پرونده ویژه هامون درباب حقوق شهروندی معلولیت- بخش نخست
فهرست:
۱. دوستدار معلولین باشیم / رضا شبانکاره
۲. “معلولیت”؛ تحمیل کناره گیری از قدرت/ گفت و گوی “هامون” با سعید سبزیان، لوگولوژیست (بلاغت شناس)
۳. متن کامل قانون جامع حقوق معولین کشور/ مصوبه ی مجلس شورای اسلامی
۴.نقدی بر ماده یکم قانون جامع حقوق معولین کشور؛ مصوبه ی مجلس شورای اسلامی/ مهدی ناصری
۵. نقدی بر ماده دوم قانون جامع حقوق معولین کشور؛مصوبه ی مجلس شورای اسلامی/مهدی ناصری
۶.مبلمان معلولین/ درنگی بر آسیب شناسی مبلمان شهری بوشهر- ویژه معلولین/ عباس جاودانی
۷ . سهم گروه های اقلیت مدنی از مبلمان شهری کجاست؟! (نگاهی انتقادی / تحلیلی بر وضعیت مبلمان شهری بوشهر)/ رضا شبانکاره
۸. معلولیت و ضرورت تغییر نگاه / حسین پورمودت
۹. . گفت و گوی”هامون” با “عزت دریاپور”؛ یکی از بنیانگذاران انجمن ضایعات نخاعی استان بوشهر / اکنون، وقت هوشیاری معلولین
۱۰. اینجا بدون من/ فاطمه واعظ زاده
۱۱. گزارشی از هفدهمین عصرانه فرهنگی هامون / معلولین زنده هستند/ سبحان حسن پور
۱)
«دوستدار معلولین باشیم»
رضا شبانکاره*
معلولین از جمله اقشاری هستند که ضرورت دارد هم نهادها و مجمع های معلولین و هم نهادهای جامعه مدنی اعم از مطبوعات، رسانه های گروهی مستقل، دانشگاه ها، تشکل های صنفی و … نسبت به حقوق و پرداختن به مصائب آنها حساس و پی گیر باشند. از این رو آشنایی و دست یابی به شناخت از گروه های مختلف معلولین ضروری به نظر می رسد. بر اساس تعریف سازمان ملل معلولیت شامل گروه های زیر می باشد. ۱) افراد با صندلی چرخدار ۲) افراد نابینا و ناشنوا ۳) افراد با توانایی راه رفتن محدود (افراد مسن و کودکان) افراد با دید کم (کم سو)
شایسته است همه ی نهادهای مدنی برای حضور اجتماعی روزافزون افراد دارای معلولیت، همکاری های منسجم تر و به سامان تری با نهادهای مرتبط با معلولین ترتیب دهند. صفحات هامون از آغاز انتشار هفتگی صفحات خود در نشریات محلی استان بوشهر و راه اندازی تارنمای هامون؛ نخستین تارنمای جامعه مدنی در جنوب ایران، نسبت به این مهم توجه کافی و لازم را داشته و همواره همکاری خود را با تشکل های غیردولتی (N.G.O) و تشکل های صنفی معلولین اعلام داشته و می دارد.
برای فراهم ساختن زندگی بهتر برای افراد دارای معلولیت، هم در قوانین جاری کشور و هم در قوانین و کنوانسیون های متعدد بین المللی به آنها توجه شده است. اما نقطه پاشنه آشیل آن، مشکلات اجرایی کردن و بسط دادن این قوانین در همه ی کشورهاست. مصوبه ی کنوانسیون بین المللی حقوق افراد دارای معلولیت، قانون جامع حمایت از حقوق معلولان، مجموع قوانین و… دستورالعمل هایی است که برای زندگی شایسته و بهتر معلولین می تواند چشم اندازی بهتری برای معلولین تصویر کند.
«هامون» همواره در رسانه های مکتوب و حوزه عمومی در تلاش بوده تا به گروه های اقلیت های مدنی توجه ویژه یی داشته و از «حقوق مدنی» آنها در صفحات هفتگی خود در نشریات استان، عصرانه های فرهنگی هامون و … صحبت به میان آورده و بر ضرورت پرداختن به معضلات و حقوق اقلیت های مدنی از جمله سالمندان، کودکان، معلولین، مهاجرین و حاشیه نشین ها تاکید کند. «هامون» در یکصد شماره از صفحاتی که منتشر نموده گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم در مطالب، گزارشات و گفت و گوها و همچنین در پرونده هایی به طور ویژه صحبت از «حقوق معلولین» به میان آورده است.
برگزاری نشست بنیاد رشد و سازندگی استان بوشهر ویژه ی «معلولین،حقوق و محدودیت ها» فرصتی دست داد، تا «انجمن هامون ایران» با همکاری هفته نامه اتحاد جنوب و بنیاد رشد و سازندگی استان بوشهر، ویژه نامه یی را در باب «حقوق شهروندی معلولیت» منتشر نماید.
***
برای فراهم ساختن زندگی بهتر برای افراد دارای معلولیت، هم در قوانین جاری کشور و هم در قوانین و کنوانسیون های متعدد بین المللی به آنها توجه شده است. اما نقطه پاشنه آشیل آن، مشکلات اجرایی و بسط نیافتگی این قوانین در همه ی حوزه های زندگی آنهاست. مصوبه ی کنوانسیون بین المللی حقوق افراد دارای معلولیت، تدوین و تصویب قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در جمهوری اسلامی ایران و … دستورالعمل هایی است که برای زندگی شایسته و بهتر معلولین می تواند چشم اندازی بهتری برای آنها ایجاد کند و بی شک برای دست یازیدن به این مهم، نیازمند همکاری نهادهای مدنی در این راستا با همدیگر می باشد.
*عضو شورای نویسندگان هامون
۲)
“در سایه و بر چرخ: گفتاری در جسم ادبیات و هنر معلولیت”
گفت و گوی “هامون” با سعید سبزیان، لوگولوژیست (بلاغت شناس)
“معلولیت”؛ تحمیلکناره گیری از قدرت
رضا شبانکاره
تقدیم به دوستان عزیزم “مهدی احمدی” و “مهدی ناصری”
هامون:سعید سبزیان، لیسانس و فوق لیسانس خود را در ادبیات انگلیسی گرفته و اکنون نیز دانشجوی دکترای نظریه ادبی و بلاغت در دانشگاه واترلو کانادا است. وی موضوع معلولیت را نخستین بار در مصاحبه ای دیگر آغاز کرد. سبزیان در این گفت و گو بر تجسم معلولیت در ادبیات، هنر، و اجتماع اشاراتی داشت و بر لزوم گسترش نقد و اصلاح نگرش عمومی نسبت به معلولیت تاکید دارد. در واقع ایشان در زمینه ی نظریه ادبی و بلاغت پژوهش می کند و تلاش دارد در نظریه یی که در چارچوب کار دانشگاهی ارایه داده، رهیافتی به مفهوم معلولیت و ادبیات و هنر داشته باشد. سرویس جامعه ی مدنی “هامون” نیز برای بررسی بیشتر موضوع و شکافتن آن، گفت و گویی اختصاصی با سبزیان انجام داده است. این گفت و گو را که رضا شبانکاره با این لوگولوژیست انجام داده، صرفن بر دامنه ادبی، هنری و حوزه ی عمومی و اجتماعی ی این موضوع، یعنی “معلولیت” تمرکزدارد.
لازم به توضیح است با تاکید گفت و گو شونده، مطالب این گفت و گو مشمول حقوق کپی رایت است، اما با ذکر منبع، نقل قول از متن گفت و گو و استفاده از ایده ها با ارجاع به این متن، آزاد است.
***
هامون: شما در گفت و گویی بیان داشته اید، باید ناشران، فیلم سازان، داستان نویسان، و هنرمندان را تشویق کرد که به “نهضت هنری معلولیت” بپویندند، به گمان شما ضرورت پرداختن به این مهم چیست؟ و در وهله ی دوم چه گونه می توان به این مهم دست یازید؟
ضرورت این موضوع در این است که معلولان قشر بزرگی از جامعه هستند که مانند مبارزان سیاسی نباید دیده شوند. آنها یک گروه واقعی هستند که در هر خانواده ای لاجرم وجود دارند و اکنون در میان ما زندگی می کنند. متون ادبی، شعر، داستان، و فیلم ها و حتا سخنرانی افراد سیاسی، حاکی از تصاویر و واژگانی است که به مردم و به معلولان القا می کند، که این افراد ناتوان هستند. این هنرمندان، شاعران و سیاسیون درکی از سیاست بدن ندارند و نمی دانند متون چه تاثیری در موازنه قدرت دارد وقتی که درباره ی موضوع معلولان بحث می کنند.
آنچه من در مصاحبه دیگری اشاره کرده ام و در اینجا نیز تصریح می کنم این نیست که نویسندگان و سایر افراد متونی شعاری و سیاسی یا جنبشی برای اقلیت ها بسازند. من می گویم اگر کسی معلول است باید با اشتیاق و با اعتماد به نفس درباره معلولیتش بنویسد، مثلن کسی که پرستار است اگر داستان بنویسد تجربه های خوبی درباره موضوعات بیمارستانی دارد، یا کسی که معلم است مانند “جلال آل احمد” دیدگاه خیلی عمیقی به موضوعات خودش دارد، بنابراین هنر عمیق تر و زیباتری تولید می کند. در این میان خوب است ناشران هم همان گونه که بیانیه می فرستند که شعر زنان را در یک مجموعه منتشر می کنند، فراخوان هایی در این زمینه هم بدهند. من دوستانی داشته ام که شاعران خوبی هستند، ولی در شعرشان یا در زندگی وبلاگی (سایبریک) و روزنامه یی شان، معلولیت ِ خود را پنهان می کنند. چرا این افراد، این واهمه ها را دارند، در این جا ریشه دارد که در متون دینی، ادبی و هنری و سخنان افراد سیاسی چنان تصاویر منفی از معلولان ارایه کرده و محرومیت از مشاغل و دسترسی به امکانات، چنان این افراد را متاثر کرده که خودشان هم به این شجاعت نرسیده اند که هویتشان را با جسارت (نه با لذت یا با حس غرور، البته که انتظاری بی معناست) بیان کنند. زنان اگر در دهه های گذشته نمی گفتند که چه ستم هایی بر آنها می رفته، فروغ فرخزاد و غزاله علیزاده و پارسی پور اگر نشان نمی دادند که زن بودن به چه معناست، ما اکنون باید مانند قدیم می دیدیم، مردها ۴ زن داشته باشند و به زنان نیز اجازه معاشرت اجتماعی ندهند.
البته در اینجا فرصت ندارم که نشان دهم “هنر و ادبیات معلولیت” چه گونه توانسته به شیوه ها و فنون زیباشناختی ی برابر، به “ادبیات سالمان” برسد؛ ولی اشاره می کنم که شگردهایی که در تاریخ ادبیات و هنر وجود دارد، در گفتمان معلولیت هم، همان ها انتظار می رود.
به عنوان مثال “استعاره” روشی در دیدن جهان است. “استعاره” مانند تلویزیون عمل می کند که به مردم تصویری از چیزی را نشان می دهد و انسان هایی که دیدگاه انتقادی ندارند، تصاویر تلویزیون را حقیقت می پندارند. در شعر هم همین است کسی که “استعاره” یی برای ناتوان نشان دادن یک نوع ساختار اقتصادی یا اجتماعی می سازد، با آن نوعی دریچه ی دید ایجاد می کند و نوعی نگاه را به مردم تلقین می کند. اگر فرصتی می بود، می شد بیشتر به زیبایی شناسی این قضیه اشاره کرد، اما در این جا فقط به یک شگرد اشاره می کنم.
در نگاه به معلولیت حداقل از سه روش استفاده می شود:
۱) سبک واقع گرا. (که به کلی مساله دار است و به علت جاه بینی و استفهام نویسنده از واقعیت به این هم نمی شود به عنوان ترسیم حقیقت اتکا کرد)
۲) سبک شگرف. (تجسم معلولیت به مانند حیرت و اعجوبگی، و ترسناکی و شرارت و تقدس)
۳) سبک احساسی و رمانتیک. (مثلن نمونه بارزش تحسین معلولانی است که کارهای ساده انجام می دهند و آنها را مانند الگو و مانند قهرمان تصویر می کنند. نمونه های این ها در شعر و در رمان فراوان است.)
هامون: تعریف شما از “معلولیت” چیست و آیا در پژوهش اتان بازتعریفی از واژه معلولیت به دست داده اید؟
اجازه دهید در همین آغاز، یک سوتفاهم فرضی را از بین ببرم. استدلال های من درباره نامگذاری ها و استعلام معلولیت نباید به این معنا باشد که ما هویت معلولیت را “صرفن” یک مناقشه زبان شناختی و واژگانی می دانیم. اینجا فرصت زیاد نداریم که وارد مباحث فلسفه زبان شویم و این که چگونه زبان، آگاهی و ذهنیت ما را شکل می دهد و ما چگونه به واسطه ی “اَعلامی” که برای پدیده ها داریم جهان را می شناسیم؛ و این که من به این باور هستم که زبان، ذهنیت ما را شکل می دهد و البته باید از این جبر ِ پیشینی، خویش را رها کنیم.
اکنون بگذارید با واژه معلولیت شروع کنم. به نظرم استفاده از کلمه عربی معلولیت مساله دار است برای اینکه از ریشه “علت” گرفته شده و تا زمانی که مشخص نکنیم این “علت” در کجا ریشه دارد، هر گونه تحقیق نظری درباره معلولیت از آرمان حقوق بشری اش دور می ماند و اسیر دیدگاه های حاکم بر گفتمان معلولیت خواهد بود. در تاریخ اندیشه ی شرق و غرب، معلولیت را به خود ِ فردی نسبت داده اند که امکان فعالیت برای او به واسطه تقسیم ناعادلانه فرصت ها، از وی سلب شده است. بگذارید لحظه ای روی کلمه اش بحث کنم. بنا به آن چه من در زمینه جامعه و در متون ادبی و پزشکی دیده ام، معلولیت را با اتکا به همین تفکری که از خود واژه معلولیت بر می آید، تعبیر کرده اند. دقت کنید که من “معلولیت” را در داخل ویرگول برگشته به کار می برم، یعنی این واژه را برای نام گذاری افراد دارای توان متفاوت قبول ندارم و منتظر هستم که فرد ِ آگاهی، به همه کمک کند و واژه ای برای این هدف بسازد یا همگی معلولیت را با این مفهوم بپذیریم که “علت” در جامعه است و نه در فردی که نوعی نشان متفاوت در بدن دارد.
مبنای اعتراض من به این واژه در این است که با رجوع به تاریخ گذشته و امروز، “علت” را در خود فرد “معلول” دیده اند. استدلال من این است که باید “معلولیت” را با این معنا به کار ببریم که دیگران، یعنی اجتماع، نهادهای تولید دانش از جمله هنر، رساله های عالمان، تاریخ، دین، ادبیات و پزشکی، مسوول حاشیه یی کردن افراد معلول بوده اند. تعریف بازنگرانه ی من تقریبن چیزی در راستای تعریف “سازمان ملل” و “حقوق بشر” است که معلولیت را نوعی تحمیل کناره گیری می داند و من هم به این باور هستم. این مقداری وضعیت را روشن تر می کند: معلولیت یعنی تحمیل کناره گیری از قدرت، از دسترسی به شغل برابر، به زندگی برابر، به رفت و آمد و ترافیک برابر، به توان گردش و دستیابی و دسترسی برابر به سازه های معماری و شهرسازی.
