«من معتقدم که باید نیرومند و خوشبخت بود تا بتوان به تیره بختان کمک کرد. آن بدبختی که زیر بار زندگی شخصی خود به زانو در آمده است، نمی تواند به هیچ فردی کمک کند.» آلبر کامو
یک. پیوند های عمیق تئاتر و جامعه ی انسانی بدون شک پیوندهایی ناگسستنی اند. هرچند در دوره ای – مانند دوره ی کنونی در ایران – سست می شوند اما از هم نمی گسلند. حیات تئاتر به انسان وابسته است – تا جایی که گفته اند «تئاتر انسانی ترین ِ هنرهاست.» – و حیات انسان به جامعه. اما این هنر در طول تاریخ دچار تکانش های شدیدی شد. گاهی در اوج بود و هنگامی به طور کلی قدغن گردید. با وجود این هرگز نتوانستند قدرتش را نادیده بگیرند، تا آن زمان که آمرانِ تعطیلی اش، تصمیم گرفتند برای ترویج عقاید خودشان از آن استفاده کنند. این خود گواه روشنی به تاثیر تئاتر و جامعه بر یکدیگر است. «تجربه ی غیر مستقیم» تماشاگر هنگام «دیدنِ» تئاتر باعث شده تا وی – تماشاگر تئاتر/انسانِ اجتماع – خود را شریکِ آدم های صحنه و بازیگر زندگی واقعیِ بیرون از سالن بداند. دنیای صحنه، آیینه ی تمام نمای زندگی آدمی در جامعه ی خویش است. ناگفته پیداست چنین هنری چقدر بر اجتماع تاثیر می گذارد و از آن تأثر می پذیرد. در همین راستا هنرمندان تئاتر همواره در صدد اصلاح کاستی ها برآمدند. و بدین دلیل هم در طول تاریخ مورد غضب دولت ها و نظام های سیاسی خودکامه واقع شدند. امروز نیز تئاتر و دست اندرکاران اش روزهای سختی را پشت سر می گذارند. مشکلات اقتصادی گردن اش را می فشارد و ملاحظات سیاسی در اکثر کشورها مانع از ابراز آزادانه ی تفکرات هنرمندان تئاتری شده است. البته جادویِ سینما و تکنولوژی تصویر و سرعت بیش از پیش بر تئاتر تاثیر گذاشته اند، اما از آنجایی که تئاتر تنها هنرِ «زنده» ی بشر است با وی زنده مانده است.
در جامعه ی ما، در این سال ها، وضعیت گویا بدتر از سایر نقاط است. گویی به اعصار دور عقب گرد داشته ایم. بدون اغراق می توان گفت تئاتری که همواره می خواسته به هر اندازه و از هر طریق، حتی از راه سرگرمی، مردم را از روزمرگی برهاند و به آن ها فرصتی برای تفکر بدهد، خود بیش از هر زمانی تیره بخت و رنجور است. در این هنگام باید در جمله ی بالای آلبر کامو بیشتر تامل کرد.
به راستی آیا تئاتر هم به سرنوشت اودیپ دچار شده است؟ اودیپ بی چاره ی کور در شهر کولونوس، که از تاج و تخت بر زمین افتاده و رنجور، روزگار می گذارند!
دو. با توجه به گفتمان «هامون»، بر خود لازم دانستیم پرونده ای را به پیوند تئاتر و جامعه ی ایرانی اختصاص دهیم. با طرح پرسش های زیر از تنی چند از فعالانِ تئاتر، سعی کردیم این پیوند و شکاف های موجود در آن را بررسی کنیم.
