میدان،میدان یک منازعه تاریخی هم در سطح نیروهای اجتماعی و هم در سطح گفتمان و ایدئولوژی است؛ منازعه ای بر سر دو مسئله : پوشش و بدن.در یک سوی ماجرا نیروها و اندیشه هایی قرار دارند که پوشش و بدن را مکانیسمی برای بیان عقلانیت و آزادی فردی خود و راهی برای بیان هویت آزاد خویش میدانند. در سوی دیگر ، اما، اندیشه ها و نیروهایی وجود دارند که بیش از آنکه به پوشش و بدن به عنوان مسائلی در پیوند با خود بنگرنند، این دو موضوع را در پیوند با نیروهای گناه آفرین و وسوسه انگیز درون و بیرون قرار می دهند: شیطان، هوا و هوس و نفس بدکاره.ریشه ماجرا البته به گذشته بازمی گردد؛به زمانی که برای نخستین بار مسلمانان با مردمانی روبرو شدند که گویی به گونه ای دیگر به بدن و پوشش خود می نگریستند. به عنوان مثال، سیدممتازعلی (۱۹۳۵-۱۸۶۰)، از مسلمانان نوگرا هندی، در رساله خود پس از معرفی نظاممند استدلالهای سنتی در خصوص برتری مردان بر زنان، به نقد این دیدگاه ها میپردازد: خداوند به مردان قدرت بدنی بیشتر و توانایی حکومت کردن اعطا کرده است؛ مردان از قدرت عقلانیت بیشتری برخوردارند، کمتر عاطفی هستند و از قدرت فکری بیشتری برخوردارند؛ مردان تنها دریافت کنندگان الطاف الهی هستند، زیرا خداوند به مردان رسالت پیامبری محول کرده و هیچ پیامبر زنی وجود ندارد؛ خداوند ابتدا مردان را آفرید و آنگاه برای راحتی مردان، زنان را آفرید؛ بر مبنای آنچه در قرآن آمده است، شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است و یک دختر تنها نصف یک پسر ارث میبرد؛ چون مردان ممکن است در یک لحظه دارای چهار همسر باشند، خداوند اختیارات و قدرت بیشتری به آنها اعطا کرده است؛ زنان حتی در دنیای پس از مرگ نیز در مرتبه ای پایین تر از مردان قرار دارند، زیرا خداوند در قرآن به مردان وعده حوریان بهشتی داده است، در حالی که از زنان میخواهد در بهشت پاکدامنی پیشه کنند. ممتازعلی با توسل به خرد به رد یک یک این استدلالها پرداخت و با تکیه بر رویکرد تفسیری مدرن خود به توجیه احکام و دستورات قرآنی پرداخت که در حمایت از برتری مردان مطرح میشدند. به عنوان مثال، او معتقد بود که قدرت بدنی را نمیتوان به عنوان معیاری برای اثبات برتری مردان بر زنان در نظر گرفت. قدرت بدنی به هیچ عنوان نمیتواند مبنای حق سلطه قورار گیرد، اگرچه «ممکن است در دورههای تاریک حیات انسانی این امر اتفاق افتد». آنچه حق سلطه و حاکمیت را معین میسازد، خرد است نه قدرت بدنی. «هرگاه حکومت به دست زنان سپرده شده است، مانند آنچه در مورد ملکه ویکتوریا میبینیم، آنان این امر را با مهارت تمام، عقلانیت و عدالت به انجام رسانده اند».