رندال کالینز کتاب خود با عنوان زیبای «جامعه شناسی فلسفه ها؛ نظریه جهانی تغییر فکری» را در تکمیل کتاب «اجتماعات گفتمانی:ایدئولوژی و ساختار اجتماعی در جنبش اصلاح دینی، جنبش روشنگری و سوسیالیسم اروپایی» اثر دیگر جامعه شناس برجسته آمریکایی یعنی روبرت وسنو به رشته تحریر درآورده است. او در مقاله خود با عنوان «بلوغ نظریه دولتمحور ایدئولوژی و انقلاب» پس از معرفی کتاب «انقلاب و شورش در جهان مدرن اولیه» (اثر جک گلدستون) به عنوان «بهترین کتابی که تاکنون درباره انقلابها نوشته شده است»،کتاب «اجتماعات گفتمانی» وسنو را «بهترین کتابی» میداند «که تاکنون در زمینه نظریه ایدئولوژی نوشته شده است».با این حال، او معتقد است کتاب وسنو از یک ضعف عمده رنج میبرد: وسنو در عین اشاره به نقش منازعات میان روشنفکران در تولید و تحول اندیشهها، این بحث را رها شده باقی میگذارد. او مینویسد: «تحلیل وسنو دلمشغول پایههای مادی تولید و ترکیببندیهای سیاسی- اقتصادی است که فضای تنفس را برای روشنفکران فراهم میآورند، اما او چندان به محتوای خود اندیشهها نمیپردازد. …… اجازه دهید ببینیم وسنو چه چیزی را به ما نشان میدهد. به اعتقاد وسنو، هنگامیکه شرایط مادی و ساختاری مناسب وجود دارند، آنچه به دست میآید فوران تولید فکری است …… آن موقع چگونه میتوانیم محتوای اندیشهها را تبیین نماییم. به یک معنا، فرهنگ مستقل است، اما این به آن معنا نیست که فرهنگ تحت تاثیر شرایط اجتماعی قرار ندارد. وسنو معتقد است که تولید فرهنگ هنگامی به طور خلاقانه افزایش و گسترش مییابد که ساختار اقتصادی- سیاسی «فضای تنفس» لازم را برای تولید فرهنگ فراهم آورد: یک بازار کاملاً حمایت شده اما رقابتی از اندیشهها. استقلال این فضا استقلال فرهنگ را به همراه میآورد. این به آن معنا نیست که جامعهشناسان نمیتوانند به بحث درباره سازمان درونی فضای رقابت میان روشنفکران بپردازند؛ در حقیقت، تاریخ اندیشههای خلاق تاریخ تغییر دائمیشبکههای روشنفکری و ائتلافها و منازعات آنها با یکدیگر است. اما این یک داستان دیگر است، که باید در جایی دیگر آن را جستجو کرد؛ این موضوع محرک اصلی تاریخ اقتصادی یا سیاسی نیست». درواقع، کالینز از ما میخواهد که این «داستان دیگر» یعنی داستان «تغییر دائمی شبکههای روشنفکری و ائتلافها و منازعات آنها» را در کتاب او با عنوان «جامعه شناسی فلسفهها: نظریه جهانی تغییر فکری»مطالعه نماییم. از اینرو، کالینز از خوانندگان اثر وسنو میخواهد که فریب عنوان اصلی کتاب او یعنی عبارت «اجتماعات گفتمانی» که «فضای سیال و داغ محیطهای روشنفکری» را به ذهن متبادر میسازد ـ موضوع اصلی کتاب خود کالینز ـ نخورند و بیشتر به عنوان فرعی کتاب توجه نمایند که به خوبی مضمون و