جامعه مدنی در چنبره حاکمیت و بازار
گفتگوی اختصاصی هامون ایران با دکتر سیامک زند رضوی؛ جامعه شناس
وبسایت هامون ایران: مساله جامعه مدنی و تشکلهای غیردولتی در ایران معاصر به عنوان یکی از مهمترین چالشهای جامعه و حاکمیت در ایران در طول نیم قرن اخیر محسوب می شده است. ازهمین رو گروه رسانه و انتشاراتی هامون از سال ۱۳۹۱ با شعار بازگشت به جامعه مدنی شروع به فعالیت نموده است. برای واکاوی و تحلیل شرایط کنونی و بسترهای اجتماعی جامعه مدنی، گروه رسانه و انتشاراتی هامون، اقدام به تدوین گفتگوهایی سلسله وار با اندیشمندان و نویسندگان ایرانی نموده است. در این گفتگو با دکتر سیامک زندرضوی؛ جامعه شناس و استادیار بازنشسته دانشگاه شهیدباهنر کرمان به تحلیل و تفسیر جامعه مدنی از دریچه جامعه شناسی مردم مدار خواهیم پرداخت. این گفتگو را باهم خواهیم خواند:
هامون ایران: جامعه مدنی در ایران با چه چالشهایی مواجه است؟
دکتر زندرضوی: من از منظر جامعه شناسی مردم مدار به مساله نگاه می کنم که یکی از عرصه های جامعه شناسی در کنار عرصه های: آکادمیک، سیاست گذار وانتقادی است (این تقسیم بندی به روایت مایکل بوروی می باشد.).
امروز جامعه مدنی در حقیقت با دو چالش اساسی مواجه است. چالش اول حاکمیت است. منظور مجموعه ساختار قوای سه گانه و بخش های بالادستی یا موازی آن است که قسمتهای کلیدی آن اساسا غیرپاسخگو هستند و اجزاء آن در طول چهل سال طوری طراحی شده ا ند که ساختارهای به درجه ای انتخابی را عملا ناکارآمد کرده اند. این وضعیت با جرم انگاری فعالیتهای مدنی تشدید می شود و دستگاه های امنیتی چندگانه هم تلاش می کنند که فعالیتهای جامعه مدنی محدودتر و صدایش ضعیف تر شود. حتی پدیده هایی را که در قرن بیست ویک بدیهی انگاشته می شود، مجرمانه تعریف می کنند. از جمله استفاده از آزادی بیان که آن را با تبصره های گوناگون تبدیل به عملی مجرمانه می کنند و این محدودیت سبب می شود که عملا امکان سخن گفتن و آزاد سخن گفتن یا به تعبیرمیرزا فتحعلی خان آخوند زاده؛ آزادی خیال را هم دلشان می خواهد از افرادی بگیرند. وقتی آزادی بیان نباشد، کار اجتماعی پرهزینه تلقی می شود و آزادی تشکل دچار مشکل می شود و در ادامه آزادی تشکل، تجمع و فعالیتهای دیگر مدنی دایما با محدودیتهایی بیشتر مواجه می گردد.
مشکل دیگری که جامعه مدنی دارد، سلطه بازار است. با وضعیت خاص آن در جهان امروز،که تعبیر نیولیبرالیستی مصداق آن است. در این نوع اقتصاد، هدف کم کردن محدودیتها در پیش پای سرمایه به اسم “کارآفریتی” است. یعتی قوانین ناظر بر حفظ حقوق نیروی کار لغو می شود و دولتها هم خدمات خود را کاملا پولی می کنند.که درجهان سبب شده که همه آن دستاوردهایی که نسل گذشته فروشندگان نیروی کار و مزد بگیران داشته اند در مورد آموزش رایگان، بهداشت رایگان و یا شکلهایی از رفاه اجتماعی و… پس گرفته شده و عملا افراد در بازار رها شده اند. در حالی که فروشنده های نیروی کار نمی توانند برای افزایش مزدهایشان؛ یعنی تنها کالایی که برای فروش دارند کار متشکلی انجام دهند و جلوی کارفرماها بایستند و از آن طرف دولت دست در دست صاحبان سرمایه در بازار سعی می کند که قدرت خرید آنها را محدود نگه دارد و با بازی کردن با قیمت ارزها و… حاکمیت و صاحبان سرمایه هردو منفعت می برند و افراد در جامعه مدنی که اکثریتشان فروشندگان نیروی کار هستند، متضرر می شوند. تورم دو رقمی همه این سالها نشان دهنده این سلطه مشترک دولت و بازار بر جامعه مدنی و اکثریت اعضا آن که فروشندگان نیروی کار هستند، می باشد. پس این دو چالش اساسی، وضعیتی ست که جامعه مدنی در آن قرار گرفته است.
