عصر روز سه شنبه مورخه ی ۲۰خردادماه ۱۳۹۳ ساعت ۳۰/۱۸؛ چهل و هفتمین عصرانه ی فرهنگی «هامون» در محل دفتر هفته نامه «اتحادجنوب» برگزار شد. این نشست به موضوع تحلیل و بررسی تاریخ فکری و اجتماعی دوره «رُنسانس» در اروپا اختصاص داشت که با ارایه ی «سعید پاسیده»- کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی- همراه بود.
در ابتدای نشست؛ قاسم تنگسیرنژاد؛ از اعضای هیات موسس انجمن هامون، درباره ی کارگاه های آموزشی ادبی و هنری هامون که به زودی برگزار می شود و از هم اکنون در آموزشگاه آزاد هنری «آرتا» امکان ثبت نام برای علاقمندان امکان پذیر است، توضیحاتی ارایه نمود.
تنگسیرنژاد گفت: «کارگاه های هامون؛ نخستین دوره یی می باشد که قرار است از سوی انجمن هامون ایران با مشارکت آزاد هنری آرتا» در سطح شهرستان دشتستان برگزار شود. وی افزود: « نخستین دوره ی این کارگاه ها و در ترم نخست؛ شامل دو کارگاه با موضوع «روایت شناسی» و «موسیقی شناسی» می باشد.» وی خاطرنشان کرد: «در ترم روایت شناسی؛ دوره ی تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران با ارایه ی محمدرضا محمدزادگان؛ داستان نویس دشتستانی، دوره ی مکتب شناسی ادبی با ارایه ی قاسم تنگسیرنژاد، کارگردان تآتر و دوره ی تئوری ها و تکنیک های داستان نویسی با ارایه ی احمد آرام؛ داستان نویس و صاحب چندین کتاب داستان و رمان، انجام خواهد گرفت. ترم موسیقی شناسی نیز با ارایه ی محسن دوراهکی؛ نوازنده و مدرس گیتارکلاسیک برگزار می شود. » تنگسیرنژاد؛ از علاقمندان برای حضور در این دوره های آموزشی درخواست کرد تا با مراجعه به آموزشگاه آزاد هنری آرتا واقع در برازجان خیابان اداره آب (بلوار عباس پور، )کوچه رو به روی آتش نشانی، جنب پارک شهیدکشتکار ثبت نام به عمل آورند.»
سپس سعید پاسیده، به طرح موضوع نشست تحت عنوان: تحلیل و بررسی تاریخ فکری و اجتماعی «رُنسانس» پرداخت.
وی گفت: «رنسانس، یکی از دورههای مهم تاریخ اروپا میباشد، که در آن تغییرات و دگرگونی ریشهداری در بسیاری از اندیشهها و عرصههای مختلف حیات انسان اتفاق افتاد و باعث ایجاد نوعی تحول در فرهنگ و باورهای عمومی مردم گردید. بسیاری از افراد رنسانس را دوران نوزایی و آغاز تحولات مفید و نتیجه بخش برای حیات بشری میدانند. رنسانس (نوزایی)با اینکه در برخی ابعاد اقتصادی و اجتماعی تحولات و جهشهایی انجام داد که نتایج قابل توجهی داشت، ولی در کنار این نتایج، پیامدهای نامطلوب و عیبهایی در عرصه علمی، هنری، فلسفی و اعتقادی نیز داشته است.»
وی افزود: عصر رنسانس، در یک پروسه ی سیصد ساله در اروپا اتفاق افتاد و این تغییرات از قرن ۱۴ میلادی در ایتالیا شروع شد.
