تا “نا-تمدن” صنعتی به…
(از”سندروم عسلویه” تا “نا-تمدن” صنعتی به سوی “سندروم بوشهر”) – ۲
قسمت اول مقاله (لینک )
اسماعیل حسام مقدم
دبیر انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات استان بوشهر
دو. “نا-تمدن” صنعتی در بوشهر:
همواره در جریان توسعه صنایع و معادن در یک نقطه جغرافیایی تلاش می شود که مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، تمدنی متناسب با آن صنعت پایه ریزی شود که بر آن اساس بشود پایداری سرزمینی ایجاد شود تا امکان حیات آن صنایع و مردمان آن سرزمین فراهم بیاید، تا کارایی و بهره وری و اثربخشی آن صنایع نیز ارتقا یابد و در یک جریان متقابل بین آن سرزمین، آن مردم و آن صنایع، بشود تمدنی شکل بگیرد. ولی آیا آنچه در استان بوشهر در دو دهه اخیر شکل گرفته و درحال پیشروی است، نشانه های یک تمدن برپایه صنعت را از خود نشان داده است؟ آنچه که من می بینم چیزی جز نا-تمدن نبوده است. “نا-تمدنی” که میراث فرهنگی و میراث طبیعی این سرزمین را به باد داده و از خود میراثی شوم بر جای گذاشته است.
اما با این میراث شوم برای این سرزمین چه می توان کرد؟ نهادهای مدنی و مردم در یک گفتگوی بزرگ فرهنگی و اجتماعی در سطح جنوب ایران قرار بگیرند و شبکه ای از فعالان مدنی و نهادها و رسانه ها و اصناف و احزاب به فهم و درک آنچه که بر سر این سرزمین آمده است، اهتمام بورزند. بالتبع تجربه دو دهه هجوم صنایع و معادن به کالبد این استان، می تواند نشان بدهد که نتایج و پیامدها چه بوده اند. نخبگان و دانشگاه های استان در یک برنامه و طرح مطالعاتی گسترده و عمیق به تحلیل و تفسیر این پیامدها و نتایج بپردازند. هنرمندان و ادیبان به بازنمایی هنری و ادبی این نا-تمدن صنعتی اقدام نمایند. شاید از پس این گفتگوی منطقه ای و مفاهمه جمعی بتوان راهی را برای اصلاح و تجدیدنظر در برخی تصمیمات یافت.
استان بوشهر به عنوان یک کارگاه بزرگ صنعتی از شمال تا جنوب آن درگیر صنعت و توسعه اقتصادی می باشد. از منطقه بهرگان در دیلم تا چاه های نفت وحدتیه در دشتستان تا نیروگاه اتمی بوشهر و پایانه نفتی جزیره خارگ تا پارس شمالی در دیر و دشتی تا پارس جنوبی در عسلویه و کنگان و جم به همراه وجود کارخانجات بزرگ سیمان در شهرستانهای ده گانه استان بوشهر، همگی باعث شده که فضای سرزمینی این استان پر از لوله های بزرگ انتقال نفت و گاز و دیگر فرآورده های نفتی شود و عملا استان بوشهر مبدل به یک کارگاه بزرگ نفت و گاز و پتروشیمی گردد.
حال با درنظر گرفتن وجود این کارگاه بزرگ صنعتی در قلمرو جغرافیایی استان بوشهر، بی شک دیگر فقط یک نقطه یا یک مکان نمی تواند در این تحلیل مدنظر قرار گیرد. اگر قصد این است که بتوان از رهگذر استقرار و بهره برداری از این صنایع به توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دست یافته و امکان شکل گرفتن یک تمدن جدید حول محور صنعت را داشته باشیم، باید با ادراک اینکه استان بوشهر یک کارگاه بزرگ است، به آن بنگریم و همه تصمیمات کلان برای کل قلمرو سیاسی و اجتماعی این استان گرفته شود.
یکی از بزرگترین نقیضه های توسعه سیاسی در استان بوشهر، عدم تمرکز در سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های مربوط به صنایع بزرگ در این استان است، به گونه ای که دفاتر مرکزی و اصلی صنایع بزرگ در استان بوشهر، هیچکدام در این استان استقرار ندارند و به نوعی هرکدام از این صنایع صرفا مانند جزایری جداگانه از هم، صرفا فضای سرزمینی این استان را اشغال نموده اند. ازهمین رو هیچوقت امکان تاثیرگذاری حضور صنایع بر روی عرصه عمومی استان بوشهر وجود ندارد چون هیچگونه حس تعلقی به سرزمین و قلمرو فرهنگی این استان در صنایع بزرگ موجود نمی باشد. و دقیقا به همین دلیل هیچگاه رسانه های محلی استان بوشهر نمی توانند در برساختن توسعه سیاسی-اقتصادی-فرهنگی با محوریت صنعت کاری به پیش ببرند. و شاید عملا این خواسته و مطالبه ای بی جا و بی معنا باشد.
نظام تولید، نظام کار و کارگری و نظام سود-زیان صنایع بزرگ به دلیل عدم وابستگی به قلمرویی که در آن قرار گرفته اند، هیچ گاه نمی توانند به صورت ارگانیک و طبیعی به پیوند با رسانه های محلی استان بوشهر مرتبط شوند و همواره اگر هم ارتباطی ایجاد شود بیتش به صورت گلخانه ای، سفارشی و مصنوعی خواهد بود. و این رابطه هیچگاه نمی تواند به هیچکدام از سامانه های اطلاع رسانی، مطالبه گری و حافظه جمعی یاری برساند.
از سوی دیگر عدم وجود ارتباط متقابل و پویا و چندوجهی رسانه های محلی استان بوشهر با صنایع بزرگ به دلیل پیش گفته و همچنین فقر دانش و بینش این رسانه ها نسبت به نظام های تولید، کار و کارگری و سود-زیان صنایع باعث شده که گسلی عمیق در زمینه ارتباط بین این دو نهاد در بستر توسعه چندبعدی استان بوشهر به وجود آید که هرچه به جلوتر حرکت می کنیم این خسران و آسیب عمیق تر و جدی تر می شود زیرا عملا هیچ ارتباط ارگانیکی بین رسانه های محلی و صنایع بزرگ وجود ندارد. هیچکدام از سامانه های اطلاع رسانی، مطالبه گری و حافظه نسلی رسانه های محلی به طور حرفه ای نه کار می کنند و نه تولید محتوی می کنند و اگر هم بوده بسیار محدود و نحیف می باشد. به طور مثال در سامانه اطلاع رسانی، غالب خبرهایی که از صنایع در رسانه های محلی منعکس می شود، جابجایی مدیرعاملین می باشد که این هم از طریق روابط عمومی این صنایع منعکس می شود و بیشتر وجه آگهی و رپرتاژگونه دارد. اینکه در نظام تولید، کار و کارگری و سود-زیان این شرکتها و صنایع چه می گذرد، هیچ اطلاع رسانی دقیقی توسط رسانه های محلی صورت نمی گیرد. و به زعم من این مساله نه در عدم اطلاع رسانی روابط عمومی صنایع می باشد بلکه ناشی از ضعف در سامانه اطلاع رسانی و مطالبه گری رسانه های محلی نهفته است که نسبت به آن صنایعی که در دل شهرها و روستاهای این استان شکل گرفته اند، هیچ اطلاع دقیق و شفافی ندارند.
ادامه دارد….