اگر کسی به سبب نوعی دشواری در کارکرد های بدنی قادر به دستیابی به موارد نامبرده نباشد،معنایش این نیست که او ذاتن با ساختارهای فیزیکی مشکل دارد، بل که ساختار موجود به گونه یی شکل گرفته، که آن شخص را به معلول تبدیل کرده است و من به کل ِ این جریان تحمیلی، “تعلیل” می گویم و برایم معلول کسی است که ناتوانی، ناکارایی، و انزوای کار و مشارکت را بر او تحمیل کرده اند. روشن تر بگویم، معلول کسی است که به واسطه ی عدم دسترسی به قدرت برنامه ریزی سیاسی و شهری از این امکان محروم شده تا به نسبت نیاز جسمی اش مشاغل را تعریف کند، نحوه دسترسی به طبقات ساختمان را طراحی کند، و تعریف کند چه کسی به اضطرار ِ ساختار جسمی اش، باید به چه کاری اشتغال داشته باشد.
پس برای من، معلولیت یک نوع اقلیت است مانند اقلیت زنان که به لحاظ نوع نگاه مردسالاری همواره به او به عنوان جنس ضعیف نگاه شده است. این اقلیت ماهیتی سیاسی ندارد، ولی زمانی که مورد بی عدالتی (با شرحی که دادم عدالت چیست) قرار گیرد ماهیتن شکل سیاسی به خود می گیرد.
هامون: به گمان شما شهروندانی که آموزش های مدنی و اجتماعی ندیده اند، آیا “معلول” به شمار نمی روند، مثلن تعریفی که سیاوش جمادی از شهروند ارایه می دهد: ((… شهروند کسی است که منافع خود را همیشه با منافع و مصالح شهر می داند. پس روزنامه می خواند، اخبار گوش می دهد، به جهان فراتر از خانه ی خود التفات جدی دارد. مطالعه می کند. بحث می کند، در جامعه و مجامع علمی و سیاسی شرکت می کند، نسبت به جهان پیرامون و زیست خود حساس است…)) بدون این که بخواهیم تعریفی ایدئولوژیک از “معلولیت” یا “شهروند” ارایه بدهیم، اگر عناصری از آن را در کسی ندیدیم، او را شهروند معلولی بدانیم؟
نمی توانم این گفته یی را که از جمادی آورده اید، مبنای انتقاد از او یا هم نظری با او قرار دهم؛ چون باید متن او را به طور کلی بخوانم تا ببینم چگونه کل انسان ها را در تعریفش می گنجاند. اما او در همین جا که شما نقل کرده اید، به نکته یی اشاره می کند که با تعریف من همخوانی دارد، آن جا که می گوید فرد باید خودش را با لوازم و ضروریات زیستن در “شهر” (اجتماع) درگیر کند و خودش مسوولیت نوع زندگی اش را در اجتماع به عهده بگیرد، این چیزی است که سارتر هم به گونه یی فلسفی مطرحش کرده و مارکس هم، نظری این گونه را درباره کارگران می دهد و نهاد های حقوق بشری هم بر مشارکت فرد فرد ِ انسان ها تاکید می کنند. اما آن چه جمادی می گوید فقط یک سوی نقش شهروندی است و او به هر دلیل این را ناگفته گذاشته (یا شاید در متن اصلی اش اشاره کرده) که ساختار مسلط بر شهروند هم تعیین می کند که افراد به چه مطالبی برای خواندن، گوش کردن، مشاهده کردن و مشارکت سیاسی- اجتماعی دسترسی داشته باشند. تا کنون کسی درباره معلولیت به شکلی فلسفی و نظری کاری نکرده و تقریبن چنین موضوعی را مسکوت گذاشته اند.
به گمان ام دلیلش هم این است که نویسندگان و منتقدان ما، در “سلطه ی نظام گفتمان سالمان” به “معلولیت” نگاه کرده اند. در واقع می توان گفت، آنها یک نگاه پزشکی و دینی را درباره معلولیت بازتولید کرده اند و به یک هویت متفاوتی برای معلولان نیندیشیده اند. شاید اگر کسی درباره معلولان چیزی گفته است، به گمان ام همان نگاه بهزیستیانه و امور خیریه یی باشد، که از نظر من نوعی ستم و توهین سرکوب گرانه است. در این جهت که با گفتمان بهزیستیانه و خیریه یی، این نگاه تسری می یابد که معلولیت ناتوانی است و این ناتوانی را نیز در فرد می بینند. اما بخش نخست پرسش اتان، که به تحمیل ناآگاهی اشاره می کنید، اگر عدم آموزش برای معلولان منظورتان است، درست می باشد. غفلت آموزشی هم خودش یکی از جریان های سرکوب معلولیت است، اما در این که شهروندان سالم را به این قضیه آگاه کنند، هم مساله مهمی است، برای این که در گفت و گوی قدرت و توزیع عادلانه و دموکراسی خواهانه تاثیر می گذارد، وقتی مردم بدانند دیگران را هم باید با توان های متفاوت در نظر بگیرند.
به هر دلیل معلولان، از دسترسی به منابع آگاهنده به حقوقشان، مقداری دور نگه داشته شده اند و این مهم، نیاز اساسی و فوری به اصلاح و دگردیسی دارد.
بخش آخر این پرسش اتان، مقداری مساله دار است. ما تعریف ایدیولوژیک از معلولیت نداریم، اگر جایی در متنی با چنین برداشتی روبه رو شدید، بدانید که ناشی از نبرد غیرعالانه ی قدرت بوده که معلولیت را به ایدیولوژی نسبت می دهد. معلولیت وقتی به دلیل بی عدالتی و جهل اجتماعی به اقلیت و به زیردست تبدیل شده، اکنون که به ادعای برابری، دسترسی دارد نباید به یک قشر سیاسی تبدیل شود. گرچه وقتی دولت ها از پذیرش حقوق آنها خودداری کنند، آنها را لاجرم به یک نیروی سیاسی مقاومتی تبدیل خواهند کرد، اما تفاوتی ندارد که در چه نوع نظامی مدعی حقوقشان می شوند. در جامعه اسلامی، لیبرالی، سوسیالیستی یا هر نظام دیگری که حقوق معلولان را نادیده بگیرد، معلولان در کنار سایر اقشار مدعی حقوق بشر قرار خواهند گرفت.
هامون: این بحثی که در مورد معلولیت و بلاغت و ادبیات معلولیت است، آیا شکل دیگرگونه شده ی حوزه ی عمومی هابرماس و امکان گفتمان برای همه نیست و شکل گیری ادبیات معلولیت چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟چه به لحاظ زیباشناختی ادبیات معلولیت و چه تاثیرپذیری اش در حوزه ی مدنی و عمومی؟
چیزی که هابرماس با حوزه عمومی در نظر داشت، آرمانی دموکراسی خواهانه است که او به وجه استعاری، ایده ی میزگرد و همنشینی قهوه خانه ای را برای گفت و گو مطرح می کند. هابرماس البته در این استعاره اولین شخص نبود و پیش از این کسانی استعاره تالارهای فرانسوی را مطرح کرده بودند که جایی برای “گفت و گوی مدارایی” فراهم باشد. آن چیزی که مد نظر من است در این مورد خاص، نظریه هابرماس نیست. هابرماس از تضارب آرا سخن می گوید برای رسیدن به برابری. شاید نظر من درباره معلولیت بیشتر شبیه “فرانسوا لیوتار” باشد. ( گرچه او، فعلن مبنای نطری من نیست، ولی جایی که لیوتار از “زبان بستگی” و سکوت تحمیلی سخن می گوید قدری نطر من را مشخص تر می کند. او از این می گوید که عده ای همواره در تضارب آرا و در گفتمان قدرت مغلوب می شوند چون ابزار گفت و گو را در دست ندارند: آنها به گونه ای دیگر که ماشری هم می گفت زیردست می شوند. پس آن چه من در کنار همه این نظریه پردازان مطرح می کنم همین “فقدان صدا” یا “فقدان مشارکت” است.)
حالا با تجمیع این چیزهایی که مطرح کرده ام به اینجا می خواهم برسم که صدای معلولیت در ادبیات و هنر و در عرصه واقعی اجتماع باید از آن خودش باشد. و در اینجا البته نمی گویم دیگران نباید از معلولیت بنویسند. من حتا مطرح نمی کنم که ادبیات و هنر معلولیت باید مانند ادبیات تبلیغی رآالیسم اجتماعی، رسالتی را از منبر ادبیات مطرح کند. بگذار این طور بگویم که آیا ما ادبیات کافکا را تحقیر می کنیم، وقتی از اقلیت یهودی می نوشت با سبک خودش؟ آیا هدایت که از تباهی اجتماعی و فردی می نوشت تحقیر می شود؟ خیر، این افراد دارای ویژگی های هنری لازم بودند، که آنها را از سخنرانی منبری جدا کند.
برای معلولیت هم باید همان زیبایی شناسی را در نظر داشت. آنچه ما مطرح می کنیم صرفن این است که در متون به دنبال نشانه هایی از گفتمان معلولیت بگردیم و آنها را در نقد برجسته کنیم.
هامون: اگر باز بپردازیم به موضوع “نهضت هنری معلولیت” یا “ابداع ادبیات معلولیت” و… که خودتان مطرح کرده اید، به گمان شما نیازی به فاصله گذاری فعالیت های نخبه گرا و هنری در این کار و حوزه ی فعالیت های مدنی و حوزه ی عمومی نسبت به معلولیت نیست؟
بگذارید اکنون که در ابتدای نقد ادبی معلولیت در ایران هستیم این تصور یا سوتفاهم را از بین ببریم: ما در صدد “ابداع” ادبیات معلولیت نیستیم، چون ادبیات معلولیت به قدمت تاریخ نوشتاری ایران وجود دارد. “شاهنامه ِ فردوسی” سراسر معلولیت است و شمشیرزنی؛ تاریخ شیعه، همه اش مبارزه است و قهرمانانی دارد که مردم تصاویر معلولیت آنها را در تکیه ها و در خانه ها و در داخل اتومبیل هایشان دارند. حداقل تجسم ابوالفضل در ادبیات داستانی ایران شاید یکی از پر تکرار ترین ایماژهای معلولیت باشد. به اعتقاد من باید در “رودکی” گشت و دید چه گونه معلولیت او در شعرش تاثیر گذاشته؟ یا باید در شعر شاملو جست و جو کرد که وقتی به دیابت مبتلا بود و پایش را هم از دست داده بود، چه گونه جهان را می دید. اگر او بیماری داشت به چه دلیل از آن ننوشت؟!
من این را هم لازم می دانم که اشاره کنم که نوشتن از معلولیت، صرفن با واژه های بیمارستانی توام نیست. گاهی معلول چنان قادر است با استعاره و تشبیه و مجاز و انواع و اقسام صناعات ادبی درباره معلولیت بنویسد که درک آن صرفن کار خواننده و منتقد متبحر باشد.
در کلیت پرسش ِ شما این به ذهن من می رسد که گویا ادبیات و هنر معلولیت باید دفتری مانند “پولیت بیورو” داشته باشد، نه این گونه نیست. نوشتن از معلولیت نوشتن از رنج است و درد است و زخم است و شرمی که به آدم تحمیل شده با تمام مشکلات دیگرش. معلولیت یک تجربه ی خوب نیست، یک زندگی زیبا نیست، یک زندگی سخت است به دلایلی که گفتم و به دلیل هایی مانند درد در اعضا بدن، خستگی ها، بی حسی ها، از کار ماندن ها و هزاران چیز دیگر. اما نویسنده هایی دیده ام و شاعرانی که برای تغییر ِ نگاه شرم ساز، از معلولیت می گویند.
زخم، قطع عضو و اشکال مختلف اعضا بدن زیباست. این ها دغدغه ی سازمانی و حزبی نیست، بل که لحظه لحظه زندگی هر یک از ماست. همه ی ما در خانواده ها و دوستان و آشناهایمان معلول داریم و خودمان دیر یا زود به گونه ای معلول می شویم. اینها ریشه دار ترین مسایل انسانی هستند که گریزی از آنها وجود ندارد، ولی انسان به دلیل ترس از زیستن و مواجهه با واقعیت همیشه از سختی ها می گریزد. تعداد اشعار و داستان های کوتاهی که درباره مگس ها و حشرات در قشری از نویسندگان دیده ام، بیشتر تمرکز آنها، بر درد و زخم است. برای این که آنها به علت تبلیغات روزنامه ها و استیلای نهیلیسم غربی، در پاره ای از نویسندگان تصور می کنند خلاقیت، صرفن پرداختن به آن چیزهایی است که مردم ندیده اند. آن ها همه تجربه های زیبا و درخشانی هستند، اما به هر وجهی از زندگی انسان که نگاه کنیم، آدمی شگفت انگیز ترین موضوعات را برای نوشتن و خلاقیت دارد. اما در این که میان “هنر و ادبیات معلولیت” و “فعالیت های بیمارستانی و مدنی” ارتباطی وجود دارد، بلی وجود دارد، اما به شکلی انتزاعی. یعنی ادبیات معلولی، از تجربه ی بیمارستانی می نویسد، از تجربه مدنی هم می نویسد. اما حوزه ی فعالیت یک فعال مدنی در زمینه معلولیت با دغدغه فلسفی یک هنرمند در زمینه معلولیت کاملن جداست. اتحادیه کارگران و ادبیاتی که درباره ی زندگی فقیرانه هست چه ارتباطی دارند؟ این هم همان گونه است. یک منتقد مارکسیست ممکن است از ادبیات برای دیدگاه های اقتصادی-سیاسی اش سو استفاده کند؛ یک فعال سیاسی هم ممکن است از “ادبیات معلولیت” سو استفاده کند اما این ها که دلیل بر این نیست، که کسی از معلولیت ننویسد، چون وجه سیاسی و مقاومتی دارد.
هامون: تشکل های غیردولتی، انجمن های ادبی و هنری و به طور کل جامعه ی مدنی برای پرورش ذایقه ی هنری شهروندان و فعالان هنری از ادبیات، سینما و هنر معلولیت چه اقداماتی می توانند داشته باشند و با چه رویکردی این مساله را می توان برای حوزه ی عمومی و حتا معلولین- چه بعد روانی و چه بعد جسمانی- روشن و روشن تر ساخت؟
هیچ کاری بهتر از این نیست که از این به بعد “توجه” شود به آن نقاطی از فیلم، داستان و شعر که سخنی از درد، زخم، نارسایی و امثال آن آمده است. اگر هم کسی در این زمینه به صورت برجسته ای چیزی منتشر می کند، کار مهمی است که سایت ها(تارنماهای خبری و تحلیلی)، محافل نقد و بنیاد های حمایت از هنر، آن را به معرض دید بیاورند. شما به گذشته نگاه کنید، چه گونه شد که ادبیات زنان مطرح شد و اکنون همه درباره ادبیات زنان سخن می گویند؟ یا ادبیات پسااستعماری چه گونه است که الان به یک رکن مهم در ادبیات و فلسفه تبدیل شده؟ یا ادبیات راجع به نژادپرستی و معضلات آن.
کسی پیشنهاد نمی کند که از فردا همه درباره معضلات نژادی یا جنسیتی بنویسند، اما افرادی هستند که به هر دلیل این موارد دغدغه آنهاست و منتقدان نیز به عنوان قشر پیشرو فکری اجتماع، این مسایل را برجسته می کنند و در این باره نظریه مطرح می کنند و به این شکل یک نوع هنر و ادبیات شکل می گیرد.
مضاف بر این ما نباید این تفکیک را به این صورت مطرح کنیم که از این پس قفسه هایی در کتاب فروشی ها درباره معلولیت اختصاص دهند، البته اگر چنین اتفاقاتی بیفتد، باید خیلی خوشحال شد. اما ما ممکن است در شعر نیما یوشیج، در شعر اخوان و در رمان های مختلف، مظاهری از معلولیت ببینیم و الان زمان آن رسیده که چراغ قوه، روی این موضوع بیندازیم و آن را در معرض دید بگذاریم. شما مثلن فیلم “جدایی نادر از سیمین” را ببینید. همه می دانند در آن فیلم یک معلول هست، اما چه کسی روی آن موضوع متمرکز شد و یا مسایلی را مطرح کرد؟ چرا کسی نمی بیند آویزگاه و بهانه ی مهمی که سبب شد نادر قوین با سیمین برای خروج از کشور مخالفت کند، معلولیت پدرش بود؟! این جا من فرصت گفتن بیش از این را ندارم، ولی تقریبن در اکثر آثار فیلمی و داستانی ایران تصاویری از معلولیت هست که نویسنده و کارگردان آنها، به ذهنش هم نمی رسیده دارد درباره معلولیت نظر می دهد. اما اینکه فرهادی در این فیلم چه نظری درباره ی معلولیت می دهد، کار منتقد است.
