مشکل جامعه ما نه دور بودن افراد از یکدیگر یا جزیره و تنها بودن آنها، بلکه نزدیک بودن و شبیه بودن زیادی ما با یکدیگر است. در سی سال گذشته تمام تلاش این جامعه این بوده است که از طریق مکانیسم های متفاوت همچون نظام آموزشی واحد، نظام خانواده، ارزش های مشترک فرهنگی، خواندن کتاب های مشترک(از طریق سیستم کنترل و سانسور وزارت ارشاد)، تجربه فعالیت های مشترک، شرکت در مناسک های مشترک (مثل ماه رمضان،ماه محرم،را ه پیمایی)، یکسان کردن شیوه پوشش مقبول در جامعه، تجربه استادان مشترک، شنیدن موسیقی های واحد، یکسان کردن دامنه آرزوها و آمال مردم، یکسان ساختن دامنه زبانی و فکری و….مردم جامعه را شبیه و نزدیک به یکدیگر نگه دارد و با یکدست کردن جامعه زمینه ساز ایجاد نوعی اشتراک فکری و توده ای شدن سیاست شود. آشنایی با جهان دیگری همچون غرب شاید یکی از مهمترین راهکارها برای ایجاد تمایز در جامعه ما بود که متاسفانه به دلیل ضعف دانش زبانی در جامعه ما و محدود گشتن آشنایی ما با جهانهای دیگر به مکانیسم ترجمه، این راه حل نه تنها نتوانست ما را از یکدیگر متفاوت سازد که ما بار دیگری و به نحوی “مضاعف” به یکدیگر شبیه شدیم. محدود بودن شناخت ما از جهان های دیگر به ترجمه باعث شد ما بار دیگر هم در سطح روشنفکری و هم در سطح زندگی روزمره به یکدیگر شبیه شویم. اگر به عنوان نمونه به کتابخانه های همدیگر رجوع کنیم میبینیم که کتاب های عمده ما شبیه به یکدیگر است، فیلم های یکسان میبینیم و موسیقی های مشابه گوش میدهیم و داشتن این زبان مشترک باعث شده است مجرای دسترسی ما به جهان هم مشترک شود و ما در جهان تنها یک چیز ببینیم. این اشتراک در تجربه جهان از یکسو ابعادی از جهان که از آنها سخن می گوییم را برای ما بی معنا ساخته است(از بس که تنها در آنها یک چیز میبینیم) و از سوی دیگر ما را از دیدن زوایای دیگری از جهان محروم ساخته است. در چنین فضایی، شاید اندکی دور شدن از یکدیگر، هم از منظر میزان و دامنه روابط اجتماعی و هم از منظر تجربه نظام های فرهنگی – معرفتی متفاوت(اینکار از طریق بالا بردن دانش زبانی خود در استفاده از متون متفاوت خارجی یا ایجاد پیوند با سنت های ادبی- فکری گذشته در فرهنگ خودمان و باز تعریف دوباره آنها ممکن است)، بتواند اندکی ما را در پیچیده تر دیدن انسان و زندگی اجتماعی اش کمک نماید و باعث ایجاد نوعی تقسیم کار فکری در ما گردد و زندگی فکریمان را از این رخوت و ملال بیرون آورد که این روزها همه ما شبیه هم شده ایم و به یک زبان حرف میزنیم.