وقتی که به دعوتنامه عصرانه فرهنگی هامون نگاه کردم تا ببینم که برای این هفته چه موضوعی را در برنامه گفت وگوهای فرهنگی خویش دارد با موضوعی مواجه شدم که چندین بار در این یکسال به آن پرداخته شده بود و همانطور که اسماعیل حسام مقدم؛ یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون می گوید، عصرانه های فرهنگی هامون طی برگزاری یکساله ای که داشته همواره نگاه ویژه ای به ادبیات کلاسیک بلاخص شاهنامه فردوسی داشته است که اختصاص یافتن چهار جلسه از عصرانه ها را شاهدی براین مدعا دانست. اما این بار به نظر می رسید که با نگاهی مدرن و اقتباسی از شاهنامه فردوسی مواجه هستیم. پنجاهمین عصرانه فرهنگی هامون به تحلیل کتاب “مهره ی سرخ” اثر سیاوش کسرایی اختصاص یافته بود. این جلسه مورخ دهم تیرماه به ساعت ۱۸ و در روزهایی که با ماه رمضان نیز عجین شده بود، برگزار شد.
اسفندیار فتحی؛ مدیر انجمن اهل قلم دشتستان ارائه ی این عصرانه را عهده دار بود که در ابتدای جلسه، ملاحظاتی را درباره ی جلسه ارائه داد: «گوشه ای از متن صحبت های بنده از کتاب “داستان داستانها” اثر محمدعلی اسلامی ندوشن می باشد اما اکثر صحبت ها نظر شخصی من هستند و همچنین نکته ی مهمی که باید به آن توجه داشته باشید این نکته هست که لفظ “دین” در صحبت های بنده اگر مورد استفاده قرار گرفت معنای خاصی دارد و آن به معنای”دین زردشتی در دوران ساسانیان” می باشد که می شود این نکته را با توجه به متن شاهنامه فردوسی نیز تصدیق نمود.» ایشان از حضار اجازه خواست برای یکنواخت نشدن جلسه، در بین گفتارهای خود از روی منظومه سیاوش کسرایی قطعاتی را بخواند که مورد استقبال حضار درون جلسه واقع شد.
در ابتدا فتحی به تحلیل و معرفی شاهنامه پرداخت: «محمدعلی اسلامی ندوشن براین عقیده است که میان کتب بزرگ فارسی تنها دوکتاب مجموعیت روح ایرانی را از درون خود بازتاب می دهند. یک) شاهنامه فردوسی که مرتبط با دوره ی بالندگی و افتخار قوم ایرانی است. دو) دیوان حافظ که مربوط به دوران سرشکستگی و انحطاط ایرانیان است. شاهنامه؛ کتاب اول و نماد زندگی و روح پاک ایرانی است. شاهنامه دستور زندگی سالم و سربلندی را ارائه می دهد. نکته ی دیگر و مهم شاهنامه این است که آدمی را در همان مکان خاکی خود به بالاترین درجه انسانی می برد. شاید از این روست که اعراب این کتاب را قرآن ایرانی می دانند. شاهنامه کتابی فراکشوری و فرا سرزمینی است که می تواند راهی برای برون رفت از انحطاط فکری و اخلاقی امروزی جهان باشد، بنابراین عظمت شاهنامه فقط در زبان فارسی نمی گنجد.» در ادامه ایشان با ذکر مثالی از یک فیلسوف مصری اهمیت وجود شاهنامه فردوسی را در زنده نگه داشتن زبان فارسی این چنین تبیین نمود که؛ فیلسوف مصری در پاسخ به پرسش “چرا با حمله ی اعراب به مصر شما زبان تان نیز تغییر کرد؟” می گوید که: ما شاهنامه را نداشتم. زنده نگهداشتن زبان فارسی فقط یک قسمت از تاثیر شاهنامه براین سرزمین می باشد. در ادامه اسماعیل حسام مقدم این چنین گفت که: «شاهنامه چگونه می تواند متنی باشد که به عنوان راه رهایی از انحطاط اخلاقی مدنظر قرار گیرد؟» فتحی در پاسخ این چنین ذکر کرد که برخی نیازهای انسانی به اخلاق به خصوص در جامعه بی اخلاق کنونی را می شود در داستانهای شاهنامه دید که من هم در این جلسه عصرانه به آن ها خواهم پرداخت. حسام مقدم ادامه بحث را اینچنین با چالش روبه رو ساخت که: در هردوره ی ما با ابتذال اخلاقی وفکری متفاوتی مواجه هستیم یعنی آنکه هر دوره ی دارای ویژگی های خاص از ابتذال اخلاقی است و به گونه ای در هر دورانی مرزهای بین اخلاق رسمی و اخلاق غیررسمی نامشخص است و به راحتی نمی توان آنها را از هم تمایز داد.” اسفندیار فتحی نیز گفت:” اگرچه ابتذال های اخلاقی با توجه به دوره ها مختلف تغییر کرده اما فطرت انسانی در تمامی دوره های ثابت بوده است و به نحوی غیرقابل تعریف می باشد، پس ما در تمام دوره ها با خوب و بد مواجه بوده ایم.” در همین رابطه همچنین اسفندیار فتحی درخواست کرد که با دیدی دیگر و بعنوان یک شخص بیگانه شاهنامه را مطالعه کنیم. در ادامه جلسه اسفندیار فتحی به شعر خوانی از روی منظومه “مهره سرخ” پرداخت.