۳)
قانون جامع حمایت از حقوق معلولان و آییننامههای اجرایی مصوب
بسمه تعالی
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
قانون جامع حمایت از حقوق معلولان که در جلسه علنی روز چهارشنبه مورخ شانزدهم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه مجلس شورای اسلامی تصویب و بدون ارایه نظر از سوی شورای نگهبان در مهلت مقرر در اصل نود و چهارم قانون اساسی طی نامه شماره ۱۶۰۷۸ مورخ ۶/۳/۱۳۸۳مجلس شورای اسلامی واصل گردیده است، به پیوست جهت اجراء ابلاغ میگردد.
رئیس جمهور
سیدمحمد خاتمی
متن کامل قانون جامع حمایت از حقوق معلولان
ماده یک
دولت موظف است زمینههای لازم را برای تامین حقوق معلولان، فراهم و حمایتهای لازم را از آنها به عمل آورد.
تبصره: منظور از معلول در این قانون به افرادی اطلاق میگردد که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توام، اختلال مستمر و قابل توجهی در سلامت و کارائی عمومی وی ایجاد گردد، به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود.
ماده دو
کلیه وزارتخانهها، سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند در طراحی، تولید و احداث ساختمانها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهرهمندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم گردد.
تبصره ۱: وزارتخانهها، سازمانها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت دسترسی و بهرهمندی معلولان، ساختمانها و اماکن عمومی، ورزشی و تفریحی، معابر و وسایل خدماتی موجود را در چارچوب بودجههای مصوب سالانه خود مناسبسازی نمایند.
تبصره ۲: شهرداریها موظفند از صدور پروانه احداث و یا پایان کار برای آن تعداد از ساختمانها و اماکن عمومی و معابری که استانداردهای تخصصی مربوط به معلولان را رعایت نکرده باشند خودداری نمایند.
تبصره ۳: سازمان بهزستی کشور مجاز است بر امر مناسبسازی ساختمانها و اماکن دولتی و عمومی دستگاههای مذکور در ماده فوق نظارت و گزارشات اقدامات آنها را درخواست نماید.
تبصره ۴: آییننامه اجرایی ماده فوق ظرف ۳ ماه مشترکاً توسط وزارت مسکن و شهرسازی، سازمان بهزیستی کشور و سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.
ماده سه
سازمان بهزیستی کشور موظف است در چارچوب اعتبارات مصوب در قوانین بودجه سالانه اقدامات ذیل را به عمل آورد.
الف) تأمین خدمات توانبخشی، حمایتی، آموزشی و حرفهآموزی مورد نیاز معلولان با مشارکت خانوادههای معلولان و همکاری بخش غیردولتی (خصوصی، تعاونی، خیریه) و پرداخت یارانه (کمک هزینه) به مراکز غیردولتی و خانوادهها
ب) گسترش مراکز خاص نگهداری، آموزشی و توانبخشی معلولان واجد شرایط (معلولان نیازمند، معلولان بیسرپرست، معلولان مجهولالهویه، معلولان با ناهنجاریهای رفتاری) با همکاری بخش غیردولتی و پرداخت تسهیلات اعتباری و یارانه (کمک هزینه) به آنها
ج) تأمین و تحویل وسایل کمک توانبخشی مورد نیاز افراد معلول
د) گسترش کارگاههای آموزشی، حمایتی و تولیدی معلولان و ارائه خدمات توانبخشی حرفهای به معلولان جهت توانمندسازی آنان
تبصره: کارگاههای آموزشی، حمایتی و تولیدی معلولان موضوع ماده فوق از شمول قانون کار مصوب ۲۹/۸/۱۳۶۹مستثنی خواهد بود.
ماده چهار
معلولان میتوانند در استفاده از امکانات ورزشی، تفریحی، فرهنگی و وسایل حمل و نقل دولتی (مترو، هواپیما، قطار) از تسهیلات نیم بها بهرهمند گردند.
تبصره: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تربیت بدنی و شهرداریها موظفند کتابخانه، اماکن ورزشی، پارک و اماکن تفریحی خود را به نحوی احداث و تجهیز نمایند که امکان بهرهمندی معلولان فراهم گردد.
ماده پنج
افراد تحت سرپرستی معلولان با معرفی سازمان بهزیستی کشور تحت پوشش بیمه خدمات درمانی و معلولان، تحت پوشش بیمه خدمات درمانی و بیمه مکمل درمانی قرار میگیرند.
ماده شش
یکی از فرزندان اولیائی که خود ناتوان و معلول بوده (هر دو یا یکی از آنها معلول باشد) و یا حداقل دو نفر از فرزندان آنها ناتوان و معلول باشد. از انجام خدمت وظیفه عمومی معاف میگردد.
تبصره: همسرانی که زن ناتوان و معلول خود را سرپرستی مینمایند مادامی که سرپرستی همسر ناتوان و معلول را بر عهده داشته باشند از انجام خدمت وظیفه عمومی معاف میگردند.
ماده هفت
دولت مؤظف است جهت ایجاد فرصتهای شغلی برای افراد معلول تسهیلات ذیل را فراهم نماید:
الف) اختصاص حداقل سه درصد (۳%) از مجوزهای استخدامی (رسمی- پیمانی- کارگری) دستگاههای دولتی و عمومی اعم از وزارتخانهها، سازمانها، مؤسسات، شرکتها و نهادهای عمومی و انقلابی و دیگر دستگاههایی که از بودجه عمومی کشور استفاده مینمایند به افراد معلول واجد شرایط.
ب) تأمین حق بیمه سهم کارفرما توسط سازمان بهزیستی کشور و پرداخت آن به کارفرمایانی که افراد معلول را به کار میگیرند. ج) پرداخت تسهیلات اعتباری به واحدهای تولیدی، خدماتی، عمرانی و صنفی و کارگاههای تولیدی حمایتی در مقابل اشتغال افراد معلول به میزانی که در قوانین بودجه سالانه مشخص میگردد.د) پرداخت تسهیلات اعتباری خود اشتغالی (وجوه اداره شده) به افراد معلول به میزانی که در قوانین بودجه سالانه مشخص میگردد. ﻫ) پرداخت تسهیلات اعتباری (وجوه اداره شده) جهت احداث واحدهای تولیدی و خدماتی اشتغالزا به شرکتها و مؤسساتی که بیش از شصت درصد (۶۰%) سهام و سرمایه آنها متعلق به افراد معلول است. و) اختصاص حداقل شصت درصد (۶۰%) از پستهای سازمانی تلفنچی (اپراتور تلفن) دستگاهها، شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی به افراد نابینا و کمبینا و معلولان جسمی و حرکتی. ز) اختصاص حداقل شصت درصد (۶۰%) از پستهای سازمانی متصدی دفتری و ماشیننویسی دستگاهها، شرکتها و نهادهای عمومی به معلولین جسمی ـ حرکتی.
تبصره ۱: کلیه وزارتخانهها، سازمانها، مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی مجازند تا سقف مجوزهای استخدامی سالانه خود، افراد نابینا و ناشنوا و معلولین جسمی ـ حرکتی واجد شرایط را رأساً به صورت موردی و بدون برگزاری آزمون استخدامی به کار گیرند.
تبصره ۲: سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور مؤظف است سه درصد از مجوزهای استخدامی سالانه وزارتخانهها، سازمانها، مؤسسات دولتی، شرکتها و نهادهای عمومی و انقلابی را کسر و در اختیار سازمان بهزیستی کشور قرار دهد تا نسبت به برگزاری آزمون استخدامی اختصاصی برای معلولین واجد شرایط با همکاری سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور اقدام و معلولین واجد شرایط پذیرفته شده را حسب مورد به دستگاه مربوطه معرفی نماید.
تبصره ۳: سازمان بهزستی کشور مجاز است در قالب اعتبارات مصوب خود، صندوق فرصتهای شغلی معلولان و مددجویان بهزیستی را ایجاد و اساسنامه آن را به تصویب هیأت وزیران برساند.
تبصره ۴: سازمان آموزش فنی و حرفهای کشور مؤظف است آموزشهای لازم فنی و حرفهای را متناسب با بازار کار برای معلولان به صورت رایگان و تلفیقی تأمین نماید.
ماده هشت
معلولان نیازمند واجد شرایط در سنین مختلف میتوانند با معرفی سازمان بهزیستی کشور از آموزش رایگان در واحدهای آموزشی تابعه وزارتخانههای آموزش و پرورش، علوم تحقیقات و فنآوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دیگر دستگاههای دولتی و نیز دانشگاه آزاد اسلامی بهرهمند گردند.
تبصره: آییننامه اجرایی این ماده مشترکاً توسط سازمان بهزستی کشور و وزارتخانههای مذکور و دانشگاه آزاد اسلامی ظرف مدت دو ماه پس از ابلاغ این قانون تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.
ماده نه
وزارت مسکن و شهرسازی، بانک مسکن و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی موظفند حداقل ده درصد (۱۰%) از واحدهای مسکونی احداثی استیجاری و ارزان قیمت خود را به معلولان نیازمند فاقد مسکن اختصاص داده و با معرفی سازمان بهزیستی کشور در اختیار آنان قرار دهند.
تبصره ۱: سیستم بانکی کشور مکلف است تسهیلات اعتباری یارانهدار مورد نیاز احداث و خرید مسکن معلولان را تأمین و به معلولان یا تعاونیهای آنها و یا مؤسسات خیریهای که برای معلولان، مسکن احداث نمایند پرداخت کند.
تبصره ۲: سازمان ملی زمین و مسکن مؤظف است زمین مورد نیاز احداث واحدهای مسکونی افراد معلول فاقد مسکن را به نرخ کارشناسی تهیه و در اختیار افراد مذکور و یا تعاونیها و مؤسسات خیریهای که برای آنان مسکن احداث مینمایند قرار دهد.
تبصره ۳: معلولان از پرداخت هزینههای صدور پروانه ساختمانی، آمادهسازی زمین و عوارض نوسازی معاف میگردند.
تبصره ۴: سازمان بهزستی کشور مؤظف است در قالب اعتبارات مصوب خود در قوانین بودجه سالانه و کمکهای یارانهای اشخاص حقیقی و حقوقی نسبت به احداث واحدهای مسکونی برای معلولان و مددجویان اقدام و مالکیت یا بهرهبرداری آنها را مطابق آییننامهای که سازمان بهزیستی کشور با همکاری وزارت مسکن و شهرسازی و سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تهیه و به تصویب هیأت وزیران میرسد به معلولان و مددجویان واجد شرایط واگذار نماید.
ماده ده
میزان کمک هزینه (یارانه) پرداختی سازمان بهزیستی کشور به مراکز غیردولتی (روزانه و شبانهروزی) بابت نگهداری، خدمات توانبخشی و آموزشی و حرفهآموزی معلولان همه ساله با در نظر گرفتن نرخ تمام شده خدمات و تورم سالانه مشترکاً توسط سازمان بهزیستی کشور و سازمان مدیریت و برنامهریزی تهیه و قبل از خرداد ماه هر سال به تصویب هیأت وزیران کشور و وزارت بازرگانی خواهد رسید.
ماده یازده
مرکز آمار ایران مؤظف است در سرشماریهای عمومی جمعیت کشور به نحوی برنامهریزی نماید که جمعیت افراد معلول به تفکیک نوع معلولیت آنها مشخص گردد.
ماده دوازده
سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مؤظف است حداقل دو ساعت از برنامههای خود را در هفته در زمان مناسب به برنامههای سازمان بهزیستی کشور و آشنایی مردم با توانمندیهای معلولین اختصاص دهد.
ماده سیزده
سازمان بهزیستی کشور موظف است با ایجاد ساز و کار مناسب، نسبت به قیمومیت افراد معلول اقدام نماید، دادگاهها موظفند در نصب یا عزل قیم افراد معلول صرفاً از طریق سازمان مذکور عمل و مبادرت به صدور حکم نمایند.
تبصره ۱: سازمان بهزیستی کشور مؤظف است جهت دفاع از حقوق افراد معلول، در محاکم قضائی وکیل تعیین نموده و به دادگاه مربوطه معرفی کند.
تبصره ۲: سازمان بهزیستی کشور مجاز است در موارد ضروری جهت جلوگیری از تضییع حقوق معلولان بیسرپرست به نمایندگی از آنها در دادگاهها طرح دعوا و دادخواهی نماید.
تبصره ۳: آییننامه اجرایی این ماده ظرف مدت سه ماه مشترکاً توسط سازمان بهزیستی کشور و وزارت دادگستری تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.
ماده چهارده
مؤدیان مالیاتی میتوانند از طریق سازمان بهزیستی کشور و با نظارت آن جهت احداث مراکز توانبخشی، درمانی و حرفهآموزی و مسکن مورد نیاز افراد معلول اقدام نمایند. گواهی هزینه مؤدیان مالیاتی در موارد فوق که به تایید سازمان بهزیستی کشور رسیده باشد به عنوان هزینه قابل قبول مالیاتی آنان تلقی میگردد.
تبصره: آییننامه اجرایی این ماده مشترکاً توسط سازمان بهزیستی کشور و وزارت امور اقتصادی و دارائی ظرف مدت ۳ ماه پس از ابلاغ قانونی تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.
ماده پانزده
رؤسای سازمانهای بهزیستی استانها مجازند در جلسات شورای برنامهریزی و توسعه استان و گروههای کاری آن به عنوان عضو شرکت نمایند.
تبصره: به منظور کمک به اشتغال معلولان و مددجویان، رئیس سازمان بهزیستی کشور مجاز است در جلسات شورای عالی اشتغال شرکت نماید.
ماده شانزده
اعتبار مورد نیاز اجرای این قانون از محل منابع زیر تأمین میگردد:
۱- از محل اعتباراتی که دستگاهها و نهادها حسب وظایف قانونی در قوانین بودجه سالانه منظور می نمایند.
۲- از محل اعتبارات هزینهای و تملک سرمایهای سازمان بهزیستی کشور که تاکنون از محل اعتبارات مذکور خدمات لازم را به معلولان ارائه می داده است.
۳- از محل وجوه واصله از اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها در کشور.
۴- از محل صرفهجویی در هزینههای دستگاهها، شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی که میزان سالانه آن برای هر یک از دستگاهها و شرکت ها و نهادها را هیات وزیران مشخص مینماید.
تبصره ۱: آییننامه اجرایی این ماده توسط سازمان بهزستی کشور و سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.
تبصره ۲: آن تعداد و یا بخشی از مواد این قانون که نیاز به اعتبار جدید داشته باشد مادامی که اعتبار لازم از محل منابع مذکور در این ماده تأمین نگردد اجرا نخواهد شد.
قانون فوق مشتمل بر شانزده ماده و بیست و چهار تبصره در جلسه علنی روز چهارشنبه مورخ شانزدهم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه مجلس شورای اسلامی تصویب و نظر شورای نگهبان در مهلت مقرر موضوع اصل نود و چهارم (۹۴) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران واصل نگردید.