سوالات مطرح شده این ها بودند:
۱- تئاتر ایران چقدر توانسته بر جامعه ایران تاثیر بگذارد؟ آیا رابطه ی دوسویه ای میان این دو –تئاتر و جامعه – در ایران برقرار شده است؟
۲- همواره از تئاتر به عنوان هنری معترض یاد می کنیم. آیا این خصوصیت به مخاطبش هم منتقل شده است؟ آیا مخاطب تئاتر هم مانند خود هنر تئاتر معترض و مطالبه گر است؟
۳- چه مسیری باید طی شود تا تئاتر وارد زندگی «شهروند» ایرانی شود؟ آیا تئاتر می تواند «شهروند» تربیت کند؟
پاسخ های این عزیزان را در ادامه می خوانید:
تئاتر ذاتاً معترض نیست
دکتر محمد رضا شهبازی
مدرس دانشگاه
۱ تئاتر ایران در سال های اخیر نه تنها تاثیرش بر جامعه کمتر شده بلکه شاید با کمی احتیاط بتوان گفت که ارتباطش با جامعه کم رنگ و کم رنگ تر شده است. شناسایی دقیق جامعه و آگاهی کامل از آسیب شناسی ها و از سویی در نظر گرفتن یک نمایش با رنگ و بوی فرهنگ ایرانی از عواملی است تا شاید بتواند مخاطب را در یک پروسه ی زمانی کم کم با نمایش آشتی داد.
۲ تئاتر عصاره ی زندگی است و هر تئاتر قابلی می بایست زبان حال جامعه باشد و این اعتراض نیست، می تواند تحلیل هنرمند بر اجتماع آدمی باشد. تئاتر در ذات خود معترض نیست بلکه تصاویر ارائه شده و برداشت های هنرمندانه این ذهنیت را دارد. وظیفه تئاتر ارائه زاویه نگاه هنرمند است و اگر ارائه ی هنرمند آشنای مخاطب نباشد باید منتظر بی ارتباطی تماشاگر باشیم و اگر باشد اتفاق مهم ارتباط دوسویه شکل می گیرد.
۳ وظیفه ی تئاتر تربیت کردن نیست. تئاتر تصاویر بوده را برای مخاطب با شکلی هنرمندانه برای آگاهی و تعقل کردن ارائه می دهد. اگر تئاتر زبان حال مخاطب و جامعه را درک کند و از شیوه های هنری نزدیک به فرهنگ خودمانی بهره ببرد بدون شک وارد زندگی مردمان خواهد شد.
به خودمان برگردیم
محمد مظفری
کارگردان تئاتر
۱ تئاتر مدرن و یا بهتر بگویم تئاتر معاصر نتوانسته آن طور که انتظار می رود ارتباط موثری را با جامعه ایرانی برقرار کند. دلیل عدم ارتباط هم این است که تئاتر معاصر با جامعه ایرانی از یک جنس مشابه نیستند. تئاتر معاصر ما کپی شده نامرغوب گونه ی غربی آن است به همین دلیل نتوانست با جامعه ی سنتی مان -که با تئاتر ایرانی خو گرفته بود- ارتباط برقرار کند. لذا در طی یک قرن اخیر تقریبا تئاتر ارتباط موثری با جامعه ایرانی نداشته است. این در حالی ست که نمایش های ایرانی ، آیین های نمایشی، خرده نمایش های شادی آور و نمایش های مذهبی مثل تعزیه در طول تاریخ تاثیرات شگرفی در جامعه ایرانی به خصوص در تهییج اعتقادات مذهبی و شعارهای ملی داشته است.
یک اختلاف ساختاری در تئاتر ایرانی و غربی وجود داشته که باعث شده تا جامعه ما با تئاتر مدرن و غربی ارتباط موثری برقرار نکند. ببینید تئاتری که از غرب به ما عاریت رسیده یک هنر تجملاتی و خاص بوده که در طول تاریخ – در یونان و روم- در اختیار طبقات خاص یا اشراف بوده و روحیات و ویژگی هایش با تئاتر ایرانی که یک تئاتر کاملا مردمی است تفاوت دارد. در مقابل ِ تئاتر غربی، تئاتر ایرانی رابطه ای دو سویه با مخاطب و جامعه دارد و بزرگترین خصیصه اش این است که در بطن جامعه شکل می گیرد. حتی اجرایش نیز در بین مردم است . تماشاخانه نمایش های ایرانی میدانگاه ها ، قهوه خانه ها ، تکیه ها و جاهایی از این دست بوده اند در حالی که تئاتر غربی در سالن های محصور و مجللی اجرا می گردیده که بدنه جامعه کمتر به آن دسترسی داشته است. با این شرایط تئاتر معاصر ما که با دهن کجی به نمایش ایرانی عرصه را با گسترش تئاتر غربی در دست گرفته روز به روز ارتباطش را با جامعه از دست داده است.
