حیدر کاشف: این یادداشت واگویه ایست چند ساحتی، نگاهی ست از دریچه های مختلف به مسئله اصناف. از درد دلی مختصر تا جایگاه اصناف در نظام اقتصادی و سیاسی کشور.
الف: برای چون منی که یکی از ملیونها فارغ التحصیل دوره صدارت محمود احمدی نژاد بودم، و هزاران جوان دیگری که درمانده و ناامید از اشتغال این در و آن در میزدیم، «بازار» پناه آخر بود. گرچه که از بخت بد نسل ما اوضاع کسب و کار در این سالها هم دستکمی از بازار کار ندارد، اما همین آ ب باریکه، مامنی بود برای برآوردن نیازهای مالی دستکم خودمان.. عجالتا جوانی نسل من، فارغ از تخصص های مختلف بجای صنایع و مشاغل مرتبط، دارد در بازار سپری می شود و از آن جهت که نسل جوان تحصیلکرده و آشنا به دانش روز هر حوضه ای را دچار دگرگونی می کند ، بازار نیز دچار تغییرات عمده در تنوع کسب و کارها و شکل آن شده است. این از محدود اتفاقات خیر این سالهای حوضه اصناف بوده است.
ب: قدیمترها بازاری ها و کاسب محل، امین مردم بودند. امروز نیز اگر فشار اقتصادی و رکود کسبشان مجال دهد، بازاری ها ستون اجتماع هستند. کاسب را شریک خدا میدانیم، اما در بسیاری قصه ها و سریال های تلویزیونی نماد حرص و آز و پول پرستیست. در نظر جامعه امروز، بویژه نزد عوام که ریشه و علت گرانی را نمی دانند، اغلب این کاسب بینواست که گنهکاراست. گویی که عامل همه کمبودها و نداریها اوست. هرچند منکر وجود بازاری هایی نمی شویم که داراییشان از موج سواری و احتکار به هم رسیده است.
اگر ریشه یابی کنیم این دست تجار، از بدنه سنتی بازار نبوده و کسانی اند که از بیرون و با سوء برداشت و بدفهمی که از روند کسب و کار داشته اند وارد این فعالیت شده اند. شاکله اصیل بازار همچنان شرافت و انسانیت را تومان دارد.
ج: در این سالهای گرانی و رکود، هیچکس کمترین توجهی به زندگی و معاش خیل عظیم بازاریان نکرد. دولت برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود در مهار تورم، گاه و بی گاه یا نمایشگاه فصلی به راه می اندازد یا بدون توجه به احتکار بالا دستی ها و گران کردن محصولات موجود در انبار، یقه کاسب خرده فروش را می چسبد. از طرف دیگر تعاونی ها و مراکز خرید نیمه دولتی با شکستن بی رویه و خارج از قانون قیمتها، موجب ورشکستگی بازاریان جزء شده است. آیا همانگونه که گرانفروشی جرم است، فروش زیر قیمت مصوب جرم نیست؟ گرانفروشی اگر تیشه به ریشه مردم می زند، حراج بی قاعده هم ورشکستگی و خانه نشینی بازاری ها را بدنبال دارد.
د: روز به روز شمار کسانی که از کسب خود نا امید شده اند و قصد فروش ملک خود را دارند افزوده می شود. با این استدلال که سپرده گذاری از محل فروش ملک خود، چندبرابر درآمد آن سود می دهد. این دیدگاه که متاسفانه در حال تسری است در دراز مدت هم جلوی رونق اقتصادی را می گیرد، و هم چرخه گردش مالی و خدمات را مختل می کند.
ه: برای شهرهایی چون برازجان که تامین کننده ارزاق مردم استان است، پدیده پاساژ سازی، بدین شکل لجام گسیخته اش، به منزله از رونق افتادن بازار بزرگ شهر و ایجاد کسب و کارهای مقطعی و اغلب قانون گریز است. زمانی که با تخریب سه چهار مغازه کلنگی، بجای آن پاساژی با ده ها مغازه چون قارچ سر بر می آورد، باید منتظر عواقب نامیمونی برای بازار باشیم. پاساژهای امروزی مکانی شده اند برای پرکردن اوقات بیکاری جوانی که از سر فراغت فروشگاهی تاسیس کرده و در عین حال بدلیل نبود دید بلند مدت ، نه برای آن برنامه خاصی دارد و نه هزینه جواز کسب و متعاقبا مالیات را پرداخت می کند. اینگونه است که مشاغل مقطعی نه خود کسب درآمد می کنند و نه اجازه درآمدزایی به بازاری هایی می دهند که این را به عنوان شغل برگزیده اند. باید به این درک برسیم که کاسبی یک «فن»است و با «تفنن» فرق می کند و هرکس که بیکار بود لزوما نبایست سر از بازار درآورد. هرچندکه در سالها ی گذشته راه محتوم ما بود.
و: بازار از روزگاران گذشته محل اخذ تصمیم های اقتصادی و حتی سیاسی بوده است. دوره انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، حضور و تحرکات بازاریان نقش بسزایی در تغییر دادن به نگاه های مردم و جهت دهی به اعتراضات داشت. تا آنجا که بعدها حزب موتلفه اسلامی، حزب شکل گرفته از بازار تهران، دارای وزنی کلان در سیاستهای دولتهای پس از انقلاب بود. در روزگار کنونی بازار و مسئله معیشت مردم به دلیل پیوند با موضوع تحریم ها و فشارهای افکار عمومی، سیاسی تر هم شده و تقریبا از سیب زمینی گرفته تا برنج و نان و…به سیاست ربط پیدا می کند. بازاری که ماهیتا سیاسی نیست، امروز درگیر جناح بندی ها و کشمکش های گروهی شده است.
ی: دست آخر بر نقش اجتماعی بازار به عنوان پیشانی و نمودار شهر تاکید می کنم. داشتن بازاری قوی، با سطح رضایتمندی بالا از سوی هم بازاریان و هم مردم، یقینن ضامن توسعه پایدار خواهد بود. اصناف نیازمند توجه بیشتر به ابعاد مختلف این حوضه اند، از آموزش و مدیریت صحیح روندهای بازار گرفته تا فرهنگ و معماری بازار…