پرونده هامون در باب جامعه مدنی
فهرست:
۱/ بین گذشته و آینده/ گزاره هایی انتقادی بر آن چیزی که جامعه مدنی می نامند/ اسماعیل حسام مقدم
۲/ جامعه ی مدنی؛خاموشی یافراموشی/ مجیداجرایی
۳/ مفهوم جامعه مدنی؛ فضای صداهای به محاق رفته/ گفت و گو با دکتر مصطفا مهرآیین؛ جامعه شناس و بنیانگذار موسسه مطالعاتی «رخدادتازه»/ گفت و گو: رضا شبانکاره
۴/ جامعه مدنی یعنی قادر بودن نهادهای مدنی خارج از حاکمیت/ حسین رویین تن
۵/ در فضیلت مشارکت مدنی/ محمود جمهیری
۶/ ارتباط جامعه مدنی با هنر و ادبیات/ گفت و گوی «هامون» با احمد آرام؛ داستان نویس و نویسنده
۷/ جامعه مدنی؛ پروژه ناتمام مدرنیته/ نگرخواهی هامون از کنشگران استان بوشهردر باب نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدهای جامعه مدنی در استان بوشهر/ مهدیه امیری
۱
بین گذشته و آینده
گزاره هایی انتقادی بر آن چیزی که جامعه مدنی می نامند
اسماعیل حسام مقدم
صفر.
در این یادداشت نویسنده سعی خواهد کرد که تجربه تاریخی چیزی به نام “جامعه مدنی” در ایران را با نوشتن گزاره هایی انتقادی بر آن شرح دهد. سپس در نهایت به نقد و تحلیل انتقادی نزدیکترین تجربه مدنی به خودش (؛ جامعه کنشگران مدنی برازجان)، این وضعیت معلق بین گذشته تاریک و آینده مبهم را برای نهادهای مدنی مستقل در ایران را شرح دهد. پیش فرض اساسی نویسنده این گزاره هست که؛ «جامعه مدنی یک فرآیند هست و نه یک هدف.»
یک.
“جامعه مدنی”؛ تنها میدان بازی یی هست که در اختیار طبقه متوسط ایرانی قرار گرفته، تا سرمایه نمادین اجتماعی / فرهنگی را برای خود دست و پا کند. سرمایه ای که چه بسا بتواند این نهال نازک را در مقابل بادهای سهمگین قدرت حفظ نماید. اینکه چگونه این سرمایه قابل جمع شدن هست، به کنشگران مدنی درون آن مرتبط هست و البته به نهاد قدرت. چهره “جامعه مدنی” به مانند چهره ماه (؛ ژانوس) از دو گونه شکل می گیرد؛ یا آن چهره ای که قابل رویت و مشاهده هست و یا آن چهره ای که در تاریکی فرورفته و قابل دسترسی نیست. چهره جامعه مدنی در ایران در میان تلاطم های گذشته ای که گاهی سربرآورده و گاهی سرکوفته شده با امیدی که برای آینده باید در انتظار نشست، گیر کرده و گرفتار شده است.
دو.
“جامعه مدنی”؛ جزیی از دولت شده است. به عبارت دیگر دولت آن چنان بزرگ، وسیع و متورم شده است، که جامعه مدنی به رویایی برای طبقه متوسط ایرانی بدل شده است. وقتی قدرت بیمار هست و اعتمادش را به همه چیز و همه کس از دست می دهد، سرانجام این بیماری چیزی جز قربانی شدن بی دفاع ترین ها در برنخواهد داشت. آنچه که در این مدار مریض قدرت همواره قربانی شده؛ “جامعه مدنی” بوده است. تنها راه گریز از قربانی شدن در این میدان، رفتن به درون دولت هست. دولت بزرگ و بزرگتر می شود، دولت به چیزی مانند غولی عظیم الجثه (؛ لویاتان) بدل می شود که در مقابل آن هر چیز کوچکی برای حفظ حیات خود می ترسد و می هراسد.
سه.
“جامعه مدنی”؛ میدان ترس های فروخورده است. بازی در میدانی که قرارداد اجتماعی آن بین کنشگران مبتنی بر هراس و ترس شکل گرفته باشد، شکل دیگری از رولت روسی هست. اعتماد بین کنشگران مدنی رخت بربسته و همه این کنشگران در این بازی نقش هایی را برعهده می گیرند که از همان ابتدا روابط بین شان به چیزی مانند خودی / غیرخودی تقلیل می یابد. معنای مشارکت هم در این بازی چه کسی می تواند شرح دهد؟ کنشگران مدنی به میدان بازی ای گام نهاده اند که سرانجام نقش ها چیزی جز فرسایش و انهدام نخواهد بود. تجربه کوتاه مدت نهادهای مدنی و شخصیت های مدنی مستقل در جامعه ایران دقیقن ازهمین جا به وجود آمده است.
چهار.
“جامعه مدنی”؛ سوپاپ اطمینان قدرت شده است. وقتی به سرنوشت همه حضورها و مشارکت ها اندیشیده شود، در میانه همه اتفاق ها و رخدادها چیزی که عیان می شود نشانه هایی از قدرت محافظه کارانه هست که اندکی فضا را در زمانی کوتاه برای حضور نهادهای مدنی و شخصیت های مدنی مستقل باز می گذارد(؛ درجه تب که بالا می رود باید جامعه را پاشوره کرد.) جامعه مدنی در میان پیش داوری های گذشته گرایانه و نگرانی های آینده قدرت سرگردان و سردرگم می ماند. جامعه مدنی در ایران در میان گذشته و آینده سرگردان است و ایمان خود را به موجودیت خویش از دست داده است. جامعه مدنی درحال احتضار هست.
پنج.
“جامعه مدنی”؛ تجربه ای مداوم از زیستن هست. جامعه مدنی جا یا مکانی نیست بلکه فرآیندی از “بودن” در جهان هست و یا شکلی از “شدن”. کنشگر مدنی در این میدان همواره حاضر هست، این گونه نیست که باید کسی او را مورد خطاب واقع کند که به درون جامعه مدنی گام نهد. وقتی که جامعه مدنی گیر نکرده باشد یا جزیی از دولت نشده باشد و یا سوپاپ اطمینان نشده باشد؛ آنگاه می شود به این میدان بازی ایمان پیدا کرد و سرمایه فرهنگی / اجتماعی ات را در آن خرج کرد. اما آنچه که حاصل تجربه تاریخی جامعه ایرانی هست، متاسفانه چیزی خلاف این فرآیند را نشان می دهد. جامعه مدنی؛ آن چیزی هست که انگار هیچ وقت تجربه نشده باشد. در این مورد مثال واضحی که نویسنده خود تجربه اش نموده: “جامعه کنشگران مدنی برازجان” هست.
شش.
“جامعه کنشگران مدنی برازجان”؛ تجربه ای از حضور خودجوش و مستقل افرادی هست که مسئولیت پذیری اجتماعی در شکل گیری آن دخیل بوده است. اما اگر جامعه مدنی را مانند فرآیند و چیزی درحال شدن درنظر بگیریم، این نهاد مدنی در نخستین مرحله از مراحل بودنش، زمین گیر شده است. تجربه نویسنده در این میدان بسیار واضح و روشن، حاکی از آن هست که کنشگران همواره نیازمند دعوتنامه برای کنشگری مدنی بوده اند، در صورتی که کنشگری مدنی مانند “حق” و “مسئولیت”؛ در اختیار شهروند مدرن قرار گرفته است. متاسفانه تجربه زمین گیر شده “جامعه کنشگران مدنی برازجان”، نشانه ای هست از تمام کنش هایی که در ابتدا با شوق و ذوق همراه بوده اما با برخورد با موانع و مشکلات، به طور تدریجی به فراموشی سپرده می شود. نویسنده در این جا تمام موارد پیش گفته را به عنوان دلایل زمین گیر شدن این نهاد مدنی در نظر گرفته است.
هفت.
تجربه “جامعه کنشگران مدنی برازجان”؛ همان شکلی از مشارکت اجتماعی هست که نمی تواند تجربه ای بلندمدت باشد اما تجربه زیسته در جامعه مدنی دقیقن و دقیقن از همین کارها و کنشگری های کوچک سامان می یابد؛ اگر که حتا تجربه ای کوتاه باشد اما تلاش و کوشش برای دمیدن حیات در این تجربه های محتضر هم می تواند شکلی از کنشگری مدنی به خود بگیرد. تمام کنشگری های مدنی در جهان جدید همان گونه که گفته شد دو چهره دارد؛ چهره ای که عیان هست و چهره ای که تاریک هست. من در این جا به قصد بازنمودن چهره تاریک تجربه مدنی ای مانند “جامعه کنشگران مدنی برازجان”، این هشدار را به همه کنشگران مدنی می دهم که در بی کنشی و فاصله گرفتن از جامعه مدنی، تنها شکست های مان بیشتر می شود. هر فضایی که مبتنی بر مشارکت و همکاری و همیاری شکل گرفته باشد، بی شک نیازمند حضور بی دریغ و بی چشمداشت همگان هست. تجربه “کنشگران مدنی” می تواند شکلی از همه چیزمان در جامعه مدنی باشد.
۲
جامعه ی مدنی؛خاموشی یافراموشی
مجیداجرایی
اگرطرح “جامعه مدنی” دردوره اول اصلاحات را محوری ترین شعارمحمدخاتمی قلمداد کنیم سخنی به گزاف نگفته ایم؛ همان شعاری که هرچه سال، بیش ترگذشت کم رنگ ترشد. حتی تبدیل وتحویل جامعه مدنی به “جامعه نبوی”-برای آرام کردن ذهن وزبان مخالفان- به تثبیت آن مفهوم مدد نرساند.
حتی پوشش دینی، مذهبی ادبیات واصطلاحات مرتبط با آن مانع نشد تا آن جماعت، “لاادری” گویان اصلاح گران مدنی راکافرکیش، منافق صفت و گمراه نپندارند.
بااین همه منصفانه ترآن است که بگوییم حزب وصنف وتشکل های مدنی رمق ورونقی دیگریافتند گرچه نه بی مانع و رادع.
اما واما… این شعار در فرایندهای دیوان سالارانه ی بروکراتیسم دولتی محوشد؛ نگرش سیاست زده وغیرمدنی به اصلاح طلبی خیلی زود به قلب مفاهیم برآمده ازجنبش دوم خرداد دامن زد.
روشنفکران، آن سال ها “دموستنس” وارخطابه ی آزادی می خواندند وسنت گرایان، “ارتدوکس”وار کفن می پوشیدند و در رد وهجو«کلمه منحوس آزادی» (تعبیریکی از علمای زمان قیام مشروطه) کلمات را به خیابان می آوردند تا بشود ابزار مبارزه و قیام.
تکرارتاریخ این بار- اما- به گونه ای کمیک صورت گرفت؛ هم چنان که شیفتگان عصرمشروطه چند صباحی بعدفریادمی زدند: ما دین نبی خواهیم / مشروطه نمی خواهیم
اصلاحات ایرانی دردهه۷۰پس ازتشنجی غریب، به کما رفت وجامعه مدنی جوانمرگ شد؛ عیان شد که همان تشکل های نیم بند، فاقد کاربست بوده اند.
حاملان مدنی سردرگریبان خویش فروبردند؛ سبب شد آنان یا گریزان ازوطن، یا دل آزرده ونژند ویا درکمند معیشت وروزمرگی سپری کنند.
برآمدن دولت روحانی بی گمان حاصل ومحصول ملالت های متراکم وانباشت آرمان های فروخورده بود. از این روحفظ عقبه ی اجتماعی وسرمایه اجتماعی اولویت حیاتی این دولت است.
چیزی که دست کم ازدهه۷۰بدین سو مورد غفلت واقع شد؛ هم خاتمی وهم احمدی نژاد – بی که بخواهند- به تقدیری مشترک تن سپردند. آیا نمی توان گفت بخشی ازآرای احمدی نژاد دردوره اول ریاست جمهوری او، از آنِ پایگاه اجتماعی بود که درسال۷۶ به “سید حسنی” اقبال نشان داده بودند و بخشی ازآرای روحانی، متعلق به خشم فروخورده ی فرودستانی بود که درسال۸۴ می پنداشتند به یقین این کاوه با درفشش موعود رهایی آنان خواهدبود؟!
تجربه ی”معجزه هزاره سوم”، محموداحمدی نژاد، دردوران ریاست جمهوری تجربه ای گران وکمیاب بود که کنش گران مدنی وروشنفکران ایرانی باید هرازچند گاه به بازخوانی آن بپردازند.
شاید اوعصاره ی آن چه بود که درتاریخ ایران اتفاق افتاده بود؛ برای ما، تکرارداستان رویگرزاده ی سیستان، یعقوب لیث صفار، بود که به نان جوین می ساخت. اما دیدیم که جنبش عیاران و فرودستان چگونه به تکوین الیگارشی درساخت وبافت قدرت انجامید.
رها ساختن عقبه و فروگذاشتن سرمایه اجتماعی بیش ازآن که مولود فراموشی تاریخی سیاست مداران ما باشد محصول نگرش هژمونیک به سیاست وجامعه درنزد کنش گران سیاسی ماست، وهژمونیک شدن تحول خواهی درایران، آن را درمسیرحرکتی پاندولی قرارداده است.
تحرکات وتقلاهایی که درآستانه ی تغییرمدیریت ها درهمه استان ها اتفاق می افتد نمونه ای است جالب توجه که اگرسنجش آماری صورت می گرفت رفتارشناسی ایرانیان را ازبعد جامعه شناختی بیش ترآشکارمی کرد.
توجه مالیخولیایی وار به اِعمال قدرت، نه تنها در وجه سیاسی آن، هشداری است به سیاست مداران تحول گرا که به جای تلقی پوپولیستی (حتی بارویکرد رفرمیستی واصلاح طلبانه) دراندیشه تعمیق نهادهای مدنی و توسعه ساختارمند جامعه مدنی باشند.
«ذوق زدگی روشنفکران» ما که حاتم قادری درمصاحبه باهفته نامه آسمان برآن انگشت تأکید نهاد شمشیرداموکلسی است که می تواند مارا قربانی تکرارتاریخ نماید.
هرچند انتخاب آسان گیرانه ی روحانی درانتخاب دولت مردی مدنی برای وزارت کشور به تردیدهای جدی درزمینه تکوین وتعمیق نهادهای مدنی دامن می زند رسالت روشنفکران ایرانی وکنش گران مدنی دراین مقطع، مهم ترازگذشته می نماید؛ رهاشدن ازپیله ی تنهایی خویش ونقش آفرینی برای بازآفرینی زیست جمعی پویا یک انتخاب نیست که ضرورتی است حیاتی برای مهندسی آگاهی اجتماعی، چه وانهادن پشتیبانان اجتماعی، معلوم نیست آرای آنان را در دوربعدی ریاست جمهوری، حواله چه کسی با چه پایگاهی نماید؟
۳
مفهوم جامعه مدنی؛ فضای صداهای به محاق رفته
گفت و گو با دکتر مصطفا مهرآیین؛ جامعه شناس و بنیانگذار موسسه مطالعاتی «رخدادتازه»
گفت و گو: رضا شبانکاره
اشاره: دکتر مصطفا مهرآیین؛ از جوانان نخبه استان بوشهر و فارغ التحصیل دکترای جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس می باشد.ایشان عضو هیات علمی پژوهشگاه انقلاب اسلامی و هم چنین پژوهشکده بین المللی زلزله شناسی نیز بوده است. دکترمهرآیین به مدت سه سال است، موسسه علوم انسانی “رخداد تازه” را بنیان نهاده و مدیریت آن را در تهران به عهده دارد. ایشان هم چنین مقالات و یادداشت هایی در روزنامه های اعتماد و شرق و ماهنامه های آسمان، مهرنامه و اندیشه پویا داشته است.
«هامون» در راستای سیاست گذاری های خود که در حوزه ی جامعه مدنی در یک سال اخیر فعالیت داشته است، تصمیم گرفت با دکتر مهرآیین، به گفت و گویی بنشیند. مهرآیین باور به ایجاد شرایط تولید اندیشه در ایران دارد و برای دست یازیدن به این مهم «بافت های نهادی از قبیل محافل ادبی، دانشگاه ها، احزاب سیاسی، مطبوعات، حلقه های فکری، انتشاراتی ها، کتابفروشی ها، نهادهای مدنی فرهنگی… را از مهمترین مکانیسم های واسطی می داند که وجود و فعالیت آنها برای سوق دادن منابع اجتماعی به سوی فرآیند تولید اندیشه ضروری می باشد. از سوی دیگر در درون همین بافت های نهادی است که تولیدکنندگان اندیشه و مخاطبان آن ها در پیوند با یکدیگر قرار می گیرند و شکل گیری “شعائر تعامل برای تولید اندیشه” و “زنجیره های کنش فرهنگی” در آنها ممکن می شود.» از این منظر نقش جامعه مدنی و حاملان فرهنگی آن برجسته می نماید. در این گفت و گو، دکتر مهرآیین از منظر نظریه های جامعه شناختی و فلسفی به فهم ما از جامعه مدنی و به کارگیری آن در کُنش فرهنگی و مدنی شهروندان، کمک زیادی می کند.