۲ یکی از ویژگی های تئاتر اعتراض است، که آن هم در نوعی خاص از نمایش ها متجلی می شود در دنیا تئاترهایی در اعتراض به اتفاقات مختلف در شهرها و خیابان های اجرا می شده و همچنان ادامه دارند. مثلا تئاتر های سیاسی و خیابانی از این دست هستند . البته تئاتر منتقد را می توان به بیشتر سبک ها و شیو های اجرایی تعمیم داد چون اصولا هنرمند همیشه به وضعیت موجود معترض است. در تئاتر کلاسیک غربی مخاطب هیچ وقت اجازه خود نمایی ندارد و اعتراض مخاطب هیچ وقت بیرونی نمی شود هرچند در تئاتر معاصر اروپا و امریکا شیوه های نوینی برای «تئاتر معترض» بنا نهاده اند ….این قابلیت ها اما در تئاتر امروز ایران وجود خارجی ندارد.
۳ سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
غفلت ما از داشته هایمان ما را سال ها از تئاتر دورکرده است. شاید بهترین راه برای وارد کردن تئاتر به زندگی مردم بازگشت به اصل است یعنی احیای نمایش ایرانی. متاسفانه امروزه در بیشتر دانشکده های ما فقط تئاتر غربی تدریس می شود . یعنی تاریخ تئاتر غرب ، امریکا ، شرق دور، مصر و یونان و روم از صفر تا صدش آموزش داده می شود، اما دریغ از دو واحد نمایش ایرانی ، یا تعزیه یا خرده نمایش ایرانی ، یا خیمه شب بازی ، یا تخت حوضی و یا سیاه بازی و …. با این شرایط ورود تئاتر به زندگی مردم هم اگر صورت بگیرد، موقتی خواهد بود. پس به نظر می رسد می بایست با نگاهی ملی به تئاتر روز دنیا نظری دوباره داشته باشیم. اما در پاسخ به اینکه تئاتر می تواند شهروند تربیت کند؟ بله حتما ، مهمترین وظیفه تئاتر آموزش است ، یعنی تئاتر به عنوان یک رسانه مهم در اجتماع وظیفه آموزش مخاطبین و انتقال مفاهیم مطلوب جامعه به مردم را بر عهده دارد. پس مشخص است که برای تربیت شهروند بر اساس آموزه های اجتماعی ما ، تئاتر موثر ترین رسانه است. ولی ابتدا باید تئاتر را وارد زندگی مردم کنیم یا به قول معروف «تئاتر را در سبد خرید خانوار ایرانی اضافه کنیم.» که البته سخت است !
