یکی ازاتفاقات وحشتناک نهم مرداد ۱۳۴۹ تولد من در چاه ورز لامرد بوده است. در دانشگاه شهید بهشتی تهران روان شناسی خواندم. از جمله کتابهایم قطار آن شب است که در سال ۷۸ به وسیله ی نشر چشمه چاپ کردم. امپراطور کلمات در سال ۱۳۸۱ چاپ شد. سال بعدش برگزیده ی شورای کتاب کودک شد و در جشنواره ی پکا باز هم به قول ورزشکارا فینالیست بود. از طرف شورا به دفتر جهانی ibby معرفی شد و در سال ۲۰۰۵ در پکن چین از آن تقدیر شد. من نوکر بابا نیستم یکی از سه کاندیدای کتاب سال جمهوری اسلامی بود و همین طور کاندیدای بهترین رمان جشنواره ی دو سالانه ی کانون پرورش فکری. می بینید که دست به کاندید بودنش بد نبود تا این که در کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان در فهرست آثار برگزیده ی کلاغ سفید یا white reaven قرار گرفت. شب به خیر فرمانده، رویاهای جنوبی، سه سوت جادویی، اگر من خلبان بودم، غول و دوچرخه، دختری ساکت با پرنده های شلوغ، کشک های خفن، هفت خوان و خرده ای از دیگر کتابهای من است.
دنیای نو یکی از افتخاراتش به رسمیت شناختن دنیای کودکی است.نمونه اش همین روز جهانی ادبیات کودک و نوجوان-هیجدهم تیر- است.اگر ما آدم بزرگ ها این روز را به هر دلیلی انتخاب کرده ایم لازم است پای تصمیممان بایستیم و لااقل در این روز خاص به رفتارهای فردی و اجتماعی و سیاسی و … خودمان نگاهی دوباره کنیم و عوارض و فوایدش را در مورد کودکانمان بازنگری کنیم. قرن بیست و یکم در اوج تکنولوژی و فرهیختگی نوید دنیای آرامتری را می داد اما چنین نشد و ظاهرا نخواهد شد.بیاییم لااقل در این روز به پیامد رفتارهای پر خطرمان نگاهی بیندازیم و حاصلش،دنیای بی اخلاق،نا امن و پر از خشونتی که برای کودکانمان می سازیم.
قبل از وارد شدن به مسائل و تصمیمات پر خطر سیاسی و کلان فکر می کنم گاهی رفتارهای خودمحورانه و غیر اخلاقی ما تاثیر مخرب تری بر روح و روان کودک می گذارد.جالب این جاست که در غالب موارد برای تامین معاش بهتر و گاهی ایده آلی خرج و مخارج همین کودکانمان به دروغ متوسل می شویم و انواع کم کاری ها و کلاهبرداری های حقیر و گنده را آزمایش می کنیم.در مواردی که روحمان را به قیمت زندگی مرفه تری فروخته ایم اولین کسانی که آن را حس می کنند کودکانند و اولین چیزی که در آینده کمرنگ و محو می شود اخلاق است.هر چند همین حالا هم واژه ی اخلاق در رنگینگ فرهنگ لغات به اندازه ی کافی از بار انسانی اش نزول کرده است اما با این آینده ای که برای کودکانمان ساخته ایم قطعا از دایره ی لغاتشان کم و کسر و گم و گورمی شود.
باور کنیم که اگر هزینه ی این همه کلاس های جورواجور و آی پد و گوشی های فلان مدل را نداریم بهتر است از طریق معجزه ی دیالوگ با خودشان این مسئله را حل کنیم تا خدای ناکرده حتی برای لحظه ای ذهنمان به اختلاس های بزرگ و کوچک معطوف شود یا حقیرتر از آن بخواهیم سر یکی بدبخت تر از خودمان کلاهی بگذاریم.یادمان باشد اگر روحمان را به هر قیمتی بفروشیم آینده ای خشک و بی روح برای کودکانمان آفریده ایم که گل واژه ی اخلاق چون جای خالی دندان افتاده ای توی چشم می زند.خدوندا کشور ما را از “خشکسالی و دروغ” محافظت فرما.
در عرصه های سیاسی و کلان جهان هرچه حاکمان نابخردتر باشند رفتارهای پر خطرشان بیشتر است و به همین میزان کودکانشان در معرض آسیب های کلان تر.ظاهرا در هیچ قانون و مرام کشور آزاد و غیر آزادی نیامده است که اگر به فرض بخواهند به کشوری اعلان جنگ کنند کودکان در کجای کار قرار دارند.در بهترین حالت دموکراسی ،بزرگ ترها به هر حال رای داده اند و فرض می کنیم که رایشان با کنترل و نظارت دقیقی از صندوق درآمده است و حاکمانی را انتخاب کرده اند که دوست دارند فرمان جنگ را صادر کنند اما کودکان که حق رای نداشته اند چرا باید عوارض رفتارهای پر خطر حاکمان و بزرگ ترهایشان را تحمل کنند.
من این قدر ساده اندیش نیستم که با شناختم از طبیعت آدمی ،بخواهم رویای صلح و دوستی جهانی را در سر بپرورانم اما این حداقل توقعی است از حاکمان که عوارض تصمیماتشان را در همه ی جنبه ها خصوصا بر روی کودکان بسنجند و آن گاه دست روی هر دکمه ای بگذارند که می تواند خرابی و کشتار وسیعی تری را ایجاد کند.
من از نهایت تصمیم حاکمان نابخرد صحبت کردم و به قول امروزی ها از اند ماجرا گفتم اما هزاران تصمیم پر خطر وجود دارد که کودکان نادیده انگاشته می شوند و با آنان مشورتی صورت نمی گیرد.وقتی در دنیای امروز به راحتی فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم یک ملت به سخره گرفته می شود و حاکمان به خود اجازه می دهند که آن را در رسانه های عمومی وابسته شان به آن شاخ و برگ بدهند و گوشه هایی از جهان را از روابطشان حذف کنند چگونه کودکان می توانند نوع دوستی و عشق به ذات انسان را بیاموزند.کودکان چگونه می توانند این همه اوج و فرود و پستی و بلندی را در میان اشرف مخلوقات نظاره کنند و فقط آدم بزرگ های فرهنگ خود را منشا حق و حقوق بدانند و آینده ی خودمحورانه و سرکوبگر در میان ذهنشان جا خوش نکند.
اگر به خاطر روز جهانی کودک نبود این گونه به خودم و تخیلم اجازه نمی دادم که ترکتازی کند.بیاییم به خاطر این روز که مدیون جهان مدرنیم کمی درد دل کنیم و تصمیماتشان را به چالش بگیریم.
بیاییم حتی در مورد تصمیمات پر خطر اقتصادی حاکمان کمی صحبت کنیم و ربط آن را با کودکان دریابیم.شاید حاکمان و حتی آدم بزرگ های یک جامعه به خاطر یک آرمان ملی گرایانه و … حاضر شوند ریاضت هایی را متحمل شوند و به قولا از شام و ناهار خود بزنند اما آیا به عوارض های روحی روانی و جسمی اش بر روی کودکان آگاهند ؟ آیا همین تصمیم ما نمی تواند کودکان ضربه خورده را در آینده بر علیه آرمان ما بسیج کند و نیمچه قاعده های اخلاقی و عاطفی را در هم شکند.
باید با حاکمان همفکری کنیم تا آنگونه تصمیمات اقتصادی بگیرند که شرایط جامعه به گونه ای رونق بگیرد که ما برای خرید آرزوهای کودکانمان مثل لپ تاپ و گوشی و انواع بازی های کامپیوتری ناچار نشویم حتی در ذهنمان به اختلاس های کوچک و یزرگ و فکر کنیم و حقیرتر از آن بخواهیم حتی در ذهنمان سر بدبخت تر از خودمان کلاهی بگذاریم.
بیاییم در این روز با کتاب و از طریق کتاب تعامل بهتری با کودکان و نوجوانانمان داشته باشیم.لااقل به تخیل قوی و حساس آنها ارج و بهای بیشتری بدهیم تا شاید آینده ی آنها تومنی صنار با وضعیت حال ما تفاوت داشته باشد.
با همه ی این ها، روز جهانی ادبیات کودک و نوجوان، اول بر همه ی کودک ها و بعد بر همه ی آدم بزرگ ها مبارک باد.
۵
به خاطر یک مُشت پول کثیف!
نگاهی به رمان «من نوکر بابا نیستم»، نوشتهی احمد اکبرپور
محمد ولی زاده
… در نقدِ هر اثر ادبی میتوان رویکردهای مختلفی داشت. یکی از آنها رویکرد اجتماعی است که در طول تاریخ ادبیات به شکلهای گوناگون از جمله جامعهشناسیِ ادبیات، نقد جامعهشناختی و جامعهشناسیِ متن تبلور یافته است. در نوشتهی کوتاهِ پیش رو، با گوشهچشمی به زاویه دیدِ مورد بحث، به بررسی رمان تحسینشدهی «من نوکر بابا نیستم» (انتشارات افق، چاپ چهارم: ۱۳۸۷) نوشتهی احمد اکبرپور میپردازیم.
از گذشته تا امروز، همهی کسانی که به بررسیِ اثری ادبی یا هنری پرداختهاند، تلاش کردهاند با آگاهیِ کافی از زندگی و محلّ صاحب اثر، به درک درستتری از اثر برسند. شاید همین موضوع باعث شد که «تن»، یکی از منتقدان مطرح قرن نوزدهم، کوشید نظریهی خود را دربارهی ارزیابیِ اثر با توجّه به شناخت نویسنده ارائه کند که تا مدّتها هم محلّ استناد دیگران بود. این منتقد معتقد بود که باید در بررسی و نقد یک اثر، قوم و نژاد نویسنده، محیط رشد و پرورش او و زمان خلق اثر را مدّنظر داشت؛ چرا که بدون توجّه به این عوامل، دریافتِ درست اثر امکانپذیر نخواهد بود. شاید همین مسئله باعث شد که در قرن بیستم، توجّه به پیشینه و خاستگاه اجتماعیِ نویسنده، اهمیت بیشتری پیدا کرد…
شاید بتوان چنین رویکردی را در مورد نویسندگان معاصرِ ایرانی هم صادق دانست. اگر کمی دقیقتر به دنیای داستان و داستانِ نویسندگان خودمان نگاه کنیم میبینیم که بیشتر نویسندگان از طبقهی فئودال و میانی جامعه بودهاند. البتّه باید به حجم بهنسبت قابل توجّه نویسندگانی دیگر هم اشاره کرد که «روستازاده»اند و بنا به شرایط خاصّ روستاهای ما، نمیتوان آنها را در زیرمجموعهی افراد محروم جامعه به حساب آورد. تعداد قابل توجّهی از آنها از خانوادههای بهنسبت مرفّه و فرهنگی روستایی بودهاند و به سبب دوری از شهر، آمادگیِ ویژهای برای پیشرفت تحصیل، منزلت اجتماعی و… داشتهاند.
احمد اکبرپور، نویسندهی رمان نوجوانِ «من نوکر بابا نیستم»، کودکی و نوجوانی خود را در محیطی روستایی (چاهورزِ لامرد) گذرانده است. همانطور که اشاره شد، اگر بخواهیم زیر علمِ «تنِ» منتقد سینه بزنیم و به فتوای او عمل کنیم، باید از همین محیط رشد و پرورش نویسنده شروع کرده تا به امروزِ او برسیم. این مسئله در برخی از آثار چاپ شدهی پیش و پس از این رمان هم نمود بارزی دارد. ذهن و زبان اکبرپور اغلب بر مدار همان تعاریف و دنیای روستایی میچرخد و فضایی خلق میکند که در ادبیات روستاییِ ما نمودِ عینیتری دارد. این مهم وقتی با آداب و رسوم، اصطلاحات، فرهنگ و سننِ جامعهی او (که علاقهای وافر هم به آنها دارد) آمیخته میشود و از ابزار و امکانات دنیای مدرن و چه بسا پستمدرن نیز بهرهمند میگردد، داستانی تازه و خواندنی را پدید میآورد. (مانند داستان زیبای «غول و دوچرخه» که بعد از رمان «من نوکر بابا نیستم» نوشته، چاپ و منتشر شده است.)
با این مقدّمه، به کتاب «من نوکر بابا نیستم» برگردیم. تمام ماجرای رمان حولِ محور و ماجرای گم شدن یک بسته اسکناس میچرخد که از جیب پدری خسیس و سختگیر، توی چاهِ مستراح افتاده است. این اتّفاق به ظاهر ساده و مضحک، روی روابط ساکنان روستا و خانوادهی راویِ داستان تأثیر میگذارد و کنش و واکنشهای آنها در قبال این حادثه، روایت داستان را پیش میبرد. پدر خسیسِ خانواده میخواهد به هر قیمتی که شده، پول را از چاه بیرون بیاورد، امّا هیچکس حاضر نمیشود در این راه، او را همراهی کند؛ حتّی فرزندان خودش. سرانجام پس از کشمکشهایی که بین شخصیتهای داستان به وجود میآید، بستهی اسکناس، توسّط بچّهها، امّا ناخواسته، از چاه مستراح بیرون کشیده میشود.
همانطور که نویسنده در مقدّمهی کتاب آورده، داستان بر اساس ماجرایی واقعی که در یکی از روستاهای کرمانشاه اتّفاق افتاده، نوشته شده است، امّا نویسنده با تغییر موقعیت جغرافیاییِ ماجرای داستان از غرب به جنوب کشور، هم کار خودش را آسان کرده (با توجّه به جنوبی بودنِ احمد اکبرپور و تسلّط و آگاهیاش بر فضای روستاییِ جنوب) و هم نشان داده است که «پول» در همه جای این کرهی خاکی مثل «باقلوا» دهن را آب میاندازد و خبرساز و پُرماجرا است.
گم شدن یک بستهی اسکناس بهعنوان سوژه رمان، بهانهی خوبی است تا به عمق رابطهی آدمهای محلّ حادثه (روستا) پی ببریم. پول همانطور که آدمها را از هم جدا میکند و باعث اختلافشان میشود، قادر است بهانهای شود برای جمع شدن آنها به دور هم. پول هم باعث شادی و سرخوشی آدمها میشود و هم باعث نگرانی و عذاب آنها. پرداختن به زندگیِ روستایی با بافت سنّتی در عصر مدرن، ادبیات داستانی را ناخواسته به سمتی میبرد که آمیخته به طنزی رئالیستی و باورپذیر است؛ طنزی که تمام تلخیها و شیرینیهای زندگی در جامعهی روستایی را ملموس و واقعی به تصویر میکشد؛ کاری که احمد اکبرپور در این رمان انجام داده و موفّق هم بوده است.
رمان «من نوکر بابا نیستم» را میتوان در حوزهی ادبیات داستانیِ روستایی قرار داد، امّا نه از آن دسته داستانهای روستایی که تنها فقر و بدبختیهای مردم روستا را به تصویر میکشند، بلکه در آن علاوه بر فقر و تنگدستیِ مردم، شادیها و دلخوشیهایشان را هم به تصویر کشیده و به شکلی واقعگرایانه، از حقیقتِ تلخ و شیرین زندگیِ روستایی بهرهبرداری کرده است. اکبرپور در این رمان نشان داده است که با مردم روستا و روابط میان آنها و آداب و رسومشان کاملاً آشنایی دارد و به خوبی تمام ابعاد زندگیِ روستایی را به تصویر کشیده است.
* * *
اگرچه به ظاهر، راوی اصلی (داوود، قهرمان داستان) است، امّا نویسنده در این رمان با استفاده از راویهای مختلف و زاویه دید آنها نسبت به هستهی اصلی ماجرا، نشان داده است که در یک جامعه سنّتی روستایی و در یک ماجرای مضحک و تلخ، هر کدام از شخصیتهای اصلی داستان، قابلیت قهرمان شدن را دارا هستند؛ مخصوصاً بچّهها که همیشه خیالپردازند و در رؤیاهایشان خود را قهرمان ماجراهای پیرامونشان میپندارند. و شاید به همین دلیل است که شخصیت اصلی این رمان (داوود) در بالا آوردن اسکناسها از چاه، نقش خاصی ندارد و این کار توسّط برادرش و به بهانهی بیرون آوردن پسرعمویش صورت میگیرد.
نکتهی جالب ماجرا اینجاست که حتّی قهرمان داستان، یعنی کسی که بالاخره موفّق میشود پول را از چاه بیرون بکشد، ناخواسته تن به این کار میدهد و خودش اصلاً راضی به انجام آن کار نبوده است.
فضای روستاییِ این رمان، نماد جامعهای است که نوعی نظام سنّتی و تاحدودی استبدادی بر آن حاکم است و آدمها از سرِ اتّفاق گردِ هم آمدهاند. قهرمانان این جامعه نیز از سرِ اتّفاق و ناخواسته قهرمان شدهاند و در کل اگر تغییری صورت میگیرد، از سرِ اتّفاق است. رئیس پاسگاه روستا، تنها این جمله را تکرار میکند که همه باید به قانون احترام بگذارند، امّا بچّههای روستا مدام از قانون و آدمهای آن میگریزند و از آنها هراس دارند.
نظام اجتماعی و خانوادگیِ ترسیم شده در این داستان، نظامی پدرسالارانه است. پدر (همانطور که در فصل چهارم رمان، راوی داستان میشود و شخصیت واقعیِ خودش را بروز میدهد)، دوست دارد همسر و فرزندانش فقط به حرف او گوش کنند و به نظر او احترام بگذارند و در مورد همه چیز فقط خود اوست که تصمیم میگیرد.
مادر و دختر نقش مهمی در زندگی روستایی دارند، امّا همیشه نادیده گرفته میشوند. در این رمان نیز مادر، زنی زحمتکش و دلسوز بچّههایش است امّا از مردِ خود هراس دارد و سعی میکند در برابر اُبهّت و خشم پدر، پناهی باشد برای بچّههایش. خواهر راوی (ساره) هم نماد مظلومیت دختر در جامعهی مردسالارانه است؛ دختری که نقش و وظیفهای به او واگذار نمیشود و همیشه باید بین دو برادر راه برود و مواظبش باشند. ساره با آنکه از دو سالگی به بعد دیگر حرف نزده، امّا پراحساس و مهربان است و حتّی راوی او را بهخاطر سکوتش به نخل تشبیه میکند.(ص ۵۲) همین ساره در ماجرایی که باز هم به پول ربط دارد، با دیدن اسکناس ۵۰ تومانی از خوشحالی شوکه میشود و به حرف میآید و بعد از به حرف آمدنش، نویسنده در فصل هشتم بخشی از روایت را به او واگذار میکند.
شخصیتهای رمان، شخصیتهایی ملموس و باورپذیرند و با توجّه به شخصیتپردازیِ خوبی که از آنها شده، کنش و واکنششان در قبال ماجرای اصلی داستان، قابل قبول است؛ امّا نام تفنگدار پاسگاه، نامی نامتعارف است: «بایگُسلْخه»؛ و از آنجا که در زیرنویس، توضیحی برای این واژه نیامده، به نظر میرسد کلمهای بومی نباشد و نویسنده با ابتکار خودش آن را انتخاب کرده است تا با بقیّهی اسامی شخصیتها تفاوت داشته باشد؛ چرا که خودِ این شخصیت هم به نظر میرسد غیربومی است و آدمهای روستا هیچ ارتباطی با او برقرار نمیکنند و از او گریزانند.
* * *
در کل در رمان «من نوکر بابا نیستم»، یک موقعیّت عمومی، ایستا و ساکنِ جامعهی روستایی، در اثر یک اتّفاق شخصی و اشتباه فردی، به سمت نوعی تغییر موقعیّت پیش میرود و این تغییر در رفتار تکتک آدمها دیده میشود؛ آدمهایی که همیشه برای تغییر نیاز به یک عامل بیرونی و محرّک دارند تا ناخواسته به آن تن بدهند.
اگرچه انتخاب موضوعی چون «گم شدن یک بسته اسکناس» به ظاهر با دنیای کودکان و نوجوانان و رغبتهای آنان هماهنگ نیست، امّا در رمان «من نوکر بابا نیستم»، قهرمانان کودک داستان چنان با آن درگیر میشوند که انگار سرگرم یک بازی کودکانهاند. افتادن پول در چاه مستراح، یادآور این جملهی معروفِ «لعنت بر این پولِ کثیف» است که شاید هر روز از زبان مردمِ کوچه و بازار میشنویم؛ مردمی که برای به دست آوردن این «پول کثیف» دست به هر کاری میزنند، امّا همیشه دغدغهی «روزیِ حلال» دارند؛ نداشتنش درد است و داشتنش دردِسر.
«پول، پول، پول. کلمهای که مثل باقلوا دهن را آب میاندازد. البته بر منکرش لعنت که بدون آن کار بشر پیش نمیرود و تعداد آدمهای تنبل سر به فلک میکشد. با این حال گاهی هم چون تاول چرکینی بر صورت نجیب آدمیزاد سر باز میکند…» (از مقدمهی نویسندهی کتاب)
همه چیز آدمهای داستان، به پول ربط دارد؛ غمها و شادیهایشان، خوابها و رؤیاهایشان و… و به همین خاطر است که خبر افتادن یک بسته اسکناس در چاه مستراح، مثل بمب در روستا منفجر میشود و همهی آدمها را به خانهی حاجی میکشاند.
در بخش پایانی رمان، وقتی بستهی اسکناس را از چاه بیرون میکشند، با آنکه بستهی پول آغشته به نجاست است، امّا صدای خندهی پدر از مستراح شنیده میشود و خوشحال از این پیروزی میگوید: «پولِ حلال توی دریا هم بیفتد، گم و گور نمیشود.» حالا او هم به بستهی اسکناسش رسیده و هم اینکه به خودش و دیگران ثابت کرده که پول او حلال بوده که گم و گور نشده است؛ امّا با دو تکّه چوب، بستهی پولِ حلال را برای تطهیر میبرد و از دست زدن به آن اکراه دارد!
نکتهی قابل توجّه این است که کار شستوشو و تطهیر پولها توسّط بچّهها انجام میگیرد و بعد از این کار همه چیز به روال سابق برمیگردد: پدر دستور میدهد، مادر خدا را شکر میکند و بچّهها از مردم جدا میشوند و به کوچه برمیگردند. (ص ۱۰۴)
نکتهی قابل توجّه دیگری که در رمان «من نوکر بابا نیستم» مورد بحث است، استفاده از واژهها و اصطلاحات بومی است که در ملموسشدن فضای روستاییِ جنوب کشور، به مخاطب کمک فراوانی کرده است؛ واژهها و اصطلاحاتی چون: مُروا، نُوت، مَهوِه، گربهشور، پیشتو، قُلّاج، پتی، رِنگ و… . مهم نیست که این واژهها و اصطلاحات در کجای جمله قرار گرفتهاند، مهم این است که در موقع مناسب مورد استفاده قرار گرفتهاند و حتّی گاهی این واژهها چنان خوش نشستهاند که اگر در زیرنویس هم توضیحی برای آنها ذکر نمیشد، مخاطب میتوانست به بار معناییِ آنها پی ببرد: «کدخدا یک قُلاج طولانی به قلیان میزند و دودها را از لای سبیلهایش میدهد بیرون و…» (ص ۶۸)
* * *
از آنجا که شخصیتپردازی از عناصر اصلی و دشوار داستاننویسیِ واقعگراست، بیتوجّهی به آن، داستان را برای مخاطب تصنّعی و غیرقابلباور جلوه میدهد. شخصیتپردازی در «من نوکر بابا نیستم» یکی از نکات قوّت رمان است که نویسنده از طریق عملکردها و عکسالعملهای شخصیتها به خوبی آن را اجرا کرده است و همین امر باعث شده تا مخاطبان نوجوانِ این رمان با قهرمانان داستان به نوعی «همذاتپنداری» بپردازند. نویسنده با زیرکی حتّی در بخشهای مختلف رمان، راوی را عوض میکند و اجازه میدهد دیگر شخصیتها روایت را ادامه دهند و از این طریق درونیات آنان را برای مخاطب افشا میکند.
محمد ولیزاده متولد ۲۵ اسفند ۱۳۵۳شهرستان جماستان بوشهر. نویسنده، روزنامهنگارو ناشرادبی هستند. وی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسیگرایش کودک و نوجواندانشگاه شیرازاست. دبیری سرویس ادبی روزنامه عصر شیراز)از سال ۱۳۷۵ تا تیرماه ۱۳۷۹( و مسئول صفحات ادبی “عصر پنجشنبه”، ” سطر اول” “به سطر دیگر” در همین روزنامه؛ فعال در شکلگیری انتشارات نیمنگاه (تهران) و سرپرست آن از ابتدا ۱۳۷۹تا پایان سال ۱۳۸۲ (در این مدت ۱۰۲ عنوان کتاب زیر نظر ایشان منتشر شده و عهدهدار سری مجموعه راه ابریشم)شعرو داستانامروز ایران نیز بوده است.