پاسیده در ادامه افزود: «رنسانس و اندیشه و تفکرات رایج در آن بسیار پیچیده و بغرنج است که میتوان از ابعاد مختلف آن را بررسی نمود. این مفهوم معمولن برای نشان دادن جنبشی فرهنگی و علمی به کار برده میشود که در ایتالیا و در اواسط قرن چهاردهم میلادی اتفاق افتاد و سپس به دیگر کشورهای اروپایی نیز انتقال یافت و در روند انتقال خود، تغییرات و تکاملهایی داشت. در تحول گرایش فکری از قرون وسطی به عصر رنسانس تردیدی وجود ندارد، اما نتایج و پیامدهای مفید یا نامطلوب آن اهمیت دارد.
پاسیده از دلایل شکل گیری شروع عصر رنسانس در اروپا را فساد مالی و اقتصادی کلیسا در سوء استفاده از اعتقادات مردم دانست. وی گفت: «این کار؛ خطر بزرگی برای اروپا به شمار می رفت که مردم آن را برای آینده اروپا نگران کننده می دانستند؛ از این رو حرکت هایی مبتنی بر فرهنگ انسان گرایی (اومانیستی) و فرهنگ خردگرایی دوران باستان یونان آغاز شد و و سپس این حرکت در پی ضعف سیاسی و زوال کلیسا ادامه یافت.»
پاسیده انقلاب های فکری کوپرنیک، گالیله، دکارت و مارتین لوتر را از مهم ترین رخدادهای دوره رنسانس که نزدیک به سیصد سال طول کشید، قلمداد کرد.
محسن عباس پور؛ دانشجوی کارشناس رشته ی علوم اجتماعی نیز گفت: «این حرکت ها، باعث شد مرز بین مذهب و علم از همیشه پُررنگ تر شود. اندیشه از عرفان، لاهوت از ناسئت جدا شود و تفکر عقلانی و اندیشه های این جهانی – زمینی- برجسته تر شود.»
پاسیده نیز در ادامه گفت:«مشخصه اصلی این دوران این بود که استیلای الهیات بر فلسفه، علوم، هنرها و تفکر سیاسی و تاریخی در حال زوال بود.» پاسیده گفت: «در باب رنسانس و تحولات ناشی از آن، کتابها و رسالههای متعددی توسط اندیشمندان و نویسندگان غرب نگاشته شده است. آنها در کتاب های خود به بررسی تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی پرداخته و نظرات مختلفی را در باب رنسانس ارایه دادهاند.»
پاسیده در ادامه افزود: «رنسانس و اندیشه و تفکرات رایج در آن بسیار پیچیده و بغرنج است که میتوان از ابعاد مختلف آن را بررسی نمود. این مفهوم معمولن برای نشان دادن جنبشی فرهنگی و علمی به کار برده میشود که در ایتالیا و در اواسط قرن چهاردهم میلادی اتفاق افتاد و سپس به دیگر کشورهای اروپایی نیز انتقال یافت و در روند انتقال خود، تغییرات و تکاملهایی داشت. در تحول گرایش فکری از قرون وسطی به عصر رنسانس تردیدی وجود ندارد، اما نتایج و پیامدهای مفید یا نامطلوب آن اهمیت دارد. مشخصه اصلی این دوران این بود که استیلای الهیات بر فلسفه، علوم، هنرها و تفکر سیاسی و تاریخی در حال زوال بود.»
وی گفت: «در باب رنسانس و تحولات ناشی از آن، کتابها و رسالههای متعددی توسط اندیشمندان و نویسندگان غرب نگاشته شده است. آنها در کتاب های خود به بررسی تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی پرداخته و نظرات مختلفی را در باب رنسانس ارائه دادهاند.یاکوب بورکهارت کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» را در سال ۱۸۶۰ نوشت. او رنسانس را نخستین فصل تاریخ مدرن میدانست که شورش فرد علیه اقتدارگرایی، جمع گرایی و زندگی زاهدانه در قرون میانه را آشکار میسازد. به نظر او جهان مدرن از تذکر پیشینههای روحانی خود در عصر رنسانس سود خواهد برد. او رنسانس را انقلابی علیه باورهای رایج قرون وسطی میداند که توانسته اندیشههای مدرن را جهت دهد.»