درون مایه کتاب را نشان میدهد. او مینویسد: «کتاب وسنو به خوبی به وسیله عنوان آن توصیف شده است. بدون شک، عنوان «اجتماعات گفتمانی» برای نشان دادن دلمشغولی مولف به پویایی درونی فرهنگ انتخاب شده است، اما این عنوان یک تأثیر گمراهکننده دارد و تصور فضای سیال و داغ گروههای بحث را به ذهن متبادر میسازد. اشتباه نکنید؛ کتاب وسنو، کتابی است درباره تضادهای اجتماعی و استدلال بنیادین آن مارکس و انگلس «ایدئولوژی آلمانی» را به یاد ما میآورد که [در کتاب وسنو] مباحث آنها در قالب یک نظریه «دولت محور» [ایدئولوژی] مطرح شده است. مضمون و درونمایه کتاب به روشنی در عنوان فرعی آن بیان شده است: «ایدئولوژی و ساختار اجتماعی در جنبش اصلاح دینی، روشنگری و سوسیالیسم اروپایی». این سه ایدئولوژی، ایدئولــوژیهای سه موج بزرگ انقلابهای مدرن میباشند: ایدئولوژی نخست انقلاب انگلستان را به یاد ما میآورد، ایدئولوژی دوم انقلابهای فرانسه، آمریکا و بیشتر انقلابهای قرن نوزدهمی و ایدئولوژی سوم امواج انقلابی قرن بیستم تا سال ۱۹۶۵ را به خاطر میآورد. این کتاب را میتوان کتابی دانست که شبح مارکس آن را به همکاری شبح جرج زیمل به رشته تحریر درآورده است …. وسنو، در همراهی با جامعهشناسان معاصر، تحلیلهای طبقه محور سنتی در خصوص پویایی جامعه را به نقد میکشد. با این وجود، گونهای تاکید بر تضاد طبقاتی در مدل وی دیده میشود. او به تضاد میان منافع اقتصادی که مور و اسکاچپول در پژوهشهای خود بر آن تاکید کردهاند، توجه نشان میدهد: تضاد میان مقامات حکومتی با زمینداران بر سر درآمدها. نظریه وسنو، نظریه تضاد ائتلافهاست. در هر سه نمونه تجـربی مورد توجه وی، منابع سـیاسی- اقتصادی جدید منجر به تقویت و استحکام دولت میشوند؛ آن موقع، اگر یک بنبست یا توازن طولانی مدت قدرت میان کنشگران دولتی و محافظه کاران زمیندار بزرگ به وجود آید، فضا برای یک «حزب سوم» مرکب از کارآفرینان فرهنگی به وجود میآید که در نهایت از منازعه مزبور سود میبرند. در جنبش اصلاح دینی، این بنبست میان اریستوکراتهای زمیندار و ساختارهای دولتی دارای پایگاه شهری- تجاری به وجود آمد؛ در دروه روشنگری، بنبست سیاسی مزبور میان بوروکراسی مستقل و بخشهای نمایندگی مستقل که تحت سلطه و حمایت اریستوکراسی قرار داشتند، به وجود آمد؛ در جنبشهای سوسیالیستی قرن نوزدهم، این بنبست میان زمینداران و احزاب بورژوا به وجود آمد. منافع طبقاتی هنوز مهم میباشند، اما آنها به طور مستقیم ایدئولوژی را تعیین نمیکنند». کالینز، در این جا، در عین شرح دقیق نظریه وسنو، بار دیگر اهمیت مساله کتاب خود یعنی «تضادهای سطح خرد میان روشنفکران» را در تولید ایدئولوژی که وسنو آن را نادیده انگاشته است را به ما متذکر میسازد.