رئیس مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران
۴)
نقدی بر ماده یکم قانون جامع حمایت از معلولین؛ مصوبه ی مجلس شورای اسلامی ایران
مهدی ناصری
مقدمه: به پیشنهاد دوستم غلامرضا شبانکاره قرار است من با توجه به تجربیات فردی و کند و کاوی که پیرامون مشکلات معلولین در جامعه داشته ام؛ یادداشتی کوتاه در مورد هر یک از ماده های شانزده گانه ی “قانون جامع حمایت از معلولین” بنویسم. در ابتدا نقد من به عنوان این قانون است که در اردیبهشت ۱۳۸۶ توسط مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است. بهتر است نام کلی این دستورالعمل “قانون جامع احقاق حقوق شهروندی معلولین” نام گذاری می شد. چرا که این نامگذاری توسط نماینده گان مجلس در ابتدا این تصور را به ذهن متبادر می کند که قرار است فارغ از وظیفه ی فردی یا عمومی از کسی که دچار معلولیت شده حمایتی خاص صورت پذیرد. حال آنکه آنچه از روح کلی قانون برمی آید موضوع احقاق حقوق مسلم افراد آسیب دیده ی جامعه بدور از هر نوع تبعیض در قالب دستورالعملی مشخص و مدون بوده است.
ماده۱. دولت موظف است زمینه های لازم را برایتأمین حقوق معلولان، فراهم و حمایت های لازم را از آنها به عمل آورد.
تبصره: معلول در این قانون به افرادی اطلاق می گردد که به تشخیصکمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توأم ، اختلال مستمردر سلامت و کارایی عمومی وی ایجاد گردد. به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود.
متاسفانه یا خوشبختانه در مملکت ما علاوه بر سازمان بهزیستی کشور؛ نهادها و سازمان های متعددی نقش پرداختن به حقوق معلولین را دارند. “بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی”، “کمیته ی امداد امام خمینی” و دو سه مورد دیگر کاملن به شکل موازی مشغول کاستن از رنج افراد آسیب پذیر جامعه هستند. از جانباز و معلول گرفته تا زنان بی سرپرست و بیوه… بسیاری از این نهادها و سازمان ها مستقل و بدور از زیر مجموعه های دولت هستند. این پراکنده گی ها باعث می شود فرد آسیب پذیر برای رسیدن به اهداف خود سردرگم شود و نهایتا دستش خالی بماند. به طور مثال جانبازی که تحت حمایت بنیاد مستضعفان و جانبازان است چگونه می تواند از خدمات بهزیستی ها استفاده کند. فرض کنید او نیاز به فیزیوتراپی دارد و در شهرش تنها بهزیستی کلینیک فیزوتراپی مناسب و مجهز را داشته باشد. متاسفانه در این ماده تشخیص معلول بودن افراد تنها بر عهده ی کمسیون پزشکی بهزیستی گذارده شده است. حال آنکه بسیارند افرادی که معلولیت آنها توسط کمسیون پزشکی نیروهای مسلح و یا ارگانهای دیگر محرض شده است. آیا آنها نباید فارغ از گرفتن حق پرستاری و مستمری از طرف سازمانی که برایشان کمسیون پزشکی تشکیل داده اند؛ از خدمات آموزشی، فرهنگی، درمانی و رفاهی بهزیستی بهرمند شوند؟ چگونه این افراد باید از این خدمات که بشکل مفصل در ماده های دیگر قانون جامع حمایت از معلولین آورده شده است بهرمند شوند؟
این طور که من متوجه شده ام در کشوهای متمدن پرداختن به حقوق شهروندی افراد آسیب پذیر جامعه در هر شکل و عنوانی که هستند تنها بر عهده ی یک نهاد یا وزارت خانه است. این موضوع موجب بوجود آمدن آماری یکدست از افراد آسیب پذیر جامعه شده و وظیفه ی پرداختن به مشکلات آنها را جامع تر و آسان تر کرده است. چرا که باز هم تاکید می کنم به طور مثال فردی که در جنگ پاهایش را از دست داده با فردی که بر اثر تصادف قطع پا شده است هر دو برای حضور در محیط شهری به یک نوع پیاده روی مناسب سازی شده احتیاج دارند. یا هر دوی آنها به یک نوع سالن ورزشی مناسب سازی شده احتیاج دارند. از این دست ده ها مثال دیگر می شود آورد.
به باور من همه ی سازمان های فوق الذکر می بایست تحت عنوان یک سازمان یا وزراتخانه ی واحد درآیند تا پرداختن به حق و حقوق افراد آسیب پذیر جامعه منظم تر و جامع تر شود. “وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی” که بهزیستی کشور زیر مجموعه ی آن است از نامش آشفتگی و بی نظمی هویدا است. رفاه اجتماعی یا عمومی بهتر از وزارت تعاون و کار جدا شود و خود وزارت خانه ی مستقل باشد تا شایسته تر به وظایف محوله به خود برسد.
در نهایت احقاق حقوق شهروندی افراد جامعه توسط سازمان یا وزارتخانه ای خاص وظیفه ی آن نهاد یا وزارتخانه است. چرا که ما در کشوری با نظام سیاسی جمهوری اسلامی زندگی می کنیم که عدالت محوری و از بین بردن تبعیض های اجتماعی از ارکان اصلی علت وجودی آن است.
۵)
نقدی بر ماده دوم قانون جامع حقوق معولین کشور؛ مصوبه ی مجلس شورای اسلامی
مهدی ناصری
ماده ۲. کلیه وزارتخانه ها، سازمانها وموسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند در طراحی، تولید و احداث ساختمانها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهره مندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم گردد.
تبصره۱. وزارتخانه ها، سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت دسترسی و بهره مندی معلولان، ساختمانها و اماکن عمومی، ورزشی، تفریحی، معابر و وسایل خدماتی موجود را در چهارچوب بودجه های مصوب سالانه خود مناسب سازی نمایند.
تبصره ۲. شهرداریها موظفند از صدور پروانه احداث و پایان کار برای آن تعداد از ساختمانها و امکان عمومی و معابری که استانداردهای تخصصی مربوط به معلولان را رعایت نکرده باشند خودداری نمایند.
تبصره ۳ . سازمان بهزیستی کشور مجاز است بر امر مناسب سازی ساختمانها و اماکن دولتی و عمومی دستگاه های مذکور در ماده فوق نظارت و گزارشات اقدامات آنها را درخواست نماید.
بعد از امرار معاش مهمترین دغدغه ی معلولین در هر جامعه ای همین مسئله ی رفت و آمد و حضور در مراکز درمانی، اداری، فضاهای سبز و مراکز خرید شهری می باشد. مانند هر فرد اجتماعی معلولین نیز نیازها و زندگی اجتماعی خود را دارند اما من بعنوان یک معلول شهروند برازجان به چند درصد از این امکانات که قانون برایم در نظر گرفته دسترسی دارم؟ شاید پنج درصذ هم نشود. بگذارید خیلی شفاف بگویم بجز بیمارستان ۱۷ شهریور، فرمانداری آن هم فقط طبقه ی اول، تعدادی بانک، اداره ی پست، سالن آمفی تاتر فرهنگ، و ساختمان پزشکان دی در شهر ما هیچ اداره ای، پیاده روای و پارکی و همچنین مراکز خریدی مسیری برای ورود و خروج معلولین تعبیه نکرده اند. طبق این قانون که در اریبهشت ۱۳۸۶ در مجلس تصویب شده است اجرای تمام مواردی که عنوان شده بر عهدی شهرداری است ولی خنده دارتر از این نمی شود که در شهر ما هیچ معلول ویلچر سواری جهت پیگیری کارهایی که در شهرداری دارد نمی تواند وارد آن اداره شود. بسیاری در خیابان یک طرفه ی چمران (بیمارستان) مرا دیده اند که خلاف جهت عبور و مرور ماشین ها رفت و آمد می کنم و تعدادی هم با غضب رو به من می گویند خلاف مسیر (رامسید) نرو… حرف آنها چه از سر لطف و چه غضب کاملن درست و قانونی است اما متوجه نیستند شهرداری به قانون کمترین بهایی نداده و مسیر پیاده رو را برای ما معلولین مناسب سازی نکرده است. این بسیار معمول است که افراد معلول و جانباز به دکتر و داروخانه مراجعه داشته باشد. متاسفانه بیش از نود درصد مطب ها و داروخانه های شهرما مسیر ورود برای معلولین ندارند. بدترین خاطره ی من بعد از معلولیت مربوط به مشکل ورود به داروخانه می شود. سال ۸۶ یا هشتاد و هفت روزی بشدت بیمار بودم و یکی از قرص های مصرفی ام را تمام کرده بودم. دفترچه ام را برداشتم و به خیابان آمدم ولی به هیچ پزشکی نتوانستم مراجعه کنم. به ذهنم هم نرسیده بود به دکتر عمومی بیمارستان مراجعه کنم. ناگزیر رفتم جلو یکی از داروخانه ی شهر و به یکی از افرادی که داشت وارد داروخانه می شد گفتم لطف کنید فلان قرص را هم برای من بگیرید. به پیش خوان که مراجعه کرد فروشنده دارو گفت بدون دفترچه دارو نمی دهیم. من بیرون در خیابان می دیدم و با اشاره به فروشنده نشان دادم که شرایطم را که می بینید لطف کنید داروی مرا بدهید ولی با بدخلقی جوابم کرد. من عصبانی شدم و زیر لب بد و بیراهی گفتم و سر ویلچرم را چرخاندم که بروم ناگهان آن مرد که احتمالن لب خوانی کرده بود جلو من ظاهر شد و تا خبردار شوم یقه مرا گرفت و مرا نقش زمین کرد. موبایل و دفترچه ام هر کدام یک ور افتاد و مثل مور و ملخ آدم دور و برم جمع شد و بی تفاوت نسبت به شرایطم می خواستند بدانند ماجرا چی به چی است. هر چه داد می زدم کسی به پلیس ۱۱۰ خبر بدهد گوش هیچ کس بدهکار نبود. نهایتا برادر و پسر عمویم سر رسیدند و مرا در ویلچرم گذاشتند و تا خانه همراهی کردند. فردایش می خواستم از فروشنده دارو شکایت کنم که به من گفتند این خودش مشکلات خانوادگی دارد و اعصابش خراب است. من متعجب ماندم کسی که مشکل اعصاب دارد چرا اجازه داده اند جایی به این شلوغی کار کند. در هر صورت من از شکایتم منصرف شدم ولی این بدترین خاطره ی من بعنوان یک ویلچر سوار از حضورم در شهر است.
من مخصوصن این یادداشت را مقداری شخصی کردم و از خاطره ام گفتم تا خیلی ملموس تر عواقب سرسری گرفتن و بی توجهی مسئولین به اجرای قانون را بهتر به گوششان برسانم. این قانون در اردی بهشت ۱۳۸۶ در مجلس شورای اسلامی مملکت مان به تصویب رسیده است و شما شهروندان عزیز خودتان با یک نگاه معمولی به شهر متوجه خواهید شد تاکنون مسئولین شهری ما چه بهایی به اجرای این قانون داده اند.
۶)
مبلمان معلولین
درنگی بر آسیب شناسی مبلمان شهری بوشهر- ویژه معلولین
عباس جاودانی*
شهر برای تمام افراد طراحی و ساخته می شود و همه افراد حق دارند از امکانات آن استفاده نمایند. با این وجود گروهی از افراد جامعه مانند معلولان( نابینایان، ناشنوایان، ناتوانان جسمی- حرکتی و ذهنی و…) به خاطر شرایط و موقعیتی که دارند از دستیابی به حقوق کاملشان محروم مانده اند. هر چند که نص صریح سازمان ملل است که معلولان حق دارند از امکاناتی بر خوردار باشند که بتوانند به طور مستقل در جامعه حضور پیدا کنند و زندگی کنند. در ماده ۲ قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در کشورمان نیز آمده: «کلیه وزارتخانه ها، موسسات و سازمان ها و شرکت های دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظف اند در طراحی، تولید و احداث ساختمان ها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهره مندی آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم شود.»
موارد بالا به بخشی از مبلمان شهر ویژه معلولان اشاره دارد. اما بانگاهی به آنچه قانون گفته و شرایط موجود، می بینیم که بیشترموارد یاد شده در شهرهای کشورمان اجرایی نشده است.
پروفسور “سایمون بل” پژوهشگر حوزه شهری و استاد دانشگاه ادینبورگ انگلستان در بازدیدی که از تهران داشته می نویسد: من ساکن شهر ادینبورگ هستم، در این شهر دسترسی به فضاهای باز برای تمام افراد از جمله سالمندان و معلولان کاملن امکانپذیر است و جزیئات به دقت بررسی شده است. موتور سوارها و رانندگان اتومبیل ها به هیچوجه وارد پیاده رو نمی شوند و تمامی پیاده روها دارای یک رمپ مخصوص جهت عبور معلولان است. ولی من در کمال تعجب دیدم که در شهر تهران در ابتدای بسیاری از پیاده روها موانعی کار گذاشته شده تا موتورسوار ها و ماشین ها امکان ورود نداشته باشند. هر چقدر فکر کردم که معلولان چطور از این موانع عبور می کنند به نتیجه ای نرسیدم. همچنین در پیاده روها سنگ فرش هایی تعبیه شده است برای هدایت نابینایان ولی به هیچوجه اصول اجرای بین المللی در آن بکار نرفته است.این مورد مشت نمونه خروار توجه به مبلمان شهری ویژه معلولان در کشور است. شهر بوشهر بخاطر موقیعیت بندری و مرکزیت سیاسی، علیرغم امکانات مالی خوبی که دارد نتوانسته در حق این قشر از جامعه کارهای لازم را انجام دهد. که این امر باعث انزوای معلولان شده و پیامد این انزوا در درازمدت هزینه های گزاف اجتماعی- اقتصادی را برای جامعه در پی خواهد داشت. از جمله نیازهای یک معلول مانند دیگر افراد عادی حضور در جامعه می باشد اما سیستم ناکارآمد حمل و نقل عمومی عملن این امکان را از آنان گرفته است. نوع اتوبوس ها و تاکسی ها ی شهری موجود در شهر بوشهر فاقد رمپ های متحرک برای سوار یا پیاده شدن افراد معلول با صندلی چرخدار (ویلچر) هستند. در داخل اتوبوس ها و تاکسی ها نیز جایی مناسب برای قرار گرفتن ویلچر در نظر گرفته نشده است. خیابان های شهر برای تردد نابینایان و ناشنوایان مناسب سازی نشده و فضای مخصوصی در پیاده روها برای عبور آنان پیش بینی نگردیده است. معمولن برروی پایه چراغ های راهنمایی رانندگی وسیله ای برای افراد نابینا نصب می شود که می توانند بفهمند که چراغ سبز یا قرمز است، اما در بوشهر چنین چیزی به چشم نمی خورد. به علت قیمت بالا و عدم حمایت مالی مناسب از این قشر ویلچرهای موجود در شهر بوشهر فاقد موتور بوده و دستی می باشند که این امر استفاده از آن را برای مسافت های دور غیر ممکن نموده است. مناسب سازی در داخل ساختمان ها و اماکن عمومی نیز بدرستی انجام نگرفته است. مثلن مطب بیشتر پزشکان متخصص در طبقات دوم وسوم ساختمان های خیابان امام(سنگی) واقع شده اند که فاقد آسانسور مخصوص معلولان می باشند. به سرویس های بهداشتی ویژه معلولان که بسیار ضروری است در اغلب مراکز خصوصی و دولتی شهر مانند پارک شغاب، دانشگاه آزاد بوشهر و اداره کل آموزش و پرورش استان توجهی نشده است. در بخش های تجاری شهر مانند پاساژ لیان، آزادگان و ملت وجود مانع، اختلاف ارتفاع سطوح و نبود صندلی های چرخدار و سبدهای خاص معلولان امکان تردد در تمام غرفه ها را غیر ممکن ساخته است. باجه های خودپرداز بانک ها با ارتفاع زیاد از سطح زمین برای استفاده معلولان مناسب نیست. رمپ خودپرداز بانک تجارت خیابان سنگی علاوه بر اینکه بخشی از پیاده رو را اشغال نموده به علت شیب تند مناسب برای استفاده آن ها نمی باشد. هر چند خدمات اندکی از سوی برخی ادارات برای معلولان انجام گرفته که ناکافی است. ایجاد کیوسک تلفن همگانی ویژه معلولان در کنار کیوسک های عادی در چند نقطه شهر از جمله در جنب مخابرات مرکزی شهر نمونه ای از این خدمات می باشد. اگر از بحث مشکلات تردد و سفر معلولان صرف نظر کنیم در شهر بوشهر مکان های خاصی که آ نان بتوانند اوقات فراغت خود را در آن سپری کنند اندک می باشند. مثلن کدام پارک شهر برای معلولان جسمی- حرکتی مناسب سازی شده؟ در فضای ساحلی شهر سهم آن ها چه مقدار است؟ در کدام پارکینگ شهر جای مخصوصی برای پارک وسایط نقلیه آن ها وجود دارد؟ شهرداری که متولی مستقیم ارایه خدمات شهری به شهروندان می باشد نتوانسته عدالت خدماتی خود را نسبت به معلولان بوشهر ادا نماید. شایسته است مسئولان استان وبخصوص اداره بهزیستی به عنوان یک نهاد مسئول گام های ارزنده تری را در راستای احقاق حق معلولان بردارند. البته برخی از نهاد های دولتی مانند کتابخانه مصلحیان با راه اندازی بخش ویژه نابینایان توانسته اند سهمی در پر کردن اوقات فراغت این قشر از جامعه داشته باشند. باید پذیرفت که معلولان بخشی از پازل توسعه هر جامعه بشمار می روند که بی توجهی به آن یعنی محروم شدن جامعه از یکی از اهرم های های توسعه است. آنها سرشار از پتانسیل های نهفته اند که با برنامه ریزی مناسب می توان توان های بالقوه آنان را به بالفعل تبدیل نمود. درخشش معلولان هم استانی در میادین ورزشی نمونه ای از این توانمندی هاست. مبلمان شهری خاص معلولان در بیرون کشیدن آنان از کنج خانه ها نقش ممتازی داشته ومی توان گفت که در موفقیت آنان سهیم می باشند. نظر به اهمیت مبلمان شهری در پیشرفت جامعه معلولان لازم است در مبلمان شهری بوشهر بازنگری شود تا معلولان این شهر حضوری پررنگ تر در جامعه داشته باشند.