هامون: به عنوان اولین سوال، فهم خود را از جامعه مدنی ارایه دهید؟
به چند شکل می شود با مفهوم جامعه مدنی درگیر شد. برخی مواقع مفهومی مثل جامعه را می گذاریم در کانون بحث خودمان و برش هایی را بر جامعه می زنیم. در واقع به لحاظ ساختاری می توانیم این تقسیم بندی را ایجاد کنیم که بخشی از جامعه، فضایی است که در کنترل دولت هاست و بخشی از جامعه فضایی است که از کنترل دولت بیرون است. به لحاظ ساختاری فضای بیرون از کنترل دولت را می توانیم فضای مدنی جامعه بدانیم و آن را به این نام بخوانیم. یک شیوه ی دیگر بحث، اینکه باز همین ساختار کلان جامعه را آنگونه که هابرماس معتقد بود به ساحت های چهارگانه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع تقسیم کنیم و باز دوساحت اش را با برخی از ویژگی های خاص، فضای عقلانیت ابزاری تحت کنترل سیاست و اقتصاد بدانیم و دو فضای دیگر جامعه که منطق عقلانیت ابزاری بر آنها حاکم نیست و از عقلانیت ارتباطی مورد توجه هابرماس بهره می گیرند را فضای جامعه مدنی بدانیم. باز می شود تقسیم بندی دیگری کرد؛ تقسیم بندی مبتنی بر نیروها و گروه های اجتماعی که در جامعه هستند. برخی نیروها و گروه هایی که در اجتماع فعال می باشند متعلق به قلمرو دولت هستند و ساخت و ساز کنترلی دولت را عهده دارند. در مقابل بخشی دیگر از نیروها و گروه های اجتماعی مدافع حوزه زندگی عمومی هستند و می کوشند به عنوان مدافعان مردم در مقابل نیروها و گروه های حامی دولت عمل نمایند. این تصویر، تصویری است که گرامشی به ما می داد. اما آنچه که خود من به آن علاقمند هستم برگرفته از اندیشه های باختین در حوزه زبانشناسی و مطالعات فرهنگی است. ببینید زندگی اجتماعی بیش از اینکه ساختار باشد، سخن درباره ی ساختار است. درست است که ساختارهای اجتماعی همچون اقتصاد، سیاست، خانواده و…. وجود دارد. اما راه دستیابی به این ساختارهای اجتماعی و مسایل اجتماعی راهی جز نشانه ها و زبان نیست. خب اگر این گونه نگاه کنیم در واقع ما می گوییم در درون هر جامعه، ما یک پویایی داریم که متعلق به حوزه زبان می باشد و تاریخی است که بر زبان گذاشته است. زبان در حوزه واژگان، معانی و حتا در حوزه ی ساحت گرامر از یک پویایی تاریخی برخوردار است، که این پویایی تاریخی به این معناست که در واقع این واژگان زبانی و نظام های زبانی توسط گروه های متفاوت و مختلف اجتماعی به کار گرفته شده اند و معانی متفاوت و زیادی بر آن ها بار شده است. زبان یک پراکسیس سیاسی- اجتماعی است؛ زبان خنثا نیست. زبان جایگاه منازع منافع است. پس زبان در درون خودش پلی فونیک است،(چندصدایی) است. یک پویایی تاریخی دارد، که در واقع این پویایی تاریخی باعث شده زبان چند صدایی شود. اگر این گونه تصور کنیم، پس فضای گفتمانی جامعه، طبعن چندصدا خواهد بود؛ ذهنیت یک جامعه هم چند صدا خواهد بود، متونی هم که در آن جامعه تولید و خلق خواهند شد، چندصدا خواهند بود. پس به شکل طبیعی می توانیم تصور کنیم جامعه انسانی، جامعه یی چند صدا است. اصولن اگر این گونه نباشد، معنا و اندیشه هم در آن منتفی است. چون معنا و اندیشه یک امر کاملن ارتباطی است. ما وقتی می توانیم بفهمیم که فرضن این پدیده پرتقال است که در کنارش چای هم داشته باشیم. و بگوییم این پرتقال است در رابطه با مفهوم و واژه یی مثل چای. در یک رابطه و در اختلاف است که معنا آشکار می شود. معنای یک پدیده بیش از آنکه توسط چیزهایی که درباره آن می گوییم، آشکار شود، بوسیله چیزهایی که نمی توانیم درباره آن بگوییم آشکار می شود. معانی واژگان ذاتی آنها نیستند، اینها اختلافی اند، یک امر اختلافی و قراردادی است که در طول تاریخ بر این واژگان بار شده و ما در واقع در ارتباطات بین نظام های معنایی، واژگانی و نشانه شناختی است که معنا را فهم می کنیم. این ویژگی طبیعی ساحت اندیشه و معنا است. اما اتفاقی که در زندگی اجتماعی ما می افتد این است که قدرت ها دوست نخواهند داشت همه ی این نظام های معانی سیال، زنده ، پویا و در حال حرکت کردن باشند و بتوانند قلمروهایی از زندگی اجتماعی را بازنمایی کنند. چون هر کدام از این نظام های معنایی طبعن علاقمند به حوزه های خاصی از زندگی اجتماعی خواهند بود و آن ها را بازنمایی خواهند کرد و طبعن منافع خاصی هم درون این بازنمایی از حوزه های زندگی اجتماعی وجود دارد. قدرت ها دوست دارند تنها یک صدا در جامعه وجود داشته باشد و آن صدا هم، صدای دولت و دستگاه رسمی و حاکم باشد. دولت ها و نظم های موجود به سمت کنترل صداهای دیگر و به سمت به محاق بردن صداهای دیگر می روند. از این منظر، مفهوم جامعه مدنی، فضای صداهای به محاق رفته است. فضای صداهایی هست که به سطل آشغال منتقل شده است. قدرت ها دوست ندارند صدای همه ی گروه های اجتماعی را بشنوند؛ به همین دلیل صداها را به حاشیه می برند و طردشان می کنند. صرفن طردکردن صداهای به محاق رفته نخواهد بود. بلکه بعد در منازعه ای که اتفاق می افتد منافع آن صداها را هم به حاشیه می رانند و بخشی از جامعه را که طرفدار آن صداها هستند و در درون آن صداها زندگی می کنند منافع اشان به حاشیه ها رانده می شوند. پس از این منظر، جامعه مدنی به این معناست که رو بکنیم به صداهای به محاق رفته، صداهای به حاشیه رانده شده و آنها را زنده و احیا بکنیم. اگر آن فضا را زنده و احیا کنیم، به یک معنا فضای مدنی را زنده کرده ایم. مثلن معلولان، در یک جامعه گروه های به حاشیه رانده شده هستند. می شود گفت نیروهای کارافتاده، سالخورده و ضعیفی هستند که هزینه ی بالایی دارند. جامعه خود به خود یک سازه ی زبانی خلق کرده و آنها را به حاشیه رانده است. حیوانات، طبیعت، محیط زیست، سالمندان، کودکان، زنان گروه های اجتماعی حاشیه رانده هستند.
به عنوان مثال در فیلم «تنهای تنهای تنها» تلاش فیلم این بود که صدای گروه به حاشیه رانده شده ی کودکان را در فضای سیاست زده یی که ما در آن زندگی می کنیم، زنده کند. به عنوان یک امری که در این نظم موجود ایجاد سرپیچی کند. پس از این منظر در واقع سیاست به معنای ایجاد یک رخداد تازه و رخداد کوچک در نظم موجود است. اگر شما بتوانید صدای این حوزه ها (کودکان، سالمندان، زنان، معلولین، طبیعت و…) را زنده و احیا کنید، به این معناست که در نظم موجود شکل گرفته که تحت کنترل صدای رسمی است، یک رخنه یی ایجاد کرده اید. شما با این کار، امکان فراتر رفتن از نظم موجود را در دل همین نظم موجود ایجاد می کنید و ایجاد همین ساز و کار باعث پویایی و زنده شدن فضای جامعه مدنی خواهد شد.
هامون: حکومت و قدرت های مدرن چه گونه صداها را به حاشیه می راند و مانع از شکل گیری فضای مدنی می شوند؟
به این پرسش شما، از منظر فوکویی پاسخ می دهم. فوکو یکی از مهم ترین فیلسوفان منتقد نهادهای نظام سرمایه داری و نهادهای مدرن بود. نگاه فوکو به حوزه ی قدرت پیچیده تر از سیاستی است که به شکل رسمی و حاکم در قالب دولت می بینیم. اگر چنان که گفتم در قالب دریافت معمول از سیاست به دولت بنگریم، پس فضای مدنی نیز متعاقب این تعریف بیرون از کنترل دولت قرار می گیرد، حال چه به لحاظ ساختاری، چه به لحاظ گروه های اجتماعی و چه به لحاظ صداهایی که در درون جامعه وجود دارند و به حاشیه رانده شده است. اما اگر تصورمان از ساز و کارهای «قدرت» عوض کنیم، طبعن تصورمان از مفهوم مقاومت در مقابل قدرت نیز عوض خواهد شد. فوکو معتقد است که ما تا قرن شانزده – هفدهم میلادی با نوعی از سیاست در حوزه متون سیاسی روبرو هستیم که به نوعی می توان آنها را مجموعه ای از پند و اندرزها به سیاسیون دانست. به عنوان نمونه می توان به شهریار اثر ماکیاولی اشاره کرد. چیزی که اتفاق افتاده این است که ما در گذشته یک سری امیرنشین داشته ایم که قلمرو آن ها توسط خود امیران مشخص می شد و امیر با توجه به شیوه ی شناخت و میزان شناخت و دانشی که نسبت به قلمرو حکومتی خود داشت، آنها را تعیین می کرد. رابطه این امیر با امیرنشینان رابطه ای بیرونی و متعالی بود؛ یعنی عملن مبنای مشروعیت امیر یا از خدایان بود یا از خون، تبار و قومیتش نشات می گرفت. از این منظر چنین رابطه یی، رابطه یی سست است و خیلی راحت تر گسسته می شود. به زعم فوکو، امیرنشین، اتباع خود را رعیت خود می دانست و بر همه چیزشان (جان، مال و ناموسشان و…) حاکم بود. در چنین حکومتی شیوه ی کنترل همان دستگاه دولت بود که به وسیله ی نیروهای خودی صورت می گرفت. اما در دوره یی به بعد احساس می کنیم که در جامعه ی غرب قلمروهای حکومتی افزایش پیدا می کنند، یعنی رابطه ی قدرت، نسبتی نیست که بین امیر و امیرنشین است؛ بلکه در ساخت های گوناگون (مدرسه، خانواده، کار و شغل، سیاست، ورزش و …) ساز و کارهایی از کنترل در حال شکل گیری می باشد. پس قلمروهای دولت (قدرت) در درون جامعه پراکنده شده است. به این صورت که، امیر فقط یک شخص نیست؛ امروزه شاهد امیران در جامعه هستیم که در واقع در قلمروهای مختلف جامعه حکومت می کنند. پس حوزه ی قدرت گسترده تر شده است. به عنوان مثال حکومت معلم در مدرسه، پدر در خانواده، و … پس با این اتفاق ما با یک پراکنده گی حوزه ی قدرت در جامعه رو به رو هستیم و این رابطه، دیگر بیرونی نیست بل که رابطه یی درونی ست. مثلن پدر در درون خانواده به کنترل و اعمال قدرت می پردازد. قدرت به جای این که از طریق زور اعمال شود، از طریق یک سری تکنیک های ساده اعمال می شود به این صورت که همه ی این حاکمان در درون حوزه ی قدرت خود، یک امر منفی را می سازند. مثلن پدر بچه ی بد، معلم دانش آموز بد را خلق می کند. حتا در حوزه ی نوشتار مدیران مسئول نشریات و ناشران، متن بد را تعریف می کنند و این گونه با خلق پدیده های منفی در مقابلش پدیده های خوب را تعریف می کنیم. ما زن بد را خلق می کنیم، زنی که بدحجاب است، زنی که عفت ندارد و در مقابل زن خوب را تعریف می کنیم. زنی که محجبه است، زنی که ایمان دارد. پس قلمرو قدرت بسیار گسترده و تکنیک قدرت هم بسیار ساده شده، و مبتنی بر یک رابطه ی اختلافی بین دو قلمرو مثبت و منفی است که آن را خلق می کنیم. پس ساز و کار قدرت مبتنی بر تولید است و نه سرکوب؛ یعنی بر خلاف آن چه در گذشته (قبل از دنیای مدرن امروزی) بود، الان چیزی به عنوان سرکوب نداریم. اکنون ما پدیده ها و مفاهیم را خلق می کنیم، ما بدن را می سازیم، ما خلاقیت را می سازیم، بنابراین ساز و کار قدرت به شکل امروزی «تولید» است. اتفاقی که در این جا می افتد این است که مفهوم قدرت تغییر می کند و مفهوم جدیدی به وجود می آید. دولت (حاکمیت)، حاصل انتزاع شیوه های این حکومت مندی است که فوکو تشریح می کند. در گذشته ما شاهد اعمال حاکمیت قدرت در دولت بودیم، در حالی که امروزه این فرایند برعکس است. این اعمال حاکمیت ها یکی از نمادهای ذهنی اش می شود قدرت رسمی. اگر این گونه به قلمرو دولت نگاه کنیم، جامعه مدنی می شود مقاومت در مقابل این گونه ساز و کارهای قدرت.
جامعه مدنی یعنی افشای همین تکنیک های اعمال قدرت. مقاومت در مقابل این مکانیسم – تکنیک های اعمال قدرت- باید شکل بگیرد. وقتی شما امر منفی را می سازید و امر مثبتی را در مقابلش قرار می دهید، آن امر منفی را طرد می کنید و آن را به حاشیه می رانید. این بحث صدا (صداهای گروه های به حاشیه رانده) صرفن نیست، بل که بحث تصویر هم هست. شما یک تصویر را در زندگی عادی و روزمره حذف می کنید و آن را به حاشیه می رانید. مثلن در ورزش، موسیقی، هنر و… پدیده های ارزشی و غیر ارزشی خلق میکنیم و یک تصویر را در زندگی منتفی میکنیم.
نکته اول اینکه زنده کردن تصویر های به حاشیه رانده شده منفی یعنی زنده کردن فضای مدنی. نکته دوم، از نگاه فوکو ما از طریق این شیوه های خلق گفتمان به تولید حقیقت می پردازیم. باید دانست که بر این حقیقت های زبانی دو قاعده حاکم است، دو ویژگی بر آنها عارض است که توجه به زنده کردن این ویژگی ها نیز به معنای زنده کردن جامعه مدنی است. این حقیقت ها پراکسیس های گفتمانی اند که اولا کالچرالی (culturally) هستند یعنی ساز و کارهای فرهنگی اند و دوم اینکه به لحاظ تاریخی موقعیت مندند. اینها سازه های گفتمانی اند که هم بار فرهنگی دارند و هم در یک موقعیت خاص تاریخی خلق شده اند. اینها طبیعی و فرا تاریخی نیستند، بلکه سازو کارهای تاریخی اند که با یک سازو کار فرهنگی خاص و عطف به یک گزاره های فرهنگی خاص خلق شده اند. اگر ما برویم به سمت اینکه موقعیت مندی و تاریخ مندی گفتمان ها را زنده کنیم و بگوییم این گفتمان ها تاریخی اند و یک ساز و کار فرهنگی دارند، به این معنا است که ما داریم افشا می کنیم این تکنیک های خاص را که برحوزه ی قدرت گفتمان حاکم است. نشان دادن پویایی فرهنگی و تاریخی گفتمان ها یعنی پویایی و زنده کردن فضای مدنی. در واقع این گفتمان ها وقتی شکل می گیرند در پی این هستند که به نوع تفکر و جهان بینی ما شکل بدهند. این جا مساله درگیر شدن با قالب ها و فُرم هایی ست که این گفتمان ها به لحاظ تاریخی و فرهنگی در قالب آن شکل می گیرند و سعی می کنند ما را در آن قالب ها نگه دارند. پس یکی دیگر از شیوه های اعمال قدرت درون جامعه، از منظر فرم ها و قالب های زبانی و گفتاری است. فضای مدنی در این جا یک درگیری شکلی و فرمی است، شما وقتی بتوانید این فرم های رسمی را بشکنید و نشان دهید که این فرم ها تاریخی اند و فرا تاریخی نبوده اند، می توان گفت به جنگ فرم های حاکم می روید.