کالینز که از مدافعان جدی نظریههای «تلفیقی» در جامعهشناسی میباشد، در جامعهشناسی فرهنگ خود نیز سعی دارد با تلفیق نظریههای دورکیم، گافمن و نظریه تضاد به ارائه یک مدل ترکیبی درباره چگونگی تولید و تحول اندیشهها (فلسفهها) بپردازد، با این حال، او در نظریه خود بیشتر بر تضاد در سطح خرد و کنش متقابل میان متفکران تاکید میکند. کالینز شبکه روشنفکران و زنجیرههای تعامل میان روشنفکران را به عنوان جایگاه تولید ایدهها مورد توجه قرار میدهد (روبرت وسنو اجتماعات گفتمانی را جایگاه تولید ایدهها میدانست). او نخست به بیان این مسأله میپردازد که مجموعههای وسیع و گسترده دانش فلسفی به وسیله تعداد اندکی از دیدگاههای رقیب که به سختی تعداد آنها به بیش از نیم دوجین میرسد، شکل گرفته و ساخت مییابد. کالینز این اصل را اصل «تعداد اندک»نامیدهو بر آنست که حدود بالا و پائین مباحث و گفتگوهای فلسفی بوسیله این اصل تعیین شده و بوجود میآید. به اعتقاد کالینز، درون این ساخت، فرآیند آفرینش فکری از طریق برخوردهای شخصی شکل میگیرد، فرآیندی که به وسیله انرژی عاطفی و سرمایه فرهنگی افراد درگیر در آن دامن زده شده و تشدید میشود. مکانیسم آفرینش فکری عبارتست از وجود دیدگاههای رقیب که خود بواسطه وجود نیروی آفرینش و تولید در میان روشنفکران رقیب و مخالف بوجود میآیند.کالینز شبکه روشنفکری سطح خُرد را از طریق یک مدل دو مرحلهای علّی در ارتباط با شرایط کلانتر اجتماعی قرار میدهد. شرایط اجتماعی بیرونی از طریق «بازسازی و ایجاد تغییر در پایههای مادی اندیشه» بر تنوعات و اختلافات فکری موجود تأثیر میگذارد. از اینرو، هنگامی که شرایط بیرونی فضای فکری تغییر کرد و فضای فکری موجود را به هم زد، سازماندهی مجدد درونی صورت میگیرد. این فرآیند، به نوبه خود، انرژی موجود برای شکلدهی به ایدههای جدید و خلق تازههای فکری را آزاد میسازد که خود تنشها و درگیریهای جدید فکری در میان نخبگان ممتاز موجود در مرکز شبکه روشنفکری را به همراه خواهد داشت. کالیـنز نظریه خود را در تقـابل با چهار دیدگاه دیگر درباره چگونگی تولید اندیشه مطرح میسازد:
۱) اندیشهها اندیشه را به وجود میآورند. سنت مورخان اندیشه که نشان میدهند چگونه یک مجموعه از اندیشهها منجر به تولید مجموعه دیگری از اندیشهها میشوند. کالینز در پاسخ به این دیدگاه این استدلال را مطرح میسازد که ایدهها شیء نیستند. درست است که ایدهها وقتی با استفاده از نمادها بر روی کاغذ نوشته میشوند به صورت اشیاء عینیت مییابند، اما ایدهها قبل از آن که شیء باشند، ارتباطاند. ایدهها کنش متقابل میان افرادند و ما تنها زمانی میتوانیم اندیشههای موجود در ذهن دیگری را بفهمیم که در ارتباط با آنها قرار میگیریم. هر ایده فقط در یک وضعیت ارتباطی درک میشود، لذا ایدهها به خودی خود ایده خلق نمیکنند.
۲) افراد اندیشهها را به وجود میآورند . سنت قدیمیکه بر تولید اندیشهها توسط افراد نابغه و قهرمانان عرصه تفکر تاکید میکند. کالینز در برخورد با این دیدگاه نقش افراد در تولید اندیشهها را میپذیرد، اما معتقد است افراد متفکر در درون الگوهای اجتماعی خاص همچون گروههای فکری، شبکهها و گروههای رقیب به تولید اندیشه میپردازند و شناخته میشوند. او معتقد است تاریخ فلسفه بیش از هر چیز تاریخ گروههاست. تاریخ تفکر، تاریخ گروههاست: «گروههای دوستان، شرکای بحث و حلقههای نزدیک به هم که اغلب ویژگیهای جنبشهای اجتماعی را دارند». کالینز حتی از این فراتر رفته و این استدلال را مطرح میسازد که «تاریخ تفکر تاریخ شبکههای بین نسلی و زنجیرههای ارتباط میان معلمان و شاگردان است». «خلاقیت فکری به صورت اتفاقی و توسط افراد ایجاد نمیشود؛ خلاقیت فکری در زنجیره روابط میان نسلی صورت میگیرد».