پاسیده گفت: «سیموندز «Symonds» در کتاب خود، درباره رنسانس چنین نوشته است: «رنسانس داستان تحصیل آزادی خودآگاهانه به وسیله روحی انسانی است که در اقوام اروپایی ظاهر شده است، هنرها و اختراعات و دانش و کتابهایی که ناگهان در دوران رنسانس جنبه حیاتی پیدا کردند، مدتها در طی دورانی که قرون وسطی خوانده میشوند، در سواحل بحرالمیت به دست فراموشی سپرده شده بودند.»
این فعال فرهنگی گفت: «برخی از نظریهپردازان و نویسندگان غرب، تحولات و روند تکامل اندیشهها در قرون وسطی را مطالعه نموده و نقش رنسانس بر تاریخ فرهنگی و فکری را ادامه روند تحولات قرون وسطی دانسته و مرز و حد فاصل مشخص بین این دو عصر را محو نمودهاند. آنها با انجام مطالعات و بررسی روند تاریخی حوادث، نقش تحولی و نوزایی رنسانس را کاستهاند. در واقع این نویسندگان، به جنبهها و نتایج منفی رنسانس توجه داشته و سعی در بیان آن داشتهاند. چنانکه سی. اچ. هاسکینز در کتاب «رنسانس سده دوازدهم» (۱۹۲۷) و هویزینا در کتاب «زوال قرون وسطی» (۱۹۱۹) به تحولات عمیق رنسانس اعتقادی نداشتند. البته نظرات و دیدگاههای نویسندگان در زمینه رنسانس و تحولات ناشی از آن متفاوت است، کسانی چون هاسکینز رنسانس را به دل قرون میانه میبرند و هویزینا با مطالعه فرهنگ بورگاندی در قرن پانزدهم قرون وسطی را بر عکس در رنسانس میبیند. پاسیده گفت: تیلیارد نیز در کتاب «تصویر جهان در عصر الیزابت» رنسانس را مرحلهای از فرهنگ میداند که در حال از دست دادن هویت خویش است و هر چه بیشتر معلوم میشود که صرفن قرون وسطای متاخّر بوده است. از دید او رنسانس جزئی از عصر مذهب است ولی به سده میانه تعلق ندارد. او رنسانس را جدا از قرون وسطی میداند ولی تحولات آن را ادامه دگرگونی عصر وسطی به حساب میآورد که از فرهنگ اصیل و سنتی اروپا جدا گشته است.
وی خاطرنشان کرد: از دید تجدیدنظر طلبان، رنسانس دورانی از تاریخ اروپا را تشکیل میدهد که صبغه ضدمذهبی و تأکید بر علوم تجربی و طبیعی آن بیشتر بوده و برخی از بقایای دوران قرون وسطی را تداوم داده است. آنها اعتقاد دارند که در رنسانس عقاید و باورهای دینی از حیات اجتماع کاسته شده و به جای الهیات، معارف مسیحیت و فلسفه باستان، به علوم تجربی و طبیعی اهمیت یافته است.
کاووس کمالی نژاد؛ شاعر و فعال فرهنگی نیز گفت: «چه عواملی باعث رنسانس در کشورهای اروپایی شد که این تحولات شکل بگیرد؛ اما در کشورهای شرقی شاهد چنین تغییرات انقلابی نباشیم؟» بعضی از حضار پیوند دین و علم در کشورهای شرقی به خصوص اسلامی از دلایلی بوده که مردم و نخبه گان فکری و علمی نهاد مذهب را در تضاد با خود ندانند و همواره مساجد نیز پایگاه های مردمی و مدنی مردم بوده است. اعمال دستورات دینی هم به این شدت در کشورهای اسلامی نبوده است.»