در یک نگاه دیگر ما در حوزه ی خاصی از جامعه با یک دستگاه ایدئولوژیک دولت رو به رو هستیم. دولت ها هدف خود را به گونه یی جلوه می دهند که در راستای منافع همه ی اقشار جامعه شکل گرفته اند. آن جایی که نشان می دهد دولت ها وابسته به گروه های خاصی نیستند و منافع همه جامعه را دنبال می کنند، دستگاه ایدئولوژیک دولت است. این دستگاه می تواند حوزه های متفاوتی (ادبیات، دین، حقوق، آموزش و پرورش و نهادهای دیگر) را در بر بگیرد. یک اتفاق جدید که در جهان افتاده است این که هنر و ادبیات به عنوان دو دستگاه جدی حوزه ایدئولوژیک دولت ها مطرح هستند و دولت ها هم سعی می کنند که از طریق پشتوانه ی همین قلمروهای گفتمانی هنر و ادبیات منافع خودشان را در مقابل جامعه قرار داده وآن را بر جامعه اعمال نمایند. این را باید بخاطر بسپاریم که متون خنثا نیستند. متون حوزه اعمال قدرت هستند، پس یکی دیگر از کارهایی که باید انجام دهیم در زمینه ی بازشناسایی حوزه مدنی در متون است. یکی از تعابیری که باید از منازعه میان حوزه جامعه مدنی و دولت (قدرت) یاد بگیریم این است که حوزه ی تعاملات قدرت به درون متون منتقل شده است. به معنای دیگر، زبان سیاست به دنیای ادبیات و هنر منتقل شده است. ما یک زندگی اجتماعی بیرون داریم و یک زندگی اجتماعی که در درون متون خلق می شود. در زندگی اجتماعی درون متون نیز تعاملات قدرت وجود دارد. بنابراین یکی از اشکال زنده کردن فضای مدنی، زنده کردن فضای مدنی است که در درون متون در مقابل روابط قدرت وجود دارد که به نوعی خود هم طراز با فضای بیرون جامعه است. از این طریق می توان قلمرو های به حاشیه رانده شده جامعه را شناسایی کرد. فرض کنید ما درون آثار منیرو روانی پور و شهرنوش پارسی پور بیشتر با اعمال قدرت بر زنان آشنا می شویم، نابرابری وظلمی که در درون خود جامعه با آن روبرو هستیم. یا فرض کنید در کتاب«طوبا و معنای شب» اثر شهر نوش پارسی پور به ما نشان می دهد زنی وجود دارد که ازدواج های متعددی می کند و همه در این ازدواج درباره آن زن حرف می زنند اما با آن زن حرف نمی زنند. خود همین فُرم که ما درباره پدیده ها سخن می گوییم، اما از درون پدیده ها، صدای پدیده ای را نمی شنویم. خود همین، انگاره ای به ما می دهد که فضای مدنی را از این منظر زنده کنیم. این تعابیر متفاوتی بود که می شد از مفهوم جامعه مدنی و قدرت ارایه داد.
هامون: به گمان شما حاملان فرهنگی چه گونه می توانند گفتمان سازی مفهوم جامعه مدنی را در جامعه بسط و گسترش دهند؟
وقتی من این تعبیرهای متفاوت را از نسبت بین قدرت رسمی و فضای مدنی (یعنی حوزه های طردشده) به کار می برم ما با دولت رو به رو نیستیم، بل که با روابط قدرتی روبرو هستیم که بیشتر در حوزه ی متون و زبان امکان بروز یافته است. پس ما باید با نقد ادبی آغازگر و ایجادگر فضای مدنی شویم. اگر ما می بینیم که تکنیک های قدرت در حوزه های خُرد جامعه اعمال می شوند و ما با خَلق پدیده ها به شکل رابطه یی بین یک امر مثبت و یک امر منفی رو به رو هستیم. پس فعالیت مدنی یعنی این که ما آن رابطه را بر هم بزنیم، شبیه به الگویی که پُست مدرن ها ارایه کردند. گاه به سمت حوزه های طردشده برویم، گاه این دوگانه ی رابطه ی مثبت و منفی را بر هم می زنیم.مثل بحث هایی که ژاک دریدا مطرح می کند. و گاه ضعف های درون پدیده ی مثبت را بررسی کنیم و تناقضات درونی این امر مثبت را که شکل گرفته و همه به آن باور دارند را آشکار کنیم. و این خود به گونه یی بر هم زدن ساز و کار قدرتی است که شکل گرفته. از طرفی می شود این امر دوگانه را منتفی کرد و در مورد آن بحث نکرد… یا می شود آن سوی دو گانه را که بی ارزش شده و به سطل آشغال رفته است، را بزرگ و عمده کرد و ارزش آن را نشان داد.
یک وقت فعالیت مدنی از منظر نسبتی است که بین صداها در جامعه است، صداهایی که در جامعه خاموش هستند و به سطل زباله ریخته شده اند. اگر شما بخواهید آن صداها را زنده کنید و برایشان تربیونی ایجاد نمایید، در واقع یک نوع فعالیت مدنی کرده اید. یک وقت هم، ساختار بد چیده شده است یعنی آن چه که یورگن هابرماس- متفکر آلمانی و مکتب فرانکفورت- می گفت: که حوزه ی سیاست و حوزه ی اقتصاد که عقلانیت ابزاری بر آن حاکم است، دو حوزه ی اجتماع و فرهنگ را تحت کنترل خود در آورده اند. اگر به این شکل به موضوع نگاه کنیم، فعالیت مدنی عبارت است از رفتن به سمت ایجاد تغییرات ساختاری. مثل بحثی که از دوره ی ریاست جمهوری خاتمی به این سمت با آن رو به رو هستیم، یعنی برخی گروه های اجتماعی سعی در ایجاد تغییرات ساختاری دارند. اغلب این ساختارها به طور عام در قانون اساسی کشور وجود دارد و معتقدند باید قانون اساسی کشور را تغییر دهند. پس مبتنی بر مفهوم سازی یی که از قدرت داریم و مفهوم سازی یی که در مقابل از صداها و گروه ها و گفتمان های طرد شده داریم، براین اساس شما نوع خاصی از فعالیت مدنی خواهید داشت. فرضن اگر شما گروه به حاشیه رانده شده را زنان بدانید، طبعن فعالیت مدنی شما به احیا منافع زنان تعلق خواهد گرفت. اما در همه اینها یک چیز مشترک وجود دارد. یعنی اگر بخواهیم چگونگی ساختار قدرت را بررسی کنیم- چه از منظر ساختاری، تکنیک ها، صداها، گروههای زبانی و چه از منظر متون ادبی و هنری- همه ی آن مقاومتی که در مقابل آنها باید شکل بگیرد از جنس اندیشه ورزی و نظریه پردازیست. در واقع همه ی آن چه که گفته شد به ما نشان داد که سیاست امری نظری ست و نظریه امری سیاسی ست؛ سیاست امری زبانیست و زبان امری سیاسیت. پس در این صورت ما باید یک مفهوم سازی داشته باشیم از اندیشه که پیوندی هم با جامعه مدنی داشته باشد و هم با قدرت.
هامون:شما گفتید جامعه مدنی بیرون از کنترل دولت و قدرت ها است. اما به گونه یی دولت خاتمی حامی گفتمان جامعه مدنی بود و از دیگر سو در سال های ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد دیدیم که با جامعه مدنی و تشکل ها و افراد وابسته به جامعه مدنی چه برخوردهای حذفی صورت گرفت. پس چه طور در جوامع پیرامونی مثل ایران همواره قدرت ِ دخالت حوزه ی رسمی بر حوزه ی جامعه مدنی پهن و گسترده است و در نتیجه با خواست قدرت، جامعه مدنی گسترش می یابد و با خواست او جامعه مدنی رو به زوال می رود؟
بله. توضیح دادم که دولت ها و قدرت ها، بویژه دولت های غیر دمکراتیک، هرگز راضی به وجود صداهای متعدد در جامعه نیستند و اصولن فرض قدرت فرض از بین بردن صداهای رقیب و اعمال دروغین صدای خود در جامعه به عنوان صدای کل مردم است. دولت آقای خاتمی حاصل فعالیت نیروهای فعال در فضای به حاشیه رانده شده و طرد شده در جمهوری اسلامی بود. به همین دلیل هم بود که این دولت، از منظر نظام سیاسی به عنوان یک دولت مشکل آفرین شناخته شد. ببینید دولت را با نظام سیاسی یکی ندانید. نظام سیاسی ما متاسفانه چندان روی خوشی به بسط فضای مدنی و استفاده از نیروی نهفته در جامعه، جز در شکل پوپولیستی آن، نشان نمی دهد. دولت آقای خاتمی هم حاصل پیروزی جامعه مدنی بر قدرت در یک دوره زمانی خاص بود که بنا به دلایل متفاوت امکان بروز یافت و البته جای بحث آن در اینجا نیست.
هامون: باتوجه به نظریه پردازی و ایده هایی که از منظر فیلسوفان و متفکران از جامعه مدنی ارایه کردید، و تاکیدی که خود به عنوان تولید اندیشه در ایران دارید، چه گونه این مفهوم سازی را می شود توسط گروه های اجتماعی و حاملان فرهنگی مثل روزنامه نگاران، نویسندگان مستقل، دانشگاهیان و دانشجویان و هنرمندان در سطح جامعه ایجاد کرد و بسط داد؟ به معنایی دیگر این حاملان فرهنگی هرکدامشان چه اقدامات عملی می توانند در حوزه ی عمومی انجام دهند تا این ایده ها به شکل عملیاتی در آید؟
باختین در «مارکسیسم و فلسفه زبان» سخن از شیوههایی میگوید که طبقه حاکم از طریق آنها میکوشد تا «نبرد میان ارزش داوریهای اجتماعی مختلف که در نشانه رخ میدهد را مضمحل کند و نشانه را تک صدایی کند». او معتقد است همان طور که جامعه با قوانین تحمیل شده حکومتی (یک حکومت واحد) محدود و مقید میشود، تنوع سخنها نیز توسط خواست قدرتمندان برای نهادی کردن یک زبان و یا یک سخن متداول به مبارزه طلبیده میشود. ازاین رو، باختین معتقد بود هر جامعه دارای یک سطل زباله یا یک حاشیه است که صداهای مطرود به درون آن انداخته می شوند. وظیفه فعالان فرهنگی چیزی جز به صدا درآوردن دوباره این صداهای حاشیه ای و مطرود نیست؛ صداهایی که بر خلاف فرض قدرت در خصوص حذف آنها، در درون واژه ها حضور دارند و بودن خود را به رخ می کشند. نکته دیگه اینکه در سی سال گذشته تمام تلاش این جامعه این بوده است که از طریق مکانیسم های متفاوت همچون نظام آموزشی واحد، نظام خانواده، ارزش های مشترک فرهنگی، خواندن کتاب های مشترک (از طریق سیستم کنترل و ممیزی وزارت ارشاد)، تجربه فعالیت های مشترک، شرکت در مناسک های مشترک (مثل ماه رمضان، ماه محرم، راه پیمایی)، یکسان کردن شیوه پوشش مقبول در جامعه، تجربه استادان مشترک، شنیدن موسیقی های واحد، یکسان کردن دامنه آرزوها و آمال مردم، یکسان ساختن دامنه زبانی و فکری و… مردم جامعه را شبیه و نزدیک به یکدیگر نگه دارد و با یکدست کردن جامعه زمینه ساز ایجاد نوعی اشتراک فکری و توده ای شدن سیاست شوند. آشنایی با جهان دیگری همچون غرب شاید یکی از مهمترین راهکارها برای ایجاد تمایز در جامعه ما بود که متاسفانه به دلیل ضعف دانش زبانی در جامعه ما و محدود گشتن آشنایی ما با جهان های دیگر به مکانیسم ترجمه، این راه حل نه تنها نتوانست ما را از یکدیگر متفاوت سازد که ما بار دیگری و به نحوی “مضاعف” به یکدیگر شبیه شدیم. محدود بودن شناخت ما از جهان های دیگر به ترجمه باعث شد ما بار دیگر هم در سطح روشنفکری و هم در سطح زندگی روزمره به یکدیگر شبیه شویم. اگر به عنوان نمونه به کتابخانه های همدیگر رجوع کنیم می بینیم که کتاب های عمده ما شبیه به یکدیگر است، فیلم های یکسان می بینیم و موسیقی های مشابه گوش می دهیم و داشتن این زبان مشترک باعث شده است مجرای دسترسی ما به جهان هم مشترک شود و ما در جهان تنها یک چیز ببینیم. این اشتراک در تجربه جهان از یک سو ابعادی از جهان که از آنها سخن می گوییم را برای ما بی معنا ساخته است (از بس که تنها در آنها یک چیز می بینیم) و از سوی دیگر ما را از دیدن زوایای دیگری از جهان محروم ساخته است. در چنین فضایی، شاید اندکی دور شدن از یکدیگر، هم از منظر میزان و دامنه روابط اجتماعی و هم از منظر تجربه نظام های فرهنگی – معرفتی متفاوت (اینکار از طریق بالا بردن دانش زبانی خود در استفاده از متون متفاوت خارجی یا ایجاد پیوند با سنت های ادبی- فکری گذشته در فرهنگ خودمان و باز تعریف دوباره آنها ممکن است)، بتواند اندکی ما را در پیچیده تر دیدن انسان و زندگی اجتماعی اش کمک نماید و باعث ایجاد نوعی تقسیم کار فکری در ما گردد و زندگی فکریمان را از این رخوت و ملال بیرون آورد که این روزها همه ما شبیه هم شده ایم و به یک زبان حرف میزنیم.