*کارشناس ارشد برنامه ریزی و جغرافیای شهری
۷)
سهم گروه های اقلیت مدنی از مبلمان شهری کجاست؟!
نگاهی انتقادی / تحلیلی بر وضعیت مبلمان شهری بوشهر
رضا شبانکاره
مبلمان شهری یعنی چه؟!
مبلمان شهری، جزیی از برنامه ریزی شهری تعریف می شود و دربردارنده ی طراحی عناصر شهری، مناسب سازی، استاندارد سازی، برخورداری المان های بومی و شهری در طراحی است. اعمال و لحاظ کردن همه ی این موارد نیازمند برنامه ریزی جامع شهری است که بسیاری از نهادهای دولتی و حتا غیردولتی را موظف می کند که نسبت به طراحی، مناسب سازی و اعمال آنها در سطح شهر اقدام نمایند. در راس این هرم، شهرداری هر شهر قرار دارد. آن طور که به نظر می رسد در طراحی شهری و شهرسازی با مشکلات عدیده یی رو به رو هستیم، اما در مبلمان شهری نیز با مشکلات و نواقصات زیادی رو به رو می شویم. هر چند در این زمینه، در بخش های خدمات شهری و اجرایی مجموعه شهرداری باید سیاست گذاری های آن را برنامه ریزی و اعمال نمایند، اما در شهر بوشهر به دلیل آماده نبودن زیر ساخت ها و عدم هماهنگی های بین سازمان ها و ادرات، و عدم سیاست گذاری مناسب و استاندارد شهرداری این ناهمگونی و عدم انسجام بیشتر به چشم می خورد. در این گزارش تلاش شده تا با تحقیقات میدانی و گفت و گو با صاحب نظران این حوزه، به بخشی از مشکلات و موانع مبلمان شهری بوشهر اشاره شود.
به دلیل همین ناهماهنگی و عدم اعمال سیاست گذاری های مصوب شده و آشفتگی در مدیریت و نظارت پروژه های شهری در شهرداری و نهادی های مرتبط، آسیب های بی شماری متوجه مبلمان شهری بوشهر به طور خاص شده است.
به عنوان مثال در ماده دوم قانون جامع حمایت از معلولین، مصوب اردی بهشت ۱۳۸۶ مجلس شورای اسلامی آمده است: «کلیه وزارتخانهها، سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند در طراحی، تولید و احداث ساختمان ها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهرهمندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم گردد.
تبصره ۱: وزارتخانهها، سازمانها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت دسترسی و بهره مندی معلولان، ساختمانها و اماکن عمومی، ورزشی و تفریحی، معابر و وسایل خدماتی موجود را در چارچوب بودجه های مصوب سالانه خود مناسب سازی نمایند.
تبصره ۲: شهرداریها موظفند از صدور پروانه احداث و یا پایان کار برای آن تعداد از ساختمانها و اماکن عمومی و معابری که استانداردهای تخصصی مربوط به معلولان را رعایت نکرده باشند خودداری نمایند. تبصره ۳: سازمان بهزستی کشور مجاز است بر امر مناسبسازی ساختمانها و اماکن دولتی و عمومی دستگاههای مذکور در ماده فوق نظارت و گزارشات اقدامات آنها را درخواست نماید.»
متاسفانه آن چه که ما در سطح شهر بوشهر می بینیم، هیچکدام از موارد یاد شده در کلیت مبلمان شهری بوشهر اعمال نمی شود، و این بخشی از جامعه را برای حضور اجتماعی مستمر و مستقل و مناسب در سطح اجتماع دور نگه می دارد. متاسفانه عدالت اجتماعی در مبلمان شهری به هیچ روی دیده نشده است.
در بلوار طالقانی معابر عمومی و پیاده روها برای افراد معلول و ویلچرسوار نه تنها مناسب سازی و استاندارد سازی نشده بود، که حتا برای کودکان و افراد سالمند نیز نامناسب است. عدم سطح شیب دار، برخورداری از سطوح ناهمگن کوتاه و بلندی، سد و معبر عوامل فیزیکی و اجسام سخت در معابر و … از موارد و موانع جدی برای حضور افراد ویژه و خاص می باشد. همان طور که در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان نیز به مساله مناسب سازی اشاره شده، متاسفانه مکان های عمومی مثل معابر، بانک ها، فضاهای سبز، نوار ساحلی بوشهر و ادارات فاقد این مناسب سازی است.
فروزانی در رابطه با وضعیت مبلمان شهری بوشهر، ویژه گروه های اقلیت مدنی معتقد است:«چون در وضعیت امتناع برنامه ریزی برای مبلمان شهری هستیم در عمل نمی توان هدف گذاری خاصی نیز در این وضعیت برای گروههای هدف توقع داشت. البته اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم شهرداری بوشهر در بخش های مختلف مثل بهبود وضعیت پیاده روها، نوع کف سازی، کنترل ساختمان های عمومی برای داشتن شرایط مناسب تر برای گروههای آسیب پذیر، قدم های خوبی در ۱۰ سال اخیر برداشته اما بدون شک با استانداردهای جهانی فاصله بسیاری داریم.»
عباس جاودانی، کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری نیز بر این باور است:«مبلمان سالمندان و معلولین در بوشهر وضعیت نامناسب و نامشخصی دارد.آنچه مشخص است متولیان شهر همه را به یک چشم می بینند وفکرمی کنند مثلا پارکی که ساخته شده از نیمکت آن همه می توانند استفاده کنند. در صورتی که اینطور نیست و نیمکت کودک، سالمند، معلول و جوان متفاوت از هم می باشد.» وی متذکر می شود«لازم است مطالعه ای جدی در رابطه موضوع مبلمان شهری برای گروه های مختلف جامعه به ویژه معلولین، کودکان و سالمندان جامعه توسط کارشناسان و نهادهای شهری انجام گیرد.»
ضروری به نظر می رسد که بسترسازی مناسب مبلمان شهری ویژه گروه های اقلیتی می توانند در بهره گیری از نیروهای اجتماعی که کمتر در سطح جامعه فعالیت فیزیکی دارد، یاری بسیاری نماید و جامعه را بانشاط و پویایی بیشتری مواجه کند. بی شک رعایت ماده ی دوم قانون جامع حمایت از حقوق معلولان می تواند موجبات حضور اجتماعی، استقلال یافتگی و رفع مشکلات حقوقی و اداری آنها شود. در این میان نقش رسانه ها، تشکل های مدنی و غیردولتی، سازمان بهزیستی، شهرداری، شورای شهر و تشکل های صنفی سالمندان، بازنشستگان و معلولین در اجرایی کردن بهبود وضعیت مبلمان شهری برجسته به نظر می رسد.
در زمینه ی مبلمان شهری، پارادایم ها و نمونه های دیگر نیز مهم و برجسته هست. زیباسازی، تبلیغات شهری، نبود عوامل مخلل در رفت و آمد و یا سد و معبر عابرین، و … نیز در مقوله ی مبلمان شهری می گنجد. مثلن نمادهای راهنمایی و رانندگی که برای راهنمایی عابرین پیاده و یا رانندگان بکار برده می شود، گاهن در جانمایی ها و مکان یابی دچار مشکل هستند. گاه همین علایم رانندگی و یا تابلوهای تبلیغاتی خود بدل به مشکل می شوند. نمونه های بسیاری از تابلوهای علایم رانندگی و تبلیغاتی در شهر دیده می شود که برای عابرین پیاده سد و معبر ایجاد کرده اند. (بنگرید به تابلوی تبلیغاتی خیابان روبه روی مجتمع پزشکی پارس) یا در بلوار طالقانی و خیابان های دیگر، کف پوشی معابر طوری طراحی و چیدمان شده است، که موزاییک های اطراف درختان از هم پاشیده شده، که علاوه بر نازیبایی منظره، به لحاظ ایمنی نیز برای عابرین مشکل ساز است.
۸)
معلولیت و ضرورت تغییر نگاه
حسین پورمودت
این گونه عادت کرده ایم که وقتی شخصی را با ویژگی های خاص جسمی و ذهنیمی بینیم، سریعن موتور مقایسه گر ذهن خود را روشن کنیم و به مقایسه این فردبا افراد دیگر و حتا خودمان بپردازیم. در اکثر اوقات نتیجه تفکرمان نیزیکسان است: این شخص دارای فلان معلولیت است پس نمی تواند به خوبی زندگیکند، از کیفیت خوبی در انجام کارها برخوردار نیست و سربار دیگران است!
حال چه باید کرد که فرد مورد نظر کیفیت زندگی خود را بازیابد؟هر کس می تواند راه کارهای متفاوتی پیشنهاد کند از تصویب قوانین حمایتیگرفته تا آموزش حرفه و فنون متناسب با فیزیک معلولین.
هرکاری که به فکر و ذهن ما می رسد می تواند نتیجه خوبی باشد اما همه بخشنامهها و قوانین روی کاغذ مانده اند و حتا آموزش های تئوری و عملی معلولین زمانی به بارمینشیند که این قوانین و ایده ها مجری خوبی داشته باشد. حالا مجری خوب از کجا بیاوریم؟!
به عنوان یک معلم عقیده دارم پاسخ پرسش در آموزش نهفته است؛اگر به جملات ابتدایی این نوشته دقت کنیم متوجه می شویم که طرز فکر ماستکه مسبب این اتفاقات می شود. اگر طرز تفکر ما باعث می شود که معلول را بامعلولیتش ببینیم باید نوع تفکرمان را تغییر بدهیم و جنبه مثبت قضیه راپیدا کنیم.
باید یاد بگیریم نقاط قوت هر شخص را هم ببینیم و با توجه به آن توانمندی ها برنامهریزی کنیم و بخشنامه صادر کنیم…
متاسفانه دید جامعه ما نسبت به معلولین در اکثر اوقات کاستی های فراوانی را می بیند.اگر جامعه آموزش ببیند که توانایی های معلول را هم ببیند حتمن در آیندهشاهد این خواهیم بود که معلولین بتوانند از کیفیت زندگی بهتری برخوردارشوند و در زندگی اجتماعی مشارکت بیشتری داشته باشند.
یک تجربه:
سال قبل در کلاس سوم راهنمایی دانش آموزی داشتم که مادرزادی معلول بود ونمی توانست راه بروداما در مدرسه عادی درس می خواند و همراه با بقیه دانش آموزان به مدرسه میآمد و در مسایل درسی هم جزو متوسط ها بودبا وجودی که معلول بود، اما دوستان زیادی داشت و همکلاسی هایشارتباط خوبی با او برقرار می کردند. یک نکته جالب که از او در ذهنم مانده این است که بعضی زنگ هایتفریح با ویلچر می آمد به حیاط مدرسه و روی نیمکت می نشست و دوستانش کهسالم بودند با ویلچر او بازی می کردند.قطعن دوستان او در آینده، درک بهتری نسبت به دیگران درباره معلولیت خواهندداشت که اگر این دانش آموز مثل بقیه در مدارس استثنایی درس می خواند، دوستان او فرصت «تغییر نگاه» را از دست می دادند.
۹)
گفت و گوی”هامون” با “عزت دریاپور”
پزشک عمومی و یکی از بیانگذاران انجمن ضایعات نخاعی استان بوشهر
اکنون، وقت هوشیاری معلولین
اشاره: عزت دریاپور، متولد پاییز ۱۳۵۹ خورشیدی در شهر بوشهر است. وی که در سال ۱۳۸۶ در رشته ی پزشکی (پزشک عمومی) فارغ التحصیل شده، در درمانگاه ها و بیمارستاهای بوشهر مشغول به طبابت است. وی از ناحیه ی پای چپ به دلیل پولیومیست (فلج اطفال) در دوران کودکی دچار معلولیت جسمی و حرکتی می شود. دریاپور از سال ۱۳۷۹ در انجمن های جسمی – حرکتی بوشهر فعالیت های مختلفی داشته و سه سال بعد با همکاری تعدادی از دوستان «انجمن معلولین ضایعات نخاعی استان بوشهر» را به ثبت می رساند که هم اکنون نیز در بوشهر فعال است و به ارایه ی مشاوره ی درمانی به مراجعه کنندگان سراسر استان بوشهر می پردازد.
هامون: وقتی دچار معلولیت شدی چه خلاء هایی وجود داشت، از همان اوایل امر چه کمبودهایی و چه کارهایی خلاء اشان را حس کردی و فکر می کنی باید انجام می شد تا راحت تر موضوع معلولیت جا می افتاد؟
دریاپور: انسان در دوران کودکی متوجه تفاوت های جسمی خود با دیگران می شود. اما تنها تفاوت بچه ی سالم (به لحاظ جسمی) با بچه ی معلول عدم توانایی در بازی های گروهی آنان است. من هم مثل همه ی بچه های معلول دیگر این تجربه را پشت سر گذرانده ام، ولی این معلولیت باعث معدودیت و عقب افتادن من از درس و از دست دادن انگیزه ی ادامه تحصیل من نشد.
هامون: در سطح شهر چه کمبودهایی برای برآورده کردن نیازهای یک فرد ِ دچار ِ معلولیت که دسترسی نابرابر با یک شهروند دیگر دارد، قابل بحث است؟
دریاپور: زندگی یک معلول در جامعه ما، به خصوص در استان ما- بوشهر- سختی های خاص خود را دارد، که برای هر کس قابل درک نیست. عدم مناسب سازی شهر بوشهر (خیابان ها، پارک ها، پاساژها و معابر عمومی و مکان های تفریحی) نخستین و بزرگ ترین مشکل هر معلولی می باشد. این مکان ها اغلب برای افراد دارای معلولیت قابل استفاده نیست و علی رغم پی گیری های فراوان تغییرات محسوسی حاصل نشده است. بارها شاهد زمین خوردن و پرت شدن این افراد از روی پله ها و شیب های غیراستاندارد بوده ایم.
