چنانچه عصر مشروطه به دلیل تحولات چشمگیر و متفاوتش نقطه عطف و آغازی در تاریخ ادبیات ایران باشد، حضور زنان در دوران پیش از مشروطه و پس از آن، دو چهره کاملا متمایز به خود می گیرد: چهره ای که نمود آن در پیش از مشروطه در سایه های پر ابهام و ترس زنانه گم است و وازدگی جامعه هرگز نقاب متروک پستوهای فرسوده روزگار را از این چهره دور نمی داند و چهره ای که در پس مشروطه می خواهد که خود را در پس آینه های مکرر تاریخ تثبیت کند، بدرخشد و بماند، زن باشد و زنانه، ماندگار باشد و جاودانه ! سده ی چهارم، شاهد ظهور زنی (مهستی گنجوی) است که ویژگی های زنانگی در شعرش مهر باطلی بر تمامیت حضور او در تذکره هاست. در رباعی های شهر آشوبش که تا آن زمان منحصر به اوست، حاصل سبک سری های زنانه شاعری است که با الفاظ و مضامین عاشقانه ی بی پروا، گستاخانه اشعارش را به زبان آورده است.این در حالی است که تا آن زمان زنی جز درزیر لوای درفش مرد یا مردانگی جرأت به بی پردگی و صراحت بیان نداشته و مهستی آذرخش وار به جرم “شعر زنانگی” که تا آن زمان در انحصار مردان شاعرست، می آید، می فروزد ، می سوزد و در صفحات تاریک تذکره های ادبی به تاریخ می پیوندد. چهار سده پس از او “جهان ملک خاتون” در فارس ظهور می کند و تذکره ها در باب او می نویسند که شاعری قوی و چیره دست است، مقلد و پیرو حافظ و در ضمن از برخی غزل های خواجه استقبال می کرده است. از مطالب بالا نکات بسیاری با توجه به ذهنیت های مرسوم زمان برداشت می شود. مهستی خودش است، بی وابستگی و یدک کردن نام دیگران. یک آوا نگارد و باید که نباشد و نماند. و جهان ملک خاتون برگ سبز(ماینفیست) پیروی از حافظ را در دست دارد، پس می تواند باشد و بماند. این قضاوت تذکره هاست تا عصر مشروطه! این دوره در تاریخ ایران با شعارهایی چون نوجویی، آزادگی، تجدد و روشنفکری همراه است و این یعنی چالشی نوین برای حضور و درخشش زنان! گرچه با کمی تأمل متوجه می شویم استبداد فکری دست در دست تفکرات پیش از مشروطه دارد. هم اکنون رخشنده اعتصامی با مضامین و محتواهای غالبأ انتقادی خود، برگ تازه ای در ادبیات تعلیمی ایران می گشاید. که تذکره ها می گویند لحن و طرز بیان او تقلیدی از ناصرخسرو است. زنی مردانه در عرصه قصیده های تعلیمی! این یعنی پروین برای درخشش خود کفش های زنانه اش را با نعلین عاریتی ناصرخسرو عوض می کند، تا پروین اعتصامی شود، نه مهستی دوم تذکره ها! در این دوره که حنجره ها برای فریاد مسائل اجتماعی، فرهنگی و …. بازتر شده، فریادهای فروغ فرخزاد پس از عصیان او در پس دیوارهای تحجر و واماندگی تاریخ ادبی ایران نقش ماندگار تذکره ها می گردد. او تنها نماینده زن مدرن ایرانی است که فریادش آکنده از چاشنی های تلخ جسارت و بی پروایی زنانه در گوش متوهم و متحجر زمانه ای است که بیان اروتیک او نقش باطل زمانه. و چراغ بی فروغ فروغ به زعم دیدگاه جامعه در مویز کلام غوره مزه اش اندک اندک فرو می میرد. فروغ دقیقا قرینه ی مهستی پیش از مشروطه است که زنانگی اش مرگ دامنگیرش در عرصه های ادبی ایران است. در این اثنا، زنی سرد و گرم چشیده تذکره های ادبی و وارث دغدغه های فردی و اجتماعی از تبار تجربه از گرد راه رسیده، برگ زرینی در صفحات تاریخ ادبی ایران به نام خود ضبط می کند. سیمین دانشور، یکه زنی بی بدیل است که هراس همجواری با بزرگترین رقیب و شریک زندگی و نویسندگی اش “جلال آل احمد” ذره ای او را از جای حقیقی و ماندگارش آنسوتر نمی کند. دانشور در دوره ای ظهور می کند که هم قطارش «سیمین بر خلیلی» در تذکره های ادبی در حالی