هامون: با توجه به اینکه در جهان مدرن دیگر، انسان ها رعیت قدرت ها نیستند و به هویت شهروندی دست یازند، اما همواره در کشورهای خاورمیانه و جهان سوم همواره این تشخص و هویت با آسیب های جدی یی رو به رو است، اما مسئولیت های شهروندی چنین جوامعی جهت حضور در جامعه ی مدنی چیست و فعالیت در چنین جامعه مدنی از سوی افراد آن جامعه به چه شکل می تواند فرصت بروز پیدا کند؟
پرسش اتان درست است، اما توجه کنید در جامعه غرب هم ما هنوز با شکوفایی جامعه مدنی روبرو نیستیم اگرچه وضعیت آنها قابل قیاس با ما نیست. دانیل کمیس، متفکر آمریکایی، معتقد است ویژگی حاکم بر سیاست امروز غرب منازعه ای است میان فردگرایی و بوروکراسی سامان یافته که در آن راه حل سوم جایگزین یعنی «مشارکت مدنی» و «تقویت حیات عمومی» به شدت نادیده انگاشته می شود. به اعتقاد کمیس سیاست امروز غرب، مردم را از یکدیگر جدا ساخته و از آنها می خواهد که حل مشکلات خود را از طریق رویه ها و فرآیندهای بوروکراتیک تعریف شده دنبال نمایند. او نتیجه این وضعیت را از خودبیگانگی اجتماعی، نفی فردیت، بن بست و منافع محوری افراطی می داند که در آن مردم قادر به فهم مفهوم و خیر عمومی «مردم» یا «انسان» نیستند. کمیس با طرفداری از بینش توماس جفرسن معتقد به زنده ساختن دوباره مفهوم «حیات عمومی»، و کنش متقابل اجتماعی است. با اینحال، کمیس به دریافت خود از سیاست، مفهوم «فضا و مکان» را نیز اضافه می کند. به اعتقاد کمیس، سیاست همانقدر که مربوط به «مردم» است، مربوط به «فضا و مکان» نیز می باشد. به باور وی، مردم و مکان دو مولفه اصلی شکل دهنده به یک جمهوری هستند. مردم خود را به واسطه یک مکان، فضا یا منطقه، در پیوند با یکدیگر تعریف می کنند. کمیس در دریافت خود از سیاست، مفهوم «مکان» را به دو دلیل مهم و برجسته می داند: نخست آنکه مکان، آنچنان که جفرسن به شکل استعاری در دفاع خود از زندگی کشاورزی گفته است، بیانگر فرهنگ همکاری و تلاش و داشتن آرزوها و رنج های مشترک است. مکان آن میز نامرئی است که به زبان هانا آرنت ما را در کنار یکدیگر قرا می دهد. از سوی دیگر، مکان چنان که جین جاکوب نشان داده است بیانگر یک اکوسیستم مشترک است. این اتفاقی نیست که ریشه هر دو واژه اقتصاد((economics، و اکولوژی((ecology به یک واژه مشترک یعنی oikos باز می گردد که به معنای خانه، همسایگی، یک جهان مشترک و حیات عمومی می باشد. کمیس پس از شرح این مطالب، پرسش کلیدی سیاست را آن می داند که آیا مردم خود نیز باید به تامل درباره راه حل مشکلاتشان بپردازند یا آنکه صرفا به حکومت و فرآیندهای بوروکراتیک آن به عنوان عامل حل مشکلاتشان چشم بدوزند. او در پاسخ به این پرسش معتقد است زندگی اجتماعی یک ثروت عمومی است که همه مردم باید در آن دخیل گردند و وظیفه خود را ایفا نمایند. حال پرسش این است که اینکار چگونه ممکن می شود. امکان خلق فرد خلاق و مسئول، پرورش دادن جمع، مراقبت کردن از بخش های از هم جدا افتاده و بازآوردن آنها در کنار یکدیگر، رشد دادن افراد و حس حیات عمومی در آنها، آموختن روش حل مسائل به آنها، دعوت آنها به انجام تئاتر زندگی پیش از روبرو شدن با واقعیت زندگی و همه دیگر راهکارهای عملی کمیس، همه و همه، به مفهوم کشاورزی cult و در نهایت به مفهوم «فرهنگ» (culture) باز می گردد. همکاری، شهروندی، درگیر شدن با مشکلات مردم(people) و مکان زندگی (place) ،بیش از هر چیز، یک فرهنگ است. دستیابی به چنین شیوه ای از سیاست که در آن شهروند و شهروندی از اهمیت بنیادین برخوردارند، نیازمند گسترش فرآیند آموزش و آگاهی یابی در امتداد مرزهای ملی یک جامعه است. این گونه سیاست، آنگونه که جفرسن معتقد بود، گونه ای سیاست پوپولیستی است که در عین حال حل کننده مسائل و فرهنگ آفرین است: این گونه سیاست هم به معنای تغییر در هویت های فردی است و هم به معنای تغییر اجتماعی است. از نگاه جفرسن، آن نهاد اجتماعی که ما را پیش از ورود به دنیای واقعی این گونه سیاست مشارکت جویانه قادر به تمرین تئاترگونه آن می سازد، نهاد آموزش، آگاهی یابی و دست یافتن به اطلاعات مربوط به فرد و جامعه و دانشگاه است. «آموزش» و تبدیل شدن به «فرد آگاه دارای زندگی عقلانی، داستان یا روایت سیاست مدنی قبل از واقعیت آن است. این داستان نه تنها جای عمل واقعی سیاست مدنی را نمی گیرد بلکه تاثیر گذاری آن را عمیق تر می سازد. مساله ای که در کانون داستان های آموزشی دانش و عقلانیت و اطلاعات قرار دارد، گسستن ما از وضعیت قبلی مان است، گسستی که ما را با آینده آشنا می سازد. پس یکی دیگر از مهمترین وظایف در بسط فضای مدنی، گسترش دامنه آموزش و بالا بردن سطح آگاهی مردم است. جامعه مدنی یعنی جامعه ای با بیشترین مردم عاشق کتاب، خواندن، اندیشیدن، قصه گفتن و روایت کردن از خود و مکان زندگی خود.
۴
جامعه مدنی یعنی قادر بودن نهادهای مدنی خارج از حاکمیت
حسین رویین تن
در مورد مقوله جامعه مدنی تعاریف متعدد و با مفاهیم زیادی وجود دارد که گاهی حس می شود گستردگی بحث اصل موضوع را منحرف می کند و شاید نقض غرض حاصل آن شود. مُدُن جمع شهرهاست و جمع مدینه (شهر). وقتی بحث جامعه مدنی به میان می آید انسان به یاد مدینه فاضله ارسطو می افتد و در این میان ناگهان معنی واژه جای خود را به قانون و یا «تمدن» می دهد یعنی شهری با قوانین وزین و تمدنی فرهنگی و انسانی. خوب بیاد دارم وقتی سید محمد خاتمی دانشمند فرهیخته و بانی گفتگوی تمدن ها و جامعه مدنی این ایده و واژه را وارد ادبیات و فرهنگ سیاسی ایران کرد، آنقدر از جوانب اندیشان مورد فشار و تنگنا قرار گرفت که مجبور شد برای کاهش فشارها و تهمت ها و انگ ها و انسدادها به واژه مردم سالاری، پسوند «دینی» بیفزاید و جامعه مدنی را به «مدینه النبی» تعریف کند!!! وگرنه خداوند به نص صریح فرموده: لا اِکراهَ فیِ الدّین و به بندگانش آنقدر لطف و رحمت و مغفرت عطا فرموده که او را در تعیین سلوک خویش مخیّر کرده و این حقیقت در اصل ۵۶ قانون اساسی نیز تبلور یافته و یکی از اصول ممتاز قانون اساسی است که انسان را از قیود هر جنبنده زنده ای می رهانیده و مستقل می کند.
گاهی جامعه مدنی را در مقابل با جامعه بَدَوی لحاظ می کنند یعنی جامعه ای که در آن قانون و ظابطه بر رفتارهای فردی دیگران را وادار به اطاعت خویش و به دنبال آن محکوم و مجازات کند.
جامعه مدنی یعنی جامعه ای که مردم حداکثر وظایف اجتماعی را خودشان داوطلبانه به عهده می گیرند جامعه مدنی بخشی از زندگی عمومی انسان هاست که مستقل از دولت و در قالب انجمن ها، اصناف، احزاب و گروه ها و مجامع فرهنگی جریان می یابد.
در کشورهای دموکراسی یافته و توسعه یافته حداقل در زمینه فرهنگی، پیش فرض جامعه مدنی، این است که حاکم و حاکمان باید امور دینی را کاملا حق شخصی افراد بدانند و در گزینش سلوک دینی، مردم را صاحب اختیار و مختار بدانند و در اختیار مسلک و مذهب فرد فرد جامعه هیچ گونه دخالتی نکنند، نه مانع شود نه وادار کند «لا اِکراهَ فی الدّین».
قابل توجه است که در کشورهایی که دارای تعدد مذهب اند و رییس جمهور تجلّی آراء آحاد جامعه با هر مرام و مسلک است؛ او رییس جمهور همه مردم است و حق حمایت یا هدایت مذهب خاصی را ندارد. اینجاست که می توان مصداق خوبی دانست. البته این تعاریف منتج از افکار علما و دانشمندان و رهبران فکری همچون ارسطو، هابز، لاک، روسو، هِگِل و هابرماس است که تا حدودی هم در گفته هاشان تفاوت هایی هم وجود دارد.
اما مفهوم و معنای جدید و نوین و امروز جامعه مدنی در برگیرنده فعالیت آزاد انجمن ها، احزاب، نهادها و تشکل هایی است که به منظور بررسی و نظارت و نقد و مسئولیت پذیری دولت شکل می گیرد و در این تعریف جامعه مدنی به معنای افزایش پاسخگویی دولت نسبت به عملکرد خویش و عنایت به حقوق شهروندان و پاسخگو بودن آن ها به شهروندان است.
جامعه مدنی یعنی قادر بودن نهادهای مدنی خارج از حاکمیت که درصدد بازستاندن حقوق مردم از دولت هاست ویژگی هایی از قبیل: حاکمیت قانون، اعتماد شهروندان به حاکمان، محدود شدن قدرت فردی وقدرت مطلقه که فقط ویژه پروردگار است، وجود آزاد و مستقل انجمن ها و داشتن اختیارات و دفاع عمومی از آزادی آحاد ملت به صورت عام حکمه، همه و همه پرو بال جامعه مدنی است که به عنوان نمونه نگارنده نگاهی کلی به موضع جامعه مدنی دارد.
*اینکه امام خمینی رحمت ا… علیه در برهه ای حساس فرمودند:” اگر به من خدمتگزار بگویند بهتر از اینکه به من بگویند رهبر” یا اینکه تا آنجا که برایش مقدور بود اجازه ی دست بوسی را از عاملین می گرفت و به کرامت انسان ارج می نهاد و این که مقام معظم رهبری از گویش بعضی از الفاظ نسبت به خودش روی خوش نشان نمی دهد و قلبن راضی نیست؛ اینکه سید محمد خاتمی می فرماید ما نوکر مردمیم نه رییس آنان و به کرامت مردم احترام قائل می گردد؛ و اینکه دکتر روحانی در جواب مجری پرسشگر می گوید: “من حقوقدانم سرهنگ نیستم” و برای اولین بار در ایران این اتفاق می افتد که بالاترین مقام اجرایی نظام در مورد نحوه توزیع سبد کالا رسمن و زبابن و رودرور در سیمای سراسری از مردم عذرخواهی می کند مؤلفه هایی از نماد دموکراسی و جامعه مدنی است و خوب است اما کافی نیست؛ چرا که نماد باید «نمود» پیدا کند و این کلام «نمود» که در کشوری که بر اساس آیات قران کریم انسان آزاد زاده شده و مختار به روش گزینی منش خویش و اگر وادار به امری شود که علقه و دلخوشی ای بدان دارد جرم است! این کدام جامعه مدنی ای است که منتخبش را برای تعامل با جهان پیرامون به مرکز جهانی این همایش می فرستد او خوب عمل می کند و خواسته مقام معظم و معزز رهبری و مطالبات مردم را عملی می کند اما در هنگام بازگشت بجای استقبال و تقدیر از وی که فرمان مردم را اجرایی کرده در فرودگاه با لنگ کفش مورد عنایت قرار گیرد و «قانون» و «مُدُن» و «مدنیه» و «تمدن» و «حاکمیت مردم» در مناظر جهانی زیر سؤال برود و هیچ قانونی برای برخورد با او با شأنی که قدر، قدرتمند و قوی شوکت اما برای تبرئه شان واژه «خودسر» گرفته اند وجود نداشته باشد؟ این کدام جامعه مدنی ای است که بجای تعامل با جهان و کاهش تنش نماینده مجلس که در حوزه انتخابی خود با زیر ۲۰ هزار نفر رأی طرحی در مجلس ارائه که دولت را وادار به غنی سازی ۶۰% اورانیوم!!! کند؟ این کدام جامعه مدنی ای است که نماینده پارلمانش بجای وکیل الملّه بودن وکیل الحکومه می شوند و….
این کدام جامعه مدنی ای است که قوانینش از طرف پایین ترین کارمند تا بالاترین مجری اش «رییس جمهور سابق» زیر پا گذاشته می شود.
این کدام جامعه مدنی ای است که در آن این قلم و سایر قلم های دیگر وقتی می خواهند از حقوق به زمین مانده ملت بگویند و بنویسد و تذکر دهد، کلِکَش بلغزد و دستش ار ترس بلرزد؟ این تهدیدهاست بی نقاط قوت این «تهدیدهاست» بی بستر «فرصت»، حق دارم بگم؟ اجازه دارم بنویسم؟ تعهد می دهم خطوط فراوان قرمز را رعایت کنم، نشریه جرأت چاپش را دارد؟ سخن بسیار است و مجال کم و فضا تنگ.
* چند سطری از این یاداشت به دلیل محدودیت های قانونی توسط نشریه حذف گردیده است.
۵
در فضیلت مشارکت مدنی
محمود جمهیری
بشر در طول دوره تاریخی زندگی خود در جستجوی امنیت برای خود و جامعه بوده است و هنوز نیز برای حفظ امنیت تلاش و کوشش فراوان دارد. از سوی دیگر آزادی نیز از آمال و آرزوهای بشر است و این دو در مواقع متعددی به عنوان رقبای بلامنازع یکدیگر هستند. در دنیای کنونی مهمترین و بارزترین روش برای توسعه دموکراسی و آزادی اجتماع تکیه بر مشارکت مدنی است. سه مفهوم امنیت، آزادی و مشارکت در جامعه شهری و مدیریت و برنامه ریزی برای شهر پیوندی ناگسستنی دارند. برای ایجاد و استحکام این پیوند و تامین بستر آن در جامعه شهری نیاز به نوعی سازماندهی اجتماعی است.
آنگاه که یکی از روانکاوان بنام قرن بیستم در تقابل امنیت و آزادی سخن گفت به نظر نمی رسید که این بحث خیلی پیچیده باشد اما اکنون می دانیم که موضوع تقابل امنیت و آزادی بسیار پیچیده تر از آن است که قبلن می اندیشیدیم. نمی خواهم در اینجا وارد مبحث مبارزه برای آزادی و تقابل حفظ امنیت و آرامش اجتماع شوم بلکه در این گفتار بیشتر تلاش دارم تا موضوع و مفهوم مشارکت و جایگاه آنرا در این مباحث ارایه دهم.
در اینجا منظور از مشارکت مدنی و راهکارهای آن برای اداره جامعه شهری مطرح است. مشارکت راهی است برای توسعه آزادی و دموکراسی. “اریک فروم” نویسنده کتاب ” گریز از آزادی و جامعه سالم” راه حلی را برای توسعه دموکراسی و آزادی پیشنهاد داد. او ادعا کرد که برای اداره بهتر جامعه شهری نیاز به یک سازمان اجتماعی است که در آن جامعه شهری در محلات کوچک مثلن پانصد نفری سازماندهی شوند. این اجتماعات کوچک بدلیل شناخت بیشتر خود از یکدیگر با نوعی خرد جمعی می توانند اداره جامعه خود را به شیوه ای کاملن دمکراتیک انجام دهند. در تقابل اندیشه ها این تئوری نیز با نقد و تحلیل های فراوان اکنون به عنوان شیوه اداره جامعه و صورت مشارکت جمعی و همگانی ومدیریت و برنامه ریزی محله محور شناخته شده است و اغلب دست اندرکاران و مباحثه جویان اداره جامعه مدنی مشارکت را امری بلامنازع می دانند و حتا در مواردی آنرا یگانه راه حل اداره دموکراتیک جامعه برمی شمارند. در مباحث شهری نیز این موضوع نزدیک به یقین است که با مشارکت نه تنها می توان مدیریت و برنامه ریزی را به انجام رساند بلکه وسیله و روشی بسیار مناسب برای مشکلات و یافتن راه حل برای آنهاست. ساختن شهری دموکراتیک و آزاد با شیوه برنامه ریزی و مدیریت مشارکتی نیازمند سازماندهی است که بتواند آفت ها را همواره از جامعه مدنی دور کند. از آنجا که مشارکت مدنی در جهت توسعه آزادی و دموکراسی است تا حدود زیادی می تواند تقابل آزادی و امنیت را حل کند. مشارکت، فردیت را در جمع به رشد و نمو وا می دارد و همگرایی اجتماعی را فزونی می بخشد. این یک راه حل بینابین فردگرایی و جامعه گرایی نیست بلکه راه سومی است که می تواند هر دو جهت گیری را ارتقا دهد.
این آفت و سایر آفت ها با درک درست از مشارکت و ایجاد یک سازمان اجتماعی شهری مناسب قابل شناسایی است مشروط به آنکه سازمان اجتماعی کارا و قابل اعتمادی وجود داشته باشد. شناخت آفت هر پدیده گاه آنقدر مشکل است که برای شناخت آفت ها به اشتباه خود پدیده نفی می گردد و اغلب آفت پدیده با خود پدیده اشتباه می گردد.
امنیت نیاز اساسی و بنیادین جامعه و فرد فرد انسان هاست. امنیت همواره برای استقرار نیاز به قدرت دارد. بدون قدرت برقراری امنیت حتا در جامعه خردمند نیز به سختی امکان پذیر است و یا حداقل قابل تصور نیست. نتیجه پناه بردن به قدرت برای امنیت به نوعی گریز از آزادی است. جامعه مدنی بدون امنیت تداوم نمی یابد اما با حفظ امنیت دست یافتن به آزادی کاری سخت و دشوار است. تنهایی و تجرد با آزادی در جامعه گسترش می یابد. با فردیت نیز در آزادی، احساس ناتوانی و ناچیزی در فرد رسوخ می کند و این وظیفه جامعه است که به فرد امنیت می بخشد. فردگرایی با آزادی اقتصادی و نظام اقتصاد آزاد گره خورده است و کیفیت و چگونگی زندگی و توفیق و شکست فرد به خودش وابسته است. بنیان جامعه بر اینگونه آزادی و نظام دموکراتیک قوت بخشیدن به اصالت فرد است که در این اجتماع غایت همه فعالیت ها فرد آدمی است که به صورت انفرادی برای خود فعالیت می کند و نفع شخصی همواره هدف و آمال اجتماع است. مشارکت و بنیان اداره جامعه مدنی بر مبنای آن و ایجاد مفهوم شهروندی راه دیگری جلوی پای بشریت باز گردید. در این ساز و کار دیگر فرد خود با وجود اصالت و داشتن آزادی، از امنیت برخوردار است آنچنان که ابتدا در اجتماع کوچک محلی خود و سپس در جامعه شهری بدست می آید.
