اشاره: احمد آرام، داستان نویس و نمایش نامه نویس آشنای جنوبی است که در دو دهه ی اخیر چندین رمان از او خوانده ایم. هامون در ارتباط هنر و ادبیات با جامعه مدنی، با آرام به عنوان آفرینشگر آثار ادبی و هنری به گفت و گو نشسته است. در این گفت و گو تلاش شده نقش آثار ادبی در شکل گیری مدنیت و جامعه مدنی مورد واکاوی قرار گیرد.
هامون: شما به عنوان نویسنده و هنرمند، ضرورت پرداختن ادبیات و هنر به مفهوم جامعه مدنی و بازنمایی آن در هنر و ادبیات را در چه می دانید؟
آرام: اندیشیدن و آفرینش همیشه وسوسه ی انسان در قرون و اعصار مختلف بوده و هست . در واقع نویسنده و هنرمند می کوشند به پرسش بنیادین این که ( خلاقیت چیست ؟) از خود حساسیت بیشتری نشان دهند. زیرا خلاقیت و آفرینش بازتاب درست اندیشیدن است. از همین رو از سر بی خیالی نیست که می خواهند (آفریننده و خالق اثر) باشند. به همین منظور اساس کارشان را استوار بر خردورزی و تعقل فلسفی قرار می دهند. اگر بگوییم این خلاقیت و آفرینش باید در جامعه ای خاص مطرح شود، در واقع به بی راهه زده ایم. در هر جامعه ای هنر و ادبیات وظیفه دارند تعهد و مسئولیت خود را در قبال جامعه به ثمر برسانند. اگر بگوییم در جامعه مدنی شکلِ خلاقیت، باید متناسب با ایدئولوژی جامعه مدنی باشد، آن وقت وارد مباحثی می شویم که ما را ملزم می دارد تا از فراسوی این اندیشه، ایدئولوژی را تعریف کنیم. این ایدئولوژی نباید محدودیت قایل شود. اگر جامعه مدنی متکی به جامعه ی باز باشد؛ معلوم است که بستری مهیا می شود تا هرکسی شیوه ی بیان خود را متناسب با آن تعریف کند. چه بسا همین با خلاقیت نوین هنرمندان و اهل قلم بازنمایی بهتری خواهد داشت.
احمد آرام؛ داستان نویس و نویسنده
هامون: نگاه شما به بازنمایی جامعه مدنی و خلق فضاهای مدنی در آثار ادبی و هنری چگونه است؟
آرام: در این گونه موارد یک بده بستان صورت می گیرد، همانطور که اشاره کردم جامعه مدنی سعی می کند از خود تعریف نوینی ارایه دهد که در آن آزادی اندیشه و بیان سویه های بهتری را کشف نماید. از طرف دیگر آثار ادبی و هنری هم می خواهد دوشادوش این جامعه به سامان برسد؛ پس هر دو متکی به تعریفی اند که از فراسوی تعهد، بدون محدودیت خاص، رشد خواهد کرد.
هامون: اگر بپذیریم جامعه مدنی به گروه های به حاشیه رانده شده و گروه های اقلیت صدا و تربیون می دهد، به گمان شما در ادبیات کدام یک از نویسندگان و داستان نویسان ایرانی توانسته اند این مهم را بازنمایی کنند؟
سخت است که بگوییم کدام نویسنده این مهم را انجام داده است، چون اصولن هر نویسنده ای که مستقل عمل کند برای استحکام شیوه ی بیان خود تن به چیزهای (ضد خود) نمی دهد. استقلال در آفرینش، او را به تریبونی خواهد رساند که در دل آثارش رشد کرده باشد. در واقع این تریبون تمثیلی است از تفکر او؛ تفکری که می خواهد صدای او را از دل آثار خلق شده بیرون بکشد و چه بسا که مجموعه ی این صداها ساختار جامعه ی مدنی را استوار نگه می دارد.
هامون: شما در گفت و گویی بیان داشته اید «رمان مدرن برای زاده شدن باید از اصول دموکراتیک گذر نماید» می خواستم در باب «گذر کردن از اصول دموکراتیک در رمان» واهمیت و پیوند آن با جامعه مدنی توضیحات بیشتری دهید؟
آرام: من گمان می کنم این حرف را در باره شیوه ی دموکراتیک ادبی صادق چوبک گفته باشم و این که رمان چه گونه می تواند از فراسوی چنین اندیشه ای شیوه ی بیان خود را کشف کند. چوبک کوشش می کرد که همیشه نویسنده ای مدرن و پیشرو باقی بماند (این را می توان از مجموعه ی آثارش دریافت که هنوز نو و بکر هستند، خصوصن رمان گران سنگ “سنگ صبور”). من اشاره کرده بودم که چوبک به خاطر روحیه دموکراتیک خود، آدم های داستانش در پرتو چنین اندیشه ای بدون محدودیت می توانند حرف بزنند و اظهار عقیده کنند. در رمان سنگ صبور هر شخصیتی با صدای خودش ظاهر می شود و فضا سازی می کند؛ این فضا سازی در جامعه باز و کوچک رمان نمود می یابد و ساختار مدرن را سبب می گردد. از این ساحت می توان پیوند جامعه مدنی با ادبیات را که صداهای متکثر را فرا می خواند، متصور شد.