اسفندیار فتحی سپس به معرفی و تحلیل شخصیت خالق شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی پرداخت:”خالق شاهنامه نمی تواند آزاده نباشد، نمی تواند عالم به علوم زمان خود نباشد. القاب زیادی از طرف حکومت ها و دربار به افراد داده شده است. افراد درجه های زیاد لشکری و کشوری گرفته اند و حتا دانشگاه های معتبر جهان مدارک زیادی به افراد عرضه کرده اند اما هیچ مدرک، درجه و لقب ماندگارتر و کامل تر از آن نیست که مردم به کسی اعطا کند. لقب “حکیم” بی جهت پیشوند نام فردوسی نیامده است. این لقب از طرف مردم و با گذشت زمان و شناخت هرچه بیشتر فردوسی به او اعطا شده است. حکیم کسی است که حکمت را می داند. حکمت به زعم من فلسفه، دانش، علم و فن نیست در ضمن اینکه همه ی اینها را درون خود دارد شاید نزدیکترین معنا به حکمت دانایی و خرد باشد(توانا بود هرکه دانا بود/زدانش دل پیر برنا بود.*بنام خداوند جان وخرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد) حکمت راه و روش زندگی کردن است و زندگی؛ واقعه ای به زعم من در دو مولفه خلاصه می شود: رزم و بزم. رزم؛ عقیده است و مبارز کسی است که بر عقیده ی خود استوار است. بزم؛ شادی ست و دوری از غم و سیاهی. معجون این دو آزادی و آزادگی است. به عبارت دیگر بر عقیده خویشتن استوار بودن و از سیاهی و غم دوری گزیدن. انسان آزاده، شادی را نه تنها برای خود بلکه برای دیگری نیز می خواهد؛ یعنی آزادی خود را تا آنجا می خواهد که به آزادی دیگری تعرضی نداشته باشد و این خصوصیات یک حکیم است. من حکیم فردوسی خالق شاهنامه را این گونه دیدم و این تعریف من از شاهنامه است.” پرسشی از طرف حسام مقدم مطرح شد مبنی بر اینکه: «شما عامل رزم و بزم در شاهنامه را از عوامل مهم می دانید (همانگونه که فریدریش نیچه این دو را در دو ساخت اسطوره ای آپولون و دیونیزوس قرار داد) اگر ممکن است مثالی در این رابطه بزنید؟» فتحی در جواب داستان رستم و اسفندیار را مثال زد که در شبی که فردای آن رزم بوده است را به بزم با هم می گذارنند. مجید عوض فرد؛ یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون گفت: «در رزم های موجود در شاهنامه ما با ناجوانمردی مواجه هستیم. در رزم مسائل اخلاقی چه جایگاهی دارند و در کجا می گنجند؟ شاید هم رزم شیوه و رفتار خاصه ی خود را داشته باشد در این صورت اخلاق در شاهنامه چه جایگاهی دارد؟» اسفندیار فتحی در جواب گفت: «همان طور که گفته شد شاهنامه فردوسی نمی خواهد به شما اخلاق و خرد را دیکته کند، بلکه تنها آن را برای شما شرح می دهد و انتخاب را به خود مخاطب می سپارد. به عبارت دیگر مخاطب را در وضعیت قضاوت اخلاقی قرار می دهد تا از میان یک واقعه خاص، بتواند با کمک خرد و حکمت، رفتار اخلاقی انسان را بفهمد و درک کند.» که در این جا در ادامه این گفت وگو، حسام مقدم به این نکته اشاره نمود که اگر این جلسه درباب خرد در شاهنامه می تواند باشد اما در برخوردی دیگر با متن شاهنامه می توان تاریخ نابخردی را (آن گونه که میشل فوکو در تحلیل گفتمان های تاریخی اش اشاره کرده) در فرهنگ ایرانی جست وجو نمود و تحلیلی دیگر