حیدر کاشف: اگر رفتاری با هنجارهای پذیرفته شده و انتظارات مشترک اعضای جامعه مطابق نباشد،آسیب اجتماعی و فرهنگی تلقی میشود.همواره هستند افرادی که بر خلاف خواست و عرف اجتماعی رفتار کنند.مطالعه آسیب های اجتماعی از منظر فرهنگ شهروندی،متضمن واکاوی و بررسی دقیق ریشه ها و عوامل آنهاست.پیش از آن لازم است بنابر ملاک ها و معیارهایی خاص رفتار ناهمگون وهنجارشکنانه را از رفتار سالم و قانونمند بازشناخت.نخستین معیار،ملاک آماری است،بدین معنی که با درک روش توزیع فراوانی ویژگیهای متوسط است،کسانی که بیرون از حد میانه گام برمیدارند ،افرادی نا بهنجارتلقی میشوند.بدینگونه از ویژگیها و معیارهایی همچون ملاک اجتماعی-از طریق قضاوت در تطابق کنش شهروندی افراد با هنجارها و قوانین پذیرفته شده اجتماعی-،ملاک فردی-بدین طریق که فرد خود در مقام داوری بر می آید-و همینطور متر و معیار دین که پر واضح است قوانین اجتماعی دینی تا چه میزان بر عملکرد مدنی ما نظارت و دقت دارد.
پس از آگاهی بر ملاک های قضاوت پیرامون آسیب های اجتماعی،ریشه یابی و بازشناسی عوامل کجروی های اجتماعی –فرهنگی از اهمیت ویژه ای برخوردار است،چرا که با شناخت این،میتوان به مضادیق و در نتیجه به راهکاری عملی دست یافت.این عوامل و ریشه ها قطعیتی همه گیر ندارد،چراکه از نظر نوع و شدت عمل و میزان در نقاط مختلف متفاوت اند.که سلسله عواملی محیطی همچون خانواده،سطح رفاه منطقه ای و…تاثیر بخصوصی برآنها دارند.
در این یادداشت سعی شده است که بصورت فهرستوار به ذکر عواملی پرداخته شود که به نظر،بیشترین تاثیر و البته با درصدی بالا آسیب های فرهنگی-اجتماعی را باعث میشوند.همینطور کلیه موارد بر طبق تجربه زیستی نگارنده در شهر برازجان (با شباهت تام و تمامش با کل استان) برداشته شده است،لذا این صرفا تجربه ای میدانی است.
۱-عدم احساس مسئولیت در قابل اجتماع که برمیگردد به احساس عدم تعلق به جامعه.
۲-ریشه تاریخی که برمیگردد به نگاه شهورندان به ظلم و بی مبالاتی دستگاههای خکومتی در طول تاریخ
۳-اجتماعی نشدن افراد که ریشه در عدم تربیت مدنی فرد از دوران کودکی دارد و عدم درک تفاوت میان مقتضایت حوضه اجتماعی در قیاس با محدوده زندگی شخصی،که در پی آن رفتارهایی صورت میگیرد که دون شان اجتماع و زندگی گروهی است.
۴-روند بی رویه مهاجرت به شهرها و ایجاد بافت عظیمی از شهرنشینانی که شناختی از روحیه و عرف شهروندی ندارند.مهاجرتهای بی قاعده در کنار نداشتن درک مناسبی از تفاوت میان شکل رفتارهای اجتماعی در شهر و روستا زمینه ساز نابهنجاریهای اجتماعی میشود.
۵-حس محق بودن و طلبکاری از جامعه و حکومت که منجر به سرباز زدن از قانون و عرف اجتماعی میشود.
۶-بی تفاوتی و بی انگیزگی نسبت به اوضاع حال و آنیده جامعه که برمیگردد به احساس نداشتن نقش بارز و تعیین کننده در فردای اجتماع که منجر به سرخوردگی و بی مبالاتی میشود.
۷-ضعف در ارتباط با جوامع توسعه یافته تر و در نتیجه توقف و نبود روند تبادل فرهنگی.
۸-خودکمتر بینی و احساس حقارت جمعی در مشاهده پیشرفتهای اجتماعی-اقتصادی شهرهای بزرگ و قیاس با شهر خود که البته قیاسی مع الفارغ است.
۹-ورود مهاجرین کم سواد و از قشر فرودست جامعه که در پروسه تبادل فرهنگی نقش مخربی را بازی میکنند.
۱۰-خودداری و مقاوت در برابر پدیده های نو اجتماعی که منجبر به ماندن در باورهای سنتی میشود.
۱۱-عدم توجه مسئولین و دولتمردان رده بالا که به سرخوردگی و احساس نادیده گرفته شدن و درنتیجه یاس از فعالیتهای سازنده اجتماعی منجر میشود.این نوع دیدگاه به کوچ نخبگان از شهر می انجامد.
۱۲-کمبود و حتا نبود فعالیتها و مراسمات گروهی مانند جشنواره ها و مراسمات خانوادگی که در صورت وجود ،نشاط اجتماعی،ایجاد حس اجتماعی بودن و دیده شدن را باعث میشود.
۱۳-مقاومت مسئولان فرهنگی در برابر پدیده های نو فرهنگی-هنری در قیاس با سایر شهرهامبرای نمونه سالهاست کنسرت موسیقی محلی که تاثیر بسزایی در رشد و توسعه فرهنگی و خودآگاهی شهروندان دارد ممنوع میباشد.
۱۴-عدم ریشه دار بودن دانشگاه ها و نبود جو دانشجویی-علمی در شهر،نبود گفتمان دانشجویی که خود سرشار از نشاط اجتماعی و روحیه تغییر و نوشدن است تقریبا دراین شهر وجود ندارد.
