یکی از وجوه غالب و مکرر تحلیل شرق شناسانه در اشکال گونه گون آن، تأیید پیوسته این انگاره است که شرق بدوی، رازناک، غریب و عاجز از اداره خود است. اما شرق شناسی تنها توجیه گر استعمار نبوده و نیست. مسئله بسیار مهم تر در اینجا این است که دانسته یا ندانسته به توجیه استعمار و امپریالیسم حتی پیش از ظهور آنها می پردازد. شرق شناسی «به تعبیر فوکو» یک گفتمان است: بروز و نمودقدرت/دانش است. از نگاه فوکو، گفتمان ساحتی از دانش و دانایی اجتماعی با مرزبندی های مشخص است: مجموعه ای است از نظام های شناختی به شدت نظارت شده که هم شیوه و هم ابزار بازنمایی را در اجتماعی مفروض، حفظ و مرزبندی می کنند. گفتمان رشته ای ازاظهارات است که از دریچه آن جهان شناخته می شود، چرا که جهان با تحلیل داده های عینی شناخت پذیر نیست، بلکه آگاهی از آن به میانجی گفتمان که همواره بار ایدئولوژیک دارد و فارغ از اراده و داوری فردی است، صورت می پذیرد. از نظر ادوارد سعید؛ گفتمان نظامی فکری است که قدرت های حاکم، با آن ساحت های دانش و حقیقت را ایجاد می کنند: فرهنگها، ادیان، اقوام، نژادها و طبقات اجتماعی به واسطه این کنش ها و کارکردهای گفتمانی بازنمایی می شوند. کنش ها و کارکردهای گفتمانی با روابط قدرت درهم تنیده اند.
بازنمایی ها، چنانچه ادوارد سعید تأکید می کند: معمولا ًبا هدف، منطبق با گرایشی خاص، در یک زمینه تاریخی، فکری و حتی اقتصادی خاص عمل می کنند. به عبارت دیگر، بازنمایی ها اهدافی دارند، آنها اغلب کارسازند و متناظرند با اقتضائات خاص فرهنگی، حرفه ای، ملی، سیاسی و اقتصادی دوران خود. از این منظر، می توان متون غربی را که از نحله ها و حوزه های اندیشگی به ظاهر مجزایی همچون سیاست، رسانه، تاریخ، زبان شناسی و ادبیات برساخته شده اند را متعلق به گفتمانی واحد به نام شرق شناسی در نظر آورد. وجه مشترک این متون همان فرهنگ و ایدئولوژی غربی هست که در پس اعمال و کردارهای گفتمانی است که به واسطه آنها «دانش» و شناختی نسبت به شرق تولید می شود. این کردارهای گفتمانی، اندیشیدن بیرون از گستره خود را برای افراد دشوار می کنند، از این رو آنها را منقاد قدرت و نظارت خود می کنند. لذا برای درک شرق شناسی باید گفتمان و بازنمایی را نیز درک نمود آنچنان که به مثابه ابزارهایی برای برساختن شرق شناسی به کار می آیند.