هامون ایران: تشکلهای غیردولتی در ایران تا چه اندازه اثربخش و کارایی داشته اند؟
دکتر زندرضوی: تشکلهای غیردولتی در حقیقت نمودهایی از یک مساله عمیق تر و یک مجموعه وسیع تر هستند. به درجه ای که آن بستر قوی تر و موثرتر باشد، نمود آن در تشکلها و اثربخشی شان در جامعه بیشتر می شود. در حقیقت برای اینکه به این سوال پاسخ دهیم باید به جنبشهای اجتماعی در ایران برگردیم.
سازمانهای غیردولتی نمودها و یا نمادهایی از جنبشهای اجتماعی هستند. جنبشهای بسیار متعددی در این چهل سال در ایران فعال بوده و هستند. بسته به شرایط گاها بیشتر نمود داشته اند و تشکلهای مرتبط با آنها درعرصه عمومی دیده می شوند و بعضا کمتر.
من چند جنبش مهمتر را که می توانم نام ببرم عبارتند از: جنبش کارگری، جنبش برابری حقوق زنان، جنبش حقوق کودکان، جنبش جوانان و یا سبک زندگی، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش حفظ محیط زیست و حفظ منابع طبیعی تجدیدشونده، جنبش زبان مادری و…
بنابراین اگر بخواهم برگردم واقعیت این هست که در همه چهل سال گذشته جنبش کارگری نتوانسته به دلیل فشار حاکمیت، تشکلهای غیردولتی مستقل خودش را تشکیل دهد. خب چیزهایی که دولت ساخته هست یا در واقع GNGOs یا سازمانهای غیردولتی دولت ساخته است؛ مثل شوراهای اسلامی کار و مانند آن. اینها در حقیقت تشکلهای غیردولتی نیستند. افراد در اینجا خود کارگران، در طراحی چشم انداز، بیانیه ماموریت و روش کار و مانند اینها استقلال نداشته اتد. به هر حال جنبش کارگری به دلیل نیازمندی هایشان سعی کرده اند که تشکلهایی را برای خودشان برپا کنند و دایما زیر فشار امنیتی و پرونده سازی و … قرار بگیرند. یک نمونه قدیمی تر سندیکای شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه هست که با همه فشارها توانسته دوام بیاورد و فعال بماند و یکی هم نسبتا جدیدتر است سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه است و بسیاری دیگر.
من همینجا اشاره کنم که در حقیقت بایستی احزاب را هم به عنوان تشکلهای غیردولتی در نظر بگیریم که در روزگار فعلی حزبهای بسیار زیادی هستند اما اینها عملا به دلایل دخالتی که بخشهای گوناگون حاکمیت در اساسنامه و برنامه هایشان دارد و محدودیتهایی که برایشان تعریف می کند، نتوانسته اند جمعیت زیادی را پوشش دهند و نمونه اش را در انتخاباتی که اخیرا برای مجلس برگزار شده می توانیم ببینیم که چه نسبتی از جامعه را نمایندگی می کنند.