ممتازعلی به رد تفاسیر سننتی از آیات قرآنی پرداخت که برای توجیه برتری مردان بر زنان به آنها استناد میگردید: «مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است، و نیز از آن روی که مردن از اموال خویش [برای زنان] خرج میکنند؛ زنانِ شایسته آنانند که مطیع و به حفظ الهی در نهان خویشتندار هستند….». (آیه ۳۴ سوره نساء). به اعتقاد سید ممتاز علی، این آیه تنها به برخی از امور و فعالیتها از قبیل تجارت که در آنها مردان دارای دانش بیشتری نسبت به زنان هستند، مربوط میباشد و هرگز بیانگر آن نیست که زنان باید در تمامیحوزههای زندگی تابع و پیرو مردان باشند. در مورد مسأله «شهادت» در محکمه اسلامیو برابر انگاشتن شهادت دو زن با شهادت یک مرد، اعتقاد وی بر آن بود که اشاره قرآن به طور خاص معطوف به مسائل تجاری میباشد که احتمالاً زنان در این قلمرو دارای تجربه کمتری نسبت به مردان هستند. او اعتقاد داشت که کم بودن تجربه زنان در حوزههایی همچون تجارت ذاتی طبیعت و وجود آنان نیست، بلکه ناشی از شرایط و مقتضیات اجتماعی میباشد. به اعتقاد وی، در قلمروهایی همچون ازدواج، طلاق و زنای محصنه که هر دو جنس دارای دارای میزان تجربه و آگاهی یکسان هستند، قرآن تمایزی میان شهادت زن و مرد قائل نشده است.در خصوص مساله حجاب، او معتقد بود که رعایت حیا و عفت برای انسانها امری طبیعی بوده و این مساله یکی از ویژگیهای جوامع متمدن است. حجاب هرگز به معنای آن نیست که زنان باید چهره خود را بپوشانند و در اماکن عمومیظاهر نشوند. انزوای زیاد تأثیرات زیان باری برای زنان خواهد داشت. زنانی که در محیط خانه باقی میمانند، از هوای تازه و نورآفتاب محروم میشوند و در نتیجه سلامتی آنها به خطر میافتد. در جامعه ما، حتی هنگامیکه زنان پا از خانه بیرون میگذارند، دسته ای از خدمتکاران وظیفه دارند با نگه داشتن یک پرده مانع از دیده شدن آنها توسط دیگران شوند. ممتازعلی میگوید: «این کار احمقانه و بی مبناست». در این شرایط، مردان از واژه «همسر» نیز تنها در پرده استفاده میکنند. مردان، به جای آن که زنان خود را «همسرم» صدا بزنند، از عباراتی همچون «فردی در خانه ام» یا عبارات مشابه دیگر استفاده میکنند. این عمل نه تنها توهین به زنان است، بلکه به تمام جامعه آسیب میرساند، زیرا باعث رواج کوته فکری، تعصب و بدگمانی در خانواده میشود. به عنوان یک راه علاج، ممتازعلی پیشنهاداتی همچون تغییر فرم لباس پوشیدن زنان،و به رسمیت شناختن آزادی زنان برای حضور در گردهمایی عمومیرا مطرح ساخت ـ حداقل همراه با همسرانشان. او همچنین پیشنهاد ایجاد تغییر در شیوه معمول ازدواج را مطرح نمود و این عقیده را مطرح ساخت که ازدواج باید بر مبنای رضایت دو طرف صورت گیرد، میزان مهر باید منطقی و عاقلانه باشد و زنان باید از حق طلاق در شرایط خاص برخوردار شوند. به همین نحو، قاسم امین (۱۹۰۵-۱۸۶۵) ، متفکر نواندیش مصری، معتقد بود مشکل زنان ریشه در سنت، نهادهای سیاسی استبدادی و روحانیون سنتی دارد که به حمایت از برتری مردان میپردازند و به تبعیت زنان از خودکامگی قدرتمند مردان استمرار میبخشند. او اعتقاد داشت تداوم حیات سنت عقبمانده مصر نیز ریشه در وجود حکومتهای استبدادی دارد و این حکومتهای استبدادی هستند که سنت عقب مانده مصر را جاودانه ساخته اند. به علاوه، او اعتقاد داشت «حکومتهای استبدادی مزبور بر روابط