۶
پیرمرد خوب قصه گو
مرور زندگی آثار مهدی آذریزدی
فاطمه بحرینی
ادبیات کودکان و نوجوانان ایران به شکل امروزی اش، از دهه سی به همت کسانی همچون مرحوم جبار باغچه بان آغاز می شود، اما رویکردش در آن زمان بیشتر ((تعلیم وتربیتی)) است تا ((ادبی)). بعدها یکی از نام های روشنی که ادبیات کودکان ایران را بارویکردی ادبی رونق می بخشد استاد مهدی آذریزدی است. زمانی که مهدی آذریزدی((قصه های خوب برای بچه های خوب))را برای کودکان نوشت، ادبیات کودکان نیز در ابتدای راه بود و بیشتر به ترجمه و نمونه برداری از آثار غربی تمایل داشت، اما آذریزدی نوشتن برای کودکان را تکیه بر ادبیات کهن و با نثری سالم و زیبا بنا ساخت.
بی گمان نقشی که آذریزدی در پی ریزی نثر روان وکودکانه در نثر معاصر از لحاظ آشنایی کودکان و نوجوانان با ادب غنی و پربار پارسی داشته انکار ناپذیر است. اکنون که بانام و جایگاه آذریزدی در ادبیات معاصر آشنا شدیم، نگاهی گذرا نیز به زندگی و آثار او می اندازیم.
مهدی فرزند علی اکبر رشید به سال۱۳۰۰ش در محله خرمشاه یزد در خانواده کشاورز به دنیا آمد، پدرش به دلیل باورهای مذهبی خود نگذاشت تا او به مدرسه برود. از این رو تا اوان جوانی تنها از پدر خویش مختصر سواد خواندن و نوشتن و از مادربزرگ قرآن را یاد گرفت و بیشتر روزگارش به کار رعیتی و کشاورزی می گذشت. درجوانی راهی به مرکز شهر جست و با کار در کارگاه جوراب بافی و سپس کتاب فروشی یزد، با دنیایی کتاب آشنا شد. دوسال در ((کتاب فروشی یزد))که خود در بازار خان به راه انداخته بود مشغول شد. سپس برای پیوستن به جمع دوستداران دانش و علم راهی تهران شد. بیش از پنجاه سال در تهران به کارهای مختلف حروف چینی وغلط گیری مطبی و کتابفروشی و حتی عکاسی پرداخت و امرار معاش کرد.
آذریزدی در همین آمد ورفت های بویژه کار در چندین موسسه ی مطبوعاتی معتبر بیش از سی جلد کتاب چاپ و منتشر کرد که بغیر از دوره هشت جلدی ((قصه های خوب برای بچه های خوب)) و دوره ده جلدی ((قصه های تازه ازکتاب های کهن)) می توان به کتابهای : مثنوی بچه ی خوب، شعر قندوعسل، خاله گوهر، گربه تنبل، گربه ناقلا، دستور طباخی و خانه داری(به عربی هم ترجمه شده است)، خود آموز عکاسی، خود آموز شطرنج، لبخند، قصه های ساده، یاد عاشورا، چهل حدیث، قصه های پیامبران و سرانجام هم تصحیح مثنوی معنوی مولوی اشاره کرد که بیشتر این آاثار بارها تجدید چاپ شده است.
از بین کارهای خودش شعر قند و عسل را از همه بیشتر دوست می داشت. و می گفت درد زندگی است، بعد از آن ((بچه آدم ))را که جزو چهارم قصه های تازه از کتاب های کهن است ،((خاله گوهر ))که در سال۱۳۵۴ برای ((کمیته پیکار با بی سوادی)) نوشت و سرگذشتی واقعی است و در نهایت گربه تنبل را از همه کتاب هایش بیشتر دوست داشت. دو سال قبل فوتش کتابخانه عزیزش را با هزارن کتاب نایاب، به موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان هدیه کرد، با این شرط که تاوقتی زنده است، کتاب ها پیش او امانت باشند.
درباره دلیل موفقیتش می گوید:((فکرم خوب بوده، اخلاص هم داشتم. نه شهرت می خواستم، نه پول. فقط می خواستم برای بچه هایی که کتاب ندارند بنویسم و برکتی که این کار داشته به خاطر اخلاصی است که داشتم.)) بعضی می گویند خوشبخت کسی است که وقتی سرش را می خواهد بگذارد زمین، حسرت به دل نباشد، اما پدر قصه کودکان همیشه حسرت به دل بود، از کودکی تا وقت مرگ، حسرت مدرسه رفتن، کتاب داشتن، حسرت مهر مادر وپدر حسرت آفرین گفتن خانواده به کارهای دوست داشتنی اش بین مردم….
اما تا جایی که می شد سعی کرد یک حسرت را از روی دل بچه های ایرانی بردارد، حسرت کتاب خوب مناسب سن و همخوان با ذائقه ایرانی را، آن هم در روزگاری که همه چیز باید راحت الحلقوم باشد تا نگاه بچه ها به طرفش بکشد.
مربی آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان تنگستان
۷
تخیل و کودکان
الهام مزارعی
تخیل عنصری است که انسان را از واقعیت دور میکند و به دنیای دوست داشتنی ذهن می برد، آدمها در دنیای خیالی به تمام خواستهای ناممکن دنیای واقعیشان میرسند . تخیل موجب ایجاد خلاقیت در ذهن میشود و به نوعی فشارهای بیرونی و درونی انسانها را در تمام سنین تعدیل میکند. در دنیای خیالی جایگزینی تصاویر فراواقعی به جای تصاویر زندگی واقعی انسان را به خلق دنیای تازه ای میرساند که از بودن در آن لذت می برد .
در دنیای کودکان، عنصر خیال به مراتب قویتر و همراه با بال و پر بیشتر است، این تصاویر خیالی در دنیای کودکان رنگ و بوی فانتزی به خود میگیرد و در این دنیای ساخته ی ذهن، کودک افسار گسیخته میتواند به هر مکان و زمانی سر بزند و حتی با موجودات عجیب و غریب ارتباط برقرار میکند، به اشیا جان ببخشد و با آنها به سفرهای جادویی برود، چیزی که در دنیای واقعی امکان دستیابی به آنرا ندارد .
در دنیای امروز که اکثر کودکان در چهار دیواری آپارتمان، تنهایی را تجربه می کنند، دنیای خیال میتواند راه حل مناسبی برای فرار از تنهایی باشد، هرچند با روی کار آمدن بازیهای کامپیوتری و هجوم آنها به مغز کودکان امروزی، به جای بازیهای پرتحرک و دوستداشتنی دهه های قبل جای زیادی برای پرورش خلاقیت و قوه ی تخیل کودک باقی نمی ماند، چرا که کودکان تبدیل به ماشینهای مکانیکی جلوی کامپیوترها شده اند که بجای بکارگیری تخیل خودشان دستورات بازیهای کامپیوتری را اجرا میکنند. در چنین دنیای ماشینی است که کودکان از کتاب و قصه های شیرین آن فاصله می گیرند و اسیر جادوی سرد و خشک کامپیوتر میشوند. در گذشته کودکان با شنیدن افسانه های شیرین از زبان پدر بزرگها و مادربزرگها به سرزمین های جادویی می رفتند، خودشان را جای قهرمان افسانه ها می گذاشتند، همراه با آنها بزرگ میشدند، حتی به نوعی معصومانه عشق را تجربه می کردند، بعد ها به کمک خواندن کتابها و با ورق زدن هر برگ دنیای تازه ای از خیال را تجربه می کردند، با شخصیتهای داستانها هم ذات پنداری می کردند، حتی گاهی اوقات با بهره گیری از قوه ی تخیل خود ادامه ی داستان را آنطور که دوست داشتند، تعریف می کردند. افسانه، پل ارتباطی بین کودکان با اجدادشان و کتاب پل ارتباطی بین کودکان با پدر و مادرشان بود، اما دنیای خیالی کامپیوتری معمولا عاری از حضور خانواده است، بازیها تک قهرمانه شده است و کودک بجای دنیای شیرین و خیالی افسانه ها و داستانها با دنیای سراسر بزن بزن و خشن روبرو است که ناچار است برای رسیدن به پایان خوش بازی و قهرمانی با شخصیتهایی خشن و بی احساس همراه شود و بجنگد. لطافت دنیای خیالی دیروز تبدیل به خشونت دنیای خیالی امروزشده است. حتی در انیمیشنهای امروزی نیز کودک با این خشونت همراه است و تفاوت دنیای خیالی کارتن های دیروز و امروز به وضوح دیده میشود .
در چنین دنیایی است که کودک به جای آنکه کتاب به دست بگیرد و وارد دنیای خیال شود و در این سفر جادویی خلاقیت خود را پرورش دهد، ترجیح می دهد ساعتها پشت کامپیوتر بنشیند، برای قهرمانی بجنگد و هر چه را که بازی به او دیکته میکند مرحله به مرحله انجام دهد و در چنین دنیایی است که ادبیات کودک و نوجوان کم کم رنگ و بوی خود را از دست می دهد .
تخیل یکی از عناصر اصلی ادبیات کودک و نوجوان است، که کودک به واسطه ی آن قادر خواهد بود، ابعاد مختلف شخصیت خود، ترسها و دغدغه هایش را بشناسد، با آنها روبرو شود و با گذشتن از آنها در دنیای خیال، در دنیای واقعی نیز بتواند رفتار منطقی از خود بروز دهد. کودک با تخلیه ی خود در دنیای خیال با اطمینان خاطر بیشتر و اعتماد به نفس بیشتری در دنیای واقعی زندگی میکند. در ادبیات کودک و نوجوان افسانه ها نقش مهمی دارند، افسانه ها دریچه ای از تخیل را بروی کودک می گشایند که هدف اصلی آن در پشت دنیای خیال و جادو، گسترش ذهن کودک و پرورش شخصیت کودک، آماده سازی کودک برای حضور در دنیای بزرگسالی و پذیرش مسئولیتهای بزرگسالی است. کودک در کنار شیرینی دنیای خیالی، در کنار ارضا شدن غریزه ی کنجکاوی و شیطنت کودکانه بطور غیر مستقیم با مسولیتهای بزرگسالی نیز آشنا میشود و همراه با قهرمان افسانه ها به رشد شخصیتی می رسد. کودک از طریق قصه های خیالی بعضا به جواب سوالاتی که در دنیای واقعی با آنها روبروست می رسد .
فاطمه مزارعی؛ نویسنده ی کتابهای ( مامان کله دودکشی / نشر افق)و (گُوانجی و ۳۶۰ درجه ی جادویی / نشر پیدایش / به زودی به بازار می آید )و ( دختر کوچولو ، فرمانده سیبیلو/ نشر افق / به زودی به بازار می آید )
۸
کودک ، متنی دوگانه ، ثابت و گسترده است
درآمدی بر آسیب شناسی ادبیات کودک
اسدالله شکرانه
کودک از سویی، متنی بسته است خوانشی ثابت دارد ودرهیچکدام از دستگاههای هرمنوتیکی ، تأویل پذیر نیست . متنی از متون هستی است که وجود پیدا می کند درجریان رشد قرار می گیرد اندامهای او اندک اندک وبا مرور زمان تکامل می یابد راه می افتد زبان باز می کند و…….. بزرگ می شود . به قول شهریار دزدکی پیر وعلیلش می کنند.
کودک، اما ، متنی باز است وبستگی به مخاطبی دارد که اورا می خواند . خوانش این متن ، متکی به محوری است که اورا به عنوان حقیقت ثابت هستی در پس زمینه ای قرار می دهد ومتناسب با شرایط تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی وتربیتی اورا می خواند تأویل می کند در صفحه هستی ، اورا پازل وار در موقعیتهای متعدد ومتفاوت قرار می دهد وبستری فراهم می کند تا همسو با همه شرایط زیستی ، زیستنی روبه جلو داشته باشد . دراین خوانش ، کودک، همیشه زمان حاضر خود را دارد وچون متنی است که دربرابر هر خواننده ای قرار گیرد به گونه ای قرائت می شود اما تقلیل نمی یابد تا آن جا که تحدید پذیر نیست . برمبنای چنین خوانشی از کودک است که هنوز اشتراک نظر وجود ندارد کودکی تا کدام مقطع سنی ادامه دارد بعضی برآنند ، پیری باز گشتی به کودکی است وبعضی دیگر برآنند کودکی ، ابتدای پیری است .به هرحال ، کودک متن قابل خوانش بوده است وخواهد بود .
ادبیات کودک نیز از چنین خوانش هایی تأثیر پذیرفته است . به اصطلاح رسمی ،دو جمهوری دارد یکی جمهوری افلاطونی ودیگری، جمهوری ،غیر افلاطونی . جمهوری سومی نیز، وجود دارد که به آن اشارتی خواهدرفت .
در جمهور افلاطونی ، کودک ، ابزاری است تا امروز تکرار گردد . کودک برای آینده تربیت می شود و باید به گونه ای تربیت شود که آینده ای متناسب با ایده های امروز را تضمین کند ایده هایی ثابت که مبتنی بر اخلاق وایدئولوژی معینی است . دراین جمهوری کودک مانند دیگر شهروندان ، نیست شهروندی وابسته است . حق حیات دارد .حیات اورا دیگران تضمین می کنند وبراین مدار ، او نیز حیات پیوسته اما ثابت جامعه را تحقق می بخشد . رونوشتی از دیروز است رونوشت نسل هایی است که یکی پس از دیگری در مدار زندگی قرار می گیرند وحتی اگر در موقعیتهای مدرن وپسامدرن تمدنی قرار گیرند واز ابزارهای ساده به ابزار های پیشرفته دسترسی پیدا کنند باز در قامت سنت ادامه حیات می دهند وهمان ، هستندکه قرار است بوده باشند . این جمهوری سابقه ای طولانی دارد اما تسلط کامل آن تا قرن نوزدهم است . دراین قرن که قرن کودکی نام گرفته است اندک اندک جمهوری افلاطونی فرو می ریزد وشهروندان کودک این جمهوری ، از تحدید های آن رها می شوند وگام به جمهوری جدید می گذارند . جمهوری غیر افلاطونی برخاسته از ایده هایی نو که کودک را موجودی مستقل از بزرگسال تعریف می کند . به عنوان شهروندی مستقل می پذیرد و فرصتی برای شدن ، قلمداد می کند .
در جمهوری غیر افلاطونی ، کودک زندگی نمی کند زندگی را می سازد . این جمهوری ، کودک را شهروندی مستقل با حقوقی متکی بر اصول انسانی ، تعریف می کند وصاحب حقی میداند که در نهایت تا این زمان به «منشورحقوق کودک » تعبیر شده است ودارای بند است وسر آغاز این کتیبه چنین است که :
ادبیات کودک ، در دومتن جمهوری افلاطونی وغیر افلاطونی ، جریان داشته است وبن مایه های خود را از این گونه های بنیادینی به کودک بر گرفته است . تولید متن کرده است و از متن های کلامی به متن های غیر کلامی وترکیبهای متجانس ونا متجانسی از این دو دست یازیده است .
این نوشتار، درآمدی اشاره وار بر آسیب شناسی این دو جمهوری است وبه جمهوری سومی اشاره خواهد داشت که ادبیات کودک را تولید می کند . اما در اشارت نخست تأکیدی بر جمهوری افلاطونی وغیر افلاطونی در میدان ادبیات کودک دارد که دوسو دارد .
در یک سوی آن رئیس جمهور مقتدری ، چون افلاطون قرار گرفته است که با گذشت قرن ها وعلی رغم همه آشوب ها وانتقادها ، هنوز اطلس وار جهان را بردوش خود قرار داده است و این سوی و آن سوی جهان می گرداند از دروازه های قرون می گذراند وبراساس بنیاد جمهوری مقتدرش ، نسل هایی را تربیت می کند که چون او افلاطونی می اندیشند و همانند سازی هایی افلاطونی دارند . متن هایی تولید می کنند که به شدت آموزشی ، تربیتی ، اخلاقگرا وشباهت گرا می باشد گستره این جمهوری ، در همه اذهانی است که در پراکندگی جهان جای دارند ودر هر کجا که تولید متن کنند امضای افلاطونی دارند . مقتدرانی ، پدر سالار ومادر سالار که می گویند کودک باید چنین باشد چنین نگاه کند چنین دریابد چنین فهم کند چنین ترکیب کند وچنین بزرگ شود .
درسوی دیگر ، جمهوری دوگانه ادبیات کودک ، رؤسای جمهوری قرار دارند که خود گزیده و خود مختار هستند . می آیند ومی روند . سیطره ای پیوسته ندارند وهریک بنا بر نگاهی برخاسته از تعبیرهای فردی ، متن هایی برای کودکان تولید می کنند ومی گذارند کودک ، خوانش گری باشدکه متن را در افق فهم ودریافت خویش قرار دهد فهم کند تأثیر پذیرد انتخاب کند واگویه ای از آن داشته باشد وبراساس این واگویه ها، افق زندگی خود را بگستراند حتی اگر با افق هایی متفاوت با آن مماس شود یا متقاطع گردد . دراین متن های غیر افلاطونی ، کودک ، زمینه سازی می کند ودیگران در زمینه های برخاسته از هستی او گام بر می دارند وبا او همکلام می شوند . جمهوری گسترده ای که در آن آرامش وآشوب ، تعادل وعدم تعادل ، فرهیختگی وجنون ، تعقل وتخیل ، همیشگی ونا همیشگی وبالاخره خلاقیت های پیوسته ، جریان دارد . شبیه سازی اتفاق نمی افتد و هر کسی ، متنی را می نویسد که با خودش آغاز می شود ودر دیگری ادامه می یابد .
بر اساس نگرش دوقطبی به ادبیات کودک – قطب افلاطونی و غیر افلاطونی – ادبیات کودک ، ادبیاتی کاربردی است . ادبیاتی ، برگرفته از دو گونه تجربه است . تجربه بزرگسالانه وتجربه ای خرد سالانه .
از آن سو بزرگسالانه است که اهداف نهفته ای دارد . فهمی بزرگسالانه در آن قرارداده شده است تا کودک آن را تجربه کند وبرمدار این تجربه ، رفتار وکردار واندیشه خود را تنظیم نماید . جوجه اردک زشت ، درلایه های زیرین خود این فهم بزرگسالانه برخاسته از« اندیشه های اندرسنی» دارد که :« آزادی ، برابری وبرادری» جهان را زیبا می کند باید از تحقیر دست برداشت وبه تعظیم رسید. دیگری در این نوع ادبیات ، اگر چه متفاوت است اما زیباست . طرد شدگی در این جهان راهی ندارد وپیوستگی به یکدیگر هدف غایی است . با چنین نگرشی ،- البته با دیدگاه های متعدد ومتفاوت از نظر فهم ومعنی – متن های زیادی تولید شده است و می شود . زبان این متنها وگستره شخصیت ها وعناصری که چنین هدفی را به زبان های متفاوت فریاد می زنند در متن های تولید شده برای کودکان به وفور دیده می شود . ادبیاتی که بزرگسالانه است اما زبانی کودکانه دارد .
آسیب شناسی این متون براین بنیاد قرار دارد که بزرگسال فربه در این متن همان افلاطون است اما چراغی دیگر در دست گرفته است وراه می نمایاند . این چراغ دربین ایدئولوگ ها وسران نحله های مدعی کودک دست به دست می شود وطیف نوری متفاوت دارد از جزم اندیشی تا فرااندیشی برخاسته از ذهنیت های تأثیر گرفته از ادبیات شفاهی تا ادبیات کلاسیک و ادبیات نو .
از این سواین ادبیات، خرد سالانه است که برگرفته از وانمودهای کودکان است . بن مایه های خود را از تولیدهای زبانی ، گفتاری ، دیداری وشنیداری کودکان گرفته است وبا پرداخت هایی ادبی، زیباشناسانه ودست کاری شده دست به تولید متن زده است ساختار ذهنی چنین آفرینشگران ادبیات کودک ، مانند همه کنشگران اجتماعی دیگر از فضای کودکانه شکل گرفته است از آن تبعیت کرده است . اگر همانندی ، اساس انسجام ذهنی در دنیای قدیم بوده است در این ساختار ذهنی ، برمحور تفاوت قرار گرفته است . برچنین محوری ، هیچ متنی ، متن بزرگسالانه نیست که همانند سازی انجام دهد بلکه متنی خرد سالانه است که برگرفته از ذهنیتی کودکانه ، برمحوری متفاوت ونگاهی نسبیت گرایانه می چرخد وچرخه تولیدی دیگر گون دارد. دراین متن، هیچ درختی، یکسان رشد نمی کند. میز ، میز نیست، درخت، درخت،نیست. هستی، آن چیزی است که در تخیل کودکانه، خلق می شود واگویه می گردد وتولید کننده متن ادبی کودکانه از آن بهره می گیرد .
آسیب شناسی این متون ، براین بنیاد قرار دارد که خردسال فربه در این متون امپراطوری خودش را گسترانده است . زمینه ای فراهم ساخته است تا طیفی از فرهیختگی ونافرهیختگی ، کودک را دستمایه قرار دهد اگر چه متفاوت می نماید ونمایانده می شود، اما شبیه سازی شده تفکری است که دستمایه اش را از خواست ها ونه نیازهای کودکی گرفته است همگام با خردسالی شده است که گریه می کند تا به خواسته اش برسد. می خواهد بی آن که نیاز داشته باشد. به این سخن رولان بارت بیندیشیم که گفته است :«اسباب بازی های موجود در بازار با نفوذ نظام ایدئولوژیک سرمایه داری تولید می شود کودکانی که با این اسباب بازی ها سر گرم می شوند در آینده به عاملان بی آزار نظام سر مایه داری تبدیل می گردند» . برچنین مبنایی است که کتابهای بازاری تولید می گردد از آن بابت که که کودکان می خواهند ومی خوانند . فربه شدن خردسالان وخواست های آنان ، نسبیت گرایی را در تولید متون ادبی کودکان به وجود آورده است و منجر به تولید آثاری شده است که آسیب های خود رادارد.
خط سوم در ادبیات کودک ، خطی است که تمایزیافتگی کودک را پذیرفته است اما برآن است تا ادبیاتی خلق کند که مبتنی براندیشه باشد. راه براندیشه بگشاید تفکر انتقادی را پرورش دهد بینش فلسفی ، ایجاد کند پرسشگری را رواج دهد . مبنای چنین خطی، بر فرهیختگی وانتقاد از فرهیختگی های پیشینی وامروزینی قرار دارد از سویی ، دیروز مدار است و جمهوری افلاطونی را نقد می کند واز سویی فردا مدار است چون واقعیتهای جهان نو را آشکارا به نقد می نشیند و کودک را در بستر جهان نو ، نگاه می کند واورا در فضاهایی امروزینی قرار می دهد تا کشف کند تخیل خودرا به جهان فردا بکشاند خلاقیتهای ذهنی خود را آشکار کند و متناسب با این جهان بزرگ شود. این خط نیز از آن بابت که جهان نو را بنیاد تولید خود قرار داده است و جهان نورا جهانی مسلط وهمگانی – همه جایی می داند در آسیب بزرگی قرار دارد. جهانی شدگی و فرار از هویت های انسانی، آسیب اساسی چنین متن هایی است .
اشارت های آسیب شناسی به سه جریان تولید متن ادبی برای کودک ، بی تردید جای تأمل دارد . هدف از این اشارت های کلی – که به عمد در کلیت مانده است وتنها به یک متن ادبی اشارت داشته است – بیشتر بر این بوده است تا به مناسبت روز ملی ادبیات کودک ، هیجدهم تیر ماه ، که سالروز در گذشت پیر نیک اندیش ادبیات کودک ایران ، مهدی آذر یزدی صاحب همیشه ماندگار مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب ، براین نکته تأکید کند که کودک ، متن بسته وبازی است که باید نگاهی دوباره به او داشت.
حاش لله این حکایت نیست ، هین
نقد حال ما وتوست ، این خوش ببین.