دومین جنبشی که به نظرم مهم است جنبش برابرخواهی حقوقی زنان و مردان است که به طور مستقیم با قرائت فعلی از فقه شیعه که در قوانین اسلامی منعکس شده است، در چالش است و بحثهایی مانند حضانت فرزندان، حق طلاق، حق سفر و… اینها نمودهایی هست که جنبش زنان تقاضاهای برابر حقوق را شاهدش هستیم.
جنبش سبک زندگی از جمله آزادی پوشش است که نمودهایی از جمله دختران انقلاب که اینها همه با برخوردهای قضایی و احکام سنگین زندان همراه بود و اینکه این جنبش تشکلهای خودشان را داشته باشند، بعضا به طور کوتاه مدت برای خودشان بوجود می آورند، مثلا در موسیقی زیر زمینی. امروزه آموزش و پرورش رسمی در تقابل با این گروه از جوانان و نوجوانان و سبک زندگی آنان قرار گرفته است و تمام شوخیها که در مورد پدیده های مختلف ساخته می شود، کار این جنبش سبک زندگی و این دختران و پسران است و حداقل بخشی از آن از آنجا بوجود می آید که ما جدایی جنسیتی را در فضاهای آموزشی بوجود آوردیم و اینکه اینها چگونه ممکن است با این جدایی بتوانند زندگی معمول را برای خودشان شکل دهند، پرسشی است که خودش موضوع شوخی می شود. در داخل جنبش جوانان، جنبش دانشجویی اهمیت داردکه در دوره هایی فعالتر و در دوره هایی زیر فشار بیشتر و احکام زندان و بازداشت و… زیر خاکستر می مانند.
جنبش بعدی که نمودهایی از تشکلهای غیردولتی را می شود در آن نشان داد، جنبش حقوق کودکان است. مخصوصا بعد از پذیرش پیمان نامه حقوق کودک در سال ۱۳۷۳ توسط دولت جمهوری اسلامی ایران که هرچند مشروط بوده اما حتی قبل از آن هم انجمنها و تشکلهای مرتبط با حقوق کودکان را داریم که در کشور نمودهای عینی تری دارند و شاید به دلیل اینکه به درجه ای نسبت به جنبش کارگری، جنبش حقوق برابر زنان و مردان و جنبش سبک زندگی حاکمیت نسبت به آنها تحمل بیشتری نشان می دهد و در نتیجه کنشگران در آن فعالتر هستند. هرچند که آنها هم تشکلهایشان زیر فشارهای امنیتی است.
جنبش معلمان مهم است که بیشتر به لحاظ معیشت و شرایط کارشان فعال بوده و هستند و بعضا تشکلهای صنفی خودشان را توانسته اند به وجود بیاورند.
جنبش بازنشستگان،که آنها هم به لحاظ بهبود سطح معیشت تشکلهای خودشان را برپا کردند و تلاشهای خودشان را می کنند.
در مجموع اینکه جنبشهای اجتماعی ما چقدر تشکلهای غیردولتی خودشان را دارند و چقدر اینها اثربخش و کارا هستند یک سوال خیلی بزرگ است و باید به نسبت هر جنبش اجتماعی و هر تشکل مرتبط با آن جنبش و در یک مقطع معینی بررسی و مطالعه موردی شود تا جواب به دست آید.
می توان گفت همه جنبشهای اجتماعی فعال در ایران نمودهایی از تشکل یابی را از خودشان نشان می دهند. بعضا بدلیل شرایط تشکلها موقت و ناپایدار هست و بعضا پایدارتر. به درجه ای که این فشار امنیتی را بتوانند پس بزنند این تشکلها شکل می گیرد و چنانکه اشاره شد بسیار هم متنوع هستند.