اصطلاحات رایج کنونی در مباحث شهری مانند محله پایدار و… به منظور ایجاد بستر یا در واقع کالبدی است که در درون آن مدیریت و برنامه ریزی مشارکتی محله خود حاکم است. محلات شهری با فضاهایی برای تظاهرات اجتماعی و بروز و ظهور ایده ها و اندیشه های ساکنان در افزایش و تقویت جامعه شهری، بستری برای بنیان جامعه مدنی است. در این محلات تمرین برای دموکراسی، حفاظت از آزادی، کسب امنیت، حفظ ساختار جامعه بدست می آید. علاوه بر این تجربیات گرانبهایی برای جلوگیری و مقابله با آفات دموکراسی و امنیت کسب می شود. این تمرین ها و تجربیات به جامعه شهری و کل اجتماع بشری منتقل می گردد. بدین ترتیب از آسیب های ساختارشکن جامعه جلوگیری می شود و به تقویت جامعه مدنی و نهادهای آن می انجامد.
اساسی ترین آسیب ها ممکن است در بعد پنهان و ناپیدای محلات و بازی های ذی نفعان و ذی نفوذان نهفته باشد. این آسیب ها در جوامع کوچک و محلات با تمرین و ممارست قابل شناسایی است و مقابله با آن نیز امکان پذیرتر است.
در نهایت می توان نتیجه گیری کرد که سازمان لازم برای مشارکت در جامعه شهری(جامعه مدنی) وجود گره های اجتماعی کوچک و فرد است که امکان شناخت یکدیگر را دارند، با هم زندگی می کنند و با هم به اداره اجتماع خود می پردازند. این گروه های اجتماعی به اشکال مختلف در جامعه شهری بروز و ظهور می کنند. سازمان های مردم نهاد(ngo)، محلات شهری، گروه های اجتماعی و انجمن ها و… همه در قالب همین گروه های اجتماعی اند. سازماندهی این واحدها نه برای کنترل بر رفتار و گفتار و کردارشان بلکه برای هم افزایی ناشی از استقرار هر گروه در جایگاه سازمانی خود و جمع و پخش آزاد اطلاعات (گردش آزاد اطلاعات) در بین آنان، تقویت جامعه مدنی، پایداری و استواری اجتماع را بدنبال دارد.
۶
ارتباط جامعه مدنی با هنر و ادبیات
گفت و گوی «هامون» با احمد آرام؛ داستان نویس و نویسنده
اشاره: احمد آرام، داستان نویس و نمایش نامه نویس آشنای جنوبی است که در دو دهه ی اخیر چندین رمان از او خوانده ایم. هامون در ارتباط هنر و ادبیات با جامعه مدنی، با آرام به عنوان آفرینشگر آثار ادبی و هنری به گفت و گو نشسته است. در این گفت و گو تلاش شده نقش آثار ادبی در شکل گیری مدنیت و جامعه مدنی مورد واکاوی قرار گیرد.
هامون: شما به عنوان نویسنده و هنرمند، ضرورت پرداختن ادبیات و هنر به مفهوم جامعه مدنی و بازنمایی آن در هنر و ادبیات را در چه می دانید؟
آرام: اندیشیدن و آفرینش همیشه وسوسه ی انسان در قرون و اعصار مختلف بوده و هست . در واقع نویسنده و هنرمند می کوشند به پرسش بنیادین این که ( خلاقیت چیست ؟) از خود حساسیت بیشتری نشان دهند. زیرا خلاقیت و آفرینش بازتاب درست اندیشیدن است. از همین رو از سر بی خیالی نیست که می خواهند (آفریننده و خالق اثر) باشند. به همین منظور اساس کارشان را استوار بر خردورزی و تعقل فلسفی قرار می دهند. اگر بگوییم این خلاقیت و آفرینش باید در جامعه ای خاص مطرح شود، در واقع به بی راهه زده ایم. در هر جامعه ای هنر و ادبیات وظیفه دارند تعهد و مسئولیت خود را در قبال جامعه به ثمر برسانند. اگر بگوییم در جامعه مدنی شکلِ خلاقیت، باید متناسب با ایدئولوژی جامعه مدنی باشد، آن وقت وارد مباحثی می شویم که ما را ملزم می دارد تا از فراسوی این اندیشه، ایدئولوژی را تعریف کنیم. این ایدئولوژی نباید محدودیت قایل شود. اگر جامعه مدنی متکی به جامعه ی باز باشد؛ معلوم است که بستری مهیا می شود تا هرکسی شیوه ی بیان خود را متناسب با آن تعریف کند. چه بسا همین با خلاقیت نوین هنرمندان و اهل قلم بازنمایی بهتری خواهد داشت.
هامون: نگاه شما به بازنمایی جامعه مدنی و خلق فضاهای مدنی در آثار ادبی و هنری چگونه است؟
آرام: در این گونه موارد یک بده بستان صورت می گیرد، همانطور که اشاره کردم جامعه مدنی سعی می کند از خود تعریف نوینی ارایه دهد که در آن آزادی اندیشه و بیان سویه های بهتری را کشف نماید. از طرف دیگر آثار ادبی و هنری هم می خواهد دوشادوش این جامعه به سامان برسد؛ پس هر دو متکی به تعریفی اند که از فراسوی تعهد، بدون محدودیت خاص، رشد خواهد کرد.
هامون: اگر بپذیریم جامعه مدنی به گروه های به حاشیه رانده شده و گروه های اقلیت صدا و تربیون می دهد، به گمان شما در ادبیات کدام یک از نویسندگان و داستان نویسان ایرانی توانسته اند این مهم را بازنمایی کنند؟
سخت است که بگوییم کدام نویسنده این مهم را انجام داده است، چون اصولن هر نویسنده ای که مستقل عمل کند برای استحکام شیوه ی بیان خود تن به چیزهای (ضد خود) نمی دهد. استقلال در آفرینش، او را به تریبونی خواهد رساند که در دل آثارش رشد کرده باشد. در واقع این تریبون تمثیلی است از تفکر او؛ تفکری که می خواهد صدای او را از دل آثار خلق شده بیرون بکشد و چه بسا که مجموعه ی این صداها ساختار جامعه ی مدنی را استوار نگه می دارد.
هامون: شما در گفت و گویی بیان داشته اید «رمان مدرن برای زاده شدن باید از اصول دموکراتیک گذر نماید» می خواستم در باب «گذر کردن از اصول دموکراتیک در رمان» واهمیت و پیوند آن با جامعه مدنی توضیحات بیشتری دهید؟
آرام: من گمان می کنم این حرف را در باره شیوه ی دموکراتیک ادبی صادق چوبک گفته باشم و این که رمان چه گونه می تواند از فراسوی چنین اندیشه ای شیوه ی بیان خود را کشف کند. چوبک کوشش می کرد که همیشه نویسنده ای مدرن و پیشرو باقی بماند (این را می توان از مجموعه ی آثارش دریافت که هنوز نو و بکر هستند، خصوصن رمان گران سنگ “سنگ صبور”). من اشاره کرده بودم که چوبک به خاطر روحیه دموکراتیک خود، آدم های داستانش در پرتو چنین اندیشه ای بدون محدودیت می توانند حرف بزنند و اظهار عقیده کنند. در رمان سنگ صبور هر شخصیتی با صدای خودش ظاهر می شود و فضا سازی می کند؛ این فضا سازی در جامعه باز و کوچک رمان نمود می یابد و ساختار مدرن را سبب می گردد. از این ساحت می توان پیوند جامعه مدنی با ادبیات را که صداهای متکثر را فرا می خواند، متصور شد.
هامون: توجه جامعه مدنی، معطوف به صداهای خاموش و به محاق رفته، مثل اقلیت های مدنی (معلولین، سالمندان، زنان، کودکان، مهاجرین) است، بازتاب چنین صداهایی در ادبیات داستانی به خصوص در آثار دو دهه ی اخیر را چه گونه ارزیابی می کنید؟
آرام: تا آن جایی که خوانده ام، بیشترین آثار توجه کرده اند به فرافکنی صدای زنان در جامعه. شاید بیش و کم معلولین و …. هم گوشه هایی از داستان ها پیدا شوند، ولی در واقع بیشترین توجه به دغدغه ی زن بود و رسیدن به حق و حقوق شان شکل گرفته است. کوشش شده تا این گونه تاکید بر خواسته زنان و پر رنگ کردن حضور آن ها در جامعه باشد. معلوم است که در دو دهه ی اخیر آثاری که زن محور بوده اند، چه در ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی، سویه های بهتری را دنبال کرده اند. به همین دلیل روز به روز به گروه زنان اندیشمند و نویسنده افزوده می شود.
هامون: آیا با برخورد آموزشی با متون و آثار ادبی و هنری که در راستای فهم جامعه مدنی قرار گیرید، به عنوان یک هنرمند و داستان نویس موافقید؟ نکات مثبت یا منفی آن را برشمرید؟
آرام: جامعه ی مدنی را نمی شود آموزش داد. فهم این جامعه در درک نوعی ایدئولوژی است که استوار بر واقعیت جامعه است. باید ابتدا در این زمینه فرهنگ سازی کرد. تفهیم جامعه ی مدنی برای مردم عام و معمولی دشوار است و زمان می برد. ما باید ابتدا تمرین جامعه ی مدنی را پشت سر بگذاریم تا ریز ریز مردم به آن نزدیک شوند و بازتاب خود را در آن مشاهده کنند. ما در جامعه دو دسته مردم داریم، دسته اول آنهایی هستند که می خواهند معمولی زندگی کنند؛ این معمولی زندگی کردن برایشان هزینه ای در بر نخواهد داشت و شاید لذتبخش هم باشد. این گروه سعی می کنند در تمام امور بی طرف بمانند. دسته ی دیگر که می توان آنها را فرهیخته نامید کوشش دارند تنگناها را برای خود تعریف کنند و محدودیت ها را بشناسند تا زمانی که شکل جامعه مدنی هویدا گردد. در این راستا آثاری هم خلق می شوند که درونمایه دموکراتیک دارد. مردمی که در سبد کالایشان هیچ اشاره ای به کتاب نشده است چه گونه می توانند باز و رها فکر کنند؟ به تیراژ کتاب ها نگاه کنید؛ از سال ۱۳۳۷ تا کنون تیراژ کتاب ها از ۱۲۰۰ یا ۲۰۰۰ فراتر نرفته است، چرا؟ این نشان می دهد که کل مردم با کتاب بی گانه اند و رسانه های قدرتمند دیگر بر ذهنیت آنها سایه انداخته است.
هامون: گمان شما تا چه حد دیدگاه های لوکاچ در پیوند ادبیات و جامعه شناسی و انگاره های رآلیستی می تواند در آفرینش و فهم معنای جامعه مدنی در ادبیات داستانی و هنر کمکی به آفرینشگران ادبی و هنری نماید؟
آرام: تفکر لوکاچ در روند مارکسیستی کردن زیبایی شناسی آثار هنری و ادبی بود. در واقع او فیلسوف، نویسنده، سیاستمدار و زیبایی شناس مجاری بود که راه فکری و سیاسی را دنبال می کرد. جهت گیری کلی او به سوی ایدآلیسم فلسفی در تمام آثارش دیده می شود مثل کتاب ( تاریخ تکوین درام مدرن ) یا ( نظریه رمان ).لوکاچ در ادبیات محدودیت را بر درک رآلیسم گذاشته بود که در کتاب (تاریخ و آگاهی طبقاتی ) او بیان شده. او می خواست نوعی تفکر رآلیستی در ادبیات نهادینه کند. به همین دلیل از مدرنیسم بی زار بود. از نظر او تصویر هستی شناسانه ای که مدرنیست هایی همچون جیمز جویس، کافکا و سامویل بکت از انسان ارایه داده بودند را غیر اجتماعی و بیگانه با فهم مردم می دانست.
لوکاچ ادبیاتی را می ستود که توان نقد کردن سرمایه داری و بورژوازی را داشته باشد. به همین دلیل لوکاچ، جامعه مدنی مورد نظرش را در راستای تحقق بخشیدن به عاملیت سیاسی و سوسیالیستی خود می دانست. او تاکید بر گونه ای از ادبیات را داشت که به هگل و تلاش مستمرش برای فهم و توضیح مارکس و سنت مارکسیستی نزدیک بود. او می خواست تعریف ساده و عام فهمی از سنت های فکری مارکسیستی را ارایه دهد. در واقع می توان گفت او به نوعی ( حزبی ) می اندیشید. تعریف او از جامعه مدنی آن چیزی نیست که روشنفکران جهان سوم مد نظر داشتند، بل جزیی از تفکر تک حزبی و تک صدایی سوسیالیستی بود. من مخالف چنین طرز تفکری هستم. زیرا چنین تفکری ادبیات را سیاسی می کند و معنای واقعی ادبیات را در یک محدوده ی خاص قرار می دهد.
۷
جامعه مدنی؛ پروژه ناتمام مدرنیته
نگرخواهی هامون از کنشگران استان بوشهردر باب نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدهای جامعه مدنی در استان بوشهر
مهدیه امیری
یک. جامعه مدنی مهم ترین و پایدارترین عامل همبستگی وخویشاوندی یک ملت است. جامعه مدنی از انجمن ها و تشکل های اجتماعی مستقل از دولت و سیاست تشکیل شده که در تصمیمات قدرت سیاسی نقش بسزا و تعیین کننده ای دارد.
افزایش تولیدات صنعتی، رشد شهرنشینی، ازدیاد تحصیل کردگان و توسعه ارتباطات ایجاب می کند که احساس نیاز به جامعه مدنی در بین شهروندان گسترش یافته و افراد جهت رفع نیازهای خود در این خصوص اقدام به تاسیس، راه اندازی، توسعه و تکامل شوراها، ان جی او ها، مطبوعات، احزاب و حتا جنبش های اجتماعی نمایند. به جرات می توان گفت با بها دادن به جامعه مدنی ارزش هایی مانند مشارکت سیاسی، حقوق فردی و شهروندی، آزادی بیان، آزادی عقیده و فکر و… همراه با گفت و گوی انتقادی یا نظریه های رایج و گرایش های فکری غالب، باعث توسعه فرهنگ می گردد و این امر موجب تغییر و توسعه جامعه از سنتی به مدرن می باشد و بالعکس عدم توجه و بها دادن به جامعه مدنی سبب ریزش دیواره های همبستگی، ارتباطات و تبادل اندیشه ها می شود همانطور که در سال های ۸۴ تا ۹۲ دولت پوپولیست احمدی نژاد موجب این امر گردید.
دو. یکی از خصوصیات جامعه در حال توسعه؛ متکثر و چند وجهی بودن آن است. در این نوع جامعه افرادی با ایده ها، اندیشه ها و گفتمان های متفاوتی ظهور و رشد می یابند و گفتمانی بر دیگر گفتمان ها غالب می گردد. انجمن هامون ایران نیز بالتبع یکی از این گروه های سربرآورده در جامعه در حال توسعه استان بوشهر می باشد که پرداختن به موضوع جامعه مدنی را یکی از ضرورت های فعلی جامعه ی استان بوشهر تشخیص داده و در یک سال و اندی که از فعالیت آن می گذرد، گفتمانی به وجود آورده که در آن از تمامی ساحت ها و افکار عمومی موجود در جامعه در این خصوص استفاده نماید. این انجمن (بعضن با همکاری دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی مستقل از دولت) تریبونی را در اختیار نخبگان و فعالان فرهنگی، اجتماعی و هنری قرار داده تا در آن این افراد به بیان پروژه ها و ایده ها و افکار خود پرداخته و مجالی برای درنگ و مکث کردن بر بعضی گفتمان ها و کلمات را در بین شهروندان ایجاد نماید. سایت انجمن هامون ایران نیز به آدرس www.hamooniran.ir نخستین تارنمای جنوب کشور می باشد که به طور خاص به جامعه مدنی در جنوب کشور پرداخته و با هدف پرداختن به حوزه های جامعه مدنی در جنوب و تفسیر مفاهیم و نهادهای فرهنگی دوره مدرن و معرفی و شناخت افراد آموزش دیده و متخصص در زمینه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در حوزه جنوب و… جامعه مدنی را در جهان سایبری و مجازی نیز جهت علاقمندان دنبال می کند.