پاسیده در ادامه گفت: اومانیستهای عصر رنسانس، اعتقاد به جهانی داشتند که متفاوت از جهان توماس آکویناس قدیس بود و از طرف دیگر تفاوتهایی با جهان فرانسیس بیکن و دکارت بود. از جهاتی رنسانس شاهد ظهور طلیعه علم جدید بود، ولی عین آن نبود. علم و دانش که زمانی تحت سرپرستی الهیات و مفاهیم دینی بود، به جریانی متفاوت از گذشته گرایش پیدا کرد. از نظر کارشناسان آموزش مدرن، مطالب درسی دوران رنسانس غیر مترقی و فاقد موضوعات مدرن بود. انتزاعات قرون وسطا و علم بیان و معانی از محتوای دروس حذف شده بودند و هدف از این دروس هدایت افراد به عمل اخلاقی در حیطه ماکیاولیستی بود.
وی افزود: عصر رنسانس با دوران زوال نهادهای قرون وسطایی همراه بود. کلیسا و دستگاه پاپ در حال از دست دادن اقتدار و شوکت خود بود، در جامعهای که زمانی کلیسا جز نهادهای اصلی محسوب میشد و سرپیچی از فرامین آن حتا برای پادشاه یک سرزمین امکان نداشت، در رنسانس اعتبار خود را از دست داد. نظام فئودالی و اشرافیت فئودال که بر روستاها و شهرها حکمرانی میکرد، رفته رفته جای خود را به طبقات بورژوا میداد و تجارت بینالملل، بانکداری و سرمایهداری روند تسلط خود را آغاز نمود. ماکیاولی این دوران را ظهور شهریار و رهبر و حاکم خودکامه نوپا و عصر پادشاهی نوین میداند.
روشنفکران عصر رنسانس در جهانی غیر دینی زیست میکردند، جهانی که در آن سنت و رسوم در حال فروپاشی بود. آنها برای باورهای دینی، سنتها و باورهای باستانی ارزش قائل نبودند. روشنفکران جدید افراد غیرروحانی و از طبقات متوسط و حتا پایین بودند. این قشر نه از سوی کلیسا و یا نظام فئودال بلکه از سوی بزرگان تازه به دنیا رسیده، حمایت مالی میشدند که برای تضمین اشتهار همیشگی خود از هنرمندان و نویسندگان استفاده میکردند. مهمترین نهادهای فکری جدید توسط چنین حامیانی اداره میشد.
عصر رنسانس عصر بزرگ فلسفه نبود. فلسفهای که در این دوران مطرح شد، خصلتی اومانیستی داشت. مباحث فلسفی در باب کلیات و ماهیات، معرفت و شناخت واقعیات جهان هستی که در دوران وسطی، اذهان نظریهپردازان را به خود معطوف داشته بود، جای خود را به انسانگرایی و تأمین نیازها و خواستههای او داده بود. فلسفه و اندیشه علوم معطوف به نیازهای مادی و نفسانی انسان شد و اخلاقیات و معنویات را فراموش کرد.
اومانیستهایی چون اراسموس هرگونه فلسفهای را که مستقیمن به اخلاقیات انسانی مربوط نمیشد، طرد مینمود. یکی از خصوصیات فکری اومانیستها این بود که اصلاحات اجتماعی نتیجه ظهور انسانهای مدرن است. تمام سردمداران و آموزشگران اومانیست از نقطه نظر فرد به سیاست مینگریستند. رساله «درباری» اثر کاستیلیون نمونه این افکار است. همچنین عناوین برخی از کتابهای «اشرافی و درباری» مثل آموزش یک شهریار مسیحی، درباری، فرمانروا و نجیبزاده کامل نشانگر آن است که آرمانهای آموزشی در دوران رنسانس بسیار اشرافی بودند. اشرافیت این دوران، اشرافیت استعداد و مردانگی و قدرت به حساب میرفت. این انسانهای جدید قرار بود که جای اشرافیت فئودال را بگیرد. تنها تعداد اندکی از اومانیستها به آموزش برای همگان معتقد بودند و اشرافیت انتخابی را مورد ستایش قرار میدادند.