۳) فرهنگ، فرهنگ را به وجود میآورد. دیدگاهی رایج که قائل به استقلال فرهنگ است. کالینز در مقابل این دیدگاه این استدلال را مطرح میسازد که «فرهنگ از جامعه مستقل نیست، زیرا با گفتن واژه فرهنگ ما چیزی را درک نمیکنیم، الا آنچه که در تعامل رخ میدهد. بیان این عبارت که فرهنگ خودش را تبیین میکند نادرست و زائد است: نادرست است، زیرا در این حالت فرهنگ را در درون امر اجتماعی مستحیل میسازیم و دیگر چیزی به نام فرهنگ باقی نمیماند. زائد است، زیرا در این حالت گستره فرهنگ با گستره امر اجتماعی یکسان انگاشته میشود و تبیینهای فرهنگی شکل تبیینهای جامعهشناختی به خود میگیرند. استعاره استقلال فرهنگ را شاید بتوان در بهترین حالت اینگونه تعریف کرد که در درون جامعه قلمروها، مناطق و شبکههای خاصی وجود دارند که میتوان آنها را فرهنگی انگاشت».
۴) هم چیز سیال و روان است ؛ نمیتوان حد و مرزها را ثابت نگاه داشت و برخی مفاهیم تبیینی را برجسته و عمده ساخت. نمیتوان به هیچ تبیین تعمیم پذیری دست یافت؛ هیچ نظریه عامی، چه جامعهشناختی و چه غیرجامعهشناختی، برای تبیین اندیشهها وجود ندارد. این دیدگاه همان دیدگاه متفکران پساساختارگرا، پساپوزیتیویست و پسامدرن برای تبیین تولید و تحول اندیشه است. کالینز با رد این دیدگاه معتقد است به سادگی میتوان نشان داد که اندیشهها در بافت ارتباطات عمودی و افقی شبکههای روشنفکری تولید میشوند و میتوان به ارائه یک نظریه درباره سامان درونی تعاملات میان شبکههای روشنفکری به عنوان نظریه عام تحول فکری پرداخت.
کالینز تعین اندیشهها به وسیله ساختارهای کلان اقتصادی- اجتماعی را نیز رد میکند. به اعتقاد کالینز «ساختارهای کلان اقتصادی و اجتماعی نمیتوانند اندیشههای انتزاعی را تبیین کنند، زیرا اندیشههای انتزاعی تنها زمانی به وجود میآیند که شبکه ای از روشنفکران بر مجموعه ای از مسائل متمرکز میشوند و بر ذخیره مفاهیم خود میافزایند. ساختار درونی این شبکههای روشنفکری است که اندیشهها را از طریق ارتباطات عمودی بین نسلی و ائتلافها و مخالفتهای افقی تولید میکند.
کالینز پس از شرح و نقد دیدگاههای مزبور به طرح نظریه خود میپردازد. در نگاه کالینز «زندگی فکری بیش از هر چیز عرصه تضاد و عدم توافق است. … البته این بدان معنا نیست که هیچ توافق نظر یا اجماعی به دست نمیآید. … تضاد فکری همواره محدود به تمرکز روی چند موضوع و جستجوی متحدان فکری است. هیچ منازعه فردی در میان نیست، بلکه تعـداد کوچکی از اردوگاههای متضـاد فکری، الگـوی تاریخ تفکـر را به وجود میآورند».کالینز نظریه خود درباره «جامعهشناسی اندیشه» را با توضیح دریافتاش از «روشنفکر» و «تولیدات فکری» آغاز میکند. به اعتقاد کالینز «روشنفکران افرادی هستند که به تولید اندیشههای انتزاعی و بافتزدایی شده میپردازند، اندیشههایی که میتوانند فارغ از بافت تولیدشان یا کسانی که آنها را به کار میگیرند، صادق و با اهمیت باشند». به باور کالینز، «آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و حتی فرمولهای ریاضی، فی نفسه، فارغ از مفید بودن یا نبودنشان، فارغ از این که چه کسی آنها را باور دارد، میتوانند صادق باشند» از اینرو، کالینز، به پیروی از دورکیم، معتقد است تولیدات فکری «اشیایی مقدس» هستند.عرصه تولیدات فکری مشابه عرصه دین است. او با الهام از اندیشه دورکیم درباره امر مقدس معتقد است حقیقت در عرصه اجتماع علمی همان نقشی را بازی میکند که امرمقدس در عرصه دین به عهده دارد: پدیدهای استعلایی، فراتر از افراد، عینی، محدودکننده و طالب احترام.کالینز سپس این پرسش را مطرح میسازد که چه چیزی به اندیشهها و متون خاص تقدس میبخشد؟ و این که متفکران چگونه این اشیاء مقدس را تولید میکنند و در اجتماعات شدیداً قشربندی شده خود به گردش در میآورند. او بحث خود در این باره را با تعریف عرصه کنش متقابل و تعریف «وضعیت محلی» آغاز میکند.
