آگاهانه ترجمه می کند، زبان مبدا را می شناسد و به زبان مقصد مسلط است. عشق به ادبیات و سینما در او باعث شده با فضای رمان و داستان مانوس باشد و وقتی اثری را ترجمه می کند گویی آن را خود نویسنده ترجمه کرده است. “مهدی غبرایی” در سال ۱۳۲۶ در شهر لنگرود به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و در رشته کارشناسی علوم سیاسی فارغ التحصیل شد. وی قبل از مترجمی به نویسندگی و فیلمسازی علاقمند بود. در دوره دانشجویی بسیار تحت تأثیر آثار “ساعدی”، “رادی” و “بیضایی” بود و آنها در شکل گیری عقاید و افکار او بسیار مؤثر بودند. نویسندگان مورد علاقهاش در دوران جوانی نویسندگان روس مانند “چخوف”، “داستایوفسکی” و “تالستوی” بودند، همچنین از عشقهای آن دوران وی، “همینگوی” بوده است.
مهدی غبرایی مدتی در یک وزارتخانه کار کرد و بعد از چند سال عذر او را خواستند. دو برادر غبرایی به نام های فرهاد و هادی مدت ها بود که ترجمه می کردند. “فرهاد” ترجمه ادبی انجام می داد و “هادی” غیرادبی و ویرایش. بعدها با برادرش، فرهاد همکار شد و در زمینه ترجمه از راهنمایی های او استفاده کرد. وی از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفهای کار ترجمه ادبی را آغاز کرد و نخستین اثرش، بخشی از مجموعه داستان های نویسنده ای روسی به نام “آوای رنج کهنه سرباز” بود که به چاپ رسید. مهدی غبرایی تاکنون آثار زیادی از نویسندگان مختلف از جمله ژوزه ساراماگو، وی.اس.نایپل، میخائیل بولگاکف، رومن گاری، مایکل کانینگهام، خالد حسینی، ر. ک نارایان، جویس کرل اوتس، لورا براون، ماریا ریلکه و… را به فارسی برگردانده است. وی آثار برجسته و مشهور نویسندگان امریکا، هند، اسپانیا، فرانسه، روس و… را به علاقمندان این نوع ادبیات معرفی نمود و دنیای جدیدی از ترجمه را به روی خوانندگان گشود. غبرایی “دفتر های مالده” اثر ماریاریلکه، “کوری” از ساراماگو، “خانه ای برای آقای بیسواس” از وی.اس.نایپل و چنداثر دیگر را از ترجمه هایی می داند که دوستشان دارد و عاشقانه ترجمه اشان کرده است. از نظر مهدی غبرایی ترجمه آثار “هکلبری فین” از مارک تواین با ترجمه نجف دریابندری، “ضد خاطرات” از آندره مالرو با ترجمه ابوالحسن نجفی و رضا سید حسینی، “طبل حلبی” از گونترگراس باترجمه سروش حبیبی، “چهره مرد هنرمند در جوانی” با ترجمه منوچهر بدیعی و “سفر به انتهای شب” از لویی فردینان سلین بسیار قوی و پخته هستند.
نسل پیش از غبرایی کسانی همچون محمد قاضی، نجف دریابندری، سیدرضا حسینی، احمد شاملو، ابوالحسن نجفی می باشند. در میان غالب ترجمه های نسل پیش از وی، اساس کار بر روی روایت داستان استوار بود. این مترجمان از دانش فراوانی در زبان فارسی برخوردار بودند و بر این اساس روایت داستان را به نحو احسن ترجمه می کردند. غبرایی و هم نسلان وی در دامن این نسل پرورش پیدا کرد، اما به سبب بهره مند بودن از امکانات پیشرفته مانند رایانه و به خصوص اینترنت توانستند به نکات قابل توجهی درترجمه دست پیدا کنند و تغییراتی در دنیای ترجمه ایجاد نمایند. در نسل غبرایی سبک و لحن بسیار مورد توجه قرار گرفت و به جاهایی رسید که در گذشته اتفاق نیفتاده بود.
هم نسلان غبرایی مترجمانی مانند عبدالله کوثری و منوچهر بدیعی هستند. مترجمانی که پشتوانه کار آنها آثار کسانی چون محمد قاضی، ادبیات کهن در شعر و نثر و همچنین ادبیات جدید از صادق هدایت به بعد بود و اینگونه بود که هرچه بیشتر میخواندند، مسلمن بیشتر هم میآموختند. نتیجه ی این خواندن های متعدد و پی در پی کسب ذوق، واژه گزینی درست، یادگیری زبان به گونه ای که به شیرینی و شیوایی ترجمه داستان کمک دو چندان کرده و رعایت تمامی صناعات در بازآفرینی می باشد. بازآفرینی که در آثار ترجمه شده توسط غبرایی میتوان دید، سبک جدیدی از ادبیات را در لحن و بیان سبک نویسنده را ارایه می نماید. به جرات می توان گفت غبرایی “دست به قلم” می باشد چون نویسندگی به ترجمه نیز کمک بسیار زیادی می کند. کسب اطلاعات از زبان فارسی و کاربرد واژگان و شناخت آثار گذشتگان باعث گردیده غبرایی در کنار اطلاعات عمومی بالا بتواند ترجمه های عالی و شیرینی از خود به یادگار بگذارد.
