nدکتر مصطفا مهرآیین: مطالعات تبیینی در خصوص تحولات فکر دینی در جهان اسلام در عصر مدرن عمدتاً گفتمان «اسلام سیاسی» ـ از عناوین دیگری همچون احیا اسلامی، بازگشت اسلامی، بنیادگرایی اسلامی، اسلام انقلابی، رادیکالیسم اسلامی، اسلامگرایی رادیکال، اسلام مبارزهجو و اسلام خشونتگرا نیز برای توصیف این گفتمان فکری استفاده شده است ـ را موضوع بررسی خود قرار داده و به مطالعه تحولات فکر دینی از دهه ۱۹۵۰ به بعد می پردازند. به جز یک استثنا (منظور مطالعه منصور معدل با عنوان «مدرنیسم اسلامی، ناسیونالیسم، بنیادگرایی اسلامی: اپیزود و گفتمان»است)، در هیچ یک از این مطالعات به بحث در خصوص عوامل ظهور گفتمان مدرنیسم اسلامی پرداخته نشده است. به علاوه، در این مطالعات عموماً تلاش شده است مساله «تغییر فرهنگی» یا «نوآوری فرهنگی» در جهان اسلام در پیوند با مساله «تغییر سیاسی» مورد پژوهش قرارگیرد. به باور منصور معدل،به طورکلی، تاکنون پژوهشهای جامعهشناختی درباره علل ظهور اسلام سیاسی بر اساس سه مدل انجام گرفته است: مدل ذهنگرایانه که برآنست ایدئولوژی به جهتدهی دوباره افراد ناراضی و سرگردان در وضعیت فشار اجتماعی میپردازد؛ مدل سازمانی که به تحلیل تغییر ایدئولوژیک در چارچوب منازعه سازمانیافته برای به دست آوردن قدرت میپردازد و بربافت سازمانی که در آن تولیدکنندگان ایدئولوژی به چالشهای سازمانی که در مقابل توانایی و اقتدار خود پاسخ میدهند، تاکید میکند؛ و مدل گفتمانی که به تحلیل نوآوری ایدئولوژیک در چارچوب منازعه میان گفتمانهای رقیب در درون بافت گفتمانی جامعه میپردازد.
مدل ذهن گرایانه: کسانی که کوشیدهاند بر مبنای این نظریهها به تبیین ظهور جنبشهای ایدئولوژیک رادیکال از قبیل بنیادگرایی اسلامی در جهان اسلام بپردازند، مدعی اند که سرگردانی، نارضایتی و آشفتگی افراد که خود ناشی از فرایند تغییر اجتماعی می باشد، می تواند ظهور جنبشهای ایدئولوژیک رادیکال را تبیین نماید. به عبارت دیگر، در این مطالعات به بنیادگرایی اسلامی به عنوان پاسخی برای اشکال مختلف بحران اقتصادی،سیاسی و فرهنگی نگریسته میشود. به اعتقاد دکمجیان بحرانی که مصر، سوریه، عراق، عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس را از دهه ۱۹۳۰ به بعد در خود فرو برده و به رشد اندیشههای رادیکال در این جوامع دامن زده است یک بحران اجتماعی عمیق و چندجانبه می باشد ـ بحرانی که بطور همزمان از ابعاد متفاوت بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران حاکمیت، بحران توسعه، بحران اقتصادی و بحران اعتبار نظامی برخوردار می باشد. به همین نحو، دیب بر ماهیت چند وجهی بحرانی که منجر به ظهور بنیادگرایی اسلامی در الجزایر، تونس، لیبی، لبنان، نوار غزه و کرانه باختری رود اردن شده است، تاکید میکند: رکود سیاسی، رکود اقتصادی، شرایط وخیم امنیتی، قدرت اقناعی فرهنگ غرب و رواج این اندیشه که دولت های سکولار دشمن اسلام هستند. تاکید بر مشکلات عمیق اقتصادی و پیامدهای روانی آن همچنین بخش عمده ای از تبیین آندرسون درباره ظهور بنیادگرایی اسلامی در تونس، الجزایر و مراکش و تبیین واندرول از ظهور بنیادگرایی اسلامی در الجزایررا شکل میدهد. به هرحال، آندرسون تاکید بیشتری بر استبداد حکومتی و سیاستهای انحصاری دولت در ترغیب بنیادگرایان به دست زدن به خشونت مینهد، در حالیکه واندرول بیشتر بر ماهیت رانتی دولت تاکید میکند. اسپوزیتو نیز مشکلات اقتصادی و منافع ژئوپلتیک را از جمله عواملیاند که به ظهور بنیادگرایی اسلامی در منطقه خلیج فارس کمک کرده اند.