۱) همه رویدادها در یک این جا و اکنون، در یک زمینه خاص و عینی به وقوع میپیوندند؛
۲) وضعیت خرد، فقط شامل فرد نیست، بلکه فرد را تحت نفوذ خود قرار میدهد و پیامدهای آن از طریق شبکههای اجتماعی به سطح کلان تعمیم مییابد. تاریخ بشر ساخته وضعیتهاست. هیچ فردی بیرون از وضعیت محلی قرار ندارد؛ و تمامیاندیشههای ما درباره جهان ریشه در وضعیت محلی ما دارد. مسائل فلسفی ریشه در وضعیت خود دارند؛
۳) وضعیتهای خرد در درون الگوهای کلان جای دارند. آنچه که در اینجا و اکنون اتفاق میافتد مشروط به آن چیزی است که آن جا و آن موقع اتفاق میافتد. میتوانیم الگوهای کلان را ـ بدون آن که به آنها به عنوان موجودیتهای شیء گشته بنگریم ـ به عنوان مجموعه پویایی از شبکهها، زنجیرهای از برخوردهای محلی که من آنها را «زنجیرههای شعائر تعامل» مینامم، تعریف نماییم.
به اعتقاد کالینز شعائر تعامل درست همانند شعائر دینی، افراد را به هم پیوند میدهند. او اجزاء سازنده هر شعائرِ تعامل را چنین بر میشمارد:
۱) یک گروه از افراد، یا حداقل دو فرد، که به لحاظ فیزیکی در کنار هم حضور دارند؛
۲) آنها توجه خود را بر روی یک شیء یا کنش واحد متمرکز میکنند و هر کس میداند که دیگران روی همان چیز متمرکز هستند؛
۳) همه آنها دارای روحیه و عاطفه مشترک هستند؛
۴) تمرکز آنها بر روی موضوع واحد و عواطف مشترک آنها به تدریج شدت مییابد. حرکات بدنی، کنشهای گفتاری و حتی فرکانس صدای آنها به شکلی مشترک در میآید. وقتی هماهنگی خرد تشدید شد، افراد موجود در وضعیت مشابه قرار میگیرند، به احساس هویت واحد دست مییابند و میان خود و دیگران مرز میکشند؛
۵) در نتیجه، افراد احساس میکنند اعضا یک گروه هستند و وظایف اخلاقی نسبت به یکدیگر دارند. روابط میان آنها نمادین میشود. بنابراین، هنگامیکه افراد از نمادهای مزبور در گفتمان یا اندیشه خود استفاده میکنند، به طور تلویحی عضویت خود در گروه را یادآوری میسازند. نمادها از بار معنایی برخوردار میشوند و اگر از آنها استفاده نشود، به تدریج معنای خود را از دست میدهند. بقای نمادها و خلق نمادهای جدید به این بستگی دارد که اعضا گروه در چه فاصله زمانی در تعامل با یکدیگر قرار گیرند. برخی نمادهای معنادار مهم به نشان گروه در مقابل گروههای دیگر تبدیل میشوند؛
۶) افرادی که در زنجیرههای شعائر تعامل مشارکت میکنند با انرژی عاطفی پر میشوند. میزان انرژی عاطفی آنها متناسب با شدت و ضعف شعائر تعامل کاهش یا افزایش مییابد. انرژی عاطفی شدت وابستگی افراد به اهداف نمادین گروه را افزایش میدهد. انرژیهای عاطفی از وضعیتهایی که دیگران در آن حضور دارند به وضعیتهایی که افراد تنها هستند، گسترش مییابند. هر مواجهه جریانی از انرژی عاطفی را میآفریند. فرد با ذخیره ای از انرژی عاطفی وضعیت را ترک میگوید.مشارکت شعائری شدید، سطح انرژی عاطفی افراد را بالا میبرد و عدم شرکت در تعامل آن را کاهش میدهد. فرد در نتیجه شعائر تعامل به ذخیرهای از نمادها دست مییابد. این ذخیره نمادین «سرمایه فرهنگی» فرد است.