۹
آن چیز غایب
معرفی سه فیلم تاثیر گذار در زمینه ی کودکان
مهدیه امیری
فیلم هایی که با هدف مخاطب قرار دادن بچه ها ساخته شده اند غالبا آثاری هستند که خود بچه ها در آن نقش بازی می کنند و پیام ها به زبان آنها بیان می شود. به زبان ساده داستانشان را تعریف می کنند و به انتقال پیام می پردازند. شخصیت های کودک فیلم ها، نوع کشمکش های بیرونی ودرونی خود را به راحتی مطرح می کنند و دچار تغییر و تحول می شوند. گاهی همراه با بزرگ تر ها و گاهی جلوتر از آنها به آموزش می پردازند. لحنی شاد و امید بخش دارند. حتی در ناامیدی هم یقین و باوری در چشمان آنها موج می زند چرا که بر این باورند که هنوز فرصت دارند و باید تلاش کرد. در واقع تلقی مثبت یا منفی از این فیلم ها بستگی به میزان هماهنگی وارتباط با بچه ها دارد که چقدر از طرف آنها می تواند قابل درک ولذت بردن، باشد.
آثاری همچون “باشو غریبه ای کوچک” به کارگردانی بهرام بیضایی، “بچه های آسمان” به کارگردانی مجید مجیدی و “خانه ی دوست کجاست؟” به کارگردانی عباس کیارستمی از جمله فیلم هایی می باشد که در جذب بچه ها موفق بوده اند. که در ادامه به معرفی آنها پرداخته خواهد شد.
فیلم “باشو غریبه ای کوچک” در خصوص پسر بچه ای جنوبی می باشد که به دلیل بمباران هوایی و کشته شدن خانواده اش سوار بر کامیونی می شود و وقتی چادر بار کامیون را کنار می زند، می بیند سر از شمال در آورده است. باشو به مزرعه ی زنی به نام نایی پناه می برد که در غیبت شوهرش که به جنگ رفته، مزرعه را اداره می کند. با پناه دادن باشو، نایی مورد نقد اهالی روستا که دارای باورهای خرافی و سنتهای پوسیده بودند قرار می گیرد. این فیلم پیام آور صلح و دوستی می باشد که پیام آن را یک کودک در زمان جنگ به اهالی روستا می دهد. باشو با نگاه معصوم و دل مهربان خود دیوار و مرزهای بین انسان ها را از بین می برد و عشق، صلح و دوستی را به آنها ارمغان می دهد.
“بچه های آسمان” داستان پسری در پایین شهر تهران را روایت می کند که در فقر و تنگدستی قرار دارد . کفش خواهرش را که به او داده بودند تا برای تعمیر به کفاشی ببرد بر اثر اتفاق گم می کند و همراه خواهرش سعی می کنند تااین موضوع را از پدرشان مخفی نگه دارند تا پدر مجبور نشود برای خرید کفش از دیگران پول قرض کند.فیلم تماماً در کشمکش آن است که مشکلات کوچک مردم ثروتمند را به عنوانی مشکلی بزرگ برای مستمندان نشان دهد و بیننده هشیار را از خواب غفلت بیدار کند همچنین اختلاف های طبقاتی و معرفت و بزرگی روح یک کودک را به تصویر می کشد. علی در این فیلم برای بدست اورن کفش به مسابقه دو می رود و تمام سعی خود را می کند تا نفر سوم شود و جایزه ی آن که یک کفش ورزشی می باشد را بدست آورد. صدای نفس های علی برای مقام سوم به ما این پیام را می دهد که به کودکان خود بیاموزیم چیزها را ببینند و درکنند، برای ادامه زندگی و تحقق اندیشه ها و آرمان های خود هر چند بزرگ یا کوچک تلاش کنند.
فیلم “خانهی دوست کجاست؟” داستان پسربچهای به نام احمد است که در کلاسِ دوم دبستان درس میخواند. در تمام مدت نمایش فیلم، احمد خانهی دوستش، محمدرضا را میجوید تا دفترچهی مشقش را که اشتباها به دلیل شباهت در کیفش گذاشته، به او برساند. معلم دبستان شاگردان را تهدید کرده بود که هرکس مشق ننویسد از مدرسه اخراج خواهد شد. این تهدید انگیزهی کافی برای احمد ایجاد میکرد که جستجوی خود را تا جایی ادامه دهد که ساختار فیلم کامل گردد. بنابراین راهی روستای مجاور میشود اما به هر طریق و با بدشانسیهای مکرر نمیتواند خانهی او را بیابد. و این در حالیست که هوا تاریک شده و برای خانهی خودشان هنوز نان نخریده؛ علاوه بر این مشقاش را هم ننوشته و از تنبیه پدر نیز به خاطر دیر کردن میترسد. در همین حال با پیرمردی مهربان روبرو شده که او را به خانه باز میگرداند و بین او و پدرش واسطه میشود. روز بعد، قبل از آنکه معلم مشق همشاگردی را ببیند دفتر را به او بازمیگرداند. او به عنوان آخرین راهحل مشق همشاگردی خود را نیز نوشته است. این فیلم روابط در هم شکسته و رو به زوال انسان ها و به تصویر کشیدن این رنج با دادن دستورهای مکرر و نادیده گرفتن پریشانی احمد را در تقابل دنیای بزرگسالان و کودکان به نمایش می کشد. احمد، کودک این فیلم به ما نشان می دهد که اگر کور سویی برای پیوند انسان ها باقی باشد آن امید را باید دراحساس زلال کودکان جستجو کرد.
براستی کودکان و دنیای آنها بسیار زلال و شایسته ی ستاش است. چرا که هر کودک در ذهن خود دنیایی از پاکی و صداقت را به تصویر می کشد که در آن نه خبری از شر، دروغ، دورویی می باشد و نه هر چیز بد دیگری.
۱۰
ضرورت نقاشی کودک و توجه به آن
فریده دهملایی*
راز پیشرفت یک جامعه در تعلیم و تربیت صحیح کودک می باشد . کودکانی که نسل فردای ما را میسازند . پس باید بیندیشیم که چگونه آن ها را پرورش دهیم و از ذوق فطری کودک استفاده کنیم و او را به سمتی سوق دهیم که مثبت و سازنده باشد . کودکان حرف هایشان را در لابلای خط خطی هایی که روی کاغذ یا هر وسیله ای که در اختیار دارند میزنند اما به علت عدم آگاهی ما از این آثار خیلی ساده از کنار آن می گذریم و شاید همان توجه کوچک به خط های لرزان و یا کاغذ سوراخ شده و پاره ی آن ها بر اثر نوک مداد رنگیشان و یا توجه به نوع رنگ آمیزی شان می توانستیم مسیر زندگی شان را تغییر دهیم.
کودکان برای جلب توجه بیشتر در نقاشی های خود برخی سوژه ها را بزرگ تر و غیر واقعی تر از ابعاد و شکل واقعیشان ترسیم می کنند از جمله حضور یک شخص در خانه که برای آن ها مهم تر است و متعاقبن هر چیز کوچک و بی مقدار را نیز کوچکتر نشان میدهند، بنا بر این اولین گام توجه به ذوق فطری کودک که در قالب هنر نقاشی تجلی پیدا می کند مهم است . زیرا در پرورش قوای خلاق ذهنی و در پیشبرد روح زیبا شناسی آن ها تاثیر بسزایی دارد و به آن ها فرصت میدهد تا احساسات خود را به گونه ای بی خطر در قالب هنر ابراز کنند . یک کودک سالم سعی می کند که با همه امکاناتی که در اختیار دارد تصورات خود را تجسم خارجی بخشد که این خود فرصتی پیش می آورد که از طریق هنر به دنیای درونی کودک راه پیدا کنی و بدین طریق اعتماد به نفس و قدرت خلاقانه ای در کودک پدیدار شود که به نوبه خود در پرورش استعداد نهفته آنان نقش بسزایی دارد . استفاده در بیان هنری برای انتقال افکار در کودکان از اهمیت بیشتری برخوردار است . زیرا آن ها با عناصر ساده ای چون خط،رنگ،حجم و ترکیب از تمایلات درونیشان سخن می گویند.آموزش هنر به کودک ۲روش دارد:
۱- علاقه و ذوق کودک را به مسائل هنری بر انگیزیم.
۲- با ایجاد برنامه ای منظم و دقیق اصول هنری را جهت ایجاد آثار هنری خلاقانه و بکر به کودکان تعلیم دهیم.
متاسفانه در سال های اخیر با رویکرد زندگی به سوی صنعتی و ماشینی شدن، با سابقه یی که در حوزه ی آموزش نقاشی کودکان داشته ام، خلاقیت نیز از کودک گرفته شده و همه این ها نیز برگرفته از دغدغه فکری والدین و تنها تر شدن کودک است . که این تنهایی با ساعت های طولانی کنار تلویزیون و بازی کامپیوتری طی می شود که کودک را از بازی های گروهی و ابتکارانه باز می دارد و ناخود آگاه خلاقیت نیز در آن ها کشته میشود. البته در این جا هم والدین در اکثر مواقع بی توجه از کنار چنین ضربه ای که به کودکانشان وارد میشود می گذرند . نه تنها وقتی برای توجه و هم صحبتی با کودک نمی گذارند بلکه حوصله شنیدن حرف ها و بیان احساسات این کودک در لابلای خط خطی هایشان را هم ندارند . درچنین حالتی چنانچه کودکی در مراکز هنری فرصت این را پیدا می کند که با نقاشی هایش احساسات خود را بیان کند مدرس با برخورد تند ولی کودک روبرو میشود که چنین مواردی دست های مدرس را می بندد و مجبور است ذهن و خلاقیت کودک را در مشت خود نگه دارد و چیزی را به او دیکته کند که خالی از هر گونه احساس است. در این میان بی شک وجه خلاقیت و آفرینش گری کودک رشد نمی کند.
فریده دهملایی؛ نقاش و مجسمه ساز، مدرس و مدیر آموزشگاه آزاد هنری “آرتا” برازجان
(متن یادداشت، تلخیص شده است)
۱۱
“تریبونی برای ادبیات مدرن کودکان”
احمد حسام مقدم
عروسک سخنگو؛سخنگوی ادبیات مدرن کودکان ایران است.ادبیاتی غیررسمی غیر متعارف ودر کل ادبیاتی خاص برای مخاطبانی خاص است.این مجله به سردبیری و مدیر مسئولی زری نعیمی توانست طیف خاصی وگسترده ای از مخاطبان را گرد آورد..این نشریه بطور کامل، خودپا و مستقل است. مستقل بودن به معنای تمامیت کلمه؛ که هم در منش وشیوه ی ادبی و هم به لحاظ اجتماعی و اقتصادی است، که این استقلال مالی وفکری در ایجاد جریان ادبی نو بنیادش بی تاثیر نبوده است. عروسک سخن گو را می توان اولین مجله ای نامید که در همان ابتدا، فرصت و زمینه را به کودکان و نوجوانان داد تا خود خالق آثار ادبی دوره ی خود با ادبیاتی، زبان و نگاهی غیر معتارف و ویژه ی نسل خود باشند. این غیر عام بودگی به معنای (جهان روایت شده کوکان امروز) را می توان در نقاشی های چاپ شده ی خود کودکان روی جلد یا درون مجله مشاهده کرد، نقاشی های که شاید در نگاه اول حس ساده بودگی و تمسخرآمیزی را در ذهن مخاطب عام تداعی نماید اما حاصل ذهن چند ساحتی کودکان امروزی است که از دریچه ای دیگر جهان را دیده اند. جهان داستانی این مجله از سادگی تهوع آور (نشان دست پایین گرفتن کودکان) داستانهای کودکان فاصله گرفته است و بصورت پیچیده تر و چند زمانی در حرکت است و درسدد آن نیست که مفهوم واحدی (تک بعدی)را به کودک بقبولاند. شعر در این نشریه از حالت کلاسیک بیرون آمده و به شعر سپید(نو) امروزی نزدیک تر شده است که شاید تاثیرش را دراز مدت آن را در ذائقه ی مخاطب مشاهدگر باشیم. از فضاهای دیگری که مجله درون خودش ایجاد کرده می توان به معرفی نویسنده گان، شاعران کودک امروزی اشاره کرد که با عنوان های همچون “روشنفکران کوچک دانش آموز”، “کودکی نوییسنده ی امروز”، “مصاحبه با نویسنده” و “کلاس” در نشریه به چاپ می رسد همچنین رویکرد مجله در مشارکت دادن خانواده ها برای آشنایی با ذائقه و هویت کودکان با یاداشت های برای آنان بسیار مهم ومقابل توجه است. اما از معایب و مشکلات بسیار جدی این مجله می توان به تیراژ بسیار پایین آن اشاره کرد که سبب شده در بعضی از شهرها از جمله بوشهر شاهد حضور آن در کیوسک مطبوعات نباشیم که در اینجا می توان به معایب مستقل بودن از لحاظ اقتصادی در فضای مطبوعاتی کشور واقف شد واز مسئولین این نشریه پرسید که آیا مستقل بودن تا اینقدر که عده ای از جامعه از نشریه بهرمند نشوند خوب است؟ بهرحال وجود مجله ی با این ساختار وبنیه ی قوی در آشفته بازار مجلات کشور اتفاق میمون و خوشایندی است که می تواند بعنوان یک نشریه جریان ساز در ایران نماینده ای برای مجلات آینده وکودکان آینده باشد. ودرپایان باید اشاره کنم که عروسک سخنگو امسال موفق شد بیست وپنچ سالگی خود را جشن بگیرد.
۱۲
کاربرد اسطوره در ادبیات کودک و نوجوان
فروغ کرم پور
اساطیر با توجه به عناصر تخیل و فوق بشری بودنشان جدای از جایگاه مهمی که در حوزه علوم انسانی دارند نقش غیر قابل انکار و در عین حال پنهانی در زندگی ما ایفا می کنند. در واقع خواسته یا ناخواسته در روزمرگی ما نقش داشته و با ما عجین شده اند. شاید عجیب به نظر آید ولی ما با کمی دقت متوجه می شویم که حتی در مکالمات هر روز خود به صورتی مشخص از واژگان، عبارات و مثال هایی از اساطیر بهره می گیریم عباراتی از قبیل: شاهنامه آخرش خوش است، نوشدارو پس از مرگ سهراب و قالیچه سلیمان و صبر ایوب و…. ممکن است خرده گیری هایی هم صورت گیرد و برخی داستان های مذهبی را در دایره اساطیر نپذیرند اما واقعیت این است که داستان های مذهبی با شاخ و برگ هایی که به خود می گیرند از حالت واقعی خود خارج گشته وکمابیش شکل اساطیری پیدا می کنند. این مسئله نباید باعث برداشت های بدبینانه شود چرا که نگاه به قصص مذهبی از نگاه اساطیری حتی میتواند آموزنده و عبرت آموز نیز باشد. همانطور که ذکر شد اساطیر در حوزه علوم انسانی به ویژه ادبیات نقش مهمی دارند چرا که بخش مهمی از ادبیات ایران ما شامل همین اساطیر است. حال باید دید نویسندگان به چه شکلی این داستان های غنی و روایات ارزنده را وارد حوزه کودک و نوجوان می کنند. بررسی بسیاری از کتب مرتبط به ادبیات کودک و نوجوان بیانگر این است که نویسندگان عصر حاضر جهت پر کردن خلاء فرهنگی و برای پوشش دادن بخش های مرتبط با حوزه اساطیر درکتابهای رده سنی کودک و نوجوانان دست به دامان اسطوره های ایران کهن و اساطیر مذهبی می شوند و از اساطیر سایر ملل غافل می مانند. حتی گاهی پیش می آید که محتوای داستانهای اساطیری نوشته شده برای فهم کودکان به سطح نازلی کشیده شده و غنای ذاتی خود را از دست می دهد. یک نگاه اجمالی به ویترین کتاب فروشی ها میتواند تنوع استفاده از اساطیر و داستان های مذهبی را به خوبی نشان دهد، داستان های اساطیری ایران باستان در رده دوم این تقسیم بندی قرار دارند و پس از آن میتوانیم از افسانه ها و اساطیر محلی نام ببریم. نکته ای که در این بخش قابل تامل است نبود داستان هایی از نویسندگان داخلی در باب اساطیر غیر وطنی در حوزه ادبیات کودک است. بررسی های شخصی نشان می دهد کارهای انجام شده در مورد ادبیات سایر ملل به نویسندگان خارجی ختم می شود و مترجمان گرامی در این زمینه فعالتر عمل می کنند؛ کتبی چون افسانه ها و اساطیر مصر، کانادا، آلمان و غیره…از مجموعه کتابهای کیمیا (وابسته به انتشارات هرمس) با همکاری مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها کتبی از این قبیل اند و کوششی بسیار ارزنده در آشنا سازی کودک و نوجوانان با فرهنگ سایر ملل در قالب اساطیر آن هستند. نکته ای که بسیار حائز اهمیت است مرز جداسازی افسانه ها از اسطوره ها میباشد که بسیار دشوار است. در حقیقت اسطوره ها وضعیت مناسب و قابل فهمی برای کودکان ندارد چار که به چیستی و چرایی مسائل جهان وآفرینش می پردازد. پس بهتر آن است که در حوزه کودکان از افسانه ها استفاده شود و اساطیر را برای حوزه نوجوانان بگذاریم. البته برخی از نمونه های بالا از دایره اسطوره می توانند خارج شوند چرا که بیشتر به افسانه می مانند تا اسطوره. به هر رو پس از مجموعه ی کتابهای کیمیا نمونه هایی که بعضا شبه اسطوره اند می توانند مورد توجه قرار گیرند. کتبی چون داستان های هزار و یک شب و کلیله و دمنه که آمیخته ای از اسطوره و افسانه اند چنین ویژگی های دارند. در کنار جذاب بودنشان می توانند بسیار تاثیر گذار باشند. یکی از چشمگیر ترین نمونه های کاربرد اساطیر در حوزه کودک و نوجوان، آثار آقای آرمان آرین است این نویسنده جوان با دانش و آگاهی خود در حوزه ی ادبیات و اسطوره شناسی دست به خلق آثاری درخور توجه زده است. از مهمترین ویژگی های نوشته های وی به کارگیری اساطیر کهن ایرانی و داستان های شاهنامه به شکل بازآفرینی است و به گونه ای طراحی شده که مخاطب نوجوان را شیفته ی خود می کند. مجموعه ی “سه گانه پارسیان و من” موفقیت چشمگیری داشت این سه گانه تاریخ، حماسه و اسطوره را به شکلی جادویی درهم آمیخته و روان مخاطب ایرانی را نوازش می دهد و ناگفته نماند با استقبال خوبی هم مواجه شد. یکی دیگر از آثار بسیار ارزشمند وی کتاب “اشوزدنگهه -اسطوره هم اکنون” است او با به کارگیری عناصر ایرانی و مذهبی در این کتاب و کشاندن آنها به عصر حاضر مخاطب نوجوان را علاقمند به دنبال کردن میکند و شاید یکی از بهترین نمونه های استفاده از اسطوره در ادبیات کودک و نوجوان همین آثار آرین باشد. گذشته از تمام اینها آنچه در ذهن من از گذشته باقی مانده استفاده از اساطیر و داستانهای اساطیری در ماهنامه های مخصوص کودک و نوجوان است به خوبی به خاطر می آورم که “سروش نوجوان و کیهان بچه ها” به شیوه ای جذاب این داستان ها را برای کودکان و نوجوانان به زبانی ساده بیان می کردند. ولی با همه این تفاصیل میتوان شکافی بسیار عمیق در ادبیات کودک و نوجوان به علت عدم حضور گسترده تاریخ و اسطوره به نحو صحیح حس کرد. بی علاقگی نویسندگان جوان در باب بازآفرینی و کهنه به نظر آمدن سوژه ها راه را برای استفاده از چنین داستان ها و کاربردهایی چه در کتب علمی و چه در کتب ادبی می بندد. بهتر به نظر میرسد که در این حوزه بازنگری شود. این مسئله نباید برداشتهای اشتباه را به همراه داشته باشد که منظور از آن عدم استفاده است منظور ما کمبود این داستان ها به شیوه ی جذاب برای بچه هاست. البته باید به نویسندگان زمان داد چرا که زمان همواره تنها داروی التیام بخش و درمان گر خواهد بود چه بسا با بررسی های دقیق تر شاهد بهتر شدن و تاثیر گذارتر شدن نوشته ها در این باره باشیم.
شهربانو بهجت متولد سال ۱۳۴۲ در آباده است. او ضمن ویراستاری کتاب “کلیله و دمنه” و ترجمه “زندگی بدون استرس” کتابی با نام “شیوههای کاربردی در آموزش نستعلیق تحریری” را نیز نوشته است. آواز دایره نیز نام آخرین کتاب اوست که به زودی از سوی انتشارات منادی تربیت وارد بازار کتاب میشود . « چند داستان از مجموعه شاهزاده ای سوار بر ماشین میش مندلی جوایزی را به خود اختصاص داده است. « پالتوی پوست پلنگی . . . » در سال ۱۳۸۹ در جشنواره داستانی نارنج در استان فارس تقدیر شد. « به خدا من دزد نیستم » برنده مقام دوم جشنواره داستان کوتاه دانشگاه شیراز در سال ۱۳۹۱ شد و داستان”طعم شکلاتی کتابها ” در سال ۱۳۸۹ برنده جشنواره پاسارگاد گردید .این مجموعه از ۹ داستان برای نوجوانان تشکیل شده است که نویسنده دغدغههای دختری به نام « شهربانو » را که خاطرات خودش است بازگو میکند.
فروغ کرم پور؛ کارشناس ارشد ادیان
۱۳
گریز از قواعد پذیرفته شده
نقدی بر شاهزاده ایی سوار برماشین مش ممدلی
سندی مومنی
مجموعه داستان “شاهزادهای سوار بر ماشین مشتی ممدلی“ نوشته شهربانو بهجت، نُه داستان را روایت میکند. داستانهایی که هرچقدر بهم پیوسته هستند همانقدر هم جدا از یکدیگر روایت میشوند. به این معنا که همه نُه داستان کلیتی را تشکیل میدهند که در هر روایت با بخشی از آن روبهرو میشویم.
شخصیت داستانها، مکان، زمان، نوع روایت و موضوعات انتخاب شده همگی در خدمت یک تصویر هستند. تصویر دختری که از کودکیاش میگوید و ماجراهایی که بر او گذشته. چیزهایی که دوست دارد و مسائلی که آزارش میدهد و کارهایی که میخواهد و نمیتواند انجامشان بدهد. در این میان خانواده و جامعه بیرون از آن نیز با توجه به نحوه برخورد شخصیت اصلی با آن به نمایش گذاشته میشود. بهنظر میرسد که کانون اصلی توجه داستانها، شخصیتی است که متفاوت است و سه مشخصه اصلی دارد؛ شخصیتی که مرکز تمرکز رویدادهای داستان است و ایده کلی داستانها را به نمایش میگذارد. از طرفی داستانها به تنهایی از کلیت و انسجام قابل قبولی برخوردار هستند و برای القای مفهوم، مقید به وصل شدن به داستان بعدی نیستند. در واقع انسجام روایی و تمرکز و انتقال مفهومی که توسط ایدههای داستان به بُنمایههای تکرار شده میانجامد، در پیوستگی داستانها با یکدیگر و نیز استقلال هر کدامشان به تنهایی، وجود دارد. از اینرو داستانها چه در روایتی کلان و چه در روایتی خرد، با یکدیگر همنوا هستند.همان اندازه که شخصیت در داستانها مرکز توجه است و رویدادها با توجه به او معنا و تصویر میشوند همان اندازه نیز جامعهای که شخصیت در آن قرار دارد به نمایش گذاشته میشود. در واقع به همان میزان که شخصیت کانون توجه است، تحولات جامعه نیز بر شکلگیری و واکنش شخصیت موثر است.
بخش نخست: وجوه تمایز شخصیت
سه مشخصه اصلی که شخصیتِ داستان را متفاوت جلوه میدهد: نخست: او متفاوت است چراکه به دنبال تغییر شرایط است. دوم: او متفاوت است به این دلیل که متعاقب تغییر شرایط به دنبال آگاهی و کشف بیشتر از محیط اطراف است. سوم: او متفاوت است و برای رسیدن به خواستههایش با شرایط فعلی مقابله میکند و در برخی مواقع این مقابله به شکل مبارزه یا گریز از موقعیتهای شکل گرفته شده است.