هامون: برای دعوت کردن معلولین بیماران ضایع نخاعی جهت حضور اجتماعی به خود آنها،خانواده ها و تشکل های غیردولتی چه پیشنهاداتی دارید؟ برای تغییر نگرش و حمایت های اجتماعی معلولین چه اقداماتی باید انجام داد؟
دریاپور: اشتغال معلولین نکته یی مهم است که در سطح جامعه به دقت به آن توجهی نمی شود. معلولینی که از تحصیلات دانشگاهی و تخصصی برخوردارند، تنها به دلیل محدودیت های جسمی کماکان بی کار هستند و اکثر ادارات و سازمان ها طرح سه درصد اشتغال معلولین را اجرا نمی کنند و گاهن از آن هم بی خبر و بی اطلاع هستند.
ماده هفتم قانون جامع حمایت از حقوق معلولان مصوب مجلس شورای اسلامی تصریح کرده است:«دولت مؤظف است جهت ایجاد فرصتهای شغلی برای افراد معلول حداقل سه درصد (۳%) از مجوزهای استخدامی (رسمی- پیمانی- کارگری) دستگاههای دولتی و عمومی اعم از وزارتخانهها، سازمانها، مؤسسات، شرکتها و نهادهای عمومی و انقلابی و دیگر دستگاههایی که از بودجه عمومی کشور استفاده مینمایند به افراد معلول واجد شرایط. اختصاص یابد. در بندهای همین ماده، قانون گذار افزوده است:«حداقل شصت درصد از پست های سازمانی تلفنچی (اپراتور تلفن) دستگاهها، شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی به افراد نابینا و کمبینا و معلولان جسمی و حرکتی اختصاص یابد و هم چنین حداقل شصت درصد از پستهای سازمانی متصدی دفتری و ماشیننویسی دستگاهها، شرکتها و نهادهای عمومی به معلولین جسمی ـ حرکتی اختصاص می یابد. قانون گذار در تبصره ای هم یادآور شده:«کلیه وزارتخانهها، سازمانها، مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی مجازند تا سقف مجوزهای استخدامی سالانه خود، افراد نابینا و ناشنوا و معلولین جسمی ـ حرکتی واجد شرایط را راسن به صورت موردی و بدون برگزاری آزمون استخدامی به کار گیرند.»
به گمان من تجربه نشان داده است، معلولین ما بسیار توانمندتر از افراد به ظاهر سالم اجتماع، فعالیت های شخصی و اجتماعی و کاری خود را پی گیر هستند. این موضوع- عدم اشتغال معلولین- باعث شده است اکثر معلولین استان یا بی کار باشند یا به شغل های کاذب و نامربوط به مدرک خود مشغول باشند و حقوق ناچیزی دریافت کنند و با توجه به تورم سال های اخیر، باعث کاهش امید به زنده گی آنان شده است. علاوه بر این حضور در جامعه به انسان شخصیت اجتماعی می دهد و معلولین ما اکثرن به دلیل نداشتن این موقعیت افرادی منزوی و گوشه گیر هستند. شایان ذکر است تا زمانی که انسان خود را از نظر مالی و اجتماعی و روحی بی نیاز نداند، حاضر به تشکیل زندگی مشترک نیست و این یکی از بزرگ ترین معضلات جامعه ی معلولین است که خانواده های آنان نیز در این زمینه بی تقصیر نیستند. خانواده ها باید بدانند فرد معلول نیز مثل سایر انسان ها نیاز به معاشرت و تشکیل زنده گی مشترک دارد و حمایت آنان از فرد باعث ارتقای کیفیت زندگی وی می شود.
قابل بیان است در سال های اخیر انجمن ضایعات نخاعی استان بوشهر با مدیریت خود این افراد فعالیت های خوب و سازنده یی انجام داده تند که باعث حضور بیشتر افراد معلول در جامعه و دلگرمی آنان شده و موقعیت های شغلی و تشکیل زندگی مشترک را در این افراد افزایش داده است.
هامون: با توجه به مصوبه ی قانون جامع حمایت از معلولین (۱۳۸۳) توسط مجلس شورای اسلامی، ارزیابی اتان از این قانون شانزده ماده یی چیست و اعمال این قانون را در سطح استان بوشهر چه گونه ارزیابی می کنید؟
دریاپور: قانون حمایت از معلولین که سال ها پیش و در دولت دکترسیدمحمد خاتمی تصویب شده تقریبن هیچ گونه ضمانت اجرایی ندارد و موارد اصلی و حیاتی آن به بهانه های واهی اجرا نمی شود و باعث نارضایتی معلولین از مسئولین استانی شده است. به عنوان یک معلول بوشهری، می خواهم بگویم الان وقت هوشیار شدن است، سالهاست نتوانستیم از حق خود دفاع کنیم و زمین خورده ایم. سالهاست با مشکلات زیادی رو به رو شدیم، اما خاموش ماندیم. وظیفه ی ماست که از این به بعد خودمان به دنبال گرفتن حق خود و پی گیر مطالبات مدنی و اجتماعی معلولین در سطح جامعه باشیم. معلولین خود باید دست به دست هم بدهند و از حق خود دفاع کرده و با تشکیل گروه های مختلف در حوزه ی معلولیت کارهای جمعی و سامان دهی شده انجام دهیم.
۱۰)
اینجا بدون من
فاطمه واعظ زاده
معلولین کیستند و کجای این اجتماع بشری جای دارند؟
آیا به راستی اتیکت زدن واژه ی “معلول”، با در نظر گرفتن معنی و مفهوم و کاربرد نابجای آن به یک انسان برازنده می باشد؟
در استان بوشهر توان جویان در چه شرایطی زیست می کنند و مردم آن ها را با چه چشمی از نظر می گذرانند و قضاوت می کنند؟
معلولیت چیست؟
معلولیت به مجموعه ای از اختلالات جسمی، ذهنی یا روانی اطلاق می شود که فرد را از ادامه زندگی عادی و مستقل خود به صورت شخصی یا اجتماعی باز می دارد. معلولیت با محدودیت هایی که فرد به عنوان نتیجه اختلالات و ناتوانی ها تجربه می کند، ارتباط دارد و تابعی از ارتباط بین اشخاص ناتوان و محیط شان است و هنگامی به وقوع می پیوندد که این افراد با موانع فرهنگی، جسمانی یا اجتماعی مواجه شوند و قادر نباشند از سیستم های مختلف جامعه که برای سایر شهروندان قابل دستیابی است، استفاده کنند. سازمان جهانی بهداشت، معلولیت را ایجاد اختلال در رابطه بین خود و محیط تعریف کرده است. به عبارت دیگر معلولیت مجموعه ای از عوامل جسمی، ذهنی، اجتماعی و یا ترکیبی از آنهاست که به نحوی در زندگی شخصی فرد اثر سوء بر جای می گذارد و مانع ادامه زندگی مستقل وی به صورت طبیعی می شود.
معلول کیست؟
معلول کسی است که بخشی از توانایی های جسمی، ذهنی، حرفه ای، اجتماعی یا روانی خود را از دست داده و یا اصلا این توانایی ها را به دست نیاورده است.
طبقه بندی معلولین از دیدگاه پزشکی:
معلولیت ها، با توجه به امکانات بازتوانی و ترسیمی و نتایج اجتماعی، اقتصادی آن ها، به طور کلی در چهار گروه عمده زیر طبقه بندی می شوند که هر کدام از این گروه ها شامل معلولیت های متعدد و متنوع می باشند:
یک- معلولیت های حسی شامل معلولیت های بینایی و شنوایی
دو- معلولیت های احشایی شامل معلولیت های قلبی عروقی، تنفسی و کلیوی
سه- معلولیت های حرکتی شامل انواع معلولیت های حرکتی و اعصاب
چهار- معلولیت های روانی شامل معلولیت های ذهنی و روانی
طبقه بندی معلولین از دیدگاه توانبخشی:
معلولین از دیدگاه توانبخشی به سه دسته تقسیم می شوند که عبارتند از:
– معلولین جسمی
– معلولین ذهنی و روانی
– معلولین اجتماعی
بررسی معنای لغوی واژه ی معلول:
آقای مهدی ناصری که از توان یابان و از جمله فعالین انجمن هامون ایران می باشند، معتقدند برای پرداختن به مشکلات معلولین در ابتدا باید مسئولین فرهنگستان زبان فارسی معادل شایسته تری را جایگزین کلمه ی “معلول” کنند چرا که تصحیح نوع نگاه جامعه با فرهنگ سازی مدرن صورت می گیرد و نامگذاری متناسب با وضعیت جسمی افراد نخستین گام در این زمینه می باشند.
ایشان در مطلبی تحت عنوان “درآستانه” که در یکی از ویژه نامه های نشریه اتحاد جنوب به منتشر شده، چنین بیان می کنند:
“فرهنگستان زبان فارسی در کنار کلمات وارداتی مانند کامپیوتر و ترمینال که جایگزین هایی برایش درست کرد باید به داد بسیاری از کلمات قدیمی و مبهم و ناکارآمد مانند “معلول” هم برسند. در فرهنگ عمید معنی معلول این چنین آمده است: (صفت) [عربی] (ma’lul) 1-علیل… (۲. ) آنچه چیز دیگر سبب آن باشد؛ نتیجه (اسم، صفت) (بیمار )
در زبان انگلیسی برای افرادی که به هر علتی عضوی از اندام جسمانی شان از کار افتاده و یا درصدی دچار آسیب شده است کلمه ی Special (ویژه) را بکار می برند. مانند اسپشیال مَن یا اسپشیال وُمَن…
موضوع این است که کلمه ی معلول که برای افراد آسیب دیده ی جسمی استفاده می شود کاملن در بیان وضع فرد آسیب دیده ی جسمی گنگ و نامفهوم و گاه حتا توهین آمیز است. اینکه اسم صفت علت را برای بخشی از افراد جامعه بکار ببرند خیلی مضحک و ناکارآمد است. بخاطر این اسم صفت ،عموم جامعه و نهاد های اجتماعی و مسئول کاملن روشن و شفاف به کسی که دچار ضایعه ای در اندامی از بدنش شده است نگاه نمی کنند.””
توضیحات فوق مبین این واقعیت است که کلمه ی معلول چیزی است غیر از واقعیت وجودی افراد مذکور و استعمال نامناسب آن از علل عقب ماندگی بیشتر ساختار فرهنگی موجود می باشد.
ضروریات:
افراد معلول در هر جامعه ای و در تمامی بخش ها و آحاد مختلف جامعه زیست می کنند و در عصر حاضر به عنوان بزرگترین اقلیت کشور مطرح هستند.
علی رغم رشد و پیشرفت صنعت و تکنولوژی نوین، همه روزه شاهد افزایش آمار معلولین در سطح جهان خصوصن در کشورهای جهان سوم می باشیم؛ لذا پرداختن به ابعاد گوناگون شرایط قشر مورد بحث، معظلات، نیازمندی ها و شناسایی و بسط چگونگی راه های ارتباط متقابل با ایشان از ضروریات زندگی اجتماعی و معنا بخشیدن به مفهوم همبستگی اجتماعی و همچنین یکی از دغدغه ها و مسائل مورد بررسی آسیب شناسان و مددکاران اجتماعی می باشد.
معلولیت بیش از آنکه جنبه ی پزشکی داشته باشد پدیده ای اجتماعی به حساب می آید.
به طور میانگین ده درصد از افراد هر جامعه را معلولین تشکیل می دهند.
طبق آمار سازمان جهانی بهداشت، در حال حاضر ۵۰۰ میلیون نفر معلول در جهان وجود دارد که قریب ۸۰ درصد آن ها در کشورهای جهان سوم به سر می برند.
حیدر عزیزنژاد، مدیرکل بهزیستی استان بوشهر، نیز در گفت و گو با خبرنگار فارس در عسلویه، ( ۷/۱۱/۹۲) چنین اظهار کرد: بر اساس آمار موجود ۶۶ هزار نفر معلول شامل سالمندان، معلولین ذهنی، روانی، ناشنوا، نابینا و معلولین جسمی حرکتی در استان بوشهر شناسایی شده که تنها ۱۶ هزار نفر آنان از خدمات این نهاد بهرهمند هستند و بیش از ۵۰ هزار معلول از خدمات بهزیستی برخوردار نیستند.
دلایل و عوارض معلول بودن در سراسر دنیا متفاوت است که حاصل شرایط مختلف اجتماعی ـ اقتصادی و پیشبینی های متفاوتی است که دولت ها برای رفاه شهروندان خود به عمل می آورند.
سیاست کنونی رفتار با معلولان نتیجه ی پیشرفت ها و تحولات ۲۰۰ سال اخیر است که از لحاظ مختلف نشان دهنده ی شرایط کلی زندگی و سیاست های اجتماعی- اقتصادی اعصار پیشین می باشد.
در رابطه با معلولیت می توان چنین گفت که شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی موجود بر موقعیت های زندگی توان جویان تاثیرات خاصی گذاشته و پیشروی شان را در جهات مختلف دستخوش تغییرات ساخته است.
تاملات:
زیر سقف آبی و به ظاهر آرام این دیار، انسان های مختلف و با ویژگی های گوناگون روحی و جسمی زیست می کنند و همین تنوع ظاهر آن ها است که گاه بازدارنده ی پذیرش هم نوع خویش می شود.
همه ی گروه های اقلیت و غیر اقلیت نظیر سالمندان، کودکان، زنان بی سرپرست و معلولان، همه و همه از نوع بشر به شمار می روند و نیازهای عاطفی، اقتصادی، اجتماعی و … شان یکسان و مبرا از سایر افراد و گروه های دیگر نمی باشد..
محدودیت، اقلیت و نابرابری، سه ضلع مثلثی است که همواره ذهن هر توان یابی را مشوش کرده و گاه تیر این افکار از سوی مردمی نشانه گرفته می شود که نگاه های تحقیرآمیز و به سمت فرد توان جو همچون زخم عمیقی است که پیوسته سر باز می کند و مرهمی هم نمی شناسد جز ترویج فرهنگ صحیح و بسط روشن اندیشی.
بی تردید انسان های فرهیخته و بزرگواری هم روی این زیست بوم هستند که روشن بینی و تبلور وسعت اندیشه شان به دنیای آشفته و پرتنش کنشگر تحرک و رنگی تازه می بخشد.
پس از جنگ جهانی دوم همگرایی و عادی سازی دو مفهومی بودند که با مطرح شدنشان سعی در سوق دادن اذهان عمومی نسبت به آگاهی فزاینده و توانایی های معلولین در عرصه های مختلف داشتند.
قشر آسیب پذیر جامعه نیز به مانند دیگر شهروندان حق برخورداری از زندگی طبیعی و امکانات رفاهی ویژه ای برای آسان تر پیمودن مسیرهای مختلف زندگی خود دارند. آن ها قدرت این را دارند که منشا خدماتی به دیگر افراد جامعه باشند . اما متاسفانه عدم تحکیم قوانین مربوط به هر فرد توان یاب، وجود خرافه و جهل عوام، نبود امکانات، کم کاری و خودکامگی برخی مسئولین و … را می توان از عوامل پسرفت، راکد ماندن و گاه انزوا دانست که ادامه ی این روند در آینده ی افراد و جامعه پیامدهای نامطلوب و عواقب نگران کننده ای برجای خواهد گذاشت.
در هر جامعه ای، برنامه های رفتار با معلولان از مراقبت های ابتدایی در موسسات آموزش و پرورش به کودکان معلول و توانبخشی به اشخاصی که در بزرگسالی معلول می شوند و نهادها و ارگان های دیگری از این دست جهت بهبود وضعیت و شرایط قشر مزبور، جریان دارند. اما آیا به راستی همه ی این سازمان ها و افراد اداره کننده ی آن ها، تمامن وظایف خود را از بر هستند و بر همین مبنا طبق دستورالعمل های از پیش تعیین شده عمل می نمایند؟ البته که خیر…!! بدیهی است که اگر این گونه بود این اقلیت های مدنی همچون تندیس در دست مجسمه سازان هر روز به یک شکل در نمی آمدند.