کالینز از مفاهیم و مقدمات نظری بالا برای تبیین تولید و تحول فلسفهها استفاده میکند. به اعتقاد کالینز، جهان اندیشه، شامل شعائر تعامل میان روشنفکران است که به تولید ایدهها و متون ختم میشوند. زنجیره تعامل متفکران، همان موقعی است که برای صحبتهای جدی ـ نه برای جامعهپذیر شدن یا عمل کردن ـ کنار هم مینشینند. در جریان استدلالورزی متفکران، و در جریان بحث و سخنرانی کردن آنها است که مقوله مقدس حقیقت امکان ظهور مییابد. خواندن و نوشتن هم بخشی از شعائر تعامل است. در جهان مدرن متفکران خلاقیت خود را بر روی کاغذ میآزمایند، اگرچه گاهی اوقات آن را به طور شفاهی مطرح میسازند. منتشر کردن، متفکران را از تنهایی خارج میکند و وارد عرصه عمومی میسازد. متفکران عملاً زمانی وارد دنیای واقعی علم میشوند که در نظام ارجاعدهی مجلات و کتب جایی برای خود بیایند. نوشتن افراد را قادر میسازد تا از حال بیواسطه فراتر روند. نوشتن دروازهای به سوی انتزاع و تعمیم یافتن است. سخنرانیها، کنفرانسها و دیگر اشکال تجمعات فکری به افراد انرژی عاطفی میدهند. درحقیقت، همین ساختارهای تعامل چهره به چهره است که در طول حیات بشر به عنوان منبع انرژی عاطفی آن عمل کردهاند.همین تعاملات در عرصه تفکر هم موثر هستند. «ارتباطات شخصی میان معلمان برجسته و دانشجویانی که بعداً برجسته میشوند، سازنده زنجیره تعاملات میان نسلی است».مهمتر این که، اشیاء مقدس فکری تنها زمانی خلق میشوند و به حیات خود ادامه میدهند که گردهماییهایی برای گرامیداشتن آنها وجود داشته باشد. در سخنرانیها و کنفرانسهاست که اعضا اجتماع علمیگرد هم میآیند، توجه اعضاء روی یک موضوع متمرکـز میشود و عواطف خاصی پیرامون اشـیاء مقدس برانگیخته میشود.