بانوی غزل ایران می گردد که نام سیمین بهبهانی (نام خانوادگی همسرش) را برای ماندگاری برمی گزیند. سیمین دانشور همیشه دانشور می ماند و هرگز سیمین آل احمد نمی گردد. دانشور سدّ تکرار تاریخ در همین نقطه است و حاضر نمی شود یوغ تابعیت و تقلید از دیگران مانند پروین، ملک خاتون و دیگران به گردنش سنگینی کند. او هرگز نعلین جلال را تا چند قدمی هم که شده به پا نمی کند و نه حتی عینکش را می آزماید! در حالی که جلال آل احمد در داستان هایش زنان جامعه را یک سره همانگونه که می بیند، بی شعور، خرافه پرست، سنتی و بی سواد می بیند و حاضر نیست دو گام جلوتر را برای زنان داستان هایش متصور شود. دانشور با نگاهی مستقل، منطقی، متعادل و منحصر به فرد از میان بیست و هفت شخصیت برجسته داستان هایش، هفده تن از آنان را از میان زنانی برمی گزیند که در تاب و تب شعله های سوزنده ی اجتماع و در زیر سایه های محرومیت و مصیبت های گریز و گزیر ناپذیر جامعه با همه ی بد نامی ها و تن فروشی ها جان می کنند. مانند:داستان “آتش خاموش” ، “شب عروسی” ، “اشک ها” ، “کلید سل” ، “کلاغ کور” و در مسیر تاریک زندگی یا سوخته یا تغییر مسیر می دهند. و در برخی داستان های او مانند: “سرگذشت کوچه”، “شهری چون بهشت” ، “زایمان” ، “سووشون” ، “یادداشت های یک خانم آلمانی” و “بی بی شهربانو” شاهد چهره ی ایده ال و آمالی زنی ایرانی، زنی که می تواند همدوش مردان در امور اجتماعی مشارکت نماید و آن گونه که باید در جایگاه برازنده خود تصویر شده است.
دانشور در تجسیم شخصیت های داستانی خود از یک سو چشمی به گذشته زنانه گویی های ادبی ایران و چشمی به جایگاهی که باید قرار گیرد، دارد. از سویی از زبان شتابنده و دست پاچه فروغ که رو به سوی زنانگی سره و صرف دارد، دوری می کند و از سویی دست از عالم مردانگی های پروین و دیگران می شوید. او زنانگی را با نگاه عمیق و متعادل یک زن روشنفکر و موجه ایرانی نشان می دهد که حاضر نمی شود برای تثبیت اندیشه و نگرشش به شکل و قالب احدی حتی شریک و همفکر زندگی و ادبی اش درآید. دانشور علیرغم رندانگی هایش قادر به محو رد پای دغدغه های خود از داستان هایش نیست. به طوری که مادرشدن و نگرانی بچه دار شدن یکی از موضوعات محوری داستان های اواست. این دل نگرانی که با دنیای نویسنده عجین است. خواه دغدغه شخصی نویسنده باشد یا نه، به هر شکل و صورت چهره ها و شخصیت ها را متعادل و متناسب بر صفحات داستان ها نشانده است. دانشور در تمام تذکره ها، دایره المعارف ها و فرهنگ های ادبی به نام عاریتی هیچ صاحب سبک و صاحب اثری خود را معرفی نمی کند. او خودش است. مصداق «معیار حقیقی زنانگی در عرصه ادب داستانی ایران زمین» عنوانی است که به حق برازنده ی شخصیت ادبی و اجتماعی اوست! چرا که او می داند زنانه گویی از نگاه و زبان یک زن، حرکت بر روی لبه تیز تیغ است که هر حرکت ناگهانی و غیر محتاطانه ای عواقب ناخوشایند مهستی و فروغ ها را به دنبال دارد. او راهی را می گشاید که دیگر مردان و به خصوص زنان اجتماع ایرانی باید با افتخار دنبال کنند. درخشیدنی برای همیشه آنگونه که کنار جلال آل احمد بتوانی باشی، بمانی و سیمین دانشور شوی!
افسانه سراجی؛ دکتری زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه
منابع:
۱- احمدی، پگاه (۱۳۸۳)، شعر زن از آغاز تا امروز، تهران،چشمه، ج دوم
۲- امین، سید حسن(۱۳۸۴)، زن در ادبیات فارسی ،ماه نامه حافظ، ش ۲۱
۳- عبداللهیان، حمید(۱۳۸۰)زن و شخصیت پردازی در داستان معاصر تهران، اشاره
۴- سپانلو، محمد علی(۱۳۸۷) نویسندگان پیشرو ایران، تهران، نگاه