هامون ایران: فعالان مدنی و اجتماعی در جامعه امروز ایران، آیا کنشگری موثری داشته اند؟
دکتر زندرضوی: واقعیت این است که همه جنبشهای اجتماعی را که اسم بردم اینها فعالین مدنی و کنشگری های خودشان را نیز دارند. اینکه کدام فعال مدنی در چه عرصه ای و در کجا توانسته موثر عمل کند، به راحتی قابل جواب دادن نیست. احتمالا فعالیتهای اعتراضی که در سال ۹۶ و ۹۸ در دی ماه و آبان ماه اتفاق افتاد بخشی از آن حاصل فعالیتهای مدنی شهروندانی ست که اعتراضات خودشان را به شکل مسالمت آمیز نمی توانند نشان دهند مثال در روز کارگر، یا در اعتراض معلم ها در گردهمایی هایشان. حالا اینکه حکومت اگر مثلا یک نویسنده ای را در روز جهانی کارگر در کنار کارگران مشاهده کند و آن را دستگیر کند و به او اتهامات امنیتی بزند این معنایش بی توجهی به یک مفهوم شناخته است و آن اینکه جنبشهای مختلف و فعالین مختلف در هم تنیده هستند. ممکن است که یک نویسنده مدت هاست از مدرسه بیرون آمده و یا هرگز فروشنده نیروی کار به شکل کارگران روز مزد نبوده، اما واقعیت این است که آن جوهر انسانی و وجود نوعی انسان معنایش این هست که نگران هم نوع باشی و احساس هم سرنوشتی داشته باشی و این پیوندها را نشان دهی. می دانیم آنجایی که فعالین مدنی خیلی موثر وارد شده اند در حوادث طبیعی هست که ما به دلایل ساختارهایی که در کشورمان داریم، تبدیل می شوند به فاجعه انسانی. من از تجربه بم که خودم از نزدیک حاضر بودم و همینطور زلزله سرپل ذهاب کرمانشاه و دو سال پیش در سیلاب ها، شما می توانید نمودهای این کنشگری موثر را ببینید که باز به دلیل آن هم سرنوشتی و احساس همراهی که در مقیاس اجتماعی و در سطح جامعه بوجود می آید فعالین مدنی می توانند موثر وارد شوند .
هامون ایران: مناسبات جامعه مدنی با دولت در سالهای اخیر ایران چگونه شکل گرفته است؟
دکتر زندرضوی: واقعیت این است که ما در طول چهل سال اخیر قانون تاسیس سازمانهای مردم نهاد و سازمانهای اجتماع محور را هرگز نداشته ایم و آیین نامه هایی تدوین می شده و این آیین نامه ها هرگز تبدیل به یک متن قانونی نشده است. در حقیقت برپایه تجربه جهان این متن قانونی هم این باید باشد که شهروندان اعلام کنند که:
اول چه فعالیتی را و چگونه انجام می دهند.
دوم کاملا به لحاظ مالی شفاف باشند به طوری که دستگاه های نظارتی مالی بتوانند آنها را دیدبانی کنند.
سوم گزارش های خود را شفاف به جامعه بدهند.
در کشور ما در چهل سال اخیر چندین دستگاه مجوز تاسیس سازمانهای مردم نهاد را می دهند که تقریبا هیچکدام مجوز سازمانهای دیگر را به رسمیت نمی شناسد. مثل استانداری ها و وزارت کشور، نیروی انتظامی، وزارت ورزش و جوانان، بهزیستی و …
همه مراکز صدور مجوز با سازمانهای مردم نهاد مدنی مثل کارگزاران خودشان رفتار کنند و آنها را بخشی از واحد اداری خودشان تلقی می کنند.
این برداشت چهل ساله تا آنجایی که من می دانم در دولتهای مختلف از جمله اصلاح طلب، اصولگرا، اعتدالی یا هر اسم دیگری داشته چندان تغییری نکرده و سازمانهای مردم نهاد به همین شکل بوده است. فقط در مواردی در برهه هایی از تاریخ کشورمان فرصت های بیشتری پیدا شده که این تشکلهای جامعه مدنی بتوانند فعالانه تر عمل کنند. موقعی بوده که دولت دستگاه های اداری اش را ناتوان دیده است مثل زلزله بم یا کرمانشاه و یا سیلاب ها شمال وجنوب که در آن هم، به سرعت دستگاه های امنیتی ورود کرده اند و سعی کرده اند سازمانهای مردم نهاد را محدود کنند و یا حسابهایشان را مسدود کنند. پس مناسبات جامعه مدنی با حاکمیت و دولت یک روال قانون و یا متکی به یک نوشته از قبل مفهوم برای همگان نبوده و نیست و این مجوزهای متفاوت و نظارت های پیچیده گوناگون همیشه به نظر من مخل کار مناسب متکی به شهروندان بوده و هست.