این سه مشخصه هر کدام مفهوم دیگری از شخصیت داستانها را به خواننده ارائه میدهند. حس تغییر دادن شرایط در شخصیت، مفهوم اعتراض را نشان میدهد. شخصیت به تغییر شرایط فکر میکند چون فردی معترض است. اعتراضِ شخصیت گاهی به نتیجه میرسد و گاهی نمیرسد اما در هر دو حالت صدای متفاوتی را میشنوید که میخواهد عرض اندام کند و اگر در مواقعی موفق نباشد باز هم خواننده صدایی را شنیده است که آهنگ اعتراض را نواخته و از این جهت که این صدا برجسته شده است نوعی موفقیت به حساب میآید.
در داستانِ اول مجموعه تحتعنوان:“ پالتوی پوست پلنگی دختر پادشاه“، معترض بودن شخصیت اصلی را در برابر نامش و شکلهای مختلف بیانش از سوی اعضای خانواده میبینیم. شهربانو، شخصیت اصلی و معترض به نامش، دو بار سعی میکند نامش را تغییر دهد. یک بار در مدرسه و بار دیگر با مراجعه به ثبت احوال. در هر دو بار ناموفق است. از در دیگری وارد میشود از پیشینه قابل توجه نامش مطلع میشود. شخصیت داستان اعتراضش را نشان میدهد و این مساله که حق اعتراض ندارد او را از تلاش برای تغییر نام منصرف نمیکند.
مساله آگاهی و کشف هرچه بیشتر از محیط، موید این نکته در شخصیتپردازی شخصیت داستانهاست که او فردی است که دنبالهرو دیگران نیست. هر انسانی از محیط و شرایط خود یک سری آگاهیهایی دارد که با توجه به متغیرهای فراوانی اعم از: سن، جنسیت، سطح سواد، میزان تجربه، شغل و… رابطه معنا داری دارد. یک دسته از آگاهیها بهطور غریزی وجود دارد و دسته دیگر بهطور اکتسابی در فرد به وجود میآید و رابطه تنگاتنگی با فرهنگ و محیط پرورش فرد دارد. شخصیت داستانها، آگاهیهای منتقل شده را دربست نمیپذیرد و به دنبال کشف زوایای دیگری از موقعیتها و رویدادهایی است که به نظر میرسد برای دیگران یک نسخه دارد. او جهت پیدا کردن و رمزگشایی از مسائلی که در زندگیش مهم است به ترفندهایی متوسل میشود و در نهایت با رویارویی با اعضای خانواده و گفتوگو کردن به نتیجه میرسد. در داستان “این اون کی بود؟“شخصیت اصلی به دنبال کشف واقعیت در ارتباط با مادربزرگش است که نامش را از او گرفتهاند. شهربانو میخواهد بداند مادربزرگش چرا دیوانه شده است؟ آیا پدربزرگش در این ماجرا مقصر بوده یا نه؟ شهربانو صحبتهای عذرا را میشنود اما اعتنا نمیکند.مقابله شخصیت داستانها با رویدادهایی که روایت میشود، نوعی تحرک و پویایی شخصیت را در پی دارد. او از موقعیتهایی فرار میکند و در موقعیتهایی دیگر در مقابل واکنشهای دیگران میایستد. گریزی که شخصیت برای رسیدن به خواستههایش از موقعیتها دارد او را به شخصیتی پویا تبدیل میکند.
در داستان “راز آب سیاه جادو“، شخصیت اصلی در مقابله با موقعیتهایی که به او اجازه ورود نمیدهند، میایستد. راز آب سیاه جادو، ماجرای سینما و منع تماشای فیلم و اساسا رفتن به سینماست که فقط هم برای دخترها وجود دارد. اما شخصیت اصلی بیتوجه به این مساله به سینما میرود. شاید نتواند فیلم را ببیند اما حضورش در جایی که مردانه است و پیش از این توسط بزرگ خانواده (عمویش) هنگام دیدن عکسهای فیلم، قدغن شده است موضوع قابل توجهی است.
در داستان “سیبهای یاقوت لابلای لجنها“، شخصیت اصلی بهطور واضح در جریان موضوع قرار نمیگیرد با اینکه موضوع اصلی حضور اوست. در داستان سیبهای یاقوت لابلای لجنها، شخصیت اصلی خبر ندارد که با یک جفت گوشواره طلا نشان شده پسر عمویش کریم شده است. از طرفی داشتن طلایی که در مدرسه طلای اول باشد و زیباییاش دارندهاش را مبهوت کرده است، یک دارایی قابل توجه است. اما شخصیت داستان گوشوارهها را بر میگرداند. این مساله که شخصیت داستان دست به انتخاب میزند و مقابل هیچ رویدادی منفعلانه رفتار نمیکند، او را به شخصیتی پویا و کنشگر تبدیل میکند.وجوه تمایز شخصیت اصلی داستانها و مفاهیمی که به دنبال این تمایز در متن آمده است، شخصیت داستان را شخصیتی پیشرو تصویر کرده است.
سندی مومنی؛ کارشناسی علوم اجتماعی گرایش پژوهشگری
۱۴
تنهایی کودکان؛ موضوعی که باید به آن پرداخت
گفت و گو با زهرا فرشاد
زهرا فردشاد متولد ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۰ در شیراز است. وی که در رشته مدیریت و برنامهریزی آموزشی از دانشگاه شیراز فارغالتحصیل شده، گویندگی مرکز رادیو و تلویزیون مرکز فارس را به عهده دارد. برگزیده نمایش رادیویی راه پنهان در جشنواره تولیدات رادیویی استانها»، «برگزیده دومین کنگره سراسی ادبی رها برای داستان سارا در سال ۱۳۸۵»، «تقدیر شده در دومین کنگره ادبی داستان کوتاه شیراز برای داستان مار پا پتی در سال ۱۳۹۱»، «تقدیر شده در جشنواره داستان ادب برای داستان به دنبال کره قاطر در سال ۹۱»، «برگزیده جشنواره کشوری پیوند اعضا (جشن نفس) برای داستان جوجیغ جوجهی چیه؟ در سال ۹۱» و «برگزیده جشنواره داستان کوتاه متیل در اردیبهشت ۹۲» از جوایزی هستند که فردشاد دریافت کرده است.
به نظر شما ادبیات کودک و نوجوان در ایران به کدام سمت می رود؟
با توجه به داستان نویسانی که اکنون در این وادی قلم می زنند نسبت به این موضوع دید بسیار مثبتی دارم و کاملا به آیندهای بهتر و پر بارتر از آنچه تا کنون بوده امیدوارم.
به نظر شما بر حسب نیاز کودکان امروز بیشترین موضوعی که برای داستان کودک باید استفاده شود کدام است؟
تنهایی کودکان.( تغییر در نوع سرگرمیهای والدین, اشتیاق مادران برای شرکت در کلاسهای مختلف و کسب مهارتهای جدید، تک فرزندی و مهمتر از همه آمار جدایی والدین دستمایههای خوبی برای نوشتن در اختیار نویسندگان قرار میدهد.به شرطی که بتوانیم موضوعات تلخ را هم به مدد تخیل و طنز، لذت بخش و خواندنی بنویسیم).کودک در هر زمان و مکان کودک است و قبل از هر چیز نویسنده باید لذت داستانی و طنز را برای جذب بیشتر او مد نظر داشته باشد.
نگاه نویسندگان نسل امروز به ادبیات کودک چگونه است؟ آیا آن را صرفا ابزاری در خدمت روایت رسمی از تعلیم و تربیت و نگاههای کلیشهای به کودکان میدانند؟
این را میشود از کتابهای خوب و بدی که هر سال در اختیار مخاطب قرار میگیرد تشخیص داد. متاسفانه هنوز هم آمار چاپ کتابهای کلیشهای و مستقیم گو در کشور بالا است. و این موضوع وقتی تاسف من را بیشتر میکند که بودجههای بعضی ارگانهای دولتی صرف چاپ همین کتابها میشود بیآنکه تاثیر مثبتی در ارتقا سطح فرهنگی جامعهی خوانشی داشته باشد.
یکی از علل کم جاذبه بودن داستانهای ایرانی برای کودکان چیست؟
یکی از دلایلش را در سوال قبل پاسخ دادم. اما اگر بخواهم این کمبود جاذبه را در مقایسه با داستانهای خارجی بیان کنم، شاید یکی از دلایلش این باشد که مترجمان ما مشهورترین نویسندگان و بهترین و پرفروشترین کتابها را برای ترجمه انتخاب میکنند. در حالی که در ایران از همه سطح نویسندهای کتاب چاپ میشود با نگاه کلیشهای و تعلیمی، همچنین ممیزیها در کتابهای ایرانی بر انتخاب موضوع، واژگان و صحنهها تاثیر میگذارد و از جذابیتهای داستان میکاهد.
چرا طنز در داستانهای واقع گرای ادبیات کودکان در بین نویسندگان ایرانی طرفدار چندانی ندارد؟
باید از خودشان پرسید. اما به شما اطمینان میدهم در تمام کارهای من طنز هست. حتی زمانی که مردهای را برای دفن آماده میکنند.
۱۴
رمان محصول جامعه مدرن است
گفتگو با شادی خوشکار؛ نویسنده کودک و نوجوان
شادی خوشکار،متولد ۱۳۶۷ و دارای لیسانس ارتباطات در حال حاضر خبرنگار در روزنامه شهروند و مسئول بخش داستان های نوجوان در نشریه دوچرخه می باشد. تقدیر ششمین دوره جایزه «گام اول» برای کتاب “روزنوشتهای درخت ته کلاس هستند.
گفتگوی کوتاهی با ایشان داشته ایم که در ادامه می خوانیم.
نقش ادبیات کودکان و تاثیر آن در تثبیت شخصیت آنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
فکر می کنم باید به جای ادبیات کودک از خواندن و کتاب خواندن حرف بزنیم که عادت به آن و لذت بردن از آن از دوران کودکی شروع می شود. اینجاست که می توانیم از ادبیات کودک حرف بزنیم. نمی توانم از نظر روان شناختی بگویم که ادبیات چه تاثیری می تواند در تثبیت شخصیت بچه ها بگذارد اما چیزی که بر کسی پوشیده نیست این است که ادبیات می تواند جهان های متفاوت و آدم های متفاوت را به ما نشان بدهد. می تواند مرزها را بردارد و ما را با چیزهایی آشنا کند که شاید در زندگی طبیعی مان بدون خواندن کتاب شانس کمی برای شناختن آن ها داشته باشیم. وقتی نظرهای متفاوت و آدم های متفاوت و فرهنگ های متفاوت را بخوانیم می توانیم تفاوت ها را بپذیریم و دیگران را درک کنیم و از این طریق دنیایی که می خواهیم را شکل دهیم. ادبیات یک امکان دیگر هم به ما می دهد و آن خیال کردن است. و خیال به ما اجازه می دهد که قدم های بزرگ برداریم و دنبال چیزهایی که دوست داریم برویم.
نظر شما در خصوص رمان کودک و نوجوان و تاثیر آن در تربیت کودکان چگونه است؟
این فکر می کنم به شکلی دیگر همان سوال قبلی است و من هم همان پاسخ را می دهم که نمی توانم درباره نقش تربیتی رمان صحبت کنم. اما فکر می کنم رمان به دلیل همان ویژگی ها که آشنایی با جهان های دیگر و آدم های دیگر است و امکان تخیل را می دهد می تواند در خلاقیت بچه ها و درک تفاوت ها به آن ها کمک کند.
آیا ادبیات کودک و نوجوان می تواند مدرن باشد؟
بله قطعا می تواند. شکل جدید ادبیات که مخاطبان زیادی دارد یعنی رمان محصول جامعه مدرن است اگرنه هنوز باید پای قصه ها و افسانه ها می نشستیم اما رمان جای آن را گرفته است.
به نظر شما عدم استقبال نویسندگان ادبیات کودک در زمینه ی ادبیات واقع گرا یا موضوعاتی با درون مایه ی اجتماعی چیست؟
معمولا موضوعات فانتزی جذابیت بیشتری برای مخاطب دارد و امکان خلق شگفتی بیشتری می دهد. اگرچه ما در ترجمه گزینشی عمل کرده ایم و من در این که این گزاره که استقبال از ادبیات واقع گرا کمتر است شک دارم. خیلی از رمان های واقع گرا به خصوص برای نوجوانان نیز به دلایل تفاوت های فرهنگی یا ممیزی منتشر نمی شوند. خیلی از مسائل دنیای نوجوان ها را نیز به همین دلیل ممکن است نتوانیم بیاوریم.
یکی از دغدغه هایی که ذهن نوجوانان را به خود مشغول کرده عشق های جنسی می باشد که جایگاه چندانی در آثار کودک و نوجوان ندارد در صورتی که یکی از دغدغه هاست نظر شما در این مورد چیست؟
من فکر می کنم در این چند سال اخیر رمان های خوبی با این مضامین منتشر شده اند و تا جایی که در فرهنگ ما می شود در این باره صحبت کرد و تا جایی که ممیزی اجازه می دهد آثار خوبی دیده ایم. فکر می کنم داریم در این زمینه کار می کنیم و باید منتظر آثار دیگر بود.
نظر شما به پرداختن مسئله ی هویت از خود بیگانگی و خود باختگی فرهنگی در ادبیات کودک و نوجوان چیست؟
هویت قطعا یکی از مسائل دنیای نوجوانی است و باید در رمان های این گروه سنی از آن نوشت. اما در مورد خودباختگی فرهنگی نظری ندارم. راستش خودم هم دقیقا نمی دانم از چی داریم حرف می زنیم و به چه چیزی می گوییم خودباختگی فرهنگی. دنیا عوض شده است و همه دارند از جهان وطنی حرف می زنند و ارزش هایی که مرز نمی شناسد. اما این منافاتی ندارد با این که از ادبیاتی حرف بزنیم که ایرانی است و ایرانی بنویسیم و به خصوص در رمان های واقع گرا از دغدغه ها و نیازهای نوجوان های خودمان بنویسیم و به این شکل بتوانیم ادبیات این کشور را مطرح کنیم. ولی من فکر می کنم نوجوانی دورانی نیست که در آن بخواهیم از خودباختگی فرهنگی صحبت کنیم. این حرف ها مال سال های بعد است. وقتی هویت کامل شکل گرفته باشد. مهم ارزش های انسانی هستند که در همه جای دنیا و همه زمان ها یکی هستند. مثل امید و دوستی و عشق.
۱۵
بنیادهای ادبیات کودک
کمال پولادی
اشاره: نوشتار زیر به عنوان مقدمه بر کتاب “بنیادهای ادبیات کودک” به نگارش در آمده، این کتاب توسط کمال پولادی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۸۴ در ۵۰۰۰نسخه به چاپ و نشر رسیده است.
مقدمه کتاب: در این کتاب از منطق خاصی پیروی شده است. ابتدا در فصل اول درباره تعریف ادبیات کودک، حوزه موضوعی ادبیات و نحوه طبقه بندی ادبیات کودک بحث شده است. سپس کم و بیش به صورت یک سیر تاریخی از نحوه پیدایش و شکل گیری ادبیات کودک به ویژه سرچشمه های اصلی آن به عنوان یک جریان نو سخن گفته شده است. فصل هایی از کتاب به مخاطب ادبیات کودک پرداخته است تا به این موضوع پرداخته شود که کودکان و نوجوانان به مقتضای سن و ذهن خود چه مشخصاتی دارند و چه ویژگی هایی آنها را از بزرگسالان جدا می کند و دلیل اینکه به ادبیات خاص خود نیاز دارند چیست. بنا به یافته های روانشناسی، کودک و نوجوانان به لحاظ مشخصات ذهنی از بزرگسالان جدا می شوند و به مقتضای همین مشخصات و شاخصه ها در حقیقت عالمی خاص خود دارند که آفرینندگان آثار معطوف به کودکان و نوجوانان باید به آن توجه کنند.
ذهن کودک نه تنها با ذهن بزرگسالان متفاوت است، بلکه درهر مرحله از رشد خود نیز از جهت عاطفی و ادراکی ویژگی های معینی دارد که بر نگاه آنها به جهان تاثیر اساسی می گذارد. به همین صورت ذوق زیبایی شناسی در کودکان از جهاتی با ذوق زیبایی شناسی در بزرگسالان متفاوت است. چه بسا چیزهایی که برای بزرگسالان زیبا، کمیک، تراژیک یا هزل گونه باشد اما برای کودکان چنین نباشد. در رویکرد به مبانی ادبیات کودک باید چنین مسائلی را نیز مورد بحث قرار داد. این بحث مذکور، بحث های دیگری را به دنبال می آورد که مربوط می شود به اصول نظری نقد و سنجش ادبیات کودک. ادبیات کودک ضمن داشتن وجوه اشتراک با ادبیات بزرگسالان، مبانی زیبایی شناسی خاص خود را دارد و از ملاحظات و مقیاس های خاصی تبعیت می کند، در حوزه نقد نیز تابع اصول و قواعد خاصی است. با توجه به این ملاحظات، فصلی از کتاب به بنیادهای نقد ادبیات کودک اختصاص داده شده است.
بخش مهمی از ادبیات کودک مربوط می شود به انواع یا ژانرهای عمده در ادبیات کودک معرفی شود و ضمن مشخص کردن چارچوبهای هریک از این ژانرها یا انواع، چگونگی نسبت آن با ذهن کودکان و همین طور نحوه ارتباط آن با ادبیات کودک مورد بحث قرار گیرد. ادبیات کودکان هم شامل ادبیات بازمانده از فرهنگ عامه نظیر اسطوره، حماسه، فابل، افسانه، قصه پریان و امثال آن است؛ که در اصل برای کودکان خلق نشده است و هم ادبیات جدید مانند کتابهای تصویری، دانستنی های علمی، دانستنی های واقعیتگرایانه، داستان های حیوانات، شعر کودک و… است که به طور مشخص برای مخاطبهای خاص از میان کودکان آفریده است. بحثهای نظری که در بخشها و فصلهای نخست آمده است به ارزیابی های ما در این قسمت کمک می کند. ملاحظات بالا موجب شد که کتاب از سه قسمت تشکیل شود. در دو قسمت نخست ملاحظات نظری و مبانی تاریخی ادبیات کودک و در قسمت سوم انواع ادبیات کودک و مناسبات آن با ذهن و نیازهای کودکان مورد بحث قرار گرفته است.
آنان که محیط فضل و آداب شدند ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند. در جمع علوم شمع اصحاب شدند
۱۶
آیا زایش افسانه برای کودکان بوده است؟
نینا غریب زاده
افسانههای جن و پری روایتهایی هستند که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و از طریق فرهنگ مکتوب توسط کسانی چون بازیل، یرو و برادران گریم به ما رسیدهاند.و فاقد عناصر تصویریاند. این قصهها، نوعی از ادبیات سنتی و مردمی و فولکوریک را تشکیل میدهند.
در کتاب “افسانه های دری” افسانه،چنین تعریف شده است: نقلها و قصه های اجتماعی،معیشتی،هجوی،عشقی،عبرت انگیز و پند آموز که درباره انسانهای گوناگون،حیوانات، مخلوقات خیالی( ماندد:پری- دیو- اژدها) و نیز سحر و جادو و دیگر واقعه ها و حوادث که با خیال بدیع به حیث اندیشه های رنگین و عجیب و غریب بیان کردند و خیالات دل انگیز مانند،رحم و مشقت شادی و سرورها و بدیها را بیدار کنند؛ افسانه نامیده می شود. مارت روبرت اعتقاد دارد که این happy end جوهر اصلی افسانه است.به نظر او هدف افسانه،واقعا پایان آن است و برای مخاطب هیچ لذتی بالاتر از پایان خوب و خوش قصه و رهایی قهرمان از بند و ستم و ظلم وجود ندارد.اما صرف نظر از پایان بندی افسانه،تاثیر عناصر آن مثل تخیل،شگفتی و رویا ذهن مخاطب را مشغول می کند و تا مدت های مدید در حافظه ی او باقی می ماند. به نظر بتلهام،افسانه ها به کودکان درس گذشت و امید می دهد. کودکان و نوجوانان ضمن گوش دادن به افسانه ها با حقایق زندگی آشنا می شوند و رنگهای زندگی را تجربه می کنند.افسانه ها هم در پرورش کودک و هم در انتقال تمدن و فرهنگ و اطلاعات آبا و اجدادی موثرند.گذشتگان،تاریخ و آداب و رسوم زندگی خودرا به وسیله ی حکایات و افسانه ها به کودکان تلقین می کردند و کارها و دلاوریهای پهلوانان را به ایشان می گفتند و تخم مهر و محبت به قبیله و طایفه و نگرش با احترام به زندگی و جامعه خود را در دل کودکان می افشاندند.حال اینجا به این سوال می رسیم که آیا مخاطب افسانه ها کودکان بوده اند؟
طی قرون متمادی،الاهیات مسیحیت تحت تاثیر سنت آگوستین،بدترین تصویر را از کودک ارائه می داد.با این که در تعالیم حضرت عیسی(ع) کودکی،مظهر پاکی و معصومیت بود،اما سنت آگوستین ایده ی گناه کاری کودک را ترویج داد و کودک محصول گناه و فساد والدین شمرده شد.این که کودک با گریه طلب شیر می کند،نشانه لذت جویی محض اوست.این برداشت ها،که اغلب به صورت موعظه نزد مردم مطرح می شد،نهایتا منجر به بی تفاوتی و حتی برخوردهای سرکوبگرانه و خشن با کودکان می شد.حال چگونه ممکن است در زمانی که کودک چنین مورد بی مهری قرار می گرفته ،این افسانه ها برای او پدید آمده باشد و باعث شکل گیری شخصیت او شود؟چگونه در جامعه ای که “درکی از کودکی” وجود نداشته است،افسانه ها برای او پدید آمده باشد؟ ماری لویز فون فرانتس می گوید:” از ابتدای قرن هفدهم،مخاطب افسانه های شاه و پریان تنها کودکان نبودند،بلکه بزرگسالان هم بوده اند.مثلا در محیط های روستایی،قصه گوهای حرفه ای،شب ها برای جمع قصه می گفتند.تنها پس از آشنایی با تفکر عقلانی و منطقی مردم به این آگاهی رسیدند که داستان پیر زنان و جادوگران فقط برای سرگرمی بچه ها ساخته شده است.
بتلهام با الهام از فروید برداشت هایی “جهانی” از کودک را در تحلیل افسانه ها بکار می برد:”این افسانه ها به مسال انسانی،جهانی مخصوصا به مسایل کودکان می پردازد.این داستان ها به رشد”من” کمک می کندو تنش های آگاه و نا خود آگاه را مرهم می نهد.همچنان که داستان پیش می رود و ” گره ها” شکل می گیرد.کودک می فهمد که چگونه با تنش ها مواجه می شود و با درگیری بین “من” و “فرامن” کنار بیاید.
مارزلف نیز در این باره می نویسد:از زمانی که خردسال هستیم برایمان لالایی می خوانند و شعرهای کودکانه از بر می کنیم.آنگاه که بزرگتر شدیم،برایمان قصه ها ی جن و پری و داستانهای دیگر خوانده می شود و سرانجام یاد می گیریم که خود، داستان بخوانیم و همین داستان و قصه ها،نقش پر اهمیتی در زندگی مان ایفا می کنند.
برنوبتلهام در کتاب کاربردهای افسون درباره علت دلگرمی کودک با افسانه ها می گوید:در پس پردهای وحشتناک افسانه که چهرهای ترسناک و اضطراب آور و عجیب و غریب و دیوها و اژدها ها وجود دارد.منافاتی با دلگرمی و اطمینان دادن به کودک ندارد وقتی دلنگرانی های کودک امکان پیدا می کنند که در وجود یک دیو یا اژدها تجسم یابند و کودک آن را مغلوب کند و بر آن مسلط شود یا آن را نابود سازد این دلنگرانیها تسکین پیدا می کنند و آرام می گیرند.آنها به کودک این مطلب را می رسانند که لازمه شناخت و دانستن هر ناشناخته ای،قبل از هر چیز دیگر،کسب دانش در آن زمینه خواهد بود.قصه ها به عنوان یکی از تاثیر گذارترین روایات،بر ذهن کودکان اثر می گذارند.چرا که روایات ریشه در تمام زندگی دوانده اند.
