رسالت دانشجو را صرفن نباید به علم آموزی محدود کرد؛ بلکه به زعم نگارنده باید آن ها را ترغیب به حرکت متفاوت، روشنگرانه و دعوت به نقش پذیری اجتماعی کرد. شاید وظیفه ی صرف یک فرد دانشگاهی و متخصص، فراهم ساختن امکانات برای بهبودی زندگی انسان باشد؛ اما در طول تاریخ رسالت دانشجو؛ به مثابه ی یک قشر روشنفکر و منتقد اجتماعی، در بیداری و خودآگاهی رساندن به جامعه ی خود رخ نموده است و همواره با نگاهی انتقادی موضوعات جامعه را مورد کنکاش قرار می دهد. ازاین رو دانشجو، در طیف روشنفکران جامعه قرار گرفته است. طیف دانشجو موقعی می تواند خود را در قامت یک روشنفکر ببیند که توانسته باشد هنجار و ناهنجاری های جامعه را شناسایی کرده و خود را به جامعه تعمیم دهد. از آنجا که دانشجویان، نیروی جوانی را نیز در خود به همراه دارند، حامل پتانسیل های بالقوه ی اجتماعی هستند که در رخدادهای فرهنگی / اجتماعی هر کشوری نقش برجسته یی عهده دار می باشند.
برای بسط بیشتر این موضوع به جنبش دانشجویی مه ۱۹۶۸ فرانسه اشاره می کنم که توانست در یک پروسه زمانی، تحولات اجتماعی فرانسه را از پاریس در طبقه دانشجو آغاز و در مراحل بعدی جنبش دانشجویی را به جنبش عمومی و کارگری آن هم در سطح فرانسه تعمیم دهد.این جنبش توانست نام خود را در جنبش دانشجویی پیشرو جهان ثبت کند. دکتر حسین بشریه در کتاب جامعه شناسی سیاسی می نویسد:«در حاشیه ی بحث درباره ی روشنفکران اشاره ای به نقش سیاسی دانشجویان و جنبش های دانشجویی لازم است؛ زیرا جنبش های دانشجویی اغلب تحث تاثیر جریانات روشنفکری قرار می گیرند و به گسترش دامنه ی اجتماعی آنها کمک می کنند.جمعیت دانشجویی هدف بسیج عقیدتی گروه های روشنفکری قرار می گیرد و می تواند اندیشه های روشنفکران را توزیع کند…»
به گمان شما راز پیشرو بودن و ماندگاری جنبش دانشجویی فرانسه چیست؟ گمان نگارنده این است که این جنبش در وهله ی نخست توانست شناختی از سرنوشت تاریخی و همچنین نیاز اجتماعی زمانه ی کشور اش را بدست آورد. دلیل دیگری هم که نگارنده به آن می افزاید این است که توانست تعامل خوبی بین طبقات هم فکر و هم درد برقرار سازد و بخشی از جامعه فرانسه را با خود هم گام سازد و از این رو بود که توانست به یکی از عمده ترین جنبش های دانشجویی و روشنفکری در قرن بیستم تبدیل شود.
یکی از ضعف ها و نارساریی هایی که در نهاد های مدنی ما ایرانیان آشکار است، همین عدم تعامل و هم گام سازی است.(منظور نگارنده از تعامل، تعامل نهادهای مدنی با یک دیگر است نه با جامعه رسمی.) به همین خاطر است که ما هیچ وقت نمی توانیم توسط احزاب، شکل های غیردولتی(N.G.O) و جنبش های دانشجویی و سندیکایی نیازهای جامعه را سیراب سازیم یا به مقصود رسانیم. جنبش های مدنی ما ایرانیان اصیل نیست و همواره در نهادهای مدنی، حوزه رسمی به شدت به دخالت برمی خیزد. نهادهای مدنی ما همواره باید نیازهای خود را در پیوند با شهروندان، حوزه ی عمومی، تشکل های مردم نهاد و تعامل با هم صنف های خود بدست آورند.
اگر دانشجویان با اقدامات درون ساختاری خود نتوانستند – خواسته ی خود را برآورده سازند با به بیرون کشاندن خواسته ی خود در جامعه مدنی – می توانند مطالبات خود را برون ساختاری کرده و از یک نهاد مدنی در رفع این مشکل یاری جویند، چون در این مواقع سرکوب و شکست کمتر مشاهده می شود .تعامل با دیگر نهادهای مدنی از توهم همه چیز دانی ما- خودمداری ما- یکه تازی ما و… جلوگیری به عمل می آورد.