از تاریخ و تمدن ایرانی نیز به دست داد. راهی جدید و چالش برانگیز که با نقد واسازانه متون کلاسیک ادبی می توان گشود و به پیش برد. در ادامه این تحلیل خانم شهین بازیار؛ یکی از اعضای عصرانه فرهنگی هامون از تلاشی یاد کرد که زری شاه حسینی در یکی از مطالب فیسبوک خود در این زمینه انجام داده بود و ایشان از آن متن انتقادی برای این جریان چالش برانگیز یاد نمود و همه حاضرین را به خوانش آن متن دعوت نمود. ادامه این قسمت از بحث را مجددن اسفندیار فتحی با خوانش قطعه ای از منظومه مهره سرخ پی گرفت.
فتحی پس از تحلیل شخصیت فردوسی، وارد تحلیل شخصیت زنان در شاهنامه شد و در ابتدای این امر به تحلیل شخصیت تهمینه مادر سهراب پرداخت و گفت: «تهمینه دختر شاه سمنگان و مادر سهراب است. تهمینه در شاهنامه نماد زایش است؛ بطوری که در کل شاهنامه کاری جز زایش سهراب نمی کند. همچنین که تهمینه نمادی از یک مادر است، معشوقه ی رستم نیز می باشد.» در کنار تحلیل شخصیت تهمینه، به تفسیری از شخصیت گردآفرید؛ دیگر زن شاخص در شاهنامه فردوسی نیز پرداخت و این گونه عنوان نمود که: «در گذشته هنر مختص جنگاوران بوده و وقتی گفته می شده که هنر نزد ایرانیان است و بس؛ یعنی اینکه ایرانیان مردمانی دلاور و شجاع بوده اند. اما مشخص است که امروز هنر خودش را در قالب های دیگری تعریف می کند. گردآفرید که در شاهنامه بعنوان زنی جنگجو از آن نام برده شده، بنظر من تجلی یک انسان پیشرو و روشنفکر در زمان خود بوده است و بقولی آوانگارد زمان خویش محسوب می شده است. گردآفرید زمانی که سهراب حمله می کند لباس رزم می پوشد و به رویارویی سهراب می رود و در رزم اورا بسیار دردسر می دهد وسهراب تنها زمانی می فهمد که او زنی پهلوان است که او را به زمین زده است. گردآفرید در مهره ی سرخ معشوقه ی پیدا و نهان سهراب بوده است.» حسام مقدم به نقد این گونه از بازنمایی زنان در شاهنامه به این نکته اشاره نمود که زنان در این متن دچار تقلیل یافتگی هویتی شده اند که در پاسخ مهدیه امیری؛ عضو هیئت موسس انجمن هامون گفت: «در شاهنامه با تیپولوژی روبرو هستیم و فردوسی در حال بازنمایی اجتماعی از تیپ ها و شخصیت های دوره ی خود است، پس نمی توان تقلیل زنانگی را در این باره یافت. نمی شود گفت که این جا چرا تهمینه فقط نشانه یک مادر به دنیاآورنده سهراب هست؛ بلکه او را باید در بافت اجتماعی شاهنامه تعریف کنیم.» مجید عوض فرد در این رابطه افزود:«نمی بایست نقدی را که به متن شاهنامه که همان فرهنگ است می شود نقد فردوسی دانست و نمی بایست نسبت به اینگونه نقدها، منفی نگر باشیم.» اسماعیل حسام مقدم هم گفت: «چه بخواهیم و چه نخواهیم فضای شاهنامه مردانه است و این چیزی غیرقابل انکار است. متن شاهنامه به دلیل قوی بودگی اش بر فرهنگ زمان خود و فرهنگ ها در دوره های متمادی مسلط بوده است و در حال هویت و اثربخشی مدام فرهنگ درون خود بوده است، پس نقد اینجا باید وارد شود تا از اثربخشی فرهنگ شاهنامه بکاهد و آن را تقلیل دهد.» ادامه این گفت وگو با شعرخوانی فتحی از روی منظومه سیاوش کسرایی ادامه یافت و تراژدی رستم در شاهنامه را ارائه داد.