میان مردان و زنان تأثیر گذاشتهاند ـ مردانی که خود را برتر میدانند به تحقیر زنانی میپردازند که دارای منزلت اجتماعی پایین میباشند. او همچنین به نقد دیدگاههای علما در خصوص آموزش زنان، انزوای زنان، حجاب، چندزنی و طلاق پرداخت. او اعتقاد داشت که به استثنای چند عالم دینی، متکلمان مسلمان از اسلام به شکلی که خود میخواستهاند استفاده کرده و آن را مایه تمسخر دیگران ساختهاند. او معتقد بود فقه اسلامی و موضوعاتی که دردانشگاه الازهر تدریس میشوند، بی فایده و بدردنخور هستند مگر آن که کوشیده شود آنها را بر حقایق علمی مبتنی سازند و با استفاده از روشهای علمی به تفسیر آنها بپردازند. امین موفقیتهای غرب در برابری جنسیتی را میستود، اما منکر نقش مسیحیت در پیشرفت زنان بود. او معتقد بود درآیین مسیحیت به هیچ قاعده خاص یا عامی در دفاع از حقوق زنان اشاره نشده است. او اعتقاد داشت شرع اسلام «پیش از هر نظام حقوقی دیگر برابری زنان و مردان را تصریح کرده است». امین مینویسد: « اسلام آزادی و رهایی زنان را تصریح کرده و در زمانی که زنان از پایینترین منزلتها در جوامع انسانی برخوردار بودند، تمامیحقوق انسانی را به آنها اعطا کرد». از این رو، منزلت پایین زنان در مصر معاصر به دلیل نقص اسلام نیست.در مورد مساله حجاب، امین معتقد بود شرع اسلام به زنان اجازه داده است که صورت و دستان خود را نپوشانند و پوشاندن چهره و داشتن حجاب جزء سنتهای قدیمی ماقبل اسلام است. او مینویسد: «دیگر درخور زنان نیست که بیش از آن میزانی که مردان صورت خود را میپوشانند، صورت خود را بپوشانند». در مورد مساله ازدواج، امین مجدداً علمای مسلمان را به خاطر تلقی شان از ازدواج به عنوان «قراردادی که بر مبنای آن یک مرد حق داشت با یک زن بخوابد» مورد حمله و انتقاد قرار داد. امین معتقد بود که ازدواج واقعی باید بر مبنای کشش فیزیکی و هماهنگی روحی انجام شود و این امر تنها هنگامی امکانپذیر است که با رضایت دو طرف صورت گیرد. امین، همچنین با ارائه یک تفسیر نوگرایانه از قرآن به مخالفت با مساله چندزنی پرداخت. او معتقد بود که چند زنی متضمن تحقیر شدن زنان است. هیچ زنی دوست ندارد که شوهر خود را با زنی دیگر تقسیم کند، همان گونه که هیچ مردی دوست ندارد مرد دیگری به همسر او عشق بورزد. انحصاری بودن عشق هم برای مردان و هم برای زنان امری طبیعی است. امین در توجیه دستور قرآن در خصوص چندزنی از منطق نوگرایان مسلمان هندی پیروی میکرد: برقراری عدالت درروابط چندزنی امکان پذیر نیست. بنابراین، چندزنی در اسلام ممنوع شده است. بالاخره اینکه، امین معتقد بود طلاق در اسلام جایز است، اما حق انحصاری مردان نیست. او مینویسد: «هنگامیکه به زنان حق طلاق داده شود، میتوان ادعا کرد که ما عدالت بیشتر و شرایط انسانی بهتری را برای آنان به ارمغان آوردهایم».