سه. از آنجا که گفتمان انجمن هامون ایران برآمده از افکار عمومی و معتقد به چند ساحتی بودن جامعه می باشد لذا در خصوص نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدهای جامعه مدنی در استان بوشهر از برخی نخبگان و فعالان فرهنگی و اجتماعی استان با همکاری هفته نامه اتحاد جنوب، اقدام به نگرخواهی از این افراد با ایده ها و افکار متفاوت نموده است. افراد شرکت کننده در این نگرخواهی خلیل موحد نویسنده و مدرس دانشگاه، امان اله شجاعی عضو دور سوم شورای شهر بوشهر، حیدر کاشف نویسنده و فعال فرهنگی، یونس قیصی زاده مدیر مسئول هفته نامه نسیم جنوب، اصغر حسام مقدم عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان، غلامرضا دانش فرعضو کمیته فرهنگی بنیاد رشد و توسعه استان بوشهر، غلامرضا شبانکاره عضو شورای نویسندگان هامون، عباس جاودانی کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی شهری و فعال مطبوعاتی ، سیروس بنه گزی فعال فرهنگی، مجید عوض فرد فعال فرهنگی و عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان و علی دارایی دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق می باشند.
چالش اصلی نهادهای مدنی
خلیل موحد؛ نویسنده و مدرس دانشگاه
در باب نهادهای مدنی می توان از زاویه های گوناگون نگریست و از منظرهای مختلف آن را کاوید. یک سنخ نگاه، نگاه مفهومی و انتزاعی به ماهیت و چیستی سازمانهای مردم بنیاد و ارایه ی تعریفی جامع و مانع از آن هاست. نگرش دیگر اما رهایی از قید و بند چند و چون انفسی (ذهنی) درباره ی این نهادها، و در عوض، ورود به قلمروآفاقی (عینی) و شناسایی و بازخوانی مصادیق و بیان موضوع، روش، کارکردها و اهداف انضمامی و خارجی کلیت این بخش از جغرافیای جامعه ی بشری است. البته نهاد مدنی به عنوان یک اصطلاح جامعه شناسی و مندرج در حوزه ی سیاست و آیین کشورداری، این استعداد را دارد که در هر دو ساحت مفهوم و مصداق در نمایشگاه اندیشه ها عرضه گردد. نگارنده اما در این نوشتار کرانه مند و پر شرط و سنگلاخ، پس از معرفی نمونه هایی از نهادهای مدنی، به توصیف اجمالی برخی موانع و دست اندازهای برون سازمانی این دسته از کوشندگان عرصه عمومی می پردازد. منظور ما از نهادهای مردم بنیاد که در عرف سیاسی و اجتماعی میهن ما نیز البته بیشتر اسم و کمتر رسمی دارند عبارت اند از: احزاب غیرحاکم، منتقد و ناوابسته به قدرت، رادیو و تلویزیون، مطبوعات، اینترنت و دیگر رسانه های مستقل از گفتمان رسمی، تشکل ها و اتحادیه های صنفی، انجمن های فرهنگی، علمی و سیاسی، مؤسسات خیریه ی دینی و غیردینی، نهادهای حقوق بشری، هیأت های آیینی و دیگر سازمان های غیردولتی. (nongovernment organization) نهادهایی که در اصل مولود تخمدان دولت نبوده، از پستان حکومت شیر ننوشیده، بلکه محصول همکاری آگاهانه و مشارکت آزادانه ی بدنه ی اجتماعی است و اساسنامه و مرامنامه شان نیز ارمغان خرد جمعی اعضای آنها می باشد. وضعیت جامعه ی مدنی و سازمانهای مردم بنیاد در استان ما بوشهر، حال و روزی گسسته و یا متفاوت از آن چه در این مملکت بر این نهادها می رود ندارند و آسمان برای این نهادها در همه جای این سرزمین کم و بیش به یک رنگ است. در پهنه ی استان پرسابقه و فرهنگ مدار بوشهر، گرچه آمار دقیقی از کمیت نهادهای مدنی وجود ندارد؛ ولی از همین تک وتوک نهادهای مدنی شناخته شده نیز در عمل جز نام و عنوان، میراث چندانی باقی نمانده و همه زیر بار فشار سهمگین و ضربه های پیدا و پنهان حاکمیت کمر خم کرده اند. جریان ها و احزاب پیشینه دارغیرمذهبی چپ و یا راست، ملی و ملی- مذهبی بیرون از ساختار قدرت که افزون درسطح ملی، در ساحت منطقه ای و جهانی نیز برای اهالی پیگیرسیاست، کم و بیش نام های آشنایی هستند، به رغم پرنفوذ بودن اندیشه های آنها در میان لایه های اجتماعی، به علت اینکه جناح محافظه کار موجودیت و فعالیت سازمانی اصلاح طلبانه آن ها را در تضاد با منافع سیاسی و مالی خود ارزیابی می کند، در استان ما نیز مانند تقریباً کل کشور، هیچ تشکیلاتی ندارند. این داوری در باره ی تشکل های سیاسی نامداری مانند جبهه ی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که سالیانی در قدرت شریک بوده و چندی است که حاکمیت آنها را به خیل گسترده ی محذوفان ملحق کرده است، نیز با کم و زیادی صدق می کند. کارگزاران سازندگی نیز که اخیراً در مرکز از کمای سیاسی مدت دار خارج شده و فعالیت با برون داد بسیار محدود خود را از سر گرفته اند، در بوشهر نمودی ندارند. شعبه های انجمن اسلامی معلمان، کانون صنفی معلمان، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه خلیج فارس، حزب اعتماد ملی، خانه ی کارگر، حزب همبستگی، انجمن اسلامی پزشکان، انجمن اسلامی مهندسان ، مجمع پیروان خط امام و ائتلاف اصلاح طلبان در بوشهر با توجه به شرایط مالامال از ریزگرد و نفس گیر حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور در سال های پس از خرداد ۸۸ و تا مقطع خرداد ۹۲، فاقد کنش های سازمانی بودند. بعضی از آن ها البته در پنج شش ماه اخیر در انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهور، انتخابات شوراها و معرفی گزینه هایی برای استانداری بوشهر، برخی فعالیت تشکیلاتی از خود بروز دادند. سازمان دانش آموختگان ایران (ادوارتحکیم) شعبه ی بوشهر نیز به رغم برخی فعالیت های گروهی در پس رویدادهای سال ۸۸ که بیشتر در قالب صدور بیانیه بازتاب می یافت، در یکی دوسال اخیر، چندان ظهور و نمود تشکیلاتی نداشته است. فضای اغلب مراکز دانشگاهی استان نیز مانند فضای عمومی جامعه حال و هوایی تک صدایی داشت. انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی که در دوره ی اصلاحات پر جنب و جوش بود و در اواخر عصر اصلاحات چراغش را خاموش کردند! دیگر هرگز سر بلند نکرد. انجمن های اسلامی آموزشکده های فنی دخترانه و پسرانه نیز گویا به سرنوشت همفکران خود در دانشگاه علوم پزشکی دچار شدند. در دانشگاه پیام نور، دانشگاه آزاد، مراکز علمی و کاربردی، مراکز تربیت معلم- اینک دانشگاه فرهنگیان- نیز انجمن های مستقل دانشجویی و تحول خواه اساساً امکان تولد نیافتند. در میان مراکز آموزش عالی بوشهر، انجمن اسلامی دانشگاه خلیج فارس اما یک استثنا بود؛ زیرا اعضای تحول طلب این انجمن به رغم فشارهای مضاعف درون و برون دانشگاهی که به توقیف چند باره ی اما موقت «مدارا»، نشریه ی ارگان انجمن و پرداخت هزینه های دیگر که میراث آن به دولت تدبیر و امید نیز رسیده است، انجامید، با امید به آینده، توانستند در حد توان، شعله ی خورشید اصلاحات را در فضای سرشار از یأس و سرخوردگی حاکم بر دانشگاه، فروزان نگه دارند.
بنابراین، نگاه امنیتی و پر از سوء ظن حکومت به نهادهای مردم بنیاد و برداشت نادرست قدرت از فلسفه ی وجودی این سازمانها، که نتیجه ی آن کاربرد زور برای ازهم پاشاندن و یا حداقل منفعل و ناکارآمد کردن آنان است، اصلی ترین و تأثیرگذارترین چالش و مانع برون سازمانی پیش روی نهادهای مدنی و از جمله احزاب مستقل می باشد. شوربختانه باید یادآور شد که این جنس نگرش در باب نهادهای مدنی و عدم درک مثبت و کژفهمی و یا تجاهل نسبت به رسالت والای ملی و مردمی آنان، خسارت های گاه جبران ناپذیری به همکاری های جمعی، پیوندهای گروهی، ارتباطات اجتماعی، احساس تعلق وطنی، دلبستگی به هم نوعان و تولید و تکثیر دیگر مسئولیت های انسانی وارد کرده است.
چه گفت آن سپهدار نیکو سخن که با بددلی شهریاری مکن
خرد باید اندر سر شهریار که تیزی و تندی نیاید به کار فردوسی
پس حکمرانی خوب و خردمندانه ایجاب می کند که حاکمیت حق قطعی و تردید ناپذیر مردم را در تأسیس نهادهای مدنی به رسمیت شناخته و به وظیفه ی خود در تأمین امنیت این سازمان ها و حمایت از عملکردها و مطالبات منصفانه ی آنان رفتار نماید.
در شرایط بعد از خرداد ۹۲ که در بعضی جنبه ها، فضای سیاسی و فرهنگی بفهمی نفهمی اندکی سمت و سوی بهبودی یافته است- و البته در بسیاری امور در کماکان روی پاشنه ی سابق می چرخد- نهادهای مدنی باید با بهره گیری از تمام ظرفیت های ذهنی و عینی خود و در کادر رسالت اخلاقی و تاریخی خویش و با کاربست روشهای مسالمت آمیر، برای برپایی جامعه ای آگاه، آزاد، عادلانه، مرفه، شاد، مسرور و عاری از هر قماش فقر و نادانی و تبعیض و خشونت همت کنند.
اساس جامعه مدنی قانون مندی و پاسخگو بودن است
امان الله شجاعی؛ عضو دور سوم شورای شهر بوشهر
جامعه مدنی زمانی وجود می آید که طبقه متوسط جامعه توان و امکان تشکل داشته باشد و بتواند در عرصه ها و حوزه های مختلف اجتماعی با حاکمیت و قسمت توده ای جمعیت کشور ارتباط داشته باشد.
پس آزادی اولین نیاز برای ایجاد وتشکیل جامعه مدنی است. آزادی در همه ی عرصه ها و نیز آزادی قبل از بیان و آزادی پس از بیان .
دومین ضرورت برای تشکیل جامعه مدنی موظف بودن همگان بویژه دولت و حاکمیت به پاسخگو یی به سوالات و ابهامات است که در جامعه مطرح می شود. زیرا بدون وظیفه مند بودن مسئولین به پاسخگویی، وجود آزادی گرچه بی ثمر نیست و به روشنگری می انجامد ولی مردم را به جان هم می اندازد و امنیت جامعه را نیز به هم می زند. دلیلش هم این است که اساس جامعه مدنی قانونمندی است و این موارد سه گانه در جامعه ما کاملا غیر قانون مند است .
پس سومین ضرورت جامعه مدنی وجود امنیت اجتماعی است تا آنهایی که با قدرتند نتوانند به آنها که منتقد قدرتند تعرض نمایند.
خلاصه اینکه چالش اصلی جامعه ما برای تبدیل شدن به جامعه مدنی نبود هماهنگی و همکاری نهادینه شده ی آزادی مردم ، پاسخگو بودن مسئولین و امنیت اجتماعی است.
یعنی اینکه هر سه به نوعی در جامعه وجود دارد ولی نه در همکاری نهادینه شده و بی طرف، که در بعضی موارد اینها در مقابله با هم عمل می کنند و ابهامات و مشکلات را بیشتر می نمایند. زیرا در جامعه ما که سالیان درازی حضور فرهنگ مستبد و خودکامه را تجربه کرده است، پاسخگویی که بیشتر وظیفه مسئولین است. مخصوص افراد غیر دولتی و آحاد مردم شده است و آزادی و امنیت که باید برای عموم مردم باشد، بیشتر به حاشیه های امنی برای مسئولین تبدیل شده است.
در نتیجه هر قدر که مردم و مسئولین در جامعه آمادگی لازم برای قبول قانون و پاسخگویی را بیشتر داشته باشند چالشها برای تبدیل شدن به جامعه مدنی کمتر و هر قدر این آمادگی کمتر باشد چالشها بیشتر است. به همین دلیل است که در جوامع شهری آمادگی بیشتری و در جوامع روستایی یا هر جا که فرهنگ روستایی سلطه ی بیشتری داشته باشد، این آمادگی کمتر است .
استان بوشهر هم از این امر مستثنی نیست و به جز بندر بوشهر که روحیه حاکم برآن تجاری سنتی و فرهنگ محله ای است، مابقی نقاط استان روحیه حاکم و نیز فرهنگ مردم در تضاد با جامعه مدنی است، هر چند که انتخاب آنها که معمولا در تضاد با دولت های وقت است و انتخابی در جهت جامعه ی مدنی هم باشد ولی در زمان عمل و اقدام، همکاری در سطح بسیار نازل خواهد بود. یعنی اینکه فرهنگ ما ایرانیان به ویژه در مناطق روستایی ، فرهنگی خودمحوری ، خود رایی و مستبدانه است و قرابت چندانی با جامعه مدنی که قانون محوری و پاسخ گویی است ندارد. اضافه برآن به دلیل اینکه از انقلاب سفید به بعد و بویژه پس از انقلاب اسلامی مهاجرت روستائیان به شهرها بسیار بی رویه انجام شده وتعداد شهر نشینی اولیه از تعداد مهاجرین بسیار کمتر است .
در شهرها نیز روحیه حاکم یا روحیه اکثر ساکنین آن روحیه ای روستایی و با فرهنگ روستایی و مستبدانه که خود سری در مقابل تبدیل شدن به جامعه مدنی است.
در نبود زیرساخت جامعه مدنی…
حیدر کاشف؛ نویسنده و فعال فرهنگی
اگر جامعه مدنی را حد میان مردم و حکومت بدانیم، روشنفکران در این بین حکم نقطه واصل دو جریان را دارند. الگوی موفق کشورهای توسعه یافته در ایجاد جوامع مدنی و توسعه سیاسی- مدنی گویای این نکته است که روشنفکران پرچمدار و راهبر مردم در شکل گیری جامعه مدنی بوده اند. پیشتر از نقش حکومتها و نظام استبداد شرقی و تاثیرات تاریخی آن بر عدم شکل گیری جوامع مدنی بسیار گفته اند، از همین رو و در چهارچوب استان بوشهر بجای طرح مباحث قدیمتر به باور من بایست به آسیب شناسی روابط مردم با راهبران غیرحکومتیشان که همانا روشنفکرانند پرداخت.
روزگاری استان بوشهر به عنوان یکی از چهار دروازه ورود تمدن نو به ایران شناخته می شد، بازرگانان، روزنامه نگاران و روشنفکرانی چون مساوات، معین التجار و… حامل فرهنگی بودند که پیامدش ایجاد محافل و جرگه هایی بود که در آن برهه تاریخی، نقش جامعه مدنی را در تقابل با حکومتهای وقت به خوبی ایفا می کرد. شاخصه این حرکتها ارتباط و پیوند عمیق روشنفکران با توده مردم بود که منجر به رشدی نسبتا همه گیر شد. چیزی که امروزه شاهد آنیم، قهر و به نوعی بریدن این دوپیکره اجتماع از هم است. از طرفی نه شناخت و نه آگاهی چندانی از سوی توده نسبت به روشنفکران است، و نه اصولا روشنفکران به سمت مردم روی آورده اند. این دوپارگی که بعضا خوشایند حکومتها نیز بوده است منجر به ایجاد بدبینی عمیق میان این دو و در نتیجه عدم ایجاد جوامع مدنی شده است.
از سوی دیگر یکی از دلایل اساسی عقب ماندگی و توسعه نیافتگی استان، همین نبود سازمانها و نهادهای مردمی است که میتوانند گویاترین زبان توده باشند. سخت گیریها و تنگ نظری های برخی مسئولین در این چند دهه، عامل دیگریست. درقیاس با سایر استانها می بینیم عدم تحمل چنین نهادهایی از سوی مسوولین ما، دست آخر به عقب ماندگی استان در زمینه های گوناگون اجتماعی و اقتصادی منجر شده است.