هامون: توجه جامعه مدنی، معطوف به صداهای خاموش و به محاق رفته، مثل اقلیت های مدنی (معلولین، سالمندان، زنان، کودکان، مهاجرین) است، بازتاب چنین صداهایی در ادبیات داستانی به خصوص در آثار دو دهه ی اخیر را چه گونه ارزیابی می کنید؟
آرام: تا آن جایی که خوانده ام، بیشترین آثار توجه کرده اند به فرافکنی صدای زنان در جامعه. شاید بیش و کم معلولین و …. هم گوشه هایی از داستان ها پیدا شوند، ولی در واقع بیشترین توجه به دغدغه ی زن بود و رسیدن به حق و حقوق شان شکل گرفته است. کوشش شده تا این گونه تاکید بر خواسته زنان و پر رنگ کردن حضور آن ها در جامعه باشد. معلوم است که در دو دهه ی اخیر آثاری که زن محور بوده اند، چه در ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی، سویه های بهتری را دنبال کرده اند. به همین دلیل روز به روز به گروه زنان اندیشمند و نویسنده افزوده می شود.
هامون: آیا با برخورد آموزشی با متون و آثار ادبی و هنری که در راستای فهم جامعه مدنی قرار گیرید، به عنوان یک هنرمند و داستان نویس موافقید؟ نکات مثبت یا منفی آن را برشمرید؟
آرام: جامعه ی مدنی را نمی شود آموزش داد. فهم این جامعه در درک نوعی ایدئولوژی است که استوار بر واقعیت جامعه است. باید ابتدا در این زمینه فرهنگ سازی کرد. تفهیم جامعه ی مدنی برای مردم عام و معمولی دشوار است و زمان می برد. ما باید ابتدا تمرین جامعه ی مدنی را پشت سر بگذاریم تا ریز ریز مردم به آن نزدیک شوند و بازتاب خود را در آن مشاهده کنند. ما در جامعه دو دسته مردم داریم، دسته اول آنهایی هستند که می خواهند معمولی زندگی کنند؛ این معمولی زندگی کردن برایشان هزینه ای در بر نخواهد داشت و شاید لذتبخش هم باشد. این گروه سعی می کنند در تمام امور بی طرف بمانند. دسته ی دیگر که می توان آنها را فرهیخته نامید کوشش دارند تنگناها را برای خود تعریف کنند و محدودیت ها را بشناسند تا زمانی که شکل جامعه مدنی هویدا گردد. در این راستا آثاری هم خلق می شوند که درونمایه دموکراتیک دارد. مردمی که در سبد کالایشان هیچ اشاره ای به کتاب نشده است چه گونه می توانند باز و رها فکر کنند؟ به تیراژ کتاب ها نگاه کنید؛ از سال ۱۳۳۷ تا کنون تیراژ کتاب ها از ۱۲۰۰ یا ۲۰۰۰ فراتر نرفته است، چرا؟ این نشان می دهد که کل مردم با کتاب بی گانه اند و رسانه های قدرتمند دیگر بر ذهنیت آنها سایه انداخته است.
هامون: گمان شما تا چه حد دیدگاه های لوکاچ در پیوند ادبیات و جامعه شناسی و انگاره های رآلیستی می تواند در آفرینش و فهم معنای جامعه مدنی در ادبیات داستانی و هنر کمکی به آفرینشگران ادبی و هنری نماید؟
آرام: تفکر لوکاچ در روند مارکسیستی کردن زیبایی شناسی آثار هنری و ادبی بود. در واقع او فیلسوف، نویسنده، سیاستمدار و زیبایی شناس مجاری بود که راه فکری و سیاسی را دنبال می کرد. جهت گیری کلی او به سوی ایدآلیسم فلسفی در تمام آثارش دیده می شود مثل کتاب ( تاریخ تکوین درام مدرن ) یا ( نظریه رمان ).لوکاچ در ادبیات محدودیت را بر درک رآلیسم گذاشته بود که در کتاب (تاریخ و آگاهی طبقاتی ) او بیان شده. او می خواست نوعی تفکر رآلیستی در ادبیات نهادینه کند. به همین دلیل از مدرنیسم بی زار بود. از نظر او تصویر هستی شناسانه ای که مدرنیست هایی همچون جیمز جویس، کافکا و سامویل بکت از انسان ارایه داده بودند را غیر اجتماعی و بیگانه با فهم مردم می دانست.
لوکاچ ادبیاتی را می ستود که توان نقد کردن سرمایه داری و بورژوازی را داشته باشد. به همین دلیل لوکاچ، جامعه مدنی مورد نظرش را در راستای تحقق بخشیدن به عاملیت سیاسی و سوسیالیستی خود می دانست. او تاکید بر گونه ای از ادبیات را داشت که به هگل و تلاش مستمرش برای فهم و توضیح مارکس و سنت مارکسیستی نزدیک بود. او می خواست تعریف ساده و عام فهمی از سنت های فکری مارکسیستی را ارایه دهد. در واقع می توان گفت او به نوعی ( حزبی ) می اندیشید. تعریف او از جامعه مدنی آن چیزی نیست که روشنفکران جهان سوم مد نظر داشتند، بل جزیی از تفکر تک حزبی و تک صدایی سوسیالیستی بود. من مخالف چنین طرز تفکری هستم. زیرا چنین تفکری ادبیات را سیاسی می کند و معنای واقعی ادبیات را در یک محدوده ی خاص قرار می دهد.