بنابراین، جهان تفکر در نظر کالینز گفتگویی بزرگ یا چرخش سرمایه اجتماعی- فرهنگی در آیینهای مبتنی بر ملاقاتهای چهره به چهره میان اندیشمندان و نیز نوشتن است.آنچه فردی را متفکر میسازد، جذب شدن در حلقه این گفتگوهاست؛ مشارکت در کانون گرم گفتگو، کانونی که در آن افکار بیشترین تقدس را دارند.به اعتقاد کالینز، مسیر کنش متفکران به جایگاه آنها در ساخت شبکه تعامل بستگی دارد. لذا برای درک فرآیند خلق ایدهها باید دانست که فرد با چه کسانی ارتباط دارد و با چه کسانی به تبادل منابع فرهنگی و عاطفی میپردازد. شبکه فکری، شبکه ای قشربندی شده است که در آن دارندگان سرمایه فرهنگی و عاطفی تمایل دارند به رأس شبکه صعود کنند. در دنیای متفکران هر کس سعی میکند خود را در کانون مباحثه قرار دهد و بقیه را به سوی خود جلب کند. دو راه برای جلب توجه وجود دارد: ۱) ایدههای من جدید است، و ۲) ایدههای من مهم است. البته ایدهها نمیتوانند کاملاً جدید باشند. ایده جدید باید بخشی از گذشته را در خود جذب کرده تا قابل فهم باشد. به همین دلیل، فرد باید مفاهیم بنیادی مباحث شبکه را بداند و از محتوای نمادین شبکه آگاه باشد. سرمایه فرهنگی هر فرد بر اساس ترکیبی از ایدههای پیشین و نوآوریهای فکری تعیین میشود. موثرترین سرمایه فرهنگی، «کشف کردن» است. به علاوه، افراد باید معماهایی کشف کنند که برای فعالیت آینده همکارانشان بیشترین اهمیت را داشته باشد. این که چه سرمایه فرهنگی به فرد منتقل شود، مشروط به این است که فرد در کجای شبکه و نزدیک چه کسی قرار گرفته باشد. از سوی دیگر، میزان انرژی عاطفی افراد نیز به سرمایه فرهنگی آنها و نیز چگونگی جریان یافتن انرژی عاطفی و سرمایه فرهنگی دیگران بستگی دارد. ساختار وضعیت محلی این ویژگیها را تعیین میکند و امکان جذب در شبکه و نزدیک شدن به کانون گرم مباحثه را فراهم میآورد.
به اعتقاد کالینز، دنیای تفکر، نظامی متشکل از چندین شبکه است که در آنها افراد بر اساس میزان سرمایه فرهنگی و انرژی عاطفی شان قشربندی شدهاند. حرکت و تحول اندیشه نیز بر اساس تضاد درون این شبکهها و تضاد اصلی میان کلیت شبکهها با یکدیگر به وجود میآید. در درون این شبکهها، اصل بر شناختن دستاوردهای گذشتگان، ایجاد زمینههای پژوهشی جدید و نفوذ کردن در آینده است. در دورههای خلاقیت و نوآوری، سرمایه فرهنگی به حدی گسترش مییابد که دائماً معماهای جدید طرح میشوند و در دورههای رکود، سرمایه فرهنگی به دارایی موزه حافظه برخی افراد تبدیل میشود. به اعتقاد وی، قانون حاکم بر شبکههای فکری، قانون «تعداد اندک» است.بنا به این قانون، تعداد دیدگاههای رقیب در هر دوران بین سه تا شش دیدگاه است. از سه دیدگاه کمتر نمیشود، زیرا هر دیدگاهی به ضد خود نیازمند است. از شش هم بیشتر نمیشود، زیرا به لحاظ تجربی امکان چند شاخه شدن زیاد وجود ندارد. به اعتقاد کالینز، درون این ساخت، فرآیند آفرینش فکری از طریق برخوردهای شخصی صورت میگیرد، فرآیندی که به وسیله انرژی عاطفی و سرمایه فرهنگی افراد درگیر در آن دامن زده شده و تشدید میشود.هدف کالینز صورتبندی یک تئوری عام و جهانی تغییر فکری است که در مورد تمامیسنتهای فکری متفاوت موجود در جوامع انسانی قابل قبول باشد. کالینز نیز همچون وسنو با پرداختن به نیرو و عنصر کلی مشترک در تمامیسنتهای فکری، درباره مسایل خاص هر یک از این سنتها و تفاوتهای ظریف و اساسی موجود در مباحث و مجادلات فلسفی که جهان بینیهای متفاوت فکری را خلق میکند، ساکت است. در حقیقت، هر دو نظریهپرداز در تبیین این مساله که چگونه قلمرو گفتمانی و محتوای واقعی ایدهها شکل میگیرد و این که چه عواملی درونمایه و جهتگیری سیاسی- اجتماعی ایدهها را مشخص میسازند، با شکست روبرو میشوند. عقیده کالینز در این خصوص که خلاقیت فکری از طریق کنش متقابل مخالفان صورت میپذیرد، آن قدرکلی و عام است که از بیان هرگونه نکته ای در خصوص چگونگی ایجاد تنوع و اختلاف در محتوای تولیدات فلسفی و به تبع آن پیدایش الگوهای تاریخی متنوع باز میماند.