بتلهایم،برنو:افسون و افسانه،ترجمه اختر شریعت زاده،تهران،هرمس
رحمانی،روشن؛افسانه های دری،تهران،سروش
وارسته فر،افسانه؛آیا کودکان مخاطب افسانه های شاه و پریان هستند؟،پژوهش نامه فرهنگ و ادب
نینا غریب زاده،کارشناسی ارشد زبان وادبیات فارسی
۱۷
رفتار مناسب با کودکان بیش فعال
طاهره کمالی
امروزه بسیاری از مادران و پدران از شیطنت بسیار زیاد کودکانشان شکایت دارند. آنها اظهار میدارند که فرزندشان مرتب در حال حرکت و فعالیت است و نوعی حالت بیقراری و ناآرامی در او مشاهده میکنند. برخی از این والدین از فقدان تمرکز حواس و ضعف درسی کودک نیز صحبت میکنند. آنها علت این فعالیت بیش از اندازه را نمیدانند و مرتب فرزندشان را مورد سرزنش قرار میدهند. این کودکان بعضا مورد انتقاد و تنبیه بسیار زیاد قرار میگیرند. عدهای از پدر و مادرها کنترل خود را از دست میدهند و این کودکان را به شدت کتک میزنند یا آنها را مورد تهدید قرار میدهند. در این نوشتار سعی شده است پدیده بیش فعالی در کودکان توضیح داده و راههای برخورد مناسب با این حالت ارائه شود. اختلال بیشفعالی که در اغلب موارد با نقص توجه همراه است، معمولا در دوران کودکی بروز میکند. کودکان بیش فعال همان گونه که از این عنوان بر می آید بسیار پرتحرکاند و نمیتوانند یکجا آرام باشند.کودکان بیش فعال در مورد کارها و اشیایی که به طور طبیعی باید در برابر آنها احساس خطر کنند، خطری احساس نمیکنند ، اختلالات سلوک در این کودکان بعضا دیده میشود، مثلا بعضی از آنها رفتارهای پرخاشگرانه دارند و برای آسیب رساندن به دیگران آنان را تهدید میکنند. بعضی دیگر در اعمالی چون سرقت و تقلب به طور کلی کارهایی که تخلف از قوانین و مقررات محسوب میشود، شرکت میکنند. کودکان بیشفعالی که دچار نقص توجه هستند، در تحصیل با مشکل مواجهند. دامنه توجه در آنها بسیار محدود است و به همین علت نمیتوانند تمرکز لازم را در حین درس خواندن داشته باشند. این کودکان به سرعت حواسشان پرت میشود و به کوچکترین محرک بیرونی واکنش نشان میدهند. در نتیجه عملکرد تحصیلی آنان پایین میآید و در یادگیری دچار مشکل میشوند. از لحاظ اجتماعی، کودکان بیشفعال تاثیر مثبتی بر دیگران نمیگذارند و مرتب مورد انتقاد قرار میگیرند. آنها به دلیل دقت پایین، اغلب دچار اشتباه میشوند و انتقاد دیگران را نسبت به خود برمیانگیزند.
با آنها چگونه رفتار کنیم؟
والدین در قدم اول بایستی راجع به تشخیص مطمئن باشند و به فرزندان خود برچسب نادرست نزنند.انرژی اضافه این کودکان باید از طریق فعالیتهای مثبت، از جمله ورزش کردن، مصرف شود. بهتر است آنها را برای بازی به زمینهای بزرگ برد و اجازه داد که به فعالیتهایی لذتبخشی بپردازند.والدین به خاطر داشته باشند که این کودکان را به هیچوجه تنبیه نکنند. زیرا رفتارهای انتقامجویانه از آنها سر خواهد زد. بهتر است با آنان مودبانه و با محبت رفتار نمایند البته در برخورد با سایر کودکان نیز داشتن رفتاری مهرآمیز و عاری از خشونت لازم است.از دادن خوردنیهایی مثل کاکائو و شکلات و تغذیه ای که دارای افزودنی و مواد نگهدارنده است، به این کودکان تا حد امکان خودداری نمایند. چون باعث تحریکپذیری آنها میشود.خواب شبانگاهی این کودکان موضوع مهمی است. آنها باید شبها زودتر به رختخواب بروند. بهتر است والدین برنامه خانواده را به گونهای مناسب تنظیم کنند و به هر طریق ممکن به کودک بفهمانند این یکی از قوانین خانواده اوست که شبها تا دیروقت بیدار نمانند. توصیه میشود کودک از وسایلی چون کامپیوتر و تلویزیون به صورت افراطی استفاده نکند.موانع حواس پرتی را در اطراف آنان به حداقل برسانند. تا در تمرکز شان کمتر خللی وارد شود. این نکته را مد نظر داشته باشید که خیلی از اوقات علت اصلی ناآرامی و جنب و جوش زیاد کودک شما بالا بودن بهره هوشی او و عدم ارضاء کنجکاوی ها در محیط است. در این صورت باید به مسئله از نگاهی متفاوت پرداخت.
طرزبرخورد مناسب با کودکان گستاخ
گستاخی در کودکان آن هم با والدین خود موضوعی است جدی که متاسفانه در میان خانواده های ما خیلی به آن توجه نمی شود.این که شما به عنوان پدر و مادر،چگونه از پس گستاخی و بی ادبی کودک بر بیایید مقوله ای است که باید با آن اصولی و علمی برخورد شود، چرا که برخوردهای تند و خشن هرگز حلال مشکل نیست.البته به فراخور سن اشکال متفاوتی از گستاخی و بی ادبی در بین کودکان رایج است و دانستن این گونه رفتارها می تواند به والدین در برخوردی صحیح با این موضوع کمک شایانی کند. در سنین پایین گستاخی در کودکان معمولا به شکل بهانه گیری های مکرر همراه با داد و فریاد بر سر پدر و بخصوص مادر خود را نشان می دهد. در برخی اوقات این نوع رفتارها تشدید می شود و به وضوح شکل دعوا و پرخاشگری را به خود می گیرد. پرتاب کردن اجسام، زدن مادر و پدر و جیغ های ممتد از جمله نمونه های دیگر پرخاشگری و گستاخی در این سنین است.اما با بالا رفتن سن اطفال، بخصوص در سنین مدرسه پرخاشگری ها و گستاخی کودکان اشکال واضح تری را به خود می گیرد. در خیابان به وضوح می بینید که کودک پدر خود را دعوا و حتی بعضا کتک می زند. بر سرش داد می کشد و والدین را مجبور می کند که به خواسته غیرمعقولش تن دهند. به کاربردن الفاظ رکیک رایج در سطح جامعه، لگد زدن و داد و فریاد، پرخاشگری های بی ادبانه نمونه های رایجی از این دست رفتارهای ناهنجار می باشد.این که این داستان از کجا آغاز می شود را خیلی از والدین نمی توانند پاسخ روشنی بدهند. بسیاری بر این گمان هستند که این گونه رفتارهای کودک را در ابتدا نوعی شیرین زبانی و ناز کودکانه می دانستند، اما بتدریج متوجه رفتارهای گستاخانه و دور از ادب وی شدند. اما در این بین نقش والدین در کنترل این گونه رفتارها بسیار پررنگ و محوری می باشد. همیشه این گونه رفتارها از بیان یک درخواست غیرمنطقی کودک آغاز می شود. به عنوان مثال در خیابان با دیدن یک اسباب بازی همان لحظه انتظار دارد که والدین برایش خریداری کنند. بهترین و اصولی ترین واکنش والدین مقاومت مطلق و بی چون و چرا با این موضوع است. والدین به هیچ وجه نباید در جلوی گریه ها و داد و فریادهای کودک تسلیم شده و وی را راضی کنند تا گریه ها و گستاخی هایش قطع شود. فراموش نکنید برخورد متقابل شما باید به دور از هرگونه خشونت باشد. به عنوان مثال خیلی ساده و راحت به کودک خود بگویید که این درخواست تو به دلیل این که در حال حاضر غیرمنطقی است عملی نمی شود و هر زمان که خودم صلاح دانستم برایت عملی خواهم کرد.در صورت بروز هرگونه گستاخی کافی است که ساعتی با اخم و ناراحتی با وی برخورد کنید و اگر در منزل هستید به او بگویید به اتاقش برود و در حالی که در اتاق باز است تا اطلاع ثانوی از اتاق بیرون نیاید. از به کار بردن روش های آسیب رسان و تنبیه های خشن باید جدا اجتناب کرد و نباید آنها را مورد ضرب و شتم قرار داد، چرا که نتیجه ای کاملا وارونه خواهد داد.
طاهره کمالی،کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
۱۸
کودکان کار
مریم غنی زاده
پدیده کودکان کار و خیابانی یکی از معضلات گربیانگیر اکثر شهرهای بزرگ در جهان معاصر است گسترش این پدیده به حدی است که جوامع توسعه یافته و در حال توسعه را به یک اندازه به خود مشغول کرده است .میلیون ها کودک در سراسر جهان در خیابان ها کار و زندگی می کنند ، چنانکه از پدیده کودکان کار به عنوان تراژدی شهرهای بزرگ جهان معاصر یاد می شود .کشور ما نیز از بروز و گسترش این پدیده و پیامدهای اجتماعی ناگوار آن مصون نمانده است .آمارهای پراکنده و برخی از مطالعات مقدماتی درباره این پدیده ،حاکی از روند رو به گشترس آن در شهرهای بزرگ است.مطابق مقررات سازمان جهانی کار،پایان کودکی در دختر و پسر به یکسان ۱۵ سالگی است و بر اساس ماده ۷۹ قانون کار ایران مصوب ۱۳۶۹ نیز به کار گماردن افراد کمتر از ۱۵سال تمام ممنوع است ،زیرا این سنین باید زمانی برای تفریح ،بازی و آموزش عمومی و مهارت های شغلی و زندگی برای کودکان باشد.تا شهروندان سالم ،آماده و فعال و بانشاط برای کشور باشند.امروزه از یک طرف ،رشد بالای جمعیت ،مهاجرت روستائیان ،حاشیه نشینی،فقر و بیکاری و از طرف دیگر ،گسترش و سایط ارتباط جمعی ،جوامع سنتی را دستخوش تغییر و تحول کرده است و این جوامع را با اشکالی از آسیب اجتماعی مانند کودکان کار و خیابان روبه رو کرده است .یونسیف مشخص کرد کار کودکان در این موارد جنبه استثمارگرانه دارد: ۱-کار تمام وقت در سن بسیار کم ،۲- ساعت های بسیار زیاد صرف کار کردن شود ،۳-کاری که فشار نامناسب جسمی و روانی- اجتماعی بگذارد ،۴-کار در شرایط نامناسب و زندگی در خیایان، ۵- مزد ناچیز ، ۶- کار همراه با مسئولیت بیش از حد ،۷- کاری که مانع تحصیل شود ،۸- کاری که شرف و عزت نفس کودکان را نابود کند مانند بردگی و بهره کشی جنسی ، ۹- کاری که برای رشد کامل اجتماعی و روانی زیانبار باشد .از این رو نه تنها کار کردن مانع ادامه تحصیل کودکان و بازماندن ایشان از حرکت موازی با همسالان خود می شود .بلکه روی سلامت جسمی و بهداشت روانی آنها تاثیر منفی می گذارد.کودکار کار بدلیل اندام ضعیفشان بیش از بزرگسالان در مقابل آسیب ها و بیماری ناشی از کار آسیب پذیرند و بدلیل سن کم ، از خطرهای برخی کارها آگاهی ندارند و یا آگاهی کمی دارند. در نتیجه تعداد زیادی از کودکان در برخی کشورها تقریبا دو سوم آنها در معرض خطر جدی قرار دارند. .بسیاری از کودکان با بیمارهایی مانند: زخم ها،شکستگی ها یا قطع عضو،سوختگی و بیمارهای پوستی ،آسیب های شنوایی و بینایی و … روبه رو هستند .کودکان کار علاوه بر آسیب های جسمی با آسیب های غیر جسمی که معمولا برگشت ناپذیرند روبه رو می شوند، برای مثال کودکان کارگر از بعد رشد شناختی دچار ضعف هستند و برای همین نمی توانند از آموزش و پرورش برخوردار گردند و حتی در بعضی توانایی ها مانند محاسبات ریاضی ضعیف عمل می کنند .رشد عاطفی کودکان نیز در اثر کار در شرایط سخت روانی مختل می گردد و احساساتی مانند عزت نفس کافی،دلبستگی خانوادگی و احساس عشق در آنها لطمه می بیند.این کودکان همچنین دچار انواع افسردگی ها و نگرانی هایی می شوند که با سن آنها تناسبی ندارد و با داشتن یک مسئولیت کوچک در برابر کار در این کارگاه بدلیل عدم آموزش لازم و عدم قدرت پیش بینی در برنامه ریزی ، دلهره ی همیشگی نسبت به حوادث و خطرات دارند.اهمیت بررسی کودکان کار وقتی بیشتر می شود که بدانیم عده زیادی از این کودکان به مشاغل غیر رسمی و گاه غیر انسانی مثل قاچاق ،تکدی گری ،سرقت ،فحشا و هرزه نگاری اشتغال دارند و به این طریق نه تنها به بزهکاری روی آورده و خود را در معرض انواع امراض و آفت های اجتماعی قرار می دهند ،بلکه موجب مشکلاتی برای جامعه نیز می شوند.کودکان کار در زمره «کودکان در معرض دشوار» یا «کودکان آسیب پذیر شهری» قرار دارند که تحت تاثیر فشارها و تنش های زندگی در شهرهای بزرگ جوامع معاصر، فرایند طبیعی رشد و جریان اجتماعی شدن بهنجار آنها در معرض خطر قرار دارد ،برای مثال در اکثر موارد این کودکان ؛ از حضور و توجهات والدین به دلیل اشتغال و غیبت طولانی از خانه به منظور تامین معاش خانواده محروم هستند یا الگوی روابط کارکردی خانواده آنها دچار اختلال است. تحقیقی تحت عنوان «کودکار کار در ایران » به بررسی موضوع پرداخته و چنین اظهار می دارد که کودکان کار در هشت دسته تقسیم می شوند: ۱-کودکان فقیر،۲-کودکان بی سرپرست ،۳-کودکان مهاجر و مقیم خانواده های نابسامان،۴-کودکان ترک تحصیل کرده ،۵-کودکان عقب مانده ذهنی،۶-کودکان شاغل در کارگاه های خانوادگی بدون مزد ،۷-کودکان معلول که معلولیت خود در ابزار گدایی ،۸- کودکان مجبور به کار به دلیل بی توجهی خانواده هایشان به تحصیل آنها.تحقیقات صورت گرفته نشان می دهد که عواملی چون بیکاری سرپرست خانواده و فقر اقتصادی خانواده ها،خشونت خانوادگی و فقدان الگوهای تربیتی سالم در رفتار والدین با یکدیگر و کودک و اعتیاد والدین در بروز پدیده کودکان کار نقش داشته اند .در بین این عوامل ،خشونت والدین نسبت به کودک و خشونت والدین نسبت به یکدیگر بیشتر ین تاثیر را در بروز این پدیده داشته اند.
به منظور شناسایی و پیشگیری و کاهش پدیده کودکان کار و خیابانی می بایست اقداماتی صورت پذیرد. سرمایه گذاری اقتصادی و توسعه امکانات در شهرهای کوچک به منظور ایجاد مانع برسیل مهاجرت به مرکز استانها،طراحی نظام جامع حمایتی از خانواده های محروم شهری ،ایجاد اشتغال برای اعضاء خانواده ،برقراری روابط نزدیکتر بین خانه و مدرسه در تربیت کودکان کار،شناسایی محله های ناسالم و جمع آور اطلاعات ،درگیر کردن جوانان و نوجوانان طبقات بالای اجتماع در امر حمایت ازکودکان خیابانی و کار و سایر راهکارها ابزاری برای کاهش این پدیده رو به گسترش در کشور می باشد .
مریم غنی زاده/کارشناسی ارشد روانشناسی
۱۹
نگاهی اجمالی بر ادبیات کودک و نوجوان
و اهمیت پرداختن به آن
پرداختن به ادبیات کودک و نوجوان به تعبیر ثریا قزلایاغ مقولهای سهل و ممتنع است. این استاد برجستهی کتابداری و ادبیات کودک در اینباره میگوید علت آنکه بزرگسالان، ادبیات کودک و نوجوان را سهل و سبک میشمارند و با حالتی سادهانگارانه به آن مینگرند این است که مخاطبان این آثار کودکان و نوجوانان هستند و چندان جدی گرفته نمیشوند؛ بنابراین شناخت واقعبینانهی این گروه سنی همانگونه که هستد و نه آنگونه که ما میخواهیم و تصور میکنیم هنوز چالشهای بسیاری را پیش رو دارد. همچنین ادبیات کودک و نوجوان مقولهای ممتنع میباشد و این به آن سبب است که عبور از نگاههای سادهانگارانه و رسیدن به توانمندیها و ظرفیتهای لازم برای تربیت و پرورش این نسل نوجو مستلزم تلاشی بیوقفه توام با سختکوشی و ممارست است.
رولد دال نویسندهی داستانهای زیبایی همچون ماتیلدا، چارلی و کارخانهی شکلاتسازی، انجمن جادوگران، غول بزرگ مهربان و … در مورد شناخت کودکان و نگریستن به دنیا از دریچهی چشم کودکان، جملات جالب و تاملبرانگیزی میگوید؛ این نویسنده برجستهی ادبیات کودک و نوجوان خطاب به یزگسالان میگوید : «اگر میخواهید زندگی را از منظر چشم یک کودک ببینید، چهار دست و پا بر روی زمین زانو بزنید و به بزرگسالانی که بالای سرتان خیمه زده و به شما امر و نهی میکنند، نگاه کنید». اهمیت شناخت کودک و شیوهی تعامل با این موجود مبهم و کوچک ولی آشنا و دوستداشتنی همینجاست. ما بزرگسالان، کودکی و کودکانگی خود را خواه یا ناخواه پشت سر گذاشتهایم و مانند پیترپن از دنیای کودکان فاصله گرفتهایم. به عقیدهی صاحبنظران، بسیاری از بزرگسالان کودکان را موجودانی نافرمان و عصیانگر میدانند که با شرارت وارد دنیا و حریم بزرگسالان میشوند وقصد برهم زدن آرامش و نظم دنیای بزرگسالان را دارند. کودکانی که تا هنگام بزرگ شدن و پیوستن به دنیای بزرگسالان، عناصری بیگانه و نامطلوب و قانونگریز به شمار میآیند و چارهای جز کنترل، تنبیه و تربیت آنها در محیط آموزشی سخت و زندان وار نیست. ولی حقیقت ایناست که این جهان فقط به بزرگسالان و منطق آنها تعلق ندارد؛ زیرا جهانبینی و ایدئولوژی دیگری درست به موازات جهانبینی و قوانین بزرگسالان وجود دارد. قانونی که در فطرت هر کودک وجود دارد، همزمان با تولد او متولد میشود و به او کمک میکند تا در دنیایی که به او نیز تعلق دارد رشد و نمو کند، بیاساید و به شرایط مناسب و آزادیهای درخور خویش دستپیدا کند و سرانجام او را به دنیای بزرگسالان بقبولاند. این به آن علت است که بر خلاف آنچه تصور میشود دنیای مطلقی به عنوان دنیای بزرگسالان وجود ندارد که هرگز نتوان به آن وارد شد. همچنانکه همهی ما این حقیقت را به چشم خویش در زندگی دیده و دریافتهایم و همگی ما از دنیای کودکی و نوجوانی قدم به دنیای بزرگسالان نهادهایم. بین این دو دنیا همیشه تقابلهایی وجود داشتهاست و خواهد داشت. اگر این تقابل در دنیای بزرگسالان و در میان آنها وجود داشت میتوانستیم به مقولههایی مانند هماندیشی و قانونگذاری فکر کنیم ولی حقیقت این است که این بار در مقابل ما کودکانی با منطق کودکانهی خویش ایستادهاند و از طرفی این دو جهان هرگز دو دنیای جدا از هم نبوده و نیستند و در مرزهای به هم پیوسته و نامشخص این دو جهان نوجوانانی هستند که با تحمل سختیهای مرحلهی گذار سعی در عبور از مرحلهی محدودیتهای کودکی و رسیدن به آزادیها و شرایط مطلوبتر را در دنیای جوانان و بزرگسالان دارند.
بنابراین و با توجه به اینکه کودکی دوران گذارو بزرگسالی مرحلهی رسیدن به ثبات نسبی است؛ چنین به نظر میرسد که انتظار بیتحرکی، دست به سینه نشستن و عدم تلاش و تکاپو از کودکان و نوجوانان برای شناخت و وارد شدن به دنیای بزرگسالان امری غیرمنطقی و البته غیر ممکن باشد. پس آنچه باید تغییر کند نگاه بزرگسالان و شیوهی پرداختن آنها به مقولهی کودکانشان است. کودکانی که به هر حال پس از رسیدن به بلوغ دیگر به دنیای قبلی خویش تعلق ندارند و با ورود هرچند سخت به دنیای بزرگسالان، باری از وظایف و تعهدات و قوانین دنیای بزرگسالی بر دوش آنها گذارده میشود؛ حال چه آماده باشند و چه نباشند.
با توجه به این توضیحات اهمیت ادبیات کودک و نوجوان روشنتر میشود. بزرگسالانی که در دنیای خویش به ثبات نسبی رسیدهاند باید به این موضوع توجه داشتهباشند که شناخت کودکان و نوجوانان و کشف استعدادها و تواناییهای آنها در هر مرحله از رشد و نیز پی بردن و رسیدگی به نیازهای این نسل جدید بهترین راه پرورش،شکوفایی و هدایت این گروه عظیم و پرانرزی برای داشتن جامعهای شاد ، سالم، پیشرفته و پویاست.
به عقیدهی قزلایاغ تلاش برای رسیدن به چنین شناختی و بهرهگیری از آن فقط مختص به پدران ، مادران و آموزگاران مدارس نیست بلکه علاوه بر آن، مربیان، نویسندگان، شاعران، تصویرگران، ناشران، فیلمسازان و هنرمندان عرصهی نمایش و فیلم کودک، برنامهسازان رادیو و تلویزیون، سردبیران و روزنامهنگاران و دستاندرکاران نشریات کودکان و نوجوانان و برنامهریزان فرهنگی نیز نیازمند چنین شناختی هستند تا حاصل تلاشهای هماهنگ و مستمر آنها سبب بالیدن نسل نوجویی شود، اندیشهورز، که بکاود، بخواند، بپرسد و روی فرهنگ خود بایستد.
در ایران نیز ادبیات کودکان و نوجوانان در سالهای اخیر به رغم فراز و نشیبهای فراوان با روندی رو به رشد و سازنده همراه بوده است. در این زمینه و از بعد علمی و آکادمیک دانشگاه شیراز با پذیرش نخستین گروه دانشجویان رشته ادبیات کودک و نوجوان در مقطع کارشناسی ارشد در سال ۱۳۸۹ و برگزاری چهار دوره همایش ملی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان و نیز انتشار شش دوره از مجلات مطالعات ادبیات کودک با درجهی علمی و پژوهشی همچنان بر دیگر دانشگاهها پیشتاز است. اما از نظر قدمت و تجربه بسیاری دیگر از سازمانها و موسسههای ملی و بینالمللی از سالها پیش در این زمینه فعالیت داشته و با ایجاد انجمنها و شوراهایی دولتی یا غیر دولتی و نیز برپایی جشنوارهها، همایشها و نمایشگاههای مختلف در پی یافتن راهها و روشهایی هستند تا با بهرهگیری از آن بتوان ادبیات کودک و نوجوان و مخاطبان آن را بهتر شناخت و تمامی ظرفیتها و قابلیتهای ادبیات کودک را برای خدمت به این نسل آیندهدار به کار بست. و خوشبختانه نیز بسیاری از این تلاشها به ثمر نشستهاست. در پایان این مقاله برای نمونه به پیشینه و فعالیتهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان یکی از متولیان این امر اشارهی کوتاهی خواهیم داشت:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان: ابتدا در سال ۱۳۴۵ به صورت موسسهای نیمهدولتی و با هدف پرورش ذوقی کودکان و نوجوانان از طریق مواد خواندنی تاسیس شدهاست و در شاخههایی مانند تالیف، تصویر و انتشار کتاب کودک، ایجاد کتابخانههای عمومی خاص کودک و نیز سرمایهگذاری برای فیلم و تتاتر و موسیقی و برگزاری جشنوارههای متعدد در زمینه ادبیات کودک فعالیت میکند.پس از پیروزی انقلاب ۵۷ نیز این نهاد در سال ۱۳۵۸ با تغییر اساسنامه و هیئت امنا تبدیل به سازمانی دولتی شد که زیر نظر آموزش و پرورش اداره میشود. تاسیس مرکز عرضهی کتاب، برگزاری دورههای آموزشی و فرهنگی و هنری خاص کودکان و نوجوانان در سراسر ایران و برگزاری جشنوارهها و نمایشگاه با همکاری موسسههای ملی و بینالمللی و … از جمله فعالیتهای کانون است. کانون در حال حاضر در سراسر ایران مراکز آفرینش ادبی و هنری دارد. کتابخانهی مرجع کانون یکی از مراکز مهم اطلاعرسانی و پژوهشی ادبیات کودکان است.