همواره عدم وجود بستر مناسب مانعی بزرگ برای ایجاد جامعه مدنی بوده است. نقش مردم و دولت ها در این زمینه دوسویه است. به اعتقاد ما باید ابتدا از نهاد سیاسی شروع کرد، زیرا مدیریت نهادهای مدنی، در وهلۀ اول متوجه دولت است، اوست که باید مدارا پیشه کند و این نهادها را تحمل نماید تا بتوانند به ایفای نقش اساسی خود که نقش واسط بین مردم و دولت است، بپردازند، استمرار چنین روندی به شکل گیری حوزه رسمی و به رسمیت شناختن آن می انجامد، از سوی مردم نیز، دولت باید به رسمیت شناخته شده و مشروعیت یابد، تا با استحکام بنیان دولت، به تقویت نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ..بپردازد.
ذبح مطبوعات برای تضعیف جامعه مدنی
یونس قیصی زاده؛ مدیر مسئول هفته نامه نسیم جنوب
حقیقت مطلب این که در سالهایی که مردم به آرامش در دولت اصلاح طلب خاتمی، امیدوارانه منتظر تحقق جامعه مدنی در کشور بودند، در این باره بسیار گفته و نوشته و سخن رانده شد، بطوری که شاید به همین دلیل دیگر موضوعی به نام جامعه مدنی، چندان جذابیتی برای عموم نداشته باشد. اما شاید بتوان همین عدم علاقه عمومی را نیز فرصتی دانست تا در فضائی غیر احساسی و عقلانی، به طور ریشه ای به مفاهیم و مقولات مربوط به این موضوع مهم پرداخته گردد.
بی شک جامعه مدنی را می توان از زوایای گوناگون نگریست و از آن جمله به رابطه رسانه ها با آن اشاره نمود. در این خصوص هم می توان بسیار گفت از جمله این که در جامعه مدنی با رسانه هایی کثرت گرا و متنوع رو به رو هستیم که صداهای گوناگون موجود در جامعه را منعکس می نمایند و بازتاب دهنده خواسته ها، نیازها، علایق و دیدگاه های مختلف هستند و با هدف پرورش دادن بردباری و شکیبایی اجتماعی و تحمل و مدارا فعالیت می نمایند و برای غلبه فرهنگ مفاهمه و تعامل و تساهل بر زبان زور و خشونت تلاش دارند.
برای دست یافتن به این همه، نیاز به رویارویی رسانه ها با ساختار قدرت است که بتوانند بر اسب سرکش قدرت مهار زده و حکومت را که بر آمده از جامعه بوده و منتخب و نماینده اکثریت است، در جهت تامین منافع عمومی به حرکت درآورد.
در تعامل بین رسانه ها و حکومت در جامعه مدنی، از یک سو حق پرسشگری برای شهروندان به رسمیت شناخته شده و از سویی حکومت خود را موظف به پاسخگویی به شهروندان می داند. در این شرایط است که رسانه ها صدای افکار عمومی در طرح پرسش های شهروندان و محل پاسخگویی دولت به شهروندان می شوند و بدین طریق در عرصه ایجاد و تنظیم رابطه میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان و نظم و سر و سامان دادن به مناسبات اجتماعی و سیاسی فیمابین این دو گروه، نقش عمده ای ایفا نمایند.
نیک می دانیم در صورتی که شرایط فراهم باشد، رسانه ها و از جمله مطبوعات می توانند آزادانه نیازها و خواستهای جامعه را که در واقع، همان پرسشهای مردم از حکومت است در قالب گزارشها، مقالات، نقدها، تفسیرها و … با دولت در میان گذارند و متقابلا، پاسخ دولتمردان را به سوالات مردم، دریافت و منتشر کنند.
اما رسانه هایی موفق به انجام وظیفه و تعهد خود در مقابل شهروندان و دولت می شوند که مستقل و متعلق به تشکلهای مدنی، زبان مردم و چشم و گوش شهروندان باشند و مدام وظیفه و مسئولیت حکومت را در زمینه پاسخگویی به مردم، یادآوری و گوشزد نمایند و سنت نقادی را در جامعه برپا دارند.
به طور آشکار مشخص است دولت هایی که خود را پاسخگوی افکار عمومی ندانسته و علاقه ای به پرسشگری شهروندان نداشته و خود را مسئول آنچه در جامعه می گذرد، نمی بینند، در مقابل مطبوعات مستقل صف آرائی کرده و به طرق مختلف سعی در تضعیف و تعطیلی آنها دارند و این دقیقا همان اتفاقی است که در سالهای گذشته برای مطبوعات مستقل کشور و از جمله در استان بوشهر، افتاد.
طی حدود ۲۰ سالی که از تولد دوباره مطبوعات در استان بوشهر می گذرد، مطبوعات مستقل توانسته اند به محلی برای تجمع نخبگان و صاحب نظران استان بوشهر تبدیل شوند که آگاهانه و مسئولانه در قبال نابسامانی ها و ضعف های ساختار قدرت در استان، واکنش نشان داده و مسئولان دولتی را به پاسخگویی وادار کنند.
اما در طی صدارت دولت اصولگرایان و خصوصا بعد از پایان دوره استانداری افراشته در بوشهر، نمایندگان ارشد دولت در بوشهر بجای این که خود را پاسخگوی افکار عمومی بدانند، سعی نمودند تا صورت مسئله را پاک کنند و نهادهای مستقل اطلاع رسانی را که منعکس کننده مطالبات مردمی از آنان بودند، به صورت هدفمند و سازمان یافته تضعیف نمایند.
بی جهت نیست که در این دوره قصابان مطبوعاتی، از هر ابزار و حربه ای برای تضعیف مطبوعات مستقل و از میدان به در کردن آنها سوء استفاده نمودند و با خوش خدمتی هرچه تمامتر، در ضربه زدن به روزنامه نگاران مستقل و مطبوعات مردمی، هر آن چه از دستشان برآمد انجام دادند و هر آنچه هم از دستشتان بر نیامد، سعی نمودند تا دیگران را وادار به انجامش کنند و همزمان با به محاق بردن نهادهای مطبوعاتی مستقل و مردمی، تلاش نمودند تا با حمایت بی وقفه از رسانه های وابسته و تزئینی، خود را به رخ کشند و فضای رسانه ای استان را مهندسی نمایند.
اکنون آن سالهای سخت برای روزنامه نگاران و مطبوعات به سرآمده است اما پیامدهای آن همه دشمنی لجوجانه و ضربه های پی در پی، در جسم مطبوعات مستقل بوشهر باقی مانده است و گرچه مطبوعات مستقل به پشتوانه حضور روزنامه نگارانی جسور و شجاع، توانستند از آن ورطه هولناک با حفظ آبرو و پایداری بر آرمانها و عقاید خود به سلامت عبور نمایند، اما در این فضای پیش آمده چنان چه خواستار فعالیت مستمر و موثر رسانه های مستقل در خدمت به جامعه مدنی هستیم، باید محدودیت های پیش آمده در مقابل آنها را کاهش داده و زمینه رفع محرومیت ها و تنگ نظری ها را در فضای رسانه ای استان فراهم سازیم.
اگر جامعه مدنی را جامعه خرد ورز و عقلگرا، آشنا به حقوق و حدود خود و حکومت، قانونگرا، بردبار و پرتحمل، اهل منطق، گفتگو و مفاهمه، علمگرا، پاسدار حرمت انسان و مروج فضیلت های اخلاقی و انسانی بدانیم، به مطبوعات و روزنامه نگارانی نیاز داریم که به طور آزادانه در خدمت تحقق، ترویج و رشد و بالندگی این اصول قرار گیرند.
جامعه مدنی ؛ جامعه لرزان
اصغر حسام مقدم؛ عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان
از حرکت های قابل تحسین در سال های اخیر که توسط نشریه وزین اتحاد جنوب صورت گرفته پرداختن به مقوله مهم جامعه مدنی و توسعه آن و آشناکردن شهروندان با پاره ای از اصطلاحات و حقوق شهروندی می باشد. مبحث جامعه مدنی را نمی توان در این چند سطر واکاوی و جستجو نمود و یا تحلیلی جامع از شرایط اجتماعی منطقه هدف یعنی استان بوشهر و شهرستان دشتستان ارایه نمود ولی بنا به وظیفه به اختصار پاره ای از نقاط قوت و ضعف، تهدیدها و فرصت ها را بیان خواهم داشت.
از نقاط قوت جامعه مدنی در استان بوشهر می توان به بسترها و زیرساختهای علمی و پژوهشی و مراکز دانشگاهی متعدد اشاره نمود که از نظر کمیت (نه کیفیت) تعداد زیادی از خانواده ها و افراد را با تفاوت های علمی و فرهنگی تحت پوشش قرار داده و ساده ترین تاثیر آن ایجاد فضای علمی (البته نه چندان با کیفیت) در خانواده ها و شهرستان است و بالا رفتن بینش اجتماعی مردم در نقاط مختلف استان که امکان توسعه مدنیت و حقوق شهروندیشان را فراهم می سازد.
اما از نقاط ضعف جامعه مدنی در این منطقه نیز می توان به فرهنگ کم توقعی و حتی در مواردی بی توقعی و بی تفاوتی مردم نسبت به اموری که در کنارشان می گذرد و عدم آشنایی آنها با نهادها و موسسات مدنی و یا روحیه قوم گرایی در شهرهای کوچک اشاره کرد که انسان را از انتخاب و تفکر باز می دارد و یا نکات دیگری که در این مقال نمی گنجد و پرداختن به آنها تکرار مکررات است و خستگی ودلزدگی را ایجاد می کند.
اما با توسعه جامعه مدنی چه فرصت هایی خلق می شود در این بخش بحث را محدود به توسعه گردشگری و اقتصاد توریستی در جامعه مدنی می کنم. معرفی و پرداختن به اماکن تاریخی و باستانی و تفریحی استان و دشتستان عزیز با استفاده از سامانه ها و فضاهای مجازی در این زمان می تواند در ضمن آشنا نمودن همشهریان عزیز با این توانمندی ها بستر مناسبی را جهت توسعه فرهنگ توریستی و جذب گردشگران داخلی و خارجی به این منطقه جلب کرد و اقتصادی پایدار را بر پایه فرهنگ و تمدن برای استان ایجاد کرد که رونق و تحرک فکری و عملی مردم دیارمان را باعث خواهد شد. ایجاد و راه اندازی دانشگاههای مجازی گردشگری استان با مرکزیت دشتستان که قطب تاریخی استان است، می تواند در رسیدن به این هدف بزرگ تاثیرگذار باشد.
اما تهدیدهایی که جامعه مدنی با آن روبروست متاسفانه فرهنگ استفاده نادرست از فضاهای اینترنتی و مجازی در خانواده ها و افراد که به جای آگاهی بخشی، سلامت و امنیت شخصی آنها را نیز به خطر انداخته و دقیقن همان مثال معروف که از آن طرف با نهادهای غیردولتی و ان جی او از طریق سامانه های مجازی و مطبوعات هم بینش سیاسی و اجتماعی را افزایش و هم خواسته های بر حق مردم را از دولتمردان بر پایه حقوق شهروندانیشان ارتقا داد که این آغاز راهی بس دشوار برای رسیدن به جامعه ای آرمانی است.
مطالعه موردی نقش مدنیت در بوشهر
غلامرضا دانش فر؛ عضو کمیته فرهنگی بنیاد رشد و توسعه
بوشهر بعنوان شهری در گهواره تمدن جهان و نمادی از همزیستی مسالمت آمیز این گروه های مختلف قوی و مذهبی ، شاید بنوعی موزائیکی از تمامی ایران باشد اما نقش سنت در درون اندیشه مردمان آن نوعی پراکندگی را در تمرکز مدنیت آن ایجاد کرده است. البته در ویژگی جادویی در تنوع اندیشه و تفکر در این شهر مشهور است. مسایل مبتلا به ایران به نظر می رسد در این شهر نیز دیده می شود اما زندگی در این شهر به ویژه از سالهای ۱۳۵۰شمسی به بعد با ورود صنعت و نیروهای فعال در آن و همبستگی این صنعت جدید و سابقه ارتباطات مردم با کشورهای حاشیه خلیج فارس، آفریقا و هند و ….. نوعی پذیرش برخی از مفاهیم مدنیت را برای مردمان آن آسانتر و سهل تر کرده است. توجه به قانون، آزادی و توجه به نظم، رفتار مناسب اجتماعی، مشارکت در امور شهروندی، دفاع از امنیت شهروندان و زندگی توام با شادی نسبتن سطحی و گاهی همراه با عمق، علاقمندی به نهادهای جمعی همچون ورزش ، نمایش، جشن های عمومی و توجه عمیق به سنت های اسلامی و عرفی نقشی از مدنیت و مدنی پذیری را در مردمان این شهر که ملاک ها و عناصر اصلی شهروند – دولت است را می توان دید اما در این خصوص مسایلی و چالش هایی چون :
ضعف مفرط نهادهای مدنی تشکیل شده به ویژه در پایان سالهای ۱۳۸۴ به بعد
گسترش فقر عمومی به ویژه از سالهای ۱۳۸۹ به بعد .
عدم توجه به آموزش صحیح به ویژه در بخش مدارس و افکار عمومی.
تعارض در نگرش های ارزشی و مذهبی و نوعی تقابل در برخی موارد با مدیریت مدرن.
وجود عوامل فشار از بالا و عدم توجه یا نوعی انفعال در پایین جامعه
گوشه نشینی و عزلت گزینی نیروهای فعال در بخش های غیر دولتی.
تمرکز تمام فعالیت های مدنی ،صنفی و مذهبی در بخش دولتی و نیمه دولتی.
ضعف اقتصادی نهادهای غیر دولتی و….
را می توان از موانع عدم تحقق و جامعه پذیری در بوشهر دانست . اما آنچه که در این مدت توانسته ضعف این مسایل یاس و مشکلات را یپوشاند وجود رسانه های محلی و مجازی بوده که شاید بتوان گفت مهمترین نقش را در این چند مساله در از بین نرفتن بدنه نحیف جامعه مدنی در بوشهر بعهده داشته است و وجود چنین رسانه هایی شاید تنها تفاوت عمده بوشهر یا سایر نقاط ایران و عامل مهم زنده ماندن بدنه ضعیف مدنیت در بوشهر بوده است .
جامعه مدنی؛ راه ناتمام
رضا شبانکاره؛ روزنامه نگار و فعال مدنی
در حال حاضر و با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و با توجه به شعارها یی که از جانب رییس جمهور و وزرای کشور و فرهنگ و ارشاد و… در شکل گیری جامعه مدنی و حمایت از آن ارایه می شود، نشان گر تحولات مثبتی است که از جانب دولت و در سطح بالا دارد اتفاق می افتد. این مهم در هشت سال دولت اصلاحات سیدمحمد خاتمی هم اتفاق افتد، اما با پایان رسیدن دولت خاتمی و روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، نگاه مثبت و باورمندی دولت به جامعه مدنی و شکل گیری نهادهای مدنی از جامعه رخت بست. لذا با تفکر جدیدی که از جانب دولتیان و حتا در سطح استان بوشهر از سوی استاندار دولت تدبیر و امید ایجاد شده، انتظار می رود حوزه عمومی و فعالین فرهنگی، هنری و مدنی نسبت به ایجاد تشکل ها و انجمن های صنفی و مدنی اقدام کرده و با جذب سرمایه های اجتماعی نهال نحیف و لاغر جامعه مدنی را در سطح استان بوشهر بپرورارند. به گمان من چنان چه نیروهای جامعه مدنی نتوانند به قوام بخشیدن تشکل های غیردولتی و نیروهای اجتماعی خود اقدام کنند، چه بسا با تغییر دولت یا روی برگردان شدن دولت نسبت به جامعه مدنی، باز هم شاهد ناپدیدشدن تشکل های مدنی و زوال جامعه مدنی باشیم، به مانند هشت سالی که پشت سر گذاشتیم.