برتری جویی دانشگاه نسبت به سایر اعضای جامعه مدنی:
دانشگاه- تشکل های غیردولتی- مطبوعات- سندیکاها و گروه های آزاد خصوصی در حوزه جامعه مدنی قرار می گیرند اما در این حوزه دا نشگاه نسبت به دیگر اعضای جامعه مدنی دارای وزنه و اعتبار بیشتری است.به گمانم دانشگاه را می توان مادر جامعه مدنی دانست.زیرا دانشگاه محیطی است متکثرگرا.به دلیل که در تشکل های غیر دولتی نمی توان به صراحت موضوعات سیاسی روز جامعه را بررسی کرد یا مساله دیگری مانند نشر روزنامه یا مجله. فعالین دانشجویی در دانشگاه از یک ویژگی دیگری نیز برخوردارند که آن ویژگی را می توان چشم مرکب دانست. در دانشگاه همواره می توان هم با نگرش مذهبی- عقیدتی و هم سیاسی-فرهنگی-علمی و… به فعالیت پرداخت. بحثی در همین زمینه می تواند وجود داشته باشد- که می توان آن را پلواریسم (تکثرگرایی) فکری نامید که این خود ویژگی بزرگی است که می تواند شرایط بسترسازی تعامل نهادهای مدنی دیگر را با دانشگاه فراهم سازد.ما در احزاب نمی توانیم پلواریسم فکری را به بینیم.اما در دانشگاه می توانیم آن را مشاهده کنیم.در دانشگاه ما شاهد انجمن علمی-انجمن اسلامی- بسیج و… هستیم با تفکرات متفاوت و حتا متضاد.ما در دانشگاه به راحتی رویکرد مداراگونه- هم گرایی و اعمال خردورزانه را یاد می گیریم که این نکات می توانند دانشگاه را در پیوند به اجتماع و جامعه مدنی یاری رساند.
در طول تاریخ بشری و به ویژه در یک قرن اخیر، طیف «جوانان دانشجو/ دانشجویان جوان» از عمده ترین سرمایه های اجتماعی و شهروندی جوامع مدرن به شمار می روند و از از آنان به عنوان «شهروند فعال» و «کنشگر اجتماعی» یاد می شود. جوانان دانشجو، با خلق ایده ها و انرژی های بالقوه ی فردی، دغدغه های اجتماعی خویش را با یکدیگر به اشتراک گذشته و ضمن شناخت نسبی از وجه جامعه شناختی/ روان شناختی و تحلیل مسایل سیاسی / اقتصادی و اجتماعی جامعه ی خویش، امکان بالقوه یی برای تغییرات اجتماعی در ساختار جامعه به وجود می آورند. شایسته است در کشور ما ایران و به طور خاص در استان بوشهر دانشگاه ها، درهای خود را به روی نهادهای مدنی و حوزه ی عمومی بگشاید و در تعامل و گفت و گویی موثرتر در زایش تعاملات اجتماعی با حوزه ی عمومی گام های بلندتری بردارد.
متاسفانه با توجه به افزایش ورودی دانشجویان به دانشگاه ها و تعدد ایجاد دانشگاه های مختلف در شهرستان ها، امکان بهره وری بیشتر این سرمایه های دانشجویی / دانشگاهی در تعاملات اجتماعی/ فرهنگی و مدنی با سایر نهادهای مدنی و فرهنگی مردم نهاد وجود ندارد. از این رو شایسته است نهادهای مدنی و تشکل های مردم نهاد که اکثرن نیز بنیانگذاران آن جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهی می باشد، سیاست گذاری های مناسب تری برای استفاده از نیروهای جوانان در تعاملات بین گروهی خویش بهره ببرند و بیش از پیش لازم است اساتید، مدرسان و دانشجویان دانشگاه ها در پیوند تنگاتنگی با قشر جوان و حوزه های عمومی جوانان قرار گیرند و در محافل عمومی آنان در رفت و آمد باشند.
به گمان من امکان ایجاد گفت و گو و دیالوگ با جوانان برای سهم دادن آنان در مشارکت های اجتماعی بیش از پیش ضروری به نظر می رسد که باید مورد توجه سیاست گذاران فرهنگی / اجتماعی و سیاسی برنامه ریزان قرار گیرد.