در کنار فلسفه، علوم و دانش بشری، هنر و ادبیات نیز تحولاتی را پذیرفت. آگاهی از فردیت، شاید به برجستهترین وجه در ادبیات و هنرهای این دوران دیده میشد. در اشعار، نمایشنامهها، نقاشی و مجسمهسازی چهره بارز و نمایانی دارد. نقاشی و پیکرتراشی هر دو استقلال خود را از معماری اعلام داشتند، که در گذشته تحت حمایت کلیسا بودند. در هنر نیز اندیشه تجزی و تخصصی پیدا شد. نقاشی عصر رنسانس و نقد هنری آن بیشتر بر فرد به عنوان جزء تأکید داشت تا بر کل. برای مثال در آثار هنری جدید، فضایل و رذایل اخلاقی جای خود را به نمایشنامههای بیآهنگی داد که امیال و خواهشهای انسانی را مد نظر داشت.
اندیشه مذهبی عصر رنسانس دنباله مذهب قرون وسطی نبود، اومانیستهای مسیحی از مکتب مدرسی بیزار بودند، آنها بازگشت به مذهبی ساده و اولیه مسیحیت را تبلیغ مینمودند. اومانیسم مسیحی را میتوان به عنوان آمیزهای از فلسفه مسیح و حکمت اخلاقی یونان و روم دانست که در آن بر امور عملی و انضمامی، بر اخلاق به جای الهیات و جزمیات و بر ایمان درونی به جای رعایت ظواهر مذهبی تأکید مینهادند. توصیف سیاسی ماکیاولی به عنوان تحلیلی الحادی، بیعدالتی در حق سنت کفر ماقبل مسیحی است، زیرا این تحلیل نه تنها غیر دینی بلکه غیراخلاقی نیز بود. هر چند که در عصر رنسانس بیتفاوتی مذهبی گسترش یافت، ولی تقریبن هیچ کس جهانبینی دیگری به جای جهانبینی مسیحی ارائه نداد و شمار اندکی نیز در تعالیم اصلی کلیسا آشکارا تردید کردند. تمام تحولاتی که در باب باورهای مذهبی ارائه شد، در حیطه آموزههای مسیحیت بود و برخی از تعالیم نفی و برخی تغییر یافت، آیین و مذهب دیگری مطرح نگردید. شعله رنسانس در دوران جنبش اصلاح دین خاموش نشد، بلکه با آن جنبش در آمیخت و یا اینکه در مسیری موازی یا مغایر با آن به راه خود ادامه داد. رنسانس آنچه را که به جریان اصلی اندیشه غربی تبدیل شد، بارور ساخت. رنسانس حتا اگر هم از دید برخی اندیشمندان جزئی از عصر مذهب به شمار آید، به دلیل نشان دادن اینکه عقل در دوران کفر باستانی و دوران مسیحی نقش داشته، بنیاد مسیحیت را سست نمود.
علاوه بر آن رنسانس با تجزیه فلسفه از مذهب، دین را تضعیف کرد و همین مساله، مسائل دینی و معنوی اروپا را از لحاظ فکری غیر قابل دفاع نمود. رنسانس روی هم رفته گرایش ضد علمی داشت. رنسانس با ترجیح مسیحیت اولیه به مسیحیت قرون وسطی راه را برای جنبش اصلاح دین هموار ساخت. همچنین زمینههای وقوع انقلاب علمی آینده را فراهم ساخت که این انقلاب نیز در تخریب علوم و باورهای مردمی و اعتقادات دینی نقش زیادی داشت.