در ایران،اما ،منازعه میان این دو قطب در سالهای پس از انقلاب بود که شدت یافت. دولت انقلابی بر این باور بود که آزادی های اهدا شده به زنان در دوران پهلوی از قبیل آزادی انتخاب پوشش امتیازهایی استعماری هستند. در اینجا بود که دو مفهوم پوشش و بدن با حفظ پیوند خود با نیروهای وسوسه برانگیز مخرب سنتی از قبیل شیطان و هوا و هوس و نفس با مفاهیم شیطانی جدید از قبیل غرب، استعمار و جهان سرمایه داری پیوند خوردند و به جزئی از جنگ سرد میان دولت انقلابی و دول غربی تبدیل شدند. اعتراض ها صورت گرفت. اعتراض ها سرکوب شد و از این هنگام بود که مسئله بدن و پوشش از میدان فرهنگ و اجتماع خارج گردیدند و به دال های کلیدی میدان سیاست تبدیل شدند.پدیده های اجتماعی اما همواره از مقتضیات سیاست پیروی نمی کنند. جدا از آنکه سیاست خود نیز از مجموعه مقتضیاتی همگن برخوردار نمی باشد. سیاست بیشتر به میدانی پر تناقض می ماند. با آغاز دولت سازندگی و شدت یافتن فرآیند توسعه دو پدیده پوشش و بدن در پیوند وثیق با میدان اقتصاد قرار گرفتند: مواد آرایشی،مد،فروشگاه های لباس،مجموعه های بدنسازی،کلاس های ایروبیک و رقص،کلاس های زیبایی اندام،عمل های پزشکی همچون عمل بینی و تزریق بوتاکس،داروهای مربوط به زیبایی پوست،آرایشگاه هاو….از جمله مهمترین حوزه های اقتصاد هستند که در پیوند با پدیده پوشش و بدن قرار گرفتند و با حفظ معانی سیاسی این دو پدیده ،معانی جدیدی را به آنها اضافه کردند. در حوزه فرهنگ نیز اتفاقات جدیدی در راه بود: متداول شدن واژگانی همچون داف،خانم خوشگله،بدن زیبا،تناسب اندام، شکم داشتن،فاحشه،….از کوچکترین تحولات فرهنگی مربوط به دو پدیده پوشش و بدن بود.
اکنون می توان این ادعا را مطرح ساخت که دو پدیده پوشش وبدن، همچون بسیاری دیگر از پدیده های اجتماعی، توانسته اند هر چهار قلمرو اجتماع(میدان روابط انسانی)، فرهنگ(میدان معرفت)، اقتصاد( میدان ثروت)، و سیاست(میدان قدرت و قوانین) را درنوردند و پیچیدگی مسائل مربوط به خود را افزون نمایند. در این سال ها، اما، تمام توان جمهوری اسلامی در پرداختن به این دو موضوع چیزی جز گله گذاری گاه به گاه مقامات سیاسی و واداشتن نیروهای انتظامی و قضایی به برخورد با به اصطلاح مظاهر عینی بی عفتی و بد حجابی نبوده است. زمانی کیرکگور، فیلسوف مشهور دانمارکی، در اندیشه در خصوص اینکه او باید چه خدمتی به بشریت کند به این نتیجه دست یافت که بجای آنکه همانند دیگران سعی در ساده سازی جهان نماید به سخت کردن و پیچیده کردن مسائل بشری در اندیشه خود بپردازد و به همین دلیل بود که فلسفه خود را معطوف به مسائل بنیادی انسانی همچون مرگ، تنهایی، ایمان و معنای زندگی ساخت. در برخورد با دو پدیده بدن و پوشش نیز تنها راهکاری که میتوان در مقابل مقامات مسئول گذاشت آن است که به جای ساده کردن بحث به مفاهیمی همچون بی ایمان، فاسد، پایمال کننده خون شهدا و… اقدام کردن به فعالیت هایی همچون برخورد انذاری یا فیزیکی، اندکی پیچیده تر به این دو مساله بنگرند؛ دو مساله ای که اکنون در پیوند با مسائل خرد و کلان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می باشند و از معانی بسیار متنوع و پیچیده برخوردارند.