مدل سازمانی: در مدل ذهنگرا، وضعیت روانی افراد زمینه رشد ایدئولوژی انقلابی را فراهم میآورد. در مدل سازمانی، دگرگونی ایدئولوژیک در چارچوب منازعه سازمانیافته برای به دست آوردن قدرت سیاسی تحلیل میشود. مدعیان سازمانیافته قدرت به منظور توجیه «ادعاهای خاص خود برای به دست گرفتن کنترل حکومت» به تولید ایدئولوژی میپردازند.گروههای سیاسی هنگامی به تدوین یک ایدئولوژی انقلابی یا به کارگیری آن میپردازند که «جایگاهشان در حکومت را از دست بدهند… و از دستیابی به قدرت بازداشته شوند».بنابراین، ایدئولوژیهای انقلابی «استدلالهای سـیاسی خودآگاهانهای هستند که توسط کنشگران سیاسی مشخص خلق میشوند».در واقع، تولید ایدئولوژی جدید بخشی از استراتژی مدعیان قدرت در اقناع کردن جامعه به پذیرش لزوم واگذاری قدرت سیاسی به آنها میباشد. ایدئولوژیها، دستورالعمل انقلابی مدعیان قدرت را برای آنان فراهم میآورند؛ دستورالعملی که به توجیه حضور و رسالت آنان در جامعه میپردازد، طرح کلی مسئولیتها و وظایف آنها را مشخص میسازد، و کنش سیاسی لازم برای قبضه کردن قدرت را به آنان نشان میدهد. ازاینرو، مدعیان جدید قدرت با تولید ایدئولوژی جدید و اشاعه آن در جامعه به وقوع تغییر ایدئولوژیک در جامعه دامن میزنند. یکی از ابعاد مهم این نظریهها، تاکید آنها بر مکانیسمهای تولید عینی اندیشههای جدید و انتقال آنها به مخاطبان میباشد. به اعتقاد پیروان این دیدگاه، نخستین ضرورت برای تغییر ایدئولوژیک و به تبع آن تغییر سیاسی آنست که ایدئولوژی تولید و در دسترس مخاطبان ذینفع قرار گیرد. کتابها و مقالهها باید نوشته شوند، جزوهها و روزنامهها باید منتشر شوند، مخاطبان باید شناسایی وتدارک دیده شوند و سخنرانیها باید آماده شوند و به طور مؤثری ایراد گردند. به طور خلاصه، ایدهها باید تولید و در جامعه توزیع شوند، نیازی که تحقق آن مشروط به وجود منابع و سازمان است. در پژوهشهای متفاوتی که مبتنی بر این رویکرد در خصوص جنبشهای مذهبی صورت گرفتهاند، بر مجموعه متنوعی از تجارب سازمانی ازقبیل نوع موانع بیرونی موجود در مقابل جنبشهای مذهبی، مشکلات نهادهای مذهبی در عضوگیری و ساختار و سیاستهای دولت ـ در مقام بافت سیاسی جنبشهای مذهبی ـ به عنوان متغیرهای کلیدی که میتوانند ظهور برخی از اندیشههای مذهبی وجهتگیری سیاسی آنها وحتی پیامدهای ناشی از وقوع آنها را تبیین نمایند، تاکید شده است.