مورد دیگری که در این بین مطرح است، نه تنها واقف نبودن افراد ذی ربط به تعهدات خویش، بلکه عدم آگاهی و شناخت خود توان یابان به حقوق و مهارت های خاصی که هر فرد دارای معلولیت می طلبد است…
چه بسا توان جویان با سکوتشان زیر رادیکال ساختار بروکراتیک حاضر، با فرجه ی بی عدالتی قرار دارند و همین سکوت و ناآگاهی به آنان جرات پایمال کردن حقوق دیگری را داده است.
دنیای بسیاری از اقلیت های مدنی دنیایی است پردرد توام با ترس و وحشت. وحشتی که غالبن نمی فهمندش و شاید وحشت از اعتراض. اما به راستی برای چه و به چه قیمت؟
نابینایان:
به دفعات نظاره گر نابینایانی بوده ام که درک و نگاهشان به زندگی جذاب تر و گیراتر از بسیاری از افراد سالم پیرامونم بوده. نه تنها نابینایان که اکثر توان یابان زندگی را چون دریا، آبی، مواج و بی انتها می بیند که در عمق آن دشواری و امید همپای یکدیگر به زندگی شان معنا می بخشد.
یکی از اصلی ترین و اساسی ترین دلمشغولی های نابیناتیان و کم بینایان، نبود کتاب های بریل درسی و نرسیدن به موقع آن ها به دست محصلین و دانشجویان است.
وقتی در شهر ما دستگاه تبدیل خط بینایی به خط بریل مهیا است و به کار انداختنش درصد زیادی از مشکلات نابینایان و کم را می کاهد، چه علتی دارد آن را یک گوشه بلااستفاده بیاندازند؟
در پاسخ پیگیری های گروهی از معترضین این گونه اظهار کرده اند که اطلاعات لازم جهت راه اندازی دستگاه مزبور را ندارند و بی اعتنایی شان به وعده ی مساعدت و همکاری انجمن نابینایان اصفهان همچنان ادامه دارد.
کتابخانه ی مصلحیان، تنها کتابخانه ی گویا شهرستان بوشهر برای استفاده ی نابینایان می باشد.
جایی که نابینا می خواهد گام نهد بایستی صاف و بدون ناهمواری باشد. ولی در این مکان از ابتدای ورود به کتابخانه تا رسیدن به مقصد مورد نظر، به علت وجود سراشیبی ها فرد دچار زحمت می گردد.
بخش اختصاصی نابینایان نیز از استاندارد کافی و لازم برخوردار نیست؛ با این توصیف که فضایی بسیار کوچک که دو دیوار سمت راست و رو به رویش را دو قفسه محتوی کتاب های بریل پوشانیده و دو گوشه ی دیگر را، دو سیستم اشتغال کرده اند که مراجعه کنندگان می توانند از کامپیوترهای گویا، اینترنت رایگان و دیگر مزایا بهره مند گردند. میزی که گرداگردش را صندلی هایی احاطه کرده اند نیز در وسط به چشم می خورد. یک چهارم فضای اتاق پر شده از میز و صندلی و قفسه های کتاب. علاوه بر مشکلات فوق، این بخش دقیقا در کنار سالن مطالعه ی عمومی کتابخانه قرار گرفته که راحتی و آسایش را از هر دو گروه سلب می نماید.
قسمتی باید برای ضبط کتاب اختصاص داده شود تا نابینایان مجبور نباشند برای تهیه ی کتب مورد نیازشان با مشکل مواجه شوند و بهتر این است که برای انجام این کار از فردی توان یاب( جسمی حرکتی) استفاده شود. البته ناگفته نماند که کتاب های بریل و صوتی موجود نسبتن خوب و مفید هستند.
از سال ۸۶ به این طرف، افراد برای دریافت کاغذ بریل به بهزیستی مراجعه می نمایند و هر بار پاسخی که در قبال خواسته شان به آن ها داده می شود، وعده های واهی است و یا کلمات و جملات منفی و ارائه ی این راهکار که می توانید از نوشت افزاری ها خریداری کنید یا از کاغذ آچار استفاده کنید!!!
ماهنامه هایی به نام های ایران سپید و سپید آفرین به ترتیب از تهران و قم در دسترس نابینایان قرار می گیرد اما چرا بوشهر خود نتواند مطبوعه ای را در اختیار نابینایان قرار دهد؟
طی گفت و گوهایی که چندی پیش با برخی از اعضای انجمن نابینایان داشتم، انجمن را اندکی سراپاتر و فعال تر از سابق یافتم و برگزاری کلاس های شطرنج و دیگر کلاس های ورزشی نظیر گل بال، بر زندگی روزمره و روحیه ی شرکت کنندگان نشاط و تحرک بخشیده و پیداست که مدرسان بانی این نظم و تداوم بوده اند چرا که مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی اساتید دست مایه ی افزایش انگیزه و پیشروی بیشتر می شود. اما این دوره هم مانند دوره های سابق به انسجام نرسید و به گمانم دلیلش وقفه ایی بود که به خاطر امتحانات محصلین افتاد.
من خود شخصن یک سالی بیش نیست که به عضویت در این نهاد درآمده ام و پیش از این و حتا هم اکنون هم اخبار مربوطه را کماکان از دوستانم دریاقت می نمایم که عمومن مبنی بر نارضایتی و بی نظمی است که روزافزونی این موارد جدایی و قهر تعدادی از اعضا را به دنبال داشت.
چشم پوشی و فراموش کردن خدمات و فعالیت های شایسته ایشان و در مواردی، بحث و جدل، به افزایش خشم و دل زدگی از آن جا دامن زده؛ تا جایی که تلاش چندباره ی معاون انجمن برای رفع کدورت و بازگرداندن آن ها با شکست رو به رو شده است.
ناکارآمدی و عملکرد ضعیف انجمن از جمله اطلاع رسانی، بعضی از اعضای حاضر را به این نتیجه رسانده که کناره گیری و قهر دردی را دوا نمی کند و تنها با رفت و آمدهای مکرر و گوشزد کردن وظایف و مطلع نمودن از حقوق خود، ممکن است کارساز افتد.
طی این یک سالی که به الحاق آنجا درآمده ام، پرونده ام تا آن زمانی که برای انجام کاری با منشی ارتباط برقرار کردم، همچنان لابه لای پرونده های دیگر خاک می خورد بدون اینکه منشی یا دیگر مسئولان از وجودش آگاهی داشته باشند حتا نام من هم در گوششان نا آشنا جلوه کرد!
توجیه منشی در قبال بازخوست نمودنش از سوی من بدین شرح است که عدم فعالیتم در انجمن منتج به نا آشنا بودن من گردیده. بد نیست فعال بودن را از نظرگاه آن ها بررسی کنیم.
اصولا عضو فعال کسی است که وقتی از تشکیل کلاس یا برگزاری جلسه ای اطلاع حاصل کرد، حضور به هم رساند.
حال سوال من این است؛ وقتی اطلاع رسانی کامل و دقیقی صورت نمی گیرد و انجمن حتا شمار و اسامی شرکت کنندگان یک کلاس، برای مثال کامپیوتر را نمی داند و صرفن به پرسش از یکی والدین قناعت می کند، عضو فعال در کدام قسمت چارچوب ذهن اینان می گنجد؟
شنیده ها حکایت از آن دارد که دیگر کسی میلی به حضور و اتلاف وقت در آنجا را ندارد بجز معدودی از افراد که بنا به استدلال های خاصی کناره گیری را اشتباه محض می دانند.
و اما بی نظم ترین و پرهرج و مرج ترین ارگان این شهر، توانبخشی میگلی نژاد…
بیشتر مواقع باید همه ی کازکنان را در یک اتاق پیدا کرد، گاهی هم مشاهده می شود که برای سپری شدن زمان، کارهای منزل را آنجا انجام می دهند…..
در این جا دیگر حرفی برایم باقی نمی ماند و تصور می کنم خوانندگان گرامی تا حدودی با شرایط نامساعد نابینایان و کم بینایان آشنایی پیدا کرده اند.
ناشنوایان:
ناشنوایی/کم شنوایی شایع ترین نوع معلولیتی است که کودکان با آن به دنیا می آیند و همچنین یکی دیگر از ضعف های جسمانی است که عدم پذیرش آن و واکنش و برخورد منطقی با این پدیده موجب عقب افتادگی ذهنی، شناختی و تعلیمی کودک خواهد شد و فرد دچار آن را با هر چه بالا
رفتن سن وارد مرحله ی جدید و پیچیده ای از مشکلات می کند.
یکی از راه های تشخیص ناشنوایی و کم شنوایی غربالگری است.
غربالگری:
در طرح غربالگری که توسط سازمان بهزیستی صورت می گیرد، تلاش می شود افراد ناشنوا و کم شنوا شناسایی شوند و تحت درمان قرار بگیرند. این فرایند در سه مقطع تعریف می شود: قبل از تولد، حین تولد و بعد از تولد.
غربالگری در دو حوزه ی معاونت پیشگیری و توانبخشی پیگیری می شود.
آموزش کودکان ناشنوا یایستی از سنین پایین آغاز گردد و تمام سعی مربیان و خصوصن خانواده باید مبتنی بر درونی کردن و نهادینه ساختن استعداها و توانایی های کودک و نهایتن آماده سازی و به خودکفایی رسانیدن وی برای ورود به دنیایی فراتر و گسترده تر از ذهنیتش باشد.
کودکان ناشنوا به دلیل ناتوانی در بیان تمنیات و اظهارات درونی خویش، دچار آسیب های روحی و سلب اعتماد به نفس گردیده و آینده برای آنان چیزی نخواهد بود جز چارچوب کوچکی که سرتاسر آن را سکوت و ابهام فرا گرفته.
فرد ناشنوا برای حضور در اجتماع و تعامل با دیگران، نیازمند امکاناتی است که عمده ترین آن ها سمعک می باشد.
توزیع سمعک، ارائه ی باطری سمعک و کمک هزینه ی کاشت حلزون و … از جمله خدماتی هستند که وظیفه ی تامین و ارائه ی آن ها بر عهده ی سازمان بهزیستی می باشد اما سال ها است که بهزیستی باطری سمعک خریداری نکرده و مردم ناچار هستند به صورت آزاد به تهیه و تعمیر کالاهای مورد نیاز خود بپردازند. سمعک هم هر پنج-شش سال یک بار توزیع می گردد آن هم نه از نوع مرغوب.
فرد توان جو، چه کودک و چه بزرگسال، خواهان همان نیازهای اساسی یک فرد سالم است و چگونگی کیفیت زندگی اش معطوف به میزان فعالیت هایش در جامعه است. او نیز همچون یک شهروند عادی برای چرخاندن زندگی و تامین مخارجش ملزم به پذیرش شغل و دریافت مبلغی در قبال آن است. اما متاسفانه علی رغم تثبیت قانون ۳ درصدی اشتغال برای معلولین در دستگاه های دولتی و گنجاندن آن در قانون جامع حمایت از معلولین، اکثریت قشر آسیب پذیر جامعه بیکار بوده و گویی تصویب این ماده صرفن جهت ازدیاد قوانین در مصوبه بوده است!
ناشنوایان بسیاری هستند که تحصیلاتشان را در رشته های کاربردی و مفیدی گذرانده اند و به مراتب دارای انرژی بیشتر و تمرکز قوی تری نسبت به سایرین هستند. اینان می توانند حلال بخش مهمی از مشکلات و نیازهای جامعه ی امروز باشند.
ناشنوایی که معماری می داند یا قادر به کار در مراکز پر سر و صدا نظیر جوش کاری است، به چه حقی باید چنین سرگردان باشد و توانایی هایش نادیده انگاشته شود؟
پل ارتباطی دنیای ناشنوایان بر حسب رشته ای از متدها و نشانه های منحصر به خودشان مانند زبان اشاره، فرهنگ لغت خاص و لب خوانی مستحکم گردیده است.
فردی ایتالیایی به نام جرونیمو کارادانو به فکر افتاد که با استفاده از حروف مکتوب الفبا، ناشنوایان را آموزش بدهد. او می خواست این حروف را با استفاده از علائمی بسازد که ارتباطی با اشیاء مورد اشاره داشتند. در سده ی هیجدهم، یک فرانسوی به نام شارل دولوپه نوعی زبان علامتی ابداع کرد. این زبان، روش جدیدی بود برای استفاده از مجموعه حرکات سنتی دست و بازو به شکلی که بیان کننده ی فکر شخصی باشند. در ضمن؛ در سده ی هفتدهم، یک الفبای انگشتی، مشابه الفبای مورد استفاده ناشنوایان امروزی، ابداع شد. تا هشتاد و پنج سال پیش، طرز ارتباط گرفتن با دیگران را از طریق علائم دست، حالات چهره و الفبای انگشتی می آموختند. به بیان دقیق تر، ناشنوایان می توانستند در هر دقیقه تا ۱۳۰ کلمه را هجی کنند. اما بسیاری از آموزگاران و مربیان، به مخالفت با استفاده از زبان علامتی و الفبای انگشتی برخاسته اند. آن ها معتقدند که استفاده از این وسایل، آن ها را از ارتباط برقرار کردن با مردمی که قدرت شنوایی عادی دارند دور نگه می دارد و به گروهی مجزا تبدیلشان می کند. امروزه ناشنوایان یاد می گیرند که با تماشا کردن حرکات لب های سخنران، آنچه را که او گفته است تفسیر کنند. همچنین آن ها با مشاهده و دقیق شدن در حرکات لب ها و اندام های صوتی مربی خودشان و سپس تقلید از حرکات او، خودشان طرز حرف زدن را یاد می گیرند.
نشانه ی تشخیص ناشنوایان بازوبند قرمز است که متاسفانه عدم وجود ساخت فرهنگی و نهادینه نشدن این امر و البته بی توجهی خود ناشنوایان ، سبب شده تا بازوبند به عنوان شیئی ضروری و نمایانگر شرایط خاص ناشنوا، معنایش را برای شخص دارنده ی آن از دست دهد.
توان یابان ضایعه ی نخاعی:
توان یابان جسمی حرکتی، بالاخص ضایعه ی نخاعی هم مثل دیگر گروه ها که مختصرن شرح آن رفت، از بی مهری ها و بی عدالتی ها بی نصیب نمانده و پیوسته با مشکلات در حال نزاع اند.
نه در بوشهر، نه برازجان و اغلب شهرستان های استان نمی توان باشگاه ورزشی یافت که خاص افراد دارای ویلچر طراحی شده باشد. تنها در برخی ار پارک ها و فضاهای سبز شهری، وسایل ورزشی که برای افراد سالم قرار داده اند، برای برخی از معلولین نیز قابل استفاده است. اما ناهمواری ها مانع ورود افراد ویلچر سوار به این فضاها می شود. فقط این طورکه از گفته های دوستان بر می آید گویا اخیرن در آب پخش سالن مجهزی جهت استعمال این گروه احداث شده است.
کمک های بهزیستی برای تهیه ی ویلچر متناسب با شرایط هر فرد ناچیز است و فقط هر چند سال یک بار ممکن است به تعداد بسیار محدود و در سطخ متوسط و گاهی پایین ویلچرهایی خریداری شود. علاوه بر این اطلاع رسانی و مشاوره ی پزشکی، روحی و روانی هم در خصوص معلولیت نه به فرد نخاعی و نه هیچ معلول دیگری و خانواده اش داده نمی شود.
اکثریت پرسنل و کادر بهزیستی و دیگر نهادهای همسو با آنان، متشکل از افرادی هستند که خود محتاج مشاوره و آموزش می باشند!