رضا شبانکاره در ادامه گفت: «در عصر رنسانس انسان محوریت جهان هستی قرار می گیرد و انسان ها شک گرا و عقل مدارتر می شوند و بکاربستن عقل از سنت های فکری مردم در زندگی روزمره می شود؛ به طوری که رنه دکارت؛ فیلسوف کتابی با نام «گفتار؛ در روش درست راه بردن عقل» منتشر کرد؛ بسیاری از ما با عبارت او «می اندیشم؛ پس هستم» آشنا هستیم. دکارت را پدر فلسفه ی مدرن دانسته اند. دکارت معتقد به اصالت فرد و اندیشه بود و سعی داشت جهان را با دستورت ریاضی و فیزیکی تفسیر کند.»
قاسم تنگسیرنژاد؛ کارگردان تآتر نیز گفت: «ما در عصر دوره ی رنسانس، هنر نیز دارای تحولات مثبتی می شود.» وی گفت: «هنر از عالم قدوسی و ماوراء طبیعی، به عالم انسانی تبدیل می شود و حتا در نقاشی لئوناردو داوینچی- دوره ی رنسانس- هم که در پوستر عصرانه ی این نشست قرار گرفته است؛ حضور انسان در آن نقش برجسته یی دارد. در این عصر؛ هنرهای معماری، نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی تحت تاثیر تحولات فکری قرار می گیرد و انسان محوریت مفاهیم و موضوعات آثار هنرمندان دوره ی رنسانس می شود.»
محسن عباس پور نیز در ادامه گفت: «وجود قانون، به معنای یک سری اصول که پایین ترین افراد جامعه ی اروپایی را در برمی گرفت تا بالاترین طبقه ی اشرافی و درباری؛ از نقاط قوت دوره ی رنسانس در اروپا است که کشورهای شرقی از آن محروم بودند. مثلن ما در ایران، به زعم محمدعلی همایون کاتوزیان با «بحران جانشینی قدرت و پادشاهی» رو به رو بوده ایم. حتا در این باب قانون مشخصی وجود نداشته است. شرایطی پیش می آبد که ناصرالدین شاه؛ جایگاه پادشاه بعدی را می فروشد. پذیرش قانون در اروپا و خلع آن در کشورهای شرقی؛ باعث می شود که کارهایی صورت بگیرد که خارج از ضوابط تعریف می شود.»
فاطمه ی عبدالهی نیز؛ کارشناس ارشد رشته ی شیمی گفت با موضوعاتی که مطرح شد من این نتیجه را گرفتم که شکل گیری علوم در غرب؛ تحت تاثیر علوم پایه انجام گرفته است و سپس رشته های علوم انسانی نیز در پرتو علوم پایه رشد و نموی داشته است.
عباس پور؛ درس خوانده ی رشته ی علوم اجتناعی نیز صحبت های عبدالهی را مورد تایید قرار داد و گفت: «رشته ی های علوم انسانی به تدریج پرچم دار علوم می شوند. رشته ی علوم اجتماعی در غرب در اوایل به شدت تحث تاثیر علوم تجربی و علوم پایه قرار داشته است مثلن کسانی بودند از جامعه شناسان که به تکامل گراها موسوم بودند و اندیشه هایشان تحت تاثیر نظریه ی داروین قرار داشت و این خود باعث دگردیسی رشته ی علوم اجتماعی شد.»
رضا شبانکاره در جمع بندی نهایی نشست گفت: «آن چه که به نظر می رسد؛ دوره ی رنسانس زمینه ساز برخی تحولات دیگر مثل انقلاب صنعتی، عصر روشنگری و … نیز در اروپا شده است که می شود در نشستی دیگر این تحولات را پی گرفت.»
نشست بعدی عصرانه های فرهنگی “هامون” به «تحلیلی از فرهنگ عامه مردم برازجان» با ارایه ی «فرج الله کمالی»؛ پدیدآورنده کتاب شعر محلی «دشتسونی» اختصاص خواهد داشت. این نشست روز سه شنبه ۲۷ خردادماه راس ساعت ۳۰/۱۸ در محل دفتر هفته نامه اتحادجنوب برگزار می شود.