۱۵-اقتضائات دوره گزار به نوشدگی فرهنگی،که خود رفتارهای انطباق ناپذیر با سنت و فرهنگ بومی و در عین حال با مدرنیته را پدید می آورد.بدین معنی که از هر دو مغفول مانده ایم.
۱۶-گرفتاری ها و دشواری های اقتصادی که گریبان نسل جوان را گرفته که عامل احساس مظلوم واقع شدن و درنتیجه تبلور احساست تلافی جویانه هست.
۱۷-بیکاری،که شاید مهمترین ریشه آسیب های فرهنگی است و به ضرس قاطع میتوان گفت فرد بیکار مستعد هرنوع تخطی از عرف اجتماع است.
۱۸-نبود برنامه های منسجم فرهنگی در مدارس و عدم تربیت و ضعف در پرورش اجتماعی در سیستم آموزشی.کودکان که در گامهای اولیه ورود به اجتماع به مدرسه پای میگذارند بایست با دنیای پیرامون و قوانین آن آشنا گردند که واضح و مبرهن است تربیت اجتماعی کودک تا چه میزان برشکل زیست اجتماعی او در آینده تاثیرگزار است.
۱۹-نبود یا ضعف رسانه هایی که در راستای بالابردن فرهنگ شهری تبلیغ و انتقال تجربیات و آموزش را بر عهده بگیرند.
۲۰-نرخ پایین مطالعه
۲۱-بدی آب و هوا و تاثیر آن بر روحیه فردی شهروندان و همینطور تاثیر گرمای طاقت فرسا در کم کردن آستانه تحمل افراد.
۲۲-ضعف در بازتعریف هویت شهری و شهروندی.
۲۳-فعال نبودن یا ضعف د رعملکرد بخش فرهنگی سازمانها.
اینها بخشی از عوامل آسیب های فرهنگی هستند که به طور روزمره با آنها مواجه ایم،حال آنچه پس از هر آسیب شناسی بایست بدان پرداخت،ارائه راهکارهایی عملی و قابل اجراست که به نظر میرسد طرح آنها بتواند در رفع بسیاری از نابهنجاریهای مدنی و توسعه فرهنگی ایفای نقش نماید.
در نگاهی به برخی از راهکارهای فرهنگی،شماری از آنها دست یافتنی تر و موثرتر به نظر میرسد،ازجمله:
۱-توجه و بازنگری به مسئولیت شهروندان از طریق تبیین جایگاه آنان در توسعه سطح فرهنگ عمومی
۲-احداث دانشگاه های بزرگ و ایجاد جو علمی-دانشجویی
۳-معکوس کردن جریان مهاجرت نخبگان به سایر استانها از طریق بها دادن به دانش و تخصص ایشان
۴-توجه به نیازمندی فرهنگی جامعه از راه تقویت بنیادهای فرهنگی و ورزشی و..
۵-توجه به علاقه مندیهای جوانان وبه ثمر رساندن پتانسیل فرهنگی و ورزشی نسل جوان
۶-به بازی گرفتن و اعطای نقش اجتماعی به کودکان و تربیت آنان برای ایفای نقش اجتماعی خود
۷-توسعه اقتصادی و سطح اشتغال و صنعت شهر
۸-بالابردن کیفیت و سطح استاندارد زندگی شهروندان با دادن حق انتخاب بسیار در تعیین شیوه زیست اجتماعی
۹-برنامه ریزی اندیشیده شده و منطبق بر روحیه شهروندان خود در بلند مت و ضمانت اجرای آن
۱۰-قانونمند کردن نسل جدید و تبلیغات در راستای فرهنگ مدار کردن نسل جدید
۱۱-تبلیغات و فرهنگ سازی در رسانه ها
۱۲-انتقال و بومی سازی تجربیات دیگران.
یقینن پروسه توسعه فرهنگی هم زمانبر است و هم نیازمند بودجه های کلان است،اما ابعاد انتفاع جامعه از آن خارج از حد تصور است.یقینا شهروندان جامعه ای که قانونمند پرورش یافته اند هرگز به حقوق فردی دیگران،اموال عمومی و…تعرض نخواهند کرد.نسبت به آینده کشور بی مبالات رفتار نکرده و در تربیت اجتماعی فرزندان خود خواهند کوشید.در نتیجه چنین جامعه ای ا زگزند بسیاری از آفات و آسیب های فرهنگی و اجتماعی د رامان خواهد بود.
شهروندان به مثابه صاحبخانه رفتار خواهند نمود و دلسوزانه نسبت به هرآنچه متعلق به عموم است حساسیت به خرج خواهند داد.«شهر ما خانه ما» به تحقق خواهد انجامید.
فرهنگ و به ویژه فرهنگ شهری،کاملن اکتسابی است،زمانی که کودک نابهنجاری یا بی قانونی را از والدین خود میبیند ناخواسته آن را به عنوان رفتاری متعارف یاد خواهد گرفت.درحالی که قادر به تشخیص کنش صحیح نیست،در معرض آموزش هایی ناپسند قرار گرفته که نتیجه ای جز پرورش شهروندی هنجارشکن نخواهد داشت.نقش رسانه ها و همینطور سیستم آموزشی در این روند بسیار حائز اهمیت است،تقریبن در جامعه ما همه مردم از این دو پدیده اجتماعی درس میگیرند،کودکان از مدرسه و بزرگترها از رسانه ها.پس چه نیکوست که هردو به ابزاری برای آموزش رفتار مناسب و سازگار با عرف و قانون درآیند.