منبع: قزلایاغ، ثریا. (۱۳۸۶). ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (انتشارات سمت) – سایت ketabak.org
به قلم: سارا حسینپور / کارشناس ارشد ادبیات کودک و نوجوان/اردیبهشت ۹۲
۲۰
جنسیت و باز تولید آن در ادبیات کودک
مهتا بذرافکن
کودک یک انسان کامل است که به دنیا آمده تا در اجتماع زندگی کند و با دیگران ارتباط برقرار کند و یاد بگیرد که دنیای خود را بشناسد و میراث دار فرهنگ جامعه خویش باشد. کودکان برای جامعه پذیرشدن نیاز به به یادگرفتن و تجربه کردن دارند و کتاب و کتابخوانی یکی از راههای یادگرفتن و بارور کردن اندیشهها و تجربه کردن است. کودکی، با همه ی ویژگی های یگانه اش، از دیگر جنبه های زندگی بشر جدا نیست و کتاب یکی از راههای پیوند کودک با جهان پیرامون است.کتاب خواندن کودکان را به سمت درک جهان پیرامونشان سوق میدهد و دریچههای تازهای به رویشان میگشاید. جنسیت به مثابه «جنبههای روانشناختی، اجتماعی، و فرهنگی مرد بودن و زن بودن انگاشته میشود.» از نگاهی دیگر جنسیت به مثابه «نظام عادات اجتماعی» نگاه میشود؛ این نظام، تمایز جنسیتی را بوجود آورده و حفظ کرده و روابط نابرابری را بر اساس این تمایزات سازماندهی میکند. از این منظر جنسیت نتیجه تفاوتها و نابرابریها است….. جنسیت همواره تولید و باز تولید میشود… جنسیت صرفا ویژگی افراد نبوده، بلکه در تمام سطوح ساختار اجتماعی به وقوع میپیوندد. (سفیری و ایمانیان، ۱۳۸۸). در همه جا جنسیت با تغییرات در طبقه،نژاد، قومیت، مذهب و سن ترکیب شده است و تنوعات فراوانی را ایجاد میکند. بیشترین تفاوتهای مورد بحث در خصوص تقسیماتی است که بین زنان «غربی» و «دیگران»، بین «زنان سفید» و «غیر سفید» و بین زنان کشورهای «استعمارگر» و «مستعمره» مشاهده می شود. (خانی، ۱۳۸۵) مطالعات جامعهشناسان نشان میدهد که تقریباً در کلیه کشورهای جهان زن و مرد به شیوههای متفاوتی جامعه پذیر میشوند. این نوع جامعه پذیری را «جامعه پذیری جنسیتی» مینامند و به این معنی است که هر جنس به گونه متفاوتی آموزش میبیند تا بتواند در آینده نقشهایی را که از او توقع میرود به خوبی انجام دهد.» (مطیع، ۱۳۷۴)امروزه دنیای پیرامون کودکان متحول شده است. ساختارهای اجتماعی و حتی خانوادگی که کودکان در آنها زندگی می کنند تغییر کرده و متنوع تر شده و کودکان نیز به عنوان اعضای جامعه نیز این تغییرات را می بینند و هم آنها را تجربه می کنند. بی شبهه محیط ادبی نمی تواند از تاثیر محیط اجتماعی برکنار بماند. افکار و عقاید و ذوقها و اندیشه ها تابع احوال اجتماعی اند و متقابلا ادیبان روی اوضاع و احوال اجتماعی اثر می گذارد. نظریه یادگیری اجتماعی بیان میدارد که نقشهای جنسیتی از طریق تقویت مثبت یا منفی – کودکان، برای پرداختن به رفتار شایسته یا ناشایسته جنسیتی فرا گرفته میشوند. این دیدگاه همچنین قبول دارد که یادگیری از طریق مشاهده و نمونه سازی صورت میگیرد از نظر بم تصورات زنانگی و مردانگی بخشی از چارچوب کلی جنسیتی درونی شده کودکان میشود… بر اساس پژوهش وی کودکان از چارچوبهای کلی جنسیتی استفاده میکنند زیرا این مقولهها به معناسازی دنیای اجتماعی کمک میکند . در مورد آگاهی کودکان پیش دبستانی راجع به مقولههای اجتماعی می توان دریافت که جنسیت در ادراک کودکان و یادآوری روایت دیداری و شنیداری و کلامی چشمگیر است… کودکان از مقولههایی مانند جنسیت، نه فقط به دلیل ساده دیده شدنشان، بلکه به دلیل کنجکاوی در مورد دنیای اجتماعی مردم از آن استفاده میکنند.
کودک نیاز دارد مفهوم های علمی و اجتماعی را که در زندگی روزانه مورد نیازش هستند یاد بگیرد و آنها را کامل اصلاح کند و به ارزشهای گوناگونی- که محصول زندگی اجتماعی هستند- پی ببرد و ادبیات کودکان در واقعیت یافتن این هدفهای مهم و اساسی تربیتی نقش موثری دارد. نگرش جنسیتی به شخصیتهای کتاب کودک از طریق تصاویر و متن به ذهن کودکان نیز متبادر می گردد . دایره ادبیات کودک به دلیل ویژگی و مخاطبان خاص بسیار وسیع بوده و نه تنها به ادبیات بلکه به سایر رشته ها مانند روان شناسی و جامعه شناسی و.. کشیده شده است. اهمیت این حوزه از ادبیات بسیار زیاد است چرا که کودکان به عنوان نسل آینده در هر جامعه ای می توانند با یادگرفتن الگوهای صحیح فرهنگی عامل تغییرات گسترده ای در جامعه شوند.
خانی،فیصله ، نسیت و توسعه،تهران:پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۵
سفیری، خدیجه و ایمانیان، سارا؛ جامعه شناسی جنسیت ،تهران : جامعه شناسان، ۱۳۸۷
مهتا بذرافکن؛ دانشجوی دکتری تغییرات اجتماعی
۲۱
کودکان ابزاری برای اعمال قدرت والدین
صبا صالحی
مهمانی های خانوادگی با حضور کودکان گاهی آنقدر متشنج می شود و عرصه را بر سایر افرادی که کودکی همراه خود ندارند تنگ می کند که فرار را بر قرار ترجیح می دهند.جیغ های ممتد، بهانه گیری های بی مورد، سر و صداهای آزار دهنده و چندین و چند رفتار آزار دهنده ی دیگر درحالی از کودکان دیده می شود که والدینشان با خونسردی تمام در حال لذت بردن هرچه تمام تر از مهمانی هستند.
اطرافیان با بغض و آه وحسرت به اطراف نگاه می کنند و بدون آنکه کاری از دستشان برآید. شاهد بر باد رفتن روح و روانشان خواهند بود و اگر به نقطه جوش برسند و صبرشان از کاسه روانشان لبریز شود از درون نعره ای می کشند و با تمام وجود کنترلش می کنند تا به یک نقطه کوچک برسد، با لبخندی که از سر ناچاریست لب به سخن باز می کنند:هزار ماشاالله چقدر با انرژی هستند بچه ها!
و والد محترم بدون اینکه آب در دلش تکان بخورد در حالی که به آرامی و مثل یک نجیب زاده چای می نوشد لبخندی از سر رضایت می زند با غرور به فرزندش که مثل ذرت بو داده در حال بالا و پایین پریدن است و نعره می زند نگاه می کند و می گوید:توی خانه اصلا اینطوری نیست! تمام مدت با اسباب بازیهایش در حال بازی است، بعضی روزها اصلا صدایش هم در نمی آید!
راست هم می گوید، باور کنید همینطور است، زیرا این والدین محترم بسیار به آرامش و راحتی خود در خانه توجه می کنند و این امر را اینقدر با جدیت پیگیری می کنند که کودک بیچاره به جز اعمال حیاتی خود آن هم در حد نیاز، اجازه هیچ کاری که به توجه والدینش نیاز باشد، ندارد و همینطور که می گویند بعضی از روزها حتی صدای کودک را نمی شنوند، نه اینکه کودک بیچاره حرفی برای گفتن نداشته باشد، گوشی برای شنیدن حرفهایشان نیست و برای ساکت شدنش در خانه از هر ابزاری استفاده می کنند از بازیهای پر از خشونت کامپیوتری گرفته تا فیلمها و کارتونهایی که حتی یک دهم آنها را خودشان ندیده اند و بازی نکرده اند. و بسیار بسیاروالدینی هستند که حتی بلد نیستند با این بازیها بازی کنند و با یک جمله: “«من از این بازیها سر در نمی آورم!» به سادگی بار مسئولیت همه چیز را از شانه برمی دارند و بعد با غرور به فرزندشان که مثل هکرها مشغول ور رفتن با بازیهای کامپیوتری هست نگاه می کنند و با غرور و شعف می گویند: « نسل به نسل بچه ها باهوش تر می شوند!» بله درست است حق با شماست پدر و مادر گرامی بچه ها باهوشتر می شوند اما پدر و مادرها هم بی توجه تر می شوند به این موضوع که باهوش بودن توجه بیشتر می خواهد.
اجازه دهید به مهمانی پر سر وصدایمان برگردیم، همان جایی که درست روی اعصاب شماست و کم کم به این نتیجه می رسید که کودکان را باید زیرشاخه بلایای طبیعی قرار داد، در اینجاست که والدین محترم تصمیم می گیرند رحم وعطوفت بی دریغ خود را نثار کودکانشان کنند تا به طور کامل انرژی ذخیره شده اش را تخلیه کند اما نه صرفا برای اینکه به کودک خود بها میدهند، خیر! ، در این میان یک موضوع به شدت به چشم میخورد که بسیار جای تفکر دارد و آن این است که کودکان ابزاری خواهند شد برای اعمال قدرت والدین، در بین خانواده ها آن کس که از نظر مالی و یا شرایط زندگی در سطح بالاتری قرار دارد فرزندش قدرت مانور بیشتری خواهد داشت، خواسته های نامعقول بیشتری خواهد داشت و دیگران در برابرش نرمی و ملایمت بیشتری نشان خواهند داد، حتی گاهی خرابکاریهایش به گردن دیگری خواهد افتاد وبه لطف والدین کودک از سن بسیار پایین از راند اجتماعی برخوردار خواهد شد و با این مزیت بزرگ خواهد شد که البته فرقی نمی کند در کودکی از این راند استفاده کرده باشد یا نه صرف آشنایی با این مقوله و امتیاز اجتماعی کافی است تا تربیت یک نسل بر باد رود!
باشد که رستگار باشیم
۲۲
اسطوره و افسانه در ادبیات کودک
فروغ کرم پور
اسطوره ها بیان کننده ی چگونگی زندگی انسانها،آیین های آنها،تولد،مرگ و زندگی بعد از مرگشان است.در بعضی از فرهنگ ها اسطوره را میت و معنی آن را داستانهایی که پایه و اساس تاریخی نداشته و یا افسانه هایی که از اتفاقات و حوادث واقعی سرچشمه گرفته اند می دانند.اسطوره را می توان مانند یک داستان نمادین تعریف کرد.داستانهایی که هر روز از برنامه های تلویزیونی مربوط به کودکان و نوجوانان پخش می شود و حتی گاهی برنامه هایی که ضرب المثل ها را بیان می کنند.این داستان ها نشان می دهند که انسان برای فهمیدن علت هر چیز از تخیل خود استفاده می کند.این کاری است که همه ی ما معمولا انجام می دهیم.اسطوره ها،آیین هایی هستند که تصویرهایی را از گذشته های خیلی دور منعکس می کنند.دین یا اساطیر هیچ مردمی را نمی توان جدا از تاریخ آن در نظر گرفت. به همین علت ادبیات و تاریخ درسهای مهمی هستند که یاد گرفتنشان به درک زندگی مردمی که پیش تر از ما زندگی می کردند کمک می کند.اساطیر در باره ی به وجود آمدن همه چیز بحث می کنند.اختراع اسطوره ها و افسانه ها در تمام نوع بشر عمومیت دارد.
مخاطبین « افسانه » کودکانی هستند که بزرگترین کشمکش هایشان تعارض با والدین است ودر افسانه ها به دنبال راهکار می گردند و افسانه نیز باپایانی خوش و جهان بینی خوشبینانه وپیروزمندانه ترین راهکار را به آنها می دهند.اما جاذبان و مخاطبین اسطوره را ردهی سنّی نوجوان (به بالا) تشکیل می دهند، تنها این گروه سنّی میتواند با قهرمانان اسطوره و فراز و فرودهایش تعامل داشته و علّت وجودی چالش هایش را درک کند، قهرمانی که سرشتی خدائی دارد. وظیفه اش تحکیم و تقویت وجدان اخلاقی این گروه سنّی (مخاطب نوجوان) است؛ قهرمان اسطوره معمولاً در پایان مبارزات و کشمکش هایش می میرد و تنها مخاطب نوجوان است که میتواند این ضایعه را تحمل کند و مسیر صعود او را به عالم برتر درک نماید و به تصویرسازی ذهن خود از آغاز جهان و چرائی وجود و انجام آن نظمی منطقی دهد.«اسطوره درونمایهی خود را باشکوه تمام عرضه می کند. اسطوره بیانگر قدرتی فراطبیعی است و نیروی آسمانی در قالب قهرمانان ابر مردی که پیوسته از آدمیان فانی توقعاتی دارند، حضور دارد و تجربه می شود و ما میرندگان هرقدر تلاش کنیم تا مانند این قهرمانان شویم همیشه به نحوی آشکار فرودست آنها خواهیم بود.» و همین روش بیان بدبینانه که به هیچ وجه مخاطب را امیدوار نمی کند و در ذهن و روح مخاطب ایجاد دلهره می کند باعث می شود که «کودک» اسطوره را پس زده و افسانه را برگزیند.«افسانه» به دلهره آورترین صحنه ها پایانی خوش می دهد و برعکس روش اندرز گونه و مستقیم اسطوره، با روشی ملایم و غیر مستقیم و امیدوار کننده، کودک را برای ورود به دنیای واقعی آماده میکند.موقعیت های تشریح و ترسیم شده در افسانه ها، ساده و شفاف بوده و جزئیات، مگر آنکه بسیار مهم و حیاتی باشند حذف می شوند، شخصیت ها در افسانه ها منحصر به فرد نیستند بلکه نماینده ی یک قشر یا سنج از جامعه اند و « رذیلت همچون فضیلت همیشه و همه جا حضور دارد.»
افسانه هیچگاه مستقیم و رسمی راه درست را به مخاطب خود آموزش نمی دهد بلکه به او کمک می کند تا از خلال اشارات داستان، میل رسیدن به کمال و اوج مثبت را در خویشتن خویش بپروراند، کودک آرزوهای خود را به روشنی در وجود قهرمانان افسانه ای، زنده میبیند؛ آرزوهائی که معمولاً فرصت و یا میدان بیان و تبلور نداشته اند و یا راه حلی برای بروز و رسیدن به آنها را نیافته است.
در این باره، اکثر پژوهشگران متفق القولند که اساطیر و افسانه ها، هر دو، با فرافکنی فشارهای درونی انسان، به تسکین و التیام آن پرداخته و به نوعی به روان کاوی تجسمات درونی می پردازد اما آنچه مشخص و مؤکد است روش و رسانش این مهم و میزان بهره برداری مطلوب مخاطبین آن دو می باشد.
فروغ کرم پور؛ کارشناسی ارشد عرفان و ادیان
۲۳
فرآیند توسعه و آموزش بر کودکان
مهتا بذر افکن
فرآیندهای توسعه ، اجتماعی و فرهنگی تاثیر زیادی بر زندگی کودکان داشته است . کودکان یک فرایند تاریخی – اجتماعی هستند که به عنوان یک گروه متمایز از بزرگسالان قابل مطالعه اند. فرایندهای توسعه تاثیر مثبت و منفی زیادی بر این قشر داشته است؛که مهمترین تاثیرات فرایند توسعه بر زندگی کودکان« کاهش مرگ و میر کودکان، گسترش و بهبود کیفیت و کمیت آموزش، افزایش حمایتهای اجتماعی و قانونی » بوده است .کودکان در گذشته تحت تاثیر تربیت سختگیرانه سنتی قرار داشتند و روابط بین والدین و کودک یک رابطه خطی و بدون انعطاف بود، کودکان در همان محیطی اجتماعی می شدند که پدران و مادران و همسالانشان در آن حضور داشتند، کلیسا و مراکز دینی و مذهبی دستورالعمل تربیت فرزندان را به معلمین و والدین دیکته کرده و در این میان انعطاف پذیری این نوع تربیت بسیار کم بود.
اما با گذشت زمان و شکل گیری مدرنیته و تغییرات اجتماعی حاصل از توسعه و رشد همه جانبه جوامع، آموزش و پروش نیز بر مبنای نظریه های روان شناسی و تربیتی جدید دچار تحولی عمیق شده و مدارس با تربیت معلمان جدید ، خط مشی جدید سعی در بهبود کیفیت آموزش داشتند.نکته ای که ذکر آن ضروری است این است که در آموزش کودکان به لحاظ تاریخی دارای ی وجه ی طبقاتی است . چنانچه در خانواده های ثروتمند و طبقه ی متوسط شیوه های کودکی کردن متفاوت است.
امروزه به لحاظ علمی ثابت شده است که جامعه و خانواده دو بال تربیتی مهم برای رشد و تعالی کودک هستند. نوزاد انسان در خانواده چشم به جهان می گشاید و تجربیات زندگی را از خانواده آغاز کرده و در جامعه تکمیل می کند. این یک مسیر قطعی و اجتناب ناپذیر است که هر کودکی طی می کند و البته تاکیدی بر مسئولیت خانواده و جامعه است.دروان کودکی به عنوان یک مرحله ی جدا گانه از زندگی است که در کتابهای کودکان به تصویر کشیده می شود، در فیلمهای ساخته شده برای کودکان حرکت می کند و ابزار های این چنینی است که فرهنگ مادی و معنوی هر جامعه را به کودک انتقال می دهد. کتاب ها و فیلم ها و کارتونهای مخصوص کودکان پنجره ای است که زندگی اجتماعی و مولفه های فرهنگی را در ذهن کودک نهادینه می کند؛ و کودک را با این پرسش مواجه می کند که در کجا به دنیا آمده، با چه زبانی سخن می گوید. اگرچه ادبیات کودکان به طور کامل منعکس کننده آرمانهای بزرگسالان است و توسط آنها نوشته شده است اما نمی تواند به طور کامل اعتماد بخش باشد ، در عین حال در سراسر دوره ها فرهنگ آنها به کودکان آموزش می دهند .کتابخوان کردن کودکان در کنار استفاده از تفکر خلاق آنها در تولید کتابها بسیار مفید است و کودکان گاه خود بزرگترین ایده پردازان هستند. در هر حال با توجه به نقش کتابها و کارتون ها و فیلمها و پذیرش آنها از سوی کودکان یکی از مهمترین وظیفه والدین و نویسندگان مذاکره و تعامل و گفتگو در خصوص این نوع محصولات است که به وسیله ی آن می توانند. هنجارهای فرهنگی و اجتماعی را به خوبی به کودکان منتقل کرده و با استفاده از نقش خلاق آنها در تولید این منابع و استفاده از ایده های آنها اعتماد سازی کرده و شکافهای نسلی را به حداقل برسانند.
۲۴
کودک موجودی متفکر و کاوشگر
فاطمه مهیمنی
کودکی دوران پر رمز و راز و جذابی است. کودکان دنیا را طور دیگری می بینند. کودک موجودی است متفکر که جهان بینی خاص خود را دارد . آدم های اطراف خود را مشاهده می کند، جانوران، اشیاء و زندگی را درک می کند، می سنجد، قضاوت می کند و حکم را شخصا اجرا می کند. تخیل و واقعیت در دنیای او در هم آمیخته اند. کودک انسانی است کنجکاو و محقق که می تواند کار کاوش و کشف حقایق را با تفریح تا آن حد بیامیزد که به هیچوجه نتوان تشخیص داد که کجا و چه هنگام تفریح و بازی تمام و تحقیق آغاز می شود. سیستم فکری او دنیا را بدون واسطه های تحریف کننده و بی پرده می بیند. این موضوع هنگامی دیده می شود که کودک زبان باز می کند و سخن می گوید. کودکی که معنای فعل افتادن و خوردن را یاد می گیرد هرگز نخواهدگفت (زمین خوردم) چون می داند زمین خوردنی نیست. او حتی جملات بزرگسالان را تصحیح می کند و از غلط های مشهور انتقاد می کند.زیرا هنوز قراردادهای کلامی و رفتاری مخصوص بزرگسالان را یاد نگرفته است. او نمی تواند ۱۵ دقیقه صبر کند مادرش مکالمه تلفنی رو تمام کند بعد به خواسته او جواب دهد چراکه نمی داند پانزده دقیقه یعنی چقدر؟ او نمی داند چرا دروغ بعضی وقت ها بد و بعضی وقت هاخوب است. او قراردادهای اجتماعی را نمی داند.
از نظر کودک غیر از زمین که خوردنی نیست بقیه موجودات همه خوردنی هستند، حتی خاکی که روی زمین است خوردنی است. کودک هر شی جدید را که می بیند با استفاده از ( حس بینایی) با دقت نگاه می کند. سپس می گیرد. لمس می کند. می بوید. تکان می دهد. به میز، صندلی، دیوار، موزائیک و چیز های دیگر می زند تا صدای آن شی را در برخورد با اشیاء دیگر بشنود. سختی و استحکام – نرمی و زبری – گرمی و سردی- صافی یا ناصافی آن را می سنجد. گاه آن را می شکند. ریز ریز می کند که مبادا در داخل آن چیزهایی باشد که او ندیده است. کودک شی را به دهان می برد تا طعم و مزه آن را درک کند.پس چه خطای بزرگی ما بزرگسالان در حین کاوش و کار تحقیقی کودک مرتکب می شویم که کار او را به دلایل مختلف برهم زده و بدتر آنکه به بهانه دست زدن یا شکستن چیزی او را تنبیه می کنیم.
محیط زندگی کودک باید برای او قابل دسترس و بی خطر باشد. کودکان سهوا یا عمدا ممکن است چیزی را ببلعند پس دارو و چیزهای خطرناک باید از دسترس آنان دور باشد. باید فضای مناسب او را فراهم کرد. وسایل و ابزار بازی هر چه هستند باید بی خطر و مناسب و قابل دسترس باشند. گاه والدین هزینه های گزافی برای اسباب بازی و وسایل کودک متقبل می شوند. که گاها به همین دلیل در دسترس کودک قرار نمی گیرند و به بهانه اینکه ممکن است کودک آن را بشکند یا خراب کند پشت ویترین و یا بالای کمد قرار داده می شوند. در حالی که کودکان به اشیاء و وسایل خانه تمایل بیشتری نشان می دهند. لوازم بازی کودک هر چه هستند باید متناسب با رده سنی او و پاسخگوی کاوشگری او باشد.
کودکان با شنیدن و مشارکت، زبان را یاد می گیرند. والدین باید کودکان را جدی بگیرند و با فراهم کردن فرصت های یادگیری، برچسب زدن به محیط، تشویق کودک به ارتباط برقرار کردن با شعر و کتاب خواندن محیط زندگی کودک را برای یادگیری مساعد کنند.اما نکته مهم این است که کودکان فراخنای توجه محدودی دارند و ممکن است خیلی زود از فعالیتی به فعالیت دیگر بروند. والدین فرصت های متنوع زیادی برای صحبت کردن با کودک و آموزش او دارند مثل زمان غذا دادن، خواباندن، شستشو، بازی کردن، تعویض لباس در زمان بیرون رفتن از خانه، در حین انجام کارهای روزمره و…. در واقع والدین اولین و مهمترین معلمانی هستند که کودک در طول زندگی خود خواهد داشت.
والدین در نقش پدر و مادر می بایست کشش و ظرفیت آموزشی و یادگیری کودک خود را درک کنند. نقش خانواده در ایجاد انگیزه برای کودک بسیار مهم و ضروری است و می بایست اطلاعاتی را در اختیار کودک گذاشت که مغز در حال رشد کودک به آن نیاز دارد.