فتحی به شخصیت اول شاهنامه پدر سهراب و یا همان رستم پرداخت و این چنین او را تحلیل کرد: «قانون نزد رستم حرف پادشاه بوده است. رستم عمری کمر در خدمت پادشاهان داشته است ولی همین رستم وقتی با اسفندیار روبرو می شود و اسفندیار می گوید به فرمان شهریار که همان فرمان یزدان است باید بند بردستت نهم، رستم می گوید: نه هر شهریار و نه هر حکمی. می گوید حکم شهریار باید با منطق وخرد همراه باشد و چون رستم نماینده ی مردم و فردی آزاده است، عصیان و سرکشی های خود را نیز دارد. همانطور که بعد از مرگ سیاوش به کاخ شاه می رود و سودابه را جلوی کاووس شاه سر می برد و چون اراده ملت در این کار تجلی پیدا کرده شاه هم یارای مقاومت ندارد پس اراده ی ملت است که می تواند قانون را تغییر دهد. رستم در برابر اسفندیار فردی است معتدل و بدون عقده، ولی تا جایی بر سر اصل هایش تعدی نمی شود و این نشان می دهد که یک فرد آزاده حاضر است بر سر فروع خود گفتگو کند اما از اصل های خود هرگز خارج نمی شود. من معتقدم افراد بزرگ دورغ های بزرگ و ماندگاری هم دارند که این اصل برای رستم در برابر اسفندیار و فرزندش سهراب هم پیش می آید زیرا شاهنامه توان کشته شدن رستم را ندارد و کشته شدن رستم در این دو داستان یعنی نابودی کل ایران.”در ادامه جلسه بحث و گفتگویی بر سر شناخت و آگاهی رستم از پسرش سهراب به وجود آمد که کسانی مانند عوض فرد و حسام مقدم براین عقیده بودند که رستم قبل از مرگ سهراب، او را شناخته است و این شناخت است که لازمه ی اصلی ایجاد تراژدی در شاهنامه می باشد و کسانی دیگر مانند حسین پورمودت و سبحان حسن پور و خانم فولادی با آوردن شعر و ادله های دیگر از شاهنامه بر سر رد این مدعا می کوشیدند.
اسفندیار فتحی در پایان تحلیل و معرفی شخصیت ها به سهراب؛ شهید شاهنامه پرداخت: «سهراب جوانی شجاع باسری پراز عدل و داد هست که آرزویش ساختن مدینه ی فاضله است. سهراب در شاهنامه نماد جوانی و خامی است ساده دل و نیک اندیش.» فتحی از تراژدی سهراب کشی و سیاووشون در تاریخ فرهنگ ایرانی نیز صحبت هایی نمود و در ادامه به خواندن بخشی از منظومه مهره سرخ پرداخت. در پایان هم برخی از حضار از اسفندیار فتحی خواستند در مورد مهره ی سرخ توضیحی را ارائه دهد که فتحی در جواب گفت: «مهره ی سرخ در شاهنامه زمینه ساز تمام داستان ها است و راز این مهر در ناشناخته بودنش نهفته است پس تعریف پذیری آن در عدم تعریف پذیری اش محدود می شود.» در پایان اسفندیار فتحی مانیفیست شاهنامه را نامه ی رستم به برادرش دانست و تکه ای از آن شعر را از روی شاهنامه فردوسی برای جمع خواند.
این جلسه پر از چالش و گفت وگو نیز با گرفتن عکس یادگاری به پایان رسید و حسام مقدم همه اعضای عصرانه فرهنگی هامون را به جلسه عصرانه هفته دیگر که سه شنبه مورخ ۱۷تیرماه ۱۳۹۳ دعوت نمود تا به جشن یکسالگی عصرانه فرهنگی هامون (بعد از افطار) بیایند و البته درباب این یکسال و تجربه هایی که داشته اند و نقدهایی که دارند، گفت وگو کنند و لحظات متفاوتی را با بیان خاطرات خود پشت سر بگذرانند.