عمیقاً خسته ایم
جهانشیر یاراحمدی
پژوهشگر تئاتر
۱ واژه ی «تاثیر» بار معنایی گسترده ای دارد که در سوال شما این گستردگی مورد ابهام است. منظورتان از تاثیر چیست؟ اگر درگیری مخاطب با قصه و داستان نمایش، برای برقراریِ ارتباط با آن و حوادث روی صحنه باشد که منجر به تاثیرات حسی می شود، – که به گمانم نیست – یقینا هر نمایشی در حد داشته های خود تاثیرگذار است. اما اگر منظور از تاثیر، القای روش تفکر، ایده و انگیزه ی خاصی برای تغییر، اصلاح، اعتراض و … باشد آن گاه باید لحظه ای مکث کرد و تئاتر را در یک گستره ی جغرافیایی با توجه به کلیه ی جهات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بررسی کرد و نتیجه گرفت آن تئاتر بر اجتماعش تاثیر می گذارد یا نه. روشن است که برای تاثیرگذاری عمیق بر یک جامعه و ایجاد یک زلزله ی اعتقادی و فرهنگی شرط اول آن است که جایگاه هنر مورد نظر – در اینجا تئاتر –در اجتماع نسبت به سایر رسانه های موجود پیشگام بوده به طوری که چشم و گوش جامعه که همواره رو به جلو است آن هنر را ببیند. تصور کنید ساربانی را که همواره پیشگام قافله است و اهل قافله هرگاه به جلو می نگرند او را می بینند یا پرچم دار لشکری در جنگ که همواره در پیشانی لشکر است و … . بنابراین اگر روزگاری تئاتر بر جامعه تاثیر می گذاشته تردید ندارم به دلایل متعدد، پیشگام جامعه بوده و قدرتی داشته که می توانسته به جامعه خط فکری و اعتقادی دهد. مهم تر اینکه مخاطب را نسبت به اوضاع و احوال جامعه ی خویش آگاه تر کند و به شکل ظریفی او را نسبت به زندگی اجتماعی سیاسی اش معترض نماید … . با این حال تئاتر امروز ایران چنین جایگاهی ندارد. به گمانم به همین دلیل مهم نمی تواند تاثیری عمیق بگذارد. اگرچه معتقدم تئاتر ذاتا چنین قدرتی دارد. حداقل در اوضاع و احوال فعلی جامعه ی ایران می تواند هنوز هم مردم را لحظه ای به اندیشیدن دعوت کند. اندیشیدن به خود، به اجتماع خود و به جهان و تغییر و تحولاتش. اما دریغ و درد که رابطه ی دو سویه ی «تئاتر و جامعه» اگرچه به شکل ذاتی همواره برقرار بوده و هست – چون به گمانم اگر این رابطه نباشد تئاتری وجود نخواهد داشت و اگر وجود داشته باشد معنایی نخواهد داشت – ولی عملا به دلیل سیاست های غلط، عدم برنامه ریزی، مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و … این رابطه بسیار کم رنگ شده است. من معتقدم از این مصیبت هر دو ضربه خورده اند. هم تئاتر و هم جامعه.
۲ اگر به دقت به سوال شما بنگرم باید بگویم واقعا «فقط از تئاتر به عنوان هنر معترض یاد می کنیم» و تاکیدم روی «یاد کردن» است. آخر تئاتر چگونه می تواند معترض باشد در حالی که می بایست از هزار فیلتر بگذرد و هنگامی که کاملا سلاخی شد در معرض دید مخاطب گذاشته شود؟ از سوی دیگر مخاطب امروز خسته است. خسته از همه چیز، حتی از اعتراض کردن. پس این یک معادله است که در عین سادگی پیچیده نیز هست. به گمانم حتی اگر تئاتر امروز چنین قدرتی داشته باشد که ایده، حس و انگیزه ی اعتراض را بیانگیزد – که به دلایل متعدد نمی گذارندش – مخاطب از پیگیری آن ایده ی اعتراض عاجز است. عمیقا خسته است. برای یک هنرمند تئاتر که میان همین مردم زندگی می کند کاملا روشن است که مخاطب این حق را دارد که خسته باشد.
بنابراین تئاتر امروز نه مطالبه گر است و نه معترض – بخواهد هم نمی شود – پس مخاطب نیز چنین است. لذا تماشاگر امروز نه برای بازسازی حس اعتراضی اش بلکه برای لحظه ای آرامش، اندکی اندیشیدن و مهم تر از این ها سرگرمی خود، پای تئاتر می نشیند. من می گویم برای همین وقت گذاری اش هم باید کلاه از سر برداشت!