خوشبختانه در استان بوشهر شاهد تشکل های غیردولتی، مطبوعات غیردولتی و مستقل و نیروهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و دانشگاهی هستیم که به عنوان نقاط قوت جامعه مدنی می شود از آن یاد کرد و لازم است ارتباط دو یا چندسویه یی با یکدیگر داشته باشند تا تفکرات مدنی که مبتنی بر مطالبه محوری، پرسش گری و کار گروهی است، در سطح جامعه شکل گیرد و به مردم آموزش داده شود که در چنین کارهایی مشارکت کنند. یکی از ضعف ها و نارساریی هایی که در نهاد های مدنی ما ایرانیان آشکاراست، همین عدم تعامل و ارتباط چندسویه با نهادهای مدنی دیگر است. به همین علت در اکثر زمان ها نمی توانیم توسط احزاب- تشکل های غیردولتی(N.G.O) و جنبش های دانشجویی و سندیکایی نیازهای جامعه را به مقصود رسانده و کارهای گروهی و جمعی را ساماندهی کنیم. نهادهای مدنی ما ایرانیان اصیل نیست و همواره در نهادهای مدنی – حوزه رسمی به شدت به دخالت برمی خیزد- زیرا نهادها و جنبش های مدنی از حوزه رسمی چشم یاری دارد. نهادهای مدنی ما همواره باید نیازهای خود را در تعامل باهم صنف های خود بدست آورند. از دیگر سو عدم ارتباط نیروهای اجتماعی و مدنی با یکدیگر، قبول نداشتن و عدم پذیرش این نیروها به عنوان هم صنفان خود در حوزه های گوناگون در سطح استان بوشهر یکی از نقاط ضعف و پاشنه آشیل جامعه مدنی است که به شدت به چشم می خورد و به طور جدی به نیروهای فرهنگی، اجتماعی و مدنی پیشنهاد می دهم نسبت به چنین موضع گیری هایی بازنگری انتقادی یی به خود داشته باشند. چه بسا که از همین منظر نیروهای اجتماعی، قدرت اجتماعی و فرهنگی خود را ضعیف کنند. از دیگر سو تعداد کم فعالین مدنی نیز نقطه پاشنه آشیل جامعه مدنی است.
جامعه مدنی رقیب دولت نیست
عباس جاودانی؛ کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی شهری و فعال مطبوعاتی
جامعه مدنی؛ بخشی از زندگی عمومی انسان هاست که مستقل از دولت و در قالب انجمن، اصناف، احزاب، گروه ها، مجامع فرهنگی جریان می یابد و نقش واسطه میان فرد و دولت می باشد. جامعه مدنی بر مبنای اندیشه های جدید، دفاع از آزادی انسان، رعایت حقوق شهروندان، گسترش عقلانیت تفاهمی، محدود شدن قدرت دولت، حاکمیت قانون، وجود انجمن ها-نهادها و گروه های اجتماعی خودجوش و نیرومند، اعتقاد فراوان شهروندان نسبت به یکدیگر و همبستگی سیاسی و… استوار است. ملت ها در ادوار تاریخی به فراخور ظرفیتشان از نور جامعه مدنی بهره برده اند. برخی از نهادهای جامعه مدنی در قالب NGOها(سازمان های غیردولتی)، PVOها(سازمان های داوطلبانه خصوصی)، اتحادیه ها، باشگاهای شهری-تجاری، خیریه ها، گروه های زیست محیطی، شبکه های اجتماعی مجازی، کمپین ها، انجمن های متخصصین و…. تبلور می نمایند. این نهادها مردم منفعل را به شهروندانی فعال و مطالبه گر تبدیل می نمایند. در حقیقت جامعه مدنی رابط دولت و جامعه می باشد. در کشور ما و به تبع آن در استان بوشهر ارتباط دولت و جامعه در گذر زمان با فراز و نشیب هایی همراه بوده است. فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه نقش مهمی در رکود و توسعه جامعه مدنی دارد. به عنوان نمونه در دولت اصلاحات که در کل کشور بازار تشکیل و رونق نهادهای مدنی گرم بود در استان بوشهر نیزاین نهادها با استقبال خوبی مواجه شدند. زیرا حق مطالبه از سوی دولتمردان مورد پذیرش و نگاه امنیتی از فعالان مدنی برداشته شده بود. اما در دولت گذشته ضرورتی برای توسعه چنین نهادی هایی دیده نمی شد و این نهادها همواره سایه سنگین دولت را برعملکرد خود احساس می کردند.
دولت برخی نهادهای مدنی را رقیب خود می پنداشت و برای تضعیف آن ها اقداماتی انجام می داد. راه اندازی خانه مطبوعات(دولتی) در مقابل خانه مطبوعات مستقل و زیر سوال بردن فعالیت های انجمن اسلامی معلمان و دانشگاهیان استان از نمونه های تلاش دولت برای کم کردن اثر گذاری این نهاد های مدنی بود. برعکس این نگاه(رقیب برای دولت)، اتفاقن جامعه مدنی نقش مهمی در شناساندن وظایف اجتماعی افراد داشته و ازاین طریق می تواند به دولت جهت برقراری جامعه ای پویا کمک کنند. بنابراین جامعه ای که مردم و دولت با حقوق خود آشنا باشند روابطشان نیز سالم تر خواهد بود. به عبارتی نهادهای مدنی باعث شفافیت دولت ها خواهند شد. بطور کلی در کشور و استان فعالیت نهادهای مدنی در حوزه های غیر سیاسی مانند امور خیریه، ورزشی و … با موانع کمتری روبرو هستند.
سازمان دهی و شبکه سازی نهادهای مدنی در استان ضعیف می باشد و بیشتر دایره فعالیتشان در مراکز شهرستان ها می باشد که برپایی کارگاه های آموزشی برای معرفی هر چه بیشتر وعلاقمند کردن مردم به تشکیل و همکاری با این نهادها در شهرهای کوچک و روستاهای استان الزامی است. باید به شهروندان آموخت که نهادهای مدنی نیاز ضروری جامعه امروزی است و رویگردانی از آن پیامدهای خوبی برای ما در پی نخواهد داشت. صداوسیما که رسانه ای فراگیر و ملی است و البته شبکه استانی بوشهر می تواند با معرفی و آموزش چنین نهاد هایی در بسط و گسترش آن نقش مهمی داشته باشد. سخت گیری و پروسه زمانی طولانی برای صدور مجوز فعالیت این نهاد ها باعث دلسردی فعالان این عرصه در استان شده است. برای نمونه ثبت یک باشگاه ورزشی فوتبال در یک روستا بعضا تا سه سال طول می کشد. ضعف بنیه مالی و ماهیت غیروابسته بودن به امکانات دولتی باعث بروز مشکلاتی در اجرای برخی فعالیت های نهادهای مدنی در استان شده است. بیشتر نهادهای مدنی استان بخاطر مسایل مالی یا فاقد مکان مستقل هستند یا دفتر آن ها در جاهایی است که برای پیداکردن آدرس آن باید همه شهر را خبرکرد. توسعه فعالیت های مدنی در استان همت برخی مراکز مانند دانشگاه ها، آموزش و پرورش، صداو سیما، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی، محیط زیست، و… را می طلبد. البته همکاری برخی مطبوعات مستقل استان مانند هفته نامه اتحاد جنوب (برگزاری نشست های فرهنگی عصرانه هامون در دفتر این نشریه) و پیغام (تشکیل جلسات انجمن شب شعر در شهر بوشهر) را با نهادهای مدنی باید پاس داشت و ستود.
اصلا جامعه مدنی شکل گرفته است؟
سیروس بنه گزی؛ فعال فرهنگی
قبل از بحث و بررسی ضعف و فتور جامعه مدنی و یا قدرت و شوکت آن در استانی چون بوشهر، باید دید که اصلا ساخت سیاسی موجود اجازه نضج گرفتن جامعه مدنی را در کلیت جغرافیایی ایران داده است ، و اگر میدهد تا چه حدود؟ وبعد ببینیم این حدود مجاز تا چه حد میتواند در تصمیمات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی دولت اعمال قدرت کند.
بوشهر ما هم از این منظرجدا و سوای از دیگر مناطق ایران نیست وفکر میکنم در خلا احزاب قوی و فراگیر با فعالیت مستمر در امر آموزش و نقد قدرت، خلا NGO ها و انجمن های مردم نهاد که پایه و اساس جامعه مدنی میباشند و در خلا سندیکای مستقل مطبوعاتی که رکن چهارم دمکراسی است ، نمی توان در مورد ضعف و قدرت و فرصتهای ایجاد شده جامعه مدنی به بحث نشست.
امروز در همین استان بوشهر به موازات تمام کشور در فقدان سندیکاهای کارگری مستقل این تشکل رسمی خانه کارگر است که اجازه فعالیت کارگری و پیگیری مطالبات کارگری را دارد و جالب اینجاست که حضور فعالین کارگری در همین تشکل نیمه رسمی هم منوط به تایید صلاحیت از دستگاه های خاص است. و باز امروز در فقدان همیشگی سندیکاهای مستقل بازار این اتحادیه ها و مجامع صنفی رسمی هستند که به نمایندگی از سازمانهای دولتی دارند مطالبات بازاریان را نمایندگی میکنند. که همین امر تعیین صلاحیت ها چون شمشیر داموکلس اجازه هیچ تصمیم مستقلی را از آنها گرفته است. و همینطور ادامه دارد در مورد سندیکاهای مستقل مطبوعاتی، سینمایی، ادبی، و حتی تشکل ها وانجمن هایی که در مورد محیط زیست و حقوق زنان و کودکان فعالیت میکنند.
بنابراین جامعه مدنی در جامعه ما به عزم و جزم دولت و ساخت سیاسی حاکم و هماهنگی مثبت همه قوا احتیاج دارد. وقتی این هماهنگی شکل گرفت می توان نشست و در مورد فرصتهای ایجاد شده سخن گفت .
جامعه مدنی دروازه ای به دولت دموکراتیک
مجید عوض فرد؛ عضو جامعه کنشگران مدنی برازجان
صحبت از جامعه مدنی صحبت از نهادها، تشکل ها، گروه ها و افرادی است که مستقل از نهاد دولت عمل می کنند. جامعه مدنی پیش درآمدی است برای رسیدن به دولتی مدرن. رابرت پاتنام در کتابی که به فارسی ترجمه شده و در باره ی سرمایه ی اجتماعی است، یادآور می شود که جامعه مدنی موجب تقویت و نه تضعیف حکومت دموکراتیک میشود. پس استقلال نهادهای مدنی و نگاه انتقادی این تشکل ها به عملکرد دولت و حکومت نه تنها باعث تضعیف آن نمی شود بلکه حکومت ها را به سوی دولتی مدرن هدایت می کند.
برای دست یابی به دولت مدرن و دموکراتیک ابتدا می بایست جامعه ی مدنی محقق شود و پرداختن به آن در وضعیت کنونی جامعه ما حایز اهمیت فراوان است. مهمترین شاخصهای این جامعه، تحقق آزادی، کثرت گرایی، تعریف حوزه خصوصی و عمومی، تساهل و مدارا و قانون مندی است.
همانطور که رامین جهانبگلو نیز اشاره می کند، عملکرد جامعه مدنی عبارت است از: محدود کردن قدرت دولت با گسترش فکر عامه (افکار عمومی) در جهت ایجاد دموکراسی و بحث آزادی مدنی. نظارت بر اجرای قوانین و مبارزه با فساد در جامعه. ترویج و گسترش اشتراک سیاسی شهروندان و بسط فرهنگ شهروندی تا شهروندان بتوانند از قدرت بیشتری در برابر دولت بهره مند باشند. آموزش شهروندی در جهت دفاع از حقوق بشر در سطح جامعه. دفاع از منافع گوناگون افراد و سازمان هایی که خودمختارند و سعی میکنند که حقوقشان را به دست بیاورند. مانند اصناف دانشجویی، کارگران، روشنفکران و سازمان های زنان. ایجاد فضاهای گفتوگویی که نه تنها جامعه مدنی آن را میان شهروندان ایجاد میکند بلکه میان شهروندان و دولت هم ایجاد میکند در واقع جامعه مدنی پلی است میان شهروندان معمولی و دولت. پیشگیری از شکلگیری نزاعهای قومی و نژادی و مذهبی. تاکید بر نهاد انتخابات، پیشنهاد روشهای جدید نظارتی برای ایجاد شفافیت وگسترش آزادی در جامعه. تاکید بر اخلاق مسئولیت پذیری در میان افراد جامعه. گسترش روابط اقتصادی آزاد، عقلانی و قانونمدار با در نظر گرفتن منافع ملی.
با توجه به موارد اشاره شده این سوال پیش می آید که عملکرد نهادهای مدنی در استان بوشهر تا چه اندازه توانسته است نقش خود را ایفا نماید. اگر چنین نبوده، چه عواملی موجب بازدارندگی نقش این نهادها شده است. آیا چند پارچه گی اجتماعی، نبود انسجام فرهنگی، ضعف حاکمیت قانون، ضعف در رعایت قواعد اخلاقی، تقلید کورکورانه و نبــود فرهنـگ فـردی مـثبت، ضعف مشارکت مردم، اولویت بخشی منافع شخصی برمنافع جمعی، عدم آگاهی سیاسی، بی اعتمادی به نهاد های جامعۀ مدنی و بسیاری دلایل دیگر باعث شده که جامعه مدنی به صورت ایده آل در استان بوشهر شکل نگیرد؟ و شاید یکی از دلایل مهم این بازدارندگی در چندساله ی اخیر تضعیف نهادهای مدنی و فشار بر این نهادها توسط نهاد قدرت و دولت بوده است.
دو ضعف عمده جامعه مدنی استان
علی دارایی؛ دانشحوی کارشناسی ارشد حقوق در دانشگاه تبریز
جامعه مدنی، دو واژه ای که از یکسو همواره توسط اقتدارگرایان و تمرکز گرایان مورد هجمه های فراوان قرار گرفته و از سوی دیگر تاکنون بارها درباره اش در کتب و نشریات مطالبی خوانده ایم. محتوای موجود در این منابع، دو خصیصه جامعه مدنی را در میان دیگر خصایص آن برجسته می کند :
۱-جامعه مدنی از مجموع نهادهای خصوصی یا غیر دولتی تشکیل یافته است که هر کدام از آنها کار ویژه ه ای مخصوص بخود دارند و در عرصه های متنوع دارای فعالیتی مستمر هستند. همچون نشریات، احزاب، انجمنهای ادبی و هنری، موسسه های خیریه و… بر این اساس یکی از ویژگی مهم جامعه مدنی عدم وابستگی به قدرت و دولت (به استثنای مساعدتهای مالی که لازمه تداوم فعالیتهای نهادهای مزبور است) که در پی آن مستقل بودن جامعه مدنی را به همراه خواهد داشت، می باشد.
۲-جامعه مدنی حلقه اتصال مردم با حکومت است. به کلامی بهتر در صورتی که مردم یا گروههای مختلف جامعه بخواهند پیامی را به حاکمیت برسانند به طرق متفاوت و با واسطه جامعه مدنی خواسته های خود را به مقامات اعلام میکنند.
جامعه مدنی استان بوشهر در طول بیش از ۱۲ سالی که توانسته است نیم جانی بگیرد، با تسامح کمابیش دو خصیصه فوق را حفظ نموده است. علت به کار بردن لفظ تسامح آن است که نهادهای مدنی در استان در چنبره نقصهایی عظیم گرفتار شده اند. یکی از این نقصها عبارتست از محافظه کاری! ضعف اخلاقی که با اتکا به آن از رسالت حرفه ای خویش باز مانده اند. به عنوان نمونه چندین بار مشاهده شده است نشریاتی که بطور نسبی از استقلال بهره ای دارند، از ترس اینکه مبادا به آنان از سوی اداره فرهنگ و ارشاد تذکر داده شود یا بوسیله مراجع قانونی توقیف شوند، از مسئولیت و وظیفه اخلاقی خود دست شسته اند. در حالیکه از مهمترین خصوصیات نهادهای مدنی واسطه قرار گرفتن میان مردم با حاکمیت است و بر آنها لازم و ضروریست که مطالبات شهروندان را در قالب حقوق قانونی و عرفی به مسئولان منتقل نمایند. شهروندان استان نیز انتظاری که از آنان دارند این است در هنگامی که زیر فشارهای متصلب زندگی خم شده اند، دشواریهای شان از طریق رکن چهارم دموکراسی به قدرت بازتاب داده شود. نه اینکه تنها به انتشار آگهی و جمع آوری مطالب از اینترنت بسنده کنند.
از دیگر نقصان هایی که به گونه ای همه گیر گریبان نهادهای مدنی را گرفته (که خود نیز متاثر از فرهنگ حاکم بر جامعه است) فقدان توانایی کار جمعی یا مشارکتی در عملکرد تخصصی خود است. بدبختانه جامعه مدنی نخواسته یا قادر نبوده، اخلاق و فرهنگ خود را از افکار و رویه های فرو مایه رایج جدا سازد. بدون تردید ایفای نقش مثبت و پیشرونده سازمانهای مدنی با ابزار عملی دموکراتیک (مشارکت) میسر خواهد بود. بر این مبنا مجموع انسانهایی که بنیان یک نهاد خاص مدنی را پایه گذاری کرده اند، با داشتن خلق انجام عمل جمعی خواهند توانست وظایف مدنی خویش را در جامعه به منصه ظهور برسانند.