غبرایی در خصوص ترجمه و وفاداری به یک اثر، برخلاف برخی مترجمان که کلمه، سطر و پاراگراف را ملاک خود قرار می دهند؛ کل اثر را به عنوان واحد و ملاک در نظر می گیرد و با وفاداری کامل به بازآفرینی می پردازد. وی برای زیباتر کردن ترجمه، بازآفرینی اثر را دچار دگرگونی و تغییرات کلی نمی کند و به طور کلی هر ژانر و نوع ادبی را با ویژگی خاص خودش پرورش می دهد و متن نویسنده اصلی را نیز مد نظر قرار می دهد.
غبرایی معتقد است “ترجمه یک هنر است. ترجمه دریچه ای است به جهان. به راستی دریچه ای است که می توانیم جهان پیرامون خود را ببینیم.” از این رو در ترجمه های وی لحن، کلام و زمان با زبان مبدا مطابقت بسیار زیادی دارد. کلمات بسیار ساده و قابل فهم ترجمه شده است به گونه ای که خواننده با کتاب ارتباط خوبی برقرار می کند. نکته قابل توجه در ترجمه های غبرایی تسلط مترجم بر واژگان و معانی آنها می باشد. دانش وی در زمینه های فرهنگ، هنر، سینما، ادبیات و… به طور کلی در رشته ی ادبیات که کار می کند، بسیار بالا می باشد و تمامی کلمات بدرستی و شایسته به خواننده معرفی می گردند. به گونه ای که می توان گفت امانتداری را در قبال نویسنده و خواننده به درستی به جا می آورد. غبرایی در ترجمه های خود به حالات، کردارها و نظریات افراد مختلف، محیط اطراف شخصیتها و غذا و لباسهای شخصیت های داستان توجه ی ویژه ای دارد و ظرایف رمان نویسی را در ترجمه به زیبایی پیاده می کند. از دلایل دیگر موفقیت غبرایی در ترجمه می توان به تسلط وی بر دنیای نویسندگی، زبان و لحن نویسنده رمان و داستان اشاره کرد. چرا که؛ وی از هر نویسنده چندین اثر را ترجمه می کند و با جهان داستانی، فضا وطرز نوشتن نویسنده ارتباط برقرار می کند به همین دلیل احساس نویسنده را به خوبی ترجمه می کند. به طور مثال از “رومن گاری” سه رمان و از “ر.ک.ناریان” و “ژوزه ساراماگو” هر کدام دو رمان و… ترجمه کرده است.
غبرایی به آثار “نایپل” بسیار علاقمند می باشد که دلیل علاقه ی وی شاید شبیه بودن فضای داستانی نایپل به دوران کودکی مترجم در لنگرود می باشد. یعنی عناصر مشترک (دریا، کشتزار)، مردمان دل زنده و شاد که با تنگ نظری و تعصبات محلی، خرافات، دعواها، شادی ها، محبت ها و… باعث این شیفتگی شده است.
وی تجربیات مختلفی از مبحث ترجمههای موازی دارد. “کوری” اثر ژوزه ساراماگو یکی از چندین اثری است که علاوه بر غبرایی، با ترجمههای مینو مشیری و اسداله امرایی نیز منتشر شدهاند. همچنین چندین کتاب با ترجمه ی وی در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز می باشند هرچند که برخی از این کتاب ها توسط مترجمان دیگری ترجمه شده و به بازار آمده اند از جمله می توان به “این ناقوس مرگ کیست؟” اشاره نمود که به مدت ۴سال است در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز چاپ می باشد در صورتی که “زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟” که ترجمه ی دیگری از همین کتاب می باشد در بازار کتاب موجود است.
مهدی غبرایی به تازگی کتاب “آوای وحش” اثر جک لندن نویسنده ی اوایل قرن بیستم را ترجمه نموده که از سوی انتشارات ناژ اوایل سال ۱۳۹۲ منتشر گردیده است همچنین وی در حال حاضر مشغول ترجمه سومین رمان خالد حسینی (نویسنده رمانهای “بادبادکباز” و “هزار خورشید تابان”) به نام “و کوهستان ندا داد” می باشد.