هامون ایران: بزرگترین نقد بر فعالیت تشکلهای غیردولتی در ایران معاصر کدام است؟
دکتر زندرضوی: بنظر من بزرگترین نقد این است که درهمین فضا موجود، اینکه تشکلها بتوانند با همدیگر روی برنامه های عمل مشترک به توافق برسند و فعالیتهای مشترک انجام دهند یا اینکه تشکلهایی که در یک حوزه هستند با یکدیگر اتحادیه هایی را شکل دهند این را خوب عمل نکرده اند. در حقیقت آن مشکلی که در فضاهای امنیتی پیدا می شود و یک نوع احساس ناامنی و بدگمانی، سبب شده که آنها نتوانند قدرتمندتر از اینکه هستند با همدیگر متصل شوند و کارهای جدی تر و بزرگتری را انجام دهند.
نقد دیگرم هم نگاهی است که در میان بعضی از جامعه شناسان به تشکلهای غیردولتی وجود دارد. که این نهادها را کارگزار دولت و حاکمیت می دانند. که فعالیتشان سبب می شود که امر اصلی که خود آزادی بیان، تشکل و تجمع است به حاشیه برود و این نوع سازمانها و فعالین آن ظاهری را آراسته کنند که در کشور ما انواع آزادی ها به کمال وجود دارد در حالی که در واقعیت این نیست و این نوع فریبکاری را به حامعه داخلی و بین المللی منتقل می کنند. من با این دیدگاه مخالفم و به نظرم همین فرایندی که افراد دور هم جمع می شوند و سعی می کنند که در یک عرصه مثلا زنان، کارگری، محیط زیست، کودکان و…. جایی که خودشان احساس تعلق دارند و ارتباط آنها واقعی است فعال بمانند. خود این سبب می شود که ایده ها و افکار و توانایی های شان با یکدیگر یکپارچه شود و بتوانند موثرتر ظاهر شوند و در این فرایند نسل جدیدی از فعالین اجتماعی پرورده شوند.
پس این دو نقد به نظرم مطرح هست. نقد اول را می پذیرم و نقد دوم را نمی پذیرم و با آن موافق نیستم؛ اینکه اینها سوپاپ اطمینانی برای وضعیت موجود و حاکمیتی هستند که سعی می کند صدای شهروندان را نشوند و آنها صدایشان شنیده نشود.