مدل گفتمانی: مدلهایی که در بالا از آنها سخن گفتیم نگاهی تقلیلگرایانه به ایدئولوژی دارند ـ در این نظریهها، ایدئولوژی به کارکرد روانشناختیاش در جهتدهی دوباره به افراد ناراضی و سرگردان، به منازعات سازمان یافته بر سر قدرت، یا تضاد طبقاتی تقلیل مییابد. بنابراین، این مدلها نقش مستقل ایدئولوژی در فرآیند تغییرات فرهنگی را نادیده میگیرند. مدلهای مزبور، همچنین، روشن نمیسازند که قلمرو گفتمانی(فرم) و محتوای ایدئولوژیها تحت تاثیر چه عواملی شکل میگیرند. مدلهای گفتمانی با مفهومسازی ایدئولوژی به مثابه گفتمان ـ یعنی مجموعه نظامیافتهای از نشانهها شامل مفاهیم، نمادها و شعائر ـ سعی در اثبات این مساله دارند که چگونه محتوای ایدئولوژیها، یعنی آنچه به مخاطب منتقل میشود و همچنین ابزارهای مفهومی که در این فرآیند ارتباطی به کار گرفته میشوند، تولید میگردند.این بعد از فرآیند تولید ایدئولوژی مسائلی همچون تولید نشانهها، ابداعات مفهومی، پردازش مضامین درونی ایدئولوژی، و شکلیابی جهتگیری سیاسی یا اجتماعی ایدئولوژیها را شامل میشود.بنا به نظریه گفتمان، این بعد از فرآیند تولید ایدئولوژی در بافت مجادلات، مباحثات و بحث و گفتگوهای ایدئولوژیک میان طرفداران ایدئولوژیها یا گفتمانهای متفاوت تحقق بیرونی مییابد. در این فرآیند، هرسویگفتگو، نوع استدلالهایی که دیگران درمقابل ومخالفت با آن مطرح خواهند کرد را شکل میدهد.آنچه در یک گفتمان اندیشیده میشود، نتیجه یا تاثیری است مرتبط با آنچه که در گفتمان مزبور اندیشیده نمیشود، بلکه در جایی دیگر و در گفتمانی دیگر درباره آن اندیشه میشود. گفتمانها نه در انزوا، بلکه در گفتوگو یا دیالوگ، در ارتباط با، یا اغلب در تقابل و تعارض با مجموعه دیگری از پارهگفتارها حادث میشوند. گفتمان همیشه در حال گفتوگو و در تعارض با مواضع دیگر است.در فرآیند تولید ایدئولوژی، هر سوی گفتگو، «زمینه/آماج/یا نشانهگاه» تولید ایدئولوژی طرف مقابل را شکل میدهد. دردرون این بافت پویا، مفاهیم و مضامین ایدئولوژی صورتبندی میشوند، شعائر و نشانهها تولید و عمق مییابند، وجهتگیری سیاسی یا اجتماعی یک جنبش ایدئولوژیک مشخص میشود.بنابراین، بافت گفتمانی که ایدئولوژیها در آن تولید میشوند، بیواسطهترین عاملی است که فرآیند تولید ایدئولوژی را شکل میدهد.
در وضعیتهای انقلابی نیزگفتمانهای مخالف در بافت مجادلات و مباحث ایدئولوژیک و جنگ تبلیغاتی میان نخبگان حاکم و مخالفان آنها در جامعه مدنی تولید میشوند. ایدئولوژی دولت گفتمان مخالفان را تعیین میکند و هویت آنها را مشخص میسازد.شرایط انقلابی صرفاً وضعیت حاکمیت دوگانه نیست؛ بلکه حاکمیت دوگانهای است که در نتیجه وجود دو دنیای ایدئولوژیک متضاد ـ ایدئولوژی دولت و ایدئولوژی مخالفان ـ به وجود می آید. گفتمان انقلابی به مخالفت با گفتمان دولت میپردازد و شیوه بدیلی از نگریستن به جامعه و حل کردن مشکلات زندگی اجتماعی را مطرح میسازد؛ جهان تازهای که تحقق آن تنها از طریق کنشهای انقلابی مستقیم و بیواسطه تودهها امکانپذیر است. گفتمان انقلابی در بافت تعــامل دولت و مخالفـانش و همچنین نبرد تبلیغاتی میان این دو به وجود میآید. گفتمان هریک از دو سوی این منازعه گفتمان دیگری را شکل میدهد. بسیج ایدئولوژیک صرفاً با درونی کردن نظام ارزشی جایگزین توسط مردم یا از طریق کارآیی سازمانی جنبش انقلابی انجام نمیگیرد؛ بسیج ایدئولوژیک از طریق «قلمروگفتمانی» یعنی «فضا یا ساختار نمادین درون خود ایدئولوژی» صورت میگیرد.