انجمن هم خدماتی ارائه نمی دهد جز برگزاری جشن در روز معلولین و سفرهای زیارتی هر ساله…
مورد قابل ذکر دیگر این است که در سطح شهر تنها اقدامی که صورت گرفته، ایجاد سطح شیب دار و کاملن غیر استانداردی است که در فسمت ورودی برخی فروشگاه ها و اماکن عمومی دیگر چون پارک ها و بیمارستان ها مشاهده می گردد آن هم به عقیده ی من به اسم معلولین و فقط برای استفاده و جا به جا کردن وسایل خودشان به وجود آمده.
برای فردی که کارایی پاهایش را از دست داده صرفن امکان راه رفتن با آن پاها میسر نیست و آیا منصفانه است که گفت بر همین مبنا کارایی اندام های دیگرش هم به صفر رسیده؟؟؟
چرا بین او و فرد سالمی که دارای مهارت کمتری است و هر دو برای استخدام در یک اداره و کاری که پیوسته پشت میز انجام می شود و پاسخ به ارباب رجوع داوطلب شده اند، حق استخدام به شخص دوم داده می شود؟ چرا قادر نیست آزادانه و با فراغ بال در شهر به گردش بپردازد یا برای رسیدن به مقصد مورد نظر متحمل رنج و تحقیر نشود؟ چرا مخیله ی بعضی راننده ها ظرفیت گنجایش عبارت هایی مثل کمک به هم نوع و رعایت حال دیگران را ندارد و هزاران چرای بی جواب دیگر…
اینک ما در عصری قرار داریم که همدلی و یکرنگی در میان انسان ها رنگ باخته… روی سخنم با کسانی است که تلاش نمی کنند هر سطر از زندگی شان را که آغازگر آن بوده اند به پایان برسانند و دفتر زندگی پر شده از سطور نیمه ای که مانند شعر نیمایی پایین رفته اند و بیش از آنکه مفهوم برجسته ای داشته باشند، آهنگشان مخاطب را جذب می کند. گاهی هم مثل شعر سپید باید از عمق وسعتشان پی به بی خردی یا ارجمندی آدم ها برد.
امید است که شهردار، استان دار و سایر مسئولین محترم وظایفی را که در قانون جامع حمایت از معلولین متقبل به اجرای آن شده اند جدی تر بگیرند و بستری مناسب برای رشد و پویایی قشر آسیب پذیر جامعه فراهم سازند.
امید است که انسان ها به یکدیگر به چشم هم نوع و با نگاهی صادقانه بنگرند تا بتوانندعاشقانه دوست بدارند.
امید است نغمه سرایی هایی که در روز معلولین و دیگر مناسبت ها می شود به حقیقت بپیوندد.
و در آخر؛ چه خوب می شود اگر بجای این همه انجمن و نهاد غیردولتی اختصاصی، انجمنی به وجود می آمد که همه ی توان یابان جسمی با هم آشنایی پیدا می گردند.
به امید فردایی روشن…
فاطمه واعظ زاده؛ دانشجوی کارشناسی علوم اجتماعی و عضو انجمن هامون ایران می باشد.
۱۱)
گزارشی از هفدهمین عصرانه فرهنگی هامون
معلولین زنده هستند
سبحان حسن پور
انجمن هامون ایران به صورت هفته گی در روزهای سه شنبه ساعت ۱۸ در دفتر هفته نامه اتحاد جنوب اقدام به برگزاری عصرانه ی فرهنگی هامون می نماید. این انجمن، هفدهمین عصرانه فرهنگی خود را سه شنبه ، هفتم آبان ماه ۱۳۹۲ برگزار کرد. این جلسه به موضوع ” نقد و تحلیل وضعیت زیستی اقلیت های مدنی(معلولین و بیماران خاص)در استان بوشهر” اختصاص داشت که از سوی مهدی ناصری ارایه شد. از این نشست تا کنون حدود پنجاه جلسه به طور مستمر در شهرستان دشتستان با موضوعات متنوع برگزار شده است.
در ابتدا لازم است که اشاره کنم زبان فارسی ما ، برخلاف پیشینه کهن ،پربار و گرانقدری که دارد امروز از تکاپو و پویایی به دور است .چرا که قرار داشتن در یک فضای گذار جامعه شناسی و بازتعریف معانی گذشته و تعریف شدن معانی جدید و مطرح شدن مفاهیم تازه ، لزومی ازجمله داشتن زبانی تازه نفس را پیش می آورد.
در همین راستا و در مورد معلولین نیز چنین است .واژه معلول که به دلایلی از جمله بار معنایی منفی و توهین آمیز آن، پس از دیرزمانی ، چند نام جایگزین برای آن طرح شده ، همچون توانیاب ،توانجو ، قشر آسیب پذیر و… ، اما همچنان حرکتی در جایگزین سازی این واژه مشاهده نمی شود و ماجرا در حد همان طرح مسئله باقی مانده است .که نگارنده را نیز در نگارش این مطلب با سردرگمی روبه رو کرده است و اگر خواننده گرامی در این زمینه و جایگزین شدن این واژه اطلاعی دارند میتوانند مراتب آنرا از طریق سایت اتحادجنوب نیز به ما اطلاع دهند.
مهدی ناصری چند سالی است به علت ضایعه نخاعی با مسائل توانجویان برخورد دارد . وی در ابتدای سخنان خود به اصل دوازده وسیزده قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره ی جایگاه اقلیت ها(مذهبی) اشاره کرد . هم چنین گفت:” با توجه به اینکه در قانون مدنی ۱۳۷۶ در ماده ی ۹۵۶ آمده است که: اهلیت برای دارا بودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام میشود و با توجه به اینکه فرد معلول یا گرفتار بیماری های خاص و صعب العلاج و لاعلاج هنوز زنده است و طبیعتا باید حقوق او طبق ماده ی ذکر شده محیا و پرداخت شود در جامعه ی مدنی ما چه نهاد یا ارگانی موظف به پرداختن به مشکلات چنین افرادی است؟ متاسفانه باید بگویم که برخلاف کشورهای متمدن که تنها وزارت رفاه عمومی موظف به پرداختن و برطرف کردن مشکلات معلولین و بیماران خاص است در مملکت ما چهار پنج نهاد یا سازمان موازی قاعدتا باید به امور برطرف کردن نیازهای افراد معلول و بیماران خاص بپردازند ولی تقریبا هیچ کدام بطور کامل فرد ضایعه دیده را مورد حمایت های مالی و معنوی قرار نمی دهند. از سازمان بهزیستی کشور گرفته تا بنیاد امور جانبازان تا کمیته ی امداد امام خمینی و سازمان کار و رفاه اجتماعی…” وی ادامه داد:” متاسفانه موازی بودن این سازمان ها و نهادها باعث چنان بی نظمی و آشفتگی شده است که در ابتدا فکر کنم باید یک کارشناس به درد این سازمان ها بپردازد تا اعتماد به نفس خود را بازیابند. موضوع ناتوانی و علیل شدن همین سازمان ها در انجام وظایف خود است که عملن راه خود را گم کرده اند و در مواردی بعد از سال ها فعالیت مثمر ثمرتر برای افراد تحت پوشش خود وارد دنیای پرجاذبه ی تجارت شده اند…” سپس ناصری به این سوال پرداخت که چرا توانیابان خود را اقلیت می پندارند :” وقتی صحبت از اقلیت می شود دو نوع اقلیت مطرح می شود. ابتدا اقلیت های رسمی که حق و حقوقشان در قوانین مادر و همچنین قوانین مدنی رعایت شده و رسمیت دارد، بعد از آن اقلیت های غیر رسمی یا تعریف نشده در قوانین مدنی و یا حقوقی به ذهن متبادر می شود. در کشور ما مطرح کردن اقلیت های معلولین و بیماران خاص یا صعب العلاج کاملن غیر معمول و ناشناخته است ولی وقتی با معلول یا بیمار خاص صحبت می کنید اغلب فکر می کند که نه تنها جزو اقلیت ها است بلکه ساختار جامعه جوری شکل گرفته است که جایی برای او تعریف نشده است و ناگزیر است که در انزوا و خمودگی بقیه ی عمرش را سپری کند.” ناصری در ادامه ی گفته های خود افزود:” چرا ما در مواجهه با افراد آسیب پذیر تنها نیمه ی خالی لیوان را می بینیم و با رفتارهای تحقیر آمیز و گاهی ابلهانه باعث آزار بیشتر او می شویم. در اینجا لازم می بینم به نکته ی ظریفی که آرتور کوستلر به آن پرداخته اشاره کنم. آرتور کوستلر می گوید: به مردی که یک پایش را از دست داده است، گفتنِ اینکه کسانی هستند که هر دو پایشان را از دست داده اند، تسلی دادن نیست بلکه دست انداختنش است. متاسفانه وقتی فردی دچار ضایعه ی جسمی می شود ضایعات بعدی بلافاصه در عیادت ها و احوال جویی ها بر او پیاپی وارد می شود.” پور مودت ،از حاضران در جلسه و دبیر آموزش و پرورش، منظور از اقلیت ها را جویا شد..؟! که حسام مقدم در پاسخ به طور مثال به وضعیت تحصیلی دانش آموزان خاص اشاره کرد. اینکه از همان ابتدای تحصیل با قرار گرفتن در مدارسی جدا و دور از دانش آموزان سالم ،چون اقلیتی خاص به زیست خود ادامه می دهند و این همان نقدی بود که پیش تر، ناصری نیز به آن پرداخت و یکی از لوازم بهبود زیست توانیابان را نزدیکتر کردن آنها به جامعه و قرار دادن آنها در کنار دانش آموزان سالم در یک مدرسه عنوان کرده بود. سبحان حسن پور نیز پرسید:” آیا مواردی بوده که در آن فرد پس از دچارشدن به آسیب و معلولیت ،دست به خودکشی بزند وآیا آماری پیرامون این موضوع وجود دارد؟” ناصری در پاسخ بی نظمی موجود درنهادهای مسئول رسیدگی به افراد آسیب پذیر را خاطر نشان کرد و گفت که آمار دقیقی در این رابطه نیست .اما در ادامه خاطره ای مبنی بر یک چنین اتفاق هایی را بیان کرد. سپس پور مودت ، ذهنیت و نگاه قبلی افراد را پیش از برخورد به معلولیت ،دلیل موثری در شدیدتر شدن تکانه روحی ناشی از آن دانست و گفت که نگاه ما باید تغییر کند. یکی دیگر از حضار چگونگی این تغییر نگاه را جویا شد…؟! ناصری در پاسخ به ماده ۱۲ قانون جامع حمایت از معلولان اشاره کرد و گفت:” سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موظف است حداقل دو ساعت از برنامههای خود را در هر هفته در زمان مناسب به برنامههای سازمان بهزیستی کشور و آشنایی مردم با توانمندیهای معلولین اختصاص دهد. پس از آن وی در تکمیل صحبت های خود و ادامه ی موضوع جلسه به جایگاه معیشتی ،مدنی و حقوقی توانجویان اینگونه پرداخت:” خوشبختانه در اواخر دولت خاتمی طرحی با عنوان “قانون جامع حمایت از معلولین” در مجلس مطرح شد که سه چهار سال بعد دوباره این قانون در اردیبهشت ۱۳۸۶ در مجلس مطرح و تصویب شد که اگر همه ی ماده های آن به اجرا درآید؛ تحول بزرگی در کل زندگی معلولین کشور بوجود خواهد آمد. متاسفانه حداقل در استان بوشهر من تاکنون ندیده ام که حتی یک ماده از مواد شانزده گانه ی این قانون به اجرا درآید.” وی خود به چرایی این موضوع نیز پرداخت و افزود:” چرا با گذر بیش از شش سال از تصویب “قانون جامع حمایت از معلولین” و ابلاغ آن به زیر مجموعه های دولت ، توجه کافی و وافی به اجرایی شدن آن نشده است؟ آیا سیستم اداری مملکت ما دچار مشکل است؟ آیا در گزینش افراد مسئول در راس نهادها و سازمان های مربوطه شایسته سالاری انجام نگرفته است؟ آیا معلولین و بیماران خاص به حق و حقوق خود در چهارچوب قوانین آگاهی ندارند؟ به عقیده ی من همه ی این سه عامل بیش و کم در عدم اجرایی شدن درست و حسابی این قانون متمدنانه تاثیر گذار بوده اند ولی فرهنگ، سنت و عرف رایج در جامعه در برخورد با افراد آسیب پذیر به تنهایی بیشتر از همه ی آن سه عامل تاثیر سوء گذاشته است.چرا که حتی در میان اغلب مسئولین و متخصصان و کارمندان اداری سازمان های مربوطه همین نگاه تحقیرآمیز سنتی و عرفی جامه رایج است نه نگاه قانونی و مدنی که از میان اقشار آسیب پذیر، حداقل در مورد معلولین دستور عمل خاصی تهیه تدوین و تصویب شده است و رئیس دولت هم به زیر مجموعه هایش قاعدتن باید ابلاغ کرده باشد. ” برنا کمالیان ،از دیگر حاضران در جلسه ، در همین باره گفت:” شاید باید پای حمایت های صنعت را به این زمینه نیز باز کرد تا مسائل برطرف شود…؟! اما ناصری موضوع را از نظر دیگری دید و گفت :” ما سه مشکل عمده داریم که تا آنها برطرف نشوند نمی توان امید بهبود چندانی داشت :۱- ناکارآمدی سیستم آموزشی ۲- عدم مطالعه مردم ۳- و عدم آگاهی افراد از حقوقشان .
وی در ادامه به موضوع تبعیض درباره ی توانجویان پرداخت و افزود:” آیا کسانی که دغدغه ی رفع مشکلات معلولین و بیماران خاص را دارند می باید بدنبال رسمیت بخشیدن به اقلیتی با نام معلولین و بیماران خاص و صعب العلاج باشند؟ به باور من وقتی صحبت از اقلیت می شود نخستین معنا، مفهوم یا کلمه ای که در ذهن مخاطب نقش می بندند تبعیض و یا رفع تبعیض است.” و از دیدگاه جامعه شناسان گفت:” از عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک میکند؛ جداییگزینی مکانی افراد جامعه است. به باور من با توجه به این تعریف برای رفع تبعیض میان افراد آسیب پذیر اولین کاری که باید در مملکت ما صورت پذیرد برچیده شدن مدارس اسثتسنایی است چرا که همینکه ما کودکانی را که با عارضه ی نابینایی یا کرولالی بدنیا آمده اند برای اموزش به مدارس خاصی می فرستیم بین او و دوستان و حتی برادر یا خواهرش تبعیض قائل می شویم. چرا عموم مدارس و مراکز آموزشی ما نباید برای حضور چنین افرادی مناسب سازی شود…” اما مهدیه امیری ،روزنامه نگار و فعال فرهنگی ، گفت:” بسیاری از این دانش آموزان خاص نیاز به مراقبت های ویژه ای دارند که در مدارس معمولی قادر به انجام آنها نیستند!” ناصری در پاسخ بر ضرورت یادگیری بعضی تناسبات و روابط اجتماعی برای همه ی دانش آموزان ، چه سالم و چه خاص تاکید کرد. هم چنین به کشورهایی اشاره کرد که چنین حرکت هایی در آنها انجام گرفته است و افزود:” برای بسیاری از این توانیابان مراقبت های چندان ویژه ای نیاز نیست؛ البته حداقل هایی هست که میتوان در مدارس ایجادشان کرد.” پورمودت نیز از تجربه دیده ی خود در شغل دبیری ،درباره ی قرار گرفتن دانش اموز خاص و سالم در یک کلاس گفت و آن را موفق دانست. هم چنین رضا شبانکاره نیز بر این موضوع که جداسازی امری اشتباه است تأکید کرد و داشتن نگاه ترحم آمیز به افراد خاص را باعث به انزوا کشیده شدن آنها دانست. ناصری نیز گفت: به انزوا کشیده شدن افراد خاص، موجب حذف شدن بعضی روابط در زندگی آنها و بیگانه تر شدن آنها با محیط و پیش آمدن عواقب بعدی آن می شود.
وی با دو بیت از حافظ جلسه را به پایان برد.