اگر یک روز فرزند خود را زیر نظر بگیرید بیشتر سوال های او را جدی خواهید گرفت زیرا در می یابید که چه چیز او را شادتر می کند و چه چیزی موجب تمرکز بیشتر افکار او می شود.
فراموش نکنیم کودک از نظر فیزیولوژیک بسیار شبیه بزرگسال، ولی از نظر روانشناسی متفاوت و مستقل از بزرگسال است. یادمان باشد که تفکر، تخیل، عواطف کودکان مانند بزرگسالان نیست .
چشم ها را باید شست …… جور دیگر باید دید……
فاطمه مهیمنی، روانشناس و مدرس دانشگاه
۲۵
کودکان و بازی
مریم غنی زاده
بچه ها چه وقت و چگونه چیز یاد می گیرند؟مطمئنا آنها باید به سنی رسیده باشند که توانایی فراگرفتن کار بخصوصی را که از آنها توقع می رود داشته باشند اگر ما سعی کنیم قبل از آمادگی طفل برای یادگیری چیزی به او یاد بدهیم مسلما نتیجه خوبی نخواهیم گرفت ولی اگر منتظر بمانیم که طفل آمادگی پیدا کند نتیجه همان کار را در زمان کوتاه تری و بنحو بهتری می توانیم بدست آوریم. به اعتقاد دانشمندان یادگیری در کودک به اشکال گوناگونی صورت می گیرد یکی از روشهای یادگیری ،آموختن مطالب جدید است این امر باعث شکل دادن به تجاربی در مغز می شود این تجارب زمینه همانندسازی و تصویر سازی اتفاقاتی مشابه را که قبلا رخ داده است فراهم می سازد .دومین روش،شرکت در اجتماعات بطور متناوب و فعالیت داشتن است .در بازی هر دو روش یادگیری صورت می پذیرد.بدیهی است که هر قدر یک بچه باهوش باشد قدرت یادگیری بیشتری در حین بازی دارد قادر به ایجاد رابطه بین موضوعات و عقاید مختلف می شود کودکان در بازی با میل و رغبت حاضر به تکرار و تمرین آن چیزی هستند که می خواهند بعنوان شیوه تازه ای در بازیهایشان عمل کنند.آنها در بازی حاضر به تکرار تجربیات شیرین می شوند.احساسات عامل بسیار مهمی در یادگیری و بازی کردن بچه ها می باشد.کودکی که به مدرسه می رود ممکن است از درس بخصوصی نفرت داشته باشد و علت این امر وجود معلمی سختگیر و نامهربان است و همین عامل باعث عقب ماندگی کودک در مدرسه می شود.یکی از چیزهایی که کودک احتیاج به کشف و فهمیدن آنها دارد شناخت دنیای اطراف خویش می باشد.بچه ها در حین بازی کردن یاد می گیرند که یک واگن و یا سه چرخه را از روی جاده و یا از میان دوستشان عبور بدهند.لباس عروسک بدوزند و یا برای ساختن کشتی و یا خانه ی کوچکی برای بازی از چوب و میز و صندلی استفاده کنند.بچه ها بادر نظر گرفتن قطعات آجر و چوب با اندازه ،وزن و شکل های مختلف رفتار و عکس العمل های مختلفی آشنا می شوند.در حین بازی اسامی و رنگها ،قوه جاذبه ،سرعت ،حرکت و جنبش های آنی را تجربه می کنند.بازی و شنیدن صدا،احساس گرما،نور و قوه مغناطیس باعث تحریک کنجکاوی آنها می شود .کودکان قطرات شبنم را برروی شیشه می بینند،به صدای طوفان و رعد و برق گوش می دهند،رنگین کمان سحر انگیز را تماشا می کنند .از همه چیزهای شگفت انگیز و اسرار آمیز دچار تعجب می شوند.در حقیقت کودک بوسیله بازی می تواند رابطه بین خود و سایر بچه ها و بزرگترها را گسترش دهد و نیز بازی در شناخت و بسط شخصیت به وی کمک می کند.شرط اساسی آموزش برای بچه ها تنها تمرکز و پافشاری نیست بلکه بچه ها بایستی در حین بازی کردن با اشیاء مختلف یاد گرفته و انواع صداها را تشخیص و مهارت لازم را کسب کنند.آنها باید قادر به بیان احساسات خویش بوسیله صحبت کردن و ایجاد رابطه با دوستانشان و بزرگترها باشند .اگر صرفا لغات را طوطی وار یاد بگیرند و معنی آنها را درک نکنند کاری بی ارزش خواهد بود. قبل از اینکه بچه ها نوشتن را یاد بگیرند ،نقاشیهای زیاد کرده و خطوط مختلفی می کشند که شرط لازم در یادگیری آنها می باشد .اگر کودکان را در حین بازی زیر نظر بگیریم متوجه می شویم آنها در بازی بر مشکلات خویش فائق آمده و قادر به تصمیم گیری هستند.در صورتیکه بچه علاقه به هنر خاصی دارد می بایست شرایط را برای او مهیا کرد.در مواردی که کودک اجازه انجام بازی را بدلیل خطرات ناشی از آن ندارد بزرگترها باید دلایل قابل فهم و قانع کننده ای برای وی بیاورند.در حین بازی حس تعاون و مهربانی را می توان به کودکان آموزش داد.آنها را از صفاتی از قبیل کینه توزی ،تهدید کردن و رفتار غیر اجتماعی منع نمود.
مریم غنی زاده،کارشناسی ارشد روانشناسی
۲۶
“شادی حق بچه هاست”
درنگی بر معرفی دو مجله کودکان
احمد حسام مقدم
اشاره: این هفته هامون اختصاص پیدا کرد به حوزه ی کودکان و چالش هایی که کودکان با آن مواجه هستند. در مطالعه این چالش ها، این ستون به بررسی مجلاتی در باب کودکان می پردازد. مجلات کودکان در کشور تاریخچه چندان زیادی ندارد و خیلی کمتر پیدا می شود که مجله ای بصورت اختصاصی برای کودکان چاپ شود، اما دو مجله را می توان به عنوان قدیمی های این راسته معرفی نمود: نخست “گل آقا بچه ها” و بعد “کیهان بچه ها”.
مجله “گل آقا بچه ها”
اولین هفته نامه طنز به چاپ رسیده بعد از انقلاب، مجله گل آقا در سال ۱۳۶۹ به سردبیری کیومرث صابری فومنی بود که توانست بیشتر به خاطر نوگرایانه بودنش نسبت به دیگر مجلات زمانه خود، گسترش چشم گیری در سطح جامعه پیدا کند، از مهمترین بخش هایی که سبب مطرح شدن گل آقا شد را می توان به بخش های کاریکاتور، کمیک استریپ ها و طنز های بسیار ویژه ی این مجله دانست که کمتر در مجلات دیگر آن دوره یافت می شود. مجله گل آقا را می توان پدر مجلاتی با این چنین رویکردی در سالهای اخیر دانست؛ مجلاتی هم چون چلچراغ، خط خطی و…. . از درون مجله گل آقا، هفته نامه ای برای کودکان در سال ۱۳۷۶ به سردبیری پوپک صابری قومنی، با این شعار بر روی جلد که: “شادی حق بچه هاست/ به حق بچه ها احترام بگذاریم”؛ بعنوان اولین هفته نامه طنز کودکان منتشر شد. از ویژگی ها این مجله می توان به کاریکاتورهای این مجله که فضای جالب و تاثیر گذاری را شکل می دهند اشاره نمود که می توان به جد گفت که گویا نخستین مجله ای هست که این همه فراگیر به کارتون و حقوق کودکان پرداخته است. از ویژگی های بسیار مهم این مجله برگزاری مسابقات نقاشی و کاریکاتور در خود مجله یا انتشار آگهی این گونه مسابقات اشاره نمود که توانست سهم زیادی در جذب و آشنایی کودکان داشته و به تولید فرهنگ فکری جدیدی درباره هنری هم چون کاریکاتور نقش مهمی را ایفا نماید تا کاریکاتور به مثابه ی هنری نوگرا و جدید در ایران مطرح شود. از دیگر بخش هایی که در همه ی مجلات کودکان عمومیت دارد و مجله ی گل آقا از آن مستثنا نیست می توان به بخش سرگرمی های علمی و ورزشی اشاره نمود. مجله گل آقا بچه ها تا سال ۱۳۸۷به کار خود بی وفقه ادامه داد ولی در تعطیلی خودخواسته ی مدیران مجله متاسفانه کودکان و بچه ها را فضای شادی آور و مسرت بخش خود بی نصیب نمود. در یک کلام گل آقا بچه ها را می توان شروع یک شیوه ی فکری نو در مجلات کودکان نیز دانست که خیلی از هنرمندان خلاق امروزی را پرورش داده است.
مجله “کیهان بچه ها”
در ادامه به معرفی مجله کیهان بچه ها می پردازم که به اندازه گل آقا مورد بی مهری قرار نگرفته است. کیهان بچه ها که عمر بیشتری نسبت به گل آقا دارد را می توان یکی از قدیمی ترین مجلات کودکان در ایران نامید. نخستین شماره از این مجله در سال ۱۳۳۴به جاپ رسید و تا امروز به نشرخود ادامه می دهد که در نوع خود یک رکورد برای این همه محسوب می شود. مجله کیهان بچه ها از همان نخستین شماره هایی که من در سال ۱۳۸۱ تهیه می کردم به صورت برگ کاهی به چاپ می رسیده است و این از ویژگی های مخصوص و منحصر بفرد این مجله است. این مجله که بخشی از کودکی پدران مان را نیز رقم زده است،توانسته یادی به ماندگار در ذهن همه ی ایرانیان به وجود آورد. کیهان بچه ها که بیشتر قسمت های خود را به شعر و داستان های بچه گانه اختصاص دهد از بخش های کمتری مانند کاریکاتور، کمیک استریپ و طنز برخوردار است. از بخش های خیلی جذاب برای بچه ها آموزش و ساخت کارهای دستی است که سبب می شود کودکان بخشی از وقت موجود در هفته خود را از وسایلی مانند تلویزیون وکامپیوتر ودیگر وسایل ارتباط جمعی فاصله بگیرند و دوباره به فعالیت های کودکانه که امروزه نمود و بروز کمتری در جامعه دارند بگذرانند. بخش داستان از بخش های مهم این هفته نامه می باشد که شاید اگر جذابیت تصویری زیادی ندارند اما سلسله داستان های آن سبب ترغیب کودکان به خرید این هفته نامه می شود. طبق روال همیشگی، این مجله با شعری کودکانه آغاز می شود و همچنین چاپ و انتشار شعر و داستان خواننده گان نیز نوعی ایجاد انگیزه و حمایت از کودکان و ذائقه اشان بوده است. از بخش های دیگر می توان به معرفی کتاب های داستان برای کودکان که کاری نو در مجله کودکان به شمار می آمد و به نوعی از هویت این مجله تبدیل شده بود، اشاره نمود. بخش علمی و هنری نیز به صورت فراگیرتری در این مجله به آن پرداخته می شود مثل برگزاری نمایشگاه ها و مسابقات در این حوزه و ارائه گزارشی که مجله آن ها را پی گیری می کند.
در پایان باید به این نکته توجه کنیم که مجلات کودکان سهم به خصوصی در شکل گیری شهروندان فردای جامعه برعهده دارند که ما نیز به عنوان یک شهروند باید نگاه ویژه ای نسبت به آن ها داشته باشیم. که بی توجهی شهروندان دیروز دامان مجله ای مانند “گل آقا بچه ها” را گرفت و کودکان را از داشتن جایی برای خنده و شادی محروم ساخت، می توان با گوشه چشمی نسبت به مجلات کودکان درقید حیات (مانند کیهان بچه ها، دوست کودکان، سروش کودکان، همشهری بچه ها، شاپرک، شاهد کودک و… ) به تداوم حقوق بچه ها در جامعه احترام نهاد.
۲۷
شهری که دوستدار کودک نیست
گزارشی تحلیلی – انتقادی در باب جایگاه و مفهوم واژه ی کودک در حوزه ی عمومی استان بوشهر
رضا شبانکاره
اشاره:وقتی از حوزه ی عمومی حرف می زنیم، عمومن همه ی اقشار جامعه همچون کودکان، نوجوانان، جوانان، زنان، مردان، میان سالان، کهنسالان، معلولین و … را شامل می شود. در این میان برنامه ریزان شهری نیز طی این سالیان در تدوین برنامه ریزی و طرح ریزی مبلمان شهری، توجه ویژه یی برای استفاده از فضاهای عمومی شهر برای این اقشار تعیین و تدوین کرده اند. به کودکان، به عنوان آسیب پذیرترین قشر ازجامعه توجه یی ویژه به خصوص در کشورهای پیشرفته بدان شده است.
طبق تعریف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران،مقصود از کودک افراد کمتر از ۱۵ سال تمام است. از سال ۱۹۸۰ به این سو، در راستای اهمیت ویژه و احقاق حقوق شهروندی بچه ها و رسیدگی به خواسته ها و نیازهای خاص آنها، در برنامه ریزی شهری توجه ویژه یی بدان شده و برای ایجاد و ساماندهی «شهر دوستدار کودک» در جهان، مورد اهمیت برنامه ریزان و دست اندرکاران امور شهری واقع شده است. زیرا یکی از موارد مهم در عرصه های زندگی شهری، ایجاد فضاهای مناسب، خلاقانه و مشارکت پذیر برای کودکان می باشد،تا مسئولیت پذیری، دیگر پذیری و مشارکت در کارهای جمعی را با دیگر اعضای جامعه، تجربه کنند.
در مبانی نظری برنامه ریزی شهری، مفهوم «شهر دوستدار کودک» به این معنی است که دولتمردان چگونه این شهرها را بر اساس علایق و نیازهای کودکان اداره می کنند و نیز به شهرهایی گفته میشود که درآن، حقوق اسای بچه ها مانند سلامت، حمل و نقل، حمایت، اموزش و فرهنگ رعایت می شود.
علاوه بر این در ساختن فضاهای عمومی ویژه ی کودک، باید موارد امنیت شخصی، آرامش، استقلال عمل را نیز اضافه نمود. فراهم کردن امکان دسترسی مستقل کودکان به طیف متنوعی از خدمات و فعالیت های اجتماعی مناسب کودکان در تمامی سنین و ایجاد ظرفیت سازی برای کودکان برای سالم بودن و دستیابی به مهارت های اجتماعی و فرهنگی از طریق مشارکت فعال در محیط جامعه مدنی از سیاست گذاری های مهم برنامه ریزان شهری «شهر دوستدار کودک» می باشد.
اما دریغ که در سیاست گذاری های برنامه ریزان شهری و روستایی استان بوشهر، نه خبری از داشتن یا تلاش برای ساختن شهر دوستدار کودک است و نه حتا فضاهای عمومی ویژه ی کودک همچون پارک ها، پیاده رو و مکان های عمومی را برای مشارکت اجتماعی کودک ازنظر ایمن سازی، امنیت،آموزش و… فراهم شده است.
به طور واضح باید گفت وقتی بچه ها در مکان های ویژه کودک حضور بهم می رسانند، امکان استقلال عمل برای آنها کم و بیش وجود ندارد و با طیب خاطر نمی توانند به بازی و فعالیت های کودکانه ی خود مشغول باشد.
عباس جاودانی – کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی شهری- در گفت و گو با هامون می گوید: «امروزه در اکثر کشورهای جهان، به خصوص در کشورهای پیشرفته، به کودکان در گروه های سنی متفاوت اهمیت فراوان داده می شود. از آنجا که این دوران از مهمترین و حساس ترین دوران زندگی انسان بوده، شکل دهنده توانایی های جسمی و روحی نسل آینده هرجامعه ای می باشد. تفکر و برنامه ریزی صحیح و مناسب در زمینه مذکور ازاهمیت ویژه ای برخورداراست.»
این کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری در زمینه ی آسیب شناسی فضاهای عمومی کودک در استان بوشهر باور دارد: « در شهرهای استان بوشهر به ویژه درشهرهای برازجان، دالکی،دلوار واهرم کارشناسانه به این مبلمان شهری توجه نشده است. به عنوان نمونه کف پوش فوم، که سالها از عمر آن در زمین های بازی کودک می گذرد، هنوز در شهر اهرم وارد زمین های بازی نشده و نکته جالب تر اینکه پارک جدید الاحداث شادی ویژه کودک در این شهر نیز از کف پوش سیمانی از کودکان پذیرایی خواهد نمود.مبلمان بخش کودک پارک معلم شهر اهرم فاقد نور کافی در شب وسایبان برای استفاده در روز می باشد، که این امرمحدودیت هایی را برای استفاده ایجاد نموده است.»
کف پوش های سیمانی، یکی از معایب بزرگ و برجسته ی فضاهای عمومی و مراکز وسایل بازی کودکان در سطح استان بوشهر به شمار می رود. نگارنده در روزهای گذشته، خود شاهد بوده در پارک کشتکار برازجان، کودکی در حین بازی از سرسره می افتد و به دلیل کف پوش سیمانی به شدت مجروح و به حالت اغما فرو می رود، که خوشبختانه با رسیدن نیروهای امدادی و تنفس مصنوعی، و با انتقال وی به بیمارستان خطر رفع میشود.
آنچه که در سطور بالا سخن از آن رفت، اهمیت حضور مستقل و استقلال عمل کودکان در محیط های بازی است، که به دلیل ایمن نبودن فضا و عدم اعمال استانداردهای لازم، آن نشاط و پویایی که کودک می تواند در چنین محیط هایی بدست آورد، از آن خبری نیست.
محمدرضا جعفری، کودک ۱۱ ساله ی برازجانی در همین مورد در گفت و گو با هامون می گوید:«مراکز فرهنگی تفریحی باید محیطی آرام وقابل اطمینان داشته باشد تا بچه ها با آسایش وآرامش در آن اوقات فراغت بگذرانند.محیطی تمیز وپاک وبهداشتی داشته باشد. از نور کافی برخوردار باشد و دمای هوا در این مکان ها معتدل باشد.» وی در مورد ایمن نبودن فضاهای عمومی و تفریحی کودکان در شهر برازجان می افزاید:« زمین موجود در این اماکن اسفالت یا خاکی می باشد که از نظر ایمنی برای بچه ها مناسب نیست و پدر ومادرها نمی توانند با خیال راحت بچه ها را تنها بگذارند.نگران سقوط بچه ها وآسیب دیدن آنها هستند و مجبورند قدم به قدم آنها را همراهی کنند. به گمان من طراحی این مکان ها، از زمین گرفته تا وسایل بازی و… باید طوری باشد که خطری بچه ها را تهدید نکند. باید بگویم لوازم بهداشتی یا اصلن وجود ندارد، یا اگر باشد هم تمیز و قابل استفاده نیستند. دستشویی ها معمولن کثیف وغیر بهداشتی هستند.سرویس آبخوری مناسب نیز عمومن وجود ندارد.»
فضاهای عمومی در شهرهای استان وجود دارد، اما گویی ناقص و ابتر است و آن کارآیی که باید وجود آنها برای افزایش سطح توانایی و خلاقیت کودکان ایجاد کند، فراهم نیست.
عباس جاودانی بر این باورست:«حوزه های عمومی شهر بخشی ازکاربری های خدماتی مانند کتابخانه ها، سالن سینما و آمفی تئاتر، پارک ها وغیره را شامل می شود. سرانه این کاربری ها با توجه به شرایط متفاوت کشورها از نظر طبیعی، اقتصادی و…یکسان نیست. به عنوان نمونه سرانه فضای سبز در کشورهای توسعه یافته ۲۰ تا۲۵ مترمربع برای هرنفر است، اما درکشور ما بین ۷ تا۱۲مترمربع است.»
این کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری اعتقاد دارد:«امروزه توسعه وگسترش پارک های محله ای با رویکرد کودکان از اولویت های برنامه ریزان شهری است.این فضاها به علت در دسترس بودن وفاصله فیزیکی کم با محل سکونت و… مورداستفاده بیشتری تا پارک های وسیع قرارمیگیرند.در شهرهای کلمه، دلوار، آبدان ودالکی سهم پارک های محله ای ناچیز و بیشتر توجه به پارک های چند منظوره است. کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان،سالن سینما وآمفی تئاتر، کتابخانه وغیره ازنیازهای ضروری و الزامی کودکان و نوجوانان است، اما درشهرهای استان کم رنگ ودر روستاهای استان خاموش است.
وی در انتقاد از نحوه ی اختصاص دادن و جانمایی مبلمان شهری ویژه ی کودک می گوید: « سیاستگذاری مطلوب دولت ها می تواند کودکان دیروز را به بزرکسالانی خلاق بدل کند.امکانات حوزه ی عمومی بخش کودک ناکافی ست وتعداد مراکز کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جانمایی، رویه اداره اداری آن، نوع فعالیت وارایه خدمات مناسب نیست.درشهر دالکی دشتستان با۸۰۰۰ نفرجمعیت تنها یک مرکز کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، آن هم درمحلی نامناسب ودور ازدسترس احداث شده است. علائم راهنما به سمت کانون درخیابان وکوچه های اطراف آن به چشم نمی خورد.فضای بصری روی دیوار کانون نیزفاقد طرح و نقاشی برای جذب بیشتر کودک می باشد.»
جاودانی اعتقاد دارد: «خلاقیت در مبلمان ویژه کودک در استان بوشهر فراموش شده ودست اندرکاران فکر می کنند با دوعدد تاب یا سرسره همه نیازهای کودک مرتفع می شود؛ اما واقعیت این چنین نیست.»
این کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری می گوید:«از نظرات شوراهای دانش آموزی مدارس، مربیان ومعلمان و خود ِ کودک جهت تصمیم گیری برای این قشر استفاده ای نمی شود. به همین دلایل کودکان ما به جای سپری کردن اوقات فراغت باهم سن وسالان خود در محیط های عمومی، ترجیح می دهند در منزل، خود را با بازی های رایانه سرگرم نمایند.»
وی از نهادهای تاثیرگذار در ترغیب کودکان به مشارکت اجتماعی به شهرداری ها و دهیاری ها، جمعیت هلال احمر، آموزش و پرورش، ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، راهنمایی و رانندگی و بهزیستی اشاره می کند.» اما معتقد است: «برخی اقدامات این مراکزمانند تشکیل مجلس دانش آموزی آموزش و پرورش، مانور زلزله هلال احمر ویژه کودک یا کودکان همیار پلیس بیشتر جنبه تبلیغاتی و سمبلیک دارد تا کاربردی.» وی می گوید باید با کودک رفتار صادقانه داشت.
محمدرضا جعفری، از کودکان برازجانی نیز می گوید: فضاهای عمومی شهر برای حضور اجتماعی و خلاقانه ی کودکان در حال حاضر مناسب نیست. این کودک ۱۱ساله بر این باورست: «یکی از فضاهای عمومی شهر، کتابخانه ها هستند که من فعلن به دلایل نبود امنیت و عدم امکان حضور مستقل در مکان های عمومی، اجازه ی حضور در این مکان ها را ندارم و خانواده ام ترجیح می دهند که من در خانه مطالعه داشته باشم. در عین حال که تجربه هایی از شرکت در کلاس کانوس پرورش فکری کودکان را داشته ام، به دلیل شلوغ بودن کلاس ها راضی نبودم.»
یوسف اعتصامی مجسمه ساز و طراح تندیس های شهری در گفت و گو با هامون، وجه گرافیستی فضاهای عمومی و مبلمان شهری ویژه کودک را از موارد مهم برای جذب مخاطب تلقی می کند. وی بر این باور است: «استفاده مناسب از مبلمان شهری ویژه کودک میتواند تاثیر خوبی در رفتارهای اجتماعی آینده سازانمان داشته باشد.در کل میتوان فضایی طراحی کرد که کودک احساس امنیت بیشتری در آن داشته باشد؛ ولی نمیتوان گفت که آن فضا کاملا امن باشد . از دید کودک ویترین ها،مغازه ها،خیابانها،ساختمانها و … چه از لحاظ رنگی و چه از لحاظ فرمی دنیایی غریب و نامانوس است که از لحاظ بصری، کودک ارتباطی با آن برقرار نمیکند و حال هر چقدر این فضاها از لحاظ گرافیستی نزدیک به دنیای کودکان باشند،آنها بیشتر و بیشتر خود را همراه با این اجتماع میدانند .»