هامون ایران: نسبت پروژه «اصلاحات جامعه محور» با فعالیت تشکلهای غیردولتی در ایران چه می باشد؟
دکتر زندرضوی: اساسا به نظر من بخش بزرگی از فعالیتهایی که می تواند جامعه را بهبود دهد؛ در بنیاد متکی به تشکلهای مستقل شهروندان در سطح محله، مدرسه، اداره، کارخانه، محیط کاری (هر محیط کاری) است. آنجایی که افراد مشارکت داشته باشند و این مشارکتشان تنها در اجرا نباشد بلکه در برنامه ریزی، مدیریت، تقسیم منابع ، منافع وارزیابی باشد و آنجاست که ما امید بهبودی را می توانیم مشاهده کنیم. مثالی که اخیرا در جنبش کارگری می توان به آن استناد کرد وضعیتی هست که در نیشکر هفت تپه حاکم است. در حالی که مجموعه یک ثروت عمومی بوده، با مناسبات ناسالم ورانتی کل آن دارایی را به دو نفر واگذار کرده اند و آن دو نفر از قبل این مجموعه وام هایی و ارزهایی گرفتند و ظاهرا همه اینها در تبانی با بعضی دستگاه های نظارتی و حاکمیتی و غیره و غیره بود و اینها چیزهایی است که در مطبوعات، دادگاه ها و جلسات مطرح شده است. در چنین شرایطی جمعیت زیادی از کارگران حقوقهایشان دریافت نکردند. درحالی که اعلام آمادگی کردند آن مجموعه را به صورت شورایی مدیریت کنند و نظارتهای لازم نیز بر کارشان بپذیرند. خب این یک فرصت هست که در واقع یک نوع مدیریت از پایین و مشارکت در مدیریت کار هست که به نظرم از انواعی هست که ما به آن اصلاحات جامعه محور می گوییم. این شدنی نیست مگر اینکه حاکمیت تشکل سندیکایی و صنفی آنها را به رسمیت بشناسیم و با آنها و نمایندگان واقعی آنها مذاکره کند. اگر یک همچین پروژه های جامعه محوری را پیش ببریم. فکر کنید چطور یک دانشگاه که در کشور هم سابقه دارد و یک دوره در سال ۱۳۵۸ نماینده دانشجویان دانشگاه در شورای مدیریت دانشگاه مازندران بودم که در آن نماینده اساتید، کارکنان و دانشجویان دارای رای بودند و مشترکا مسایل محیط دانشگاه را بررسی و تصمیم گیری و پیگیری می کردند و در همه مراحل مشارکت می کردند. به نظر من راه مطمئن اداره جامعه ماست و من به نظرم نسل جوان ما این را می فهمد و از عهده اش هم بر می آید و طبیعتا در این فرایند تشکلهای غیردولتی در سطوح گوناگون از محله گرفته تا شهر از مدرسه گرفته تا دانشگاه از محل کار گرفته تا کارخانه اینها همه موثر و مفید هستند و در فرایند زمان تجربه های بهتری هم کسب می کنند.
هامون ایران: آیا برای شروع قرن جدید، باید نسبت به تاثیر تشکلهای غیردولتی و نهادهای مدنی در ایران خوش بین بود؟
دکتر زندرضوی: من بسیار بسیار خوش بینم. برای اینکه بدبینی هیچ فایده ای ندارد. نه برای خود آدم و نه برای جامعه. خوش بینم به چند دلیل:
اول جوانانی که عملا در طول این سالها این تجربه را بدست آورده اند که خودشان باید وارد میدان شوند تا اینکه کار را بسپارند به نسلهای قبل و همیشه سوالشان این است که چرا انقلاب کردید؟
بنابراین این پرسشگری به کمال، نقطه آغاز حضور موثراست.
دوم اینکه به خوبی پرسشگر هستند و حاضر نیستند بسته های آماده دوران گذشته و احزاب سیاسی موجود را بپذیرند و مایلند که دستاوردهای دانش بشری را به کار ببرند.
سوم اینکه به دلیل ارتباطاتی که در سطح جهان با اینترنت برقرار شده آخرین دستاوردهای بشر را انتظار دارند یعنی آن چیزی که در آموزش اسکاندیناوی هست را به عنوان آموزش شان می خواهند. آن رفاه و امنیتی که در جوامع امروزی در شمال اروپا وجود دارد آن را درخواست دارند و جامعه ما هم امکانات طبیعی و انسانی مان این ظرفیت را که آنها به خواسته هایشان برسند را بوجود آورده والبته این شدنی نیست مگر اینکه ما وسیع ترین تشکل های مدنی را داشته باشیم و این جنبشهای اجتماعی فعال در سطح جامعه تشخص خودشان را در تنوع تشکلهایی که می توانند داشته باشند، نشان بدهند.
به نظر من با همه تاریکی و همه سردی که در این فصل زمستان احساس می کنیم راه دیگری وجود ندارد و افق همین قدر روشن است.