۳ به قدرت و پرورش تئاتر بسیار معتقدم. به گمانم می تواند عمیقا شهروند تربیت کند، اما این اتفاق برنامه می خواهد. اگر کودکان را از طریق تئاتر تربیت کنیم، ایمان دارم می توان بهترین شهروندان را به جامعه تحویل داد. تاثیر تربیتی تئاتر روی بزرگسالان و حتی میانسالان ممکن است کم باشد ولی اگر جامعه ای می خواهد شهر، شهروند، فرهنگ خوب، اقتصاد و سیاست خوب داشته باشد باید روی تئاتر برای سنین پایه سرمایه گذاری کند. این سرمایه گذاری دو نتیجه ی مهم دارد : اول این که شهروند آینده جریانات و اتفاقات فرهنگی در حوزه های مختلف را به شکل دقیق یاد گرفته و رعایت می کند، دوم آن که قدم بزرگی برای رشد و اعتلای هنر تئاتر در آن جامعه برداشته می شود. یقینا این افراد در آینده اگر هنرمندان خبره ای در تئاتر نشوند، تماشاگران درخوری برای آن خواهند بود. به همین دلایل معتقدم جای تئاتر در آموزش و پرورش به شکل غریبی خالی است. در حالی که تاثیرگذاری تربیتی اش از هزار نکته و درس کتاب ها عمیق تر است.
تئاتر و جامعه ما باهم غریبه اند
احمد آرام
نویسنده و کارگردان تئاتر
۱ می تواند تئاتر با جامعه پیوندی خلل ناپذیر داشته باشد. تئاتر می تواند شیوه ی بهتر اندیشیدن را به جامعه بیاموزد و همین طور جامعه می تواند تئاتر را پربار سازد. اما از آنجایی که تئاتر و جامعه در کشور ما با یکدیگر غریبه اند هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد. ناهمگونی در امر فرهنگی و هنری باعث گردیده هر اثر هنری خصوصا تئاتر ناکام بماند. برآیند های ارتباط مستلزم ایجاد فضایی است تا مردم بتوانند هنرمند را درک کنند و بالعکس. اما اگر در این میان موانعی وجود داشته باشد رشد تئاتر مختل می گردد. تئاتر با مردم زنده است و مردم زمانی این تئاتر را باور دارند که خود را در متن نوشته شده تجربه کنند. چنان چه این اتفاق نیفتد بین تئاتر و جامعه موانع بسیار رشد خواهند کرد.
۲ البته این مسئله مربوط به دوران خاصی است که تئاتر به سوی سیاست کشیده می شود و در این راستا تئاتر وارد یک ژانر خاصی می گردد که تولید آن یک سری نمایشنامه های سیاسی معترض است. در این زمینه بهتر است اشاره ای به تئاتر برتولت برشت شود که شاخص ترین نوع تئاتر معترض را با تکنیک فاصله گذاری مطرح کند. در واقع تئاتر معترض، تئاتری است که بر اساس یک سری ایده های سیاسی پایه ریزی شده است. اما یک گونه ی تئاتر معترض تئاتری است که رویکردی اجتماعی دارد و بر اساس سبک واقع گرا دردهای اجتماعی را برملا می سازد. من فکر نمی کنم در حال حاضر چنین تئاتر معترضی وجود داشته باشد که بتواند مخاطب را درگیر خود کند. اما اساسا هنر همیشه معترض بوده است، معترض به عملکردی که راه رشد آن را مسدود می سازد.
۳ باید در این زمینه فرهنگ سازی شود. تئاتر یک هنر انسانی است، هنری که همواره با سخت کوشی می خواسته راه ورود به زندگی شهروند ایرانی را پیدا کند. اگر در سبد خانواده سهمی هم برای تئاتر قائل شوند معلوم است که از آن به بعد مردم عادی با این هنر آشتی خواهند کرد و در این راستا هر شهروند ایرانی تحت تاثیر متون نمایشی قرار خواهد گرفت و زندگی را بهتر درک خواهد کرد. وجود تئاتر و حضور مردم مستلزم یکدیگرند. زیرا هم تئاتر می تواند راهنمای خوبی برای مردم باشد و هم مردم با استقبال خود می توانند به تئاتر اعتبار ببخشند و از آن حمایت کنند.
عکس : نمایش یرما، کارگردان : علی رفیعی