این هنرمند هم استانی معتقد است: « اول از همه چیز ارتباط فرمی و رنگی فضاهای عمومی کودکان با فضای اطراف آن بسیار مهم است تا کودک با تمامی فضا ارتباط برقرار کند . استفاده بجا از رنگ و فرم میتواند با هم تاثیر بسزایی داشته باشند و نبود یکی از آن دو اثری مخرب بر محیط و ذهنیت کودک دارد.»
یوسف اعتصامی بر این باور است: « وقتی به نقاشی کودکان نگاه می کنیم اصولا تمایلات و حالات روحی و روانی خود را با رنگ و فرم نشان میدهد در واقع کودکی که تا این حد ارتباط ذهنی و درونی با دنیای رنگ و فرم دارد تاثیر فراوانی از محیط اطرافش میگیرد.» وی خاظر نشان می کند:«کودک عمومن مهمترین تجربیات کودکی خود را در محیطهای عمومی بدست می آورد در این محیطها بزگ میشود و شخصیتش شکل می گیرد، پس هر چقدر در بکارگیری عناصر بصری در این محیطها موفق تر باشیم دنیایی زیباتر را برای کودکانمان ساخته ایم . »
این هنرمند هم استانی با انتقاد از عدم پرداخت هنری و وجه گرافیستی مبلمان شهری ویژه ی کودک در شهرهای دشتستان بویژه برازجان می گوید: « در مراکز تفریحی که هماهنگی بین وسائل بازی و محیط اطراف آن به هیچ وجه صورت نگرفته، در واقع سعی شده تا با بعضی از فضاسازیها و رنگهای شاد، آن فضا را به فضایی برای کودکان تبدیل کرد ولی مشکل اساسی آن محیط، بیشتر در فرمهای استفاده شده و فضاسازی ها میباشد.»
به نظر می رسد در سطح شهرستانهای استان بوشهر، همچون تنگستان، دشتستان و شهرهای اطراف آن به طور جدی نیاز به باز تعریف یک مبلمان شهری ویژه کودک کارآمد و با یک سیستم نظارتی فنی صحیح، ضروری به نظر می رسد و متاسفانه حرکتی رو به جلو از مسئولین شهری نیز البته به چشم نمی خورد. فضای شهر می بایستی دارای کیفیت ویژه ای باشد تا برای حضور بدون خطر کودک، آماده پذیرایی و باعث رشد و بالندگی او شود.
۲۸
ادبیات کودکان (زنانه یا مردانه؟)
نی نا غریب زاده
آیا ما می توانیم با ادبیات کودکان همانند ادبیات بزرگسالان برخورد کنیم یا نه، اختلاف نظرهای فراوانی وجود می دارد. می توانیم نظرات ربکا لوکنز را که معتقد است: «ادبیات برای کودکان با ادبیات برای بزرگسالان تنها در “درج” متفاوت است. نه در «نوع» آن و نوشتن برای کودکان باید با همان معیار داوری شود که نوشتن برای بزرگسالان و عدم به کارگیری همان معیار انتقادی برای ادبیات کودکان به آن معنی است که بگوییم ادبیات کودکان نسبت به ادبیات بزرگسالان فروتر و کم ارج تر است». بانظرات جیمز استیل اسمیت مقایسه کنیم که می گوید: «اگر بگوییم که ادبیات کودکان مستلزم همان معیارهای ادبی است که ادبیات بزرگسالان، همچنان اسیر دیدگاهی نادرست خواهیم بود.
ادبیات کودکان به مجموعه آثار و نوشته هایی (کتابها و مقاله ها) گفته می شود که به وسیله نویسندگان متخصص برای مطالعه آزاد کودکان تهیه می شود و در همه آنها ذوق و سطح رشد و نضج کودکان مورد توجه است
در این مقاله مجالی اندک برای بررسی جنسیت در ادبیات کودکان است.در بحث از جنسیت،گاه مراد از جنس، جنسیت فیزیکی و زیست شناسی افراد است.در این جا جنسیت به دو دسته مذکر و مونث تقسیم می شود و مبنای این تقسیم بندی ویژگی های زیست شناسی است.در نقطه مقابل گاه مراد از جنس نه ویژگی های فیزیکی،بلکه مجموعه ویژگی ها و خصلت های روانی،فرهنگی و اجتماعی افراد است.
با در دست داشتن این تقسیم بندی،اکنون می توان به نکته اصلی بازگشت که اگر جنسیت را در معنای اول آن (مذکر/مونث)در نظر آوریم،آن گاه ادبیات کودک حرفه ای است که درآن غلبه با جنس مونث است.
اگر نگاهی به ادبیات کودک و کتابهای آنان بیندازیم می بینیم که تعداد زیادی از نویسندگان کودکان را زنان تشکیل می دهند. دختران بیش از پسران مطالعه می کنند.الگوها و عادات خواندن به شدت وابسته به جنسیت هستند.و آموزش در مدارس ابتدایی نیز عمدتا حرفه ایی زنانه است.اکثر داستان خوانی ها و قصه گویی ها برای کودکان،توسط زنان انجام می شود.در ابتدای امر ما با برخوردی که با خواندن کتاب ها و داستان ها داریم به این امر پی می بریم که ادبیات کودک ادبیاتی زنانه است.اما پس از تحقیق و بررسی متوجه اشتباه خود شده و این امر مشتبه می شود که ادبیات کودک از بعد جنسیتی ادبیاتی مردانه می باشد.در شخصیت پردازی که در کتابهای داستان کودکان داریم شخصیت های زنانه همیشه منفعل می باشند یا حتی اگر نقش جادوگری نیز ایفا می کنند در آخر سر نابود می شوند.و جالب است که شخصیت های زن پس از رهایی به این فکر نمی کنند که خود نجات دهنده بوده اند و همیشه این امر را مدیون کمک های دیگری می باشند. حال آنکه مردانی را نمایش می دهد که با عقل و درایت خود رهایی یافته اند.
در جایی دیگر ما با مردان یا پسرانی رو برو هستیم که به ندرت احساس هایی مانند ترس یا غم در چهره شان نشان داده می شود.
نامادری هایی وجود دارد که باعث آزار بچه ها می شود و همین امر خود به خود چهره زن را در این قسمت ادبیات مخدوش می کند. اگرچه پایان قصه های کودکانه برگرفته از افسانه ها و اسطوره ها معمولا خوب و نجات یافته از مکر و قدرت شیطانی جادوگران است؛ اما جنسیت شخصیت های شریر و همدستان آنها که زن هستند، ذهن کودکان را درگیر این سوال خواهد کرد که چرا جادوگران داستانهای کودکانه اغلب زنان خبیث و بدجنس و بدخواه با همدستانی شرور هستند .و بر عکس آن اگر جایی صحبت از مردان می شود آنها دارای اعتماد به نفس بالا،شجاع می باشند.
با این تفاصیل ما باز در جایی با شخصیتی مانند ماتیلدا اثر دال رو برو می شویم که استثناهایی در میان شخصیت زنانه است.اما روال غالب همچنان همان کلیشه های جنسیتی است.
با توجه به مطالب گفته شده سوال های زیادی در ذهن بوجود می آید که چرا با توجه به پیشرفت جوامع ما همچنان با شخصیت منفی و یا منفعل در داستان های کودک مواجه هستیم.و این کلیشه ی جنسیتی چه زمانی دست از سر ادبیات کودکانه ما بر می دارد.
منابع و ماخذ:
شعاری نژاد،علی اکبر.ص ۶۴.ادبیات کودکان
شیخ رضایی،حسین.ادبیات کودک و جنسیت
نی نا غریب زاده؛ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
۲۹
تربیت اجتماعی کودک
حمید زارعی
تربیت اجتماعی کودک یعنی تحلیل وضعیت او دردوره های متفاوت سنی و مشاهده تطبیقی شرایط رشدی وی. در این اعتبار سه دوره جالب رشدی اجتماعی برای او منظور می شود.این دوره ها صرف نظر از تقسیم بندی های متعدد در این مورد با تفکیک ویژگی ها در هر مرحله از سن موجب آشنایی بیشتر با کودک و رفتار او می شوند. در دوره اول که از ۱۸ ماهگی تا پایان ۶ سالگی است مشخصه آن کودک به تدریج در امر نگریستن مهارت می یابد ودر راه شناخت محیط پیش می رود وحواسش را هر چه بیشتر به کار می گیرد وبه دلیل آن که راه رفتن یاد گرفته ومی تواند به دلخواه خود جابجا شود در فضای گسترده تری
که دارای محرکهای بیشتری است به توسعه تجارب دست اول خود می پردازد واز واژه ها استفاده می کند و ظرفیت آن را روز به روز افزایش بیشتری می دهد.چهره مادر بسان محرکی قوی و موثر در ذهنش تشکیل شده وکلیه امور مربوط به مادر جان می گیرد وبه کار می رود.این خود کمک مفیدی به رشد گنجینه واژگان است.با رشد تواناییهای مختلف خود در این دوره بر کیفیت و کمیت تجارب محیطی او اضافه می شود.حرکات عضلانی نامطمئن او رفته رفته به حرکات هماهنگ کودکان مسن تر می رسد و اوبه اسانی از رشد امکاناتش لذت می برد وبا آهنگی خستگی ناپذیر تمرین وممارست می کند.کودک دوساله به علت
محدودیت در استفاده از وسایل ارتباطی با روش آزمایش وخطا که بسیار دیر نیز نتیجه می دهد کار می کند.آزمایش وخطا کودک را وادار به ارزیابی فکری وعملی می کند ونحوه اندیشیدن را به او آموخته ویا تقویت می کند.در همین دوره است که کودک گاهی در استفاده از محرکهای ارتباطی دچار شک وتردید می شود وبعضادست به خیال پردازی می زند.افراط در این عمل کودک را به آنجا می رساند که او حتی در بیداری خواب می بیند ودر رویای روز به سر می برد.عمل خیالپردازی فی نفسه دو پیامد بارز به دنبال دارد.یکی از پیامدها استفاده از زبان درونی پیشرفته است که خود نوعی تفکر محسوب می شود ومنجر به تفکر تشکلی می گردد.پیامد دیگر آن است که ادامه این کار واقعیات زندگی را در نظر وی غیر ملموس و غیر دلچسب می سازد وضرورت حضور سایرین رادرکنار او منتفی می سازد. در کنار زبان درونی زبان بیرونی کودک در طی ۳و۴ سالگی تاحدودی رشد خواهد داشت وظرفیت معادل ۳ الی ۴ هزار واژه را در برمی گیرد. در۵و۶ سالگی این زبان محصول تماس با واقعیت وعینیتی است که کودک را صاحب نفوذ نیز می کند واواحساس شخصیت واستقلال می نماید.او از این که قادر است خواسته هایش را با افراد بزرگسال درمیان بگذارد وبرسر مسایل گوناگون آنان به بحث بپردازد احساس قدرت کرده دراین راستا تمایل به تصمیم گیری در وی به وجود می آید.دراین ارتباط ممکن است حتی برای ارضای خود ستاییش دروغ بگوید و البته دروغ خود از مقوله ی رشد ویژگیهای روانی وتعیین موقعیت وتثبیت آنها ست و منجر به جابجا کردن ارزشها وروشهای ناصحیح از صحیح می شود.این دوره سنی دوره ای است که کلا باید روی عادتهای کودک کار کرد و متن عادتهای گوناگون را با توجه به تقویتهای مثبتی که کودک از این راه دریافت می کند ثابت می ماند ودوام می یابد
۳۰
گفت و گو ی “هامون” با یوسف اعتصامی؛ مجسمه ساز و طراح تندیس های شهری:
ارتباط فرمی و رنگی فضاهای عمومی کودکان با فضای اطراف آن بسیار مهم است
گفت و گو: هامون، رضا شبانکاره
هامون:بکارگیری هنر در المان و مبلمان شهری ویژه کودک چه تاثیری بسزایی میتواند برای حضور امن و فعالیت اجتماعی کودکان به همراه داشته باشد ؟
اعتصامی: ما در زندگی شخصی خود همه تلاشمان برای آینده کودکانمان است که نمونه کوچکی از یک جامعه بزرگتر می باشند. استفاده مناسب از مبلمان شهری ویژه کودک میتواند تاثیر خوبی در رفتارهای اجتماعی آینده سازانمان داشته باشد در کل از لحاظ امنیت میتوان فضایی طراحی کرد که کودک احساس امنیت بیشتری در آن داشته باشد ولی نمیتوان گفت که آن فضا کاملن امن باشد. از دید کودک ویترین ها، مغازه ها، خیابان ها، ساختمان ها و … همه و همه چه از لحاظ رنگی و چه از لحاظ فرمی دنیایی غریب و نامانوس است که از لحاظ بصری ارتباطی با آن برقرار نمیکند و حال هر چقدر این فضاها از لحاظ گرافیستی نزدیک به دنیای او باشند او بیشتر و بیشتر خود را همراه با این اجتماع میداند .
هامون: برای برجسته کردن وجه گرافیستی فضاهای عمومی کودکان چه راهکاری وجود دارد ؟
اعتصامی: اول از همه چیز ارتباط فرمی و رنگی فضاهای عمومی کودکان با فضای اطراف آن بسیار مهم است تا کودک با تمامی فضا ارتباط برقرار کند . استفاده به جا از رنگ و فرم می تواند با هم، تاثیر بسزایی داشته باشند. به گمان من نبود یکی از آن دو، اثری مخرب بر محیط و ذهنیت کودک دارد.
هامون: وجه بصری و گرافیستی اکنونی حوزه عمومی برازجان که کودکان در آن حضور جمعی دارند، مانند مراکز تفریحی , پارکها و مدارس را چگونه ارزیابی میکنید ؟
اعتصامی: در مرکز تفریحی که هماهنگی بین وسایل بازی و محیط اطراف وسایل بازی و محیط کلی مرکز تفریحی به هیچ وجه صورت نگرفته، در واقع تنها سعی شده تا با بعضی از فضاسازی ها و رنگ های شاد آن فضا را به فضایی برای کودکان تبدیل کنند. مشکل اساسی آن محیط بیشتر در فرم های استفاده شده و فضاسازی ها می باشد. باید توجه داشت که وقتی می خواهیم مکانی را برای کودکان آماده کنیم همه عناصر را در نظر بگیریم نه اینکه با رنگ کردن در و دیوار محیطی کودکانه خلق کنیم.
هامون: توسعه و برجسته کردن وجه گرافیکی فضای عمومی کودکان چه تاثیری در فعالیت و حضور اجتماعی کودک دارد ؟
اعتصامی: وقتی به نقاشی کودکان نگاه می کنیم اصولن تمایلات و حالات روحی و روانی خود را با رنگ و فرم نشان می دهد در واقع کودکی که تا این حد ارتباط ذهنی و درونی با دنیای رنگ و فرم دارد تاثیر فراوانی از محیط اطرافش میگیرد. کودک عمومن مهمترین تجربیات کودکی خود را در محیطهای عمومی بدست می آورد در این محیطها بزگ می شود و شخصیت اش شکل می گیرد، پس هر چه قدر در بکارگیری عناصر بصری در این محیط ها موفق تر باشیم دنیایی زیباتر را برای کودکانمان ساخته ایم .
۳۱
آرام اما سهمگین!
تاملی بر خشونت علیه کودکان در فیلم “گذشته” ساخته ی اصغر فرهادی
مهدیه امیری
فیلم “گذشته” اصغر فرهادی ملودرامی خانوادگی است. ملودرامی که بیشتر با ریزه کاری های روان شناختی و اخلاقی همراه است. داستان “گذشته” دربارهی مردی ایرانی به نام “احمد” است که پس از گذشت چهار سال ترک همسرش “مارین”، به فرانسه بازگشته است تا طلاقشان را رسمی کند، ولی با ورود به منزل همسرش، متوجه میشود او با مردی دیگر زندگی میکند. او سعی میکند ضمن طی مراحل طلاق، مشکلات زندگی همسر طلاق گرفتهاش را حل نماید و بین او و دختر خواندهاش “لوسی” سازگاری برقرار کند؛ اما گرههای داستانی قصه و تأکید فرهادی بر این فاجعهی روی داده در زندگی احمد نیست، بلکه مسائلی مانند دروغ گفتن مارین و هم خانه ی جدیدش (سمیر) به لوسی و علت خودکشی زن سمیر، گرههای داستانی فیلم را شکل میدهند. گذشتههمانند “جدایی نادر ازسیمین” و “درباره الی” فیلم چندلایه ای است با شخصیت هایی چند بعدی و پیچیده که به تدریج خود را در دل روایت اصلی و درامی پرتنش با محور خانواده و زندگی زناشویی، افشا می کنند. نوجوان و کودکان حضور داشته در این فیلم از لحاظ روحی و روانی درگیر مسائلی می شوند که باعث ایجاد رفتارهای خشونت بار روحی در آنها می شود. مشکلات خانوادگی مطرح شده در گذشته مدام بر روحیه ی کودکان فیلم خصوصن فواد پسر سمیر تنش وارد می کند و او را به واکنش وا می دارد. مادر فواد دست به خودکشی می زند و این خلا و ترس از تنها ماندن او را به لعا دختر مارین نزدیک تر می کند. این تنش ها فواد را به کناره گیری از مسایل خانوادگی دعوت می کند تا اندازه ای که راضی به قطع دستگاه از مادرش می شود و می گوید: “حتمن مادرم دوست دارد بمیرد چون اگر دوست نداشت خودکشی نمی کرد.” فشار روحی و روانی بر این کودک تا اندازه ای وارد شده که بی تفاوتی و عدم درک درستی از وجود خانواده در ذهن دارد.
از طرف دیگر لوسی برای کشف و افشای حقیقت مدام درگیر مواردی می شود که او را به سیاهی و تنهایی سوق می دهد و این خشونتی است که این نوجوان در این فیلم مدام نسبت به خود تکرار می کند. در “گذشته” ترس از تنها ماندن و رها شدن مارین توسط همسرانش مدام در ذهن لوسی شکل می گیرد و او را به دفاع از مادرش یا شاید خود وا می دارد تا حدی که ایمیل های سمیر و مارین را برای همسر سمیر ارسال می کند تا این ازدواج سر نگیرد. وجود جهان تلخ و تیره، تزلزل خانوادگی، نبود استحکام در روابط و شک ها و تردیدها کودکان و نوجوان فیلم را درگیر خشونت های ناخواسته ای می کند که آنها را مجبور به پذیرش و یا اندکی اعتراض می کند. فرهادی در این فیلم به خوبی به دنیای کودکان و نوجوانان وارد شده و خشونت های هرچند کوچک را بسیار واقعی به تصویر می کشد. خشونت هایی که بسیار آرام و شاید معمولی بر زندگی افراد وارد شده اما دردهای بسیار سهمگینی بر پیکره ی زندگی انسان ها خصوصن کودکان و نوجوانان بر جای می گذارد.
۳۲
بازیِ زندگی
درباره تأثیر بازی های نمایشی بر کودکان
قاسم تنگسیرنژاد
«من مورخ نیستم. من بارها فکر کرده ام که سراسر زندگی مادرم، افسانه ها، خرافات، دعاهایش، وسایل آشپزخانه، بوی آَپزخانه، آوازی که گاهی بر لبانش می خشکید، سکوت متفکرانه او و لبخند پر معنایش، همگی مفاهیم ارزنده هنری را در بر دارند.» /آگوست ویلسون، نمایشنامه نویس/
دنیای پیرامون کودک -از خانه تا محیط بیرون- تاثیر مستقیمی بر یادگیری مهارت های اجتماعی و شکل گیری شخصیت او در آینده دارند. فرآیند این یادگیری، در «بازی» شکل گرفته و تبلور می یابد. در طول روند بازی، کودک «نقش» هایی را بر عهده می گیرد که مستقیما از اعمال و رفتار والدین خود – به عنوان نزدیک ترین اشخاص به او- فرا گرفته است. وی برای ایفای این نقش ها در صدد «تقلید» -از والدین اش- بر می آید. در نتیجه ی این بازی ها کودک فعالیت های جدیدی را می آموزد که اولین «تجربه های غیر مستقیم» نقش های اجتماعی او به عنوان شهروند خواهد بود. پس به طور طبیعی هر کودکی در طول رشد خود با این عناصر – بازی، نقش، تقلید و تجربه های غیر مستقیم- «نمایشی» مواجه و در واقع فعالیت های تئاتری وی از ابتدای زندگی اش آغاز می شود. تأثیر و اهمیت تئاتر کودک از اینجا نشأت می گیرد.
با توجه به جایگاه تئاتر در زندگی کودک، متخصصان تعلیم و تربیت کودکان نظریات گوناگونی درباره چگونگی استفاده از تئاتر به عنوان عنصر مطلوب آموزشی-تربیتی ارائه داده اند. فردریک فروبل [۱] که سیستم آموزشی «شیوه بازی» را ارائه می دهد، درباره ی اهمیت و تاثیر بازی می گوید: «بازی، بیان خود ِ درونی است – نمایش درون از ضرورت و تکان های درونی- بازی های کودکی جوانه های بطنی زندگی آتی هستند، چرا که کل وجود انسان، در شکننده ترین حالات و درونی ترین گرایشات در آنها رشد کرده و به ثبات می رسد. کل زندگی آتی بشر حتی اگر بخواهد دوباره آن را بسازد، ریشه در این دوره از کودکی دارد.»[۲] بدیهی است که موضوعات تئاتر کودک می بایست برای کودکان مفید و قابل لمس باشد. این موضوعات – درصورت استفاده صحیح- می تواند باعث تهییج خیال و تخلیه احساسی در کودک گردد. تماشای نمایش ضمن آموزش باعث بروز احساسات سالم در کودک می گردد. عملی که بیش از هر چیز در دوران کودکی لازم و ضروری است.
بسیاری از روش های تربیتی غیر صحیح منجر به ایجاد اختلال در شخصیت کودک می شود. به طور مثال بسیاری از والدین ناخواسته از فراگیری مهارت گفتگو توسط کودک جلوگیری می کنند. کودک همواره در محیط خانه، مهدکودک و مدرسه به «سکوت» دعوت/مجبور می شود. همین دعوت/اجبار باعث سلب مهارت گفتگو و بروز اختلال کم رویی در وی می گردد. ایفای نقش توسط کودک در تئاتر، بیش از هرچیز تمرینی برای استقلال فردی-اجتماعی او در آینده محسوب می شود. علاوه بر این فعالیت های نمایشی به عنوان یک «روش درمانی» نیز مورد استفاده قرار می گیرد. به عنوان نمونه برای درمان کودکانِ مبتلا به اختلال روانی «بیش فعالی (ADHD)» پرداختن به فعالیت های نمایشی و فراگیری موسیقی اُرف پیشنهاد شده است.
از دیگر روش های ناصحیح تعلیم و تربیت کودک، تشویق به «تقلید» است. کودک همواره در قبال تقلید از رفتار والدین توسط ایشان مورد تشویق و در برابر هرگونه عمل خلاف آن مورد نکوهش و حتی تنبیه قرار می گیرد. این روند مستمر موجب جلوگیری از بروز خلاقیت کودک و شکل گیری یک «عروسک متحرک» می شود. نمایش خلاق با پرورش خلاقیت کودک زمینه های رشد عاطفی و روانی او را فراهم می کند. «نمایش خلاق یک روند علمی و گروهی کار با کودک است که در آن مربی به واسطه بحث و گفتگو، حرکت، ایفای نقش، پانتومیم، بداهه گویی، بدیهه سازی و شخصیت پردازی، مفاهیمی را آموزش می دهد و به طور تجربی به کودکان می آموزد که باید تفکر تخیلی و بیان خلاق داشته باشد»[۳]
در نتیجه فعالیت های نمایشی به مثابه یک آزمایشگاه محل مناسبی برای فراگیری فعالیت های اجتماعی، تربیت صحیح و شکل گیری یک شخصیت فعال و خلاق است. این آزمایشگاه کارکرد مؤثری در آموزش و تمرین نقش «شهروند» در کودک دارد. شهروندی که می آموزد «مطالبه گر و خلاق» باشد نه صرفا «مشاهده گر و پیرو».
پی نوشت :
۱- معلّم آلمانی (۱۸۵۲-۱۷۸۲)، اولین کسی که با توجه به اهمیت دوره ی کودکی در زندگی افراد همت به تأسیس کودکستان گماشت. او را پدر کودکستان نامیده اند.
۲- «گفتمان تئاتر تعلیمی»، سید حسین فدایی حسین، ماهنامه نمایش، شماره ۱۶۴، اردیبهشت ۹۲
۳- کودک، آفرینش، و نمایش، فرزانه ناظران پور، ماهنامه نمایش، شماره ۱۶۴، اردیبهشت ۹۲